ضَحّاك بن قَيس فِهْرى ، از رجال بزرگ سياسى و نظامى در اوايل دوران حكومت بنياميه. ضحّكبن قيسبن خالدبن وَهْب (وُهَيْب)بن ثَعْلَبه منتسب به بنيفِهْربن مالكبن نَضر، از تيرههاى قبيلۀ قريش، است و ازاينرو، قرشى و فهرى نسب يافته است (خليفةبن خياط، 1414ب، ص 215؛ ابنحزم اندلسى، ص 178؛ ابنعبدالبرّ، ج 2، ص 744؛ ابنعساكر، ج 24، ص280). مادر او، اُمَيْمَه، دختر ربيعةبن حَذيمبن غانم بود (مزّى، ج 9، ص 166). ابوانيس، ابواميّه، ابوعبدالرحمان و ابوسعيد كنيههاى او است (ابنعبدالبرّ؛ ابنعساكر، همانجاها)، كه ابوانيس از همه مشهورتر است (رجوع کنید به ابنابيحاتم رازى، ج 4، ص 457). در مورد تاريخ تولد ضحاكبن قيس فهرى بين مورخان اختلافنظر است و در منابع، از حدود يك تا هفت سال قبل از وفات پيامبر صلياللّهعليهوآلهوسلم ذكر شده است (رجوع کنید به همانجا؛ ابنعبدالبرّ، ج 2، ص 745؛ ابنعساكر، ج 24، ص 284؛ صفدى، ج 16، ص 351). صحابى بودن ضحاكبن قيس محل اختلاف است (ابنابيحاتم رازى؛ مزّى، همانجاها).
از دوران كودكى و نوجوانى ضحاك اطلاع چندانى در دست نيست. براساس گزارش برخى منابع، حضرت على عليهالسلام ضمن خطبهاى در اثناى جنگ صِفّين، در بيان شرححال معاويه و برخى ياران او از جمله ضحاكبن قيس گفت كه آنها در كودكى و بزرگسالى، شرورترين افراد بودهاند (رجوع کنید به طبرى، ج 5، ص 48ـ49؛ ابناعثم، ج 3، ص 189). همچنين دربارۀ شغل پدر ضحاك در زمان جاهليت، گفته شده است كه او از راه فروش (يا عاريه دادن) حيوانات نر براى زادوولد آنها امرار معاش ميكرد (ثقفى، ج 1، ص 65؛ ابنابيالحديد، ج 2، ص 124؛ قس بلاذرى، ج 2، ص 76؛ ابنرسته، ص 215).
نخستين گزارش از حضور ضحاكبن قيس در حوادث سياسى و نظامى به اواخر دوران خلافت ابوبكر بازميگردد. هنگامى كه عمروبن عاص براى جهاد با روميان عازم شام شد، ضحاكبن قيس از جمله كسانى بود كه به همراه سيصد سوار به او ملحق گرديد. در زمان خلافت عمر، در لشكركشى يزيدبن ابيسفيان به سوى قيساريه براى جنگ با روميان، ضحاكبن قيس فرماندهى پهلوى چپ سپاه او را برعهده داشت (ابناعثم، ج 1، ص100، 244ـ245). ضحاك همچنين در فتح دمشق شركت كرد و تا آخر عمر در آنجا سكنا گزيد (ابنعساكر، ج 24، ص280؛ مزّى، همانجا).
به نظر ميرسد كه ضحاك در دورۀ عثمان در خدمت حكام اموى شام بوده است. در ابتداى خلافت على عليهالسلام و پيش از آغاز جنگ صفّين، ضحاك از طرف معاويه به حكومت جزيره در شمال عراق منصوب شد و شهرهاى حَرّان، رَقّه، رُها و قَرقيسيا را زير فرمان گرفت. حضرت على عليهالسلام مالك اشتر را براى بيرون راندن ضحاك از منطقه جزيره و به دست گرفتن حكومت، بدانجا روانه كرد. ضحاكبن قيس چون خبر حركت مالك را شنيد، از مردم رقّه كه بيشتر هواخواه عثمان بودند، كمك گرفت و ميان حرّان و رقّه با مالك وارد جنگ شد. ضحاك در اين جنگ شكست خورد و شبانه به حرّان بازگشت و در آنجا مالك او را محاصره كرد. معاويه، عبدالرحمانبن خالدبن وليد را با لشكرى به كمك ضحاك فرستاد كه اين لشكر نيز در نزديكى رقّه به شدت از لشكر مالك شكست خورد (نصربن مزاحم، ص 12ـ13؛ ثقفى، ج 1، ص 322ـ325؛ ابناعثم، ج 2، ص 493؛ قس دينورى، ص 154).
قبل از شروع جنگ صفّين، معاويه گروهى را براى مذاكره با على عليهالسلام فرستاد كه ضحاك نيز يكى از آنان بود (ابناعثم، ج 3، ص 168ـ169). در جنگ صفّين نيز ضحاك فرماندهى پيادهنظام قلب لشكر معاويه را بهعهده داشت (ابناعثم، ج 3، ص 24؛ قس نصربن مزاحم، ص 206؛ طبرى، ج 5، ص 11). بعد از اتمام جنگ و اعلامنظر دو حكم و پيش از آغاز جنگ نهروان، چون معاويه شنيد كه حضرت على قصد دارد بار ديگر به شام حمله كند، گروههاى مختلفى را براى غارت و ايجاد ناامنى در مناطق تحت سلطه حضرت اعزام كرد. نخستين گروه در سال 39 به فرماندهى ضحاكبن قيس به عراق حمله كرد. ضحاك از طرف معاويه مأمور بود تا به ناحيۀ كوفه حمله نمايد و آنجا را غارت كند و هر عرب را كه در اطاعت حضرت على است، به قتل برساند. او با سه يا چهار هزار سوار عازم اين منطقه شد. در مسير حركت به سوى كوفه، اموال مردم را غارت كرد و هر عرب بدوى را كه ميديد ميكشت تا به ثَعلَبيّه رسيد و در آنجا نيز قافلۀ حجاج مكه را غارت كرد. ضحاك در قُطْقُطانه، عمروبن عُمَيسبن مسعود، از ياران حضرت على، را با جمعى از همراهانش كه عازم حج بودند به قتل رساند. گفته شده است كه ضحاك به حيره نيز حمله و آنجا را غارت كرد. امام على حُجْربن عَدى* را با چهارهزار سپاهى به مقابله با او فرستاد. حجر به تعقيب ضحاك پرداخت و در ناحيۀ تَدْمُر باهم وارد جنگ شدند. ضحاك شبانه به شام گريخت (ثقفى، ج 2، ص 416ـ426؛ طبرى، ج 5، ص 135؛ ابناعثم، ج 4، ص 219ـ220؛ ابنابيالحديد، ج 2، ص 113ـ118؛ در مورد حملۀ وى به حيره رجوع کنید به همان، ص 118). پس از اين جنگ نيز، چون رقّه و قرقيسيا و حرّان از مناطق تحت نفوذ معاويه و تحت حكومت ضحاك بود، و منطقۀ نَصيبين و شهرهاى اطراف آن در قلمرو امام على و تحت حكومت مالك اشتر قرار داشت، پيوسته ميان آنان جنگ رخ ميداد (ثقفى، ج 2، ص 526ـ527). پس از شهادت حضرت على، معاويه هنگام حركت از شام به طرف عراق، ضحاكبن قيس فهرى را كه در اين زمان يكى از رجال برجسته و قدرتمند بنياميه بود، در شام جانشين خود كرد (ابناعثم، ج 4، ص 286).
معاويه در سال 53 يا 54، ضحاك را به حكومت كوفه گمارد و در سال 57 وى را از اين سمت معزول كرد (رجوع کنید به خليفةبن خياط، 1414الف، ص 165، 169ـ170؛ ابنعبدالبرّ، ج 2، ص 745؛ قس طبرى، ج 5، ص300، 314، كه حكومت ضحاك را از سال 55 تا 58 نوشته است).
