چنگیزخان ، بنیانگذار و فرمانرواى معروف امپراتورى مغولان در سده هفتم. نام او تموچین بود. پدرش، یسوكاى بهادر، رئیس قبایل قِیات و نیرون و برخى اقوام مغول بود. تموچین در 549 به دنیا آمد و در 53 سالگى، عنوان چنگیزخان یافت (رجوع کنید به تاریخ سرّى مغولان، ج 1، ص 14؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 146، 560؛ بناكتى، ص 362).
نام چنگیز در منابع به صورتهاى تنكیز (رجوع کنید به ابنبطوطه، ج1، ص 408)، جنكز (ابنعبرى، ص 227)، چنگز (نسوى، ص 8) و چینگگیز (رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 267، و جاهاى دیگر) آمده است. رشیدالدین فضلاللّه (ج 1، ص 421) واژه چنگیز را مغولى و به معناى پادشاه قوى و معظم دانسته كه از ریشه چینگ (قوى و سخت) ساخته شده و چنگیزخان را به معناى شاه شاهان نیز دانسته است (ج 1، ص 571؛ براى معانى دیگر چنگیز رجوع کنید به دورفر، ج 1، ص 312ـ315).
مقارن تولد چنگیزخان، قوم مغول در انزوا و گمنامى به سرمیبرد و با فرمانروایى وى بود كه مغولان آوازهاى بلند یافتند. به نوشته رشیدالدین فضلاللّه (ج 1، ص 147)، مغولان از اقوام ترك هستند. قبایل مغول در مغولستان و اطراف آن تا مرزهاى چین پراكنده بودند. سلسله سونگ در جنوب چین قرارداشت و اقوام جورچن با نام دولت ختاى در شمال چین، قبایلى چون تاتارها و كرائیتها را مطیع خود كردند. مغولها نیز در مجاورت تاتارها و دائمآ با یكدیگر در جدال بودند (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 274؛ گروسه، ص 243ـ244).
یسوكاى بهادر، كه اكثر اقوام مغول را به اطاعت خود واداشته بود، در 562 درگذشت و با مرگ وى، تایچیوتها كه از اقوام او بودند، رهبرى مغولها را به دست گرفتند و بیشتر اتباع یسوكاى بهادر به آنان پیوستند (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 311ـ312، 326؛ بناكتى، همانجا). از این زمان، تموچین و خانوادهاش در دره كوهستانى اُنون به صورت نیمه مخفى و با مرارت و خطرات بسیار میزیستند، حتى تموچین یك بار اسیر شد و با گریز متهورانه از كشته شدن رست (رجوع کنید به تاریخ سرّى مغولان، ج 1، ص20ـ21). در همین دوره، مادرش، هوالون اوجین، مربى اصلى وى براى رسیدن به پادشاهى شد (ولادیمیرتسوف، ص 59).
تموچین در جوانى با بورته، دختر ساچان، از قوم قُنْقرات*، ازدواج كرد. این ازدواج موجب ارتقاى موقعیت اجتماعى او شد، زیرا مبین آن بود كه قدرتِ یسوكاى بهادر احیا و به پیمان پیشین وى عمل شده است (تموچین نُهساله بود كه یسوكاى، بورته را براى او خواستگارى كرد). در 592، تموچین با اونگخان، فرمانرواى كرائیتها كه از پیش با پدرش دوستى داشت، اساس صلح و دوستى گذاشت. چندى بعد، قوم مرگیت همسر او را ربودند و تموچین، با مساعدت چند تن، او را نجات داد (رجوع کنید به تاریخ سرّى مغولان، ج 1، ص 33، 35، 45؛ نیز رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 363). از این پس، وى درصدد سركوبى اقوام داخل مغولستان برآمد. از 593 تا 595 با مرگیتها و نایمانها جنگید و آنان را شكست داد. در 596 تموچین و اونگخان، قوریلتاى* (مجمع عمومى شاهزادگان) تشكیل دادند و تصمیم گرفتند به تایچیوتها حمله كنند. آنان در صحراى مغولستان با تایچیوتها جنگیدند و پیروز شدند. در همان سال، تموچین به جنگ تاتارها* رفت و آنان را شكست داد (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 364ـ369، 371ـ372، 375ـ376). براساس تاریخ سرّى مغولان (ج 1، ص 61ـ64)، در جنگ پیروزمندانه تموچین با تاتارها و جورچنها، اونگخان وى را همراهى كرد.
در 597، اقوامى چون قُنقْرات و نایمان* و مرگیت، جاموقه را به گورخانى رساندند و عزم جنگ با تموچین كردند، اما شكست خوردند و قوم قنقرات به اطاعت تموچین درآمد (همان، ج 1، ص 68ـ70؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 377ـ 378). از این پس، جاموقه دشمنى خطرناك براى تموچین به شمار میرفت (رجوع کنید به گروسه، ص 262). جاموقه در 598، سنگون (پسر اونگخان) را به جنگ با تموچین واداشت و اونگخان نیز با پسر خود متحد شد. این نبرد از جنگهاى معروف اقوام مغول است كه در نزدیكى چین شمالى روى داد. تموچین و سپاهیانش ابتدا برخى متحدان اونگخان را شكست دادند، اما تموچین، با توجه به كثرت سپاهیان دشمن، تصمیم به بازگشت گرفت و به حوالى چشمه بالجونه رفت (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 381ـ386) و در آنجا برخى اقوام مغول حاكمیت او را پذیرفتند. در 599 در حوالى بالجونه، میان وى و اونگخان نبردى درگرفت كه در آن، اونگخان شكست خورد و گریخت. به این ترتیب، تموچین مقتدرترین حكمران مغولستان را سركوب كرد. وى افراد قوم كرائیت را میان خود و یارانش تقسیم نمود و اشراف كرائیت جزو اتباع وى شدند. پس از این فتح، تموچین عنوان خانى گرفت (رجوع کنید به تاریخ سرّى مغولان، ج 1، ص 113؛ جوینى، ج 1، ص 26ـ27؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 393ـ398).
در سال 600، تموچین قوریلتاى تشكیل داد و به جنگ نایمانها و متحدان آنان رفت و آنان را شكست داد. سال بعد به جنگ دولت تانگوت (یا شیشیا) رفت و آنان را غارت كرد (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 414ـ418، 570). در 602، قوریلتاى بزرگى تشكیل شد كه در آن كاهن اعظم مغول، لقب چنگیزخان را به تموچین بخشید و او رسمآ به تخت نشست. در 603، اقوام تانگوت عصیان كردند. چنگیزخان به آنان حمله كرد و ولایتشان را تسخیر نمود و در همان سال، امراى قرقیز به اطاعت او درآمدند (تاریخ سرّى مغولان، ج 1، ص 115ـ116؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص420ـ422؛ خواندمیر، ج 3، ص 21). در همین احوال، جاموقه كه دیگر متحدى نداشت، به اسارت چنگیزخان درآمد و به قتل رسید. با قتل وى، چنگیزخان فرمانرواى بیرقیب و قدرتمند مغولستان گردید و در قوریلتایى كه تشكیل شد، علاوه بر حاكمیت وى بر مغولستان، لشكركشیهاى خارجى نیز به تصویب رسید (تاریخ سرّى مغولان، ج 1، ص 140ـ141؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه).
چنگیزخان در 606 به تانگوتها حمله كرد. پادشاه تانگوت دخترش را به همسرى چنگیزخان درآورد و تانگوتها به اطاعت درآمدند. در 607، چند تن از خانهاى مغول و ییدى قوت، پادشاه اویغورها، به اطاعت چنگیزخان درآمدند. در همان سال، چنگیزخان تصمیم گرفت چین شمالى (ختاى) را فتح كند. وى پیش از حركت، یكى از فرماندهانش را با دو هزار لشكر به آنجا فرستاد و چون از جانب اقوام كرائیت، نایمان و غیره خیالى آسوده یافت، عازم چین شمالى شد. وى و پسرانش، جوجى* و چغتاى* و اوگتاى قاآن*، شهرهاى بسیارى را فتح و برخى را غارت كردند. پس از حدود دو سال، چنگیزخان به حوالى چونگدو (خانبالق، پكن كنونى)، پایتخت چین شمالى، رسید. پادشاه چین شمالى آلتونخان بود (رجوع کنید به تاریخ سرّى مغولان، ج 1، ص 183ـ185؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 425، 441ـ448). آلتونخان، پس از مشورت با امرایش، ایلچى فرستاد و اطاعت از چنگیز را پذیرفت و دخترش را براى همسرى چنگیزخان فرستاد. چنگیزخان تا 611 در چین شمالى به تسخیر شهرها و قلاع پرداخت و در این سال به مغولستان بازگشت. چین شمالى بهطور كامل به تصرف او درنیامد و پس از مرگش (624)، در زمان اوگتاى این امر تحقق یافت (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 449ـ456، 459ـ460).
در 612، سوبتاى بهادر، از امراى چنگیزخان، به مرگیتها حمله كرد و بهگفته رشیدالدین فضلاللّه (ج 1، ص 456ـ 457)، همه افراد آن قوم را كشت. در 614 كوچلوكخان، فرمانرواى نایمان، كه به قراختاى گریخته بود، پادشاهى ممالك تركستان را به دست گرفت. چنگیزخان جبهنویان را با لشكرى عظیم براى سركوبى وى فرستاد. كوچلوك گریخت و لشكریان مغول او را تعقیب كردند و به قتل رساندند. با كشته شدن كوچلوك، پادشاهى نایمانها و حكومت قراختائیان منقرض شد و سدّ میان مغولان و ایران درهم شكست(رجوع کنید به همان، ج 1، ص 459ـ466).
چنگیزخان در ادامه سیاست جهانگشایى خود، به خراسان نیز نظر كرد و سه تن از تجار بخارا را، به همراه هیئتى، نزد سلطان علاءالدین محمد خوارزمشاه* فرستاد و خواستار دوستى میان طرفین شد تا تجار نیز با امنیت در ممالك دو طرف رفتوآمد كنند، اما غایرخان*، حاكم اترار، به سلطان محمد اطلاع داد. وى نیز دستور قتل آنان را صادر كرد، اما یك نفر از آنان گریخت و چنگیزخان را از ماجرا با خبر كرد و در پى آن، چنگیزخان قصد تسخیر ممالك خوارزمشاهى را نمود.چون این خبر به سلطان محمد رسید، به نیشابور و بخارا و سپس به سمرقند و تركستان رفت و لشكریان مغول به تعقیب او پرداختند. میان سلطان محمد و مغولها نبردى درگرفت، اما سرانجام هر دو لشكر دست از جنگ برداشتند و لشكریان مغول نزد چنگیزخان بازگشتند. سلطان محمد، براى مقابله با مغولان، عدهاى از لشكریانش را به تركستان و ماوراءالنهر و شمارى را به بخارا و اترار فرستاد و دستور داد قلعه سمرقند را بازسازى كنند و خود به سوى نخشب روانه شد (رجوع کنید به ابناثیر، ج 12، ص 361ـ 362؛ نسوى، ص 49ـ52؛ جوینى، ج 1، ص 58، 62؛ منهاج سراج، ج2، ص 104ـ105؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص472ـ 478). چنگیزخان در 615 قوریلتاى بزرگى تشكیل داد و لشكرش را به تومان* (ده هزار)، هزاره و صده تقسیم كرد. وى در 616، نزد سلطان محمد، ایلچى فرستاد و اعلام جنگ كرد. سپس پسرانش و برخى امرا را به محاصره اترار و خجند فرستاد و خود به همراه تولوى* به سوى بخارا روانه شد. در اترار جنگ پنج ماه به طول انجامید. سرانجام اهالى به اطاعت راضى شدند، غایرخان به قتل رسید و شهر غارت شد (جوینى، ج 1، ص62ـ 66؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 487ـ490؛ بناكتى، ص 366). ابناثیر علت حمله چنگیزخان به ایران را بهصراحت ذكر نكرده (رجوع کنید به ج 12، ص 362)، اما ابنواصل (ج 4، ص 39) الناصرلدیناللّه، خلیفه عباسى، را عامل تحریك چنگیزخان براى حمله به قلمرو خوارزمشاهیان دانسته است. بیشتر منابع دوره مغول، حذف قراختائیان و واقعه اترار را عامل حمله مغولان به ایران میشمارند، گرچه ممكن است به واقع چنین نباشد (رجوع کنید به خیراندیش، ص 557ـ568).
در همان سال (616)، جوجى، جنتمور* را به تصرف جَند فرستاد و شهر به تصرف درآمد. سه تن از امراى چنگیز به جانب فناكت روانه شدند و پس از چند روز جنگ، اهالى اطاعت از مغولان را پذیرفتند. سپس، آن سه تن و لشكریانشان عازم خجند شدند و آنجا نیز به تصرف ایشان درآمد (جوینى، ج 1، ص70ـ73؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص490ـ495). در 617، بخارا نیز به تصرف مغولان درآمد و بیش از سى هزار تن از اهالى بخارا به قتل رسیدند و زنان و كودكان به اسارت گرفته شدند و در پى آن، چنگیزخان سمرقند را نیز فتح كرد. این فتح ویرانى شهر و دروازههاى آن را در پیداشت و بسیارى از امرا و لشكریان سپاه خوارزمشاهى نیز به قتل رسیدند (رجوع کنید به منهاج سراج، ج 2، ص 107؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 496ـ 503؛ بناكتى، همانجا). او در زمان محاصره سمرقند، سوبتاى بهادر و جبهنویان را به تعقیب علاءالدین محمد خوارزمشاه فرستاد. سلطان محمد كه در تِرْمِذ بود، گریخت و سرانجام به جزیره آبسكون پناه برد و در آنجا درگذشت. چنگیزخان، جوجى و چغتاى و اوگتاى را براى فتح خوارزم فرستاد. جلالالدین خوارزمشاه، كه به جانشینى پدرش رسیده بود، در خوارزم بود. محاصره خوارزم هفت ماه طول كشید تا اینكه چنگیزخان تولوى را فرستاد و شهر به تصرف مغولان درآمد. در فتح خوارزم، مغولان صاحبان مشاغل و حِرَف را، كه بالغ بر صد هزار تن میشدند، جدا كردند. كودكان و زنان را به اسارت درآوردند، بسیارى از مردان را كشتند و شهر را غارت و ویران كردند (رجوع کنید به نسوى، ص 69ـ70؛ جوینى، ج 1، ص 97ـ101؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 512ـ516). چنگیزخان به همراه تولوى به نخشب رفت و تولوى را به تسخیر شهرهاى خراسان فرستاد. چنگیزخان سپس ترمذ، بلخ، بدخشان و طالقان را تصرف كرد. در ترمذ چون اهالى اطاعت چنگیزخان را نپذیرفتند، به قتل رسیدند. در بلخ نیز، به رسم مغولان، اهالى را از شهر خارج و میان سپاهیان مغول تقسیم كردند و به قتل رساندند. در طالقان، حصار و باروى شهر ویران شد و اهالى شهر و حتى حیوانات را كشتند. تولوى نیز مرو و نیشابور و دیگر شهرهاى خراسان و هرات را گرفت و نزد چنگیزخان بازگشت. پس از مدتى، چغتاى و اوگتاى نیز از خوارزم به آنان پیوستند (رجوع کنید به جوینى، ج 1، ص 101ـ105؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 517ـ520؛ سیفى هروى، ص 66ـ72). جوینى (ج 1، ص 119ـ140) قتلعام مردم و آتش زدن مسجد و ویران كردن شهر و حصار مرو، و ویرانى شهر نیشابور و كشتار اهالى و حیواناتى مثل سگ و گربه و از میان بردن زمینهاى كشاورزى آنجا را به تفصیل شرح داده است. به گفته او (همان، ج 1، ص 140)، تنها چهارصد تن از پیشهوران نیشابور را جدا كردند و به تركستان بردند. حمله چنگیزخان و تاخت و تازهاى مغولان به ایران، صدمات و آثار زیانبارى برجاى گذاشت كه از جمله آنها كاهش جمعیت، از بین رفتن زمینهاى كشاورزى و زوال كشاورزى، مهاجرت مغولان به ایران و ازدیاد دامداران مهاجر، و انحطاط ساختار شهرى بود (رجوع کنید به پطروشفسكى، ص 483).
در 618 نیز ولایات عراق و آذربایجان و ارّان و گرجستان و نخجوان و سپس بسیارى از شهرهاى سرزمین قپچاقها و روسیه به تصرف مغولان درآمد (رجوع کنید به ابناثیر، ج 12، ص 382ـ383؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 531ـ535).
چنگیزخان در 619 با جلالالدین خوارزمشاه روبهرو شد و در نبرد سند او را شكست داد (رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 525ـ 527؛ نیز رجوع کنید به جلالالدین خوارزمشاه منكبرنى*). در 620، چنگیزخان به شمال رود سند حمله كرد و اوگتاى را به سمت جنوب آن فرستاد. اوگتاى غزنین را تصرف و غارت كرد (رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 528؛ بناكتى، ص370). نبرد سند به پیروزیهاى چنگیزخان در مغرب پایان بخشید، زیرا وى در 621 تصمیم به بازگشت به سوى مقر فرماندهى و زادگاهش، مغولستان، گرفت اما در این اثنا خبر عصیان تانگوتها را شنید و به همراه پسرانش، چغتاى و اوگتاى و تولوى، با تانگوتها جنگید و آنان را شكست داد، اما شیدورغو، پادشاه تانگوتها، به مركز حكومتش بازگشت. چنگیزخان میدانست كه شیدورغو قدرتش را از دست داده است، به همین سبب به او التفاتى نكرد و به سوى چین شمالى حركت نمود. وى در 623، در محلى به نام آربوقا، احساس كرد كه مرگش نزدیك است؛ ازاینرو، پسرانش را فراخواند و به آنان وصیت كرد كه در دفع دشمنان با یكدیگر همرأى باشند و پس از مرگش به یاسا* عمل كنند و اوگتاى را به ولایتعهدى خود منصوب كرد، سپس آنان را به اولوسِ (قلمرو) خودشان فرستاد و خود به همراه لشكرش عازم نَنْگِیاس شد (جوینى، ج 1، ص 109ـ111، 144؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 535 ـ539).
با رسیدن چنگیزخان به ننگیاس، فرمانروایان شهرهاى گوناگون نزد وى آمدند و اظهار اطاعت كردند. او در پاییز 624 درگذشت و بنابر وصیتش، وى را در كوه بورقان قالدون در مغولستان به خاك سپردند (رجوع کنید به منهاج سراج، ج 2، ص 148؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج1، ص539ـ543؛ بناكتى، ص370ـ371).
چنگیزخان در منابع به القاب مختلفى خوانده شده است. منهاج سراج او را فرمانرواى یأجوج و مأجوج ذكر نموده و از او با صفات خونریز و خونخوار و ملعون یاد كرده (رجوع کنید به ج 2، ص 93، 114، 144؛ نیز رجوع کنید به ابنابیالحدید، ج 8، ص 218)، اما در تاریخ جهانگشاى* جوینى و جامع التواریخ* از او به نیكى سخن گفته شده است. میرخواند (ج 4، ص 401) از او با لقب پادشاه جهانگیر و محمد میرك حسینى (ص 213) با لقب گیتیستان از او یاد كردهاند.
چنگیزخان حدود پانصد زن داشت كه شمارى از آنان زن اصلى یا خاتون و برخى كنیز بودند. از میان آنان پنج خاتون اعتبار خاصى داشتند. از میان فرزندان متعدد چنگیز، جوجى و چغتاى و اوگتاى و تولوى نزد وى داراى اعتبار بیشترى بودند (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 299ـ305). جانشینان چنگیزخان را قاآنهاى مغول میخوانند. محمدمیرك حسینى در ریاضالفردوس خانى (همانجا)، عنوان «خواقین چنگیزخانیه» را به جاى قاآن به كاربرده است.
چنگیزخان به سپاه توجه خاص داشت. سپاه به رسم چینیها به جناح راست، چپ و قلب تقسیم میشد. مجربترین سرداران، فرماندهى آن را برعهده داشتند و در تعلیم سپاهیان سختگیرى فراوانى میشد (اشپولر، ص 330ـ331).
چنگیزخان شمنیمذهب بود و تمایلى به گرویدن به دین دیگرى نداشت، اما به صورت مستقیم و غیرمستقیم به تحقیق درباره عادات و رسوم پیروان ادیان دیگر میپرداخت و چون از خطر جنگهاى مذهبى آگاه بود، در میان ملل آزادى مذهبى برقرار كرد (باوزانى، ص 540؛ راچنوفسكى، ص 197)، اما در میان فرایض اسلامى با حج مخالف بود (رجوع کنید به ابوالغازى بهادرخان، ص 130). مغولان در زمان جانشینان چنگیزخان، علاوه بر حمله به بغداد و از میان بردن خلافت عباسى، به سرزمینهاى دیگرى از جمله شام و مصر نیز تجاوز كردند (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ج 2، ص 1025ـ1034؛ نیز رجوع کنید به مغولها*).
منابع : (1) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1385ـ1387/ 1965ـ1967، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (2) ابناثیر؛ (3) ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ على منتصر كتانى، بیروت 1395/ 1975؛ (4) ابنعبرى، تاریخ مختصرالدول، چاپ انطون صالحانى یسوعى، بیروت 1958؛ (5) ابنواصل، مُفَرِّج الكروب فى اخبار بنیایوب، ج 4، چاپ حسنین محمدربیع، قاهره ( 1972)؛ (6) ابوالغازى بهادرخان، شجره ترك، چاپ پیتر د مزون، سنپطرزبورگ 1287/1871، چاپ افست آمستردام 1970؛ (7) داوودبن محمد بناكتى، تاریخ بناكتى= روضة اولیالالباب فى معرفة التواریخ و الانساب، چاپ جعفر شعار، تهران 1348ش؛ (8) جوینى؛ (9) خواندمیر؛ (10) عبدالرسول خیراندیش، «واقعه هایله اترار» در مجموعه مقالات اولین سمینار تاریخى هجوم مغول به ایران و پیامدهاى آن، ج 1، تهران: دانشگاه شهید بهشتى، 1379ش؛ (11) رشیدالدین فضلاللّه؛ (12) سیفبن محمد سیفى هروى، تاریخنامه هراة، چاپ محمد زبیر صدیقى، كلكته 1362/1943، چاپ افست تهران 1352ش؛ (13) محمدمیرك حسینى، ریاضالفردوس خانى، چاپ ایرج افشار و فرشته صرافان، تهران 1385ش؛ (14) عثمانبن محمد منهاج سراج، طبقات ناصرى، یا، تاریخ ایران و اسلام، چاپ عبدالحى حبیبى، تهران 1363ش؛ (15) میرخواند؛ (16) محمدبن احمد نسوى، سیرت جلالالدین مینكبرنى، چاپ مجتبى مینوى، تهران 1365ش؛ (17) باریس یاكوولیویچ ولادیمیرتسوف، چنگیزخان، ترجمه شیرین بیانى، تهران 1363ش؛
(18) A. Bausani, "Religion under the Mongols", in The Cambridge history of Iran, vol. 5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968; (19) Gerhard Doerfer, Turkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden 1963-1975; (20) EI2, s.v. "Cingiz-Khan" (by J. A. Boyle); (21) Rene Grousset, L'empire des steppes: Attila, Gengis Khan, Tamerlan, Paris 1969; (22) Ilia Pavlovich Petrushevskii, "The Socio- Economic condition of Iran under The Il-Khans", in The Cambridge history of Iran, vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968; (23) Paul Ratchnevsky, Genghis Khan: his life and legacy, tr. and ed. Thomas Nivison Haining, Oxford 1996; (24) The Secret history of the Mongols, vol.1, tr. Francis Woodman Cleaves, Cambridge, Mass.: Harvard University Press, 1982; (25) Bertold Spuler, Die Mongolen in Iran, Leiden 1985.