responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5990

 

خانلرميرزا ، احتشام‌الدوله، از حاكمان دورۀ قاجار و پسر عباس‌ميرزا نايب‌السلطنه. از تاريخ تولد و آغاز زندگى او اطلاع چندانى در دست نيست. وى به دستور محمدشاه حاكم يزد شد (خاورى شيرازى، ج 2، ص 1069ـ1070) و تا 1255 در آنجا بود. در اين سال، حاكم كرمان و برخى نواحى سيستان شد (سپهر، ج 2، ص 742). در 1256، به‌سبب خشونتش در شهر كرمان، مردم بر وى شوريدند (احمدى، ص 77؛ خورموجى، ص 28؛ هدايت، ج10، ص 249) و او در ارك حكومتى محصور شد. شاه به‌جاى خانلرميرزا، فضلعلي‌خان (بيگلربيگى قراباغ) را به حكومت كرمان گماشت و خانلرميرزا را به پايتخت فراخواند (سپهر، ج 2، ص750). در 1257، او به جاى فرخ‌سيرميرزا حاكم همدان شد (هدايت، ج10، ص 255، 263ـ264؛ سپهر، ج 2، ص 764) و در شعبان 1264 به حكومت مازندران منصوب گرديد. خانلرميرزا در اواخر رمضان به مازندران رسيد ولى مدت زيادى در آنجا توقف نكرد (خانلرميرزا، ص 216؛ رجوع کنید به سپهر، ج 3، ص 997)، زيرا هنگامي‌كه ناصرالدين‌شاه براى تاج‌گذارى از تبريز راهى تهران بود، وى درصدد برآمد به تهران برود. وى در سياه‌دهن قزوين (تاكستان امروزى) به اردوى ناصرالدين‌شاه رسيد و تا كرج، شاه را همراهى كرد. در اين شهر، از سوى شاه جديد حكومت بروجرد و سيلاخور به او تفويض شد (خانلرميرزا، ص 216؛ صديق‌الممالك، ص100؛ خورموجى، ص 54ـ55؛ سپهر، ج 3، ص 998ـ999). ورود او به بروجرد با فتنه و آشوب طوايف بيرانوند در سيلاخور سفلا و جماعت سرلك بختيارى در جاپَلَق و كَمَره مصادف شد. خانلرميرزا با سپاه اندكى كه داشت آنان را سركوب كرد (رجوع کنید به خانلرميرزا، ص 217؛ سپهر، ج 3، ص 999). آشوب ديگرى نيز در همان سال در بروجرد اتفاق افتاد كه خانلرميرزا آن را نيز سركوب و قلعه ده‌كرد را فتح نمود (رجوع کنید به سپهر، ج 3، ص 999ـ1000؛ خانلرميرزا، ص 218). خانلرميرزا، پس از دفع اشرار قلعه ده‌كرد، به‌سوى اشرار بيرانوند رفت و موفق به دفع فتنۀ آنان شد (خانلرميرزا، ص 219؛ سپهر، ج 3، ص1000).

او سپس درصدد ايجاد نظم در سيلاخور بختيارى برآمد. در آن منطقه، افراسياب‌خان باجلان قدرت گرفته بود. وى در عاشورآباد قلعه‌اى بسيار مستحكم ساخته و به‌نام خود سكه ضرب كرده بود (خورموجى، ص 55). خانلرميرزا چون نمي‌خواست آسيبى به مردم وارد شود، درگيرى را به مصلحت ندانست و حكومت باجلان را به افراسياب‌خان واگذار كرد (خانلرميرزا، ص220ـ221). خانلرميرزا در 1265 براى سركوبى ياغيگرى امراى بختيارى و باجلان اقدام كرد و افراسياب‌خان و قاسم‌خان باجلان و علي‌محمد بختيارى را دستگير نمود و به تهران فرستاد. سپس براى نظم بخشيدن به طوايف مميوند بختيارى زَلَّقى و سرلك، عازم چمن فتح‌آباد شد. وى در بين راه بقيۀ ياغيان سيلاخور و باجلان را سركوب كرد (خانلرميرزا، ص 224ـ226؛ سپهر، ج 3، ص 1087؛ خورموجى، ص 79ـ80) و سران آنان را به تهران فرستاد. پس از آن، در دو نوبت، به تأديب خواجه‌خان‌جان‌خان موگويى از لرهاى چهارلنگ بختيارى رفت كه در قلعۀ فَهره خودسرى مي‌كرد. هرچند كه خانلرميرزا قلعه را محاصره و برخى را نيز دستگير كرد، اما خان‌جان‌خان موفق به فرار شد. خانلرميرزا پس از فتح قلعه، دستور داد آن را با خاك يكسان كنند (خانلرميرزا، ص 225ـ228؛ سپهر، ج 3، ص 1087ـ1088؛ خورموجى، ص80). بدين‌ترتيب خانلرميرزا توانست در ميان طوايف منطقه نظم و در بروجرد و مناطق اطراف آن امنيت برقرار كند كه رضايت خاطر مردم را در پى داشت (رجوع کنید بهافشار، ص 78).

خانلرميرزا در عيد قربان 1266، از سوى ناصرالدين شاه مأمور نظم بخشيدن به گلپايگان و خوانسار شد (خانلرميرزا، ص 231؛ سپهر، ج 3، ص 1116ـ1117). در 1267، ناصرالدين‌شاه حكومت گلپايگان و خوانسار را به او واگذار كرد (اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 59؛ خانلرميرزا، ص 231؛ قس سپهر، ج 3، ص 1117). او سپس در نيزار ساوه و خلجستان به ديدار شاه رفت و در آنجا شاه انتظام امور فريدن را هم به او واگذار كرد (سپهر، ج 3، ص 1117؛ خانلرميرزا، ص 232). همچنين، خانلرميرزا به دستور ميرزاتقي‌خان اميركبير، فراريان فوج سربندى را تنبيه كرد (احتشامى، ص 28).

ناصرالدين‌شاه در همان سال (1267) حكومت لرستان و خوزستان را نيز، علاوه بر مناطق قبلى، به او واگذار كرد. خانلرميرزا برادرش، ايلدرم‌ميرزا، را از سوى خود مأمور حكومت لرستان كرد و خودش به خوزستان رفت و پس از رسيدگى به امور آنجا (از جمله تعمير پل شوشتر و دستور ايجاد سدى در هويزه/ حويزه به نام سد ناصرى)، به خرم‌آباد رفت (سپهر، ج 3، ص 1171ـ1172؛ خانلرميرزا، ص 233، 243، 248ـ249؛ خورموجى، ص 109؛ روزنامه وقايع اتفاقيه، ش 11، ص 2، 15 جمادي‌الآخره 1267؛ احتشامى، ص 34). وى در خرم‌آباد به امور آبرسانى اين شهر توجه نمود و از تنگ رباط، كه يك و نيم فرسخ با شهر فاصله داشت، نهرى ايجاد كرد و طى دو ماه اين نهر را به خرم‌آباد رساند كه به نهر ناصرى معروف شد.

خانلرميرزا پس از آن، در 23 ربيع‌الآخر وارد دزفول شد (خانلرميرزا، ص 366). او در خوزستان و لرستان نيز اشرار بختيارى را تنبيه كرد و احمدخان بختيارى، سركردۀ آنان، را دستگير نمود و از او التزام گرفت كه ديگر به فتنه و جمع‌آورى سلاح و نيرو نپردازد. خانلرميرزا قلعۀ آنان را خراب نكرد ولى اميركبير از خانلرميرزا خواست كه براى از بين بردن مركز شرارت بختياريها، كلا قلعه را تخريب كند (احتشامى، ص 29ـ30). در اواخر 1267، با انتشار اخبار بركنارى ميرزاتقي‌خان اميركبير، برخى طوايف سگوند، جودكى، دِلْفان و سلسله، متعرض كاروانهاى راه دزفول و خوزستان شدند. خانلرميرزا به سركوبى آنان پرداخت و نصيرخان جودكى را دستگير و زندانى كرد، اما پس از آنكه پسر نصيرخان جودكى حاكمانى را كه او تعيين كرده بود كشت، خانلرميرزا نيز نصيرخان جودكى را به قتل رساند (خانلرميرزا، ص 236ـ238؛رجوع کنید به سپهر، ج 3، ص 1173ـ1175؛ خورموجى، ص 109ـ110).

در صفر 1268، خانلرميرزا لقب احتشام‌الدوله گرفت (روزنامه وقايع اتفاقيه، ش 44، ص 2، پنجشنبه 10 صفر 1268). در اين سال، وى از جانب ميرزاآقاخان نورى مأموريتهايى يافت، از جمله همكارى با ميرزاجعفرخان مشيرالدوله در تعيين سرحدات مرزى، همكارى با انگليسيها در اكتشافات باستان‌شناسى و حفر چاه در شوش، و جلوگيرى از برقرارى رابطه بين طوايف پشتكوه و مأموران تعيين سرحدات (احتشامى، ص40ـ41، 46ـ49). باتوجه به تنوع طوايف لر و عرب در خوزستان و لرستان و نيز هم‌مرز بودن اين دو منطقه با كشور عثمانى، بخش ديگرى از كارهاى خانلرميرزا نظارت بر تحريكات دولت عثمانى در مرزها و سركوبى شرارتهاى برخى طوايف بود. او در سالهاى 1268 و 1269 ياغيانى به سركردگى مسلم‌بن بركات و سلمان‌بن غضبان را كه به تحريك معشوق‌پاشا، حاكم بصره، به آبادان حمله كرده بودند، با مسالمت و بدون درگيرى از آن شهر دور كرد (احتشامى، ص 63، 84ـ85). همچنين در 1268، او از سوى صدراعظم مأمور شد تا عده‌اى از طوايف لر را كه در بغداد و نواحى آن سكونت گزيده بودند، بازگرداند. ميرزاآقاخان نورى از او خواسته بود كه به طوايف مذكور تعدى نشود (همان، ص 56). همچنين از او خواسته شد تا طوايف كاكاوند را، كه به هرسين و محال چمچال حمله كرده بودند، سركوب كند (همان، ص 89ـ90).

خانلرميرزا در اواخر 1268 براى جلوگيرى از تحركات عثمانيها كه در حال ساخت قلاعى در جسان، بدرانى و زورباطيه بودند، مأمور شد تا به دولت عثمانى در اين باره تذكر دهد (همان، ص 71).

در 1269، خانلرميرزا به دستور شاه سعى كرد كدورت بين شيخ فارس (شيخ‌المشايخ قبيله كعب) و سليم خان (از شيوخ اعراب) و حاكمان محلى را رفع كند (همان، ص 85ـ86).

خانلرميرزا در شعبان 1270، شيخ‌جابرخان نصرالملك (پدر شيخ‌خزعل، حاكم خرمشهر) را كه به فساد و اغتشاش متهم شده بود، دستگير نمود و به‌جاى او شيخ‌فارس را حاكم خرمشهر كرد (احتشامى، ص 103ـ104). در 1271، خانلرميرزا طوايف سگوند لرستان را كه شورش كرده بودند، سركوب و تنبيه كرد (اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 68).

در 1272، نيروهاى انگليسى و عثمانى در مرزهاى جنوب، در مقابل خرمشهر قلعه ساختند. صدراعظم ميرزاآقاخان نورى، از خانلرميرزا كه در اين ايام در بروجرد بود، خواست براى احتياط، هرچه زودتر به ييلاقات لرستان برود تا هم به مرز نزديك باشد و هم تعداد نيروهاى بيگانه و تحركات آنها را زير نظر داشته باشد و به پايتخت گزارش كند. خانلرميرزا براى انجام دادن اين كار درخواست استخدام نيرو كرد (همان، ص 167ـ168).

در صفر 1273، ناصرالدين‌شاه از خانلرميرزا خواست كه به استحكام و تقويت مرز بپردازد (احتشامى، ص 175). پس از چندى دولت مركزى ايران از حركت چند كشتى انگليسى به سوى خليج‌فارس و نيت دولت انگليس به جنگ با دولت ايران آگاه شد، لذا ميرزا آقاخان نورى در 17 صفر، در نامه‌اى به خانلرميرزا، از وى خواست كه با نيروهاى خود به همراه فوج بهادران زرندى و كزازى، به خرمشهر برود (همان، ص 176ـ177).

