چهاردرویش (چاردرویش) ، داستانى بهزبان فارسى كه در قرن دوازدهم در شمال هند نگاشته شده است. چهاردرویش مشتمل بر پنج قصه درباره شاه روم، بهنام آزادبخت، و چهاردرویش جهانگرد وبیخانمان است كه یكى از آنها پسر ملكالتجار كشور یمن، دیگرى شاهزاده فارس، سومین شاهزاده عجم و چهارمین فرزند پادشاه چین است. داستان اینگونه آغاز میشود كه چهاردرویش در عالم ناامیدى تصمیم به خودكشى میگیرند. حضرت على علیهالسلام بر آنها ظهور میكند و به آنها مژده میدهد كه درصورت دیدار شاه روم به مراد خود خواهند رسید. روزى در قبرستانى، آزادبخت، پادشاه روم، كه از داشتن فرزند محروم است، با آنها روبهرو میشود. هریك از درویشها داستان غمانگیز و ناكامى خود را در عشق بازگو میكند. در آخر پادشاه روم هم سرگذشت خود را تعریف میكند و سپس به چهاردرویش كمك میكند تا به مقصودشان برسند (زیدى، ج 5، ص 412ـ413). تمام قصههاى كتاب چهاردرویش حاوى سرگذشتهاى پادشاهان، شاهزادگان، شاهزاده خانمها، امرا، مردم مفلس، مرتاضها، درویشان فقیر و بینوا، دوستان بیوفا، خواجهسرایان رازدار، چاكران قدرشناس، و مردان و زنان ناشناس است كه برحسب تصادف با وقایع عبرتانگیز، سیرت نیكوى پادشاه، حوادث عجیب، محافل عیش، مجالس عزادارى، سیروسفر، مهمانى و میزبانى، و كاخهاى باشكوه روبهرو میشوند (همان، ج 5، ص 413، 415). جذابیت چهاردرویش نه تنها موجب علاقهمندى خوانندگان فارسیزبان از دو قرن گذشته بوده بلكه سبب ترجمه آن به زبانهاى دیگر، از جمله اردو، هندى، انگلیسى و فرانسه، نیز گردیده است (همان، ج 5، ص 416). چهاردرویش را به امیرخسرو دهلوى* (متوفى 725) نیز نسبت دادهاند. سبب تألیف آن در چاپ بمبئى هند و نیز برخى نسخهها چنین آمده است كه چون مرادِ امیرخسرو، شیخ نظامالدین اولیا، بیمار بود، امیرخسرو این داستان را نگاشته براى او میخوانْد (همان، ج 5، ص 411؛ نیز رجوع کنید به منزوى، ج 6، ص 999، به نقل از بشیرحسین)، اما شیرانى (ج 9، ص 117ـ122) به این دلایل چهاردرویش را از امیرخسرو نمیداند: قصه چهاردرویش اگرچه داراى سجع است ولى زبان آن ساده است، در حالیكه امیرخسرو علاقهمند به مشكلنویسى و استفاده از صنایع بدیعى بوده است. قدیمترین نسخه خطى این قصه متعلق به قرن دوازدهم است. نویسنده آئین اكبرى كه داستانهاى زمان خود را بررسى كرده از چهاردرویش نام نبرده است. چهاردرویش در بین داستانهاى تألیف شده زمان شیخنظامالدین اولیا (متوفى 725) ذكر نشده است. هیچیك از مورخان و تذكرهنویسان این قصه را جزو تصانیف امیرخسرو برنشمردهاند. چهاردرویش مزین به اشعارى است كه بیشتر شاعران آنها در دوره بعد از امیرخسرو میزیستهاند. در چهاردرویش لغاتى وجود دارد كه بعد از آمدن مغولها به شبهقاره رایج شده است، واژههایى چون تومان و اشرفى، تورچیان، كشكچیان، كشكخانه، وكیلالسلطنه، خزانهدار، امیرآخور و دوربین.
حكیم محمدعلى، مشهور به معصومعلیخان، در مقدمه چهاردرویش به صراحت خود را مصنف این داستان معرفى كرده است. وى در عهد محمدشاه بابرى (حك : 1131ـ1161) میزیسته است. وى میگوید یك روز براى محمدشاه داستانى به زبان هندى حكایت كردم كه آن را پسندید و دستور داد كه به زبان فارسى ترجمه گردد و من آن را به فارسى ترجمه كردم (شیرانى، ج 9، ص 125ـ126؛ جالبى، ج 2، ص 993).
قصه چهاردرویش فارسى را نوشته اَنجب اصفهانى نیز میدانند. به نظر سجادمیرزا (دستورنویس زبان اردو در قرن چهاردهم/ بیستم)، این داستان نوشتهاى است از بدیعالعصر معروف به حاجى ربیع مغربى متخلص به انجب. انجب اهل اندلس بوده و در كودكى به اصفهان رفته و سى سال در آنجا از خدمت استادان و نقادان سخن كسب علوم نموده و پس از زیارت حرمین شریفین (مكه و مدینه) و سفر به كشورهاى گوناگون، مقیم هند شده است. چهاردرویش مجموعه سرگذشتهایى است كه او به چشم خود دیده است (رجوع کنید به اخلاص، ص 18؛ مصحفى همدانى، ص 5ـ6؛ بخارى، ص 89).
نسخهاى از چهاردرویش در ایران موجود است كه اگرچه از لحاظ محتواى داستان به نسخه اصلى چهاردرویش شباهتهایى دارد ولى داستان سه درویش و پادشاه خراسان، به نام اشرفخان، است (رجوع کنید به حكایت اشرفخان و سرگذشت سه درویش، چاپ محمد دامادى، تهران 1370ش). درمجموع، نسخههاى چهاردرویش در نام اشخاص و محلها باهم فرق دارند و در هر نسخه، برحسب محل زندگى نویسندگان، حال و هوا و رنگ و بوى محلى گرفتهاند (رجوع کنید به زیدى، ج 5، ص 416؛ بخارى، ص 90).
میرمحمدحسین عطاخان تحسین*، ملقب به مرصّع رقم، اندكى بعد از 1188 چهاردرویش را به نثر منشیانه اردو، به نام نوطرز مرصع، درآورده است (رجوع کنید به شیرانى، ج 1، ص150؛ قس اختر راهى، ص 262، كه معتقد است میان سالهاى 1189 تا 1195 به نثرمنشیانه اردو درآمده است؛ آزاد، ص 24، بر آن است نوشتن نوطرز مرصع را میرمحمدحسین عطاخان در زمان شجاعالدوله شروع كرد و در 1212/1797 در زمان نواب آصفالدوله به پایان رساند). این نسخه با تدوین نورالحسن هاشمى، در فرهنگستان اللّهآباد هند در 1337ش/ 1958 بهچاپ رسید (رجوع کنید به بخارى، ص 86؛ زیدى، ج 5، ص 409؛ جالبى، ج 2، ص 1097). برخى نوطرز مرصع را اولین داستان اردو در قالب نثر میدانند (رجوع کنید به جالبى، ج 2، ص 994؛ فتحپورى، ص 153).
نسخه خطى دیگرى از چهاردرویش فارسى بهنوشته غلام غوث یا محمد غوث زرین بجنورى، شاگرد میرزافاخر مكین دهلوى، با تاریخ 1198 در كتابخانه انجمن شعیب محمدیه آگره موجود است. ترجمه اردوى آن در 1217/1802 به نام نوطرز مرصع توسط خود غلام غوث صورت گرفت و در نولكشور كانپور در 1298/ 1881 منتشر شد. غلام غوث در ترجمه اردوى خود به نام میرمحمدحسین عطاخان و نوطرز مرصع وى اشاره نكرده است (رجوع کنید به منزوى، ج 6، ص 1002؛ اختر راهى، همانجا؛ بخارى، ص 138ـ139، 150).
میر امّن دهلوى* چهاردرویش را به اردو به همان نام چهاردرویش در سال 1216/1801 نوشت و در 1217/ 1802 حدود 58 صفحه از آن به چاپ رسید. گمان میرود بعدها میر امّن دهلوى، با تجدیدنظر در كتاب، اسمش را به باغ و بهار تغییر داد كه در 1218/1803 در كلكته بهچاپ رسید. باغ و بهار مقتبس از نوطرز مرصع است (منگلورى، ص 71ـ72؛ صدیقى، ص 152، 154). میر امن در مقدمه باغ و بهار چهاردرویش را منسوب به امیرخسرو میداند (رجوع کنید به صدیقى، ص 203). باغ و بهار میر امن دهلوى، فرهنگ و تمدن دهلى آن زمان را به تصویر میكشد. از این كتاب بسیار استقبال شد و به عنوان كتاب درسى در هند و پاكستان چندین بار به چاپ رسید. در اروپا نیز ترجمه میر امّن از چهاردرویش شهرت یافته و به چاپ رسیده است. دنكن فاربس همین ترجمه اردو را 1273/1857، 1279/ 1862، 1291/1874 در لندن منتشر كرد. همچنین اسمیت در 1228/1813 در كلكته به زبان انگلیسى و گارسان دتاسى در 1295/1878 به زبان فرانسه در پاریس آن را بهچاپ رساندهاند (زیدى، ج 5، ص 416؛ منگلورى، ص 72).
نسخههاى چهاردرویش در قالب نظم به این شرح است : ترجمه دكنى چهاردرویش از محمدعلى خان شوق در 1214/1799، كه نسخههاى خطى آن در شبهقاره هست؛ مثنوى چهاردرویش، ترجمه و تلخیص از شیخمحمد جان شاد، تدوین شیخ حامد حسن، كانپور 1310؛ مرادالمحبین، ترجمه قسمتى از چهاردرویش به اردو، از مرادشاه، كه در 1212 سروده شده است (اختر راهى، ص260ـ261؛ اختر، ص 159).
منابع : (1) محمدحسین آزاد، آب حیات، میرپور، پاكستان: ارسلان بُكس، (بیتا.)؛ (2) محمدسلیم اختر، اردو ادب كى مختصرترین تاریخ، لاهور 1991؛ (3) سفیر اختر راهى، ترجمههاى متون فارسى به زبانهاى پاكستانى، اسلامآباد 1365ش؛ (4) كشنچند اخلاص، همیشه بهار: تذكره شعراى فارسى، مرتّبه وحید قریشى، كراچى 1973؛ (5) سهیل بخارى، اردو داستان: تحقیقى و تنقیدى مطالعه، اسلامآباد 1987؛ (6) جمیل جالبى، تاریخ ادب اردو، لاهور، ج 2، 1987؛ (7) ناظر حسین زیدى، قصى اور داستانین، لاهور 1971؛ (8) حافظ محمود شیرانى، مقالات حافظ محمود شیرانى، مرتّبه مظهر محمود شیرانى، لاهور، ج 1، 1987، ج 9، 1999؛ (9) محمدعتیق صدیقى، گِل كِرِست اور اُس كاعهد، علیگره 1960؛ (10) فرمان فتحپورى، اردو ادبكى فنى تاریخ، لاهور 2003؛ (11) غلامبن ولیمحمد مصحفى همدانى، عقد ثریا: تذكره فارسیگویان، چاپ عبدالحق، اورنگآباد، دكن 1934؛ (12) احمد منزوى، فهرست مشترك نسخههاى خطى فارسى پاكستان، اسلامآباد 1362ـ1370ش؛ (13) ممتاز منگلورى، «فورت ولیم كالج كى مصنفین»، در تاریخ ادبیات مسلمانان پاكستان و هند، ج 8، لاهور: پنجاب یونیورستى، 1971.