چوپان ، كارگر حرفهاى در امور تغذیه، نگهدارى و بهرهبردارى از فرآوردههاى دامهاى اهلى كوچك (گوسفند و بز) كه با شرایط معینى به استخدام صاحب یا صاحبان دامها درمیآید.
معناى چوپان در ایران با سرزمینهاى عربى تفاوت دارد. در ایران، چوپان مسئول و نگهدارنده گله احشام كوچك (گوسفند و بز) است و نظارت بر گله احشام بزرگ (گاو، الاغ، اسب و قاطر) برعهده گاوبان، گالش یا رمهبان است (بازن، ج 2، ص 6؛ فرهادى، ص 138؛ اسماعیلپور، ص 281)؛ اما در میان مردم عرب، واژه راعى براى نگهدارنده احشام كوچك و احشام بزرگ (به ویژه شتر، گاو و گاومیش)، بهطور مشترك، بهكار میرود (رجوع کنید به سعدى یوسف، همانجا).
چوپانى از كهنترین پیشههاست. در داستانهاى آفرینش، یكى از فرزندان آدم چوپان و دیگرى كشاورز بود (رجوع کنید به طبرى، ج1، ص137ـ140). به چوپانى انبیا نیز اشاراتى شده كه روشنتر از همه آنها، چوپانى حضرتموسى و داوود علیهماالسلام است (رجوع کنید به قصص: 26؛ طه: 18؛ طبرى، ج 1، ص 398، 401، 472؛ رسولى محلاتى، ص 386). در میان بنیاسرائیل ریاستِ شبانان از مناصب بزرگ و مهم محسوب میشد و بیشتر متقدمان عبرانیان شبان بودند (رجوع کنید به هاكس، ذیل «شبان»). حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم نیز چوپانى میكرد و فرموده است: كدام پیامبرى است كه چوپانى نكرده باشد؟ (رجوع کنید به ابنكثیر، ج 2، ص360؛ مجلسى، ج 16، ص 223ـ224).
مردم عرب پیش از اسلام، معمولا چوپانان را از میان بردگان (غلامان و كنیزان) انتخاب میكردند. آنها جزو طبقات پست اجتماع محسوب میشدند، چنانكه در برخى اشعار هجوآمیز عربى، چوپان بودن افراد، مایه خفت آنها تلقى شده است (رجوع کنید به صمد، ص 344ـ 345). پس از اسلام نیز چنین تفكرى كموبیش در میان اعراب وجود داشت، چنانكه به روایت جاحظ، اعراب بیشتر از میان غلامان بربرى، نوبى، حبشى و هندى، چوپان استخدام میكردند (رجوع کنید به سعدى یوسف، ص 19).
چوپانان در نواحى گوناگون براساس معیارهاى متفاوتى طبقهبندى میشوند. مثلا، در بین كوچنشینان شمال خراسان دو نوع چوپان وجود دارد: چوپان اصلى یا سرچوپان یا خانچوپان، كه مرد با تجربهاى است و میلاك یا باجو، كه چوپان مزدور مبتدى است (پاپلییزدى، 1371ش، ص 472). در ایل بختیارى* اصطلاحات مربوط به چوپانها بر مبناى تخصص آنها متفاوت است (دیگار، 1366ش، ص 87)، مثلا «رمهخون»، نگهدارنده اسب است، «هَرگَلون» در نگهدارى خر، «گاگَلون» در گاودارى و «شُوُن» (چوپان) در نگهدارى میش و بز تخصص دارد و «بَرگَلون» برهها را به چرا میبرد.
به گزارش فیلبرگ در 1314ش در ایل پاپى*، در طول روز چوپانان گلههاى بز و گوسفند را به مراتع میبرند. میش و بز گلهاى جداگانه تشكیل میدهند و شبانان این گله را چوپون مینامند، بزغاله و بره نیز گلهاى جداگانه دارند و شبانان خردسال این نوع گله را برگلون مینامند (ص 115). در هر روستا، بسته به نوع و گاهى سن دامها، گلههاى متعددى وجود دارد كه با در نظر گرفتن تعداد دامها، با یك یا دو چوپان به چرا فرستاده میشوند.
براى هر گله و شبانان همراه آنها، در هر محل اصطلاحات خاصى وجود دارد. مثلا، انواع گله در میان تاتنشینهاى دره شاهرود خلخال* چنین است: گله احشام بزرگ (ناخیر)، شامل گاوهاى شیرده تحت نظارت گیلهوان و گاوهاى بدون شیر تحت نظارت رَمیان؛ گله احشام كوچك (سورو)، شامل میش و بز شیرده (رمه) تحت نظارت رمهوان و گله قوچها و برههاى دوساله (اَلَرْد) و گله برهها و بزغالهها (خوارْم) تحت نظارت خولْوان (بازن، ج 2، ص 102ـ103). دامدارانِ نیمهكوچنشین سمنان، دامهاى خود را در یك گله مشترك گرد میآورند و شخصى با عنوان مُختهباذ/ مُختاباد ساماندهى گلهها، نظارت بر كار چوپانها، تهیه وسایل مورد نیاز آنها، تعیین حقوق چوپانان و توبیخ و تشویق آنها را برعهده دارد (رجوع کنید به فرهادى، ص 140).
در منطقه دشت گرگان، مختهباذ علاوه بر سرپرستى چوپانان، معمولا به كارهاى ماستبندى و كرهگیرى و حساب و كتاب میان چوپانان و صاحبان رمهها نیز رسیدگى میكند. مختهباذ در یكى از روزهاى اواخر بهار صاحبان رمه را دعوت میكند تا خود گوسفندها و بزهایشان را بدوشند و معلوم شود چقدر شیر میدهند تا به همان نسبت از كره و ماست و كشك سهم ببرند (رجوع کنید به پوركریم، 1346ش، ص 35ـ36؛ همو، 1348ش، ص 38ـ39).
تخصصها و وظایف چوپان عبارتاند از: شناخت گیاهان و آبهاى چشمهها و خواص آنها براى تغذیه مناسب دام در سنین مختلف؛ شناخت شرایط مختلف فصلى؛ تشخیص مكان وموقعیت مناسب براى استراحت شبانه و روزانه دام در فصول سال؛ آگاهى از فنون و روشهاى جلوگیرى از پراكندگى دامها و توانایى جمع و جور كردن آنها؛ مراقبت از دام در مقابل عوامل زیانبار چون سیل، طوفان، بوران، حمله حیوانات درنده و انسانهاى مهاجم؛ مهار كردن دام در برابر ترس از رعد وبرق و پیشگیرى از رَمیدن دام؛ هدایت صحیح دام در سنگلاخها، كوهها و پرتگاهها؛ آگاهى از رفتارهاى متفاوت فردى و جمعى میش و بز؛ انتخاب و تربیت بز یا بزهاى پیشاهنگ براى هدایت گله؛ انتخاب و تربیت سگ یا سگهایى براى محافظت از گله؛ تشخیص مادر هر یك از برهها و بزغالهها (پاپلییزدى، 1370ش، ص 26ـ28) و جز اینها. این آگاهیها معمولا از چوپانى به چوپان دیگر منتقل میشود. این فراگیرى باید از هشت یا نه سالگى شروع شود (دیگار، 1366ش، ص 88). چوپان تشخیص میدهد كه كدام میش شیر دارد یا ندارد، میشها را هنگام شیردوشى نگه میدارد و گوسفندان را قبل از پشمچینى میشوید. چوپان ناوارد موجب گرگزدگى، گوسفندمرگى، پرتشدن دام از نقاط مرتفع، تخریب مرتع، و كاهش كیفى و كمّىِ شیر و روغن و پشم و پوست و گوشت میشود. دشوارترین مرحله كار چوپان، موقع زایمان میشهاست. چون حیوانات نر را در یك روز در گله رها میكنند، میشها غالبآ باهم میزایند و معمولا شبها این اتفاق میافتد. در این هنگام چوپان در كوه تنهاست، باید بعد از هر زایمان دهان برهاى را كه تازه به دنیا آمده به پستان مادر نزدیك كند تا مقدارى شیر بمكد و جان بگیرد، سپس بره را در جایى محفوظ بگذارد و این كار را براى همه میشهایى كه به سرعت و پشتسر هم میزایند انجام دهد و جالب توجه آنكه هرگز در این كار اشتباهى رخ نمیدهد (كریمى، 1352ش، ص50ـ51).
وظیفه چوپانان كوچرو در كوچ پاییزه در نواحى كوهستانى، به دلیل كمبود آب و علف، سنگینتر است. در كوچ بهاره كه چشمههاى آب میجوشند و علف تازه فراوان است، چوپان در ارتفاعات و دور از حوزه كشاورزان، مسیر مستقیمى را طى میكند، ولى در پاییز، آب و علف فقط در عمق درهها یافت میشود كه زیستگاه یكجانشینان و حوزه كشاورزى آنهاست. مثلا، در كوچ پاییزه طایفه درهشورى ایل قشقایى*، چوپانها براى تأمین آب و علفِ احشام و دور نگهداشتن آنها از حوزه كشت كشاورزان یكجانشین، مجبورند مرتب گلهها را به ارتفاعات ببرند و به درهها هدایت كنند. به همین دلیل، آنها با گلههاى گوسفند و بز خود، زودتر از سایر افراد ایل به راه میافتند (بك، ص 27).
زمان كار چوپان. در روستاها كار چوپانى از ابتداى بهار شروع و در انتهاى پاییز تمام میشود (انجوى شیرازى، ج 2، ص 257)، ولى در جوامع كوچرو، چوپان معمولا براى یك سال استخدام و مزد او نقدى یا غیرنقدى پرداخت میگردد (رجوع کنید به ادامه مقاله) و چوپان قرارداد كار خود را سالیانه میبندد و درست در آخرین روز، گله را میآورد كه قرارداد جدیدى ببندد یا آن را تحویل دهد و نزد دامدار دیگرى مشغول شود. بیشتر گلهداران چوپان را عوض میكنند تا چوپان جدید با دلسوزى و دلگرمى بیشترى به گله برسد (كریمى، 1352ش، ص50؛ كیانى، ص 50).
در بسیارى از نواحى ایران، به ویژه در مازندران و كردستان و كرمان و فارس، زمان كار چوپانان براساس تقویم ویژهاى تنظیم میشود. تقویم شبانى معمولا از اوایل بهمن، كه زمان زایش گوسفندان است، شروع میشود. مثلا در كرمان، از زمان تولد برهها تا «لنگه سیزده» (ظهر سیزدهمین روز تولد آنها)، بیشترِ شیرِ گوسفندها را برهها میخورند و شیر باقى مانده تا چهل روز بعد از نوروز سهم سادات است، به همین سبب این ایام را سیدى میخوانند، هرچند حمامیها، دلاكها، نجارها و آهنگران نیز از این شیر بهرهاى دارند. از سیزدهمین تا چهلمین روز تولد را «برهیى» نیز میخوانند، زیرا در این ایام برهها اغلب همراه مادرشان هستند (باستانى پاریزى، گوهر، ش 1، ص 41ـ42). در روز چهلم بعد از نوروز، كه مصادف با گاهنبار میدیوزَرم زردشتیان است، چوپانان پاریز در مراسمى «آششیر» میپزند و میان مردم تقسیم میكنند. از روز چهلم تا صدوبیستم را در پاریز «میان روغنى» میخوانند و در این ایام كره یا روغن میگیرند. روز پنجاهم روز پشمچینى است. در این روز، صاحب گله به چوپانان و كارگرانش غذایى به نام چنگ مال (تركیبى از خرما و نان و روغن) میدهد. روز نودم روز «چوپانبندى» است كه در آن، همه گوسفندها را میشمرند و یك دهم آنها را به چوپان میدهند. در مراسم روز چوپانبندى، كه «رگا» نام دارد، گوسفندها را بهترتیب از آغل بیرون میآورند و بعد از خارج شدن هر گروه دهتایى، گوسفند یازدهم مال چوپان است. از روز صدوبیستم تا صدوهشتادم را ایام شیرپنیرى میگویند. از اواخر شهریور ایام جفتگیرى، شروع میشود. بعد از پنج ماه، گوسفندان میزایند و این تقویم از سر گرفته میشود (همان، ش 2، ص 114ـ117).
ابزار كار چوپان. در نواحى شبانى آسیا، بهترین یار و همراه چوپان سگ پاسبانى است كه براى حمله و دفاع آموزش دیده است. با هر گله دو سه سگ همراه است. پس از تولد سگهاى نگهبان، گوشهاى آنها را میبُرَند تا كمتر به دندان گرگ بیفتد و معتقدند با این كار قدرت شنوایى آنها نیز افزایش مییابد (دیگار، 1366ش، ص 91؛ اسماعیلپور، ص 285). معمولا این سگها را بهنحوى تربیت میكنند كه خشونت و پرخاشگرى به شدیدترین وجهى در آنها تقویت شود. به دور گردن این سگها قلاده پهنى میبندند كه مملو از میخهاى نوك تیز است تا گرگ نتواند آنها را خفه كند (دیگار، 1990، ص 164؛ اسماعیلپور، ص 285). چوپان همیشه یك كولبار به همراه دارد كه توبرهاى با دو بند است و میتوان آن را به پشت آویخت و این چیزها در آن است: یك سفره چهارگوشه پارچهاى كه در آن نان روزانه چوپان جاى دارد، یك كترى كوچك، یك قوطى كبریت، كیسه نمدین كوچكى براى وسایل شكننده مثل استكان و نعلبكى، تكهاى نان (نواله) براى سگ، قوطى قند و چاى، مقدارى نمك، و مَشك كوچكى براى آب. دیگر وسایلِ كار چوپان عبارتاند از : چوب باریكى براى راندن و هدایت دامها؛ چاقو یا اره كوچك؛ یك قلابسنگ كه از آن با مهارت بسیار، هم به مثابه سلاح هم براى هدایت گله از راه دور (تا حدود صدمتر) و راه بردن آنها، استفاده میكند؛ و تعدادى زنگ و زنگوله معمولا از جنس برنج كه صداى آنها با هم متفاوت است و به گردن بعضى از بزها و گوسفندهاى گله بسته میشود. مثلا به گردن بزهاى نر پیشاهنگ (به نام تَكِه یا سَرگله)، كه در پیشاپیش گله حركت و گله را هدایت میكنند، زنگولهاى بزرگ و آهنین میآویزند. تمام حیوانات گله با این صدا آشنایى دارند و همیشه به طرف آن حركت میكنند. مهمترین ابزار دفاعى چوپان در مقابل حیوانات وحشى درنده و سارقان دام، یك چوبدستى است كه انتهاى آن قطور و داراى برجستگیهاى متعدد است و گاهى نیز در انتهاى آن قطعهاى فلزى نصب میكنند (كریمى، 1352ش، ص 51ـ 52؛ دیگار، 1366ش، ص89ـ90؛ كیانى، ص51؛ اسماعیلپور، ص 283ـ286، 320). چوپانان عراقى، براى دفاع از گله، از ابزارى شمشیرمانند استفاده میكنند (رجوع کنید به فالح سیداحمد، 1972، ص 67).
لباس چوپان لباس محلىِ هر منطقه است، ولى یك بالاپوش نمدى به آن اضافه میشود. مثلا، لباس چوپان بختیارى یك شلوار گشاد سیاه، پیراهن و كت و یك كَپَنكِ (عبا*) نمدینِ بدون آستین است كه بلندى آن تا زیر زانو میرسد و جلوى آن باز است و چوپان را از برف و باران و سرما محفوظ نگاه میدارد (كریمى، 1352ش، ص 51). كپنك قشقاییها آستین بلند است و بلندى آن تا پایین پا میرسد (رجوع کنید به آلگروو ، تصویر 16). همچنین جامه پشمین آستین كوتاهِ دیگرى میپوشند كه بلندى آن تا كمر است. این لباس شبیه لباس دیگرى به نام چوخا یا چوقه است كه نیمتنه پشمین بیدوختى است كه آستر ندارد و آستینها و تنه آن كوتاه است (رجوع کنید به دزى، ص 127ـ131). چوپانان بختیارى كلاه گرد بیلبهاى را در وسط سرطورى میگذارند كه بیشتر موى جلوى سر از كلاه بیرون میماند. در واقع، این شكل كلاه پوشیدن، ویژه چوپانان است (رجوع کنید به شاهمرادى، ص 536). چوپانهاى عراقى لباسى نمدین میپوشند كه بدون آستین و كلاهدار است (فالح سیداحمد، 1971، ص 59).
موقعیت اجتماعى و اقتصادى و مزد چوپان. در اجتماعات كوچنشین دامدار، دامدارى* مهمترین شیوه تولید و در اجتماعات روستانشین، دومین منبع تولید (پس از كشاورزى) است؛ بنابراین، موقعیتِ معیشتىِ چوپان در بررسى اقتصاد این اجتماعات یك شاخص تلقى میشود (براى نمونه رجوع کنید به فیلبرگ، ص 118). چوپانان اغلب پس از مدتى رمهدار میشوند و وضع زندگى آنان معمولا بهتر از زارعان فقیر است. مَثَلهاى روستایى نیز این امر را تأیید میكند و حاكى از تحرك افقى آنان است (مثلا: «چوپان به چوپانى رفته، چوپان گرفته؛ دهقان به دهقانى رفته دهقان نگرفته»)، ولى همیشه اینطور نیست (رجوع کنید به كیانى، ص 61). از نظر پایگاه اجتماعى و نظام مالكیت اراضى، چوپان جزو خوشنشینهاى ده است و مالك زمین زراعى و باغ و غیره نیست و در جامعه كوچنشین نیز، مثلا در نظام ایلى و طایفهاى ایلبختیارى، صاحب مرتع نیست، بلكه مزدورِ دارندگانِ دام و مرتع است. در ایل قشقایى نیز چوپان مرتع ندارد ولى تعداد اندكى دام دارد كه براى چراى آنها مجبور است چوپان گوسفندانِ صاحبان مرتع باشد. قشقاییها بیشتر مایلاند چوپانى استخدام كنند كه زن و فرزند بیشترى داشته باشد، چون آنان كمك خوبى براى چوپان خواهند بود. دارایى چوپان، تجربه و تبحر او در كار چوپانى و شناختى است كه از پدیدههاى طبیعى دنیاى وحش و به ویژه گله دارد؛ گلهاى كه بهطور بنیادى تغییر شكل یافته و تحت مدیریت قرار گرفته است.
پرداختن دستمزد به چوپانان، تابعِ متغیرهایى است؛ علاوه بر در نظر گرفتن تواناییهاى كیفى و كمّى چوپان، مدت زمانى از سال كه به كار اشتغال خواهد داشت، تعداد دامهایى كه تحت مراقبت او قرار میگیرند، شمار مالكانى كه دامهاى خود را به چوپان میسپرند، عوامل تعیین كننده در میزان و چگونگى پرداخت دستمزد به چوپان محسوب میشوند. در همه این موارد، عرف محلى ملاك ارزیابى است. مثلا، در بین كوچنشینان بختیارى مزد چوپان چنین است: خرج خوراك و پوشاك، از هر ده میش یك بره نر، از هر ده بز یك بزغاله نر، از پشم هر ده میش پشم یك میش، و همه اینها به انتخاب خود چوپان (رجوع کنید به كریمى، 1368ش، ص 29؛ كیانى، ص 59ـ60). در مناطقى كه دامداران خردهپا دامهاى خود را در یك یا چندگله متمركز به چوپانها میسپرند (بازن و برومبرژه، ص 32؛ پاپلییزدى، 1370ش، ص 28)، مزد آنها سالانه و بیشتر غیرنقدى (گندم در موقع خرمن، محصولات سردرختى در موقع محصول، نان روزانه) پرداخت میشود (انجوى شیرازى، ج 2، ص 257). در روستاهایى كه دام در طول زمستان در آغل است، چوپان بیكار است و توقع مزد ندارد، ولى پنجاه روز به بهار مانده، چوپانها با به راه انداختن جشن كوسهگلین (رجوع کنید به ادامه مقاله)، كه مردم آن را خوشیمن و پربركت میدانند، با ساز و نقاره و پایكوبى و شعرخوانى و نمایش، به در خانه دامداران میروند و آنچه از نقد و جنس گردآورى میكنند تا نوروز كفاف زندگى آنها را میدهد (همان، ج 2، ص 139ـ143). در 1314ش، مزد چوپانهایى كه در نزدیكى دزفول براى لرهاى شهرنشین چوپانى میكردند، عبارت بود از ماهیانه مقدارى پول نقد، پوشاك (سالى دو شلوار، دو پیراهن، یك كلاه، یك بالاپوش (چوقا)، یك بالاپوش نمدى (فِرِج)، شش هفت جفت گیوه)، یك بیستم از برههاى نر و احتمالا خوراك روزانه (فیلبرگ، ص 119). حقوق سالانه چوپان در ایل قشقایى چنین بود: از هر ده بره یك بره؛ آذوقه مثل گندم، جو، برنج، قند و چاى؛ لباس، شامل ملكى، كپنك، پیراهن، زیرجامه؛ یكى دو رأس بره؛ و پاداش آخر سال. در 1371ش، حقوق سالانه چوپان به دویست هزار تومان هم میرسیده است (كیانى، ص 59).
در خارج از ایران نیز مزد چوپان بیشتر غیرنقدى و در برخى موارد نقدى پرداخت میشود. مثلا، در موصل مزد چوپان در هر سال ده تا پانزده بره ماده و نیمى از پشم گوسفندان است (فالح سید احمد، 1972، ص 57). در برخى نواحى عراق نیز مزد چوپان را ماهانه و نقدى میپردازند (همو، 1971، ص 56، 66).
لمتون، كه كتاب مالك و زارع خود را در دهه 1330ش منتشر كرده، از دو شیوه گلهدارى نام برده كه یكى مربوط به كوچنشینان و دیگرى مربوط به روستانشینان یا عشایر اسكان یافته است. در مورد روستانشینان نیز از دو نوع گله سخن گفته است: گلههاى عظیم متعلق به زمینداران و گلههاى كوچك متعلق به دهقانان. مالكان، گلههاى خود را مطابق با قراردادى به چوپان اجاره میدهند كه تا حدى شبیه به مزارعه* است. این قرارداد دو نوع است: «دندانى» كه چوپان همان تعداد حیوانى را كه در ابتدا از مالك گرفته است به وى تحویل میدهد و مازاد را خود، صاحب میشود و «تراز» كه براساس آن، چوپان بابت هر دام، سالانه مقدار مشخصى از محصولات دام را به مالك میدهد و پس از انقضاى مدت قرارداد، دامها را به مالك بر میگرداند و برههاى تازه بین مالك و چوپان تقسیم میشود (همان، ص 350ـ352).
تعداد دامهاى یك گله از 500 رأس تجاوز نمیكند و حد معمول در بیشتر نواحى 250 تا 300 رأس است (فرهادى، ص 139؛ بارث، ص 6). اگر به عللى مثل حمله گرگ به گله یا مریض شدن یا سقوط دامها، تلفاتى به رمه وارد آید، چوپان عهدهدارِ هیچ خسارتى نیست و ضرر متوجه صاحب گله است. با این حال، بر اثر تربیت ایلى، چوپان نمیتواند سرشكستگى ناشى از این خسارت را تحمل كند و غالبآ خجل میشود و از كلیه حقوق خود صرفنظر میكند و از پیش صاحب گله میرود، هرچند كه مدتى بیكار بماند (رجوع کنید به كریمى، 1352ش، ص 51؛ اسماعیلپور، ص 281). غرامت ندادن چوپان بابت تلفات دام، در بسیارى از نقاط ایران عمومیت دارد، اما در برخى مناطق، طبق قراردادى به نام نیمسوز، سود و زیان به تساوى میان چوپان و دامدار تقسیم میشود (رجوع کنید به سلامى، ص 103).
اعتقادات، آیینها و جشنهاى مرتبط با چوپان. چوپانان در نواحى مختلف ایران، خرده فرهنگ و عقاید و آداب و رسوم گوناگون دارند. مثلا، درباره روزهاى جفتگیرى گوسفندان، در بیشتر نواحى ایران، در میان چوپانان اعتقادات و آیینهاى ویژهاى وجود دارد. چوپانان سنگسرى برحسب سعد و نحس بودن روزها، بین پنجم تا هجدهم شهریور هر سال، نرها را كه دو سه ماه در مرتعى جدا از میشها نگهدارى میشوند، وارد گله میشها میكنند. در این مراسم بر پیشانى نخستین قوچى كه جفتى برگزیند، آب انار یا آب هندوانه میمالند و در دهانش دانههاى انار و خردههاى نبات میگذارند. در این روز هر رهگذرى را براى صرف ناهار دعوت و غذاهاى متنوعى آماده میكنند. این روز، در واقع، روز تسویه حساب چوپانان با اربابان دامدار نیز محسوب میشود. شبانان مختارند كه گله ارباب خود را ترك كنند و اربابها نیز در صورت نارضایى از چوپانها میتوانند به خدمت آنها پایان دهند (عناصرى، 1361ش الف، ص 226ـ227).
از جشنهاى كهن ملى، مهرگان* كه در شانزدهم مهر ماه برگزار میشد، جشنى شبانى و دهقانى بود. بنابر اعتقادى كهن، بخشى از خویشكارى ایزدمهر، نگهبانى گلهها و رمههاست و هرگاه چهارپایى از گله خود جدا بماند یا ربوده شود، نالهاش به مهر میرسد و او به یاریاش میشتابد (همو، 1361ش ج، ص 309، 311).
در برخى مناطق ایران چوپانان در شب یلدا مراسم ویژهاى دارند. شبانان سنگسرى شب یلدا دور هم جمع میشوند و به قصههاى مَس كُردها (شبانان پیر و با تجربه) گوش میدهند تا از تجارب آنها بهره ببرند (همو، 1361ش ب، ص 568).
درباره جشن كوسه، كه تقریبآ در سراسر ایران معمول است، گفته شده است: «بنابه افسانهاى قدیمى، حضرت موسى كه در خدمت شعیب چوپانى میكرد، یك بار پنجاه روز مانده به آخر زمستان، سرى به گوسفندانش زد و دید همه دوقلو زاییدهاند، خوشحال شد و در خانهاش فقیران را ولیمه داد و همین امر بنمایه جشن زمستانى كوسهگَلین در میان چوپانان شد» (رجوع کنید به انجوى شیرازى، ج 2، ص 139). مردم روستاهاى استانهاى آذربایجان و زنجان معتقدند رسم كوسهگلین از زمان ابراهیم خلیلاللّه باقى مانده است (همان، ج 2، ص 155).
در برخى نواحى استان مركزى، به ویژه در روستاهاى تُرك زبانِ اراك، از روز چهلم تا پنجاهم زمستان چند نفر در لباس چوپانى، در جشنى بهنام كوسه از زمستان خداحافظى میكنند و به پیشواز بهار میروند. یكى از آنها كپنك چوپانى بر تن میكند، پوست بزغالهاى بر سر میكشد و تعدادى زنگوله به كمر میبندد، پاتاوه چوپانى به ساق پا و چارق به پا میكند و چوبدستى چوپانى به دست میگیرد و بوتههایى در دو طرف سر، به مثابه نمادى از شاخ، میگذارد. آنگاه با همراهى نوازندگان روستایى و همراهان خود شعرى چوپانى میخواند و با زدن چوبدستى خود به طویلهها آرزوى بركت و یمن براى صاحب خانه میكند و خلعت میگیرد (همان، ج 1، ص 126ـ130). در روستاهاى استان همدان نیز جشن كوسه چوپانى وجود دارد (رجوع کنید به همان، ج 2، ص 249ـ264؛ درباره جشنهاى شبانى در میان كردهاى عراق رجوع کنید به عربشمو، ص 42ـ 44). به اعتقاد باستانى پاریزى (گوهر، ش 1، ص 44)، رقص چوبى، كه در بسیارى لهجهها چوپى تلفظ میشود، رقصى چوپانى و منسوب به چوپانان است.
در بسیارى از قصههاى ایرانى، شخصیت اصلىِ داستان چوپان است. شخصیت كچل، كه هم در قصههاى ایرانى و هم در قصههاى سرزمینهاى تحت نفوذ فرهنگ ترك حضور دارد، اغلب چوپان است (رجوع کنید به مارزلف، ص 42، 45، 88، 135؛ درویشیان و خندان، ج 3، ص 397ـ401، 403ـ408). در بیشتر داستانها و متلهاى ایرانى، چوپان شخص سادهدلى است كه معمولا بخت با او یار و در رسیدن به آرزوها و خواستهایش كامیاب است. در برخى داستانهاى معروفِ درویش و شاهزاده نیز، گاه به جاى درویش، چوپان ظاهر میشود (رجوع کنید به درویشیان و خندان، ج 3، ص 397ـ413؛ مارزلف، ص 213). در برخى داستانها چوپانها افرادى فریبكار، شیاد و دروغگو معرفى شدهاند (رجوع کنید به مارزلف، ص 195، 204).
در اشعار و ترانههاى چوپانى مضامینى مانند دغدغه نگهدارى گوسفندان و دلهره گم شدن آنها و نظایر آن دیده میشود (براى نمونه رجوع کنید به «ترانههاى چوپانان لنجان»، ص 64؛ «یك ترانه چوپانى»، ص 49).
منابع : (1) ابنكثیر، البدایة و النهایة، چاپ على شیرى، بیروت 1408/ 1988؛ (2) جمشید اسماعیلپور، عشایر آذربایجان و ایلات مغان، تبریز 1377ش؛ (3) ابوالقاسم انجوى شیرازى، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران 1379ش؛ (4) محمدابراهیم باستانى پاریزى، «تقویم شبانى»، گوهر، سال 6، ش 1 (فروردین 1357)، ش 2 (اردیبهشت 1357)؛ (5) محمدحسین پاپلى یزدى، «چوپان»، فصلنامه تحقیقات جغرافیائى، سال 6، ش 4 (زمستان 1370)؛ (6) همو، كوچنشینى در شمال خراسان، ترجمه اصغر كریمى، مشهد 1371ش؛ (7) هوشنگ پوركریم، «دهكده پاقلعه»، هنر و مردم، دوره جدید، ش 58 (مرداد 1346)؛ (8) همو، «دهكده سیاه مرزكوه»، همان، دوره جدید، ش 80 (خرداد 1348)؛ (9) «ترانههاى چوپانان لنجان»، پیام نوین، سال 5، ش 1 (مهر 1341)؛ (10) علیاشرف درویشیان و رضا خندان، فرهنگ افسانههاى مردم ایران، تهران 1378ش ـ ؛ (11) ژان پیردیگار، فنون كوچنشینان بختیارى، ترجمه اصغر كریمى، مشهد 1366ش؛ (12) هاشم رسولى محلاتى، قصص قرآن، یا، تاریخ انبیاء، تهران 1373ش؛ (13) سعدى یوسف، «عالم الجاحظ الرحیب»، التراث الشعبى، سال 5، ش 1 (1394)؛ عبدالنبى سلامى،
(14) «بررسى واژگان دامدارى در گویش دوانى»، نامه فرهنگستان، دوره 5، ش 3 (اردیبهشت 1381)؛ (15) بیژن شاهمرادى، «كلاه در فرهنگ بختیارى»، چیستا، سال 4، ش 7 (اسفند 1365)؛ 16- واضح صمد، الصناعات و الحرف عندالعرب فى العصر الجاهلى، بیروت 1402/1981؛ (17) طبرى، تاریخ (بیروت)؛ (18) عرب شمو، «(من كتاب) الراعى الكردى»، ترجمة محمدامین عثمان، التراث الشعبى، سال 1، ش 7 (ذیحجه 1389)؛ (19) جابر عناصرى، «انیران: مظهر فروغهاى بیپایان»، چیستا، سال 2، ش 2 (مهر 1361الف)؛ (20) همو، «دى، ماه اهورامزدا و سرآغاز صولت سرماى زمستان»، همان، سال 2، ش 5 (دى 1361ب)؛ (21) همو، «مهر، ایزد نگهبان عهد و پیمانها و پاد افره دهنده پیمانشكنان»، همان، سال 2، ش 3 (آبان 1361ج)؛ (22) فالح سیداحمد، «اغنام الجنیة فى الموصل»، التراث الشعبى، سال 4، ش 1 (1972)؛ (23) همو، «البرخانة و التغریب»، همان، سال 2، ش 7 و 8 (1971)؛ (24) مرتضى فرهادى، «نگاهى به انواع گله و شبان و یاریگرى در چرانیدن دام چكنه (خرده مالكى) در ایران»، فصلنامه تحقیقات جغرافیائى، سال 15، ش 3 و 4 (پاییز و زمستان 1379)؛ (25) كارل گونار فیلبرگ، ایل پاپى: كوچنشینان شمالغرب ایران، ترجمه اصغر كریمى، تهران 1369ش؛ (26) اصغر كریمى، «دامدارى در ایل بختیارى»، هنر و مردم، ش 129 و 130 (تیر و مرداد 1352)؛ (27) همو، سفر به دیار بختیارى، تهران 1368ش؛ (28) منوچهر كیانى، سیهچادرها: تحقیقى از زندگى مردم ایل قشقایى، تهران 1371ش؛ (29) اولریش مارزلف، طبقهبندى قصههاى ایرانى، ترجمه كیكاووس جهاندارى، تهران 1376ش؛ (30) مجلسى؛ (31) جیمز هاكس، قاموس كتاب مقدس،بیروت 1928، چاپ افست تهران 1349ش؛ 32- «یك ترانه چوپانى»، گردآورنده: هوشنگ گلشیرى، پیام نوین، سال 5، ش 12 (مهر 1342)؛
(33) Joan Allgrove, The Qashqai of Iran: World of Islam Festival 1976, [London 1976(; (34) Fredrik Barth, Nomads of south Persia: the Basseri tribe of the Khamseh confederacy, Oslo 1965; (35) Marcel Bazin, Le Talech: une region ethnique au nord de l'Iran, Paris 1980; (36) Marcel Bazin and Christianne Bromberger, Gilan et Azarbayjan oriental: cartes et documents ethnographiques, Paris 1982; (37) Lois Beck, Nomad: a year in the life of a Qashqai tribesman in Iran, London 1991; (38) Jean Pierre Digard, L'homme et les animaux domestiques, )Paris( 1990; (39) Reinhart Pieter Anne Dozy, Dictionnaire detaille des noms des vetements chez les Arabes, Amsterdam 1845, repr. Beirut )n.d.]; (40) Ann Katharine Swynford Lambton, Landlord and peasant in Persia: a study of land tenure and land revenue administration, London 1953.