ماجراى بيعت گرفتن معاويه براى يزيد نيز از ديگر حوادث تاريخى بود كه ضحاكبن قيس فهرى در آن نقش بسيار مؤثرى ايفا كرد. در سال 59، در جلسهاى كه با حضور گروههاى مختلفى از مردم عراق و ديگر شهرهاى اسلامى نزد معاويه تشكيل شد، ضحاك به درخواست معاويه، مردم را به بيعت با يزيد براى جانشينى معاويه برانگيخت. پس از اتمام سخنان او، گروه ديگرى كه معاويه از قبل با آنها هماهنگى كرده بود، سخنان ضحاك را تأييد و تصديق كردند و بديننحو در آن جلسه با يزيد بيعت شد (رجوع کنید به ابناعثم، ج 4، ص 332ـ334؛ مسعودى، ج 3، ص 217). در سال 60 كه معاويه در بستر مرگ بود، ضحاكبن قيس فهرى (رئيس شرطه) را به همراه مسلمبن عُقْبه مُرّى فراخواند و به آنها سفارشهايى كرد تا به يزيد برسانند (طبرى، ج 5، ص 323). پس از مرگ معاويه، ضحاكبن قيس در مسجد سخنانى در ستايش معاويه گفت و مرگ او را اعلام كرد (همو، ج 5، ص 327ـ328؛ ابناعثم، ج 4، ص 353). او پيكى نزد يزيد كه در حُوّارين بود، فرستاد (طبرى، ج 5، ص 328) و در نامهاى خلافت او را تهنيت و مرگ معاويه را تسليت گفت و از او خواست كه براى بيعت گرفتن از مردم فورآ به دمشق بيايد (ابناعثم، ج 5، ص 5). ضحاك سپس بر معاويه نماز خواند و او را دفن كردند (طبرى، ج 5، ص 327).
پس از مرگ يزيد (64)، مردم شام به شدت دچار اختلاف شده بودند. بهجز مدعيانى همچون عبداللّهبن زبير، خالدبن يزيد و مروانبن حكم، گروهى متمايل به ضحاكبن قيس بودند (ابناعثم، ج 5، ص 169ـ170).
بهدستور معاويةبن يزيد (64) كه پيوسته مريض بود، در مدت كوتاه حكومت او، ضحاكبن قيس با مردم نماز ميگذارد و چون معاويه درگذشت، ضحاك زمام امور را تا انتخاب جانشين وى به دست داشت (ابنسعد، ج 5، ص 39). ضحاكبن قيس از زمان مرگ معاويةبن يزيد، ابتدا به صورت مخفيانه براى بيعت گرفتن براى ابنزبير فعاليت ميكرد (طبرى، ج 5، ص 532؛ ابنسعد، ج 5، ص40). حَسّانبن مالكبن بَحْدَل، از امراى اموى كه در اردن بود، از اين امر آگاه شد و در نامهاى كه براى ضحاك نوشت، به طرفدارى از بنياميه و مخالفت با ابنزبير پرداخت. چون اين نامه در مسجد دمشق قرائت شد، آشوبى ميان طرفداران بنياميه و هواخواهان ابنزبير برپا گرديد. پس از تشديد درگيريها، ضحاك از بنياميه عذرخواهى كرد و قرار شد هر دو گروه به جابيه بروند تا با شخصى از بنياميه بيعت كنند؛ اما در ابتداى راه، ضحاك به توصيه ثَوربن مَعْنبن يزيد آنچه را كه تا آن هنگام مخفى داشته بود، آشكار نمود و بنياميه را از خلافت خلع و مردم را به بيعت با ابنزبير دعوت كرد و راه خود را از جابيه به سوى مَرج راهِط تغيير داد (طبرى، ج 5، ص 532ـ535). وقتى ابنزبير از اين امر آگاه شد، براى ضحاك نامهاى نوشت و او را به عنوان والى خود در شام منصوب كرد (ابنسعد، ج 5، ص40). بيشتر مردم دمشق از جمله قبايل يمنى با ضحاك بيعت كردند (طبرى، ج 5، ص 535). ضحاك نامههايى به نُعمانبن بَشير حاكم حمص، زُفَربن حارث حاكم قِنَّسرين، و ناتِلبن قَيس حاكم فلسطين كه در اطاعت عبداللّهبن زبير بودند، نوشت و از آنها درخواست كمك كرد. آنان نيز هركدام گروههايى را براى حمايت از او فرستادند (ابنسعد، همانجا؛ يعقوبى، ج 2، ص 256؛ طبرى، همانجا). بهطوريكه شمار سپاهيان ضحاك به 000،22 تن رسيد (ابناعثم، ج 5، ص 171). عبيداللّهبن زياد، از حاميان مروان حَكَم و محرك او براى جنگ با ضحاك (طبرى، ج 5، ص 534)، در صدد بود تا با دسيسهاى در طرفداران ضحاك تفرقه ايجاد كند، لذا نزد ضحاك آمد و با سخنانى او را برانگيخت تا به جاى ابنزبير، براى خودش كه به گفتۀ عبداللّه در اين زمان از بزرگان بنياميه بود، بيعت بگيرد. ضحاك نيز كه فريفتۀ سخنان عبيداللّه شده بود، حدود سه روز از مردم براى خودش بيعت گرفت كه با اعتراض طرفداران ابنزبير مواجه شد و سرانجام بار ديگر براى او بيعت گرفت و همين امر باعث ايجاد تزلزل در حاميان او شد (ابنسعد، ج 5، ص40؛ قس ابنعبدالبرّ، ج 2، ص 745ـ746).
در نيمۀ ذيحجۀ 64، در محلى به نام مَرج راهِط (طبرى، ج 5، ص 534؛ ابناعثم، ج 5، ص 171؛ ابنعساكر، ج 24، ص 296) لشكر ضحاكبن قيس فهرى و مروان جنگيدند كه در اين جنگ ضحاكبن قيس فهرى و شمار بسيارى از همراهانش كشته شدند و باقيماندۀ لشكر او فرار كردند (يعقوبى، ج 2، ص 256؛ طبرى، ج 5، ص 537ـ538؛ ابناعثم، ج 5، ص 172؛ مسعودى، ج 3، ص 286).
گفته شده كه ضحاكبن قيس احاديث اندكى از پيامبر اكرم روايت كرده است. وى از عمربن خطّاب و حبيببن مَسلَمه روايت كرده و كسانى همچون معاويةبن ابيسفيان، تَميمبن طُرفه، حسن بصرى، عُروةبن زُبَير، ابواسحاق سَبيعى و عامر شَعبى از ضحاك روايت كردهاند (ابنابيحاتم رازى، ج 4، ص 457؛ ابنعساكر، ج 24، ص280؛ ذهبى، ج 3، ص 241).
منابع : (1) عبدالرحمان ابنابيحاتم رازى، الجرح و التعديل، حيدرآبادن دكن 1371/1952؛ (2) ابنابيالحديد، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهيم، بيروت 1407؛ (3) احمد ابناعثم كوفى، كتاب الفتوح، چاپ على شيرى، بيروت 1411؛ (4) عليبن احمد ابنحزم اندلسى، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بيروت 1403؛ (5) احمدبن عمربن رسته، كتاب الاعلاق النفيسة، چاپ دخويه، ليدن، 1992، (افست فرانكفورت، 1413/ 1992)؛ (6) ابنسعد (بيروت)؛ (7) يوسف ابنعبدالبر قرطبى، الاستيعاب فى معرفة الاصحاب، چاپ عليمحمد بجاوى، بيروت 1412؛ (8) على ابنعساكر، تاريخ مدينة دمشق، چاپ على شيرى، بيروت 1415؛ (9) احمدبن يحيى بلاذرى، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، 1996ـ2000؛ (10) ابراهيمبن محمد ثقفى، الغارات، چاپ جلالالدين محدث، تهران، 1355؛ (11) خليفهبن خياط، تاريخ، چاپ سهيل زكار، بيروت 1414الف؛ (12) همو، كتاب ا لطبقات، چاپ سهيل زكار، بيروت 1414ب؛ (13) ابوحنيفه دينورى، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960؛ (14) صفدى؛ (15) طبرى، تاريخ (بيروت)؛ (16) يوسف مزّى، تهذيب الكمال فى اسماء الرجال، چاپ احمدعلى عبيد و ديگران، بيروت 1421؛ (17) مسعودى، مروج (بيروت)؛ (18) نصربن مزاحم منقرى، وقعه الصفّين، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره 1382؛ (19) يعقوبى، تاريخ.