responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5792

 

حبیب اصفهانى (میرزاحبیب اصفهانى) ، از پیش‌گامان تحول در نثر و ترجمه فارسى، شاعر و ادیب. وى از دگراندیشان تبعیدى عصر قاجار بود و تدوین نخستین دستورزبان فارسى را به او نسبت داده‌اند. به لحاظ انتسابش به قریه بِنْ، از توابع فعلى چهارمحال و بختیارى كه اكنون نزدیك شهركرد است، از سوى افراد محلى «میرزاحبیب بنى» و «میرزاحبیب دستان بنى» نامیده شده است كه البته ضبط نام وى به این شكل در متون قاجارى و بعد از آن سابقه ندارد. وى به سبب اقامت طولانى در استانبول، نزد تركها به «حبیب‌افندى» و «میرزاحبیب‌افندى» شهرت یافته و در دانشنامه‌هاى ترك دو مقاله درباره او زیر دو نام اخیر چاپ شده است (رجوع کنید به د.ا.د.ترك، ذیل «حبیب افندى»؛ د. ترك، ذیل «حبیب افندى، میرزا»).

میرزاحبیب اصفهانى در خانواده‌اى روستایى به دنیا آمد تحصیلات مقدماتى را در زادگاهش، بن، به پایان برد و ظاهراً به قصد ادامه تحصیل به تهران و بغداد سفر كرد و در این دو شهر چند سالى به تحصیل مشغول بود. از سوانح زندگیش در این دو شهر، بیش از آنچه منابع به تبعیت از هم تكرار كرده‌اند، اطلاعى در دست نیست (رجوع کنید به خان‌ملك ساسانى، ص 111ـ112). گفته‌اند كه در بغداد ادبیات، فقه و اصول و چند زبان آموخته و به محفلهاى بابی‌مسلكان فرارى و تبعیدى و ناراضیان سیاسى آمد و رفت داشته است (آرین‌پور، ج 1، ص 395؛
سنجابى، ص 115). احتمال دارد كه آشنایى او با بابیان در نگرش سیاسى وى تأثیر گذاشته باشد، هرچند در آثارش نشانه‌اى از این‌گونه تأثیرها دیده نمی‌شود.

میرزاحبیب اصفهانى پس از بازگشتن به تهران، با روشنفكران و به‌ویژه با میرزا ملكم‌خان* ناظم‌الدوله حشر و نشر داشته و حتى به ارتباط با محفلهاى ماسونى متهم شده، گرچه تاكنون سند یا دلیل محكمى دالّ بر ارتباط او با این‌گونه مجامع منتشر نشده است، (سنجابى، ص 116؛
درباره ارتباط با ماسونى رجوع کنید به رئیس‌نیا، ج 1، ص 202).

در هر حال در تهران به لامذهبى، دهریگرى و بی‌دینى متهم شد (رجوع کنید به پیرزاده نائینى، ج 2، ص 95)؛
البته این اتهامها را به همه فراماسونها، و به‌ویژه به میرزاملكم‌خان، نیز زده‌اند. این نكته آشكار است كه میرزا حبیب در سلك دگراندیشان زمان خود بود و حكومت وقت دیدگاههاى انتقادى آنان را می‌شناخت و فعالیتهایشان را زیرنظر داشت. كتابچه‌اى در مذمت محمدخان سپهسالار (متوفى 1284)، صدراعظم، كه مردى جاهل و عامى بود، مخفیانه نشر دادند و وى را در آن سخت هجو كرده بودند. میرزاحبیب به اتهام نوشتن این كتابچه تحت تعقیب قرار گرفت و در 1283 از ایران گریخت (ناطق، ص 27؛
بالایى و كویی‌پرس، ص 42).

براساس د. ترك (همانجا)، میرزاحبیب در حالى وارد خاك عثمانى شد كه زخمى بود و او را دنبال می‌كردند. ظاهراً این مطلب در جاى دیگرى نیامده است. همین منبع می‌گوید كه علی‌پاشا، صدراعظم عثمانى، او را به حضور پذیرفت و دستور داد به وى شغلى واگذار كنند (رجوع کنید به همانجا)، اما میرزاحبیب در آن زمان، هنوز اثرى پدید نیاورده بود و چنان شهرتى نداشت كه با وى این‌سان رفتار كرده باشند. درواقع، وقایع این بخش از زندگى او نیز كاویده نشده و در صحت این اطلاعات تردید است.

میرزاحبیب حدود سى سال بازمانده عمر خود را در استانبول از راه خدمت در وزارت معارف عثمانى، تدریس در معلم‌خانه ایرانیان و مراكز دیگر گذراند (رجوع کنید به پیرزاده نائینى، ج 2، ص 96). عثمانى در آن زمان نهضت تنظیمات* را از سر گذرانده بود و استانبول از فعال‌ترین شهرهاى اسلامى قرن سیزدهم/ نوزدهم در اخذ تمدن اروپایى و تشكیل نهادهاى مدنى و از مهم‌ترین مراكز تجمع ایرانیان دگراندیش، ناراضى و مخالف دولت و محل انتشار جراید مختلف بود. جرگه‌اى از ایرانیان روشنفكر هم در استانبول تشكیل شده بود كه میرزاحبیب به آن محفل و نیز به محافل تجددخواهان رفت و آمد داشت و از طریق آنها با فرهنگ و تمدن غربى آشنا شد (آدمیت، ص 22؛
موریه، پیشگفتار، ص 18). میرزاحبیب هم‌سن طالبوف و حاج زین‌العابدین مراغه‌اى و دوست و همكار شیخ‌احمد روحى* و میرزاآقاخان كرمانى* بود، كه همگى از پیشروان تجددخواهى بودند. ظاهرآ میرزاآقاخان كرمانى دو سال در منزل میرزاحبیب ساكن بوده و نوشته‌هاى او را به اصطلاح امروزى ویرایش می‌كرده است (رجوع کنید به دولت‌آبادى، ج1، ص159؛
افشار، 1339ش، ص 497). درباره دوستى و همكارى میرزاحبیب و شیخ‌احمد روحى، و نیز دوستىِ این دو با میرزآقاخان كرمانى، اشاراتى هست (رجوع کنید به دولت‌آبادى، ج 1، ص 159، 161؛
آرین‌پور، همانجا). پیوند نزدیك میان این سه تن و آثارى كه از آنان به‌جا مانده است، گرایشهاى تجددخواهانه و اقبال آنان را به انواع دیگرى از فعالیتهاى ادبى و پژوهشى آشكارا نشان می‌دهد.

میرزاحبیب در استانبول دوبار ازدواج كرد و یكى از همسرانش چركس بود. از این دو زن صاحب سه پسر به نامهاى كمال، جمال و جلال شد (پیرزاده نائینى، همانجا). زندگى میرزاحبیب در استانبول با فراز و فرود همراه بود و حتى یك بار مغضوب مقامات عثمانى گشت و مدتى كار خود را از دست داد (آرین‌پور، همانجا). پیرزاده نائینى میرزاحبیب را در دوره آسودگى و رفاه و هم‌نشینی‌اش با شمارى از سرشناسان استانبول دیده است (رجوع کنید به همانجا). برخى اشارات هم حاكى است كه در اواخر عمر كاملاً از شر و شور جوانى افتاده و با مقامات سیاسى سفارت ایران در باب عالى نشست و برخاست داشته است. روزنامه اختر* كه میرزاحبیب هم با آن همكارى داشته، ظاهراً وسیله مناسبى براى جلب و جذب مخالفان سیاسى ایران در عثمانى بوده است (رجوع کنید به رئیس‌نیا، ج 1، ص 513 به بعد؛
آدمیت، ص 23؛
سنجابى، ص 140).

میرزاحبیب در آستانه شصت سالگى به بیمارى سختى دچار شد و براى معالجه با آبهاى معدنى به بورسه رفت، اما مداوا نشد و در همانجا درگذشت و مدفون شد. تاریخ مرگ وى را 1311/1893 و 1312/1894 ذكر كرده‌اند (رجوع کنید به د. ا. د. ترك؛
د. ترك، همانجاها).

میرزاحبیب اصفهانى تا سالهاى اخیر چندان شناخته شده نبود و ارزشهاى ادبى و تحقیقى كار او تقریباً به‌كلى از نظرها دور مانده بود. با پژوهشهاى تنى چند از محققان مشخص شد كه ترجمه كتابهاى حاجی‌باباى اصفهانى و سرگذشت ژیل بلاس*، دو شاهكار ترجمه در زبان فارسى و از نمونه‌هاى درخشان تحول در نثر فارسى معاصر، نمی‌توانسته به قلم كسى جز میرزاحبیب باشد (رجوع کنید به حاجى باباى اصفهانى*). پژوهش در تاریخ دستورزبان فارسى و اشارات جلال‌الدین همائى در مقاله «دستورزبان فارسى» (ص 126ـ127) به پیشاهنگى میرزاحبیب در دستورنویسى گواهى می‌دهد و اخیراً هم اشارات احمدى گیوى در دستور تاریخى فعل (ص30) بر اهمیت جایگاه او در تاریخ دستورزبان فارسى و پیش‌گامى در تدوین دستورهاى امروزین، افزود. انتشار چند مقاله از ایرج افشار درباره او (رجوع کنید به فهرست منابع)، اشارات پژوهشگران دیگر در خصوص پیش‌گامى او در هنرهاى نمایشى (از جمله رجوع کنید به ملك‌پور، 1379ش، ص 165) و نیز زمینه‌هاى دیگر، مثلاً فرهنگ عامه، و برگزارى مراسمى در بزرگداشت وى (رجوع کنید به پایان مقاله) به شناخت بهتر جایگاه او در ادب معاصر فارسى كمك كرده است، هرچند تا زمانی‌كه دیوان اشعار و سایر نوشته‌هاى چاپ نشده او انتشار نیابد و پژوهشهاى متعدد، جنبه‌هاى ناشناخته زندگى وى و ارزشهاى چندگانه آثارش را آشكار نسازد، نمی‌توان درباره او با قطعیت علمى سخن گفت.

تأثیر چشمگیر میرزاحبیب در تحول نثر جدید فارسى، به ویژه با ترجمه این سه اثر نمایان است: حاجی‌باباى اصفهانى (براى جزئیات بیشتر رجوع کنید به همان مقاله)؛
سرگذشت ژیل بلاس (نوشته لُساژ) و مردم‌گریز/ گزارش مردم گریز (ترجمه منظوم، نوشته مولیر). ترجمه هر سه اثر به گونه‌هاى مختلف دیدگاه انتقادى از وضع اجتماعى ـ سیاسى موجود را در میان خوانندگان ایجاد می‌كرد و طبعآ حكومت مستبد قاجار و نیز حكومت خودكامه عثمانى، كه در آن زمان تحركات اجتماعى تازه را زیر فشار حكومتى قرار داده بود، با ترویج این نوع ادبیاتِ حاوى دیدگاههاى انتقادى موافق نبودند. انتساب میرزا حبیب به جنبشهاى دگراندیشانه درون جامعه عثمانى می‌توانست پیامدهاى پیش‌بینى نشده‌اى براى وى داشته باشد، شاید به همین علت باشد كه نامش روی‌شمارى از آثارش ذكر نشده است؛
یا به دلایل دیگرى كه نمی‌توان در باب آنها با قطعیت داورى كرد. خطاى ادوارد براون در تاریخ ادبیات ایران (ج 4، ص 468)، كه ترجمه حاجی‌باباى اصفهانى را به شیخ‌احمد روحى نسبت داده و حتى به اثر دقیقى چون دایرةالمعارف فارسى راه یافته و ذیل مقاله «احمد روحى»، هم ترجمه حاجی‌باباى اصفهانى و هم ترجمه سرگذشت ژیل بلاس از شیخ احمد روحى دانسته شده است، از آن‌روست كه نام میرزاحبیب دست‌كم در نسخه‌هایى كه اینها در اختیار داشته‌اند، بر كتابها ثبت نبوده است. با تحقیقات مجتبى مینوى مشخص شد كه ترجمه سرگذشت ژیل بلاس به قلم میرزاحبیب است نه محمد (باقر)خان كرمانشاهى، معروف به كفرى (آرین‌پور، ج 1، ص 402؛
درباره شخص مذكور رجوع کنید به «بواناتى*، میرزامحمدباقر»). محمدعلى جمال‌زاده نیز با قاطعیت میرزا حبیب اصفهانى را مترجم مردم‌گریز دانسته است (مولیر، دیباچه، ص 20، پانویس 1). اخیرآ هم بررسیهاى مریم سنجابى درباره سبك كار و روش میرزاحبیب، شواهد متقن‌ترى به دست داده‌است (رجوع کنید به ص 113ـ148). مردم‌گریز ظاهراً نخستین نمایشنامه‌اى است كه در 1286 از زبانى بیگانه به فارسى ترجمه شده (رجوع کنید به د. ایرانیكا، ج 7، ص 529) و «نخستین تجربه در زمینه انتقال یك نمایشنامه فرنگى به زبان فارسى» بوده است (ملك‌پور، 1379 ش، ص 165).

از مقایسه این سه ترجمه، پیش‌گامى میرزاحبیب در ترجمه معاصر فارسى و دستاورد او در این كار پیداست: اتخاذ روشى سنجیده و آمیخته با ذوق هنرى در ترجمه‌هایى كه گاه كاملا دقیق و لفظ به لفظ و گواه تسلط او به زبانهاى مبدأ و مقصد و كشف روح و حال و هواى اثرند؛
و گاه آزاد و غیردقیق، اما كاملا موفق، كه نشانه چیره‌دستى او در نثر فارسى و وقوف زیركانه به اوضاع و احوال اجتماعى ـ سیاسى زمان است. تسلط میرزاحبیب به چند زبان و به اصطلاحات، تعبیرها، حكایتها، مَثَلها و ظرایف زبانى و لحنى، قدرت طنز و هزل، طبع تواناى شاعرى و قدرت قافیه‌سازى و سجع‌سازى و استفاده هنرمندانه از وزن كلام و آهنگ واژه‌ها و امتیازاتى دیگر، جایگاه وى را در ترجمه فارسى در مرتبه كم‌مانندى قرار داده است (خانلرى، ج 3، ص 296ـ 297؛
یوسفى، ص 41ـ45؛
امامى، ص 43ـ52).

نسخه‌خطى ترجمه سرگذشت ژیل بلاس به خط میرزاآقاخان كرمانى در كتابخانه دانشگاه استانبول موجود است (مینوى، ص 312). ترجمه منسوب به محمدخان كرمانشاهى (رجوع کنید به مشار، ج 2، ستون 2857)، چاپ بدون تصرف همین نسخه است (مینوى، همانجا). نسخه دیگرى هم از ترجمه در كرمان پیدا شده كه احتمالا بازمانده‌اى از كتابخانه میرزاآقاخان كرمانى است. هما ناطق (ص 33ـ34)، به نقل از محمدابراهیم باستانى پاریزى، می‌گوید كه وجود برخى اصطلاحات خاص كرمانى در این ترجمه، این فرضیه را قوت می‌بخشد كه میرزاآقاخان كرمانى نه تنها در استنساخ كه در ترجمه آن نیز با میرزاحبیب همكار بوده است. ناطق (ص 29) همچنین می‌افزاید كه میرزاحبیب سرگذشت ژیل‌بلاس و مردم‌گریز را با همان نیت سیاسى به فارسى برگردانده است كه حاجی‌باباى اصفهانى را (براى مشخصات چاپى سرگذشت ژیل‌بلاس رجوع کنید به مشار، همانجا).

مردم گریز/ گزارش مردم‌گریز، ترجمه‌اى است منظوم، سرشار از نقل اقوالِ بزرگان ادب فارسى و تلمیحات ادبى كه در ضمن، فارسى محاوره‌اى عصر قاجار از لابه‌لاى آن نمایان است (رجوع کنید به سنجابى، ص 125ـ135). احتمال داده‌اند كه میرزاحبیب در ترجمه آن به ترجمه تركى هم نظر داشته، ولى مطمئناً كتاب را از زبان فرانسه به فارسى ترجمه كرده است. این ترجمه نخستین بار در استانبول (چاپخانه تصویر افكار، 1295/ 1869) چاپ شده، اما روى جلد نام مترجم ذكر نشده است (همان، ص 114، 118). مردم‌گریز را حلقه واسطى میان نمایشهاى روحوضى سنّتى و كمدیهاى جدید می‌توان شمرد، اثرى كه مضمون آن مورد علاقه میرزاحبیب و عرصه اِعمال تواناییهاى او در استفاده از طنز، هزل، فرهنگ عامه، بازیهاى زبانى و شگردهاى قلمى بوده است (براى آگاهى از كم و كیف ترجمه‌هاى این كتاب و مشخصات چاپى آنها رجوع کنید به ملك‌پور، 1363ش، ج 1، ص 325ـ 335).

دستور سخن (استانبول 1289)، دبستان فارسى (استانبول 1308)، خلاصه رهنماى فارسى (استانبول 1309) و رهبر فارسى (استانبول 1310)، كتابهایى است كه میرزاحبیب درباره دستورزبان فارسى تألیف كرده است (رجوع کنید به خان‌ملك ساسانى، ص112ـ114؛
افشار، 1344ـ1349ش، ج 1، ص 165؛
احمدى گیوى، ص30). همائى (ص 127) می‌گوید او نخستین كسى است كه كلمه «دستور» را با عنوان كتابى درباره قواعد زبان فارسى به‌كار برده و این قواعد را از عربى جدا و آنها را از دایره تقلید از صرف و نحو عربى بیرون برده است. براساس اطلاعات موجود، او نخستین كسى بوده كه اجزاى كلام را در زبان فارسى بررسى و طبقه‌بندى كرده است، هرچند كه خود را مبتكر این طبقه‌بندى نمی‌داند. میرزاعبدالعظیم‌خان قریب* از الگوى او پیروى كرده است (رجوع کنید به دیونوسیوس تراكیایى ، پیشگفتار صفوى، ص 26ـ27). نیز احتمال می‌رود كه وى به لحاظ آشنایى با زبان فرانسه، از تقسیم‌بندیهاى فرنگى در طبقه‌بندى دستورى گرته‌بردارى كرده باشد (همانجا). مهدیقلى هدایت كه زبان آلمانى می‌دانسته، می‌گوید میرزاحبیب بعضى قواعد صرف آلمانى را با فارسى تطبیق داده و این كتاب را در اصل براى آموزش زبان فارسى به وارموند آلمانى در استانبول تدارك دیده است (ص110). همچنین ادعا شده است كه كتاب قانون قدسى (نوشته عباسقلى آقا باكیخانوف مشهور و متخلص به قدسى*، تفلیس 1247/1831) در دستورزبان فارسى، نزدیك به چهل سال پیش از دستورسخن تألیف شده است (رئیس‌نیا، ج 1، ص 504). در باب انگیزه میرزاحبیب در تألیف دستور فارسى، توجیه‌ها متفاوت است (براى مثال رجوع کنید به هدایت، همانجا؛
خان‌ملك ساسانى، ص 112ـ113؛
ریاحى، ص 245)، مسلّمآ میرزاحبیب كه به تدریس زبان فارسى اشتغال داشته، نیاز به تدوین كتابى منظم در زمینه دستور را احساس كرده است، آشنایى وى با زبانهاى خارجى و ذهن نوآور و تازه‌جویش نیز در این راه یاور او بوده است (رجوع کنید به خان‌ملك ساسانى، همانجا).

در هر حال چه پیش‌گامى میرزاحبیب در تدوین نخستین دستورزبان فارسى اثبات شود چه نشود، سهم او در تكوین این بحث و حق تقدم او قابل انكار نیست. در ضمن دبستان فارسى و دو كتاب دستورى دیگر او، ساده‌تر و مختصرتر از دستورسخن و براى كاربردهاى متفاوت، از جمله آموزش دستور به شاگردان مدارس، تدوین شده‌اند.

آثار میرزاحبیب را می‌توان به دو دسته چاپ شده و نشده تقسیم كرد. از جمله نوشته‌هاى چاپ نشده وى دیوان غزلیات و هجویاتى به خط خود اوست كه مقدمه كوتاهى در احوال وى دارد. نسخه خطى این مجموعه، كه به لحاظ ركاكت و بی‌پروایى در كاربرد واژه‌ها و تعابیر تاكنون انتشار نیافته است، در استانبول نگاهدارى می‌شود (رجوع کنید به خان‌ملك ساسانى، ص 111؛
سبحانى و آق‌سو، مدخلهاى 266، 712 و 1591؛
براى نمونه‌هایى از شعرها رجوع کنید به عبرت نائینى، ج 2، ص 735ـ740). مجموعه شعرهاى میرزاحبیب، با تخلص دستان، معروف است. مجتبى مینوى از برخى آثار چاپ نشده میرزاحبیب، محفوظ در كتابخانه دانشگاه استانبول، عكس تهیه كرده است (رجوع کنید به دانش‌پژوه، ج 2، ص 196، ج 3، ص 50).

گذشته از كتابهاى او در دستورزبان فارسى آثار چاپ شده او عبارت‌اند از: 1)خط و خطاطان (استانبول 1306) به تركى عثمانى، كه ترجمه فارسى آن با عنوان تذكره خط و خطاطان در 1369ش در تهران چاپ شده است. این كتاب، تاریخ و راهنماى شناختن خطوط، به‌ویژه خط نستعلیق و شرح احوال خطاطان بزرگ در قرون نخستین اسلامى، اعم از عرب و عجم، و خوشنویسان عثمانى است. خط و خطاطان به ویژه در تركیه شهرت دارد، تا حدى كه الپ‌ارسلان در معرّف مقاله «حبیب‌افندى» در د.ا.د.ترك (همانجا)، اشتهار اصلى وى را به لحاظ تألیف این كتاب دانسته است. در تركیه بر ضعف بخش خطاطان عثمانى این كتاب تأكید كرده‌اند (رجوع کنید به همانجا؛
خان‌ملك ساسانى، ص 116ـ117). 2)غرائب عوائد ملل (استانبول 1303) تألیف و ترجمه‌اى است به زبان فارسى در وصف عادات و رسوم و خلقیات ملتها. ظاهرآ هدف از تدوین این كتاب آشنا ساختن ایرانیان با تمدن جدید غرب و تلاش براى عقب نماندن آنها از تركان عثمانى بوده است (رجوع کنید به خان‌ملك ساسانى، ص 115ـ116؛
افشار، 1339ش، ص 495). 3) چاپ دیوان اطعمه (سروده ابواسحاق شیرازى معروف به بسحق اطعمه*، استانبول 1302) و افزودن واژه‌نامه‌اى در انتهاى آن. 4) چاپ دیوان البسه (سروده نظام‌الدین محمود قارى یزدى، استانبول 1303) و تنظیم واژه‌نامه‌اى در آخر كتاب. 5) چاپ منتخبات عبید زاكانى (با مقدمه فرانسوى از فرته، استانبول 1303). 6) برگ سبز (استانبول 1304) در تعلیم زبان فارسى. 7) منتخبات گلستان سعدى (استانبول 1309).

میرزاحبیب از پیش‌گامان كاربرد شیوه‌هاى نوین پژوهش در قلمرو ادبیات فارسى است (افشار، 1339ش، ص 491). گذشته از تسلط بی‌مانند در نگارش نثر فارسى، در سرودن شعر، ساختن نظم و كاربرد فنون و صنایع و ظرایف ادبى چیره‌دست است، هرچند در مرتبه شاعران درجه یك قرار نمی‌گیرد (براى آشنایى با درجه تسلط او بر شعر رجوع کنید به عبرت نائینى، همانجا). نزدیك به پنجاه غزل حافظ را به شیوه عبید زاكانى تضمین كرده و چكامه‌هاى نوروزى بسیارى سروده كه در شماره‌هاى مختلف روزنامه اختر چاپ شده است. در اواخر عمر، در مدح ناصرالدین‌شاه و معین‌الملك، سفیر ایران در باب عالى، شعرهایى سروده است (رجوع کنید به رئیس‌نیا، ج 1، ص 513ـ514). به تركى هم شعر می‌گفته است (د. ا. د. ترك، همانجا). در طنزپردازى شیوه عبید زاكانى را با لحن روایى داستان بلند و روال گزارش اجتماعى و انتقادى درآمیخته (سپانلو، ص 32) و با انبوهى از اصطلاحها و تعبیرهاى عامیانه، كه گواه تسلط كم‌مانند وى به گنجینه فرهنگ عامه است، تركیب كرده است. ویژگیهاى سبكى میرزا حبیب در طنزپردازى، هنوز مستقلا مطالعه نشده است. پیرزاده نائینى كه از نزدیك شاهد كار و زندگى وى در استانبول بوده است، می‌گوید طبع او هنوز هم به لهو و شوخى میل دارد. حاجى پیرزاده این ویژگى میرزاحبیب را یادگار بازمانده جوانى او و براثر حشرونشر با لامذهبها و بی‌پرواها می‌داند. نیز می‌افزاید كه اصطلاحات و لغات عامیانه و گمشده و فراموش شده را كه مكتوب نبوده، با زحمت گردآورى و تدوین می‌كرده است (ج 2، ص 97).

همایش بزرگداشت «میرزاحبیب دستان‌بنى» در مرداد 1379 در شهركرد برگزار شد. ایرج افشار در یادداشتى (1379ش، ص 58ـ59)، به تغییر نام میرزاحبیب و به نقض اصول در تغییر دادن بی‌مورد نام مشاهیرى چون میرزاحبیب اصفهانى اعتراض كرد و از اطلاعات و مسموعات محلى درباره میرزاحبیب خبر داد كه براى نخستین بار در این همایش بیان شد. همچنین از نسخه‌اى خطى به نام مفتاح‌الفلاح خبر داد كه ظاهرآ مورخ 1278 و به خط خود میرزاحبیب است. تندیسى از میرزاحبیب نیز در میدان ورودى قریه بن قرار داده و شرح كوتاهى هم در احوال او پاى تندیس نصب كرده‌اند (همانجا).


منابع :
(1) فریدون آدمیت، اندیشه‌هاى میرزا آقاخان كرمانى، تهران 1357ش؛
(2) یحیى آرین‌پور، از صبا تا نیما، ج 1، تهران 1354ش؛
(3) حسن احمدى گیوى، دستور تاریخى فعل، تهران 1380ش؛
(4) ایرج افشار، «آثار میرزا حبیب اصفهانى»، یغما، سال 16، ش 2 (اردیبهشت 1342)؛
(5) همو، «تازه‌ها و پاره‌هاى ایرانشناسى»، بخارا، ش 13 و 14 (مرداد ـ آبان 1379)؛
(6) همو، سواد و بیاض، تهران 1344ـ1349ش؛
(7) همو، «میرزاحبیب اصفهانى»، یغما، سال 13، ش 10 (دى 1339)؛
(8) كریم امامى، «در باب ترجمه 'عام فهم و خاص پسند، حاجى بابا»، كتاب امروز (زمستان 1353)؛
(9) محمدعلی‌بن محمداسماعیل پیرزاده نائینى، سفرنامه حاجى پیرزاده، چاپ حافظ فرمانفرمائیان، تهران 1342ـ1343ش؛
(10) حبیب اصفهانى، تذكره خط و خطاطان، ترجمه رحیم چاوش اكبرى، تهران 1369ش؛
(11) پرویز خانلرى، هفتاد سخن،تهران 1367ـ1370ش؛
(12) احمدخان ملك ساسانى، «میرزا حبیب اصفهانى»، ارمغان، سال 10، ش 2ـ3 (اردیبهشت ـ خرداد1308)؛
(13) محمدتقى دانش‌پژوه، فهرست میكروفیلمهاى كتابخانه مركزى و مركز اسناد دانشگاه تهران، تهران، ج 2، 1353ش، ج 3، 1363ش؛
(14) دایرةالمعارف فارسى، به سرپرستى غلامحسین مصاحب، تهران 1345ـ1374ش؛
(15) یحیى دولت‌آبادى، حیات یحیى، تهران 1362ش؛
(16) دیونوسیوس تراكیایى، فن دستور، ترجمه كورش صفوى، تهران 1377ش؛
(17) رحیم رئیس‌نیا، ایران و عثمانى در آستانه قرن بیستم، تبریز 1374ش؛
(18) محمدامین ریاحى، زبان و ادب فارسى در قلمرو عثمانى، تهران 1369ش؛
(19) توفیق ه . سبحانى و حسام‌الدین آق‌سو، فهرست نسخه‌های‌خطى فارسى كتابخانه دانشگاه استانبول، تهران 1374ش؛
(20) محمدعلى سپانلو، نویسندگان پیشرو ایران: از مشروطیت تا 1350، (تهران) 1371ش؛
(21) مریم سنجابى، «درباره نمایشنامه مردم گریز: انگیزه‌هاى ترجمه، شخصیت مترجم، روش ترجمه و اوضاع و احوال زمان انتشار آن»، در میرزا حبیب دستان بِنى در آیینه پژوهش، به كوشش حبیب‌اللّه توفیقى و بابك زمانی‌پور، شهركرد: اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامى استان چهارمحال و بختیارى، 1379ش؛
(22) محمدعلى عبرت نائینى، تذكره مدینةالادب، چاپ عكسى تهران 1376ش؛
(23) خانبابا مشار، فهرست كتابهاى چاپى فارسى، تهران 1352ش؛
(24) جمشید ملك‌پور، ادبیات نمایشى در ایران، ج 1، تهران 1363ش؛
(25) همو، «گزارش مردم گریز در ترجمه میرزا حبیب اصفهانى»، در میرزا حبیب دستان بِنى در آیینه پژوهش، همان؛
(26) جیمز جاستى نین موریه، سرگذشت حاجی‌باباى اصفهانى، ترجمه میرزا حبیب اصفهانى، تهران 1378ش؛
(27) ژان‌باتیست پوكلن مولیر، كمدى خسیس، ترجمه محمدعلى جمالزاده، تهران 1365ش؛
(28) مجتبى مینوى، پانزده گفتار درباره چند تن از رجال ادب اروپا: از اومیروس تا برناردشا، گفتار 8 :«حاجى بابا و موریه»، تهران 1367ش؛
(29) هما ناطق، «حاجى موریه و قصه استعمار»، الفبا، ج 4 (تیر 1353)؛
(30) مهدیقلى هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش؛
(31) جلال‌الدین همائى، «دستور زبان فارسى»، در دهخدا، ج :1 مقدمه؛
(32) غلامحسین یوسفى، یادداشتها: مجموعه مقالات، مقاله3:«شهدِ تلخ»، تهران 1370ش؛


(33) Christophe Balay and Michel Cuypers, Aux sources de la nouvelle persane, Paris 1983;
(34) Edward Granville Browne, A literary history of Persia, vol.4, Cambridge 1930;
(35) EIr., s.v. "Drama" (by M. R. Ghanoonparvar);
(36) TA, s.v. "Habib Efendi, Mirza";
(37) TDVIA, s.v. "Habib Efendi" (By Ali Alparslan).

/ عبدالحسین آذرنگ /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5792
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست