حدیث (4) ، 9) حدیث و ادبیات و فرهنگ عامه. ارتباط حدیث با ادبیات و فرهنگ عامه از چند بُعد درخور بررسى است، از جمله ارتباط حدیث با صرف و نحو و لغت و علوم بلاغى، تأثیر آن بر نظم و نثر، و كاربرد حدیث در فرهنگ عامه.
از مهمترین ویژگیهاى مردم عرب، چه پیش از نزول وحى چه پس از آن، رواج شعر و بلاغت و فصاحت نزد آنان بوده است. شاید تهمت شعر بودن قرآن كریم و شاعر خواندن پیامبر (رجوع کنید به انبیاء: 5؛ یس: 69؛ طور:30؛ حاقه:41) از سوى مشركان، با رواج شعر و بلاغت و اهمیت آن در میان آنان بیارتباط نبوده و از همینروست كه یكى از وجوه اعجاز قرآن، بیان و بلاغت است (رجوع کنید به طوسى، ج 1، ص 16). از نظر مسلمانان این وجهِ مهم قرآن (فصاحت و بلاغت)، احادیث و سخنان پیامبر را هم در برمیگیرد. این نكته را از حدیثى كه پیامبر اكرم در آن خود را فصیحترین عرب دانسته است نیز میتوان نتیجه گرفت (رجوع کنید به زمخشرى، ج 1، ص 11، 141؛ مجلسى، ج 17، ص 158) به گونهاى كه برخى ادیبان بزرگ از این نظر به احادیث توجه كرده یا به شرح استعارات و مجازها و دیگر آرایههاى آنها پرداختهاند (رجوع کنید به جاحظ، ج 2، ص 44ـ 60؛ عسكرى، ص 284ـ 285؛ شریفرضى، ص 13ـ 445؛ ثعالبى، ص 22ـ30). علاوه بر این، به خاطر سپردن برخى سخنان كوتاه و بلیغ حضرت رسول صلیاللّهعلیهو آلهوسلم، از جمله سرمشقهاى تحصیل فصاحت و بلاغت تلقى شده و به متعلمان توصیه گردیده است (رجوع کنید به ابناثیر، المثل السائر، ج 1، ص 83).
الف) در صرف و نحو، لغت و علوم بلاغى. نحویان و لغویان بزرگ، در پیریزى اصول صرف و نحو و لغت عرب و اثبات ادعاهاى خود، به آیات قرآنكریم بسیار استشهاد و احتجاج میكردهاند (براى نمونه رجوع کنید به خلیلبن احمد، ج 1، ص 112؛ سیبویه، ج 1، ص 65، 141، ج 2، ص 48)، اما درباره استشهاد به احادیث، اختلاف داشتهاند. برخى، از جمله ابوالحسن علیبن محمد اشبیلى معروف به ابنضائع (متوفى 680) و اثیرالدین محمدبن یوسف معروف به ابوحیان (متوفى 745)، بر آن بودند كه استشهاد و احتجاج به حدیث براى اثبات قواعد زبان عربى صحیح نیست و ازاینرو، ادیبان و نحویان و لغویان بصرى و كوفى در دوران شكلگیرى صرف و نحو و لغت عرب، به احادیث استشهاد و احتجاج نمیكردند. برخى استشهاد به حدیث نبوى را جایز دانستهاند، مانند ابنمالك اندلسى (متوفى 672)، ابنهشام انصارى (متوفى 761) و ابنخروف (متوفى 609). رضیالدین استرآبادى (متوفى 688) علاوه بر حدیث نبوى، استشهاد به سخنان اهلبیت علیهمالسلام و كلام صحابه را نیز در صرف و نحو بهطور مطلق جایز دانسته است. برخى، مانند شاطبى (متوفى 790) و جلالالدین سیوطى (متوفى 911)، با اتخاذ راهى میانه، استشهاد به برخى احادیث را در مواردى جایز دانستهاند (رجوع کنید به سیوطى، 1395، ص 23ـ26؛ بغدادى، ج 1، ص 10ـ12). مخالفان استشهاد به حدیث استدلال كردهاند كه راویان حدیث، نقل به معنا را جایز میدانستهاند، یعنى حدیثى را كه پیامبر با لفظى خاص بیان فرموده است، آنان با الفاظ مختلف نقل كردهاند و اگر تصریح محدّثان در جواز نقل به معنا در حدیث نبود، براى اثبات فصاحت زبان عربى، احادیث نبوى اولویت داشت، زیرا پیامبر فصیحترین فرد عرب بوده است. دلیل دیگر، راهیافتن خطاى لفظى (لحن) در بسیارى از احادیث است، زیرا بسیارى از راویان حدیث غیر عرب بوده و با قواعد عربى آشنایى نداشتهاند و بنابراین، بیآنكه متوجه شوند، در منقولاتشان اشتباه وارد میشده است (سیوطى، 1395، ص 23؛ بغدادى، ج 1، ص 11؛ حدیثى، 1981، ص 20ـ22). یكى از نمونههایى كه مخالفان احتجاج به احادیث به آن استناد میكنند، اشكالى است كه ابنانبارى به حدیث مشهور نبوى «كادَالفقر اَن یكون كُفراً» گرفته است. به نظر وى (ج 2، ص 567)، در غیر ضرورت شعرى، آمدن «اَن» بعد از فعلِ «كاد» در زبان عرب وجود نداشته و به این جمله، اگر هم حدیث باشد، «اَن» را راوى افزوده است و از كلام پیامبر، كه فصیحترین فرد عرب است، نیست.
موافقان استشهاد به حدیث معتقدند در اینگونه موارد، یقین داشتن به صدور عین لفظ حدیث از پیامبر لازم نیست و صرف گمان به صدور آن لفظ از پیامبر كفایت میكند. در این قبیل امور، اصل بر تبدیل نكردن الفاظ است و كسانى كه نقل به معنا را جایز میدانند، در واقع تجویز عقلى میكنند، كه البته با وقوع نقیض آن (صدور عین لفظ) منافاتى ندارد. نكته دیگر اینكه محدّثان، نقل به معنى را در مورد احادیث نانوشته و تدوین نشده جایز میدانستهاند و تبدیل الفاظ احادیث مكتوب را هیچكس جایز نمیشمرده است (بغدادى، ج 1، ص 14ـ 15؛ حدیثى، 1981، ص 23).
شاطبى و سیوطى، كه راه میانهاى در پیش گرفتند، معتقد بودند به احادیثى كه عینالفاظ آنها از پیامبر باشد، میتوان استشهاد كرد، اما به احادیثى كه نقل به معنى شدهاند، نمیتوان استشهاد كرد (رجوع کنید به حدیثى، 1974، ص 164ـ166).
ابوحیان بر آن بوده است كه واضعان اولیه علم نحو در بصره (مانند ابوعمروبن علاء، عیسیبن عمر، خلیلبن احمد و سیبویه) و پیشوایان نحو در كوفه (مانند كسائى، فرّاء، علیبن مبارك احمر، و هشام ضریر) و دیگر نحویان بزرگ، به احادیث استشهاد نمیكردهاند (رجوع کنید به سیوطى، 1395، ص 23ـ24)؛ اما، سیبویه در چند مورد به احادیث نبوى استشهاد كرده (براى نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 32، 393) و خلیلبن احمد نیز در موارد بسیارى به احادیث استشهاد كرده است (براى نمونه رجوع کنید به ج 2، ص 259، ج 3، ص 50، 224، ج 5، ص 43). هادى عطیه مطر هلالى، براى رد این عقیده كه خلیلبن احمد فراهیدى به حدیث احتجاج نمیكرده، در كتاب ریادةالاستشهاد بالحدیث و الاثر عندالخلیلبن احمد الفراهیدى (ص 8ـ238) به استقصاى استشهادات حدیثى خلیلبن احمد، به عنوان یكى از پیشوایان ادب عربى در بصره، پرداخته است. ابنمالك در جواب كسانى كه وجود لحن را در احادیث دلیل استشهاد نكردن به حدیث دانستهاند، در كتاب شواهدالتوضیح و التصحیح لمشكلات الجامعالصحیح (ص 59ـ273) به تصحیح و توجیه نحوى پارهاى احادیث صحیح بخارى پرداخته كه قواعد زبان عربى در آنها به ظاهر رعایت نشده است. خدیجه حدیثى در موقفالنحاة منالاحتجاج بالحدیثالشریف (ص 5ـ427) و محمد ضارى حمادى در الحدیثالنبوى الشریف و اثره فى الدراسات اللغویة و النحویة (ص 305ـ452)، به تفصیل، آراى نحویان قائل به احتجاج به احادیث و مخالفان احتجاج را همراه با تاریخچهاى از این بحث آوردهاند.
یكى دیگر از وجوه ارتباط حدیث با ادبیات، وجود كلماتى در احادیث است كه جز از طریق حدیث شنیده نشده بوده است (ابناثیر، النهایة، ج 5، ص 258). این امر عالمان و ادیبان بسیارى را بر آن داشت تا كتابهایى در غریبالحدیث بنویسند، كه امروزه برخى از آنها از امهات كتابهاى لغت عرب به شمار میروند (رجوع کنید به غریبالحدیث*). شریف رضى (متوفى 406) در المجازات النبویة به برخى جنبههاى ادبى احادیث نبوى اشاره كرده است.
ب) در نظم و نثر. در اغلب متون ادبى فارسى و عربى، تأثیر احادیث پیامبر و اهلبیت دیده میشود؛ گاه به صورت نقل عین عبارات احادیث و گاه به صورت یكى از آرایههاى ادبى، گاه حدیثى را با الفاظ عربى نقل كردهاند و گاه حدیثى را ترجمه كرده و گاهى هم به صورت تلمیح* به حدیثى اشاره كردهاند. در متون زبان و ادبیات عرب، استناد و استشهاد به احادیث بسیار وجود دارد. مثلاً، ابنقتیبه (براى نمونه رجوع کنید به 1382، ص 28،170؛ همو، 1373ش، ج1، ص79، 250، ج4، ص18ـ19)، وشّاء (ص41)، حریرى (براى نمونه رجوع کنید به ص 38) و شاعرانى مانند صاحببن عباد (رجوع کنید به ثعالبى، ص 331) و ابوالعلاء معرّى (ج 1، ص 250، ج 2، ص 196، 474) به حدیثى استشهاد یا در آثار خویش به برخى از استشهادات شاعران به احادیث نبوى اشاره كردهاند.
شاعران ایرانى، از جمله انورى (ج 1، ص 12، 65؛ نیز رجوع کنید به شهیدى، ص 617ـ618)، مولوى در مثنوى معنوى (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، دفتر1، ص 56، بیت 907، ص 57، بیت 913، ص 65، بیت 1044؛ نیز رجوع کنید به فروزانفر، 1347ش)، سعدى در بوستان (براى نمونه رجوع کنید به ص 56، 59، 93) و حافظ (براى نمونه رجوع کنید به ص 99، 201، 364) نیز در اشعار خویش به احادیث استشهاد كردهاند. در متون نثر فارسى نیز استناد به احادیث بسیار به چشم میخورد، مانند استشهادات سعدى در گلستان (براى نمونه رجوع کنید به ص 99، 142، 162، 164)، سعدالدین وراوینى در مرزباننامه (براى نمونه رجوع کنید به ج 1، ص 140، 142ـ143) و نصراللّه منشى در ترجمه كلیله و دمنه (براى نمونه رجوع کنید به ص 95، 100، 181ـ182).
ج) در فرهنگ عامه. یكى از عناصر مؤثر در فرهنگ عامه در میان مسلمانان، احادیث پیامبر و امامان است كه بیشتر از راه وعظ یا قصهگویى، و در برخى موارد از راه منابع، به حافظه و زبان مردم راه یافته است. بسیارى از احادیثى كه در فرهنگ عامه وجود دارد، از نظر محدّثان، معتبر و صحیح است، ولى برخى از جملاتى كه به عنوان حدیث در فرهنگ عامه رواج دارد، از نظر آنان ساختگى و منسوب است و احتمالاً برساخته قصهگویان و مذَكِّران (واعظان) بوده است. عدهاى از محدّثان، مانند ابنجوزى در القُصّاص و المُذَكِّرین (بیروت 1409) و ابنتیمیه در احادیث القُصّاص (بیروت 1392)، به برخى از برساختههاى آنان اشاره كردهاند. محدّثان براى تعیین صحیح یا ساختگى بودن احادیث مشهور در میان مردم، كتابهایى نوشته و هر یك بر پایه مبانى حدیثى و رجالى خود، صحیح یا ساختگى بودن آنها را مشخص كردهاند، مانند محمدبن عبدالرحمان سخاوى در المقاصد الحسنة فى بیان كثیر منالاحادیث المشتهرة علیالالسنة (قاهره 1370)، جلالالدین سیوطى در الدرر المنتثرة فى الاحادیث المشتهرة (بیروت 1415)، محمدبن علیابنطولون در الشذرة فى الاحادیث المشتهرة (بیروت 1372)، اسماعیلبن محمد عجلونى در كشفالخفاء و مزیل الالباس عما اشتهر من الاحادیث على السنة الناس (بیروت 1408) و محمد رضوان دایه در معجمالاحادیث المشتهرة (بیروت 1423/ 2003).
برخى از احادیث یا سخنانى كه به عنوان حدیث در فرهنگ مردم رواج دارد عبارتاند از: «خیرالامور اوسطها/ اوساطها» (سخاوى، ص 205ـ206؛ دهخدا، ج 2، ص 767) كه بین بیشتر مسلمانان شهرت دارد ولى در كتابهاى چهارگانه شیعه و كتابهاى ششگانه اهلسنّت نیامده و احیاناً ضعیف دانسته شده است (رجوع کنید به عجلونى، ج 1، ص 391)؛ «الجار ثمالدار» (سخاوى، ص 83ـ84؛ دهخدا، ج 1، ص 239)، كه در مجامع حدیثى شیعه از حضرت فاطمه زهرا سلاماللّه علیها نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنبابویه، 1385ـ1386، ج 1، ص 182)؛ «یداللّه معالجماعة» (سخاوى، ص 174؛ دهخدا، ج 4، ص 2035)، كه در كتابهاى حدیثى شیعه نقل نشده و در جوامع حدیثى اهلسنّت نیز ترمذى (ج 3، ص 316) آن را نقل كرده و حدیثى غریب دانسته است؛ «اكرموا الضیف و لو كان كافراً» (دهخدا، ج 1، ص 190)، كه زبانزد است (رجوع کنید به مجلسى، ج 67، ص 370) ولى به عنوان حدیث نقل نشده است؛ «المؤمن مرآة المؤمن» (سخاوى، ص 439؛ دهخدا، ج 1، ص 274)، كه با تفاوت در الفاظ، در كتابهاى حدیثى شیعه و سنّى نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابوداوود، ج 2، ص 460؛ ابنشعبه، ص 173)؛ «نیةالمؤمن خیرٌ مِن عَمَلِه» (سخاوى، ص 450؛ دهخدا، ج 4، ص 1868)، كه در كتابهاى حدیثى شیعه و سنّى از پیامبر اكرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به كلینى، ج 2، ص 84؛ طبرانى، ج 6، ص 185ـ186)؛ «اطلبوا العلم منالمهد الیاللحد» (دهخدا، ج 1، ص 183)، كه مردم آن را حدیث میدانند، ولى در هیچیك از كتابهاى حدیثى شیعه و سنّى به این شكل نقل نشده است؛ «سؤرالمؤمن شفاء» (سخاوى، ص 242؛ دهخدا، ج 2، ص 996، به صورت سؤر مؤمن شفاست)، كه در كتابهاى حدیثى شیعه نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ابنبابویه، 1364ش، ص 151؛ مجلسى، ج 75، ص 33؛ قس عجلونى، ج 1، ص 458)؛ «زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً» (سخاوى، ص 232ـ233؛ دهخدا، ج 2، ص 905)، كه بیشتر در كتابهاى حدیثى اهلسنّت نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به طبرانى، ج 4، ص 21؛ عجلونى، ج 1، ص 438)؛ «الدنیا سِجنُ المؤمن و جنّةالكافر» (سخاوى، ص 217؛ دهخدا، ج 1، ص 246)، كه با الفاظ گوناگون در كتابهاى حدیثى شیعه و سنّى نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به ترمذى، ج 3، ص384؛ كلینى، ج2، ص250؛ ابنبابویه، 1361ش، ص289)؛ «كادَ الفقر اَن یكون كُفرا» (سخاوى، ص 311؛ دهخدا، ج 3، ص 1171)، كه در كتابهاى حدیثى شیعه و اهلسنّت نقل شده است (براى نمونه رجوع کنید به كلینى، ج 2، ص 307؛ سیوطى، 1401، ج 2، ص 266).
منابع : (1) علاوه بر قرآن؛ (2) ابناثیر (مباركبن محمد)، النهایة فى غریب الحدیث و الاثر، چاپ محمود محمد طناحى و طاهر احمد زاوى، بیروت 1383/1963، چاپ افست قم 1364ش؛ (3) ابناثیر (نصراللّهبن محمد)، المثل السائر فى ادب الكاتب و الشاعر، چاپ كامل محمد محمد عویضه، بیروت 1419/1998؛ (4) ابنانبارى، الانصاف فى مسائل الخلاف بین النحویین: البصریین، و الكوفیین، (بیروت) : داراحیاءالتراث العربى، (بیتا.)؛ (5) ابنبابویه، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، نجف 1972، چاپ افست قم 1364ش؛ (6) همو، علل الشرایع، نجف 1385ـ1386، چاپ افست قم (بیتا.)؛ (7) همو، معانى الأخبار، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1361ش؛ (8) ابنشعبه، تحف العقول عن آلالرسول صلیاللّهعلیهم، چاپ علیاكبر غفارى، قم 1363ش؛ (9) ابنقتیبه، ادبالكاتب، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، مصر 1382/1963؛ (10) همو، كتاب عیونالاخبار، قاهره 1343ـ1349/ 1925ـ1930، چاپ افست قم 1373ش؛ (11) ابنمالك، شواهد التوضیح و التصحیح لمشكلات الجامع الصحیح، چاپ طه محسن، (بغداد) 1405/1985؛ (12) ابوالعلاء معرّى، لزوم مالایلزم: اللزومیات، بیروت 1403/1983؛ (13) سلیمانبن اشعث ابوداوود، سنن ابیداود، چاپ سعید محمد لحام، بیروت 1410/1990؛ (14) محمدبن محمد (على) انورى، دیوان، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران 1337ـ1340ش؛ (15) عبدالقادربن عمر بغدادى، خزانةالأدب و لب لباب لسانالعرب، چاپ عبدالسلام محمدهارون، ج 1، قاهره 1979؛ (16) محمدبن عیسى ترمذى، سنن الترمذى، ج 3، چاپ عبدالرحمان محمدعثمان، بیروت 1403؛ (17) عبدالملكبن محمد ثعالبى، التمثیل و المحاضرة، چاپ عبدالفتاح محمدحلو، (بیجا): الدار العربیة للكتاب، 1983؛ (18) عمروبن بحر جاحظ، البیان و التبیین، بیروت 1968؛ (19) شمسالدین محمدحافظ، حافظ، چاپ محمد قزوینى و قاسم غنى، بهاهتمام ع. جربزهدار، تهران 1371ش؛ (20) خدیجه حدیثى، سیبویه حیاته و كتابه، بغداد 1974؛ (21) همو، موقف النحاة من الاحتجاج بالحدیث الشریف، (بغداد) 1981؛ (22) قاسمبن على حریرى، مقامات الحریرى، بیروت: دارصادر، (بیتا.)، چاپ افست تهران 1364ش؛ (23) محمد حمادى، الحدیث النبوى الشریف واثره فى الدراسات اللغویة و النحویة، (بغداد) 1402/1982؛ (24) خلیلبن احمد، كتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1405؛ (25) علیاكبر دهخدا، امثال و حكم، تهران 1357ش؛ (26) محمودبن عمر زمخشرى، الفائق فى غریب الحدیث، چاپ على محمد بجاوى و محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره 1971)؛ (27) محمدبن عبدالرحمان سخاوى، المقاصد الحسنة فى بیان كثیر من الاحادیث المشتهرة على الالسنة، چاپ عبداللّه محمد صدیق، قاهره 1412/1991؛ (28) سعدالدین وراوینى، مرزباننامه، چاپ محمد روشن، تهران 1367ش؛ (29) مصلحبن عبداللّه سعدى، بوستان سعدى: سعدینامه، چاپ غلامحسین یوسفى، تهران 1363ش؛ (30) همو، گلستان سعدى، چاپ غلامحسین یوسفى، تهران 1368ش؛ (31) عمروبن عثمان سیبویه، كتاب سیبویه، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره [? 1385/ 1966[، چاپ افست بیروت 1411/1991؛ (32) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، الاقتراح فى علم اصول النحو، چاپ احمد صبحى فرات، استانبول 1395/1975؛ (33) همو، الجامع الصغیر فى احادیث البشیر النذیر، بیروت 1401؛ (34) محمدبن حسین شریف رضى، المجازات النبویة، چاپ طه محمد زینى، (قاهره 1968)، چاپ افست قم (بیتا.)؛ (35) جعفر شهیدى، شرح لغات و مشكلات دیوان انورى ابیوردى، تهران 1364ش؛ (36) سلیمانبن احمد طبرانى، المعجم الكبیر، چاپ حمدى عبدالمجید سلفى، چاپ افست بیروت 1404ـ?ـ 140؛ (37) طوسى؛ (38) اسماعیلبنمحمد عجلونى، كشفالخفاءومزیل الالباس، بیروت 1408/1988؛ (39) حسنبن عبداللّه عسكرى، كتاب الصناعتین: الكتابة و الشعر، چاپ علیمحمد بجاوى و محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره) 1971؛ (40) بدیعالزمان فروزانفر، احادیث مثنوى، تهران 1347ش؛ (41) كلیلهودمنه، ترجمه كلیله و دمنه، انشاى ابوالمعالى نصراللّه منشى، چاپ مجتبى مینوى، تهران 1343ش؛ (42) كلینى؛ (43) مجلسى؛ (44) جلالالدین محمدبن محمد مولوى، مثنوى معنوى، تصحیح رینولد آلن نیكلسون، چاپ نصراللّه پورجوادى، تهران 1363ش؛ (45) محمدبن احمد وشّاء، الموشَّى، او، الظرف والظرفاء، بیروت 1385/1965؛ (46) هادى هلالى، ریادة الاستشهاد بالحدیثو الاثر عندالخلیلبناحمدالفراهیدى، بغداد 1411/1991.
/ محسن معینى /
10) حدیث و موضوعبندى. موضوعات و مطالب مطرح شده در احادیث، بازتابدهنده دستكم دو واقعیتاند: از یك سو نشانمیدهند كه اصحاب پیامبر صلیاللّهعلیهوآله امامان علیهمالسلام، درباره موضوعات و مسائلى كه برایشان پیش میآمده به آنان مراجعه میكرده و پاسخ مناسب میگرفتهاند، و از سوى دیگر نشاندهنده آناند اولیاى دین نیز، به مناسبت و اقتضا، مطالب گوناگونى را در موضوعات اعتقادى، اخلاقى، فقهى و نظایر آنها، كه مردم به آنها نیاز داشتند، براى ایشان بیان میكردهاند، سپس مؤلفانِ كتابها و مجموعههاى حدیثى، براساس علایق و انگیزهها و نیازها و گاه با توجه به گفتمانهاى رایج علمى عصر خود، به تبویب و موضوعبندى احادیث پرداختهاند. جوامع حدیثى كه از قرن سوم در میان اهل سنّت و از قرن چهارم در میان شیعیان تدوین شدند (رجوع کنید به جامع حدیث*)، در واقع همین مجموعههاى تبویبشده و موضوعیاند كه مؤلفانِ آنها، مطابق با اهداف و انتظارات خاص خود و با درنظر گرفتن ملاكهاى دیگر (مثلا وثاقت راوى یا وثوق بهصدور)، تألیف كردهاند. این البته غیر از تكنگاریهاى موضوعى است كه درباره سیره، مغازى و شرح وقایع صدر اسلام یا مباحث اعتقادى و اخلاقى و عبادى صورت گرفته است.
بخش عمدهاى از احادیثِ جوامع حدیثى صبغه اعتقادى، فقهى و تاریخى دارند. برخى از آنها اخلاقى و پارهاى هم متضمن مسائل كلى جهانشناسیاند، از جمله طبیعیات و علوم و مباحث ماوراى طبیعى. موضوعبندى و تبویب این احادیث در طول زمان تغییر كرده؛ پارهاى عناوین و ابواب حفظ شده، پارهاى جاى خود را به عناوین و ابواب تازه داده و عناوینى هم به اقتضاى زمان پدید آمده است. در بین شیعه مثلاً در قسمت مباحث كلامى، كتاب التوحید كافى داراى 35 باب و 212 حدیث است، اما توحید ابنبابویه ــ كه فاصله زمانى زیادى با آن ندارد ــ داراى 67 باب و 401 حدیث است؛ یعنى، هم تعداد بابها و هم تعداد احادیث آن در حدود دو برابر كتاب التوحید كافى است كه نشان میدهد از زمان كلینى تا ابنبابویه، موضوعات جدیدى در این حوزه پدید آمده است. از مقایسه این دو كتاب با كتاب التوحید بحارالانوار، معلوم میشود كه تعداد ابواب بحارالانوار (31 باب) به كافى نزدیك است، هرچند تعداد احادیث آن 592 تاست كه درحدود یك برابر و نیم احادیث توحید ابنبابویه و حدود دو برابر احادیث كتاب التوحید كافى است. در مقایسه این سه كتاب میبینیم كه مثلاً ابنبابویه در كتاب خود باب مفصّلى گشوده با عنوان ثوابالموحدین و العارفین (ص 18ـ30) با 35 حدیث كه در كافى وجود ندارد، ولى این باب با افزودهاى در عنوان باب در كتاب التوحید بحارالانوار (ج 3، ص 1ـ15) 39 حدیث دارد. باب الاستطاعة هم در كافى (ج 1، ص 160ـ162) و توحید ابنبابویه (ص 344ـ 353) وجود دارد، ولى در بحارالانوار نیست. بحث حدوث عالم نیز در كافى (ج 1، ص 72ـ82) با شش حدیث و در توحید ابنبابویه (ص 292ـ304) با هفت حدیث آمده، ولى در كتاب التوحید بحارالانوار نیامده و به جاى آن در كتاب السماء و العالم بحارالانوار (ج 54، ص 2ـ315)، فصل مشبعى (187 حدیث) به آن اختصاص داده شده و مجلسى (ج 54، ص 233) آوردن این مبحث را ابداع خود تلقى كرده و گفته كه در نزد قدمایى چون كلینى به طور جدّى مطرح نبوده است. از سوى دیگر، در همین بخش كافى (ج 1، ص 152) باب كوچكى با عنوان الابتلاء و الاختبار، با دو حدیث، آمده است كه در توحید ابنبابویه (ص 354) سه حدیث دارد و در بحارالانوار اثرى از آن نیست. همچنین در كتاب التوحید بحارالانوار ابواب جدیدى منعقد شده ــ همچون باب علة احتجاب اللّه عزوجل عن خلقه (رجوع کنید به ج 3، ص 15ـ 16)، حدیث مفصّل توحید مفضّل (ج 3، ص 57ـ 151) و باب ابطال التناسخ (ج 4، ص 320ـ322)ــ كه موضوعاً ناظر به زمان مجلسى و به لحاظ مواد حدیثى ناشى از دسترسى وى به منابعى است كه احتمالاً در اختیار كلینى و ابنبابویه نبوده است. در مباحث فقهى این پدیده نمایانتر است، چرا كه بخش عمده احادیث جوامع حدیثى، فقهیاند كه در این كتابها برحسب ابواب علم فقه تبویب شدهاند (مثلا از 30 «كتاب» جامع كافى، 23 «كتاب» آن داراى عناوین فقهى است، ضمن آنكه برخى مباحث فقهى در كتابهاى دیگر آن درج شده است رجوع کنید به كافى*). محدّثان و فقیهان، برحسب گستردگى و تفریعات علم فقه زمان خود و احیاناً با استناد به برخى مكتوبات تازهیاب اصحاب امامان یا اثبات وثاقت برخى آثار متقدم حدیثى یا تجدیدنظر در مبانى پذیرش حدیث، به تبویب احادیث در الگوى فقهى پرداختهاند. مثلاً نحوه تقسیم احادیث در كافى كلینى با تفصیل وسائل الشیعه محمدبن حسن حرّ عاملى و جامع احادیث الشیعة تألیف معزى ملایرى (رجوع کنید به ادامه مقاله) قابل مقایسه است : كلینى كتاب الصلاة را در 103 باب تدوین كرده كه مشتمل بر 938 حدیث است، حرّ عاملى مجموعه احادیث همین بحث را در 114، 1 باب مشتمل بر 389، 11 حدیث (غیر از ارجاعات پایان هر باب رجوع کنید به وسائل الشیعه*) سامان داده، و كتاب الصلاة جامع احادیث الشیعة در 646 باب و 165، 7 حدیث سامان گرفته است. كتاب الصلاة كافى نظم منطقى كمترى دارد اما مؤلف وسائل، كه فقیه است، تحتتأثیر تبویب كتابهاى فقهى كه در زمان او به كمال رسیده بود، كوشیده است ابواب متناسب را هم ذیل عنوان «ابواب...» یكجا جمع كند، كه تعداد آنها 29 تاست، و مجموع آنها را با نظمى منطقیتر از كافى كنار هم بیاورد؛ هرچند كه در مواردى مجبور شده ابواب استطرادى را، كه جاى مناسبى براى آنها نیافته است، در این كتاب بگنجاند، نظیر ابواب احكام الملابس با 73 باب و 343 حدیث، ابواب احكام المساكن در 29 باب و 147 حدیث، ابواب قراءة القرآن در 51 باب و 264 حدیث، ابوابالدعاء با 68 باب و 371 حدیث و ابواب الذكر با 50 باب و 229 حدیث. حرّ عاملى در كتابهاى دیگر وسائلالشیعة هم همین كار را كرده است. مثلا در كتابالنكاح ابوابى گشوده (از جمله باب وجوب نفقةالدواب المملوكة على مالكها، باب استحباب القناعة بالقلیل و الاستغناء به عنالناس، باب استحباب صلةالارحام و باب استحبابالرضا بالكفاف) كه با مبحث اصلى غیر مرتبط است یا پس از مبحث جهاد با دشمن، بابى درباره جهاد با نفس آورده است (رجوع کنید به ج 15، ص 161ـ383). آیتاللّه حاج آقاحسین بروجردى* از همین نحوه موضوعبندى در تفصیل وسائل الشیعه كه صبغه فقهى دارد، و تقطیع احادیث بلند و استفاده از آنها در جاهاى مختلف و نیز خلط احادیث راجع به آداب و سنن با احادیث راجع به احكام فقهى و جا دادن احادیث در جاهاى نامناسب، انتقاد كرد (رجوع کنید به معزى ملایرى، ج 1، مقدمه محمدحسن بروجردى، ص 9) كه به پدید آمدن جامع احادیث الشیعة فى احكام الشریعة*، زیرنظر ایشان، انجامید. در این ساماندهى جدید، مثلاً كتاب الصلاة در قیاس با كتاب الصلاة وسائل الشیعة (هم از نظر تعداد ابواب هم از حیث شمار احادیث) به حدود نصف كاهش یافته كه دلیل آن، افزون تقطیع نكردن احادیث كه هم تعداد عناوین و موضوعات را زیاد میكرد و هم قرائن داخلى احادیث را از بین میبُرد، حذف ابواب استطرادى و بردن آنها به جاى مناسبشان است.
بخش دیگرى از احادیث، متضمن مطالبى درباره فضائل و رذایل اخلاقى، ثواب و عقاب اعمال، و آداب دینیاند كه در كتابهاى حدیثى شیعه تحت عنوان كتاب العشرة و نیز ضمن كتاب الایمان و الكفر گرد آمده و تنظیم شدهاند (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به بخش 5: حدیث و اخلاق). در مقایسه كافى و بحارالانوار از این حیث، ملاحظه میشود كه هم تعداد عناوین و موضوعات و هم تعداد احادیث، به مرور دستخوش تغییر و بسط شدهاند. مثلاً كتاب العِشْره در كافى (ج 2، ص635ـ674) 31 باب و 204 حدیث دارد، اما همین مبحث در بحارالانوار (ج 70ـ72) سه جلد را به خود اختصاص داده است، یا باب الصبر در كافى (ج 2، ص 87ـ93) 25 حدیث، اما در بحارالانوار (ج 68، ص 60ـ97) 65 حدیث دارد. در كافى ابواب حلم (رجوع کنید به ج 2، ص 111ـ113)، عفو (ج 2، ص 107ـ109) و كَظْمِ غیظ (ج 2، ص 109ـ111) جداگانه آمدهاند و جمعاً 31 حدیث دارند، اما این سه باب در بحارالانوار (ج 68، ص 397ـ428) به صورت یك باب آمده و متضمن 78 حدیثاند. بهعلاوه در بحارالانوار (ج 66، ص 332ـ ج 69، ص71) در قسمتى با عنوان ابواب مكارمالاخلاق و در قسمتى با عنوان مساویالاخلاق (ج 69، ص 74، ج 70، ص 409)، كه به فضائل و رذایل اخلاقى پرداخته شده است، بخش درخورتوجهى هم به آداب صحبت و معاشرت اختصاص دارد (ج 71، ص 22ـ ج 73، ص 64)، متضمن موضوعاتى نظیر حقوق متقابل والدین و فرزندان، صله رحم، و ارتباط با دوستان.
مباحث مربوط به مسائل كلى جهانشناسى و انسانشناسى و امور طبیعى و ماوراى طبیعى، و به طوركلى نگاه اسلام به انسان و جهان، آن چنان كه در احادیث منعكس گردیده، در میان گردآورندگان احادیث متفاوت تلقى شده و همین نكته مایه تفاوت موضوعبندى احادیث در جوامع حدیثى متقدم و متأخر شده است. مثلاً چنین موضوعاتى در كافى جاى ویژهاى ندارند و به طور پراكنده در جلد هشتم آمدهاند، اما همین مباحث در بحارالانوار (ج 54ـ63) به لحاظ مواد حدیثى بسط یافته و از نظر موضوعى تنوع بسیار یافتهاند (در 210 باب). یك بخش درخورتوجه از اینگونه احادیث، احادیث طبیاند كه خاصه براى عموم مردم جاذبه دارند و در طول تاریخ اسلام، جوامع اسلامى بر طبق پارهاى از آنها عمل كردهاند (براى آگاهى بیشتر رجوع کنید به پزشكى*، بخش :4 پزشكى در دوره اسلامى). محدّثان، از همان آغاز جمع و تدوین احادیث، بابى به اینگونه احادیث اختصاص دادهاند یا كتابهاى مفردى در این باره تألیف كردهاند. از
جمله مشهورترین این كتابها در بین شیعه، كتاب طب الائمه به روایت عبداللّه و حسین، پسران بسطام نیشابورى، است. احادیث طبى متضمن دستورهایى براى درمان برخى از بیماریها و خواص درمانى پارهاى از خوراكیها و میوهها و سبزیها، و پارهاى توصیههاى بهداشتى درباره امور فردى، خانوادگى و اجتماعى، همچون حجامت* و حمام*، هستند. اما اعتبار این احادیث همواره محل بحث بوده است، چنانكه در بین علماى شیعه، ابنبابویه از جمله كسانى است كه در الاعتقادات (ص 115ـ116) درباره آنها اظهارنظر كرده است. وى این احادیث را به چند دسته تقسیم كرده: پارهاى را پذیرفته، پارهاى را به موارد خاصى كه در باب آنها صادر شده ناظر دانسته، و برخى را هم برساخته مخالفان شیعه تلقى كرده است كه خواستهاند چهره مذهب شیعه را زشت جلوه دهند (نیز رجوع کنید به مفید، ص 144ـ145). در هر حال، احادیث طبى در جامعى مثلِ كافى اندك است (براى نمونه رجوع کنید به كلینى، ج 8، ص108ـ109، 190ـ192)، اما در بحارالانوار (ج 59، ص 62ـ356) 40 باب، مشتمل بر 498 حدیث، را به خود اختصاص داده است، ضمن آنكه طب النبى ابوالعباس مستغفرى (رجوع کنید به ج 59، ص 290ـ301) و الرسالة الذهبیه منسوب به امام رضا علیهالسلام (رجوع کنید به ج 59، ص 306ـ356) هم در این بخش گنجانده شده است.
پارهاى از احادیث هم صبغه تاریخى دارند و به بیان تاریخ تولد و وفات پیامبر اكرم و ائمه علیهمالسلام و فضائل و اوصاف آنها میپردازند. اخبار غزوات پیامبر و قصص انبیاى سلف را نیز باید به همین قسم ملحق كرد. رشد و تكامل موضوعات و مواد حدیثى در این نوع احادیث هم مشهود است. مثلا كتاب الحجه كافى (ج 1، ص 168ـ548) ــكه علاوه بر تواریخ ائمه و فضائل و اوصاف ایشان، متضمن ادله امامت ایشان نیز هست ــ مجموعاً 132 باب و 1015 حدیث دارد؛ اما همین مباحث در بحارالانوار 581 باب و چند هزار حدیث را به خود اختصاص داده است (رجوع کنید به بحارالانوار*). قصص انبیا هم، كه بخش درخورتوجهى از احادیث است، در كافى محدود است (براى نمونه رجوع کنید به ج 8، ص 113ـ117)، اما در بحارالانوار (ج 12ـ14) 83 باب را به خود اختصاص داده است.
در دوران جدید، خاصه در قرن اخیر، شمارى از متفكران مسلمان در مواجهه با سیطره مادّى و معنوى غرب، به فكر پیدا كردن پاسخهایى به پرسشهاى زمانه، از درون سنّت اسلامى افتادهاند، كه در حوزه حدیث به موضوعبندیهاى جدیدى از احادیث انجامیده است. در بین شیعه یكى از مهمترین مجموعهها در این زمینه، كتاب الحیاة (فراهم آورده محمدرضا، محمد و على حكیمى) است، كه در آن، در كنار موضوعات سنّتى مانند معرفت (رجوع کنید به ج 1، ص 33ـ212) و عقیده و ایمان (ج 1، ص215ـ254) و عمل (ج 1، ص257ـ 335) و قرآن (ج 2، ص 69ـ187)، موضوعات جدیدى همچون ویژگیهاى ایدئولوژى الهى (ج 1، ص 339ـ432)، فلسفه سیاسى (ج 2، ص 373ـ416) و اصول كلى اقتصاد اسلامى (ج 3، ص 55ـ ج 6، ص 507) به چشم میخورد.
موضوعبندىِ كتابهاى حدیثى اهل سنّت تا حدى با كتابهاى شیعه فرق میكند و گسترش تنوع موضوع از جوامع قدیم به جوامع جدیدتر حدیثى در آنها كمتر است. با این حال صحیح بخارى، كه از كهنترین جوامع حدیثى اهل سنّت است، علاوه بر كثرت احادیث، تنوع موضوعى درخور توجهى دارد. این جامع داراى 97 باب و مجموعاً 275، 7 حدیث است (رجوع کنید به بخارى*، ابوعبداللّه محمد). بیشتر احادیث آن صبغه فقهى دارند، هرچند بخشهایى از آن به مباحث اعتقادى، اخلاقى و تاریخى نیز اختصاص یافته است. صحیح بخارى، با وجود تقدم زمانى نسبت به دیگر مجموعههاى حدیثى اهل سنّت، به دلیل فقیه بودن مؤلفش داراى تنوعِ موضوعى گستردهاى است. در واقع، بخارى با ایجاد بابهاى متعدد در كتاب خود، كوشیده است به احادیث عناوین و موضوعات متنوع بدهد و از همین رو در مواضعى هم احادیث را تقطیع كرده است (براى تفصیل رجوع کنید به نووى، ج 1، جزء2، ص 177؛ ابوزهو، ص 380ـ381؛ صباغ، ص 303ـ 305). صحیح مسلم (رجوع کنید به مسلمبن حَجّاج نیشابورى*)، كه پس از صحیح بخارى تألیف شده، از آن تنوع موضوعى بسیار كمترى دارد. حجم احادیث هر دو كتاب به یك اندازه است، اما تعداد بابهاى صحیح مسلم فقط 55 تاست و تبویب احادیث و عناوین آنها هم كار خود مسلم نیست، چون فقیه نبوده است (رجوع کنید به ابوزهو، ص382؛ صباغ، ص313). در سنجش كتاب الایمان صحیح بخارى (ج 1، ص 14ـ26) در 42 باب و 58 حدیث با همین مبحث در جامع الاصول ابناثیر (رجوع کنید به ج 1، ص 207ـ276) با 3 باب و 5 فصل و 63 حدیث، ملاحظه میشود كه تنوع موضوعى صحیح بخارى بسیار بیشتر است. تنوع موضوعى صحیح بخارى در این بحث حتى از كنزالعمال علیبن حسامالدین متقى هم كه چند قرن پس از آن تدوین شده بیشتر است، با اینكه كتاب الایمان كنزالعمال (ج 1، ص 27ـ211) داراى 6 باب و فصول زیاد و 742، 1 حدیث است و مباحثى چون احكام بیعت (رجوع کنید به ج 1، ص 65ـ68)، اعتصام به كتاب و سنّت (ج 1، ص 99ـ121)، و بدعتها (ج 1، ص 121ـ 124)، كه در صحیح بخارى كتاب مستقلاند، در كنزالعمال جزو كتاب الایمان آمدهاند. مبحث نماز در صحیح بخارى (ج 1، ص 93ـ280) 15 كتاب و 504 باب و 849 حدیث دارد، اما همین مبحث در السننالكبرى بیهقى (ج 2، ص 75ـ ج 4، ص 534) در 870 باب و 378، 4 حدیث و در كنزالعمال با 11 باب و فصول بسیار و 700، 4 حدیث سامان یافته است. كتاب الصلاة السننالكبرى از كتاب الصلاة صحیح بخارى هم، ضمن برخوردارى از نظم منطقى مطالب، تنوع موضوعى بیشتر و هم مواد حدیثى فراوانترى دارد. مثلاً مبحث وقت نماز در صحیح بخارى كه كتابى به آن اختصاص یافته (رجوع کنید به ج 1، ص 130ـ145) واجد 41 باب و 81 حدیث است ولى همین مبحث در السنن الكبرى (ج 2، ص 86ـ135) 33 باب و 132 حدیث دارد. هرچند پارهاى از كتابهاى این مبحث، مثل كتاب الاذان، در صحیح بخارى نسبت به همین مبحث در السنن الكبرى متنوع تر است. مبحث طب در صحیح بخارى (ج 3، ص 1299ـ1318) داراى 58 باب و 104 حدیث است، ولى همین مبحث در جامع الاصول (ج 7، ص 512ـ586) 23 باب و 114 حدیث، و در كنزالعمال (ج 10، ص 3ـ47) 521 حدیث دارد؛ بنابراین، در بین اهل سنّت، در كتابهاى حدیث پس از بخارى، بهجز در برخى ابواب فقه، تنوع موضوعى زیادى وجود ندارد. در سالهاى اخیر، خدیجه نبرواى كتاب موسوعة اصول الفكر السیاسى و الاجتماعى و الاقتصادى را چاپ كرده است (قاهره 1424/ 2004) كه نشان میدهد متفكران اهل سنّت به موضوعبندى احادیث مطابق مقتضیات عصر جدید توجه دارند. در این كتاب احادیث با رویكرد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى تقسیمبندى شدهاند و در آن به مباحثى چون حكومت اسلامى، حقوق زن، همهپرسى، و روابط بینالملل پرداخته شده است.
منابع : (47) ابناثیر، جامعالاصول فى احادیث الرسول، چاپ عبدالقادر ارناؤوط، بیروت 1403/1983؛ (48) ابنبابویه، الاعتقادات، چاپ عصام عبدالسید، قم 1371ش؛ (49) همو، التوحید، چاپ هاشم حسینى طهرانى، قم 1398؛ (50) محمد محمد ابوزهو، الحدیث و المحدثون، او، عنایة الامة الاسلامیة بالسنةالنبویة، قاهره1378؛ (51) محمدبناسماعیلبخارى، صحیح البخارى، چاپ محمد محمد تامر، قاهره 2004؛ (52) احمدبن حسین بیهقى، السننالكبرى، بیروت 1424/ 2003؛ (53) حرّعاملى؛ (54) محمدرضا حكیمى، محمد حكیمى، و على حكیمى، الحیاة، تهران 1358ـ 1368ش؛ (55) محمدبن لطفى صباغ، الحدیث النبوى: مصطلحه، بلاغته، كتبه، بیروت 1418/ 1997؛ (56) كلینى؛ (57) علیبن حسامالدین متقى، كنزالعُمّال فى سننالاقوال و الافعال، چاپ محمود عمر دمیاطى، بیروت 1419/ 1998؛ (58) مجلسى؛ (59) اسماعیل معزى ملایرى، جامع احادیث الشیعة فى احكام الشریعة، قم 1371ـ1383ش؛ (60) محمد بن محمد مفید، تصحیح اعتقادات الامامیة، چاپ حسین درگاهى، قم 1371ش؛ (61) یحییبنشرف نووى، صحیح مسلم بشرحالنووى، چاپ ابوعبدالرحمان عادلبن سعد، قاهره ( 2003).
/ اسماعیل باغستانى /
11) گونههاى تألیفات حدیثى. مجموعه تألیفات حدیثى و فروع وابسته به آن داراى اشكال و انواعى است كه از قرن دوم و سوم به بعد، برحسب شرایط و نیازهاى اهل علم و احیاناً جامعه، و تراكم تجربههاى گوناگون دستاندركاران علم حدیث و دیگر رشتههاى علوم اسلامى، در حوزه تألیف و تصنیف پدید آمده و تدریجاً رو به كمال رفتهاند و از تجزیه هریك از این انواع یا تركیب آنها با یكدیگر و شرح و توضیح و تكمیل و استدراك نواقص آنها، انواع جدیدترى به وجود آمده است. در این مقاله مهمترین انواع تألیف در حوزه حدیث، برحسب سیر پیدایش، معرفى میشوند.
اولین تألیفات حدیثى «صحیفه»هایى هستند كه به برخى اصحاب پیامبر صلیاللّهعلیهو آله و سلم نسبت داده شدهاند (براى تفصیل رجوع کنید به محمد مصطفى اعظمى، ص 92ـ142؛ زهرانى، ص 71ـ 73) و نیز صحیفههایى كه تابعین در قرن دوم تألیف كردند (براى تفصیل رجوع کنید به محمد مصطفى اعظمى، ص 143ـ220؛ زهرانى، ص 73ـ75). این تألیفات صورت مرتب و مبوّبى نداشتند و تنها براى حفظ و مراجعه فراهم میشدند (ابنرجب، ج 1، ص 37). در قرن دوم، اتباعِ تابعین، نخستین مجموعههاى حدیثى را به معناى درست كلمه پدید آوردند. این نخستین مجموعهها عناوینى از قبیل «مُوَطَّأ» و «مُصَنَّف» و برخى عنوانهاى خاص چون «جهاد»، «زهد» و «مَغازى و سِیر» داشتند (زهرانى، ص 81). در این مجموعهها، احادیث متناسب، در یك باب میآمدند و سپس همه بابها یا كتابها در یك مصنّف و تألیفِ واحد گردآورى میشدند، اما در قرن اول گردآورى احادیث در صحیفهها، هیچ ترتیب و تنظیمى نداشت (همان، ص80).
مصنَّف نوعى كتاب حدیثى است كه در آن احادیث بر پایه ابواب فقهى آورده شده است، اما در كنار احادیث مرفوع، احادیث موقوف (مطالب منقول از صحابه) و مقطوع (مطالب منقول از تابعین) و به عبارت دیگر فتاوى صحابه و تابعین و آراى فقهى اتباع تابعین را نیز دربردارد. این نوع كتابها گاه موطّأ هم خوانده شدهاند (رجوع کنید به طحان، ص 118ـ119؛ مرعشلى، ص 14). مشهورترین تألیف حدیثى قرن دوم، موطّأ* مالكبن انس است.
در قرن سوم، كه قرن رشد و رونق علوم حدیث و دیگر علوم اسلامى بود، انواع جدیدى از تألیفات حدیثى با عناوینى چون «السُّنَّه»، «مُسْنَد»، «صحیح»، «جامع»، «سنن» و نیز كتابهایى در زمینه حل و فصل اختلافات احادیث، با عناوینى چون «مختلفالحدیث»، «اختلافالحدیث» و «مشكل الحدیث»، پدید آمد.
مسند* كتابى است كه احادیث آن برحسب صحابه تدوین شده باشد، به ترتیب حروف الفبا یا وابستگى قبیلگى صحابه یا سابقه آنها در اسلام و یا شرافت نَسَبى (كتانى، ص 52؛ طحان، ص 40؛ براى نمونههایى از مسانید رجوع کنید به عطیه و همكاران، ج 2، ص 503ـ515). مشهورترین كتاب در این زمینه، مسند احمدبن حنبل است.
جامع، گونهاى كتاب حدیثى است مشتملبر تمام موضوعات دینى از قبیل عقاید، احكام، سِیر، آداب، تفسیر، فتن و مناقب (عتر، ص 198ـ199). الجامع الصحیح اثر بخارى، الجامع الصحیح اثر مسلمبن حجاج نیشابورى* و كتب اربعه* شیعه نیز از همین گونهاند (رجوع کنید به جامع حدیث*).
در كتابهاى سنن*، احادیث برحسب ابواب فقهى، یعنى طهارت و نماز و زكات و امثال آنها، تنظیم شدهاند و اینگونه كتابها خالى از احادیث موقوف و مقطوعاند، زیرا این قبیل منقولات، به سبب انتساب به صحابه، «سنّت» نامیده نمیشوند بلكه به اثر (و گاه حدیث) موسوماند. «سنن اربعه» از این نوع كتابها به شمار میآیند (كتانى، ص 29ـ33؛ محمدضیاءالرحمان اعظمى، ص 183).
كتب «السُّنَّه»، گونه مهمى از كتابهاى حدیثیاند كه در این دوره به وجود آمدهاند. در این نوع تألیفات، احادیثى گرد آمده است كه بر لزوم تمسك به سنّت و پیروى از آن و ترك بدعتها و انحرافاتِ رواج یافته در قرون اولیه اسلام تأكید میكنند (رجوع کنید به كتانى، ص 33؛ محمدضیاءالرحمان اعظمى، ص 316). احادیث اینگونه كتابها صبغه فقهى و بعضآ اعتقادى دارند، ازاینروست كه كتاب السُّنَّه اثر عبداللّهبن احمد به اسم الردُّ على الجهمیة شهرت یافته است (رجوع کنید به محمدضیاءالرحمان اعظمى، همانجا). بسیارى از محدّثان كتابهایى با عنوان السّنّه نوشتهاند كه از مشهورترین آنها احمدبن حنبل و ابوداود هستند. كتابهاى السّنّه ابوبكر خلّال (متوفى 311) و ابوبكر احمدبن عمرو عاصم (متوفى 287) نیز شهرت دارند (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص 33ـ35؛ محمدضیاءالرحمان اعظمى، همانجا).
نوع دیگر از تألیفات حدیثى كه در این قرن ظهور كرد، كتابهایى بود كه در آن مؤلف میكوشید از راه تقیید مطلق یا تخصیص عام یا حمل بر تعدد حادثه و وجوه دیگر، تناقض و تعارض احادیث را رفع كند. این كتابها «مختلفالحدیث»، «اختلافالحدیث»، «تأویل مختلفالحدیث» یا «تلفیقالحدیث» نامیده شدهاند (صالح، ص 109ـ110؛ ابوزهو، ص 471). به نظر سیوطى (ج 2، ص 175)، نخستین كسى كه در زمینه احادیثِ داراى اختلاف و تعارض كتاب نوشته، شافعى بوده است. از آن پس بسیارى از محدّثان به تألیف در این باب پرداختهاند (رجوع کنید به كتانى، ص 129ـ130؛ براى آگاهى از كتابهایى در این موضوع رجوع کنید به عطیه و همكاران، ج 1، ص 96ـ99). از مشهورترین كتابهاى اهلسنّت در این باره، تأویل مختلفالحدیثِ ابنقتیبه و در منابع شیعه، الاستبصار فیما اختُلِف فیه من الاخبارِ شیخطوسى است (نیز رجوع کنید به اختلافالحدیث*).
«جُزء» یا «جزء حدیث» نیز از جمله تألیفات حدیثى این دوره است و به كتابى اطلاق میشود كه در آن احادیث متعلق به یك شخص ــدر طبقه صحابه یا طبقات بعدى ــ یا احادیث راجع به یك موضوع یا احادیثِ مشتمل بر فواید خاصى (مانند وُحدانیات، ثُنائیات، ثُلاثیات و امثال آنها) گرد آمده باشد (كتانى، ص 72؛ محمدضیاءالرحمان اعظمى، ص 14؛ نیز رجوع کنید به جزء*).
در كنار این انواع اصلى، انواعى فرعى از تألیفات حدیثى نیز در این قرن بهوجود آمد. یكى از این انواع، كتابهاى «طبقات» بود كه در آن ضمن ذكر شرححال مشایخ و روات، احادیث منقول از آنان نیز به صورت طبقه به طبقه و دوره به دوره یاد میگردید (رجوع کنید به كتانى، ص 114؛ مرصفى، ص 25، 165). از جمله این نوع تألیفات، طبقات مسلمبن حجاج و الطبقات الكبرى تألیف ابوعبداللّه محمدبن سعد است (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، همانجا؛ مرصفى، ص 65).
از دیگر نمونههاى فرعى تألیف در حوزه حدیث در این قرن، كتابهاى «دلائل» و «شمائل» هستند. دلائل یا دلائلالنبوة نوعى تصنیف حدیثى است كه در آن مجموعه احادیثى درباره حقانیت پیامبر اكرم گرد آمده است. ابنابیالدنیا (متوفى 281)، ابراهیمبن اسحاق حربى (متوفى 285) و ابنقتیبه از كسانى هستند كه در این باب كتاب نوشتهاند (رجوع کنید به محمد ضیاء الرحمان اعظمى، ص150؛ نیز رجوع کنید به دلائلالنبوة*). در كتابهاى شمائل، احادیث مبین شمایل و خصال اخلاقى پیامبر اكرم گردآمده است. كتاب الشمایل النبویة و الخصائص المصطفویة از ترمذى، مشهورترین كتاب در این باب است (رجوع کنید به كتانى، ص 88ـ89؛ محمدضیاء الرحمان اعظمى، ص 202). كتابهاى «خصائص» و «مناقب» نیز به این نوع تألیف ملحق میشوند (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص160ـ165).
از گونههاى دیگر تألیف در این قرن، «امالى» و «فوائد» است كه ناظر به مجالس حدیثى مشایخ و استادان حدیث است و در ترتیب و تبویب احادیث، نظم خاصى ندارد (رجوع کنید به همان، ص 79ـ81، 130ـ133؛ براى آگاهى از كتابهایى در این موضوع رجوع کنید به عطیه و همكاران، ج 2، ص 655ـ658؛ نیز رجوع کنید به امالى*).
«مسائل» و «اصل» و «نوادر» هم گونههایى از تألیفات حدیثى در همین قرناند كه البته بیشتر در بین محدّثان و راویان شیعى مرسوم بودهاند. مسائل یا سؤالاتِ اصحاب و معاصران امامان شیعه از سر استفهام حقیقى یا از سر اختبار و امتحان، به صورت كتبى یا شفاهى، صورت میگرفته است (رجوع کنید به معارف، ص 339ـ342). در طبقه اصحاب امام رضا علیهالسلام و ائمه بعد از ایشان، بسیارى از محدّثان صاحب مسائل هستند كه اسامى آنان در الفهرست شیخطوسى و رجال نجاشى آمده است. نجاشى (ص220) سه كتاب با عنوان مسائل به عبداللّهبن جعفر حِمْیرى نسبت داده است (براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج20، ص 334، 348ـ349، 360).
«اصل» نیز نوعى دفتر حدیثى متعلق به اصحاب ائمه علیهمالسلام بوده كه احادیث مندرج در آن بیواسطه یا با یك واسطه از یكى از ائمه نقل شده است (رجوع کنید به مامقانى، ج 3، ص 27).
«نوادر» هم عنوان عامى براى دستهاى از كتابهاى حدیثى در قرون اولیه اسلامى امامیه بوده كه احادیث غیرمشهور یا احادیث مشتمل بر احكام غیرمتداول و غیر متعارف را دربرداشته است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 24، ص 315ـ316). شمار زیادى از محدّثان شیعه در این باب تألیف داشتهاند. در این میان، نوادرِ محمدبن ابیعمیر (متوفى 217) و نوادر احمدبن محمدبن عیسى اشعرى (متوفى ح 260) از معروفترین كتابها هستند (رجوع کنید به نجاشى، ص 82، 327).
در قرن چهارم، ضمن استمرار تألیف مجموعههاى حدیثى به شیوه مرسوم در قرن سوم، انواع تازهاى از تألیف، اما مبتنى بر آثار پیشین، پدیدار گردید. كتابهاى مصطلح الحدیث از جمله مهمترین این انواع بود، كه موضوع آنها، تشریح و توضیحِ اصطلاحاتِ ناظر به انواعِ حدیث است، اما این كتابها فواید دیگرى هم داشتهاند. كتابهاى المحدث الفاضل اثر رامهرمزى و معرفة علومالحدیث اثر حاكم نیشابورى از نخستین آثار عمده تألیف شده در این زمینهاند (نیز رجوع کنید به علمالحدیث*). همچنین در این قرن كتابهایى در تكمیل آثار قرن گذشته تألیف شد.«مستخرجات» یكى از این گونههاست كه مؤلف در آن احادیث یك كتاب معین را، بهجز اِسناد صاحب كتاب، با سندى از شیوخ و استادان خود او گرد میآورد و بسا كه طریق مؤلف (مستخرِج) در اثناى طریق رواییاش، با طریق شیخِ مؤلفِ كتاب اصلى یا طبقه بالاتر از او ــ هرچند طبقه صحابى باشدــ تلاقى كند (سیوطى، ج 1، ص 85؛ ابوزَهْو، ص 403؛ عتر، ص 261). در این نوع تألیف احتمال دارد بین حدیث موجود در مستخرج با حدیث مذكور در متن مبنا، تفاوتهایى از حیث لفظ و معنا وجود داشته باشد (عتر، همانجا) یا احادیثى كه سند مقبولى برایشان یافت نشود، از مستخرَج حذف شوند و با همان سندِ صاحبِ كتاب اصلى ذكر شوند (ابوزهو، همانجا). فواید چندى بر این نوع تألیف مترتب است كه از مهمترین آنهاست : علوّ سند احادیث با تقلیل وسایط برخى از آنها، تقویت سند احادیث باتوجه به طرق متعاضد، ترمیم اسناد منقطع و معلق و مرسل به سندهاى متصل، اشتمال احادیث كتاب مستخرج بر نكات تازه، رفع علل (نارساییها و ضعفها و مشكلات) برخى احادیث كتاب اصلى، و اینكه مؤلف كتاب مستخرج ملزم نیست احادیث مستخرجه را با همان الفاظ و عباراتِ كتابِ اصلى ذكر كند (رجوع کنید به زهرانى، ص 156ـ157؛ صباغ، ص 286ـ 287). تعداد مستخرجات بسیار زیاد است و بیشتر آنها به صحیح بخارى و صحیح مسلم یا هردو آنها اختصاص دارد، از جمله مستخرَج ابوبكر اسماعیلى جرجانى (متوفى 371) بر صحیح بخارى و مستخرَج محمدبن یعقوب شیبانى (متوفى 344) بر صحیحین (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص 24ـ29؛ زهرانى، ص 157ـ158).
«مستدرك» هم گونهاى كتاب حدیثى است كه در آن احادیثى گرد میآید كه واجد شرط یكى از مصنِفان كتابهاى حدیثى است كه وى آنها را در كتاب خود نیاورده است (ابوزهو، ص 407؛ جبورى، ص 224)؛ بنابراین، مستدرك متمم كتابى دیگر، و با همان شروط، است (مدیرشانهچى، 1354ش، ص220؛ نیز رجوع کنید به مرعشلى، ص 16). در بین اهل سنّت المستدرك على الصحیحین اثر حاكم نیشابورى، و در بین شیعه مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل (تألیف میرزاحسین نورى طبرسى، متوفى 1320)، كه در قرنهاى بعدى بر این شیوه نوشته شد، به ترتیب، به مستدرك صحیحین و مستدرك وسائلالشیعه شهرت دارند. كتب «الزامات» را هم باید به همین قسم ملحق كرد، نظیر الزامات دارقطنى (متوفى 385) بر احادیث بخارى و مسلم (رجوع کنید به كتانى، ص 21؛ محمدضیاء الرحمان اعظمى، ص 52).
نوع دیگرى از تألیف كه در قرن چهارم پدید آمد، «معجم» نام دارد؛ كتابى كه احادیث آن به ترتیبِ نامهاى صحابه یا مشایخ حدیث یا راویان و از این قبیل، غالباً با نظم الفبایى، طبقهبندى شده است (رجوع کنید به كتانى، ص 112؛ صالح، ص 124؛ صباغ، ص 285). گفته شده است محدّثان نخستین گروهى بودند كه اصطلاح معجمِ را بر نوعى كتاب حدیثى اطلاق كردند(مرصفى، ص 51). كتابهاى حدیثى فراوانى با عنوان معجم تألیف شده است (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص 112ـ114؛ عطیه و همكاران، ج 2، ص 605ـ607)، اما معروفترین آنها معجمهاى سهگانه طبرانى است كه، از حیث كمّى، به كبیر و متوسط و صغیر موسوم شده است (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص 112؛ عتر، ص 203؛ صباغ، ص 285ـ286؛ نیز رجوع کنید به طبرانى*، سلیمانبن احمد).
«مشیخه» هم نوعى كتاب حدیثى است كه مؤلفِ آن، احادیث و كتابهایى را كه از مشایخ خود بهطور مستقیم یا بهصورت اجازه اخذ كرده است، میآورد. مشیخه در واقع نوعى معجم است، با این تفاوت كه احادیث آن به ترتیب زمان تولد و وفات مشایخِ مؤلف تنظیم شده است (رجوع کنید به ابنحجر عسقلانى، ص 195؛ كتانى، ص 116ـ117؛ نیز رجوع کنید به مشیخه*).
«علل» یا «عللالحدیث» نیز از كتابهاى پدید آمده در قرن چهارم است كه احادیث معلول یا معلل در آن گرد آمده و علل و اشكالات آنها توضیح داده شده است (عتر، ص210؛ نیز رجوع کنید به كتانى، ص 121ـ122؛ عطیه و همكاران، ج 2، ص 704). العلل الواردة فى الاحادیث النبویة، تألیف علیبن عمر دارقطنى (متوفى 385)، از كتابهاى مشهور در این زمینه است.
كتابهاى «اطراف» از گونههاى مهم كتابهاى حدیثى است كه در این قرن ظهور كرد. اطراف (جمعِ طرف) قسمتى از حدیث است كه بر بقیه آن دلالت كند، همراه با ذكر اسناد آن حدیث، از همه منابع متضمنِ آن یا از كتابى خاص (سیوطى، ج 2، ص 141؛ نیز رجوع کنید به كتانى، ص 137؛ عتر، ص 201؛ زهرانى، ص 205). گاه سند بهطور كامل ذكر میشود و گاه به ذكر نام شیخ مؤلف كتاب بسنده میشود (طحان، ص 47؛ مرصفى، ص 185؛ عتر، همانجا). مثلا حدیث «اَلاَعْمالُ بالنیة» نسبت به شكل كامل آن ــكه «انّما الاعمال بالنیة و لِكِّل امْرِءٍ مانَوى فَمَن كانت هِجْرَته الى اللّه فَهِجرَتُهُ الى ما هاجراللّه» (ابنحنبل، ج 1، مقدمه ابوموسى مدینى، ص 25) است ــ طرف محسوب میشود. كتابهاى اطراف از اقسام بدیع فهارس حدیثیاند (رجوع کنید به مرصفى، همانجا؛ مرعشلى، ص 23) كه پس از تدوین حدیث در جوامع حدیثى اولیه و بهطور مشخص در اوایل قرن چهارم (جبورى، ص230) و براساس نیاز محدّثان (محمدضیاءالرحمان اعظمى، ص40) به وجود آمدند. در این نوع كتابها، احادیث غالبآ بر پایه مسانید صحابه و به روش الفبایى، و در مواردى براساس اولین كلمات احادیث، تنظیم شدهاند. اطرافنویسى در آغاز بر محور احادیث صحیحین شكل گرفت. كتابهاى اطراف الصحیحین از ابومسعود ابراهیمبن محمد دمشقى (متوفى 400) و ابومحمد خلف بن محمد واسطى (متوفى 401) از قدیمترین آثار در این زمینهاند. از آن پس «سنن اربعه» و «صحاح سته» اساس كتابهاى اطراف شدند و نهایتاً كتابهاى جامعِ اطرافِ احادیثِ صحاح، سنن و مسانید بهوجود آمدند (رجوع کنید به طحان، ص 48ـ49؛ جبورى، ص 230ـ231؛ مرصفى، همانجا). برخى از این كتابهاى جامع عبارتاند از: تحفةالاشراف على معرفة الاطراف، تألیف عبدالرحمان مِزّى (متوفى 742)؛ اِتْحاف المَهَرة باطراف العَشَرة، از ابنحجر عسقلانى (متوفى 852)؛ و اطراف المسانید العَشَرة، از احمدبن محمد بوصیرى (متوفى 840) (براى تفصیل رجوع کنید به زهرانى، ص 205ـ207؛ طحان، همانجا؛ مرصفى، ص189ـ195؛ جبورى، ص231ـ232). اطرافنویسى فوایدى دارد، از جمله شناخت طرق روایت یك حدیث، مبهمات و مهملات اسانید، اختلاف نسخههاى صحاح درباره یك حدیث یا متن، و تصحیح اشتباهاتِ سند یا متن احادیث (براى تفصیل رجوع کنید به مرصفى، ص 187؛ زهرانى، ص 209؛ محمدضیاءالرحمان اعظمى، ص 42).
در قرن پنجم، شیوه جدیدى ظهور كرد كه ناظر به جمع احادیث و كتابهاى حدیثى شناخته شده قبلى بود. درواقع پایه تألیف دایرةالمعارفهاى حدیثى (جمعكردن صحاح و سنن در یك مجموعه حدیثى) در این قرن گذاشته شد. نخست كتابهایى در جمع بین صحیحین به وجود آمد كه مشهورترینش الجمع بین الصحیحین، تألیف ابوعبداللّه محمدبن فتوح حمیدى اندلسى (متوفى 488)، بود و سپس كتابهایى در جمع بین كتابهاى خمسه و كتابهاى سته پدید آمد (رجوع کنید به زهرانى، ص 159ـ161؛ نیز رجوع کنید به جامع حدیث*). پس از این قرن، اندیشه دایرةالمعارف نویسى در حوزه حدیث با قوّت دنبال شد، كه به فراهم آمدن آثار بزرگى در قرنهاى بعد انجامید، آثارى چون جامعالمسانید ابنكثیر و الجامع الكبیر سیوطى در بین اهل سنّت، و الوافى از فیض كاشانى و بحارالانوار محمدباقر مجلسى در بین شیعه.
از قرن پنجم به بعد، ضمن بازسازى تألیفات پیشین در حوزه حدیث و رجال براى تسهیل استفاده از آنها، انواع جدیدى از تألیف پدید آمد، از جمله گردآوردن احادیث راجع به یك موضوع خاص در یك مجموعه (نظیر كتب «موضوعات» و «احكام») و تألیف كتابهایى كه به موضوعات عام اختصاص داشتند یا ناظر به كتابهاى قبلى بودند (همچون كتابهاى «تخریج» و «زوائد»؛ زهرانى، ص 178).
كتابهاى «موضوعات» گونهاى از تألیفات حدیثیاند كه موضوع آنها نقد و بررسى احادیثِ بر ساخته یا احادیثى است كه درباره آنها ادعاى ساختگى بودن شده است. در این كتابها، در ذیل هر حدیث، به علل جعل و جاعل آن اشاره میشود. احادیث این كتابها غالباً براساس ابواب اعتقادى و فقهى مرتب میشوند (همان، ص 181). تا قبل از قرن پنجم تألیف در این باب، صورت مستقلى نداشت و محدّثان بیشتر در كتابهاى «علل» و كتابهایى كه در معرفى رجال ضعیف و كذاب مینوشتند، چنین احادیثى را گرد میآوردند (همانجا). در قرن پنجم اولین كتاب در این باب با نام الموضوعات، اثر ابوسعید محمدبن على النقاش اصفهانى (متوفى 414)، پدید آمد و سپس كتابهاى دیگرى در این باب تألیف گردید كه همه پایهاى شدند براى تألیف مشهورترین كتاب در این باب، یعنى الموضوعات من الاحادیث المرفوعات اثر ابوالفرج عبدالرحمانبن علیبن الجوزى (متوفى 597؛ براى تفصیل رجوع کنید به وضع حدیث*).
كتابهاى «احكام» (رجوع کنید به طحان، ص 124؛ زهرانى، ص 185ـ186) یا «ادله احكام» (صباغ، ص 291) نوعى تألیف است كه در آن احادیث راجع به احكام فقهى گرد آمده است. این احادیث از جوامع اصلى حدیثى استخراج و براساس ابواب فقه مدون میشوند (رجوع کنید به زهرانى؛ طحان، همانجاها). از جمله این نوع تألیفات است: الاحكام الكبرى و الاحكام الصغرى، هر دو از اشبیلى (متوفى 581)؛ الالمام باحادیث الاحكام، از ابندقیق العید (متوفى 702)؛ و بلوغ المرام من ادلة الاحكام، از ابنحجر عسقلانى (متوفى 852؛ صباغ، همانجا؛ براى موارد دیگر رجوع کنید به زهرانى، ص 186ـ190؛ نیز رجوع کنید به جامع حدیث*). كتابهاى «سنن» در بین اهل سنّت و كتابهاى چهارگانه شیعه را از این جمله باید شمرد.
از جمله موضوعات عامى كه كتابهاى خاصى درباره آنها تدوین شده، موضوع «غریب الحدیث» است. در این نوع كتابها واژگان دشوار و نامأنوس و نامتعارفِ احادیث، شرح و تفسیر میشوند. با اینكه تألیف در این زمینه سابقهاى دیرینه دارد، لیكن مهمترین و جامعترین آثار در این باره از قرن پنجم به بعد پدید آمدند. مشهورترین كتابها در این باب، الفائق فى غریب الحدیث اثر زمخشرى و النهایة فى غریب الحدیث و الاثر تألیف ابناثیر است.
كتابهاى «ترغیب و ترهیب» نیز در این دوره ظهور كردند. در اینگونه كتابها، مؤلف احادیثى را گردمیآورد كه انسان را به اعمال صالح، سخنان نیك و نیات خالص ترغیب، و از كارهاى ناشایست، سخنان زشت و نیات نادرست منع میكنند (رجوع کنید به زهرانى، ص 197؛ طحان، ص 122). سابقه تألیف در این باب به قرن دوم بازمیگردد كه كتابهایى با عنوان «فضائل الاعمال»، «ثواب الاعمال»، «الزهد و الورع»، «الآداب» و «الاخلاق» تألیف شدند، اما بعدها محدّثان مجموعههاى بزرگترى باعنوان «الترغیب و الترهیب» پدید آوردند (رجوع کنید به زهرانى، همانجا). معروفترین كتاب در این باب، الترغیب و الترهیب اثر حافظ ابومحمد عبدالعظیم بن عبدالقوى منذرى (متوفى 656) است (همان، ص 198؛ طحان، همانجا). در این كتاب، مؤلف به جمع احادیثى پرداخته كه آمیزهاى است از موعظه و تشویق به انجامدادن عبادات و انذار و هشدار نسبت به انجام دادن برخى اعمال (ابوزهو، ص 433). منذرى در ذیل احادیث، به صحت و ضعف آنها اشاره كرده است (رجوع کنید به زهرانى، ص 203ـ204).
در این دوره همچنین كتابهایى پدید آمدند كه ناظر به آثار گذشته و براى تكمیل آنها بودند. از جمله كتابهاى «تخریج» كه مؤلف در آنها به منبعیابى احادیثِ فاقد سند یك اثر علمى، از تفسیرى و فقهى و كلامى و نظایر آنها، میپردازد و در صورت نیاز، صحت و ضعف احادیث را نیز مشخص میكند (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص 151ـ155؛ محمدضیاءالرحمان اعظمى، ص 309ـ313؛ نیز رجوع کنید به تخریج*). زوائد یا «زوائد الحدیث» نیز كتابهاییاند كه احادیثِ زائد بر احادیث كتابهاى اصلى (مانند صحیحین یا كتب سته)، از منابع حدیثى دیگر (از جمله مسانید و معاجم) در آنها گرد آمده باشد (كتانى، ص 139؛ زهرانى، ص 216؛ طحان، ص 104). براساس تعریف علم زوائد، احادیث این كتابها یا به طور مطلق زائد بر احادیث كتابهاى اصلیاند، یا احادیث كتابهاى زوائد مشتمل بر نكات زائد نسبت به همان احادیث در كتابهاى اصلیاند، و یا راویان دیگرى از طبقه صحابه آنها را روایت كردهاند (احدب، ص 12). تألیف اینگونه كتابها فوایدى دارد، از جمله: افزایش طرق احادیث، ترمیم اسناد منقطع احادیث، روشن شدن اجمال و ابهام بسیارى از احادیث، آگاهى از علل موجود در احادیث، و تقویت متن و سند برخى از احادیث (رجوع کنید به همان، ص 35ـ44؛ علّوش، ص 312ـ 313). زوائدنویسى ریشه در مستخرجنویسى (رجوع کنید به ابوزهو، ص 405ـ 406)، مستدركنویسى (علّوش، ص190) و «معرفة زیادات الثقات» به عنوان بخشى از كتب (ابوشهبه، ص 373) داشت، اما در دوره متأخران به صورت فنى مستقل و رایج درآمد. كهنترین تألیف در این باب از آن مُغْلَطایبن قلیچ حنفى (متوفى 762) بوده است با عنوان زوائد ابنحِبّان علیالصحیحین، كه اینك نشانى از آن در دست نیست (احدب، ص 49؛ علّوش، ص 208). گفته شده كه مبتكر زوائدنویسى حافظ زینالدین عراقى (متوفى 802) است كه اگرچه خود او در این زمینه تألیفى ندارد، اما سه تن از شاگردانش (هیثمى، بوصیرى و ابنحجر عسقلانى) را بر این كار گماشت. در این میان هیثمى بیشترین تألیف را در این زمینه دارد و هشت كتاب او در این باب فهرست شده، كه بیشتر آنها به چاپ رسیده است (رجوع کنید به زهرانى، ص 216ـ218؛ احدب، ص50ـ54؛ علّوش، ص 214ـ 226).جامعترین كتاب هیثمى در این باب، مجمعالزوائد و منبعالفوائد است (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص 139ـ141؛ احدب، ص 49ـ64؛ علّوش، ص 189ـ305؛ نیز رجوع کنید به جامع حدیث*).
در طى قرون تا دوران معاصر انواع دیگرى از تألیف در حوزه حدیث پدید آمده كه از آن جمله است: «اربعینات» كه مؤلف در آن چهل حدیث را انتخاب نموده است و برخى مؤلفان، آن احادیث را شرح هم كردهاند (رجوع کنید به حاجى خلیفه، ج 1، ستون 52ـ61؛ عطیه و همكاران، ج 2، ص 659ـ678؛ نیز رجوع کنید به چهلحدیث*)؛ نوعى تألیف حدیثى كه كتانى (ص 65) از آن با عنوان «كتب فى التفسیر» یاد كرده و مشتمل است بر احادیث تفسیرى و راجع به قرآن (رجوع کنید به همان، ص 65ـ67؛ عطیه و همكاران، ج 1، ص 475ـ 478؛ نیز رجوع کنید به تفسیر*، بخش :6 تفسیر مأثور)؛ «عوالى» كه احادیث «عالیالسند» (حدیث متصل السند و قلیلالوسائط) در آن گرد میآید (مدیرشانهچى، 1356ش، ص 67)، در این زمینه محدّثان كتابهاى بسیارى تألیف كردهاند (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص 134ـ135؛ عطیه و همكاران، ج 2، ص 699ـ700) و محدّثان متقدم شیعه با عنوان «قرب الاسناد» در این باب كتاب نوشتهاند (براى نمونه رجوع کنید به نجاشى، ص220، 260ـ261)؛ كتابهاى «ناسخ و منسوخ» كه در آنها احادیثى گرد آمده است كه بین آنها رابطه ناسخ و منسوخى وجود دارد (خطیب، ص 187)، مانند الاعتبار فى الناسخ و المنسوخ من الآثار از ابوبكر حازمى (متوفى 584) و رسوخ الاخبار فى منسوخ الاخبار از ابواسحاق ابراهیمبن عمر جعبرى (متوفى 732؛ براى تفصیل رجوع کنید به عطیه و همكاران، ج 2، ص 705ـ 708)؛ «مسلسلات» كتابهایى هستند كه رجالِ اسنادِ احادیثِ آنها واجد صفت یا حالت مشتركى باشند (كتانى، ص 69)، به عبارت دیگر احادیث آنها مسلسل باشد و مسلسل، حدیثى است كه همه رجال سند آن در یك ویژگىِ قولى یا فعلى مشترك باشند، مثلاً همنام یا اهل یك شهر باشند (ابنصلاح، ص 248؛ براى كتابهایى كه در این زمینه نوشته شده است رجوع کنید به كتانى، ص 69ـ72؛ عطیه و همكاران، ج 2، ص 697ـ698)؛ «مراسیل» كه جامع احادیث مرسلاند و براساس ابواب فقه تدوین شدهاند (براى تفصیل رجوع کنید به كتانى، ص 72؛ عطیه و همكاران، ج 2، ص 702)؛ و كتابهایى كه در آنها احادیث مشهورى كه حكم مَثَل را پیدا كردهاند، گردآورى شدهاند و نمونه معروف آنها المقاصد الحسنة فى بیان كثیر من الاحادیث المشتهرة على السنة، از شمسالدین سخاوى، است (رجوع کنید به كتانى، ص 155ـ157؛ عطیه و همكاران، ج 2، ص 620ـ622).
منابع : (62) آقابزرگ طهرانى؛ (63) ابنحجر عسقلانى، المعجمالمفهرس، او، تجرید اسانیدالكتب المشهورة و الأجزاءالمنثورة، چاپ محمد شكور امریرمیادینى، بیروت 1418/1998؛ (64) ابنحنبل، المسند، چاپ احمد محمد شاكر، ج 1، (قاهره) 1392/1972؛ (65) ابنرجب، شرح عللالترمذى، چاپ نورالدین عتر، (بیجا) 1398/1978؛ (66) ابنصلاح، علومالحدیث، چاپ نورالدین عتر، مدینه 1972؛ (67) محمد محمد ابوزهو، الحدیث و المحدثون، او، عنایةالامة الاسلامیة بالسنة النبویة، قاهره 1378؛ (68) محمد ابوشهبه، الوسیط فى علوم و مصطلح الحدیث، قاهره [? 1403/ 1982[؛ (69) خلدون احدب، علم زوائد الحدیث، دمشق 1413/ 1992؛ (70) محمد ضیاءالرحمان اعظمى، معجم مصطلحات الحدیث و لطائف الاسانید، ریاض 1420/1999؛ (71) محمد مصطفى اعظمى، دراسات فیالحدیث النبوى و تاریخ تدوینه، ریاض [? 1396[؛ (72) ابوالیقظان عطیه جبورى، مباحث فى تدوین السُنة المطهرة، قاهره ( 1972)؛ (73) حاجیخلیفه؛ (74) محمد عجاج خطیب، اصول الحدیث : علومه و مصطلحه، بیروت 1417/1997؛ (75) محمد زهرانى، تدوین السنةالنبویة: نشأته و تطوره منالقرن الاول الى نهایة القرن التاسع الهجرى، ریاض 1426؛ (76) عبدالرحمانبن ابیبكر سیوطى، تدریبالراوى فى شرح تقریب النواوى، چاپ احمد عمر هاشم، بیروت 1409/ 1989؛ (77) صبحى صالح، علومالحدیث و مصطلحه، بیروت 1388/ 1969؛ (78) محمد صباغ، الحدیث النبوى: مصطلحه، بلاغته، كتبه، بیروت 1418/1997؛ (79) محمود طحان، اصول التخریج و دراسة الاسانید، ریاض 1412/1991؛ (80) نورالدین عتر، منهجالنقد فى علومالحدیث، دمشق 1401/1981؛ (81) محییالدین عطیه، صلاحالدین حفنى، و محمد خیر رمضان یوسف، دلیل مؤلفات الحدیث الشریف المطبوعة القدیمة و الحدیثة، بیروت 1416/1995؛ (82) عبدالسلام علّوش، علم زوائد الحدیث: دراسة و منهج و مصنفات، بیروت 1415/ 1995؛ (83) محمدبن جعفر كتانى، الرسالة المستطرفة لبیان مشهور كتب السنة المشرفة، كراچى 1379/1960؛ (84) عبداللّه مامقانى، مقباس الهدایة فى علمالدرایة، چاپ محمدرضا مامقانى، قم 1411ـ1413؛ (85) كاظم مدیرشانهچى، درایةالحدیث، مشهد 1356ش؛ (86) همو، علمالحدیث، مشهد 1354ش؛ (87) سعد مرصفى، الفهارس و مكانتها عندالمحدثین، كویت 1409/1989؛ (88) یوسف مرعشلى، علم فهرسةالحدیث: نشأته، تطوره، اشهرمادون فیه، بیروت 1406/1986؛ (89) مجید معارف، پژوهشى در تاریخ حدیث شیعه، تهران 1374ش؛ (90) احمدبن على نجاشى، فهرست اسماء مصنّفى الشیعة المشتهر ب رجال النجاشى، چاپ موسى شبیرى زنجانى، قم 1407.