حاوى ، خلیل، شاعر و ناقد ادبى لبنانى مسیحى، از پیشگامان شعر معاصر عرب. وى در 11 دى 1304/ اول ژانویه 1925 در روستاى الشُّوِیر در استان جبلِلبنان* به دنیا آمد (خلیل حاوى، 1987، ص 5؛ قس ایلیا حاوى، 1986، ص 53، 69، كه تاریخ تولد وى را 31 دسامبر 1919 ذكر كرده است). ابتدا به مدرسه ارتدوكسىِ ملكه و پس از آن به مدرسه یسوعیة رفت، اما به دلیل سختگیریهاى مذهبى آن را رها كرد (ایلیا حاوى، 1986، ص 71، 81؛ خلیل حاوى، 1987، ص 6). در مدت تحصیل، با آثار ادبى عرب، ادبیات مَهْجَر*، بهویژه نوشتههاى جبران خلیل جبران*، آشنا شد (اعلام الادب العربى المعاصر، ج 1، ص 458؛ ایلیا حاوى، 1986، ص 176). حاوى از نوجوانى سرودن زَجَل*هاى عامیانه لبنانى را آغاز كرد و سرودههایش را در نشریاتى چون العرائس، الصیاد و الدبور بهچاپ رساند (ایلیا حاوى، 1986، ص 73ـ74، 317؛ شریح، ص 96). در پانزده سالگى به حزب ملیگراى اجتماعى سوریه (الحزب السورى القومى الاجتماعى)، پیوست (خلیل حاوى، 1987، ص 9).
حاوى در 1326ش/1947، براى تحصیل به دانشگاه امریكایى بیروت رفت (جحا، ص 218؛ علاونه، ص 78؛ شریح، همانجا). در این دوران به سرودن شعر فصیح روى آورد و سرودههایش را در نشریات ادبى آن روز لبنان چاپ كرد (ایلیا حاوى، 1986، ص 321). وى بعدها از سرودن نخستین اشعار عامیانه خویش، كه روح غنایى و عاشقانه داشتند، اظهار پشیمانى نمود و زبان عامیانه را مانعى در راه وحدت جهان عرب دانست (همان، ص 6ـ7، 317ـ318). در 1328ش/ 1949 كه جرج عبدالمسیح، رهبرى حزب ملیگراى سوریه را به دست گرفت، خلیل به سبب اختلاف نظر با وى از حزب كنارهگیرى كرد (همان، ص 329ـ 330؛ خلیل حاوى، 1987، ص 11؛ شریح، ص 117). نشانههاى این جدایى در دیوان نهرالرماد (رود خاكستر) آشكار است (خلیل حاوى، 1987، ص 11ـ12). حاوى در 1330ش/ 1951 درجه كارشناسى و در 1334ش/1955 كارشناسیارشد در رشته فلسفه گرفت؛ عنوان پایاننامهاش «العقل و الایمان بین الغزالى و ابنرشد» بود (همان، ص 5؛ جبر، ص 25). سپس براى تحصیل در دوره دكترى فلسفه به دانشگاه كیمبریج انگلیس رفت (جبر، ص 30؛ خلیل حاوى، 1987، ص10). در دوره تحصیل با دانشجویانى از دیگر كشورهاى عربى آشنا شد و در پى آن، از حامیانِ ملیگرایى عربى گردید (بدوى، ص 209؛ ایلیا حاوى، 1984، ص 136ـ137). در 1338ش/ 1959 پایاننامه دكتریاش را با عنوان >جبران خلیل جبران: خاستگاه، احوال و آثارش<زیرنظر آربرى، خاورشناس معروف، تألیف كرد (جحا، ص 218؛ بدوى، ص 245؛ جبر، ص 33). در 1338ش/1959 به لبنان بازگشت و در دانشگاه امریكایى بیروت استاد نقد ادبى، شد. در لبنان به حاوى چندین جایزه ادبى، از جمله جایزه شعر سال 1352ش/1973، اهدا شد (اعلام الادب العربى المعاصر، ج 1، ص 454). وى با آثار رمانتیك غرب آشنا شد و بیش از همه وامدار شاعرانى چون تى.اس. الیوت و یتس بود (بدوى، ص 231، 246؛ اعلامالأدب العربى المعاصر، ج 1، ص 458). با یوسف الخال*، شاعر لبنانى، در راهاندازى مجله شعر همكارى كرد (خیربك، ص 63؛ بدوى، ص 241)، اما دیرى نپایید كه به سبب سیاستهاى غربگرایانه مجله، از آن روى برتافت و در جبهه مقابل آن قرار گرفت و اشعارش را در مجله الآداب، كه به ملیگرایى عربى گرایش داشت، چاپ كرد. در شهریور 1336/ سپتامبر 1957 اولین دیوان وى، نهرالرماد، با مقدمه تحلیلى عفاف بیضون، چاپ و با استقبال منتقدان روبهرو شد و او را در ردیف پیشگامان شعر نو عرب قرار داد (خلیل حاوى، 1987، ص 12ـ13؛ خیربك، ص 61، پانویس 68، ص 62، پانویس 69؛ بدوى، همانجا؛ جبر، ص 34ـ35). از آن پس حاوى پیشرو شعر وجودگرا یا اگزیستانسیالیستى در شعر معاصر عرب بهشمار آمد (بیضون، ص 24؛ جیوسى، ج 2، ص 644ـ645). او در پى اشغال بیروت توسط اسرائیل و به نشانه اعتراض، در 16 خرداد 1361/ 6 ژوئن 1982 با شلیك گلوله به زندگى خود پایان داد (جبر، ص 46، 48؛ خلیل حاوى، 2001، مقدمه ریتا عوض، ص 9ـ10؛ >دایرةالمعارف ادبیات عرب<، ذیل مادّه).
اشعار حاوى. حاوى را باید فیلسوف یا شاعرى فلسفى دانست. شعرش به اعتبار محتوا، تصویرگر اضطرابهاى انسان معاصر است (شفیعى كدكنى، ص 148). وى در یكى از دشوارترین دورانهاى تاریخ معاصر عرب بهسر میبرد، شكستهاى پیاپى ارتشهاى كشورهاى عربى در جنگ با صهیونیستها، آغاز جنگ داخلى لبنان در 1354ش/1975 و اشغال بیروت از سوى نظامیان اسرائیلى در 1361ش/ 1982 سبب سرخوردگى و یأس او شد (خلیل حاوى، 2001، همان مقدمه، ص 8ـ10). تعارض میان انزواطلبى و جمعگرایى، یأس و امید، شك و ایمان، بیزارى از زمان و مكان كنونى، بشارت رستاخیز و نیز تقابل پیشرفت و فنّاورى در شهرها با احساسات اصیل روستایى، از ویژگیهاى شعر اوست (اسماعیل، ص 341ـ342؛ نیز رجوع کنید به عباس، ص 132). او به تصویرگرایى دقیق و انتزاعى، خلق استعارهها و تعابیر نو پرداخت و مضامین عمیق را به شیوهاى مناسب عرضه كرد (>دایرةالمعارف ادبیات عرب<، همانجا؛ نیز رجوع کنید به جیوسى، ج 2، ص 673، 696ـ697). حاوى زندگى و هویت خود را در شعر جستجو میكرد (رجوع کنید به خلیل حاوى، 1987، ص 122). به هماهنگى و همسویى محتوا و شكل پایبند بود و مضامین را از عناصر زیباییشناسانه جدا نمیدانست (ایلیا حاوى، 1984، ص 161). حاوى به همراه چند شاعر نوگراى دیگر (از جمله بدرشاكر سیاب* و جبرا ابراهیم جبرا*) به اسطوره تموز (نماد تجدید حیات) منتسب و از همینرو به الشعراء التموزیون مشهورند (بنیس، ج 3، ص 215).
خلیل از برخى شعراى لبنانى، چون أبوشبكه* و أمین نخله تأثیر پذیرفته است (بدوى، ص 246؛ ایلیا حاوى، 1986، ص 319). وى مدتى به مكتب زیباییشناسى ادبى سعید عقل گرایش یافت (ایلیا حاوى، 1986، ص 269، 319؛ خلیل حاوى، 1987، ص 14)، اما بهسبب انتقادهاى سعید عقل از شعر حاوى، او را رها كرد (خلیل حاوى، همانجا؛ اعلام الادب العربى المعاصر، ج 1، ص 458).
حاوى بهشدت دلبسته كتاب چنین گفت زرتشتِ نیچه بود، تا آنجا كه بیشتر مطالب آن را از حفظ داشت و در مناسبتهاى گوناگون بخشهایى از آن را میخواند (ایلیا حاوى، 1986، ص 318). قصیده البحّار و الدرویش (دریانورد و درویش)، كه در نهرالرماد چاپ شده، تقابل تمدن شرق و غرب را نشان میدهد و در واقع، بیان صادقانه تحولات روح سرگشته شاعر است و بحران روحى انسانهاى عصر جدید را وصف میكند كه در پى رسیدن به معرفتاند، اما آن را نمییابند (جیوسى، ج 2، ص 673، 698، 706؛ جحا، ص230؛ نیز رجوع کنید به خلیل حاوى، 2001، ص 41ـ49). در مجموعه الناى و الریح (نى و باد)، در شعرى با همین نام، نى را نماد سنّتهاى منحط گذشته قلمداد میكند (اسماعیل، ص 219، 221؛ نیز رجوع کنید به خلیل حاوى، 2001، ص 199ـ202). حاوى در منظومه السندباد فى رحلته الثامنة (سندباد در هشتمین سفرش) ــكه ضمیمه الناى و الریح چاپ و در فاصله سالهاى 1335 تا 1337ش/ 1956 تا 1958 سروده شده است ــ نقاب سندباد را بر چهره میگذارد و سفرى جدید را شروع میكند (دایه، ص 224؛ اسماعیل، ص 35). وى در این شعر، از درون اسطوره سندباد، اسطوره انسان معاصر را خلق میكند (رجوع کنید به عباس، ص 131ـ132). حاوى در این مرحله با گذر از تأملات صوفیانه، مظاهر مادّى و نمادها را به گونهاى جدید ترسیم میكند (ایلیا حاوى، 1984، ص 65؛ همو، 1986، ص500). در مجموعه بیادر الجوع (خرمنزارهاى گرسنگى)، تصویرى سیاه و تاریك از اوضاع تاریخى جوامع عربى نشان میدهد.
در این مجموعه، در شعر لعازر عام 1962 (لعازر نام دوست حضرت مسیح است كه سه روز پس از مرگ، حضرت مسیح علیهالسلام او را زنده كرد)، لعازر به زندگى دوباره تمایلى ندارد. او شیفته مرگ و گریزان از زندگى است، از اینرو بهرغم بازگشت به زندگى مادّى، در درون مردهاى بیش نیست؛ شاعر مرگ لعازر را مرگ ارزشها میداند. لعازر نماد مبارز شكستخوردهاى است كه با احساس پوچى و اندیشه الحادى دست به گریبان است (ایلیا حاوى، 1984، ص120، 122؛ نیز رجوع کنید به خلیل حاوى، 2001، ص 335ـ387). حاوى در این قصیده و برخى قصاید دیگر، از مكتب سوررئالیسم تأثیر گرفته است (هلال، ص 432).
دیوان الرعد الجَریح (تندر زخم آگین) در سالهاى 1346ـ 1353ش/ 1967ـ1974 سروده شده است. در شعر الاُمّ الحزینة (مادر اندوهگین)، كه در این دیوان منتشر شده، مادر همان مریم مقدّس است كه از مرگ مسیح علیهالسلام رنج میبرد. به باور حاوى، اگر مریم پیكر مسیح را تشییع كرد مادرانِ عرب در سایه حكومتهاى مستبد، هزاران هزار مسیح را تشییع میكنند. تندر زخم آگین همان نجاتدهنده ملتهاى عرب از عقبماندگى است و زخمى كه بر تن دارد نشانه ایستادگى و پایدارى او در راه آرمانِ خویش است. حاوى در این دفتر اندكاندك از شك در مورد سرنوشت ابهامآلود جوامع عربى آسوده شده است (خلیل حاوى، 2001، همان مقدمه، ص 24ـ26).
دیوان مِن جحیم الكومیدیا (از دوزخ كمدى)، كه در سالهاى جنگ داخلى لبنان (1354ـ1369ش/ 1975ـ1990) سروده شده است، فساد اجتماعى و سیاسىِ دامنگیر جوامع عربى را ترسیم و در پایان، این ذهنیت را القا میكند كه مرگ نزد شاعر به رؤیایى دستنیافتنى تبدیل شده است. حاوى در این دفتر امیدى به رهایى از دوزخ این جهان ندارد (همان مقدمه، ص 29ـ30).
نثر حاوى علمى و روان است و گاه براى تبیین موضوع از تصویرپردازى نیز بهره گرفته است (جبر، ص 79).
دیوانهاى وى همگى در بیروت چاپ شدهاند و به جز آنچه در متن نام برده شد، عبارتاند از: مجموعه دفترهاى شعرى وى با عنوان دیوان خلیل حاوى (1372ش/1993) كه با مقدمه ریتا عوض منتشر شد؛ سعید فارس، پایاننامه دكترى وى را در 1361ش/1982 به عربى ترجمه و با عنوانِ جبران خلیل جبران: اِطاره الحضارى و شخصیته و آثاره منتشر كرد (اعلام الادب العربى المعاصر، همانجا). از دیگر تحقیقات حاوى در نقد ادبى، همكارىِ وى در تألیف موسوعة الشعر العربى در 36 جلد است، كه به شعر عربى از دوران جاهلى تا عصر حاضر میپردازد (علاونه، ص 78؛ یوسف، ج 1، ص 163). شش جلد از این اثر به كوشش مطاع صَفَدى منتشر شده است (ایلیا حاوى، 1986، ص 466؛ یعقوب، ج 1، ص390ـ391). مجموعهاى از نامههاى عاشقانه او نیز با عنوان رسائل الحب و الحیاة، در 1366ش/ 1987 منتشر شده است.
منابع : (1) عزالدین اسماعیل، الشعر العربى المعاصر: قضایاه و ظواهره الفنیة و المعنویة، بیروت 1988؛ (2) اعلام الادب العربى المعاصر: سیر و سیر ذاتیة، چاپ رابرت كمبل، بیروت: الشركة المتحدة للتوزیع، 1996؛ (3) محمد بنیس، الشعر العربى الحدیث: بنیاته و ابدالاتها، دارالبیضاء 2001؛ (4) عفاف بیضون، «نهرالرَماد: رائدالاتجاه الوجودى»، الآداب، سال 6، ش 5 (مه 1958)؛ (5) جمیل جبر، خلیل حاوى، بیروت 1991؛ (6) میشال جحا، الشعر العربى الحدیث من احمد شوقى الى محمود درویش، بیروت 1999؛ (7) ایلیا حاوى، خلیل حاوى: فى سطور من سیرته و شعره، بیروت 1984؛ (8) همو، مع خلیل حاوى: فى مسیرة حیاته و شعره، (بیروت ? 1986)؛ (9) خلیل حاوى، دیوان خلیل حاوى، بیروت 2001؛ (10) همو، رسائل الحب و الحیاة، (بیروت) 1987؛ (11) كمال خیربك، حركیة الحداثة فى الشعر العربى المعاصر، بیروت 1406/1986؛ (12) فایز دایه، جمالیات الاسلوب: الصورة الفنیة فى الادب العربى، دمشق 1416/1996؛ (13) محمود شریح، خلیل حاوى و انطون سعادة: روابط الفكر و الروح و الشاعر فى الحزب، بیروت 1995؛ (14) محمدرضا شفیعى كدكنى، شعر معاصر عرب، تهران 1380ش؛ (15) احسان عباس، اتجاهات الشعر العربى المعاصر، عمان 1421/2001؛ (16) احمد علاونه، ذیل الاعلام، جده 1418/1998؛ (17) جهاد فاضل، قضایا الشعر الحدیث، بیروت 1404/1984؛ (18) محمد غنیمى هلال، النقد الادبى الحدیث، قاهره ( 1973)؛ (19) امیل بدیع یعقوب، معجم الشعراء منذ بدء عصر النهضة، بیروت 1425/2004؛ (20) محمدخیربن رمضان یوسف، تتمةالاعلام للزركلى، بیروت 1418/1998؛
(21) Muhammad Mustafa Badawi, A critical introduction to modern Arabic poetry, Cambridge 1975; (22) Encyclopedia of Arabic literature, ed. Julie Scott Meisami and Paul Starkey, London 1998, s.v. "Hawi, Khalil" (by K. Abu- Deeb); (23) Salma Khadra Jayyusi, Trends and movements in modern Arabic poetry, Leiden 1977.