در 17 ربيع‌الآخر 1273، دولت انگلستان به ايران اعلان جنگ كرد. نيروهاى انگليسى ابتدا وارد بوشهر شدند و سپس در هفتم جمادي‌الآخره به‌سوى برازجان حركت كردند. ميرزاآقاخان نورى از خانلرميرزا خواست كه آماده نبرد باشد و به او تأكيد كرد در حفظ خرمشهر كوشا باشد (همان ص180ـ181). خانلرميرزا با شش ـ هفت فوج پياده‌نظام، جمعى سواره و جماعتى از چريكهاى خوزستان و لرستان به سوى خرمشهر رفت (خورموجى، ص210). نيروهاى انگليسى در نبرد با سپاه ايران متحمل خسارات و ناچار به عقب‌نشينى به بوشهر شدند. هم‌زمان در فرانسه، نمايندۀ انگلستان با وساطت ناپلئون، با فرخ‌خان امين‌الدوله (سفير ايران كه در آن زمان در پاريس اقامت داشت) مشغول مذاكرات صلح دربارۀ هرات و وقايع جنوب ايران بود. ازاين‌رو، انگليسيها براى اينكه به هنگام صلح فاتح به حساب بيايند با كشتيهايشان به خرمشهر رفتند (پولاك ، ج 2، ص 31ـ32). خانلرميرزا كه از مذاكرات صلح امين‌الدوله در پاريس مطّلع شد، با وجود هشدارهاى صدراعظم دربارۀ توان نظامى انگليسيها، شيوه نظامى مناسبى اتخاذ نكرد (رجوع کنید به هدايت، ج10، ص 758ـ760؛ سپهر، ج 3، ص1420؛ پولاك، ج 2، ص 32). در آخر رجب 1273، نيروهاى دريايى انگلستان با 44 كشتىِ مجهز به تعداد زيادى توپ در آبهاى خرمشهر لنگر انداختند. سرانجام در پنجشنبه آخر رجب 1273 جنگ ميان انگليسيها و ايرانيان شروع شد و كشتيهاى انگليسى اردوى خانلرميرزا را گلوله‌باران كرد (هنت، ص 81؛ سپهر، ج 3، ص 1422). شدت خسارات به حدى بود كه خانلرميرزا متوجه بي‌نتيجه بودن جنگ شد و از شط‌العرب عقب‌نشينى كرد (خورموجى، ص 211). وى در يكشنبه دوم شعبان 1273 به اهواز عقب نشست و در ششم شعبان در شوشتر اقامت كرد و نيروهاى انگليسى هم تا اهواز بدون مقاومت حركت كردند (سپهر، ج 3، ص 1425ـ1426).

در پى تحركاتى كه عمرپاشا والى بغداد در مرزهاى ايران و عثمانى انجام مي‌داد، صدراعظم در 1274 از خانلرميرزا خواست، ضمن استقرار اردوى خود در لرستان، به دليل نزديكى به خوزستان و پشتكوه و بروجرد، هم از مرز محافظت كند و هم طغيان طايفۀ كاكاوند را سركوب نمايد (احتشامى، ص 197ـ198). در 1275، شاه و ميرزاسعيدخان انصارى مؤتمن‌الملك باتوجه به اينكه دولت عثمانى مرزبانان خود را از ورود به خاك ايران منع كرده بود، از خانلرميرزا خواستند به مرزداران ايرانى تأكيد كند كه اختلالى در مرزها ايجاد نكنند، چون ممكن است دولت عثمانى مقابله به مثل نمايد (رجوع کنید به احتشامى، ص 208ـ211).

خانلرميرزا در 1275 از حكومت لرستان، بروجرد و خوزستان بركنار گرديد و به حكومت اصفهان منصوب شد (اعتمادالسلطنه، ص 53؛ روزنامه وقايع‌اتفاقيه، ش 441، ص 1، 13 ذيحجه 1275). امنيت راهها و مراقبت از مرزها، ساختن كاروان‌سرا، سركوبى اشرار، كشت آزمايشى نيشكر، ايجاد تسهيلات براى دريافت ماليات از ايلات و طوايف و يكسان‌سازى اوزان (روزنامه وقايع اتفاقيه، ش50، ص 4، 23 ربيع‌الاول 1268، ش 55، ص 3، 28 ربيع‌الآخر 1268، ش 62، ص 3، 7 جمادي‌الآخره 1268، ش 199، ص 2، 2 ربيع‌الاول 1271، ش 252، ص 4، 18 ربيع‌الاول 1271) از جمله كارهاى او در دوران حكومتش در نواحى پهناور خوزستان، لرستان و بروجرد بود.

شروع حكومت او در اصفهان، مصادف با خشكسالى شد كه قحطى و گرانى به همراه داشت. مردم اصفهان اين خشكسالى را بر اثر سوءسلامت خانلرميرزا مي‌دانستند و به همين دليل، اين قحطى و گرانى به گرانى خانلرميرزايى معروف شد (مهدوى، ج 1، ص 327). شاه در 1276 حكومت بروجرد را ضميمۀ حكومت اصفهان نمود و مجددآ به خانلرميرزا واگذار كرد (روزنامه وقايع اتفاقيه، ش 467، ص 7، اول ذيحجه 1276).

خانلرميرزا به هنگام حكومت در اصفهان بيمار بود (پولاك، ج 2، ص 74). فرهادميرزا معتمدالدوله هم در نامه‌اى كه به فرخ‌خان امين‌الدوله نوشته به ناخوشى و بيمارى خانلرميرزا اشاره كرده است (امين‌الدوله، ج 4، ص 69).

خانلرميرزا در اواسط شوال 1278 در تهران درگذشت (خورموجى، ص 289؛ روزنامه دولت عليه، ش520، ص 8، شوال 1278). وى همواره مدعى حكومت جاهاى بزرگ بود. او را عاشق‌پيشه و بسيار خسيس توصيف كرده‌اند (خاورى شيرازى، ج 2، ص1070؛ افشار، ص 137).


منابع :
(1) منوچهر احتشامى، خوزستان و لرستان عصر ناصرى، با همكارى آزيتالقايى و فاطمه معزى، تهران 1383ش؛
(2) شيخ يحيى احمدى، فرماندهان كرمان، چاپ محمدابراهيم باستانى پاريزى، تهران، 1354ش؛
(3) ميرزا حسن‌خان اعتمادالسلطنه، المآثر و الآثار، ايرج افشار، تهران، 1364؛
(4) حسن علي‌خان افشار، سفرنامه لرستان و خوزستان، چاپ حميدرضا الوند، تهران، 1382؛
(5) فرخ‌خان امين‌الدوله، مجموعه اسناد و مدارك فرخ خان امين‌الدوله، چاپ كريم اصفهانيان و قدرت‌اللّه روشنى، دانشگاه تهران، ج 1 و 2، 1358، ج 3، 1350، ج 4، 1354؛
(6) جهانگيرميرزا، تاريخ نو، چاپ عباس اقباس آشتيانى، تهران، 1327؛
(7) ميرزا فضل‌اللّه خاورى شيرازى، تاريخ ذوالقرنين، چاپ على افشارفر، تهران، 1380ش؛
(8) محمدجعفر خورموجى، حقايق‌الاخبار ناصرى، چاپ حسين خديوجم، تهران، 1344؛
(9) روزنامه دولت عليه ايران، تهران، 1370ش؛
(10) روزنامه وقايع اتفافيه، تهران، 1373؛
(11) محمدتقى لسان‌الملك سپهر، ناسخ التواريخ، چاپ جمشيد كيان‌فر، تهران، 1377ش؛
(12) ابراهيم‌بن اسداللّه صديق‌الملك، منتخب‌التواريخ، چاپ ايرج افشار، تهران، 1366؛
(13) مصلح‌الدين مهدوى، بيان بسمل‌الهداية فى ذكر اعقاب صاحب‌الهدايه: تاريخ علمى و اجتماعى اصفهان در دو قرن اخير، قم، 1367ش؛
(14) رضاقلى خانِ هدايت، روضةالصفاى ناصرى، ج 10، تهران، 1339ش؛
(15) ج. اچ، هفت، جنگ ايران و انگليس، ترجمه سعادت‌نورى، تهران، 1362ش؛


(16) Jakob Eduard PolaK, Persien. Das Land und Seine Bewohner: Ethnographische Schilderungen, Leipzig 1865.

/ سيدسعيد ميرمحمدصادق /

تاریخ انتشار اینترنتی:



17/08/1388

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5990
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست