حاشیهنویسى ، از سنّتهاى نوشتارى مسلمانان، بهمعناى نوشتن نكاتى در كنارههاى (هوامش) یك متن براى توضیح یا نقد یا تصحیح آن و نیز تألیف آثارى مستقل با همین هدف.
این اصطلاح با مصدر حَشْو به معناى افزایش و با حاشیه به معناى كناره و پیرامون، پیوند تنگاتنگ دارد؛ چه، حاشیهنویسى در عمل افزودنِ مطالبى است در كنارههاى متن مكتوب. در زبان عربى، حاشیه به معناى كناره (كه نام محلّ است) به معناى آنچه در حاشیه نوشته میشود (= حالّ) به كار رفته است (رجوع کنید به خلیلبن احمد، ج 3، ص260ـ261، ذیل «حشو»؛ ابنمنظور، ج 3، ص 195، ذیل «حشا»).
حاشیهها را توشیح و تعلیق یا تعلیقه نیز نامیدهاند. آقابزرگ طهرانى (ج 4، ص 223)، با تصریح بر تفاوت نداشتن تعلیقات و حواشى، یادآور شده است كه اصطلاح تعلیق اغلب بر حاشیههاى كتابهاى معقول اطلاق میشود؛ اما، نمونههاى بسیارى وجود دارد كه نشان میدهد كاربرد تعلیقه براى حواشىِ كتابهاى نقلى و كاربرد حاشیه براى حواشى كتابهاى علوم عقلى نیز كاملا معمول بوده است (مثلا رجوع کنید به حبشى، ج 1، ص 406، 409ـ410، 415، 423، ج 2، ص 1116ـ1124). تعابیر پارهاى از حاشیهنویسان هم نشان میدهد كه خود آنان نیز میان تعلیقه و حاشیه تفاوتى قائل نمیشدهاند (رجوع کنید به محقق كركى، ج 8، ص 13؛ شیخبهائى، ص 31؛ اصفهانى، ج 3، ص 421)، حتى گاه چنین فهمیده میشود كه تعلیق با شرح یكى انگاشته شده است (رجوع کنید به موسوى عاملى، ج 1، ص 4).
بهطور كلى، سفید باقى گذاشتن كنارههاى صفحاتِ نُسَخ خطى، صرفنظر از ضرورتهاى هنر كتابآرایى*، احتمالا واجد این پیام بوده است كه خوانندگان میتوانند نظر خویش را درباره متن در این كنارهها بنویسند؛ گو اینكه اولین كسانى كه در كنارههاى صفحات چیزى نوشتند، خودِ مؤلفان یا ناسخان یا صاحبان كتابها بودند كه یا در هنگام بازخوانى نوشتههاى خویش، شَكلِ درستِ كلماتِ مغلوط را در كنار صفحات مینوشتند یا در آنجا كلمات یا علائمى درج میكردند كه دلالتهاى معنایى آنها را خود در مییافتند.
قدمت درج جملههاى توضیحى یا انتقادى در حواشى متون با پدیدآیى خود این متنها تقریبآ همزمان دانسته شده؛ چه، این كاملا طبیعى بوده است كه خواننده متن، نظر خود را ــهر چه باشدــ در كنار آن درج نماید (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج6، ص7). با اینهمه، تشخیصقدمتحاشیهها آساننیست، زیراحاشیهنویسى كار غیرمستقلى تلقى میشده است و حاشیهنویسان در جاهاى دلخواه در حواشى برخى صفحات مطالبى مینوشتند و این نوشتهها معمولا انجامه و تاریخ كتابت ندارند؛ بنابراین، حتى با وجود نسخههاى خطى تاریخدارى كه قدمتشان به سده سوم میرسد (ایمنفؤاد سید، ج 2، ص 399ـ402)، نمیتوان قدمت حواشى آنها را تا همان زمان به عقب برد. بهنظر روزنتال، سابقه این نوع حواشى، به پیشتر از قرن پنجم نمیرسد (رجوع کنید به د. اسلام، چاپ دوم، ذیل "Hashiya"). شخصى بهنام ابنمسرور ظاهرآ در قرن پنجم بر كتاب الحس و المحسوس ارسطو حاشیههایى نوشته است (ابنمطران، ص 196؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام، همانجا). در مقابل، تعیین پیشینه حاشیههایى كه مستقلا تألیف شدهاند آسانتر است. این آثار گاه نام مستقلى دارند، مانند ردّالمُحتار على الدُّرالمختار، از ابنعابدین، كه خود در مقدمه اثرش (ج 1، ص2ـ 3) آنرا حاشیه شمرده است، و گاه كلمه حاشیه یا حواشى سرآغاز عنوان آنهاست (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 6، ص 8؛ آلوارت، ج6، ص426، 428ـ429). به گفته حاجیخلیفه (ج 3، ص3ـ4)، نخستین كسى كه حاشیه مستقلى تدوین كرد، محمدبن احمد مشهور به ابنیسار، درگذشته در دهه نخست سده چهارم، بود. حاجیخلیفه به نام و موضوع حاشیه ابنیسار اشارهاى نكرده است. صرفنظر از این اشاره حاجیخلیفه، پیشینه این حاشیههاى مستقل دستكم به قرن ششم میرسد (رجوع کنید به یاقوت حموى، ج 6، ص 2643، 2773؛ قس د. اسلام، همانجا).
در تمدن اسلامى، حاشیهنویسى بر انواع كتابها، بهجز جغرافیا و تاریخ، معمول بوده است؛ اما، حاشیهنویسان به كتابهاى ادبى، فقهى، حدیثى، اصولى، كلامى، فلسفى، منطقى و عرفانى بسیار بیشتر توجه كردند و مشهورترین حواشى بر اینگونه متون نوشته شدند. در میان اینگونه كتابها، بر آثارى كه متون درسى بودند یا اعتبار و اشتهار و مرجعیت بیشترى داشتند، بیش از همه حاشیه یا شرح نوشته میشد (براى نمونههاى بسیار رجوع کنید به تنكابنى، ص 40ـ82؛ آقابزرگ طهرانى، ج 6، ص 7ـ231؛ ادامه مقاله). شمار حاشیههایى كه بر شروح متون یا بر حاشیههاى دیگران نوشته میشده، بسیار افزونتر از حاشیههاى خود متنها بوده است. مثلا حَبشى در جامعالشروح والحواشى (ج 1، ص 396ـ438)، نامِ بیش از دویست شرح و حدود پنجاه حاشیه بر صحیح بخارى (متوفى 256) را برشمرده است كه عمده این حاشیهها بر شروح صحیح بخارى نوشته شدهاند. برخى شروح و حواشى، به دلیل اهمیت و دربرداشتن مطالب بحث برانگیز، اعتبارى همسنگِ متن اصلى و حتى برتر از آن یافتهاند و در نتیجه، حواشى فراوانى بر آنها نوشته شده است. مثلا بر حاشیه خَفرى (متوفى 957) بر شرح تجریدالاعتقادِ قوشچى (متوفى 879)، دست كم 31 حاشیه (رجوع کنید به صدرایى خویى، ص 102ـ129) و بر حاشیه جرجانى بر شرح قدیم تجریدالاعتقاد، 26 حاشیه نوشتهاند (رجوع کنید به همان، ص 47ـ54؛ درباره این دو شرح رجوع کنید به تجریدالاعتقاد*) و در میان افزون بر یكصد شرحِ كافیه ابنحاجب (متوفى 646؛ رجوع کنید به جامى، ج 1، مقدمه رفاعى، ص 31ـ41)، الفوائدالضیائیة از عبدالرحمان جامى (متوفى 897) چندان اهمیت یافت كه 46 حاشیه بر آن نوشتند (رجوع کنید به همان مقدمه، ص 85ـ90).
با اینكه در بسیارى از حاشیهها، همانند شرحها، صرفاً یا عمدتاً به طرح و تبیین و توضیح و تعلیل مراد نویسنده اصلى و آوردن شواهد و جز آن توجه شده است، تفاوتهایى هم میان شروح و حاشیهها وجود دارد؛ شروح از حاشیهها قدمت بیشترى دارند. قدمت حاشیههاى مستقل حداكثر به قرن چهارم میرسد، اما در فهرست ابنندیم (ص 65، 423) از شرحهاى متعلق به قرن سوم نیز یاد شده است، از جمله شرح شواهد كتاب سیبویه از ابوالعباس مبرّد* و حتى شروحى از سده دوم چون شرحالمجسطى و نیز شرحاقلیدس، هر دو از جابربن حیان*. شرحها به دلیل قدمت و سابقه، از حاشیهها رایجتر شدند. در فهرستِ ابنندیم در قبال ذكر نام افزون بر شصت كتابِ شرح (رجوع کنید به فهرسالكتب، ص 124ـ125)، از هیچ كتابى با عنوان حاشیه نامبرده نشده است. باگذشت افزون بر دو قرن از تألیف الفهرست، باز هم اتفاق متفاوتى در این حوزه رخ نداد، چنانكه مثلا یاقوت حموى (متوفى 626) در ازاى ذكر نامِ 225 كتابِ شرح (رجوع کنید به ج 7، فهرسالكتب، ص 3399ـ 3406)، صرفآ از پنج كتاب حاشیه نامبرده است (رجوع کنید به همان، ص 3366). از قرن هشتم به بعد هم كه حاشیهنویسى رواج بسیار یافت (رجوع کنید به بروكلمان، >ذیل<، ج 3، ص 892ـ894؛ د. اسلام، همانجا)، شرحنویسى نه تنها از رونق نیفتاد، بلكه كتابهاى شروح، چونان متنى مستقل، محل توجه و موضوع كار حاشیهنویسان قرار گرفتند.
گذشته از تفاوتهاى تاریخى، از لحاظ روشى هم میان شرح و حاشیه تفاوتهایى هست: شارح اغلب همه یك متن را جزء به جزء شرح میدهد (مانند شرحالرسالةالقشیریة از زكریا انصارى، و فتحالبارى شرح صحیح البخارى از ابنحجر عسقلانى)، اما حاشیهنویس صرفآ پارههایى از متن را براى حاشیهنویسى برمیگزیند. این پارهگزینى، حتى در حاشیههاى مستقل، احتمالا با درج نخستین حاشیهها بر حواشى متون مرتبط بوده، زیرا محدودیت مكانى كنارههاى صفحات نسخ خطى، به حاشیهنویس این امكان را نمیداده است تا به همه متن توجه كند. با این همه، آثارى نیز هستند كه با آنكه نام حاشیه دارند، در آنها حاشیهنویس به مثابه شارح رفتار كرده و تقریبآ همه اجزاى كتاب را شرح داده است؛ ازاینرو، اینگونه حاشیهها از متن اصلى بسیار مفصّلترند. از جمله آنهاست: حاشیه محمدبن عمر مغربى بر الترتیبِ ابویعقوب وارجلانى اِباضى (متوفى 570) بهنام حاشیةالترتیب؛ حاشیه صَبّان (متوفى 1206) بر شرحِ اُشمونى (متوفى 900) بر الفیه ابنمالك (متوفى 672)؛ و حاشیه دسوقى (متوفى قرن دوازدهم) بر كتاب مغنیاللبیب ابنهشام (متوفى 761). تفاوت دیگر حاشیه با شرح، مسبوق است به تفاوت اخیر. در واقع حواشى، بهویژه حواشىِ نوشته بر كنار صفحات، چون از پارههایى كمابیش گسیخته تشكیل میشوند، معمولا فاقد خطبه و مقدماتِ معمول در كتابنویسیاند و چون در هیئت كتاب نشر مییابند، با عباراتى چون «قوله» آغاز میشوند (رجوع کنید به اصفهانى، ج 1، ص 9).
افزون بر حاشیههایى كه كاركردى چون شرحها دارند و هدف اصلى حاشیهنویس، تشریح مراد نویسنده (ماتن) و تعلیل آنهاست و آنها را میتوان به اعتبارِ همرأیى حاشیهنویس با نویسنده، حواشى امضایى نیز نامید، انواع دیگرى از حاشیه نیز وجود دارد، از جمله حاشیههاى انتقادى یا حاشیههایى كه جنبههاى انتقادى آنها چشمگیرتر است. تفكیك مصادیق حاشیههاى انتقادى با حاشیههاى شرحى یا امضایى گاه دشوار است، زیرا بسیارى از حواشى شرحى نیز، ولو بهندرت، حاوى نكات انتقادى و ابداعى نیز هستند (رجوع کنید به همان، ج 5، ص 241ـ244). رویكرد نقدى یا رَدّى گرچه گاه بهسبب اختلاف مذهبى نویسنده و حاشیهنویس (محشّى) بوده است، این حواشى بهطور كلى، بهویژه در مواقعى كه پیروان یك مذهب آثار یكدیگر را نقد میكردند، میتوانند نشان رواج روحیه نقد و آزادى اندیشه و بیان تلقى شوند. در میان حاشیههاى نوع اول (انتقادى)، از حاشیههاى فراوانى میتوان نام برد كه بیشتر آنها را علماى شیعه در رد شرح قوشچى بر تجرید الاعتقادِ نصیرالدین طوسى، بهویژه در مباحث امامت، نوشتهاند (آقابزرگ طهرانى، ج 3، ص 354). بر خود این حاشیهها نیز حواشى بسیارى نوشتهاند. مثلا، دستكم 23 حاشیه بر حاشیه دوانى بر شرح قوشچى نوشته شده است (رجوع کنید به صدرایى خویى، ص 69ـ84). برخى از حاشیههاى نوع دوم (شرحى یا امضایى) عبارتاند از : مدارك الأحكام فى شرح شرائع الاسلام سیدمحمد موسوى عاملى (متوفى 1009)؛ حاشیه محقق كركى (متوفى 940) بر مختلفالشیعة فى احكامالشریعة، نوشته علامه حلّى (متوفى 726)؛ و حاشیه محمدباقر بهبهانى (متوفى 1205) بر مجمعالفائدة والبرهان، تألیف مقدس اردبیلى (متوفى 993). بهبهانى در نقد آن كتاب تا آنجا پیشرفته كه گفته است (1417، ص 253، 263) اگر مناقشات اردبیلى را بپذیریم، دیگر اثرى از شرع و فقه نمیماند. همچنین محقق خوانسارى در حاشیه خود بر شفاى ابنسینا، در موارد زیادى به نقد آن پرداخته است (براى نمونه رجوع کنید به ص 43، 574ـ575، 578،730، 743).
نوع دیگر حاشیهها، حاشیههاى فتواییاند كه آنها را میتوان مشابه حواشى نقدى یا حتى از انواع آن تلقى كرد. این حاشیههاــ آنچنانكه در میان فقها، بهویژه فقهاى شیعه، مرسوم بوده ــ برحاشیه برخى كتابهاى فقهى و در حاشیه مطالبى نوشته میشده كه فقیهِ حاشیهنویس، نظرى مغایر با نظر نویسنده متن داشته است. حاشیهنویس با درج حاشیه فتوایى خود، تفاوتهاى نظر خود را با نظر نویسنده معلوم میكرده و عدم درج نظر حاشیهنویس درباره مطالب دیگر، در واقع به منزله تأیید و امضاى آن رأى بوده است. نمونهاى از اینگونه آثار، حواشى فتوایى بسیارى است كه بر تبصرةالمتعلّمین فى احكامالدین علامه حلّى (از فقهاى متقدم)، و حواشى فتوایى متعددى است كه بر عروةالوثقى تألیف سیدمحمدكاظم طباطبایییزدى (متوفى 1337، از فقهاى اخیر) نوشته شده است (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 6، ص 8، 31؛ نیز رجوع کنید به رساله عملیه*).
سنّت حاشیهنویسى در فرهنگ اسلامى، متضمن فواید و دستاوردهاى درخور توجهى بوده است. بهطور كلى، حاشیهها سیر تطور و تحول و تعامل علمى جامعه مسلمانان را نشان میدهند (رجوع کنید به آقابزرگ طهرانى، ج 6، ص 8). علاوه بر این، حاشیهها بهویژه حاشیههاى مستقل، حاوى فواید متنپژوهانه و نسخهشناسانه نیز هستند و به كار تصحیح نسخ خطى میآیند؛ چه، در بسیارى از این حاشیهها، حاشیهنویس عین متنِ محشّىعلیه را نیز ضبط كرده است كه این ضبطها نسخه بدلى براى آن متن تلقى میگردد. ذكر اقوال نویسندگان دیگر و بررسى آنها در حاشیهها نیز فواید حاشیهها را دو چندان میكند (رجوع کنید به مغربى، ج 1، ص 12ـ13، 16ـ17، 76ـ77، و جاهاى دیگر؛ بهبهانى، 1419ـ1420، ج 1، ص 273ـ274). گاه نیز گوینده اقوالى كه در متن، بدون ذكر نام گوینده، آمده است ذكر میشود (رجوع کنید به مقدس اردبیلى، ص 178؛ اصفهانى، ج 5، ص 147)؛ بنابراین، گاه حاشیهنویس، در كنار بررسى یك متن معین، محتویات متون دیگر را نیز بررسى میكند. مثلا، محقق خوانسارى (متوفى 1099) در حاشیه خود بر شفا، اقوال محشّیان دیگر (چون غیاثالدین دشتكى، میرداماد و ملاصدرا) را نقل و گاه به رد اقوال آنان پرداخته است (رجوع کنید به ص 24، 280، 468، مقدمه ناجى اصفهانى، ص هشت ـ ده).
علاوه بر اینها، برخى حاشیهنویسان به اختلاف نسخ توجه كرده و وجوه ترجیح یكى از آنها بر دیگرى را بیان كردهاند (رجوع کنید به همان، ص 46ـ47، 302). گاه نیز حاشیهنویس جاهایى از متن را تصحیح قیاسى كرده است (رجوع کنید به همان، ص 93، 751).
در كنار این فواید، حاشیهنویسى گاه نتایج ناخواسته و مشكلاتى در پى داشته، كه یكى از آنها درازنویسى و طرح نكات افزون بر حاجت بوده است. از همینرو، ابنجماعه (متوفى 733؛ ص 186، 191) به حاشیهنویسان هشدار داده است كه از زیادهروى و نقل مطالب دور از ذهن بپرهیزند و با حواشى بیش از ضرورت، كتاب را یكسر سیاه نكنند. از مشكلات دیگر، نوشتن حاشیه در لابهلاى سطور بوده؛ چه، گاه اینگونه حاشیهها با متن اصلى یكى تلقى میشده است. براى پیشگیرى از چنین خطایى، برخى محشّیان در لابهلاى سطور با قلمى رنگى، و در واقع متفاوت، حاشیه مینوشتند (رجوع کنید به همان، ص 191). گاه نیز ممكن بوده است نوشته ماتن در میان سطرها، حاشیه پنداشته شود، چنانكه ابناثیر (ج 1، ص 16) نگران آن بوده كه ناسخان، آن علامتهاى اختصارى را كه او بهجاى نام منابع خود در شرح تراجم در نظر گرفته و در میان سطرها درج كرده است، بیرون از متن بدانند و آنها را حذف كنند. اشكال دیگر، احتمال التباس میان حاشیه و تخریج*، بهویژه در كتابهاى حدیثى و روایى، بوده است. به نوشته ابنجماعه (ص 186)، حاشیهنویس باید براى بركنار ماندن از این اشتباه، از درج كلمه «صحَّ»، كه مختص تخریج است، خوددارى ورزد. برخى حاشیهنویسان، براى معلوم كردن حاشیه، در بالا یا انتهاى حاشیه خود كلمههایى (مثلا حاشیه، فایده) مینوشتهاند.
پس از پدید آمدن صنعت چاپ، علاوه بر تداوم سنّت حاشیهنویسى در میان مسلمانان، به گونهاى دیگر نیز از كنارههاى خالى صفحات استفاده شد؛ بدین ترتیب كه، بهویژه در كتابهاى چاپ سنگى، پارهاى از حواشى آنها در این كنارهها چاپ شدند. گاه نیز كتابهایى، حتى نامرتبط با متن اصلى، در این حاشیهها جاى گرفتند. امروزه در دوره چاپهاى حروفى نیز ناشران یا مصححان كتابها، برخى حاشیهها یا شرحها را همراه با اصل كتاب، به صورت پاورقى یا متن، چاپ میكنند. تعلیقاتى كه امروزه مصححان نسخ خطى و مؤلفان در پانویس صفحات یا در انتهاى كتاب یا هر فصل آن چاپ میكنند، تداوم سنّت حاشیهنویسى، ولو در قالبها و اَشكال نوتر، است.
منابع : (1) آقابزرگ طهرانى؛ (2) ابناثیر، اسدالغابة فى معرفة الصحابة، چاپ عادل احمد رفاعى، بیروت 1417/1996؛ (3) ابنجماعه، تذكرة السامع و المتكلم فى ادب العالم و المتعلم، (حیدرآباد، دكن 1354)، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (4) ابنعابدین، ردّ المحتار على الدّر المختار، چاپ سنگى مصر 1271ـ1272، چاپ افست بیروت 1407/1987؛ (5) ابنمطران، بستانالاطباء و روضةالالباء، چاپ عبدالكریم ابوشویرب، طرابلس 1993؛ (6) ابنمنظور؛ (7) ابنندیم (تهران)؛ (8) محمدحسین اصفهانى، حاشیة كتاب المكاسب، چاپ عباس محمد آلسباع قطیفى، قم 1418ـ1419؛ (9) ایمن فؤادسید، الكتاب العربى المخطوط و علم المخطوطات، قاهره 1418/1997؛ (10) محمدباقربن محمداكمل بهبهانى، الحاشیة على مدارك الاحكام، قم 1419ـ1420؛ (11) همو، حاشیة مجمع الفائدة و البرهان، قم 1417؛ (12) محمدطاهر تنكابنى، كتب درسى قدیم، چاپ ایرج افشار، در فرهنگ ایران زمین، ج20 (1353ش)؛ (13) عبدالرحمانبن احمد جامى، شرح كافیة ابنالحاجب و هوالكتاب المسمّى الفوائد الضیائیة، چاپ اسامه طه رفاعى، قاهره 1423ـ1424؛ (14) حاجیخلیفه، كشف الظنون عن اسامى الكتب و الفنون، چاپ گوستاو فلوگل، لندن 1835ـ1858، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (15) عبداللّه محمد حبشى، جامع الشروح و الحواشى: معجم شامل لاسماء الكتب المشروحة فى التراث الاسلامى و بیان شروحها، ابوظبى 1425/2004؛ (16) خلیلبن احمد، كتاب العین، چاپ مهدى مخزومى و ابراهیم سامرائى، قم 1405؛ (17) محمدبن حسین شیخبهائى، الحاشیة على كتاب من لایحضَرُهُ الفقیه، چاپ فارس حسون كریم، قم 1382ش؛ (18) على صدرایى خویى، كتابشناسى تجریدالاعتقاد، قم 1382ش؛ (19) حسینبن محمد محقق خوانسارى، الحاشیة على الشفاء (الالهیات)، چاپ حامد ناجى اصفهانى، قم 1378ش؛ (20) علیبن حسین محقق كركى، حیاة المحقق الكركى و آثاره، ج :8 حاشیة مختلف الشیعة، چاپ محمد حسون، تهران 1423؛ (21) محمدبن عمر مغربى، حاشیة الترتیب، مسقط 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛ (22) احمدبن محمد مقدس اردبیلى، الحاشیة على الهیات الشرح الجدید للتجرید، چاپ احمد عابدى، قم 1375ش؛ (23) محمدبن على موسوى عاملى، مدارك الاحكام فى شرح شرائع الاسلام، قم 1410؛ (24) یاقوت حموى، معجمالادباء، چاپ احسان عباس، بیروت 1993؛
(25) W. Ahlwardt, Verzeichniss der arabischen Handschriften der Koniglichen Bibliothek zu Berlin, Berlin 1887-1899; (26) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942; (27) EI2, s.v. "Hashiya" (by F. Rosenthal).