responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5968

 

ركن‌الدين خورشاه ، هشتمين امام اسماعيليان نزارى و آخرين خداوند الموت. او كه بزرگ‌ترين پسر علاءالدين محمد سوم بود، در حدود سال 627 زاده شد و در كودكي‌اش، علاءالدين محمد او را به جانشينى خود برگزيد. ركن‌الدين خورشاه پس از كشته شدن پدرش در شوال 653، به امامت و رياست دعوت و دولت نزاريان رسيد (جوينى، ج 3، ص 253، 259). در برخى منابع، ركن‌الدين خورشاه را به توطئه در مرگ پدرش متهم كرده‌اند (رجوع کنید به همان، ج 3، ص 259؛
حافظ‌ابرو، ص 275؛
حمداللّه مستوفى، ص 527).

دورۀ پرحادثۀ ركن‌الدين خورشاه كه يك سال طول كشيد، هم‌زمان با فتوحات مغولان در ايران بود (جوينى، ج 3، ص 259ـ267؛
رشيدالدين فضل‌اللّه، 1356، ص 181ـ188). هلاكو در ربيع‌الاول 654 وارد ايران شد و در همان زمان، مغولان شهر تون را كه در دست نزاريان بود، تصرف و ويران كردند (جوينى، ج 3، ص 102ـ103؛
رشيدالدين، 1957، ص 29ـ30). ركن‌الدين خورشاه پس از رسيدن هولاكو به خراسان، براى سازش با وى وارد مذاكره شد، اما هلاكو خواهان تسليم ركن‌الدين و واگذارى تمام قلاع او بود. ركن‌الدين خورشاه همچنان انجام دادن اين درخواستها را به تعويق مي‌افكند و به دنبال راه چاره مي‌گشت. به نظر مي‌رسد كه او به مصالحه با مغولان تمايل داشت، به گونه‌اى كه بتواند قلاع عمدۀ نزاريان، مانند الموت و لَمَسَر و گردكوه، را حفظ كند. در چنين اوضاعى، ركن‌الدين خورشاه چندين هيئت به رياست وزيرش، شمس‌الدين گيلكى، و سپس برادرانش، شهنشاه و ايرانشاه، و ديگر بزرگان نزارى نزد هولاكو فرستاد، ايلچيان مغول كه از جانب هولاكو پيام مي‌آوردند، همچنان خواستار تسليم خورشاه و دستور او براى تخريب قلاع اسماعيلى بودند (رجوع کنید به جوينى، ج 3، ص 108ـ111).

در نيمۀ شعبان 654، هولاكو از اردوگاه خود در بسطام، شروع به حملۀ گسترده‌اى به قلاع نزاريان در رودبار كرد و هم‌زمان همۀ سپاهيان مغول در ايران را در الموت جمع كرد. هولاكو مصمم بود قلعۀ ميمون‌دز را، كه خورشاه در آن سكونت داشت، تسخير كند (همان، ج 3، ص 111ـ114). در 18 شوال 654، هولاكو بر بلنديهاى روبه‌روى قلعۀ ميمون‌دز اردو زد و پس از شكست آخرين دور مذاكرات، جنگ درگرفت. سرانجام ركن‌الدين خورشاه به تشويق برخى از بزرگان، در 29 شوال 654 به همراه وزيرش، مؤيدالدين، و جمعى از بزرگان نزارى و نيز خواجه نصيرالدين طوسى كه ظاهرآ يكى از مشوقان اصلى وى بود، تسليم شد (جوينى، ج 3، ص 133، 267؛
رشيدالدين فضل‌اللّه، 1356، ص 153). رشيدالدين فضل‌اللّه (1356، ص 190) نيز همين تاريخ را تأييد كرده، اما در قسمت تاريخ هولاكوخان (رجوع کنید به 1957، ص 35)، اين حادثه را در يك روز بعد، يعنى اول ذيقعدۀ 654 ذكر نموده است.

ركن‌الدين خورشاه يك سال حكومت كرد و تسليم او پايان حيات دولت اسماعيليان نزارى در ايران بود. هرچند ركن‌الدين خورشاه تسليم شد، اما فداييان اسماعيلى در برابر هجوم سپاهيان مغول سه روز مقاومت كردند و سرانجام همگى از پاى درآمدند (جوينى، ج 3، ص 134ـ135). هولاكو نخست خورشاه را به نيكى پذيرفت و او را با تمامى افراد خانواده و يارانش تحت محافظت و مراقبت قرار داد. ركن‌الدين خورشاه به همۀ فرماندهان قلاع نزارى دستور داد كه مراكز دفاعى و قلعه‌ها را به مغولان تسليم كنند و بدين طريق، حدود چهل قلعه در رودبار به دست مغولان افتاد، كه پس از آنكه محافظان آنها را اسير كردند، قلعه‌ها را ويران ساختند. در رودبار، فرماندهان قلعه‌هاى الموت و لَمَسَر اطاعت نكردند و تسليم نشدند؛
شايد به ظن آنكه امامشان از روى تقيه چنين دستورى صادر كرده باشد. بالاخره الموت در پايان ذيقعدۀ 654 تسليم شد، ولى لمسر يك سال ديگر در مقابل مغولان ايستادگى كرد (جوينى، ج 3، ص 268ـ269؛
رشيدالدين فضل‌اللّه، 1356، ص 154). مغولان قلعۀ الموت را تخريب كردند و كتابخانۀ مشهور آن را آتش زدند، اما قبل از آن، هولاكو به جوينى كه همراهش بود، اجازه داد تا از كتابخانۀ الموت بازديد نمايد و آنچه را مناسب تشخيص مي‌دهد حفظ كند. به گفتۀ جوينى (ج 3، ص 186ـ187، 268ـ274)، او توانست قرآنها و تعدادى كتاب نفيس، از جمله بعضى تواريخ اسماعيلى دورۀ الموت و نيز آلات و ادوات علمى و نجومى را از سوختن نجات دهد. جوينى توصيف دقيق و باارزشى از قلعۀ الموت در آخرين روزهاى اقتدار نزاريان باقي‌گذاشته است.

مادامى كه خورشاه براى مغولان سودمند بود، با وى بااحترام رفتار مي‌شد، اما پس از تسليم شدن اكثر قلعه‌هاى نزارىِ ايران، حضور خورشاه در اردوگاه مغولان برايشان سودى نداشت. از اين‌رو هنگامى كه امام نزارى درخواست كرد تا به دربار خان بزرگ مغول، منگوقاآن، فرستاده شود، هولاكو بلافاصله درخواست او را پذيرفت. در اول ربيع‌الاول 655، خورشاه سفر سرنوشت‌ساز خود را به مغولستان، همراه برخى از يارانش و با محافظت سربازان مغول، آغاز كرد. در راه، چون به پاى گردكوه در نزديكى دامغان رسيدند، خورشاه بار ديگر بيهوده كوشيد تا محافظان آن قلعه بسيار مستحكم را وادار به تسليم كند، هرچند ممكن است كه پنهانى به آنها گفته بوده باشد كه چنين نكنند. ظاهرآ، خان مغول از پذيرفتن ركن‌الدين خورشاه در قراقروم، به بهانۀ آنكه هنوز قلعه‌هاى لمسر و گردكوه را تسليم نكرده بوده است، امتناع ورزيد. در سفر بازگشت، در محلى در كنار كوههاى خانقاى در شمال غربى مغولستان، محافظان مغول، ركن‌الدين خورشاه و ياران او را از دم تيغ گذراندند. تا آن زمان، مغولان تمامى نزاريان اسير را به قتل رسانده بودند (همان، ج 3، ص 277ـ278).

گردكوه به عنوان آخرين پايگاه نزاريان در ايران، سيزده سال پس از سقوط الموت، همچنان در برابر محاصره كنندگان مغول پايدارى كرد. محافظان گردكوه، عاقبت در 29 ربيع‌الآخر 669، يعنى هفده سال پس از نخستين يورش پيشتازان مغول به آن قلعه، تسليم شدند و به دست مغولان كه پيرامون قلعه سكونتگاههاى دائمى ساخته بودند، به قتل رسيدند (جوزجانى، ج 2، ص 186).


منابع :
(1) منهاج‌الدين عثمان‌بن سراج جوزجانى، طبقات ناصرى، چاپ عبدالحى حبيبى، كابل 1342ـ1343ش؛
(2) جوينى، حافظ ابرو، عبداللّه‌بن لطف‌اللّه بهدادينى، مجمع التواريخ السلطانيه، قسمت خلفاء علويه مغرب و مصر و نزاريان و رفيقان، چاپ محمد مدرسى زنجانى، تهران 1364ش؛
(3) حمداللّه مستوفى، تاريخ گزيده؛
(4) رشيدالدين فضل‌اللّه، جامع‌التواريخ: قسمت اسماعيليان و فاطميان و نزاريان و داعيان و رفيقان، چاپ محمدتقى دانش‌پژوه و محمد مدرسى (زنجانى)، تهران 1356ش؛
(5) جامع‌التواريخ، چاپ عبدالكريم علي‌اوغلى علي‌زاده، باكو 1957.

/ فرهاد دفترى /

تاریخ انتشار اینترنتی:



27/03/1388

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5968
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست