حالتافندى ، محمدسعید، سیاستمدار عثمانى كه نفوذ او بر سلطان محمود دوم، از 1226 تا 1237 نقش تعیینكنندهاى در حیات سیاسى حكومت عثمانى داشت. پدرش، حسین افندى، قاضى و اصلا اهل كریمه بود (سامى، ذیل مادّه؛ ثریا، ج 2، ص 102). حالت در 1173 متولد شد. با آنكه در مدارس دینى تحصیل كرد و قاضى شد، سرانجام به كار دیوانى روى آورد. در همین احوال، در سلك مریدان غالب دَدَه، از مشایخ طریقت صوفى مولویه، درآمد (جودتپاشا، ج 10، ص 115؛ شاو، ج 2، ص 8؛ د.ا.د. ترك، ذیل مادّه). حالت افندى در شغل منشیگرىِ رجال عثمانى با یونانیان فنارىِ گرداننده دارالترجمه باب عالى (كه ساكن محله فَنار استانبول و از اشرافزادگان تحصیل كرده در ممالك دیگر و اغلب مورد مشاوره در امور خارجه بودند) آشنایى پیدا كرد. وى چندى از منشیان قالیماچى بیگ، سرْمترجم دیوان همایون، شد. در این دوره، با رشوه گرفتن براى استخدام یونانیان در دارالترجمهها یا ولایت نواحى مولداوى و والاكیا (افلاق)، ثروتى گرد آورد (جودتپاشا، ج 11، ص 95ـ96). حالت افندى سرانجام به مرتبه دیوانى بالاتر (خواجگان دیوان همایون*) ارتقا یافت و در 30 ربیعالاول 1218 سفیر عثمانى در فرانسه شد (همان، ج 7، ص175؛ سامى، همانجا؛ كارال، ج 5، ص 83، 102؛ د.ا.ترك، ذیل مادّه). سه سال اقامت در پاریس سبب تشدید مخالفت وى با نوآوریهاى غربیمآبانه شد (شاو، همانجا). پس از بازگشت به استانبول در 1221، باز هم در امور دیوانى ارتقاى مقام یافت و در 1222 عنوان رئیسالكتّاب* گرفت، كه منصبى در حد وزیر امور خارجه بود (رفعت، ذیل مادّه). وى در 1223 به علت تمایل به انگلیسیها، از جانب سفیر فرانسه متهم به برقرار كردن مناسبات پنهانى با انگلستان شد، كه بر اثر آن از سمت خود بركنار و به كوتاهیه تبعید گشت (شاو، همانجا).
سلطانمحمود دوم، پس از رسیدن به سلطنت، در 1224 حالت افندى را به استانبول فراخواند و او را مأمور برقرارى مجدد سلطه عثمانى بر بغداد، كه والى آن نافرمانى در پیش گرفته بود، كرد. حالت افندى این مأموریت را با موفقیت انجام داد (جودتپاشا، ج 9، ص310ـ316، ج 10، ص 115) و همین امر عاملى در افزایش نفوذ و اعتبارش نزد سلطان شد، تا آنجا كه در 1225 كدخداى ركاب همایون و مسئول «مخابره خفیه» مكاتبات محرمانه سلطان شد (ثریا، همانجا) و در 1230 نشانجى (رئیس اداره طغرا در دیوان همایون) لقب گرفت (جودتپاشا، ج10، ص 186). حالتافندى در این سمت محمود را وادار ساخت كه در آسیاى صغیر (آناطولى) و بالكان قدرت اعیان را درهم كوبد. وى همچنین مانع از هرگونه تلاش در راه اصلاحات در سپاه ینیچرى شد (شانیزاده، ج 3، ص50ـ54). در واقع، وى ثروت گردآورده از ارتباط با یونانیان را صرف تطمیع فرماندهان ینیچرى كرد و از این طریق ایشان را بهخویش وفادار ساخت و با تكیه بر قواى ینیچرى، مخالفان را مرعوب كرد (جودتپاشا، ج 10، ص 113ـ114، ج 12، ص 56). دوستى نزدیك وى با یونانیان فنارى موجب بدگمانیهایى گردید كه رقیبان سیاسیاش به بار آوردند. سیاستِ از میان بردن تپهدَلَنْلى علیپاشا، والى مقتدرِ یانیه، فرصت مناسبى براى شورش یونانیان براى استقلال خود فراهم ساخت (رفعت؛ سامى، همانجاها؛ نیز رجوع کنید به تپه دَلَنْلى علیپاشا*). ناكامى ینیچریها در فرونشاندن این شورش و روابط حالت افندى با یونانیان بهانه مناسبى به دست مخالفان داد تا او را عامل اصلى فاجعه یونان معرفى كنند (د.ا.ترك، همانجا؛ رجوع کنید به شاو، ج 2، ص 18). حالتافندى در ربیعالاول 1238، به فرمان محمود دوم به بورسه* و از آنجا به قونیه تبعید شد و كمى بعد به قتل رسید (ثریا، همانجا) و در قونیه دفن شد (جودتپاشا، ج 12، ص 57).
اگرچه حالتافندى مردى زیرك بود (همان، ج 2، ص 55) و در میان معاصران به جاهطلبى در صحنه سیاست، حیلهگرى و بیرحمى آوازه یافته بود، حامى فعالیتهاى ادبى نیز بهشمار میرفت. مقرّش كانون بحثهاى ادبى و علمى بود و كتابخانه شخصى معروفش بعدها به بنیاد كتابخانه نسخ خطى سلیمانیه در استانبول تبدیل شد. اثرى از وى به نام دیوان حالت باقیمانده است (بغدادى، ج 1، ص 496).
منابع : (1) اسماعیل بغدادى، ایضاح المكنون، ج 1، در حاجیخلیفه، ج 3؛ (2) محمد ثریا، سجل عثمانى، استانبول 1308ـ1315/ 1890ـ1897، چاپ افست انگلستان 1971؛ (3) احمد جودتپاشا، تاریخ جودت، استانبول 1309؛ (4) احمد رفعت، لغات تاریخیه و جغرافیه، استانبول 1299ـ1300؛ (5) شمسالدینبن خالد سامى، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول 1306ـ1316/ 1889ـ1898؛ (6) محمد عطاءاللّه شانیزاده، تاریخ، استانبول 1284/1867؛
(7) IA, s.v. "Halet Efendi" (by M. Sihabeddin Tekindag); (8) Enver Ziya Karal, Osmanli tarihi, vol.5, Ankara 1999; (9) Stanford J. Shaw, History of the Ottoman empire and modern Turkey, Cambridge 1985; (10) TDVIA, s.v. "Halet Efendi" (by Abdulkadir Ozcan).