چشم/ چشمپزشكى (3) ، چشمپزشكینامههاى فارسى. به فارسى نیز كتابهایى در این باب نوشته شده یا بخشهایى از كتابهاى پزشكى عمومى به بیماریهاى چشم اختصاص یافته است.
نخستین كتاب فارسى كه در آن به ساختمان چشم و مزاج چشم پرداخته شده، هدایةالمتعلّمین فیالطب* از اخوینى بخارى (سده چهارم) است (رجوع کنید به ص 75ـ77، 123ـ127). نخستین و برجستهترین كتاب مستقل فارسى در این باره، نورالعیون از ابوالروح محمدبن منصور، معروف به زریندست*، است كه در 480 تألیف شده است. این كتاب، به پیروى از حنینبن اسحاق، در ده «مقالتِ» پرسش ـ پاسخگونه (حدود 910 پرسش و پاسخ) و براى پسر مؤلف نگاشته شده است (رجوع کنید به گ 2ـ4؛ نیز رجوع کنید به منزوى، ج 5، ص 3756).
اسماعیل جرجانى* (متوفى 531) در گفتار دوم ذخیره خوارزمشاهى* در هفت جزء، شامل 77 باب، به چشمپزشكى پرداخته و نوشته كه از تذكرةالكحالین عیسى كحال و ادویة العینِ جالینوس (رجوع کنید به ص 342، 358، 655) و بیش از همه از ابوعلى سینا (رجوع کنید به همان، ص 341، 347، 362، و جاهاى دیگر) تأثیر گرفته است. وى به چرایىِ «ازرق» بودن چشم مردم صقلاب (اسلاوها؛ ص 333) و دوربینى و نزدیكبینى (همانجا) اشاره كرده، اما از بهكارگیرى عینك سخن نگفته است. بخش پایانى به داروهاى مفرد و تركیبى چشم اختصاص دارد (رجوع کنید به همان، 655ـ656، 740ـ741). وى در كتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة، بهتشریح چشم، بیماریها و شیوه درمان آنها و داروهاى چشم پرداخته است (رجوع کنید به 80ـ82، 309ـ331، 701ـ706). تذكرةالكحالین به فرمان یكى از سلاطین سلسله قطبشاهیان* در هند، به فارسى برگردانده شد (منزوى، ج 5، ص 3357) و شمسالدین حسین جرجانى، مترجم آن، نقدى در آخر كتاب به آن افزود كه در همان دوره، به عنوان راهنماى جراحیهاى چشم، بدان مراجعه میشد (الگود، ص 57). در همین دوره، بهاءالدوله رازى* در كتاب خلاصة التجارب (تألیف 907) به ساختمان چشم و بیماریهاى آن و معرفى عینك پرداخته است (رجوع کنید به ص 223ـ253). از دوره صفوى و قاجار چند رساله و كتاب هنوز بررسى نشده باقى مانده است (رجوع کنید به منزوى، ج5، ص3263، 3405ـ3406، 3518، 3593، 3649؛ نیز رجوع کنید به بخش 2 و 4 مقاله).
منابع : (1) ابنابیاصیبعه، عیونالأنباء فى طبقاتالأطباء، چاپ نزار رضا، بیروت ( 1965)؛ (2) ابناخوه، كتاب معالم القربة فى احكام الحسبة، چاپ محمد محمود شعبان و صدیق احمد عیسى مطیعى، مصر 1976؛ (3) ابنجزّار، زادالمسافر و قوت الحاضر، چاپ محمد سویسى و دیگران، تونس 1999؛ (4) همو، طب الفقراء و المساكین، چاپ وجیهه كاظم آلطعمه، تهران 1375ش؛ (5) ابنسینا، القانون فیالطب، چاپ ادوار قش، بیروت 1408/1987؛ (6) همو، من مؤلفات ابنسینا الطبیة، چاپ محمد زهیرالبابا، حلب 1404/1984؛ (7) ابنمُنذِر، كاشف هَمِّالویل فى معرفة امراضالخیل، او، كاملالصناعتین البیطرة و الزرطقة، المعروف، بالناصرى، چاپ عبدالرحمان دقّاق، پاریس 1411ـ1416/1991ـ1996؛ (8) ابننفیس، المهذّب فى الكحل المجرّب، چاپ محمد ظافر وفائى و محمدرواس قلعهجى، رباط 1414/1994؛ (9) اخوینى بخارى؛ (10) اسماعیل بغدادى، هدیةالعارفین، ج 1، در حاجیخلیفه، ج 5؛ (11) احمدبن محمد بلدى، كتاب تدبیر الحُبالى و الاطفال و الصِبیان و حفظ صحّتهم و مداواة الامراض العارضة لهم، چاپ محمود حاج قاسم محمد، (بغداد) 1980؛ (12) بهاءالدوله رازى، كتاب خلاصةالتجارب، چاپ سنگى كانپور 1893، چاپ افست (تهران): مؤسسه مطالعات تاریخ پزشكى، طب اسلامى و مكمل، 1382ش؛ (13) جابربن حیان، مختار رسائل جابربن حیان، چاپ پ. كراوس: كتاب اخراج ما فى القوة الى الفعل، قاهره 1354/1935؛ (14) اسماعیلبن حسن جرجانى، ذخیره خوارزمشاهى، چاپ عكسى از نسخهاى خطى، چاپ علیاكبر سعیدى سیرجانى، تهران 1355ش؛ (15) همو، كتاب الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة، عكس نسخه مكتوب در سال 789 هجرى محفوظ در كتابخانه مركزى دانشگاه تهران، تهران 1345ش؛ (16) خلیفةبن ابیالمحاسن حلبى، الكافى فى الكحل، چاپ محمد ظافر وفائى و محمد رواس قلعهجى، بیروت 1415/1995؛ (17) حنینبن اسحاق، كتاب العشر مقالات فى العین، چاپ ماكس مایرهوف، قاهره 1928، چاپ افست بیروت (بیتا.)؛ (18) هیامحمد دوسرى، فهرس المخطوطات الطبیة المصورة بقسم التراث العربى، كویت 1405/1984؛ (19) محمدبن زكریا رازى، تدبیرالصبیان، چاپ محمود حاجقاسم محمد، بغداد 2001؛ (20) همو، الحاوى فى الطب، چاپ محمد محمداسماعیل، بیروت 1421/2000؛ (21) همو، طبیب من لاطبیب له، او، من لایحضُرُه الطبیب، چاپ محمد ركابى رشیدى، قاهره 1418/1998؛ (22) همو، المرشد، چاپ البیر زكى اسكندر، قاهره 1961؛ (23) همو، المنصورى فى الطب، چاپ حازم بكرى صدیقى، كویت 1408/1987؛ (24) اسحاقبن على رهاوى، ادب الطبیب، چاپ مریزن عسیرى، مدینه 1412؛ (25) محمدبن منصور زریندست، نورالعیون، نسخه خطى كتابخانه آیةاللّه مرعشى نجفى، ش 12528؛ (26) خلفبن عباس زهراوى، جراحى و ابزارهاى آن، ترجمه فارسى بخش سیام از كتاب التصریف لمن عجز عن التألیف، چاپ احمد آرام و مهدى محقق، تهران 1374ش؛ (27) شاپوربن سهل، قرابادین، نسخه خطى كتابخانه ملك، ش 4234؛ (28) احمدبن محمد طبرى، المعالجات البقراطیة، در أمراض العین و معالجاتها، چاپ محمد رواس قلعهجى و محمد ظافر وفائى، لندن 1419/1998؛ (29) علیبن سهل طبرى، فردوس الحكمة فى الطب، چاپ محمد زبیر صدیقى، برلین 1928؛ (30) عماربن على عمّار موصلى، المنتخب من علم العین و علاجها، چاپ محمد رواس قلعهجى و محمد ظافر وفائى، در ثابتبن قُرّه، البصر و البصیرة فى علم العین و عللها و مداواتها، چاپ محمد رواس قلعهجى و محمد ظافر وفائى، ریاض 1411/1991؛ (31) بدرالدین محمدبن بهرام قلانسى، اقرباذین القلانسى، چاپ محمد زهیرالبابا، حلب 1403/1983؛ (32) داودبن ابینصر كوهین عطار هارونى، منهاج الدُّكّان و دستورالاعیان فى اعمال و تراكیب الادویة النافعة للابدان، چاپ حسن عاصى، بیروت 1412/1992؛ (33) علیبن عباس مجوسى، كامل الصناعة الطبیة، بولاق 1294؛ (34) عیسیبن یحیى مسیحى، كتاب المائة فى الطب، دمشق 2000؛ (35) احمد منزوى، فهرستواره كتابهاى فارسى، تهران 1374ش ـ؛ (36) اسامه ناصر نقشبندى، مخطوطات الطب و الصیدلة و البیطرة فى مكتبة المتحف العراقى، بغداد 1981؛
(37) Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur, Leiden 1943-1949, Supplementband, 1937-1942; (38) Masih b. Hakam Dimasqi, La Risala al-Haruniyya, texte etabli, traduit et annote par Suzanne Gigandet, Damascus 2002; (39) Cyril L. Elgood, Safavid medical practice, London 1970; (40) Lucien Leclerc, Histoire de la medecine arabe, New York 1971; (41) Max Meyerhof, "The history of trachoma treatment in antiquity and during the Arabic Middle Ages", Bulletin of the Ophtalmological Society of Egypt, 29 (1936), repr. in Max Meyerhof, Studies in medieval Arabic medicine: theory and practice, ed. Penelope Johnstone, London 1984; (42) Gregor Schoeler, "Der verfasser der Augenheilkunde K. Nur al-uyin und das schema der 8 Praliminarien im 1.Kapitel des Werkes", Der Islam, vol.64, no.1 (1987); (43) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Leiden 1967- ; (44) M. Le Baron de Slane, Catalogue des manuscrits arabes, Paris 1883-1895; (45) Manfred Ullmann, Die Medizin im Islam, Leiden 1970; (46) Khalaf ibn Abbas Zahrawi, On surgery and instruments, a definitive edition of the Arabic text with English translation and commentary by M. S. Spink and G. L. Lewis, London 1973.
/ حسین رضوى برقعى /
6) چشمپزشكى جدید در ایران. چشمپزشكى به شیوه جدید در ایران از تأسیس مدرسه دارالفنون* (1268) آغاز شد. پیش از آن، شغل كحّالى از طبابت یا حكیمباشیگرى جدا بود و حتى مهارت برخى از كحالان سنّتى زبانزد بود (رجوع کنید به مستوفى، ج 1، ص 528؛ نجمى، ص 157). كحالان جراحیهاى گوناگونى میكردند، از جمله براى درمان كجیمژگان، تراخم، ناخنك و آبمروارید. برخى كحالان زن نیز به دلیل مهارتشان شهرت داشتند (رجوع کنید به پولاك، ج 2، ص 206، 346؛ هدایت، ص 36؛ مستوفى، ج 1، ص 528ـ529؛ نفیسى، ص 32). كحالى سنّتى تا سالها پس از تأسیس دارالفنون ادامه یافت. درباره كاربرد عینك قدیمترین سند، دو تصویر از رضا عباسى در حال نقاشى است متعلق به 1087 در اصفهان، كه در هر دو رضا عباسى عینك به چشم دارد (رجوع کنید به سودآور، ص 264).
پس از تأسیس دارالفنون تا سالها كسى عنوان چشمپزشك نداشت و این رشته نیز از جمله خدمات عام پزشكان بود (براى نمونه رجوع کنید به روزنامه دولت علیه ایران، ش 479، ص 6ـ7، ش482، ص ( 5ـ 6)؛ روستایى، ج2، ص561،574ـ577،644ـ 645، 647) و دارالفنون به پزشكان فارغالتحصیل آنجا تصدیق توأمان طب و كحالى میداد (رجوع کنید به روستایى، ج 2، ص43، 201). پس از تأسیس مدارس خارجیان در ایران، برخى از آنها (از جمله مدرسه آلیانس همدان) نیز به فارغالتحصیلان خود تصدیق طب و كحالى میدادند (رجوع کنید به همان، ج2، ص254، 333).
نخستین مدرّس چشمپزشكى جدید در دارالفنون، دكتر یاكوب ادوارد پولاك* (1234ـ1308/ 1818ـ1891)، نخستین معلم طب و جراحىِ مدرسه بود كه جراحى چشم نیز انجام میداد (پولاك، ج 1، ص 306؛ نجمآبادى، 1354ش، ص 205ـ 206). كتاب جلاءالعیونِ او در معالجه بیماریهاى چشم كه میرزامحمدحسین افشار آن را به فارسى ترجمه كرد و در 1273 چاپ سنگى شد، و علاجالاسقام (درباره جراحى همراه با رسالهاى در كحالى) نخستین كتابها در چشم پزشكى جدید به زبان فارسى هستند (رجوع کنید به نجمآبادى، 1342ش، ج 1، ستون 282، 541ـ547؛ همو، 1354ش، ص 206).
یوهان لوئى شلیمر* هلندى، دیگر مدرّس پزشكى و كحالىِ دارالفنون، نیز كتابى با نام جلاءالعیون در بیماریهاى چشم نوشت (آدمیت، ص 363ـ365؛ نجمآبادى، 1342ش، ج 1، ستون 281ـ282؛ همو، 1354ش، ص 215ـ216).
در 1310 دكتر گالزوفسكى، چشمپزشك صاحب نامِ لهستانیالاصل فرانسوى، به درخواست ظلالسلطان* به ایران آمد. وى علاوه بر درمان چشم درباریان، در دارالفنون تدریس و در بیمارستان دولتى كار و جراحى میكرد (هدایت، ص 69؛ هاشمیان، ج 1، ص 243).
در 1311، مخبرالدوله، وزیر علوم وقت، شاگرد وى دكتر راتولد را استخدام كرد كه دو سال در تهران بود و در دارالفنون كرسى مخصوص تعلیم كحالى داشت و شمارى از نخستین چشمپزشكان ایرانى بهمعناى جدید، از شاگردان او بودند، از جمله یحیى میرزاشمس لسانالحكما، محمدشیخ احیاءالملك، علیرضاخان بهرامى مهذبالسلطنه، و اسماعیلخان مرزبان (هدایت، همانجا؛ روستایى، ج 2، ص420، 423).
از نخستین چشمپزشكان ایرانى، كه در فرانسه نیز تحصیل كردند، این اشخاص بودند: یحییمیرزا شمس لسان الحكما (متوفى 1324ش)، كه پس از فارغالتحصیل شدن از دارالفنون، به فرانسه رفت و در 1316ـ1318/ 1899ـ1901 در فرانسه نزد گالزوفسكى كار و تحصیل كرد و پس از گرفتن تصدیق رسمى در چشم پزشكى، به ایران بازگشت. به این اعتبار، او نخستین چشم پزشك ایرانى به مفهوم امروزى بود. وى پس از بازگشت، رئیس چشمپزشكى (كحالى) بیمارستان دولتى (سینا) شد و در دارالفنون نیز تدریس میكرد (روستایى، ج 1، ص یكصدو هشتادو پنج ـ یكصدوهشتادوشش؛ هاشمیان، ج1، ص 135). او كتابى به نام شفاءالعیون نوشت كه چاپ شد (همان، ج 2، ص 419ـ422). در 1336 عدهاى از شاگردان او در دارالفنون تصدیقنامه مستقل كحالى دریافت كردند (هاشمیان، ج 1، ص 136). با جدا شدن مدرسه طب از دارالفنون در محرّمِ 1337، لسانالحكما در آنجا نیز تدریس كرد (روستایى، همانجا؛ محبوبى اردكانى، ص 252ـ 255). او كشفیات و ابتكاراتى نیز در چشمپزشكى داشت، از جمله یافتنِ ظفره (ناخنكِ)مخصوصى كه تراخم* سبب آن است و نیز سالك قرنیه. روش درمان او براى تراخم، چند دهه بین پزشكان ایرانى متداول بود (روستایى، ج 2، ص 422ـ423). از خانواده لسانالحكما چند نفر چشمپزشك بودند (رجوع کنید به ادامه مقاله).
دكترمحمدشیخ احیاءالملك (متوفى 1317ش) نیز پس از اتمام مدرسه دارالفنون به پاریس رفت و نزد گالزوفسكى كار كرد. پایاننامهاش در چشمپزشكى در 1310 در تهران چاپ سنگى شد (همان، ج 2، ص 38؛ هاشمیان، ج 1، ص 463ـ464).
دكتر علیرضا بهرامى مهذبالسلطنه (متوفى 1317ش) نیز پس از دارالفنون در پاریس درس خواند و بعد از بازگشت، رئیس وقت قسمت كحالى مریضخانه احمدیه شد. در 1335 شعبه كحالى مریضخانه نسوان تحتنظر و ریاست او افتتاح گردید (روستایى،ج1، ص دویست و بیست وشش، ج2، ص558ـ 559).
اسماعیلخان مرزبان (متوفى 1339ش) نیز در دارالفنون و پاریس درس خواند و پس از بازگشت به ایران، به چشم پزشكى هم پرداخت (همان، ج 2، ص 451).
با شروع اعزام مرتب دانشجو به خارج در دوره رضاشاه، شمار كسانى كه در چشم پزشكى تحصیل كردند، افزایش یافت (رجوع کنید به دانشجویان ایرانى در اروپا، ص 663ـ664، 666). با تأسیس دانشگاه تهران* در 1313ش، مدرسه طب به دانشكده پزشكى دانشگاه تهران منتقل شد. از جمله چشم پزشكان ایرانى نسل بعد، فتحعلى و محمدقلى شمس، دو تن از فرزندان لسانالحكما، و نصرتاللّه باستان بودند (رجوع کنید به روستایى، ج 2، ص 423؛ براى زندگى نصرتاللّه باستان رجوع کنید به موحدى، ج 1، ص 219ـ321).
پروفسور محمدقلى شمس (متوفى 1375ش)، استاد كرسى چشمپزشكى دانشگاه تهران، بانى ریشهكنى تراخم است. این بیمارى در شهرهاى جنوبى ایران، خصوصآ دزفول، بسیار شایع بود. او نخستین پیوند قرنیه را در ایران انجام داد و به همت او بود كه بیمارستان تخصصى چشم پزشكى فارابى در 1319ش پا گرفت و به دانشكده پزشكى ملحق شد. در همان سال بیمارستان وزیرى هم به دانشكده پزشكى ملحق شد و بخش چشم پزشكى آن تحت ریاست دكتر نصرتاللّه باستان قرار گرفت (محبوبى اردكانى، ص 339ـ342). انجمن چشم پزشكى ایران در 1326ش به سعى او به ثبت رسید و در 1347ش مجله چشم پزشكى ایران به مدیریت و صاحب امتیازى او بنیان نهاده شد (موحدى، ج 2، ص 121ـ123، 135ـ137).
منابع : (47) فریدون آدمیت، امیركبیر و ایران، تهران 1354ش؛ (48) دانشجویان ایرانى در اروپا: اسناد مربوط به قانون اعزام محصل (از سال 1307 تا 1313)، بهكوشش عبدالحسین نوایى و الهام ملكزاده، تهران : سازمان اسناد و كتابخانه ملى جمهورى اسلامى ایران، 1382ش؛ (49) روزنامه دولت علیه ایران، ش 479 (29 جمادیالاولى 1277)، ش 482 ( 12 رجب 1277)؛ (50) محسن روستایى، تاریخ طب و طبابت در ایران: از عهد قاجار تا پایان عصر رضاشاه به روایت اسناد، تهران 1382ش؛ (51) ابوالعلاء سودآور، هنر دربارهاى ایران، ترجمه ناهید محمدشمیرانى، تهران 1380ش؛ (52) حسین محبوبى اردكانى، تاریخ تحول دانشگاه تهران و مؤسسات عالى آموزشى ایرانى...، تهران 1350ش؛ (53) عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، یا، تاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه، تهران 1377ش؛ (54) محمدمهدى موحدى، زندگینامه مشاهیر رجال پزشكى معاصرایران، تهران 1371ـ1379ش؛ (55) محمود نجمآبادى، «طب دارالفنون و كتب درسى آن»، در امیركبیر و دارالفنون : مجموعه خطابههاى ایراد شده در كتابخانه مركزى و مركز اسناد دانشگاه تهران، بهكوشش قدرتاللّه روشنى زعفرانلو، تهران: دانشگاه تهران، كتابخانه مركزى، 1354ش؛ (56) همو، فهرست كتابهاى چاپى فارسى طبى و فنون وابسته به طب، ج 1، تهران 1342ش؛ (57) ناصر نجمى، تهران در یكصد سال پیش، تهران 1375ش؛ (58) ابوتراب نفیسى، «خاطراتى از وضع طبابت ایران در گذشته»، خاطرات وحید، ش 23 ( 15 شهریور ـ 15 مهر 1352)؛ (59) احمد هاشمیان، تحولات فرهنگى ایران در دوره قاجاریه و مدرسه دارالفنون، ج 1، تهران 1379ش؛ (60) مهدیقلى هدایت، خاطرات و خطرات، تهران 1363ش؛
(61) Jakob Eduard Polak, Persien: das land und seine Bewohner, Leipzig 1865.