responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5562

 

چِنار ، درختى به نام علمى پلاتانوس اُرینتالیس از خانواده چناریان كه تا ارتفاع بیست ـ سى متر می‌رسد، با تاج كروى باز، تنه ضخیم، برگهاى خزان ریز پنجه‌اى، گلهاى تك جنسى ریز و سبزفام و میوه‌هاى فندقه‌اى كركدار. موسم گل‌دهى چنار از فروردین تا خرداد است (رجوع کنید به قهرمان، ج 10، لوحه 1221؛ براى تلفظ نام رجوع کنید به غیاث‌الدین رامپورى؛ شاد، ذیل واژه). این درخت، بومى جنوب و شرق اروپا تا فلات ایران است. چنار در اكثر نقاط ایران می‌روید و به‌جز مناطق گرم و مرطوب كشور (استانهاى جنوبى)، در دیگر نقاط در كنار رودخانه‌ها، جویبارها و چشمه‌هاى كوهستانى می‌روید و در حاشیه خیابانها و معابر عمومى شهرها نیز كاشته می‌شود (مظفریان، ص 585؛ نیز رجوع کنید به ساعى، ج 1، ص 219؛ ثابتى، ص 521ـ523؛ قهرمان، همانجا). این درخت در فارسى، عمومآ چِنار نام دارد (فارسى میانه: چنار؛ رجوع کنید به مكنزى، ذیلCinar" "). در قدیم به آن چنال هم می‌گفتند (رجوع کنید به اسدی‌طوسى، ذیل واژه). در كردستان، چنار به سپیدار اطلاق می‌شود (یكى از جورهاى چنار در زبان كردى، جَوهَردار نام دارد؛ رجوع کنید به شرفكندى، ذیل واژه). معادل عربى نام این درخت، دُلب یا واژه معرّب صِنار است.

محبوبیت و پراكنش گسترده چنارهاى كشت شده به صورت درختان زینتى یا سایه‌دار در ایران، مخصوصآ در باغها و خیابانهاى شهرها، به سبب چندین ویژگىِ چنار است. این درخت مخصوصآ در جوانى به سرعت رشد می‌كند و تاجى گسترده، برگهاى پنجه‌اى بزرگ (رجوع کنید به >دایرةالمعارف بزرگ شوروى<، ج 20، ص 205ـ206؛ كه برخى شاعران آن را به كف دست پنجه گشاده انسان تشبیه كرده‌اند؛ رجوع کنید به انورى، ج 1، ص 2، 285؛ شاد، همانجا)، تنه بلند و راستِ به‌تدریج باریك شونده و پایه‌اى دارد كه در طول سالها گسترش می‌یابد و به صورت غیرطبیعى به یك توده بزرگِ غالبآ پهن تبدیل می‌شود كه با پیرشدن، توخالى می‌شود. عمر آن نیز چشمگیر است: دوهزار سال یا بیشتر (>دایرةالمعارف بزرگ شوروى<، ج 20، ص 206). این درخت به آسانى و به شیوه‌هاى متفاوت تكثیر می‌یابد: با بذر، قلمه‌زدن یا خواباندن شاخه‌ها. چنارها در خاكهاى غنى، سنگین، سرد و مرطوب (به علت نیاز به رطوبت فراوان در اطراف ریشه‌ها) به بهترین وجه رشد می‌كنند و در خاكهاى خشك، رسى یا نمكى زنده می‌مانند ولى رونقى نخواهند یافت. به‌علاوه، نظر به شهرهاى پیشرفته ایران، چنارها در برابر آلودگى هوا و آبهاى آلوده جارى در شهرها، كه از عوامل بازدارنده رشد زیاد و سریع چنارند، مقاوم‌اند. یك دلیل احتمالى محبوبیت چنار در ایران این است كه مردم اعتقاد دارند این درخت از گسترش تب و بیماریهاى عفونى ناشى از میكروبهاى موجود در هوا جلوگیرى می‌كند (ویلبر، ص10). این تأثیر بهداشتى در هیچ‌كدام از منابع قدیمى نیامده است، البته برخى دانشمندان اسلامى، بخور برگها یا سوزاندن آنها را براى از بین بردن برخى جانوران موذى مفید دانسته‌اند (رجوع کنید به ادامه مقاله).

شاهد دیگر براى اهمیت چنار در ایران، استفاده از نام این درخت در نام‌گذارى بسیارى از مكانها (بیشتر در آبادیها و روستاها) است (رجوع کنید به دهخدا، ذیل واژه و تركیبات آن). اعتمادالسلطنه در مرآة البلدان (ج 4، فهرست اماكن، ص 2537ـ 2538) و رزم‌آرا در فرهنگ جغرافیائى ایران (ج 11، ص140ـ 141)، مجموعآ 28 محل با نام چنار، 12 محل با نام چناران (مثلا چناران بیگلرخان: روستایى در غرب نهاوند)، 45محل با نام چنار و یك متمم (مثلا چنارون: روستایى در لاهیجان؛
چنار (ــِ) خاتون: روستایى در بروجرد؛
چنار خُشكَه: روستایى در خرّم‌آباد؛
چنار سوخته: روستاهایى در آباده، دره‌گز و جهرم؛
نیز چنار سوخته در تهران رجوع کنید به ادامه مقاله؛
چنار (ــِ) شیخ و چنار عباس‌خان: روستاهایى در همدان؛
چنار سیدمحرّم: روستایى در اردبیل) و شانزده محل با نام چنار و یك پسوند (مثلا چنارك : روستایى در دماوند؛
چنارستان: روستایى در قزوین؛
چنارى : روستایى در نهاوند) را نام‌برده‌اند. در جاینامهاى فراوانى نیز چنار، بخش دوم تركیب آنهاست، از قبیل پاچنار (براى نمونه رجوع کنید به همان، ج 11، ص 85).

چنار در شعر كلاسیك فارسى بسیار مورد توجه است و اغلب در آثار واقع‌گرایانه‌تر از آن سخن به میان می‌آید (رجوع کنید به ادامه مقاله). در بندهش (ص 87) به همراه سرو، سپیدار، شمشاد و غیره، از آن به عنوان درختى پایا و بدون ارزش غذایى براى انسان یاد شده است.

احتمالا قدیم‌ترین مبحث موجود در زمینه كشت چنار در ایران، نگاشته‌هاى رشیدالدین فضل‌اللّه همدانى (متوفى 718، وزیر فرهیخته و بُستان‌كار علاقه‌مند روزگار ایلخانان) است. او در كنار نكات مشروح كشاورزى، درخت چنار را مبارك، درازعمر و با قابلیت بالاى رشد و چوبش را مقاوم در برابر آفات و باارزش دانسته و ظاهرآ در زمان او این درخت در تبریز نبوده و او آن را (از سرزمین قازان) به آنجا آورده و كاشته است. به نوشته او، درختان مثمر و غیرمثمر زیادى را می‌توان به این درخت پیوند زد (رجوع کنید به ص 55ـ57؛
نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).

منابعى در مورد محبوبیت چنار و اندازه بزرگ بعضى گونه‌هاى آن در ایران، مخصوصآ در سفرنامه‌هاى برخى جهانگردان اروپایى وجود دارد. ماركوپولو (ج 1، ص 83، 127ـ128) به یك درخت بلند و منحصر به فرد در ناحیه تون و قاین اشاره كرده و آن را درخت خورشید) (Arbre Solنامیده واین همان است كه كوردیه (رجوع کنید به همان، ج 1، ص 128، پانویس 2) آن را درخت چنار معرفى كره است (براى توضیحات بیشتر رجوع کنید به همان، ج 1، ص 128ـ139). پیترو دلاواله، دیپلمات ایتالیایى، در 1026/ 1617 تهران را به‌سبب تعداد فراوان درختان قطور و زیباى چنار، شهر چنارها نامیده است (ج 1، ص 703). وى (ج 1، ص 722ـ723) باغ‌الجنّه در بیرون از قزوین را نیز باغِ جنگلى نامیده «زیرا چیز دیگرى جز تعداد زیادى درختان بلند و انبوه چنار كه بر آن سایه افكنده بود، نداشت». سیلوا اى فیگروا، معاصر دلاواله، به چنارى غول‌پیكر در نطنز اشاره كرده است كه تعداد زیادى از مردم و اسبها و شتران می‌توانستند بدون آنكه گروهى از گروه دیگر در زحمت باشد، در سایه آن بیاسایند (رجوع کنید به ص 251ـ252).

در میان باغهاى احداثى تیمورلنگ در سمرقند، باغ چنارى وجود دارد كه نظام‌الدین شامى (ص 211) و ظهیرالدین بابر (ج 1، ص 70) آن را ذكر كرده‌اند (نیز رجوع کنید به كلاویخو، ص 229). بابر (ج 1، ص 211) همچنین به باغ كلان الغ‌بیگ میرزا در كابل اشاره نموده كه در آن چنارهاى محكمى وجود داشته و در میان دیگر باغهاى كابل، او (ج 1، ص 393) به باغ چنار نیز اشاره كرده است. چهار باغ مشهور اصفهان نیز با چهار ردیف از درختان چنار خط‌كشى شده است.

چنار غول‌پیكر و عجیب تجریش (چنار معروف امامزاده صالح)، توجه دیولافوا (متوفى 1916) را جلب كرده بود : «محیط آن تقریبآ به 15 متر می‌رسد، هریك از شاخه‌هاى آن مانند تنه درخت كهنسالى بر فراز بناى مسجد و اطراف آن سر به آسمان كشیده است. این درخت عده كثیرى را در سایه خود پناه می‌دهد. مؤمنین در زیر آن نماز می‌خوانند. مكتبدار، كودكان را در آنجا جمع كرده و درس می‌دهد. قهوه‌چى، سماور و استكان و لوازم خود را درون حفره پایه درخت جاى داده است» (ص 158؛
قس نقل‌قولى از رالینسون كه گفته بود در تجریش چنار بزرگى را اندازه گرفته كه در ارتفاع پنج‌پایى، محیطش 108 پا بوده است. براى این نقل‌قول و دیگر نوشته‌هاى جهانگردان اروپایى درباره چنارهاى ایران رجوع کنید به یول و برنل، ص 187). از چنار امامزاده صالح تجریش فقط یك پایه دو شاخه شده بزرگ و خشك با یك جفت شاخه نورسته مانده بود كه نشان می‌داد پایه درخت كاملا نمرده است. این پایه در 1379ش بریده شد. این چنار از چنارهاى مورد احترام بوده است (رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 219ـ220) و هدایت (ص 164ـ 165) درباره آن قصه عامیانه‌اى ذكر كرده است (نیز رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص220).

در 1347ش، سازمان ملى سابق حفاظت آثار باستانى ایران، مكان‌یابى و ثبت درختان مشهورى را كه حداقل صد سال عمر داشتند، در همه كشور شروع كرد. شناسنامه‌هاى تولید شده، چنارهاى بزرگ زیادى را نشان می‌دهد، از جمله در شهمیرزاد (سن: 1500 سال؛
ارتفاع: 25 متر؛
محیط در ارتفاع یك مترى زمین: 15 متر)، روستاى طَرْق در نطنز (سن: 1300 سال؛
ارتفاع: 25 متر؛
محیط: 5ر7 متر) و چنارى در خامنه (سن : 1250 سال؛
ارتفاع: 22 متر؛
محیط: 5ر16 متر). این اسناد اظهارات دلاواله را مبنى بر سنّت احترام گذاشتن ایرانیان به درختان بزرگ و كهن سال تأیید می‌كند (رجوع کنید به ماسه، ج 1، ص 221ـ222). شاردن (ج 8، ص 44) نیز می‌نویسد : «مسلمانان به درختانى كه به نظرشان چند قرن زیسته‌اند، خالصانه احترام می‌گذارند.»

به نظر می‌رسد كه احترام به درختان پیر، یادگار رسمى باستانى در ایران باشد، چنان‌كه خشایارشا، در زمان لشكركشى به یونان، درخت چنار زیبایى را با زیورآلات طلایى آراسته بود (هرودوت، كتاب 7، بند31؛
قس ماركوپولو، ص 129).

بسیارى از چنارهاى پیر ثبت شده، در زیارتگاه یك امامزاده، مسجد، تكیه، قبرستان قدیمى یا در جوار این‌گونه مكانها قرار داشته‌اند. بعضى این چنارهاى پیر را مقدّس می‌دانستند و براى برآورده شدن برخى خواستهایشان، به آنها دخیل* می‌بستند. همچنین شمعهاى نذرى را در جایى روى تنه درخت یا در حفره‌هاى موجود بر روى تنه درختان كهن‌سال می‌افروختند (رجوع کنید به درخت*). در تهران دو اصله از پیرترین این چنارها در صحن قدیمى امامزاده یحیى وجود دارد كه هنوز آثار دخیلهاى متأخر و حتى متقدم بر تنه‌شان باقى است. یكى از آنها، كه در خارج از صحن امامزاده قرار دارد، به چنار سوخته معروف است و وجه‌تسمیه آن هم حفره بزرگى در پایه درخت است كه با دود شمع و شعله شمعها و چراغهاى نذرى سیاه شده است (ماسه، ج 1، ص 219؛
نیز رجوع کنید به شاردن، ج 7، ص 474). چنار مقدّس دیگرى در جنوب غرب تهران، معروف به هفت چنار، هست كه مسجد كوچكى نیز در كنار آن قرار دارد (اكنون مسجد قدیمى را تخریب كرده و مسجد جدیدى به جاى آن ساخته‌اند). به نظر می‌رسد كه این چنار متشكل از هفت چنار مستقل از هم است كه چسبیده به هم رشد كرده‌اند. مطابق گزارشها، این هفت تنه قطور از یك پایه بزرگ منفرد منشأ گرفته‌اند كه در حال حاضر تقریبآ به‌طور كامل در زمین دفن شده است. به این هفت تنه هم، كه قداست عدد هفت را نیز با خود دارد، دخیلهایى بسته‌اند و حفره كوچك موجود در یكى از تنه‌هایش نیم‌سوز شده است.

در محوطه ارگ تهران، تعدادى چنار قدیمى با نام چنار عباسى وجود داشته است كه مردم آنها را به حضرت عباس علیه‌السلام منسوب می‌دانسته‌اند؛
اما برطبق نوشته‌هاى اعتمادالسلطنه (ج 1، ص 603ـ604)، این درختان را احتمالا به فرمان شاه‌عباس اول كاشته‌اند (براى نقل‌قولى متفاوت رجوع کنید به معیرالممالك، ص 16، 28).

مصارف دارویى و صنعتى. چوب چنار سبك وزن، سخت (اما آسان براى نجارى) و داراى بافتى زیباست و چوب اصلى نجارى در مناطق بدون چوب كشور را تشكیل می‌دهد. براى مثال، به نوشته حجازى (ص 7)، كشاورزان اصفهان آن را میخ طلایى می‌نامند. امروزه، از این چوب براى ساختن جعبه، در و پنجره، كف‌پوش، روكشهاى چوبى و غیره به فراوانى استفاده می‌شود. آدام اولئاریوس (از سفیرانى كه دوكِ هولشتاین ـ گوتورپ در نیمه اول قرن یازدهم/ هفدهم، وى را به دربار صفوى در اصفهان اعزام كرده بود)، درباره كارهاى چوبى تزیینى ایران می‌نویسد: «ایرانیان به نوعى چوب ناشناخته در اروپا، به‌نام چنار علاقه خاصى دارند... این چوب قهوه‌اى است و رگه‌هاى مواجى دارد و ایرانیان از آن براى ساختن در و پنجره استفاده می‌كنند. وقتى آن را با روغن جلا می‌دهند، به صورت غیرقابل قیاسى، زیباتر از آنهایى است كه در اینجا (منظور اروپا) از گردو می‌سازند» (ص 756). ستونهاى چوبى در قصرهاى سلطنتى صفویه، از قبیل عالی‌قاپو و چهل‌ستون (هر دو را در نیمه اول قرن یازدهم ساخته‌اند)، از كُنده چنارهایى با قطر متوسط شصت سانتیمتر تراشیده شده‌اند (رجوع کنید به حجازى، ص 7 و ص 8ـ9، تصاویر؛
براى نمودهاى خاص چنار در نقاشى ایرانى رجوع کنید به >بررسى هنر ایرانى<، ج 15، ضمیمه، ص 47، ذیل "plane trees"). از چوب‌چنار (معمولا سرشاخه‌هاى درخت) به عنوان سوختى مناسب در برخى مناطق روستایى استفاده می‌كنند. این گفته برخى شاعران و فرهنگ‌نویسان ایرانى كه «چنار به آتش گرفتن از خود مشهور (است)» (رجوع کنید به انورى، ج 2، ص 714؛
شاد، همانجا؛
دهخدا، ذیل واژه) یا اینكه «به شبها از او اخگر بارد» (رجوع کنید به غیاث‌الدین رامپورى، همانجا)، شاید تفسیرش در قابلیت آتش‌گیرى چوب خشك چنار باشد (قس انطاكى، ج 1، ص 174، ذیل «دُلب»، كه می‌گوید: «بویش شبیه بوى قیر است»). مطابق روش ابتدایى تولید حرارت و سپس آتش به‌وسیله اصطكاك دو جسم چوبى، شاید اگر شاخه‌هاى خشك و از هم گسیخته یك چنار قدیمى در باد (مخصوصآ در هواى خشك) به هم مالیده شوند، دود كنند و آتش بگیرند. شاید برخى چنارهاى سوخته مذكور نیز به این دلیل آسیب دیده باشند.

دیوسكوریدس (ص 82ـ83) و جالینوس (رجوع کنید به ابن‌بیطار، ج 2، ص 94) خواص و كاربردهاى دارویى چنار را كشف كرده بودند. پزشكان و داروشناسان جهان اسلام (براى نمونه رجوع کنید به مجوسى، ج 2، ص 115؛
هروى، ص 155ـ156؛
ابن‌سینا، ج 1، كتاب 2، ص 472)، در سده‌هاى میانه به‌ندرت مطلب جدیدى به یافته‌هاى دانشمندان یونانى افزوده‌اند. در مورد طبع و مزاج چنار (از لحاظ طب جالینوسى)، جالینوس ابراز می‌كند: «جوهر چنار مرطوب است و از چیزهاى معتدل دور نیست» (رجوع کنید به ابن‌بیطار، همانجا)، اما گاه محققان اسلامى در سده‌هاى میانه با نظر جالینوس و یا با یكدیگر موافق نیستند (رجوع کنید به طبرى، ص 403؛
مجوسى، همانجا؛
هروى، ص 155؛
ابن‌سینا، همانجا). یك نكته جالب توجه و احتمالا جدید در نوشته‌هاى این مؤلفان غیریونانى، به تأثیر زیان‌بار یا دافع چنار بر برخى جانوران ارتباط دارد. علی‌بن عباس مجوسى اهوازى (همانجا) سوزاندن برگ و پوست چنار را از بین‌برنده خفاش، و هروى (ص 156) این عمل را موجب مرگ پرستوها می‌داند. ابن‌سینا، كه به نظر می‌رسد شكل درست نام حیوانات را نگاشته است، تأكید می‌كند كه برگها و پوست چنار، خَنافِس (جمعِ خُنفُساء : سوسك، ساس) را می‌كشد (رجوع کنید به همانجا؛
نیز رجوع کنید به ابن‌بیطار، همانجا، به نقل از غافقى، گیاه‌ـداروشناس اندلسى، متوفى560؛
شاید اختلافات مذكور ناشى از خلط نامهاى خنافِس، خفافیش (جمعِ خفاش) و ختاتیف (جمع خُتّاف: پرستو) باشد).

احتمالا حكیم مؤمن* (رونق حیاتش در 1077ـ1105) اولین پزشك و داروشناس مسلمان است كه در مورد عرق چنار و خواصش بحث كرده است. او (ص 117) توضیح می‌دهد كه چگونه آن را از پوست، برگها و میوه‌هاى چنار تهیه می‌كنند و براى درمان تنگى نفس بسیار مفید است. همچنین درباره عرق ریشه‌اش می‌نویسد: «به جهت تقویت بدن و ضعف معده و تقویت عصب و تثمین بدن و امراض بارده و بواسیر و رعشه و استسقاء و درد دل نافع است و قدرى نشاء (= نشئه) دارد اما نه به حد اِسكار» (همانجا). امروزه در ایران، عرق برگ چنار به صورت تجارى تهیه می‌شود و به عنوان خنك‌كننده، تب‌بر، چاق‌كننده، آرام‌بخش و در درمان رعشه و آسم كاربرد دارد.

با وجود همه فواید و كاربردهاى چنار، برخى شاعران با صفاتى مثل «بی‌ثمر» و «تهی‌دست»، این درخت را بی‌فایده دانسته، آن را همچون دیگر درختانِ «بی‌ثمر»، نظیر بید و سرو، مورد كم‌لطفى قرار داده‌اند (رجوع کنید به ناصر خسرو، ص 99، 505؛
انورى، ج 1، ص 161). شاید به همین دلیل است كه برخى بُستان‌كاران براى ایجاد چنار «پربار» به پیوندهاى گوناگون روى می‌آوردند. ابونصرى هروى، مؤلف رساله ارشاد الزراعه (نگارش در 921؛
ص 198ـ199)، اظهار می‌دارد كه بیشتر درختان میوه را می‌توان با موفقیت به چنار پیوند زد و مخصوصاً وى امكان پیوند تاك به آن و نحوه این پیوند را از جالینوس نقل می‌كند.


منابع :
(1) ابن‌بیطار؛
(2) ابن‌سینا؛
(3) قاسم‌بن یوسف ابونصرى هروى، ارشاد الزراعه، چاپ محمد مشیرى، تهران 1356ش؛
(4) علی‌بن احمد اسدى طوسى، لغت فرس، چاپ عباس اقبال آشتیانى، تهران 1319ش؛
(5) اعتمادالسلطنه؛
(6) داوودبن عمر انطاكى، تذكرة أولى الألباب (و) الجامع للعجب العُجاب، (قاهره) 1416/1996؛
(7) محمدبن محمد (على) انورى، دیوان، چاپ محمدتقى مدرس رضوى، تهران 1364ش؛
(8) بابر، امپراتور هند، بابرنامه، چاپ مانو ایزى نینك، كیوتو 1995ـ1996؛
(9) بندهش، (گردآورى) فرنبغ دادگى، ترجمه مهرداد بهار، تهران 1369ش؛
(10) حبیب‌اللّه ثابتى، جنگلها، درختان و درختچه‌هاى ایران، تهران 1355ش؛
(11) رضا حجازى، بررسى چنار در ایران، تهران 1337ش؛
(12) حكیم مؤمن؛
(13) دهخدا؛
(14) دیوسكوریدس، هیولى الطب فى الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَن‌بن بسیل و اصلاح حنین‌بن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛
(15) رزم‌آرا؛
(16) رشیدالدین فضل‌اللّه، آثار و احیاء، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران 1368ش؛
(17) كریم ساعى، جنگل‌شناسى، تهران 1327ـ1329ش؛
(18) محمد پادشاه‌بن غلام محیی‌الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسى، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران 1363ش؛
(19) عبدالرحمان شرفكندى، فرهنگ كردى ـ فارسى = هه نبانه بورینه، تهران 1369ش؛
(20) علی‌بن سهل طبرى، فردوس‌الحكمة فی‌الطب، چاپ محمد زبیر صدیقى، برلین 1928؛
(21) محمدبن جلال‌الدین غیاث‌الدین رامپورى، غیاث‌اللغات، چاپ منصور ثروت، تهران 1375ش؛
(22) احمد قهرمان، فلور ایران، ج 10، تهران 1367ش؛
(23) علی‌بن عباس مجوسى، كامل‌الصناعة الطبیة، بولاق 1294؛
(24) ولی‌اللّه مظفریان، درختان و درختچه‌هاى ایران، تهران 1383ش؛
(25) دوستعلى معیرالممالك، یادداشتهایى از زندگانى خصوصى ناصرالدین شاه، تهران 1362ش؛
(26) ناصرخسرو، دیوان، چاپ جعفر شعار و كامل احمدنژاد، تهران 1378ش؛
(27) نظام‌الدین شامى، ظفرنامه، چاپ پناهى سمنانى، تهران 1363ش؛
(28) صادق هدایت، نیرنگستان، تهران 1342ش؛
(29) هروى؛


(30) Leo Bronstein, "Decorative woodwork of the Islamic period", in A survey of Persian art:from prehistoric times to the present, ed. Arthur Upham Pope, vol.6, Tehran: Soroush, 1977;
(31) Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'orient, new ed. by L. Langles, Paris 1811;
(32) Ruy Gonzalez de Clavijo, Embassy to Tamerlane: 1403-1406, tr. Le Strange, London 1928;
(33) Pietro Della Valle, Viaggi, Brighton 1843;
(34) Jan Paule Rachel Dieulafoy, La Perse, la Chaldee et la Susiane, Paris 1887;
(35) Great Soviet encyclopedia, New York 1973- 1983, s.v. "platanws" (by V. N. Gladkova);
(36) Herodotus, The history of Herodotus, tr. George Rawlinson, Chicago 1952;
(37) David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, Oxford 1990;
(38) Marco Polo, The book of Ser Marco Polo the Venetian concerning the kingdoms and marvels of the East, translated and edited, with notes by Henry Yule, 1871, 3rd. ed. by Henry Cordier, 1903-1920, repr. London 1975;
(39) Henri Masse, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938;
(40) Adam Olearius, Voyage de Moscovie et de Perse, Leiden 1814;
(41) Garcia de Silva Y Figueroa, L'ambassade de D. Garcias de Silva Figueroa en Perse, tr. M. de Wicquefort, Paris 1667;
(42) A survey of Persian art: from prehistoric times to the present, ed. Arthur Upham Pope, Tehran: Soroush, 1977;
(43) Donald Newton Wilber, Persian gardens & garden povilions, Rutland, Vt. [1962];
(44) Henry Yule and A. C. Burnell, Hobson-Jobson..., new ed. by William Crooke, London 1903, repr. Delhi 1968.

/ هوشنگ اعلم /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5562
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست