responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5924

 

شِبلى ، كنيه‌اش ابوبكر، ملقب به تاج‌الصوفيه، عارف و فقيه و شاعر قرن سوم و چهارم. دربارۀ نام او و پدرش اختلاف هست؛ او را دُلَف ‌بن جَحْدَر، دلف‌بن جعفر و جعفربن يونس خوانده‌اند (سلمى، 1406، ص 337؛ خطيب بغدادى، ج 16، ص 564ـ565)، ولى بر سنگ قبرش جعفربن يونس نوشته شده است (انصارى، 1362، ص 448؛ براى آگاهى از ديگر نامهاى او رجوع کنید به ابن‌جوزى، 1399، ج 2، ص 456؛ همو 1412، ص 14، ص 50ـ51؛ سمعانى، ج 3، ص 396). شبلى در 247 در سامرا يا بغداد به دنيا آمد و تا پايان عمر در بغداد زيست (سلمى، همان، ص 337ـ338؛ قشيرى، ص 419).

وى اصالتآ خراسانى و از مردمان روستاى شبليه در اُسروشَنه/ اُشروسنه (منطقه‌اى در ماوراءالنهر، بين سيحون و سمرقند) بود (سلمى، همان، ص 337؛ خطيب بغدادى، ج 16، ص 564؛ ياقوت حموى، ج 1، ص 245، 278؛ قس انصارى، همانجا، كه او را اصالتآ مصرى دانسته است)؛ ازاين‌رو او را شبلى خوانده‌اند (سمعانى، همانجا؛ ابن‌خلّكان، ج 2، ص 276). اما به نوشتۀ سمعانى (همانجا)، شبلى برگرفته از نداى شَبَّ لى (در من بسوز) است.

برخى (رجوع کنید به قشيرى، ص 419؛ ابن‌خلّكان، ج 2، ص 273) شبلى را سنّى مالكى دانسته‌اند (سلمى، همانجا؛ خطيب بغدادى، ج 16، ص 568؛ انصارى، همانجا) اما برخى (رجوع کنید به شوشترى، ج 2، ص 32؛ خوانسارى، ج 2، ص 231؛ مدرس، ج 3، ص 181ـ182)، به دليل اينكه در روز غدير به شيعيان تبريك گفته است، وى را شيعۀ امامى دانسته‌اند (قس شبلى، مقدمه شيبى، ص 58، كه در آن شبلى متمايل به شيعه معرفى شده است).

پدر شبلى حاجب‌الحجاب (رئيس پرده‌داران) معتصم عباسى بود (خطيب بغدادى، ج 16، ص 564؛ هجويرى، ص 236ـ237). شبلى نيز نخست حاجب موفق عباسى بود و سپس والى دُنْباوَند يا واسط شد (مستملى، ج 1، ص 234؛ ابن‌خلّكان، ج 2، ص 273؛ نيز رجوع کنید به انصارى، 1372، ج 1، ص 115؛ ابن‌جوزى، 1412، ج 14، ص 51، كه او را والى دماوند يا باورد دانسته‌اند). زرين‌كوب (ص 152ـ153) احتمال داده كه او در واقع حاكم ولايت دماوند بوده و عنوان حاجب براى وى موروثى بوده است.

به گزارش تذكره‌ها (خطيب بغدادى، ج 16، ص 569ـ570؛ ذهبى، 1403، ج 15، ص 368)، شبلى بيست سال به فراگيرى حديث اشتغال داشت و به همين مدت، با فقها مجالست داشت (قس سراج، ص 404، كه مدت تحصيل وى در حديث و فقه را سى سال ذكر كرده است). اما بعدها از علم ظاهرى روي‌گردان شد و آن را تحقير كرد (رجوع کنید به سراج، ص 404؛ مناوى، ج 2، ص 83؛ زرين‌كوب، ص 157).

شبلى در مجلس خير نَسّاج* (متوفى 322) توبه كرد. سپس نسّاج وى را نزد جنيد بغدادى (متوفى 297) برد تا به وى دست ارادت بدهد (سلمى، همانجا؛ هجويرى، ص 221؛ واعظ كاشفى، ج 2، ص 450). شبلى بيش از شش سال شاگرد جنيد بود (رجوع کنید به مستملى، همانجا؛ عطار، همان، ص 615ـ616؛ قس كاشفى، همانجا، كه مدت شاگردى وى نزد جنيد را بيش از چهارده سال دانسته است).

جنيد در آغاز شبلى را به كسب و پس از مدتى به گدايى، حلاليت‌طلبى از مردمان دماوند و به خدمت مريدان توصيه كرد. شبلى پس از مدتها شاگردى نزد جنيد به مقامى رسيد كه جنيد او را تاج صوفيان ناميد (انصارى، همانجا؛ عطار، همان، ص 615ـ616).

روزبهان (ص 40) ابوالحسين نورى را نيز ديگر استاد او دانسته است. شوشترى (ج 2، ص 32) او را شاگرد حلاج نيز دانسته و به نوشتۀ زرين‌كوب (ص 151ـ152)، شبلى با شطحيات خود بخشى از سخنان و آموزه‌هاى حلاج را نشر داده است. افزون بر آن شبلى خود به وحدت عقيدۀ خويش با حلاج اشاره كرده و جنون خويش را مايه نجات خود و عقل حلاج را سبب هلاك او تلقى كرده است (انصارى، 1362، ص 381). اما بنابر گزارشى ديگر (عطار، 1378، ص 592؛ زرين‌كوب، ص 151، 156)، شبلى، حلاج را انكار كرد و او را مستوجب زجر خواند و گويا همين انكار بعدها به شوريدگى شبلى افزود.

شبلى شاگردان بسيارى تربيت كرد اما برخى، ابوالحسن علي‌بن ابراهيم حُصرى* را تنها شاگرد واقعى شبلى دانسته‌اند، شايد به اين دليل كه شبلى، وى را همانند خود ديوانه مي‌ناميد و بر آن بود كه ميان او و حصرى الفت ازلى وجود داشته است (رجوع کنید به انصارى، 1362، ص 529؛ جامى، ص 236ـ237). ابوالقاسم نصرآبادى و ابوالحسين بنداربن حسين‌بن محمد شيرازى از ديگر شاگردان شبلى به شمار مي‌روند (سلمى، 1406، ص 484؛ انصارى، همان، ص 501؛ براى آگاهى از ديگر شاگردان او رجوع کنید به ابن‌جوزى، 1399، ج 2، ص 459؛ ابن‌ملقن، ص 213ـ216). شيوۀ سلوكى شبلى چنين بود كه شاگردان را پس از توبه، به رفتن به حج بدون توشه سفارش مي‌كرد (مستملى، ج 1، ص 161ـ162؛ عطار، 1378، ص 620ـ621).

شبلى در 87 سالگى درگذشت و در آرامگاه خيزران در بغداد به خاك سپرده شد. سال وفات وى را 334 يا 335 (سلمى، همان، ص 338؛ خطيب بغدادى، ج 16، ص 572؛ ابن‌خلّكان، ج 2، ص 276) و 342 (مدرس، ج 3، ص 182) دانسته‌اند.

از شبلى تأليفى برجاى نمانده است ولى سخنان، اشارات، مناجات، اشعار و حكايات ژرفى از او در تذكره‌ها آمده است (براى نمونه رجوع کنید به ابو نصر سراج، ص 30، 66، 166؛ سلمى، همان، ص 341ـ348؛ ابونعيم اصفهانى، ج 10، ص 367،370ـ374؛ عطار، ص 615ـ638؛ يافعى، ص 148، 170، 349). عطار در منطق‌الطير (ص 232ـ234، 401ـ402، 542ـ544) و الهي‌نامه (ص 88ـ89، 137، 173، 187، 195ـ196)، برخى حكايات دربارۀ شبلى را به نظم درآورده است. ابن‌عربى نيز در التجليات الالهيه (ص 380ـ381، 494) نوشته است كه در دو مرتبه از مراتب تجلى با شبلى ديدار كرده است. وى در فتوحات مكيه نيز از شبلى حكايات و سخنانى نقل كرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 102، 250، ج 2، ص 12، 293، 546، 684).

شبلى در تاريخ عرفان، چهار جايگاه برجسته دارد كه عبارت‌اند از :

1) عارفى اهل عشق و سكر، مانند بايزيد بسطامى*، كه بر عشق تأكيد مي‌ورزد و از رؤساى عشاق محسوب مي‌گردد، بر خلاف صحوى مسلكانى مانند جنيد بغدادى* كه بر علم و معرفت تأكيد مي‌ورزيدند (رجوع کنید به روزبهان بقلى، ص 40). از گفتگوهاى او با جنيد مي‌توان دريافت كه وى كشش حق (جذبه*) را مقدّم بر طلب و كوشش بنده مي‌دانسته است، اما جنيد و يارانش كوشش بنده را سبب كشش حق مي‌دانستند (رجوع کنید به عطار، 1378، ص 623).

2) عارف مجذوبى كه افعال غيرمتعارفش او را در رديف عقلاى مجانين قرارداده است، چنان كه نوشته‌اند (انصارى، 1362، ص 449؛ معصوم عليشاه، ج 2، ص 449) وى گاه به علت جذبه‌هاى شديد دچار ديوانگى مي‌شد و او را به بيمارستان (ديوانه‌خانه) مي‌بردند. ابن‌عربى نيز در فتوحات مكيه (ج 1، ص 250)، حالات او را با بهاليل قابل مقايسه دانسته است ( نيز رجوع کنید به زرين‌كوب، ص 156).

3) عارف شطح‌گويى كه بر اثر سكرِ برآمده از عشق، در بيان مضامين معرفتى و سلوكى زبانى پيچيده دارد (رجوع کنید به مستملى، ج 4، ص 1730ـ1731). شطحيات وى را ابونصر سراج در اللمع (ص 402ـ406) و روزبهان بقلى در شرح شطحيات (ص 234ـ279) گردآورده و شرح و تأويل كرده‌اند.

شبلى را، به سبب شطح و اشاراتش، از شگفتيهاى سه‌گانۀ عراق دانسته‌اند (هجويرى، ص 236؛ جامى، ص 228). اما در پاره‌اى موارد، جنيد اين‌گونه سخنان شبلى و برخى كارهاى مبتنى بر مقام غلبه و حاكى از عدم تمكين او را نقد و انكار نموده است (رجوع کنید به مستملى، ج 3، ص 1310ـ1311، ج 4، ص 1730ـ1731؛ مناوى، ج 3، ص 399). شطحيات شبلى گاه گستاخانه‌تر از شطحيات بايزيد و حلاج است، اما طرز بيان شاعرانه، حالت بي‌قيدى و جنون‌آميز او از يك سو و بي‌ارتباطى او با عناصر شيعى و عوامل مخالف دستگاه، سبب شد كه از صدمۀ مخالفان در امان ماند و به سرنوشت حلاج دچار نشود (زرين‌كوب، ص 151ـ152، 154ـ155، 157).

4) عارفى كه، در كنار رابعۀ عَدْويه و ذوالنون مصرى، از زمينه‌سازان ظهور و گسترش ادبيات منظوم و عرفانى محسوب مي‌گردد (براى نمونه رجوع کنید به سلمى، 1406، ص 341ـ342، 344ـ345، 347؛ همو، 1372، ج 2، ص 163، 470ـ471؛ جامى، ص 184ـ185). كامل مصطفى شيبى اشعار پراكنده او را در مجموعه‌اى به نام ديوان ابي‌بكر شبلى گردآورده است.


منابع :
(1) ابن‌جوزى، صفه‌الصفوه، بيروت 1399/1979؛
(2) همو، المنتظم، چاپ محمد عبدالقادر عطا، مصطفى عبدالقادر عطا، بيروت، 1412 /1992؛
(3) ابن‌خلكان؛
(4) ابن‌عربى، محمدبن على، التجليات الالهيه، همراه با تعليقات ابن‌سودكين و كشف‌الغايات فى شرح ما اكتنفت عليه التجليات، تحقيق عثمان اسماعيل يحيى، تهران، 1408 /1988 ؛
(5) همو، فتوحات مكيه، بيروت؛
(6) سراج‌اليدن عمربن على ابن‌ملقن، طبقات الاولياء، تحقيق نورالدين سريبه، دارالمعرفه، بيروت، 1406ه /1986 ؛
(7) ابونصر سراج، اللمع فى التصوف، ليدن 1914؛
(8) ابونعيم احمد بن عبداللّه اصفهانى، حليه الاولياء و طبقات الاصفياء، بيروت، 1387/1967؛
(9) عبداللّه انصارى، رسائل انصارى، چاپ محمد سرور مولايى، تهران 1372؛
(10) همو، طبقات الصوفيه، تحقيق محمد سرور مولائى، نشر توس، تهران، 1362؛
(11) عبدالرحمن جامى، نفحات الانس من حضرات القدس، تحقيق محمود عابدى، تهران، 1386؛
(12) خطيب بغدادى؛
(13) محمدباقر موسوى خوانسارى، روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، تهران، 1390؛
(14) ذهبى؛
(15) روزبهان بقلى، شرح شطحيات، تصحيح هنرى كوربن، تهران، 1344/1966؛
(16) زرين‌كوب، جستجو در تصوف ايران، تهران 1357؛
(17) ابوعبدالرحمن سلمى، طبقات الصوفيه، چاپ نورالدين شريبه، حلب 1406 / 1986 ؛
(18) همو، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج 2، گردآورى نصراللّه پورجوادى، نشر دانشگاهى، 1372ش؛
(19) سمعانى؛
(20) ابوبكر شبلى، ديوان ابي‌بكر شبلى ، جعفربن يونس المشهور بدلف‌بن چحدر، به اهتمام كامل مصطفى الشيبى، بغداد 1386 / 1967 ؛
(21) قاضى نوراللّه شوشترى، مجالس المؤمنين، تهران 1354ش؛
(22) فريدالدين عطار نيشابورى، الهي‌نامه، چاپ هلموت ريتر، تهران 1368ش؛
(23) همو، تذكره الاولياء، چاپ محمد استعلامى، تهران، 1378ش؛
(24) همو، منطق‌الطير، چاپ احمد رنجبر، تهران 1369ش؛
(25) ابوالقاسم قشيرى، رساله قشيريه، چاپ معروف زريو و على عبدالحميد بلطه‌جى، بيروت 1408 / 1988 ؛
(26) فخرالدين علي‌بن حسين واعظ كاشفى، رشحات عين‌الحياه، تحقيق علي‌اصغر معينيان، تهران، 1356ش؛
(27) ميرزامحمدعلى مدرس تبريزى، ريحانه‌الادب، تهران 1374؛
(28) مستملى بخارى، شرح التعرف، ج 1، 3، 4؛
(29) چاپ محمد روشن، تهران، 1363، 1365، 1366ش؛
(30) معصومعليشاه، طرايق الحقايق، چاپ محمدجعفر محجوب، (بي‌تا.)؛
(31) عبدالرئوف مناوى، الكواكب الدريه فى تراجم السادة الصوفيه، چاپ عبدالحميد صالح، بيروت 1999؛
(32) ابوالحسن علي‌بن عثمان هجويرى، كشف‌المحجوب، تحقيق محمود عبادى، تهران، 1383ش؛
(33) عبداللّه‌بن اسعد يافعى، روض الرياحين فى حكايات الصالحين، مصر 1374 / 1955 ؛
(34) ياقوت حموى.

/ على فضلى و عبداللّه صلواتى/

تاریخ انتشار اینترنتی:

02/02/1388

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5924
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست