responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5450

 

بازار(بخش دوم) ، 4) كلياتي‌ در معماري‌ و مصالح‌ ساختماني‌ بازار. با اينكه‌ هنر معماري‌ در دورة‌ اسلامي‌ بيشتر در خدمت‌ دين‌ بوده‌ و مساجد بزرگ‌ و مشاهد متبرك‌ جزء بزرگترين‌ دستاوردهاي‌ آن‌ محسوب‌ مي‌شوند، ساير بناهاي‌ مورد نياز شهر اسلامي‌ مانند پل‌، بازار، كاروانسرا، دژ، باغ‌، و كاخ‌ هم‌ با همان‌ زيبايي‌ و مهارت‌ و قدرت‌، در دورة‌ اسلامي‌، ساخته‌ شده‌اند (پوپ‌، ص‌ 236، 241). شبكة‌ بازارها را در هر نوع‌ مي‌توان‌ يكي‌ از ارزشمندترين‌ تجربه‌هاي‌ شهرسازي‌ و معماري‌ در قلب‌ شهرهاي‌ اسلامي‌ به‌ شمار آورد. جايگاه‌ بازارها در بافت‌ همگن‌ شهر چنان‌ است‌ كه‌ به‌ كمك‌ شبكه‌هاي‌ مواصلاتي‌، بخشهاي‌ گوناگون‌ شهر براحتي‌ به‌ آن‌ دسترسي‌ دارند و كار انتقال‌ بار و كالا به‌ آساني‌ صورت‌ مي‌گيرد تا جايي‌ كه‌ مسئلة‌ شيب‌ مسيرها نيز حساب‌ شده‌ است‌. بناهايي‌ چون‌ مسجد، امامزاده‌، بقعه‌، مدرسه‌، زورخانه‌، حمام‌ و مانند آنها گذشته‌ از ارزشهاي‌ فردي‌ معماري‌ در توان‌ بخشيدن‌ به‌ جنبه‌ها و ارزشهاي‌ مذهبي‌، اجتماعي‌، و فرهنگيِ بافت‌ بازار نقشي‌ بسزا دارند و مكمل‌ هويت‌ آن‌ هستند. پيش‌ از دستكاريهاي‌ جديد، تناسب‌ مطلوبي‌ ميان‌ فضاهاي‌ سرپوشيده‌ و باز و فضاي‌ سبز در بافت‌ بازارها حفظ‌ شده‌ بود. يكي‌ از ويژگيهاي‌ جالب‌ معماري‌ بازارها شيوة‌ نوررساني‌ آنهاست‌ كه‌ نور شكسته‌ با بهره‌گيري‌ از منافذ سقف‌ صورت‌ مي‌گيرد (شكل‌ 6). بدين‌ترتيب‌ ضمن‌ تأمين‌ نور كافي‌ و يكسان‌ در سراسر روز، از تابش‌ مستقيم‌ آفتاب‌ و ريزش‌ باران‌ به‌ داخل‌ جلوگيري‌ مي‌كند؛ تهوية‌ لازم‌ دالانها نيز بخوبي‌ انجام‌ مي‌پذيرد. تركيب‌ نور و حجم‌، و تناوب‌ تابش‌ آن‌ در بازار بقدري‌ دلپذير است‌ كه‌ رهگذران‌ احساس‌ آرامش‌ مي‌كنند (بيگلري‌، ص‌ 15). در شالودة‌ بنا و پي‌ ستونها، بخصوص‌ در زمينهاي‌ مرطوب‌ يا سست‌، از قطعات‌ سنگ‌ استفاده‌ مي‌شد. ستونها و قوسها و ديوارهاي‌ باربَر اغلب‌ از آجر و گچ‌ ساخته‌ مي‌شد (فرصت‌، ص‌ 499) و خشت‌، براي‌ پركردن‌ فضاها (يا جداكردن‌ فضاهاي‌ مختلف‌) به‌ كار مي‌رفت‌. براي‌ زينتكاري‌ نماها نيز از گچ‌ و كاشي‌ استفاده‌ مي‌شد. استفاده‌ از خشت‌ در ساخت‌ بازارهاي‌ بزرگ‌ شهري‌ (مانند بازار نايين‌ و بازار قيصرية‌ بم‌ كه‌ از خشت‌ است‌؛ رجوع کنید به شكل‌ 52) كمتر اتفاق‌ مي‌افتاد. در بخشهاي‌ غير باربر براي‌ كاستن‌ از وزن‌ بيهوده‌ و صرفه‌جويي‌ در مصالح‌، فضاهاي‌ تهي‌ مانند طاقچه‌ و بالاطاقچه‌ تعبيه‌ مي‌كردند كه‌ براي‌ انبار كردن‌ كالا به‌ كار مي‌آمد (سلطان‌زاده‌، ص‌ 432). پوشش‌ ديوارها معمولاً با كاهگل‌ و گچ‌ صورت‌ مي‌گرفت‌. نوشته‌اند كه‌ ديوار دكانها در بازار شام‌ و حلب‌ داراي‌ پوشش‌ يا روكش‌ سربي‌ بوده‌ است‌ (اوليا چلبي‌، ج‌ 4، ص‌ 11). در ساختن‌ بازار شهرهاي‌ كوچك‌، بازارچه‌هاي‌ كم‌اهميت‌، دكانهاي‌ راسته‌هاي‌ فرعي‌، و بيشترِ كاروانسراها از خشت‌ استفاده‌ مي‌كردند؛ اما نماي‌ بيروني‌ آجركاري‌ مي‌شد تا هم‌ خشت‌ را از عوامل‌ جوي‌ و فرسايشي‌ محافظت‌ كند و هم‌ به‌ ساختمان‌ نمايي‌ زيباتر بدهد (سلطان‌زاده‌، همانجا). حجره‌ها يا دكانهاي‌ واقع‌در راسته‌ها، سراها، و تيمچه‌ها به‌طور معمول‌ مربع‌ يا مستطيل‌ شكل‌ هستند. طرحهاي‌ مربع‌ شكل‌ با پوشش‌ گنبد كم‌خيز، طرحهاي‌ مستطيل‌ شكل‌ با آهُنگ‌ و خيزي‌ نزديك‌ به‌ سي‌ سانتيمتر، و دهانه‌هاي‌ بزرگتر با تويزه‌ و بين‌ آنها «لاپوش‌» بوده‌ است‌. براي‌ پوشش‌ راسته‌ها از گنبد با شيوة‌ كاربندي‌ استفاده‌ شده‌ است‌ (شكل‌ 53). در ساخت‌ اين‌ پوششها بيشتر، از آجر و ملاط‌ گچ‌ يا گچ‌ و خاك‌ و كمتر از مصالح‌ ديگري‌ مانند سنگ‌ (نظير بازار لار) استفاده‌ مي‌شد. با اين‌ حال‌ از اوايل‌ عصر جديد چند نمونة‌ تاريخدار از راسته‌ بازارهاي‌ سرپوشيده‌ با طاق‌ سنگي‌ بر جاي‌ مانده‌ است‌ كه‌ يكدستي‌ مصالح‌ و ساختمان‌ آنها تصور هر گونه‌ دستكاري‌ بعدي‌ را از ميان‌ برمي‌دارد (بازار سرپوشيدة‌ زيباي‌ علي‌پاشا چارشي‌سي‌ در ادرنه‌ 977؛ رجوع کنید به شرابي‌، ص‌ 97، 160؛ شكل‌ 54). پشت‌بام‌ بازارها بيشتر با كاهگل‌ پوشانده‌ مي‌شد كه‌ هم‌ عايق‌ حرارتي‌ بود و هم‌ تا حدودي‌ عايق‌ رطوبتي‌. بندرت‌، پشت‌بام‌ از گنبدها مانند گنبدهاي‌ كاروانسراي‌ ملك‌پاشا و كاروانسراي‌ بازارِ اسب‌شهرِ ديار بَكْر پوشش‌ سربي‌ داشته‌ است‌ (اوليا چلبي‌، ج‌ 4، ص‌ 38). دربارة‌ بازار سمرقند نوشته‌اند كه‌ از بالاي‌ بام‌ بازار آن‌ جوي‌ آبي‌ در بستر سربي‌ روان‌ است‌ ( حدودالعالم‌، ص‌ 107). سقف‌ بعضي‌ از بازارها مانند بازار حَرّان‌ و بازار حلب‌، و بازار قديم‌ بوشهر (شكل‌ 55) يكسره‌ از چوب‌ بوده‌ است‌ (ابن‌جبير، ص‌ 174ـ175،178). در كار سكوسازي‌ و ازاره‌سازي‌ وروديها گاهي‌ از سنگ‌ تراشيده‌ استفاده‌ شده‌ است‌ (رجوع کنید به ورجاوند، بازار وكيل‌ شيراز، در همين‌ مقاله‌). درِ حجره‌ها از چوب‌ و داراي‌ تزيينات‌ زيباي‌ كارِ گره‌ بوده‌ است‌. به‌ نمونه‌هاي‌ برجاي‌ مانده‌ در شيراز و قزوين‌ و كاشان‌ برمي‌خوريم‌ (ورجاوند، همانجا).

چهارسوها به‌ طور معمول‌ داراي‌ طرح‌ هشت‌گوش‌ هستند و معماري‌ آنها از ساير قسمتهاي‌ راسته‌ متمايز است‌. سقف‌ همة‌ آنها گنبدي‌ شكل‌ است‌ و گوشه‌سازيها و تزيينات‌ داخلي‌ فراوان‌ دارند. كار كُنج‌سازي‌ در آنها با ظرافت‌ و دقّت‌ خاصي‌ صورت‌ گرفته‌ و در هر كنج‌ يك‌ تا سه‌ حجره‌ و يك‌ پله‌ بنا شده‌ است‌. شيوة‌ كاربندي‌ زير گنبدهاي‌ بلند آنها و تزيينات‌ گچبري‌ در قوسها چنان‌ است‌ كه‌ جلوة‌ چشمگيري‌ به‌ چهارسوها مي‌بخشد .(بعضي‌ بازارها و غالب‌ قيصريه‌ها و رباطها داراي‌ درهاي‌ بزرگ‌ آهنين‌ بوده‌اند (ابن‌بطوطه‌، ج‌ 1، ص‌ 250، 289؛ ابن‌جبير، ص‌ 202؛ اصطخري‌، ص‌ 240؛ اوليا چلبي‌، ص‌ 47، 98).

كف‌ بسياري‌ از بازارها خاكي‌ بوده‌ كه‌ به‌ مرور زمان‌ كوبيده‌ و محكم‌ شده‌ بود. كف‌ بعضي‌ از راسته‌هايي‌ را كه‌ به‌ كالاهاي‌ گرانبها اختصاص‌ داشت‌ آجرفرش‌ مي‌كردند (ابن‌ حوقل‌، ص‌ 205؛ سلطان‌زاده‌، ص‌ 259). بعضي‌ از راسته‌ها و معابر نيز در بعضي‌ از شهرها سنگفرش‌ شده‌ بود (ابن‌بطوطه‌، ج‌ 1، ص‌ 424؛ گرانتوسكي‌، ص‌ 300؛ ارباب‌، ص‌ 33؛ رابينو، ص‌ 75).

در بازارهاي‌ افغانستان‌ ديوار دكانها معمولاً از خشت‌ خام‌ و ملاط‌ گل‌ ساخته‌ شده‌ كه‌ روي‌ آنها كاهگل‌ كشيده‌اند. سقفهاي‌ تخت‌ دكانها و جناغي‌ تيمها ـ در اصطلاح‌ افغانها تيمپوش‌ ـ به‌ كمك‌ تيركهاي‌ چوبي‌ و توفال‌ (به‌ افغاني‌ دستك‌) ساخته‌ شده‌اند كه‌ روي‌ آنها حصيركشي‌ و روي‌ حصيرها كاهگل‌مالي‌ شده‌ است‌. اين‌ پوشش‌ مجدداً با ني‌هاي‌ درشت‌تر يا تخته‌ پوشيده‌ شده‌ و روي‌ آنها گل‌ ماليده‌اند، سپس‌ روي‌ آن‌ قشر ديگري‌ از كاهگل‌ مي‌كشيدند. اين‌ آخرين‌ قشر كاهگل‌ هر چند سال‌ يكبار (معمولاً هر سه‌ سال‌) تجديد مي‌شد. در پوشش‌ گلي‌ كوره‌ها و تنورها يا اجاق‌ آشپزخانه‌ها گاهي‌ به‌ جاي‌ كاه‌ از موي‌ انسان‌ و بخصوص‌ از موي‌ اسب‌ و استر استفاده‌ مي‌كردند. از اين‌ مخلوط‌ اندودي‌ بسيار محكم‌ پديد مي‌آمد.

در افغانستان‌، در طول‌ راسته‌ ودر برابر دكانها و كارگاهها، سكوهايي‌ مي‌ساختند كه‌ خريداران‌ يا آشنايان‌ براي‌ مذاكره‌ با فروشنده‌ روي‌ آن‌ مي‌نشستند. زرگرها كوره‌، و سراجان‌ ميز كارگاهي‌ خود را دور از اعماق‌ تاريك‌ دكان‌ روي‌ همين‌ سكوها قرار مي‌دادند. پيشه‌وران‌ نيز براي‌ دسترسي‌ به‌ نور كافي‌، از اين‌ سكوها استفاده‌ مي‌كردند (سان‌ليور، ص‌ 39).


منابع‌:
(1) ابن‌بطوطه‌، سفرنامة‌ ابن‌بطوطه‌، ترجمة‌ محمدعلي‌ موحّد، تهران‌ 1359 ش‌؛
(2) ابن‌ جبير، رحلة‌ ابن‌ جبير، بيروت‌ 1379/1959؛
(3) ابن‌ حوقل‌، سفرنامة‌ ابن‌ حوقل‌، ترجمه‌ و توضيح‌ جعفر شعار، تهران‌ 1366 ش‌؛
(4) محمدمهدي‌ بن‌ محمدرضا ارباب‌، نصف‌ جهان‌ في‌ تعريف‌ الاصفهان‌، چاپ‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌ 1368 ش‌؛
(5) ابراهيم‌بن‌ محمد اصطخري‌، مسالك‌ و ممالك‌، ترجمة‌ فارسي‌ مسالك‌الممالك‌ از قرن‌ 5ر6 هجري‌، چاپ‌ ايرج‌ افشار، تهران‌ 1340 ش‌؛
(6) محمدظلي‌بن‌ درويش‌ اوليا چلبي‌، اوليا چلبي‌ سياحتنامه‌ سي‌، ج‌ 4، چاپ‌ احمدجودت‌، استانبول‌ 1314؛
(7) اسفنديار بيگلري‌، بازارهاي‌ ايران‌، تهران‌ 1356 ش‌؛
(8) آرتور اپهام‌ پوپ‌، معماري‌ ايران‌، ترجمة‌ غلامحسين‌ صدري‌ افشار، اروميه‌ 1366 ش‌؛
(9) حدودالعالم‌، چاپ‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌ 1341 ش‌؛
(10) چاپ‌ مينورسكي‌، لندن‌ 1970؛
(11) ياسنت‌ لويي‌ رابينو، ولايات‌ دارالمرز ايران‌ : گيلان‌، ترجمة‌ جعفر خمامي‌زاده‌، رشت‌ 1366 ش‌؛
(12) حسين‌ سلطانزاده‌، «بازارها در شهرهاي‌ ايران‌»، شهرهاي‌ ايران‌، چاپ‌ محمديوسف‌ كياني‌، تهران‌ 1366 ش‌؛
(13) محمدنصيربن‌ جعفر فرصت‌، آثار عجم‌، بمبئي‌ 1353 ش‌؛
(14) محمديوسف‌ كياني‌، نظري‌ اجمالي‌ به‌ شهرنشيني‌ و شهرسازي‌ در ايران‌، تهران‌ 1365 ش‌؛
(15) گرانتوسكي‌، و ديگران‌، تاريخ‌ ايران‌، ترجمة‌ كيخسرو كشاورزي‌، تهران‌ 1359 ش‌؛


(16) Pierre Centlivres, Un bazar d'Asie centrale: Forme et organisation du bazar de n ¦ a h g r u q h s ¦ a T (Afghanistan), Wiesbaden 1972;
(17) Mohamed Scharabi, Der Bazar , Tدbingen 1985.

/ ايرج‌ پروشاني‌ /

5) نظام‌ دروني‌ بازار.

اصناف‌ بازار. صنف‌، در لغت‌ به‌ معني‌ گونه‌، نوع‌، و دسته‌اي‌ از هر چيز است‌؛
و در جامعة‌ اسلامي‌ از همان‌ آغاز به‌ جماعات‌ و گروههاي‌ پيشه‌ور اطلاق‌ مي‌شده‌ است‌، مانند صنف‌ صرافان‌، صنف‌ رنگرزان‌. يعقوبي‌ (ص‌ 242، 258)، طبري‌ (سلسلة‌ سوم‌، ص‌ 324)، جاحظ‌ (1364،ج‌ 4، ص‌ 429؛
1352،ص‌ 126)، خطيب‌ بغدادي‌ (ج‌ 21، ص‌ 80)، و ياقوت‌ (ص‌ 41، 411) اين‌ كلمه‌ را به‌ همين‌ معني‌ به‌ كار برده‌اند. عنوانهاي‌ ديگري‌ مانند «اصحاب‌ مِهَن‌»، «اصحاب‌ حِرَف‌»، و «ارباب‌ مهن‌ و حرف‌» نيز معمول‌ بوده‌ است‌ (شيخلي‌، ص‌ 52). محققان‌ جديد از تشكيلات‌ پيشه‌وري‌ اسلامي‌ تعريفهاي‌ گوناگوني‌ كرده‌اند. ماسينيون‌ ( > دايرة‌ المعارف‌ علوم‌ اجتماعي‌ < ، ذيل‌ "Islamic guilds" ) آن‌ را اتحاديه‌اي‌ به‌ منظور تنظيم‌ حرفه‌، حفظ‌ اسرار آن‌، تثبيت‌ نرخها، و نظارت‌ بر سطح‌ فني‌ نيروهاي‌ انساني‌ آن‌ مي‌داند. لوي‌ ـ پرووانسال‌ (ص‌ 84) آن‌ را پيماني‌ بر پاية‌ عرف‌ و تسليم‌ و احترام‌ اعضا نسبت‌ به‌ آن‌ تعريف‌ مي‌كند. گويتين‌ (ص‌ 267) غرض‌ از آن‌ را نظارت‌ بر سطح‌ فني‌ حرفه‌ و آموزش‌ دادن‌ اعضا مي‌داند. بير (ص‌ 29) معتقد است‌ كه‌ آن‌ نوعي‌ اتحادية‌ پيشه‌وري‌ بر اساس‌ عضويت‌ و داراي‌ خصوصيت‌ مردمي‌ است‌ كه‌ ويژگي‌ ديگرش‌ وجود دستگاه‌ اداره‌كننده‌ و مدير است‌. پترسون‌ عقيده‌ دارد كه‌ تا قرن‌ دهم‌ عبارت‌ بوده‌ است‌ از گروهي‌ از پيشه‌وران‌ كه‌ براي‌ نيل‌ به‌ اهداف‌ و برخورداري‌ از حمايت‌ يكديگر و نظارت‌ بر بازارهاي‌ محلي‌ متحد شدند (شيخلي‌، ص‌ 54).

از آنجا كه‌ تشكيلات‌ پيشه‌وري‌، به‌ هنگام‌ ظهور اسلام‌، در نزد ساسانيان‌ و در روم‌ شرقي‌ و ولايات‌ تحت‌ نفوذ آنها، مانند سوريه‌، مصر، و آناطولي‌ وجود داشته‌ است‌، عده‌اي‌ ريشة‌ تاريخي‌ اصناف‌ اسلامي‌ را در تشكيلات‌ روم‌ شرقي‌ و ساساني‌ جستجو مي‌كنند، اما دلايل‌ قاطعي‌ به‌ دست‌ نمي‌دهند. بنابراين‌، تنها مي‌توان‌ گفت‌ كه‌ تشكيلات‌ پيشه‌وري‌ اسلامي‌ از سازمانهاي‌ صنفي‌ سرزمينهاي‌ فتح‌ شده‌ تأثير پذيرفت‌ وآنچه‌ نيازمنديهاي‌ خاص‌ جامعة‌ اسلامي‌ در اين‌ زمينه‌ به‌ بار آورد بدان‌ افزوده‌ شد و درنتيجه‌، اصناف‌ اسلامي‌ از آن‌ پديد آمد (شيخلي‌، ص‌ 56). بعضي‌ ديگر از اهل‌ تحقيق‌ شروع‌ تشكيلات‌ اصناف‌ را در اسلام‌ از عهد ظهور نهضت‌ اسماعيلي‌ ـ قَرمَطي‌ دانسته‌اند ( د. فارسي‌، ذيل‌ «اصناف‌») و اين‌ معني‌ را از توجه‌ بسيار اسماعيليه‌ به‌ پيشه‌وران‌، اختصاص‌ يكي‌ از رسايل‌ كامل‌ اخوان‌الصّفا به‌ مطالعه‌ و بررسي‌ و طبقه‌بندي‌ كارهاي‌ دستي‌ و بيان‌ اهميت‌ آنها، برخورداري‌ اصناف‌ از رفاه‌ بسيار در دوران‌ حكومت‌ فاطميان‌ و به‌ رسميت‌ شناخته‌شدن‌ آنها از طرف‌ آن‌ دولت‌ و اعطاي‌ امتيازات‌ بسيار بدانها، نيز پيدايش‌ اتحادية‌ استادان‌ و دانشجويان‌ معروف‌ الازهر در پرتو آن‌ حكومت‌، استنتاج‌ كرده‌اند. در هر حال‌ يقين‌ است‌ كه‌ تشكيلات‌ صنفي‌ به‌ دستگاه‌ فتوت‌ و طريقة‌ جوانمردان‌ از خيلي‌ قديم‌ نزديك‌ بوده‌ است‌. از قديمترين‌ مواضعي‌ كه‌ به‌ وجود اصناف‌ و طبقات‌ آنها اشارت‌ رفته‌ است‌ رسالة‌ هشتم‌ اخوان‌الصّفاست‌ كه‌ به‌ كار اهميت‌ و شرف‌ ذاتي‌ آن‌ اختصاص‌ دارد (براي‌ اطلاع‌ از گزيدة‌ انديشه‌هاي‌ اين‌ رساله‌ رجوع کنید به شيخلي‌، ص‌ 34ـ35). از سوي‌ ديگر وجود قرابت‌ را ميان‌ برخي‌ از تشكيلات‌ صوفيه‌ با سازمانهاي‌ پيشه‌وري‌، مانند وجود درجات‌ شيخ‌، استاد، شاگرد، و مراسمي‌ كه‌ هنگام‌ پيوستن‌ افراد به‌ گروه‌ نزد متصوفه‌ برپا مي‌شود و عيناً در ميان‌ اصناف‌ ديده‌ مي‌شود، دليل‌ تأثيرپذيري‌ اين‌ دو از يكديگر گرفته‌اند، خصوصاً كه‌ گرايش‌ به‌ تصوف‌ در نفوس‌ عامة‌ مردم‌ نفوذ كرده‌ بود و بسياري‌ از صاحبان‌ حرف‌ و پيشه‌وران‌ به‌ آن‌ پيوسته‌ بودند. افكار صوفيان‌ نيز به‌ بسياري‌ از سازمانهاي‌ پيشه‌وري‌، بويژه‌ در دوره‌هاي‌ متأخر راه‌ يافت‌. حتي‌ بسياري‌ از پيران‌ (اولياي‌) اهل‌ حرف‌ و پيشه‌ها از متصوفه‌ بوده‌اند (همان‌، ص‌ 36).

تشكيلات‌ صنفي‌:

تكاليف‌ و وظايف‌ صنف‌، اين‌ تكاليف‌ معمولاً از مقررات‌ رايج‌ و متعارف‌ ميان‌ اهل‌ هر حرفه‌ اخذ مي‌شد و محتسب‌ به‌ كمك‌ «عريف‌» يا «امين‌» بر اجراي‌ آنها نظارت‌ داشت‌. رئوس‌ وظايف‌ صنف‌ عبارت‌ بود از: الف‌) كوشش‌ در شناخت‌ اسرار حرفه‌. قبل‌ از پرداختن‌ به‌ هر حرفه‌، فراگرفتن‌ فنون‌ و اسرار آن‌

ضروري‌ بود و به‌ پيشه‌ور تنها پس‌ از توفيق‌ در آزمايش‌ ِحرفه‌ اجازه‌ كار داده‌ مي‌شد؛
ب‌) محكم‌كاري‌ در صنعت‌ و بي‌عيب‌ و نقص‌ بودن‌ مصنوعات‌؛
ج‌) توجه‌ به‌ منافع‌ و مصالح‌ اعضاي‌ صنف‌؛
د) رسيدگي‌ به‌ مواد اوليه‌؛
ه ) توجه‌ به‌ بهداشت‌ (شيخلي‌، ص‌ 81 ـ 85).

مراتب‌ صنف‌. تشكيلات‌ منظم‌ موجود، به‌ طور سنتي‌، در ميان‌ اصناف‌ وجود مراتبي‌ مانند شيخ‌ صنف‌، استاد، خليفه‌، صنعتگر، كارآموز، و نيز در دوره‌هاي‌ متأخر، رتبة‌ «نقيب‌» را تأييد مي‌كند (ميرزا سميعا، ص‌ 49). شيخ‌ يا رئيس‌ به‌ فضل‌ و علم‌ و ازدياد تجربه‌ و مهارت‌ در حرفه‌ از ديگران‌ برتر و در كلية‌ موارد عمومي‌ نمايندة‌ صنف‌ بوده‌ و بر افراد و اعضاي‌ آن‌ حكمي‌ نافذ داشته‌ است‌. در تعيين‌ نرخها با مشورت‌ محتسب‌ مداخله‌ و در بروز اختلاف‌ حكميّت‌ مي‌كرده‌ است‌.

استاد كه‌ در سرزمينهاي‌ اسلامي‌ «معلم‌» يا «مقدّم‌» ناميده‌ مي‌شد اسرار صنعت‌ و پيشه‌ را كه‌ خود بكمال‌ آموخته‌ بود به‌ شاگردان‌ منتقل‌ مي‌كرد و هرگاه‌ در صنعتگري‌ فهم‌ و خدمت‌ و كفايت‌ مشاهده‌ مي‌كرد به‌ او «عهد» مي‌بخشيد و اين‌ به‌ منزلة‌ اجازة‌ او براي‌ ورود به‌ صنف‌ بوده‌ است‌. عنوان‌ خليفه‌ كه‌ به‌ اعتقاد بعضي‌ مرتبة‌ ميان‌ صنعتگر و استاد را داشته‌ امروز در عراق‌ اصطلاحي‌ رايج‌ و معني‌ آن‌ دستيار استاد در كار است‌. صنعتگر، كه‌ نامهاي‌ ديگري‌ مانند صانع‌ يا شاگرد (تلميذ) يا غلام‌ بر او اطلاق‌ مي‌شده‌، به‌ استاد در كارش‌ كمك‌ مي‌كرده‌ و در قبال‌ آن‌، مزد و گاهي‌ خوراك‌ و پوشاك‌ دريافت‌ مي‌داشته‌؛
استاد مسؤول‌ خطاي‌ شاگرد در كار بوده‌ است‌. پس‌ از طي‌ دورة‌ كارآموزي‌، صنعتگر با گذراندن‌ آزمايش‌ خاص‌ و توفيق‌ در آن‌ مي‌توانسته‌ استادي‌ مستقل‌ شود و دكاني‌ مخصوص‌ خود بگشايد. رتبة‌ «مبتدي‌» چنانكه‌ از لفظ‌ آن‌ بر مي‌آيد به‌ نخستين‌ مرحله‌ و پايينترين‌ مرتبة‌ كارآموزي‌ گفته‌ مي‌شده‌ و كار آن‌ معمولاً از كودكي‌ آغاز مي‌شده‌ است‌. مهمترين‌ وظيفة‌ نقيب‌ (دستيار شيخ‌) اجراي‌ مراسم‌ «شَدّ» (=شَدّ خَصْر/ محكم‌ بستن‌ كمر) بوده‌ است‌. او از اموالي‌ كه‌ از استادان‌ به‌دست‌ مي‌آورده‌ به‌ شيوخ‌ بي‌درآمد و گاه‌ به‌ كمربستگان‌ فقير براي‌ برگزاري‌ وليمة‌ «شدّ» كمك‌ مي‌كرده‌ است‌. اطلاق‌ لفظ‌ نقابت‌ (اتحاديه‌) به‌ سازمان‌ پيشه‌وري‌ در دوره‌هاي‌ متأخر، ناشي‌ از اهميت‌ نقيب‌ در ميان‌ پيشه‌وران‌ بوده‌ است‌.

در ايرانِ عهد صفوي‌ و عهد قاجار، هريك‌ از اصناف‌ رئيسي‌ داشت‌ كه‌ او را كدخدا يا «باشي‌» مي‌خواندند و غالباً به‌ طور انتخابي‌ و گاه‌ به‌ طور ارثي‌ تعيين‌ مي‌شد. او به‌ كمك‌ ريش‌سفيدهاي‌ صنف‌ در توزيع‌ ماليات‌ و رفع‌ اختلافات‌ جزئي‌ و عادي‌ بين‌ افراد صنف‌ اهتمام‌ مي‌نمود. عضويت‌ در هر صنف‌ غالباً موكول‌ به‌ طي‌ دورة‌ شاگردي‌ و نيل‌ به‌ مرحلة‌ استادي‌ در صنعت‌ و پيشة‌ خاص‌ آن‌ صنف‌ بود؛
و دربعضي‌ موارد با گذراندن‌ امتحان‌ و دادن‌ وليمه‌ انجام‌ مي‌شد. عضويت‌ دربعضي‌ اصناف‌ جز با رضايت‌ اكثر افراد يا ريش‌ سفيدان‌ صنف‌ يا خريدن‌ حق‌ بنيچة‌ يكي‌ از اعضاي‌ صنف‌ ممكن‌ نبود. با اينكه‌ شاردَن‌ بصراحت‌ مي‌گويد كه‌ در عصر او اصناف‌ هرگز گرد هم‌ جمع‌ نمي‌شدند وتشكيلات‌ صنفي‌ نداشتند، امّا در بعضي‌ مواقع‌ اصناف‌ مجالس‌ ملاقات‌ داشته‌اند، مخصوصاً در اجراي‌ مراسم‌ عيد قربان‌ و اقامة‌ تعزية‌ عاشورا و تشكيل‌ تكيه‌ها همكاري‌ مؤثر و نزديك‌ و دايم‌ داشته‌اند، و غالباً اصناف‌ مختلف‌ در اين‌ باب‌ با يكديگر رقابت‌ مي‌ورزيده‌اند ( د. فارسي‌ ، ذيل‌ «اصناف‌»).

انواع‌ صنف‌. ابن‌اِخوَه‌ (ص‌ 39 ـ 40) از 77 پيشه‌ نام‌ مي‌برد. فهرست‌ كامل‌ و جالبي‌ نيز از تجّار و اصناف‌ بازار اصفهان‌ در سدة‌ گذشته‌ در دست‌ است‌ كه‌ از جماعت‌ تجار شهر و 173 پيشه‌ به‌ نام‌ «جماعت‌» ياد مي‌كند (اشرف‌، ص‌ 23 ـ 24). در تاريخ‌ كاشان‌ نيز نام‌ 33 صنف‌ پيشه‌ور و 99 استادكار كه‌ در همان‌ دوره‌ در شهر كاشان‌ فعاليت‌ داشته‌اند آمده‌است‌ (همانجا).

بازارهاي‌ صنفي‌. گردآمدن‌ همپيشگان‌ در يك‌ راسته‌ يا در يك‌ بازار مستقل‌، سنتي‌ است‌ قديم‌ كه‌ ريشه‌ در گذشته‌اي‌ دورتر از دوران‌ اسلامي‌ دارد. اين‌ خصوصيت‌ در بازارهاي‌ ساساني‌ (پيگولوسكايا، ص‌ 276؛
تفضلي‌، ص‌ 192)، روم‌ شرقي‌ و در بازارهاي‌ مكّه‌ پيش‌ از اسلام‌ (ابوالفرج‌ اصفهاني‌، ج‌ 1، ص‌ 386) و در بازارهاي‌ مدينه‌ در صدر اسلام‌ مشاهده‌ مي‌شده‌ است‌ (دياربكري‌، ج‌ 2، ص‌ 281). در طرح‌ شهرهايي‌ كه‌ مسلمانان‌ ساختند به‌ «بازار» توجه‌ خاص‌ شده‌ و در طرح‌ بازار به‌ صنفي‌ كردن‌ و گزينش‌، يعني‌ مقام‌ شايسته‌دادن‌ به‌ هر صنف‌ عنايت‌ شده‌ است‌. در بصره‌، ميدان‌ قصّابان‌ و بازار دبّاغان‌، در كوفه‌ بازار بريانگران‌، برده‌فروشان‌، سلاّ خان‌، زيت‌فروشان‌، صرّافان‌، خرمافروشان‌، ماهي‌فروشان‌، و شترفروشان‌ وجود داشته‌ است‌. حجاج‌ بن‌يوسف‌ ثقفي‌ (45ـ95) در واسط‌، بازارها را بر همين‌ پايه‌ ترتيب‌ داد: فروشندگان‌ خوراك‌، بزّازها، و عطّارها را در سمت‌ راست‌ به‌ طرف‌ درب‌ الخرّازين‌، بقّالها (سبزي‌فروشها) و خرده‌ريزفروشان‌ و ميوه‌فروشان‌ را در سمت‌ قبله‌ به‌ سوي‌ درب‌ الخرّازين‌، و خرّازها (دوزندگان‌ كفش‌ و مشك‌) و كارگران‌ روزمزد و صنعتگران‌ را در درب‌ الخرّازين‌ جاي‌ داد. در 145، مدينه‌ بازارهاي‌ خاص‌ خرمافروشان‌، پرنده‌فروشان‌، هيزم‌فروشان‌، و زيت‌فروشان‌ داشته‌ است‌. در 155، حاكم‌ افريقيه‌ و مغرب‌، يزيدبن‌حاتم‌، هر صناعتي‌ را در محل‌ خود جاي‌ داد. روشنترين‌ نمونة‌ صنفي‌بودن‌ بازار اسلامي‌ را در بازارهاي‌ بغداد در محلة‌ كَرْخ‌ مي‌توان‌ يافت‌ (شيخلي‌، ص‌ 56 ـ57).

«بازار بزرگ‌ كرخ‌ از قصر وَضّاح‌ تا سوق‌الثلاثاء (سه‌شنبه‌ بازار) به‌ طول‌ يك‌ فرسخ‌ و از قطعه‌ زمين‌ ربيع‌ تا دجله‌ به‌ پهناي‌ يك‌ فرسخ‌ امتداد دارد براي‌ هر صنفي‌ از بازرگانان‌ و هر نوعي‌ از تجارت‌ بازارهاي‌ معين‌، و در آن‌ بازارها، رسته‌ها و دكانها و ميدانهاست‌ ؛
چنانكه‌ هيچ‌ دسته‌اي‌ به‌ دستة‌ ديگر و هيچ‌ كسبي‌ به‌ كسب‌ ديگر آميخته‌ نمي‌شود؛
و هيچ‌ صنفي‌ از كالا باصنفي‌ ديگر فروخته‌ نمي‌شود و هر صنفي‌ از صنعتگران‌ نيز با صنف‌ غير خود نمي‌آميزد؛
و هر بازاري‌ جداست‌ و هر صنفي‌ از كسبه‌ تنها به‌ كار خود مشغولند و هر دسته‌اي‌ از صنعتگران‌ از غير صنف‌ خود جدا و بر كنارند؛
و ميان‌ اين‌ محله‌ها وقطعه‌ زمينها، خانه‌هاي‌ مردم‌ است‌ از عرب‌ و سپاهيان‌ و دهقانان‌ و بازرگانان‌ و جز اينان‌» (يعقوبي‌، ص‌ 17ـ 18).

احتساب‌ و نظارت‌ بر بازارها. نظارت‌ بر بازار بخشي‌ از وظايف‌ وسيعتر محتسب‌ بوده‌ كه‌ با توجه‌ به‌ اصل‌ فراگير اسلامي‌ امر به‌ معروف‌ و نهي‌ از منكر شامل‌ مراقبت‌ در اجراي‌ درست‌ قواعد شريعت‌ و وظايف‌ مذهبي‌ ـ اجتماعي‌ مسلمانان‌ و مقررات‌ اهل‌ ذمّه‌ و حفظ‌ مصالح‌ عمومي‌ جامعة‌ شهري‌ ـ بخشي‌ از وظايف‌ امروزي‌ شهرداري‌، شهرباني‌، و دادستاني‌ ـ مي‌شده‌ است‌ (آرام‌، ص‌ 390). در آغاز و مخصوصاً در صدر اسلام‌ از كاربرد اصطلاحات‌ غيرقرآني‌ حِسبَه‌ و محتسب‌ خبري‌ نيست‌، تنها عنوان‌ عامل‌السّوق‌ يا صاحب‌السّوق‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد كه‌ ظاهراً گوياي‌ وظايفي‌ شبيه‌ به‌ احتساب‌ در بازار بوده‌ است‌. بعضي‌ از محققان‌ اروپايي‌ كوشيده‌اند كه‌ پديدآمدن‌ اين‌ منصب‌ و وظايف‌ آن‌ را دنبالة‌ آشنايي‌ مسلمانان‌ بلاد شام‌ با ميراث‌ روم‌ شرقي‌ بدانند ( د.اسلام‌، ذيل‌ «حسبه‌»؛
مارسه‌، ص‌ 260)، اما آن‌ نظريه‌ مستند به‌ دلايل‌ قوي‌ قانع‌كننده‌ نيست‌ (شيخلي‌، ص‌ 117)؛
بويژه‌ كه‌ در ميان‌ عربها، نظارت‌ بر بازارها از ابتدا و پيش‌ از آشنايي‌ آنان‌ با ميراث‌ روم‌ شرقي‌ معمول‌ بوده‌ است‌. پيامبر اكرم‌، صلي‌الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلم‌، پس‌ از فتح‌ مكه‌ سعدبن‌ سعيدبن‌العاص‌ را بر بازار مكّه‌، و عمربن‌خطّاب‌ را به‌ نظارت‌ بر بازار مدينه‌ گماشت‌ (شيخلي‌، ص‌ 115؛
كتّاني‌، ج‌ 1، ص‌ 258). عمر به‌ هنگام‌ خلافت‌، تازيانه‌ در دست‌، در بازارها مي‌گرديد و به‌ وضع‌ بازاريان‌ رسيدگي‌ و ميان‌ آنان‌ داوري‌ مي‌كرد و مأموراني‌ بر اين‌ كار مي‌گماشت‌ (ابن‌ عبدربّه‌، ج‌ 4، ص‌ 256؛
طبري‌، سلسلة‌ اول‌، ص‌ 2722؛
شيخلي‌، ص‌ 115 و 116؛
طماوي‌، ص‌ 481). در روزگار عثمان‌، حارث‌ بن‌العاص‌ از سوي‌ خليفه‌ عامل‌السّوق‌ بود (بلاذري‌، ج‌ 5، ص‌ 47). امام‌ علي‌، عليه‌السّلام‌، در بازارها تازيانه‌ در دست‌ قدم‌ مي‌زد و بازاريان‌ را پيوسته‌ به‌ تقوي‌ و اخذ حق‌ و اعطاي‌ آن‌ سفارش‌ مي‌كرد (ابن‌ سعد، ج‌ 3، ص‌ 18؛
وكيع‌، ج‌ 2، ص‌ 196؛
شيخلي‌، ص‌ 116). نام‌ افرادي‌ كه‌ در روزگار امويان‌ بر بازارها سرپرستي‌ داشته‌اند در مراجع‌ آمده‌ است‌ (طبري‌، سلسلة‌ 2، ص‌ 1732؛
وكيع‌، ج‌ 1، ص‌ 357). از وظايف‌ مهم‌ اين‌ كارگزاران‌ رسيدگي‌ به‌ اوزان‌ و پيمانه‌ها، گردآوري‌ مالياتها، و گاه‌ داوري‌ ميان‌ پيشه‌وران‌ بود (شيخلي‌، ص‌ 117). از پايان‌ نيمة‌ اول‌ قرن‌ دوم‌ هجري‌ و زمان‌ حكومت‌ منصور، دوّمين‌ خليفة‌ عباسي‌، در مراجع‌ اشاراتي‌ به‌ امر حسبه‌ در بازارها ديده‌ مي‌شود (شيخلي‌، ص‌ 118)؛
ولي‌ مسلّم‌ است‌ كه‌ نزديك‌ به‌ روزگار خلافت‌ مأمون‌، محتسب‌ جاي‌ عامل‌السّوق‌ را گرفته‌ است‌. احتمالاً اين‌ تعويض‌ نام‌ ضمن‌ كارهايي‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ كه‌ عباسيان‌ (بخصوص‌ در عصر معتزله‌) براي‌ اسلامي‌كردن‌ نهادها انجام‌ مي‌دادند ( د.اسلام‌، ذيل‌ «حسبه‌»). ولي‌ در مغرب‌ و اندلس‌ تا زماني‌ دراز همچنان‌ غلبه‌ با عنوان‌ صاحب‌السّوق‌ بوده‌ است‌. تفاوت‌ ميان‌ اين‌ دو در اين‌ است‌ كه‌ ميدان‌ عمل‌ صاحب‌ يا عامل‌السّوق‌ تنها بازار بوده‌ است‌، در صورتي‌ كه‌ محتسب‌، كه‌ اغلب‌ او را از كارگزاران‌ قاضي‌ شهر و منتخب‌ و منصوب‌ او دانسته‌اند، مانند وي‌، عضو حكومت‌ و از روحانيان‌ بوده‌ ( تاريخ‌ ايران‌ كيمبريج‌، ج‌ 5، ص‌ 260 ـ 261) و اختيارات‌ وسيعي‌ داشته‌ است‌. قلمرو وظايف‌ محتسب‌ همه‌ جاي‌ شهر، و بازار ميدان‌ عمل‌ واقعي‌ و مؤثر او بود؛
و در آن‌ بزرگ‌ و مختار تلقي‌ مي‌شد و وظيفه‌ داشت‌ كه‌ ضمن‌ مراقبتِ بازارها، از معاملات‌ دغلكارانه‌ و غيرمنصفانة‌ بازرگانان‌ و پيشه‌وران‌ و دلالان‌ جلوگيري‌ و به‌ امور اصناف‌ نيز رسيدگي‌ و اوزان‌ و مقادير و پيمانه‌ها را بازرسي‌ كند، و مراقب‌ باشد كه‌ مواد خوراكي‌ با كيفيت‌ خوب‌ و بهاي‌ رسمي‌ و آگهي‌ شده‌ به‌ فروش‌ رسد؛
نانوايان‌ نان‌ را با آرد نخود، باقلا، جو، و برنج‌ درنياميزند؛
كلاهدوزان‌ كهنه‌ پاره‌هاي‌ پوسيده‌ را به‌ كار نبرند؛
آهنگران‌ و مسگران‌، كهنه‌ را به‌ جاي‌ نو نفروشند؛
شيرفروشان‌ آب‌ در شير نكنند؛
كتان‌فروشان‌ از پاشيدن‌ آب‌ بر كتانها، براي‌ سنگينتر كردن‌ وزن‌ آن‌ بپرهيزند؛
و زرگران‌ و رنگرزان‌ و ديگر گروههاي‌ پيشه‌وران‌ در حرفة‌ خويش‌ خيانت‌ نورزند (شيخلي‌، ص‌ 118). محتسب‌ از رباخواري‌ كه‌ حرام‌ و خلاف‌ شرع‌ است‌ ممانعت‌ مي‌كرد؛
حتي‌ سكه‌ها را بررسي‌ مي‌كرد و درستي‌ عيار آنها را مي‌سنجيد. اختيارات‌ او محدود به‌ شهر بود و بازرگاني‌ خارجي‌ را شامل‌ نمي‌شد ( د.اسلام‌، ذيل‌ «حسبه‌»).


منابع‌:
(18) احمد آرام‌ «(دربارة‌) معالم‌القربة‌ في‌ احكام‌الحسبة‌»، راهنماي‌ كتاب‌، سال‌ 10، ش‌ 4 (آبان‌ 1346 ش‌)؛
(19) ابن‌اخوه‌، آيين‌ شهرداري‌ در قرن‌ هفتم‌ (معالم‌القربة‌ في‌ احكام‌الحسبة‌)، ترجمة‌ جعفر شعار، تهران‌ 1367 ش‌؛
(20) ابن‌ سعد، الطبقات‌الكبير، چاپ‌ ادوارد سخو، ليدن‌ 1322-1329؛
(21) ابن‌ عبدربّه‌، العقدالفريد، قاهره‌ 1375؛
(22) علي‌بن‌حسين‌ ابوالفرج‌ اصفهاني‌، الاغاني‌، بيروت‌ 1957-1961؛
(23) احمد اشرف‌، موانع‌ تاريخي‌ رشد سرمايه‌داري‌ در ايران‌، تهران‌ 1359 ش‌؛
(24) احمدبن‌يحيي‌ بلاذري‌، انساب‌الاشراف‌، اورشليم‌ 1936-1938؛
(25) ن‌.و. پيگولوسكايا، و ديگران‌، تاريخ‌ ايران‌ از دوران‌ باستان‌ تا پايان‌ سدة‌ هجدهم‌، ترجمة‌ كريم‌ كشاورز، تهران‌ 1354 ش‌؛
(26) تاريخ‌ ايران‌ كيمبريج‌: از آمدن‌ سلجوقيان‌ تا فروپاشي‌ دولت‌ ايلخانان‌، ترجمة‌ حسن‌ انوشه‌، تهران‌ 1366 ش‌؛
(27) عمروبن‌بحر جاحظ‌، الحيوان‌، قاهره‌ 1364/1945؛
(28) همو، رسائل‌ الجاحظ‌، قاهره‌ 1352/1933؛
(29) احمدبن‌علي‌ خطيب‌ بغدادي‌، تاريخ‌ بغداد، بيروت‌ 1931، قاهره‌ 1931؛
(30) دايرة‌المعارف‌ فارسي‌ ، به‌ سرپرستي‌ غلامحسين‌ مصاحب‌، تهران‌ 1345 ش‌؛
(31) حسين‌بن‌محمد ديار بكري‌، تاريخ‌الخميس‌، قاهره‌ 1283/1866؛
(32) جان‌ شاردن‌، سياحتنامة‌ شاردن‌، ترجمة‌ محمد عباسي‌، تهران‌ 1336 ش‌؛
(33) صباح‌ ابراهيم‌ سعيد شيخلي‌، اصناف‌ در عصر عباسي‌، ترجمة‌ هادي‌ عالم‌زاده‌، تهران‌ 1362 ش‌؛
(34) محمدبن‌جرير طبري‌، تاريخ‌ الرسل‌ و الملوك‌، چاپ‌ دخويه‌، ليدن‌ 1879ـ1896، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1965؛
(35) سليمان‌ محمد طماوي‌، عمربن‌ الخطاب‌ و اصول‌ السياسة‌ و الادارة‌الحديثه‌، 1969؛
(36) عبدالحي‌ بن‌ عبدالكبير كتاني‌، نظام‌الحكومة‌النبويّة‌، المسمّي‌ التراتيب‌ الادارية‌، بيروت‌ ( بي‌تا. ) ؛
(37) لوي‌ ـ پرووانسال‌، سلسله‌ محاضرات‌ في‌ ادب‌الاندلس‌ و تاريخها، ترجمة‌ محمد عبدالهادي‌، قاهره‌ 1951؛
(38) ميرزاسميعا، تذكرة‌الملوك‌، چاپ‌ محمددبيرسياقي‌، تهران‌ 1332 ش‌؛
(39) محمدبن‌خلف‌ وكيع‌، اخبارالقضاة‌، بيروت‌ ( بي‌تا. ) ؛
(40) ياقوت‌ حموي‌، معجم‌البلدان‌، بيروت‌ 1955ـ1959؛
(41) احمدبن‌ اسحاق‌ يعقوبي‌، البلدان‌، ليدن‌ 1967 (ترجمة‌ محمدابراهيم‌ آيتي‌، تهران‌ 1356 ش‌)؛


(42) Gabriel Baer, "Guilds in Middle Eastern history", in Studies in the economic history of the Middle East from the rise of Islam to the present day, ed. M. A. Cook, London 1970;
(43) E.I . s. v."H ¤ isba";
Encyclopaedia of social sciences, ed. Edwin R.A. Seligman, New York 1967, s.v

(44) "Islamic guilds" (by Louis Massignon);
(45) Solomen Dob Fritz Goitein, Studies in Islamic history and institutions, Leiden, 1968;
(46) Georges Marµais, "Considإrations sur les villes musulmanes et notamment sur le rآle du Mohtasib", in La Ville , Sociإtإ Jean Bodin pour l'histoire comparative des institutions, Brussels. Recueils de la Sociإtإ Jean Bodin, VI, Bruxelles 1954;
(47) Ahmad Tafazzoli, "A List of trades and crafts in the Sassanian period", in Archaelogische Mitteillungen aus Iran, VII, Berlin 1974.

/ ايرج‌ پروشاني‌ /

بازار، در حديث‌ و فقه‌ ؛
در احاديث‌ نسبت‌ به‌ كساني‌ كه‌ در بازار (سوق‌) داد و ستد مي‌كنند، سفارشهاي‌ اخلاقي‌ و براي‌ بازار مسلمانان‌ (سوقُالمسلمين‌) آثار و احكام‌ خاصّي‌ مطرح‌ شده‌ است‌. البتّه‌ از اين‌ احاديث‌، تعريف‌ خاصّي‌ براي‌ بازار به‌ دست‌ نمي‌آيد ولي‌ تعبيرات‌، گوياي‌ همان‌ معناي‌ معهود عرفي‌ بازار است‌: مركز داد و ستدهاي‌ گوناگون‌، در برابر واحدهاي‌ پراكنده‌ در شهر يا روستا؛
مباحث‌ فقهي‌ نيز ناظر به‌ همين‌ معناي‌ عرفي‌ است‌. همچنين‌ در حديث‌، به‌ بازارهاي‌ صنفي‌ (سوق‌الكرابيس‌، سوق‌القصّابين‌، سوق‌الابل‌، سوق‌البقل‌ و...) اشاره‌ شده‌ و، نيز در برخي‌ احاديث‌، مكانهايي‌ كه‌ براي‌ برگزاري‌ بازارهاي‌ موقّت‌ تدارك‌ ديده‌ شده‌ و محّل‌ كار انسان‌ بازار (سوق‌) ناميده‌ شده‌اند (كليني‌، ج‌ 2، ص‌ 662، ج‌ 3، ص‌ 474؛
مجلسي‌، ج‌ 11، ص‌ 47، ج‌ 22، ص‌ 143، ج‌ 40، ص‌ 332، ج‌ 41، ص‌ 161، ج‌ 43، ص‌ 174، ج‌ 80، ص‌ 356، 382، ج‌ 101، ص‌ 256).

احاديث‌ اخلاقيِ بازار، بيشتر ناظر به‌ داد و ستد و آداب‌ آنند، ولي‌ در برخي‌ از آنها، به‌ خود بازار ـ مركز داد و ستد ـ نيز توجّه‌ شده‌ است‌؛
مثلاً: اقدام‌ به‌ داد و ستد و فراهم‌ آوردن‌ و گشودن‌ دكّان‌ در بازار و به‌ انتظار خريدار نشستن‌، سبب‌ رسيدن‌ روزي‌ (كليني‌، ج‌ 5، ص‌ 309؛
حرّ عاملي‌، ج‌ 12، ص‌ 34 ـ 36) و ماية‌ عزّت‌ مؤمن‌ (كليني‌، ج‌ 5، ص‌ 149؛
حرّ عاملي‌، ج‌ 12، ص‌ 3 ـ 4) است‌. اشتغال‌ به‌ داد و ستدهاي‌ حقير، مانند فروش‌ دوره‌گردي‌ در بازار، سزاوار مؤمن‌ نيست‌ (همان‌، ج‌ 12، ص‌ 46 ـ 47) و با آنكه‌ سحرخيزي‌ و پشتكار در امر تجارت‌، ممدوح‌ و رها كردن‌ تجارت‌ مذموم‌ است‌ (همان‌، ج‌ 12، ص‌ 2 ـ 8، 50) زودتر از ديگران‌ به‌ بازار رفتن‌ و ديرتر از همه‌ آنجا را ترك‌ كردن‌، پسنديده‌ نيست‌، چرا كه‌ شيطان‌ براي‌ اهل‌ بازار دام‌ گسترده‌ است‌ (ابن‌بابويه‌، ج‌ 3، ص‌ 124؛
مجلسي‌، ج‌ 81، ص‌ 4 به‌ نقل‌ از امالي‌ طوسي‌). همچنين‌ دعاهايي‌ مشتمل‌ بر استمداد از خدا در اجتناب‌ از سوگند دروغ‌، ستم‌، گناه‌ و دور ماندن‌ از زيان‌ روايت‌ شده‌ كه‌ خواندن‌ آنها را هنگام‌ ورود به‌ بازار توصيه‌ كرده‌اند (ابن‌بابويه‌، ج‌ 3، ص‌ 124 ـ 125؛
مجلسي‌، ج‌ 73، ص‌ 172 ـ 173: باب‌الدعاء عند دخول‌ السّوق‌). دربارة‌ آداب‌ اخلاقي‌ داد و ستد رجوع کنید به تجارت‌ * .

در چند حديث‌ نيز احكام‌ فقهي‌ بازار مسلمانان‌ بيان‌ شده‌ است‌؛
موضوع‌ بيشتر اين‌ احاديث‌، خريد كالاهايي‌ مانند گوشت‌ و چرم‌ است‌. بنابر تصريح‌ قرآن‌ (مائده‌: 3) حيوانات‌ را بايد با آداب‌ و روش‌ خاصّي‌ سربريد (رجوع کنید به تذكيه‌ * ). در غيراين‌ صورت‌ نه‌ خوردن‌ گوشت‌ آنها جايز و نه‌ پوست‌ آنها پاك‌ است‌ (تنها در فقه‌ شافعي‌ و حنفي‌ دبّاغي‌ پوست‌ مُردار سبب‌ پاكي‌ آن‌ مي‌شود رجوع کنید به تذكيه‌ * ).

در نتيجه‌، در مواردي‌ چند، براي‌ تصرّف‌ در گوشت‌ و پوست‌ حيوانات‌ (خريد و فروش‌، خوردن‌، پوشيدن‌ لباسِ فرآورده‌ از پوست‌ آنها هنگام‌ نماز و...) بايد علم‌ يا ظنّ معتبر شرعي‌ به‌ تذكية‌ آنها داشت‌؛
در آن‌ احاديث‌ فروش‌ چنان‌ كالاهايي‌ در بازار مسلمانان‌ يكي‌ از نشانه‌هاي‌ تذكيه‌ قلمداد شده‌ است‌ و مراد از بازار مسلمانان‌ را نيز توضيح‌ داده‌اند: بازاري‌ كه‌ همه‌ يا بيشتر فروشندگان‌ آن‌ مسلمانند، يا بازاري‌ كه‌ در سرزمين‌ مسلمانان‌ برپا مي‌شود. سرزمين‌ مسلمانان‌ نيز همان‌ تعريف‌ را دارد، يعني‌ همه‌ يا بيشتر مردم‌ آن‌ مسلمانند (رجوع کنید به كليني‌، ج‌ 6، ص‌ 237؛
ابن‌بابويه‌، ج‌ 3، ص‌ 211؛
طوسي‌، ج‌ 2، ص‌ 368، 371، ج‌ 9، ص‌ 72؛
حرّ عاملي‌، ج‌ 2، ص‌ 1071ـ1074؛


قاضي‌ نعمان‌، ج‌ 2، ص‌ 177، ش‌ 640). امامان‌ شيعه‌ تصريح‌ كرده‌اند كه‌ هنگام‌ خريد اين‌ اشياء از بازار نيازي‌ به‌ سؤال‌ يا تحقيق‌ نيست‌ و حتّي‌ از برخي‌ تعبيرات‌ چنانچه‌ نجفي‌ (ج‌ 36، ص‌ 138) نيز گفته‌، برمي‌آيد كه‌ تفحّص‌ در اين‌ باره‌ را نمي‌پسنديده‌اند (مثلاً: خوارج‌ بر اثر ناداني‌ بر خودشان‌ سختگيري‌ مي‌كردند ـ اِنّ الْخَوارِجَ ضَيَّقُوا عَلي‌ اَنْفُسِهِم‌ بِجَه'الَتِهِمْ؛
يا: آيا از آنچه‌ ابوالحسن‌ انجام‌مي‌داد،روي‌مي‌گرداني‌؟اَتَرْغَبُ عَمّا كانَ اَبوُالْحَسَن‌ يَفْعَلُه‌؟).

فقهاي‌ اماميّه‌ هر چند اين‌ احاديث‌ را از نظر سند در شمار احاديث‌ صحيح‌ و حَسَن‌ دانسته‌ و همه‌ براساس‌ آن‌ فتوا داده‌اند، در معناي‌ مراد آنها و نسبت‌ آنها با يكديگر از نظر اطلاق‌ و تقييد، اختلاف‌نظر دارند. مسايل‌ راجع‌ به‌ اين‌ احاديث‌ در بيشتر جوامع‌ فقهي‌ در بخش‌ طهارت‌، صلوة‌ و «الاطعمة‌ و الاشربه‌» (خوردنيها و آشاميدنيها) مطرح‌ شده‌ است‌. مهمترين‌ مسايل‌ اينها بوده‌اند: آيا اين‌ احاديث‌ دربارة‌ هر بازاري‌ است‌ يا فقط‌ محدود به‌ بازار مسلمانان‌ است‌؟ آيا «بازار مسلمانان‌» بازاري‌ است‌ با اكثريّت‌ مسلمانان‌ در سرزمين‌ اسلامي‌، يا بازاري‌ است‌ در سرزمين‌ اسلامي‌ اگرچه‌ فروشندگان‌ آن‌ غير مسلمان‌ باشند، يا بازار مسلمانان‌ است‌ در هر سرزميني‌؟ ديگر اينكه‌ آيا اين‌ احاديث‌ مبيّن‌ جايگاه‌ استقلالي‌ بازار مسلمانان‌ است‌ تا شامل‌ فروشندگان‌ غيرمسلمان‌ نيز بشود، يا بازار مسلمانان‌ را فقط‌ نشانة‌ مسلمان‌ بودن‌ فروشندة‌ ناشناخته‌ (مجهول‌الحال‌) معرفي‌ مي‌كند؟ آيا همة‌ مسلمانان‌ در اين‌ حكم‌ يكسانند يا اين‌ حكم‌ شامل‌ كساني‌ كه‌ ذبايح‌ اهل‌ كتاب‌ را حلال‌ و هر پوست‌ دبّاغي‌ شده‌ را پاك‌ مي‌دانند، نمي‌شود؟ گذشته‌ از اين‌ گفته‌اند كه‌ اين‌ احاديث‌، فقط‌ براي‌ اثبات‌ تذكيه‌ به‌ كار مي‌رود و در مواردي‌ مانند پاكي‌ و ملكيّت‌ نقش‌ ندارد (بجنوردي‌، ج‌ 4، ص‌ 152 ـ 153).

فقها در اينكه‌ اين‌ حكم‌ فقط‌ براي‌ بازار مسلمانان‌ است‌، اختلاف‌ نكرده‌اند و احاديثي‌ را كه‌ در آنها بازار به‌ صورت‌ مطلق‌ (بدون‌ اضافه‌ به‌ مسلمانان‌) ذكر شده‌، با توجّه‌ به‌ قرايني‌ چند (مثلاً وجود احاديث‌ ديگري‌ كه‌ از «بازار مسلمانان‌» سخن‌ مي‌گويد) ناظر به‌ بازار مسلمانان‌ مي‌دانند (نراقي‌، ج‌ 1، ص‌ 61؛
نجفي‌، ج‌ 8، ص‌ 54؛
تبريزي‌ غروي‌، ج‌ 1، ص‌ 481؛
عاملي‌ غروي‌، ج‌ 2، ص‌ 139)؛
هرچند، چنانچه‌ شهيدثاني‌ (رجوع کنید به نجفي‌، ج‌ 36، ص‌ 139) يادآوري‌ كرده‌، در تشخيص‌ بازار مسلمانان‌ از غير آن‌ بايد به‌ عرف‌ رجوع‌ كرد. به‌ گفتة‌ برخي‌ فقها، آنچه‌ در اين‌ احاديث‌ بيان‌ شده‌، دربارة‌ وضع‌ موجود (قضاياي‌ خارجيّه‌) يعني‌ بازارهاي‌ آن‌ روز مسلمانان‌ بوده‌ كه‌ غالباً فروشندگان‌ آن‌ مسلمان‌ بودند، نه‌ آنكه‌ حكمي‌ رابراي‌ عنوان‌ «بازار» (قضاياي‌ حقيقيّه‌) بيان‌ كند (تبريزي‌ غروي‌، همانجا). نجفي‌ براساس‌ همين‌ نكته‌ توضيح‌ داده‌ است‌ كه‌ همة‌ مسلمانان‌ از اين‌ نظر يكسانند، حتّي‌ كساني‌ كه‌ خريد گوشت‌ از اهل‌ كتاب‌ را جايز مي‌دانند (ج‌ 36، ص139).

از طرفي‌، بيشتر و چه‌ بسا همة‌ فقها، بر قيد «سرزمين‌ اسلامي‌» در مراد از «بازار مسلمانان‌» تأكيد كرده‌اند. به‌ نظر آنان‌ ذكر بازار (سوق‌) فقط‌ به‌ سبب‌ كثرت‌ داد و ستد در اين‌ مركز بوده‌ است‌ (حكيم‌، ج‌ 5، ص‌ 303) و ملاك‌ اصلي‌ همان‌ «سرزمين‌ اسلامي‌» است‌. به‌ همين‌ دليل‌ برخي‌ تصريح‌ كرده‌اند كه‌ بازارِ با اكثريت‌ فروشندگان‌ مسلمان‌ امّا در سرزمين‌ غيراسلامي‌، مشمول‌ اين‌ حكم‌ نمي‌شود (نراقي‌، ج‌ 1، ص‌ 61؛
جوادي‌ آملي‌، ج‌ 2، ص‌ 237). در برابر، اين‌ احتمال‌ هست‌ كه‌ حديث‌، شامل‌ بازار غيرمسلمانان‌ در سرزمين‌ اسلامي‌ نيز بشود؛
يعني‌ هر بازاري‌ در سرزمين‌ اسلامي‌ بازار مسلمين‌ و به‌ تَبَع‌ آن‌، فروشندة‌ ناشناخته‌ مسلمان‌ قلمداد شود (نراقي‌، ج‌ 2، ص‌ 461؛
حكيم‌، ج‌ 5، ص‌ 306؛
جوادي‌ آملي‌، همانجا).

از تصريح‌ يا تلويح‌ فقها برمي‌آيد كه‌ بازار مسلمانان‌ از آنرو اعتبار شرعي‌ يافته‌ كه‌ غالب‌ فروشندگان‌ آن‌ مسلمانند و بنابراين‌ فروشندة‌ ناشناخته‌ (مجهول‌الحال‌) را نيز مسلمان‌ قلمداد مي‌كند و از آنجا كه‌ كارهاي‌ فرد مسلمان‌ بايد حمل‌ بر صحت‌ شود (رجوع کنید به اصالة‌ * الصّحة‌)، هنگام‌ خريد گوشت‌ و پوست‌ نيازي‌ به‌ پرسش‌ دربارة‌ تذكية‌ آنها نيست‌. در نتيجه‌، اين‌ حكم‌ فقط‌ فروشندة‌ مسلمان‌، از هر مذهب‌ فقهي‌ (بنابه‌ نظر بيشتر فقها)، و فروشندة‌ ناشناختة‌ بازار را در برمي‌گيرد، نه‌ فروشندة‌ غيرمسلماني‌ را كه‌ در بازار مسلمانان‌ داد و ستد مي‌كند. به‌ تعبير ديگر، بازار مسلمانان‌ نشانه‌اي‌ است‌ بر وجود نشانه‌اي‌ شرعي‌ (امارةٌ عَلي‌الاَمارة‌)، نه‌ آنكه‌ همرديف‌ نشانه‌هاي‌ ديگر شرعي‌ باشد (مجلسي‌، ج‌ 77، ص‌83؛
نجفي‌، ج‌8، ص‌56 ـ58، ج‌36، ص‌ 139؛
بجنوردي‌، ج‌4، ص‌ 153؛
عاملي‌ غروي‌، ج‌ 2، ص‌ 139 ـ 140؛
تبريزي‌ غروي‌، ج‌ 1، ص‌ 481 ـ 482). امّا برخي‌ (از جمله‌ رجوع کنید به بجنوردي‌، ج‌ 4، ص‌ 153ـ158) گفته‌اند كه‌ بازار مسلمانان‌ خود نشانه‌اي‌ مستقّل‌ بر تذكيه‌ است‌، اگر چه‌ فروشنده‌ غيرمسلمان‌ باشد، زيرا مسلمانان‌ از گوشت‌ و پوست‌ تذكيه‌ نشده‌ اجتناب‌ مي‌كنند و اقدام‌ به‌ فروش‌ اين‌ كالاها در بازار آنان‌، گمان‌ قوي‌ بر مذكّي‌' بودن‌ آنها مي‌آورد. با اينهمه‌ احاديثي‌ (طوسي‌، ج‌ 1، ص‌ 263؛
ابن‌ادريس‌، ج‌ 3، ص‌ 572؛
مجلسي‌، ج‌ 77، ص‌ 82؛
حرّ عاملي‌، ج‌ 2، ص‌ 1071) وجود دارد كه‌ حتّي‌ در بازار مسلمانان‌ بين‌ مسلمان‌ و غيرمسلمان‌، از اين‌ نظر، فرق‌ مي‌گذارد.

در اثبات‌ اين‌ حكم‌ براي‌ بازار، گذشته‌ از احاديث‌ ياد شده‌، فقها به‌ سيرة‌ متديّنين‌ و اجماع‌ نيز استناد كرده‌اند؛
دليل‌ اجماع‌ اگر چه‌ تضعيف‌ شده‌، نسبت‌ به‌ سيرة‌ متديّنين‌ ترديد نشده‌ است‌: مسلمانان‌ و مؤمنان‌ همه‌ روزه‌ از بازارهاي‌ شهرهاي‌ اسلامي‌ گوشت‌ و اشياء ديگر مي‌خرند و هيچگاه‌ از مسلمان‌ يا كافر بودن‌ فروشنده‌ يا مذكّي‌' بودن‌ گوشت‌ پرس‌ و جو نمي‌كنند (بجنوردي‌، ج‌ 4، ص‌ 149؛
تبريزي‌ غروي‌، ج‌ 1، ص‌ 483).

حديث‌ ديگري‌ نيز دربارة‌ بازار از پيامبر صلّي‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلّم‌ و اميرمؤمنان‌ علي‌ عليه‌السّلام‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ ظاهراً راجع‌ به‌ مكانهاي‌ فراهم‌ شده‌ براي‌ بازارهاي‌ موقّت‌ است‌ (كليني‌، ج‌ 2، ص‌ 662، ج‌ 5، ص‌ 155؛
مجلسي‌، ج‌ 101، ص‌ 256). طبق‌ اين‌ حديث‌ همة‌ مسلمانان‌ نسبت‌ به‌ غرفه‌هاي‌ مختلف‌ (بُيوت‌) اينگونه‌ بازارها، همچنانكه‌ نسبت‌ به‌ مساجد، حقّ مساوي‌ دارند و هر كس‌ زودتر از ديگران‌ در محلّي‌ استقرار يابد، تا شب‌ نسبت‌ به‌ آن‌ مكان‌ بر ديگران‌ حقّ تقدّم‌ مي‌يابد. مجلسي‌اين‌ حديث‌ را، كه‌ از نظر سند موثّق‌ است‌، در باب‌ مشتركات‌ * (ج‌ 101، ص‌ 253ـ256) قرار داده‌، ولي‌ در كتب‌ فقهي‌، ذيل‌اين‌ موضوع‌ (از جمله‌، رجوع کنید به محقّق‌ حلّي‌، ج‌ 3، ص‌ 276ـ278؛
نجفي‌، ج‌ 38، ص‌ 76 ـ 94) از اين‌ نكتة‌ حديث‌، يعني‌ غرفه‌هاي‌ بازار، بحث‌ نشده‌ است‌، با آنكه‌ به‌ قسمت‌ ديگر آن‌، يعني‌حكم‌ مساجد، استناد كرده‌اند. در هر صورت‌، حديث‌ دلالت‌ بر رواج‌ اينگونه‌ بازارها در آن‌ دوره‌ دارد كه‌ حكم‌ حقوقي‌ آنهابيان‌ شده‌ بوده‌است‌. كليني‌ در ذيل‌ همان‌ حديث‌، از امام‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌ نيز اين‌ نكته‌ را روايت‌ كرده‌ كه‌ حضرت‌ علي‌ عليه‌السّلام‌ براي‌ غرفه‌هاي‌ اينگونه‌ بازارها كرايه‌ نمي‌گرفته‌ است‌. دربارة‌ تعريف‌ مشتركات‌ و آثار حقوقي‌ آنها رجوع کنید به مشتركات‌ * .


منابع‌:
(48) علاوه‌ بر قرآن‌؛
(49) ابن‌ ادريس‌، كتاب‌ السرائرالحاوي‌ لتحرير الفتاوي‌ ، قم‌ 1410ـ1411؛
(50) ابن‌بابويه‌، من‌ لايحضره‌ الفقيه‌ ، چاپ‌ حسن‌ موسوي‌ خَرسان‌، بيروت‌ 1401؛
(51) حسن‌ بجنوردي‌، القواعدالفقهيّة‌ ، نجف‌ 1969ـ1982، چاپ‌ افست‌ قم‌ 1402 (بجنوردي‌ دراين‌ كتاب‌، بحث‌ مستقلّي‌ را زيرعنوان‌"حجّية‌ سوق‌المسلمين‌" مطرح‌كرده‌است‌)؛
(52) علي‌ تبريزي‌ غروي‌، التنقيح‌ في‌ شرح‌ العروة‌ الوثقي‌ ، نجف‌ 1378 (اين‌ كتاب‌ تقريرات‌ درس‌ سيدابوالقاسم‌ خويي‌ است‌)؛
(53) عبداللّه‌ جواد آملي‌، كتاب‌ الصلاة‌ ، قم‌ 1405 (اين‌ كتاب‌ تقريرات‌ درس‌ سيد محمد محقق‌ داماد است‌)؛
(54) محمّدبن‌ حسن‌حرّ عاملي‌، وسائل‌الشيعة‌ الي‌ تحصيل‌ مسائل‌ الشريعة‌، چاپ‌ عبدالرحيم‌ ربّاني‌ شيرازي‌، بيروت‌ 1403؛
(55) محسن‌ حكيم‌، مستمسك‌ العروة‌الوثقي‌ ، قم‌ 1404؛
(56) محمّدبن‌ حسن‌ طوسي‌، تهذيب‌ الاحكام‌ ، چاپ‌ حسن‌ موسوي‌ خَرسان‌، بيروت‌ 1401؛
(57) جوادبن‌محمّد عاملي‌ غروي‌، مفتاح‌الكرامة‌ في‌ شرح‌ قواعد العلاّمة‌ ، قم‌ ( بي‌تا. ) ؛
(58) نعمان‌بن‌ محمّد قاضي‌ نعمان‌، دعائم‌الاسلام‌ و ذكرالحلال‌ و الحرام‌ ، چاپ‌ آصف‌بن‌علي‌اصغر فيضي‌، ( قاهره‌ ) 1963ـ1965؛
(59) محمّدبن‌ يعقوب‌ كليني‌، الكافي‌ ، چاپ‌ علي‌اكبر غفاري‌، بيروت‌ 1401؛
(60) محمّدباقربن‌ محمّدتقي‌ مجلسي‌، بحارالانوار ، بيروت‌ 1403؛
(61) جعفربن‌ حسن‌ محقق‌ حلّي‌، شرايع‌الاسلام‌ في‌ مسائل‌ الحلال‌ و الحرام‌ ، چاپ‌ عبدالحسين‌ محمّدعلي‌؛
(62) نجف‌ 1389/1969؛
(63) محمّد حسن‌بن‌باقر نجفي‌، جواهر الكلام‌ في‌ شرح‌ شرايع‌الاسلام‌ ، بيروت‌ 1981؛
احمدبن‌ محمّدمهدي‌ نراقي‌، مستندالشّيعة‌ في‌ الاحكام‌الشّريعة‌ ، قم‌ 1405.

/ حسن‌ طارمي‌ /

6) بازارهاي‌ شهري‌ قبل‌ از اسلام‌ و در دورة‌ اسلامي‌.

الف‌) دورة‌ جاهليت‌ و صدر اسلام‌. حرص‌ و گرايش‌ شديد عربهاي‌ روزگار جاهلي‌ به‌ تجارت‌ زبانزد بوده‌است‌. استرابون‌ (ح 63 ق‌م‌ ـ بعد از 20 ب‌ م‌)، آنان‌ را قومي‌ تجارت‌ پيشه‌ و دلاّ ل‌ خوانده‌ و پُليني‌ مهين‌ (ج‌ 6، ص‌ 262) گفته‌است‌: «كار مردم‌ عربستان‌ يا تجارت‌ است‌ يا گلّه‌ربايي‌ و غارت‌». در تورات‌ نيز وصف‌ ثروت‌ و تجارت‌ دولتهاي‌ قديم‌ عرب‌ مانند تَدمُر و سَبا و مَعين‌ آمده‌است‌ ( لامنس‌، ص‌ 21؛
افغاني‌، ص‌ 17؛
مجلة‌ المجمع‌ العلمي‌ العراقي‌، ج‌ 2، ص‌ 264). از اينها مهمتر اشارات‌ و آيات‌ قرآني‌ واحاديث‌ نبوي‌ است‌ كه‌ بر همين‌ معني‌ دلالت‌ دارد. به‌ دليل‌ همين‌ خصلت‌ قومي‌، در قرآن‌ هشدار داده‌ شده‌است‌ از تجارتي‌ كه‌ از ذكر خدا غافل‌ كند سخت‌ پرهيز شود زيرا تنها تجارت‌ سودبخش‌ و بي‌زوال‌ و بي‌زيان‌ كه‌ از عذاب‌ دردناك‌ (آخرت‌) رهايي‌ مي‌بخشد، ايمان‌ به‌ خدا، جهاد در راه‌ او با مال‌ و جان‌، تلاوت‌ قرآن‌، اقامة‌ نماز، و انفاق‌ در راه‌ خداست‌؛
و آنان‌ كه‌ گمراهي‌ را با هدايت‌ معامله‌ مي‌كنند سخت‌ زيانكارند و خدا بهترين‌ روزي‌دهنده‌ است‌ (جمعه‌: 11؛
نساء: 29؛
نور: 37؛
صفّ: 10؛
فاطر: 29؛
بقره‌: 16). و اما در احاديث‌ نبوي‌، بازار، مكروهترين‌ و بدترين‌ جاي‌ شهر، محل‌ گمراهي‌ و فريب‌، نبردگاه‌ شيطان‌، و جايگاه‌ هميشگي‌ شيطان‌ و اعوان‌ او خوانده‌ شده‌است‌ (مسلم‌بن‌ حجاج‌، ج‌ 1، كتاب‌ المساجد، ص‌ 464، ش‌ 288، ج‌ 4، كتاب‌ فضائل‌ الصحابه‌، ش‌ 100؛
ابن‌حنبل‌، ج‌ 4، ص‌ 81، ج‌ 1، ص‌ 457).البتّه‌ اين‌ معاني‌ ناظر به‌ جنبه‌هاي‌ افراطي‌ و گونه‌هاي‌ مخرب‌ و ضداخلاق‌ و متمايل‌ به‌ تفاخر و تكاثر ومال‌ اندوزي‌ است‌؛
ورنه‌، اسلام‌ به‌ اقتصاد سالم‌ و سازنده‌ ارج‌ نهاده‌ و هرگونه‌ سودجويي‌ وبهره‌وري‌ بدون‌ كار و كوشش‌ را مردود دانسته‌ است‌. با وضع‌ قوانين‌ لازم‌، از تراكم‌ بي‌تناسب‌ ثروت‌ پيشگيري‌ كرده‌ و با توصية‌ امور خيري‌ مانند وقف‌ و هِبَه‌ و صدقه‌ و نذر و كفّاره‌ ايجاد تعادل‌ اقتصادي‌ را رواج‌ داده‌ است‌. همان‌گونه‌ كه‌ كسب‌ لغو را مردود شمرده‌، تحصيل‌ مال‌ از راه‌ حلال‌ و مشروع‌ را، به‌ شرط‌ آنكه‌ سبب‌ دوري‌ و غفلت‌ انسان‌ از خدا نشود و او را به‌ جهاد با اموال‌ خود توفيق‌ دهد، مباح‌ دانسته‌است‌. حضرت‌ محمّد، صلي‌اللّه‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌، خود پيش‌ از بعثت‌ به‌ امر تجارت‌ اشتغال‌ داشتند و اجداد و عمو و پدر پيامبر نيز در كار تجارت‌ بودند. خلفا نيز عنايتي‌ خاص‌ به‌ تجارت‌ نشان‌ مي‌دادند. ابوبكر و عثمان‌، بزّاز بودند. عمر در دورة‌ جاهلي‌ به‌ تجارت‌ پرداخته‌ و توانگر شده‌بود. او دلال‌ بود و براي‌ مردم‌ به‌ عنوان‌ ميانجي‌، اشتر و خر كرايه‌ مي‌كرد و حقي‌ دريافت‌ مي‌داشت‌. امام‌ علي‌، عليه‌السّلام‌، وقتي‌ به‌ خلافت‌ رسيد بر تجارت‌ و احوال‌ و اهميت‌ آن‌ آگاهي‌ داشت‌ و در حق‌ تجّار و پيشه‌وران‌ سفارشهاي‌ نيكو مي‌فرمود؛
آنان‌ را سرمايه‌داراني‌ مي‌دانست‌ كه‌ با سرمايه‌هاي‌ خويش‌ نيازهاي‌ مردم‌ را فراهم‌ مي‌آورند (افغاني‌، ص‌ 29 - 31). در عصر جاهلي‌ بازارهاي‌ عرب‌ دو گونه‌ بودند: بازارهاي‌ شهري‌ (اسواق‌الحَضَر) كه‌ ثابت‌ بودند و بازارهاي‌ موسمي‌ (اسواق‌الموسميه‌) كه‌ در زمان‌ معيني‌ از سال‌ (معمولاً دريكي‌ از ماههاي‌ حرام‌ در ناحيه‌اي‌ بي‌طرف‌ و دور از كشمكشهاي‌ قبيله‌اي‌) برپا و پس‌ از مدتي‌ محدود برچيده‌ مي‌شدند. اطلاعات‌ موجود در متون‌ تاريخي‌ دربارة‌ بازارهاي‌ موسمي‌ بيش‌ از بازارهاي‌ ثابت‌ شهري‌ است‌. بعضي‌ از محققان‌ عرب‌ از اشارات‌ موجود در متون‌ و بخصوص‌ از راه‌ بررسي‌ واژگان‌ بر جاي‌ مانده‌ از آن‌ روزگار برداشتهايي‌ دربارة‌ بازارهاي‌ شهري‌ كرده‌اند. در اين‌ بازارها كه‌ در شهرها، قرا، و آباديها برپا مي‌شد مردمِ اندك‌ مايه‌، كالاهاي‌ خود را يا بر زمين‌ يا برسكوهاي‌ ساخته‌ شده‌ (دكّه‌) و يا بر بساطي‌ گسترده‌ مي‌چيدند. اما فروشندگان‌ بزرگتر وبازرگانان‌ در دكانهايِ دردار (حانوت‌/مبيعه‌) جاي‌ داشتند كه‌ در شب‌ بسته‌ مي‌شد. عمل‌ خريد و فروش‌ آنها (بيع‌/ مبايعه‌) با يكبار زدن‌ كف‌ دست‌ طرفينِ معامله‌ بر يكديگر (صَفْقَه‌) صورت‌ مي‌گرفت‌. پيشه‌وران‌ و اصناف‌ مانند تمّار (خرمافروش‌)، نجّار، بزّاز، سلاّ خ‌، و جزّار (قصّاب‌، گوشت‌فروش‌) در كنار هم‌ جمع‌ بودند و به‌ نام‌ خود راسته‌ يا بازاري‌ مخصوص‌ داشتند. مثلاً به‌ بازار شتر و گاو و گوسفند «مِربَد» گفته‌ مي‌شد. در متون‌ به‌ نامهايي‌ مانند سوق‌التمّارين‌، سوق‌البزّازين‌، سوق‌الجزّارين‌، و سوق‌النجّارين‌ برمي‌خوريم‌. در اين‌ بازارها همه‌گونه‌ كالا خريد و فروش‌ مي‌شد. قبايل‌ عرب‌، خواربار و آذوقة‌ ساليانة‌ خود را از بازارهاي‌ شهري‌ تهيه‌ مي‌كردند. كالاها به‌ دو دستة‌ اصلي‌ تقسيم‌ مي‌شد: خواربار و كالاهاي‌ عطاري‌، و ساير كالاها. در قرا و شهرها بازارهاي‌ محلي‌ نيز وجود داشت‌. مكّه‌ و مدينه‌ بازارهايي‌ محلي‌ داشت‌ كه‌ اِشراف‌ و نظارت‌ بر آنها با بزرگان‌ قوم‌ بود كه‌ حقوق‌ و عوارض‌ حكومتي‌ (ضرائب‌) را دريافت‌ مي‌داشتند و مراقباني‌ (عامل‌السّوق‌) بر بازارها مي‌گماشتند. گفته‌اند كه‌ عمر، سائب‌بن‌يزيد و سليمان‌بن‌ ابي‌خَيْثَمه‌ و عبداللّه‌بن‌عُتبة‌بن‌مسعود را بر بازار مدينه‌ گماشته‌ بود تا از قانون‌ شكني‌ منع‌ كنند و مالياتها را دريافت‌ دارند. بنابراين‌، بعيد نيست‌ كه‌ در يثرب‌ (بعدها مدينه‌) اين‌ شيوه‌، استمرار رسمي‌ كهن‌ بوده‌باشد (جوادعلي‌، ج‌ 7، ص‌ 365ـ386).

عربها در عصر جاهلي‌ چندين‌ بازار موسمي‌ در نقاط‌ مختلف‌ جزيرة‌العرب‌ داشتند كه‌ در ايام‌ معيّني‌ از سال‌ برپا مي‌شد. ساكنان‌ جزيره‌ و ساير قبايل‌، به‌ نوبت‌ از بازاري‌ به‌ بازار ديگر مي‌رفتند و در اين‌ رفت‌ وآمد به‌ خريد و فروش‌ و تجارت‌ مي‌پرداختند. از اين‌ گذشته‌ در بازارهايي‌ كه‌ در خارج‌ عربستان‌، يعني‌ در عراق‌ و بلاد شام‌ و حبشه‌ تشكيل‌ مي‌شد شركت‌ مي‌كردند. به‌ گفتة‌ يعقوبي‌ (1967، ج‌ 1، ص‌ 239) عربها در بازارهاي‌ ده‌گانة دورة‌ جاهلي‌ از جان‌ و مال‌ در امان‌ بودند. البته‌ اين‌ تأمين‌ مالي‌ و جاني‌ محدود به‌ ايام‌ برگزاري‌ بازار بوده‌است‌، زيرا در آيين‌ اعرابِ دورة‌ جاهلي‌ شكستن‌ حرمت‌ اين‌ بازارها، يعني‌ تعرض‌ به‌ جان‌ و مال‌ مردم‌ ممنوع‌ بود و مردم‌ به‌ دفاع‌ از آن‌ برمي‌خاستند و در هر بازار گروهي‌ را بدين‌ كار مي‌گماشتند. به‌ گفتة‌ يعقوبي‌، در ميان‌ عربها گروهي‌ ديگر بودند كه‌ حرمت‌ ماههاي‌ حرام‌ و حرم‌ مكّه‌ را نگه‌ نمي‌داشتند و در اين‌ ماهها نيز تعدّي‌ و تجاوز به‌ جان‌ و مال‌ ديگران‌ را مباح‌ و حلال‌ مي‌شمردند و بالتّبع‌ در ايام‌ بازار هم‌ دست‌ از ستم‌ و آزار برنمي‌داشتند. لذا براي‌ حمايت‌ بازارها از جور اين‌گونه‌ مردم‌ كه‌ «مُحِلّون‌» ناميده‌ مي‌شدند و بيشتر از قبايل‌ اسد، طي‌، بني‌بكر،

و بني‌ عامر بودند، جماعتي‌ از جوانمردان‌ و نيكوكاران‌ بر حمايت‌ از مظلومان‌ و منع‌ ستمكاران‌ از ستم‌، هم‌پيمان‌ مي‌شدند و مسلّح‌ به‌ محافظت‌ از بازارها مي‌پرداختند. به‌ اينان‌ (الذّادَةُالمُحَرِّمون‌) مي‌گفتند و بيشتر از قبايل‌ بني‌ عَمرو، بني‌ تَميم‌، بني‌حَنظَله‌، بني‌ هُذَيل‌، بني‌ شيبان‌، و بني‌ كَلب‌ بودند. مردم‌ به‌ هنگام‌ حضور در اين‌ بازارها سلاح‌ خود را بر زمين‌ مي‌نهادند (يعقوبي‌، 1366 ش‌، ج‌ 1، ص‌ 350 - 351؛
جواد علي‌، ج‌ 7، ص‌ 369ـ370). به‌ عقيدة‌ بعضي‌ از محقّقان‌ غربي‌ برقراري‌ چهار ماه‌ حرام‌ كه‌ ضمن‌ آنها همة‌ مخاصمات‌ كنار گذاشته‌ مي‌شد احتمالاً براي‌ اين‌ بود كه‌ رفت‌ وآمد به‌ اين‌ بازارهاي‌ موسمي‌ را تا حد امكان‌ تسهيل‌ كند، اگر اين‌ نهاد نمي‌بود رسم‌ كين‌توزي‌ قبايل‌، تجارت‌ را در عربستان‌ كاملاً فلج‌ مي‌كرد ( د. اسلام‌ ، ذيل‌ سوق‌). تشكيل‌ اين‌ بازارها بيشتر براي‌ آن‌ بود كه‌ باديه‌نشينان‌ با فروش‌ مازاد كالاهاي‌ خود به‌ تهية‌ آذوقه‌ بپردازند. لذا، ورود تاجران‌ بيگانه‌ و غيرعرب‌ در آن‌ منعي‌ نداشت‌. از سوي‌ ديگر، اجتماعاتي‌ كه‌ به‌ هنگام‌ تشكيل‌ اين‌ بازارها برپا مي‌شد، فرصت‌ خوبي‌ براي‌ نشر وترويج‌ عقايد و انديشه‌ها بود. چنانكه‌ حضرت‌ محمّد، صلي‌اللّه‌ عليه‌وآله‌ وسلّم‌، در اين‌ مراسم‌ حضور مي‌يافتند و قبايل‌ را به‌ اسلام‌ دعوت‌ مي‌كردند. بازارهاي‌ مشهور عرب‌ و زمان‌ و مكان‌ برپايي‌ آنها در آستانة‌ ظهور اسلام‌ از اين‌ قرار بوده‌ است‌: سوق‌ دُومَة‌الجَنْدَل‌، در واحه‌اي‌ به‌ همين‌ نام‌، در ربيع‌الاول‌؛
سوق‌ هجر، در بحرين‌، در ماه‌ ربيع‌الا´خر؛
سوق‌ عُمان‌، در بحرين‌، در جمادي‌الاولي‌'؛
سوق‌المُشَقَّر، در بحرين‌، در جمادي‌الا´ خر؛
سوق‌ صُحار، در عمان‌، در دهة‌ اول‌ ماه‌ رجب‌؛
سوق‌ حُباشه‌، در سرزمين‌ تِهامه‌ در عربستان‌ غربي‌، در ماه‌ رجب‌؛
سوق‌الشَّحر، در ساحل‌ دريا بين‌ عمان‌ و عَدَن‌، در ماه‌ شعبان‌؛
سوق‌ عَدَن‌، در خليج‌ عدن‌ نزديك‌ باب‌ مَندَب‌، در ماه‌ رمضان‌؛
سوق‌ صنعا، در يمن‌، در نيمة‌ دوم‌ رمضان‌؛
سوق‌ عُكاظ‌، بزرگترين‌ و مشهورترين‌ بازار عصر جاهلي‌ در وادي‌ بين‌ نخله‌ و طايف‌، در شوال‌ يا ذي‌قعده‌؛
سوق‌ حَضرَموت‌، در جنوب‌ عربستان‌، در ميان‌ ماه‌ ذي‌قعده‌؛
سوق‌ ذِي‌المَجاز، نزديك‌ عُكاظ‌، در اول‌ ذي‌حجّه‌؛
سوق‌ مجنّه‌، نزديكي‌ مكّه‌ و در حوالي‌ موسم‌ حج‌؛
سوق‌ حِجْر، از روز عاشورا تا پايان‌ محرّم‌، و بعضي‌ بازارهاي‌ ديگر مانند سوق‌ بدر، سوق‌ بني‌ قَيْنُقاع‌، سوق‌ عثر، و بازارهاي‌ كوچكتر محلي‌ كه‌ محل‌ مراجعة‌ قبايل‌ و عشاير عرب‌ براي‌ تهية‌ آذوقه‌ بود (هراوي‌، ص‌ 14؛
جوادعلي‌، ج‌ 7، ص‌ 371 به‌ بعد). از اين‌ ميان‌ سه‌ بازار عكاظ‌ و مجنّه‌ و ذي‌المجاز از لحاظ‌ اجتماعي‌ اهميت‌ بيشتري‌ داشتند. و از اين‌ سه‌، عكاظ‌ به‌ سبب‌ شأن‌ و مقامي‌ كه‌ در شعر عربي‌ يافته‌ بود در شهرت‌، جايگاه‌ اول‌ را داشت‌. اِشراف‌ و سرپرستي‌ و گرفتن‌ عُشور در هر يك‌ از اين‌ بازارها با بزرگان‌ عرب‌ بود و هر يك‌ به‌ كالايي‌ شهرت‌ داشت‌ مانند سوق‌ هجر به‌ كثرت‌ خرما؛
سوق‌ عدن‌ به‌ ادويه‌ و عطريات‌؛
سوق‌ صنعا به‌ مرواريد و چرم‌ و آهن‌ و سرمه‌. در بعضي‌ از اين‌ بازارها مثل‌ سوق‌ شحر و مِني‌'، معامله‌ با پرتاب‌ ريگ‌، و در بعضي‌ ديگر مانند دومة‌الجندل‌ به‌ صورت‌ قمار با سنگريزه‌ (بيع‌الحَصاة‌؛
رجوع کنید به جابري‌ عربلو، ص‌ 65) صورت‌ مي‌گرفت‌. اسلام‌ اين‌ رسوم‌ را برانداخت‌ (جوادعلي‌، ج‌ 7، ص‌ 371، 375، 377).

بزرگترين‌ و مشهورترين‌ بازارهاي‌ موسمي‌ عرب‌ در دورة‌ جاهلي‌ كه‌ سالي‌ يك‌ بار برپا مي‌شد و يكصد و سي‌ سال‌ هم‌ در عصر اسلامي‌ پاييد، سوق‌ عكاظ‌ بود. گفته‌اند كه‌ اين‌ بازار به‌ سبب‌ شأن‌ و اهميت‌ جهاني‌ خود به‌ عنوان‌ مركز اقتصادي‌ و معنوي‌ جهان‌ عرب‌، در نوع‌ خود پديده‌اي‌ بي‌مانند بوده‌ است‌ ( د. اسلام‌، ذيل‌ سوق‌). عكاظ‌، هم‌ بازاري‌ گسترده‌ و پر متاع‌ براي‌ تجارت‌ بود، هم‌ ميعادگاهي‌ براي‌ سياست‌ و ادب‌، و هم‌ عرصه‌اي‌ براي‌ تجلّي‌ خصوصيات‌ قومي‌ و فرهنگي‌ اقوام‌ و قبايل‌ عرب‌. مردمي‌ چون‌ قريش‌ و هَوازِن‌ و سُلَيم‌ و اَحابيش‌ و عقيل‌ و مُصطَلق‌ بدان‌ آمدوشد داشتند (جوادعلي‌، ج‌ 7، ص‌ 377). محل‌ آن‌ كه‌ در آغاز، مانند ديگر بازارهاي‌ موسمي‌ عرب‌، پرستشگاهي‌ جاهلي‌ و داراي‌ اَنْصاب‌ (بتهاي‌ سنگي‌) و حَرَمي‌ در جوار آنها بود در دشتي‌ پهناور در جنوب‌ شرقي‌ مكه‌ بين‌ نخله‌ و طايف‌، در فاصلة‌ سه‌ روز راه‌ با مكه‌ و يك‌ روز راه‌ با طايف‌ قرار داشت‌. اعراب‌ شمالي‌ و جنوبي‌ براي‌ تجارت‌ با قبايل‌ نَجْد در همين‌ مكان‌ گرد مي‌آمدند و جاده‌هاي‌ يمن‌، شام‌، خليج‌ فارس‌، و بابِل‌ نيز از همين‌ جا آغاز مي‌شد ( د.اسلام‌، همانجا). اين‌ محل‌ پانزده‌ سال‌ بعد از عام‌الفيل‌، يعني‌ اندكي‌ بيش‌ از ربع‌ قرن‌ قبل‌ از ظهور اسلام‌ به‌ صورت‌ بازار درآمد (جواد علي‌، ج‌ 7، ص‌ 380؛
ازرقي‌، ص‌ 129 به‌ بعد) و يك‌ قرن‌ و نيم‌ از بزرگترين‌ بازارهاي‌ جهان‌ عرب‌ بود. به‌ قولي‌ در ماه‌ شوّال‌ و به‌ قولي‌ ديگر در بيست‌ روز آخر ذي‌قعده‌ برپا مي‌شد. در آن‌، تجارتي‌ آزاد، ساده‌ و بي‌هيچگونه‌ مزد و ماليات‌ براي‌ متولّيان‌ و نگهبانان‌ برقرار بود (جواد علي‌، ج‌ 7، ص‌ 379). اعراب‌ براي‌ جلب‌ نظر مردمِ سرزمينهاي‌ دور و سودبردن‌ از داد و ستد با آنان‌ در موسم‌ حج‌ همه‌گونه‌ اسباب‌ آسايش‌ خاطر مسافران‌ و قافله‌ سالاران‌ را فراهم‌ مي‌آوردند، زيرا براي‌ شهري‌ تجاري‌ چون‌ مكه‌ فرصت‌ اين‌گونه‌ داد و ستدهاي‌ منظم‌ و موسمي‌ داراي‌ كمال‌ اهميت‌ بود و قريشيان‌ كه‌ بازرگاناني‌ زيرك‌ و زبردست‌ بودند مي‌دانستند كه‌ چگونه‌ از اين‌ فرصت‌ مغتنم‌ به‌ نفع‌ اقتصاد و تجارت‌ شهر خويش‌ بهره‌برداري‌ كنند. در اين‌ بازار همه‌گونه‌ كالا از صامت‌ و ناطق‌، از جمله‌ چرم‌، غلاّ ت‌، انواع‌ پارچه‌، چهارپا، و برده‌ عرضه‌ مي‌شد. آنچه‌ از كشورهاي‌ دوردست‌ بدانجا مي‌آوردند در هيچ‌ بازار ديگري‌ يافت‌ نمي‌شد. گفته‌اند خديجه‌، همسر پيامبر، صلّي‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلّم‌، غلام‌ خود، زيدبن‌ حارثه‌، را در اين‌ بازار خريداري‌ كرد. چرم‌ عكاظي‌ با اينكه‌ از سرزمينهاي‌ دور مي‌آمد، شهرتي‌ بزرگ‌ يافته‌ بود (جواد علي‌، ج‌ 7، ص‌ 379 - 380) و شاهان‌ بيگانه‌ با آن‌، كالا مبادله‌ مي‌كردند. نعمان‌ بن‌ مُنذِر، پادشاه‌ حيره‌، متاعي‌، ظاهراً مُشك‌ و عطريات‌، به‌ اين‌ بازار مي‌فرستاده‌ كه‌ به‌ قيمت‌ آن‌، براي‌ او كالاهاي‌ ديگري‌ از قبيل‌ چرم‌، حرير، كفش‌، و پوشاك‌ خريداري‌ مي‌شده‌ است‌ ( د. فارسي‌، ذيل‌ عكاظ‌). بازرگانان‌ بزرگ‌ با شركت‌ در آن‌ بازار دست‌ به‌ تجارتهاي‌ عظيمي‌ مي‌زدند. با آمدن‌ اسلام‌ وضع‌ اين‌ بازار بتدريج‌ دگرگون‌ شد. در احاديث‌ آمده‌ است‌ كه‌ در آغاز، اعرابِ مسلمان‌ شده‌ در ايّام‌ حج‌ از ترس‌ گناه‌ دست‌ از تجارت‌ بازداشتند و در نتيجه‌ از رونق‌ بازارهاي‌ عكاظ‌ و مَجَنَّه‌ و ذوالمجاز كاسته‌ شد. پس‌ از نزول‌ آيات‌ 195 و 196 سورة‌ بقره‌ و رفع‌ حرمت‌ تجارت‌ در ايام‌ حج‌، مسلمانان‌ به‌ خريد و فروش‌ در مكه‌ اكتفا كردند و اين‌ امر بر بازارهاي‌ جاهلي‌ تأثير فراوان‌ گذاشت‌. سپس‌ به‌ علت‌ محدود بودن‌ روزهاي‌ بازار در ايّام‌ حج‌، آشنا شدن‌ مسلمانان‌ با بازارهاي‌ كشورهاي‌ ديگر، اهميّت‌ يافتن‌ مدينه‌ در برابر مكه‌ به‌ علت‌ هجرت‌ حضرت‌ رسول‌، صلّي‌اللّه‌عليه‌وآله‌وسلّم‌، و صحابه‌، رجحان‌ نهادن‌ حضرتش‌ مدينه‌ را بر مكه‌ (ابن‌خلدون‌، ص‌ 704 - 705)، استقرار خلفاي‌ راشدين‌ و بيت‌المال‌ مسلمين‌ در مدينه‌، خروج‌ سادات‌ از مكه‌، و جز اينها، وضع‌ مالي‌ و اقتصادي‌ مكه‌ دگرگون‌ شد و اين‌ شهر از پايگاهي‌ كه‌ در تجارت‌ داشت‌ سقوط‌ كرد (جواد علي‌، ج‌ 7، ص‌ 385). عكاظ‌ نيز بتدريج‌ از اهميت‌ و رواج‌ و رونق‌ افتاد و در سال‌ 129، زماني‌ كه‌ خوارج‌ (حروريّه‌) در مكه‌ همراه‌ با ابوحمزة‌ خارجي‌ (متوفي‌ 130) قيام‌ كردند به‌ علت‌ وحشت‌ مردم‌ از غارت‌ و فتنه‌، اين‌ بازار تعطيل‌، متروك‌، و برچيده‌ شد (ازرقي‌، ص‌ 153).

عكاظ‌ در طول‌ يك‌ قرن‌ و نيم‌، هم‌ بزرگترين‌ بازار تجارت‌ بود و هم‌ مهمترين‌ عرصة‌ سياست‌ و ادب‌. خطباي‌ بلندآوازه‌اي‌ چون‌ قُسّ بن‌ ساعده‌ ايادي‌ و عمرو بن‌ كلثوم‌ و شعراي‌ نامداري‌ چون‌ نابغة‌ ذُبياني‌، اعشي‌، حسام‌ بن‌ ثابت‌، و خَنساء در آن‌ شركت‌ مي‌جستند و نيكوترين‌ و تازه‌ترين‌ سروده‌هاي‌ خود را مي‌خواندند. قصايد هفتگانة‌ معروف‌، به‌ عنوان‌ نمونه‌هاي‌ فصاحت‌، در آن‌ جا آويخته‌ شده‌ بود. قبايل عرب‌ به‌ زبان‌ خطيبان‌ و شاعران‌ خويش‌ به‌ تفاخر و تكاثر و تنافر و مقارعه‌ و معاظمه‌ در مصائب‌ مي‌پرداختند و به‌ شهادت‌ بعضي‌ از روايات‌، از اين‌ شيوه‌ بيش‌ از سودبردن‌ از تجارت‌ و خريد و فروش‌ لذّت‌ مي‌بردند. از اين‌ روي‌، پايگاه‌ شاعر و خطيب‌ در اين‌ بازار برتر از تاجر و سوداگر بود. در خبر آمده‌ است‌ كه‌ پيامبر، صلي‌اللّه‌عليه‌و آله‌وسلّم‌، قسّبن‌ساعده‌ را حين‌ خواندن‌ خطبه‌ در اين‌ بازار ديده‌ بود و خود آن‌ حضرت‌ در عكاظ‌ و مَجَنَّه‌ و ذي‌المجاز مردم‌ را به‌ دين‌ خدا دعوت‌ مي‌كرد (بكري‌، ج‌ 5، ص‌ 259 به‌ بعد؛
ابن‌كثير، ج‌ 3، ص‌ 141).

اوضاع‌ ساير بازارهاي‌ عرب‌ نيز از جهت‌ آمد و شد و اجتماع‌ خطيبان‌ و شاعران‌ كم‌ و بيش‌ همين‌گونه‌ بود؛
ولي‌ عكاظ‌ به‌ سبب‌ نزديكي‌ به‌ مكه‌، اجتماع‌ حاجيان‌ پيش‌ از شروع‌ مناسك‌ حج‌، وارد شدن‌ نامش‌ در اخبار رسول‌، و جاي‌ داشتن‌ در سرزميني‌ كه‌ مردمش‌ به‌ زبان‌ وحي‌ سخن‌ مي‌گفتند، اين‌گونه‌ بلندآوازه‌ و جاويدان‌ شد و نامش‌ بيش‌ از هر بازار ديگر با شعر و نثر عرب‌ درآميخت‌.

از زماني‌ كه‌ عربها در بلاد شام‌، عراق‌، مصر، ايران‌، و روم‌ شرقي‌ يا در شهرهايي‌ كه‌ خود پديد آورده‌ بودند مانند كوفه‌، بصره‌، بغداد، و قيروان‌ سكونت‌ گزيدند ديگر مانند روزگار جاهلي‌ به‌ بازارهاي‌ موسمي‌ نياز نداشتند. بنابراين‌، با برافتادن‌ آثار حيات‌ جاهلي‌، اين‌ بازارها، ناچيز، بي‌اهميت‌، و بتدريج‌ تا قبل‌ از پايان‌ قرن‌ دوم‌ هجري‌ برچيده‌ و ناپديد شد و جاي‌ خود را به‌ بازارهاي‌ شهري‌ واگذاشت‌. بازارهاي‌ اخير نيز ضمن‌ اينكه‌ بسياري‌ از خصوصيات‌ روزگار گذشته‌ را نگهداشت‌، رنگ‌ و بوي‌ نيازهاي‌ شهرنشيني‌ جديد را نيز به‌ خود گرفت‌. بازار مِرْبَدْ در بصره‌ كه‌ از نخستين‌ بازارهاي‌ اسلامي‌ و پرآوازه‌ترين‌ و تاريخيترين‌ آنهاست‌ در حقيقت‌ آيينه‌اي‌ است‌ كه‌ هم‌ حيات‌ عرب‌ جاهلي‌ و هم‌ جلوه‌هاي‌ آغازين‌ تمدّن‌ اسلامي‌ را در خود منعكس‌ ساخته‌ است‌ (افغاني‌، ص‌ 393 به‌ بعد). بصره‌ در سال‌ هفده‌ در روزگار خلافت‌ عمر خطّاب‌ و به‌ خواست‌ او در جنوب‌ شرقي‌ عراق‌، نزديكترين‌ سرزمين‌ به‌ ايران‌، به‌ صورت‌ شهر درآمد. اين‌ شهر در گذشته‌، محل‌ آميختگي‌ ملتهاي‌ گوناگون‌ چون‌ ايرانيان‌ و يونانيان‌ و هنديان‌ بود، سرانجام‌ منزلگاه‌ مردان‌ بزرگ‌ شرق‌ و غرب‌، و بندرگاه‌ بزرگ‌ عراق‌ و دروازة‌ بغداد و انبار كالاهايي‌ شد كه‌ از اكناف‌ جهان‌ به‌ آن‌ جا آورده‌ مي‌شد. در عصر عباسيان‌ به‌ صورت‌ بازاري‌ جهاني‌ درآمد و مركز علما، شعرا، ادبا، كتّاب‌، فقها، و قُرّا شد.

مِربَد ، بازاربزرگ‌ اين‌ شهر و ميراثدار بازار عكاظ‌ بود (افغاني‌، ص‌ 407). اين‌ بازار دراصل‌ جايگاه‌ وسيعي‌ در حومة‌ غربي‌ بصره‌، به‌ طرف‌ بيابان‌، و محل‌ فروش‌ اشتران‌ بود. در دورة‌ امويان‌ مبدّل‌ به‌ بازاري‌ عمومي‌ شد و بتدريج‌ به‌ صورت‌ نمايشگاهي‌ درآمد كه‌ در آن‌ هم‌ محافل‌ شعر و ادب‌ برپا مي‌شد، هم‌ محلي‌ بود براي‌ عرضه‌ و فروش‌ كالا، هم‌ انجمني‌ براي‌ گردهمايي‌ و گفتگوي‌ اعراب‌، و هم‌ گردشگاهي‌ براي‌ اهل‌ بصره‌. كار بازار مربد چنان‌ به‌ رونق‌ گراييد و محبوب‌ همگان‌ شد كه‌ در آن‌ خانه‌هاي‌ زيبا ساختند و در عصر عباسيان‌ جايگاه‌ تفريح‌ و گشت‌ و گذار مردم‌ شد تا جايي‌ كه‌ جعفر بن‌ سليمان‌ هاشمي‌ در عبارت‌ مشهور وصف‌ خانة‌ خود گفت‌: «عراق‌ چشم‌ جهان‌ است‌ وبصره‌ چشم‌ عراق‌ ومربد چشم‌ بصره‌ و خانة‌ من‌ چشم‌ مربد». در زمينة‌ شعر و شاعري‌، مربدبرتراز عكاظ‌ شد وبا شمار فراوان‌ شاعران‌ و رجزگويان‌ وجويندگان‌ و مشتاقان‌ فرهنگ‌ وادب‌، آن‌ را پشت‌ سرگذاشت‌ وازجهت‌ علمي‌ نيزبرآن‌ امتيازيافت‌، زيرا موجب‌ پرمايگي‌ زبان‌ عرب‌ شد. نحويان‌ قواعد خود را پديد آوردند واصلاح‌ كردند. سخندانان‌ درآنچه‌ اختلاف‌ داشتند پرس‌وجو كردند وازيكديگر چيزهاآموختند. ماية‌ كتب‌ ادبي‌ اصيلي‌ چون‌ اغاني‌ ، امالي‌ ، البيان‌ والتبيين‌ ، و الكامل‌ از سرچشمة‌ مربد تراوش‌ كرده‌ است‌. در محافل‌ اين‌ بازار كه‌ شعوبيان‌ و مدافعان‌ حقيقت‌، يكسان‌ از آن‌ بهره‌مند بودند افكار متضاد و گرايشهاي‌ فكري‌ ناهمگون‌ به‌ رويارويي‌ با يكديگر برخاستند. مربد ميدان‌ جنگ‌ جَمَل‌، يعني‌ عرصة‌ شديدترين‌ جنگ‌ داخلي‌ و بزرگترين‌ فتنه‌اي‌ شد كه‌ در آن‌ ناكثين‌ در برابر علي‌ عليه‌السّلام‌ شمشير آخته‌ و نيزة‌ افراشته‌ برداشتند. زندگي‌ اين‌ بازار سه‌ مرحلة‌ مشخص‌ و متمايز دارد: در عهد چهار خليفة‌ اول‌، روزگاري‌ كه‌ صحنة‌ سياست‌ و جنگ‌ و مصيبت‌ بود، و البته‌ بيشتر عرصة‌ دادوستد و تجارت‌. در آن‌ عهد، كويي‌ به‌ نام‌ «دبّاغين‌» بود كه‌ در آن‌ بيشتر خرما، شتر، سلاح‌، و غنايم‌ جنگي‌ داد و ستد مي‌شد.

در دورة‌ امويان‌ دامنة‌ رفت‌ و آمد به‌ مربد وسيعتر شد. در اين‌ دوره‌، كه‌ مردم‌ از جهاد و فتوحات‌ فراغت‌ يافته‌ بودند، فرصت‌ فعاليتهاي‌ ادبي‌ و علمي‌ بيشتر شد. وجود شعرا و رجزخوانان‌ عهد اموي‌، بويژه‌ جَرير، فَرَزدَق‌، اَخطَل‌، بعيث‌، راعي‌، ذوالرُمّه‌، ابونجم‌ عِجْلي‌، رُؤبه‌ و پدرش‌ عَجّاج‌ سبب‌ شد تا بازار مربد نام‌آورتر شود. در اواخر عهد اموي‌ تا قرن‌ دوم‌ هجري‌ جنبش‌ علمي‌ ـ ادبي‌ مربد به‌ مرحلة‌ كمال‌ و بالندگي‌ رسيد و بزرگان‌ نحو، راويان‌ شعر و ادب‌، و شاعران‌، قهرمانان‌ صحنة‌ مربد شدند. تازگيِ اين‌ عهد، جنبة‌ علمي‌ آن‌ بود، يعني‌ كار ابوعمروبن‌ علاء و اصمعي‌ و مانند ايشان‌ كه‌ با آوردن‌ فصحاي‌ باديه‌نشين‌ و شكيبايي‌ در برابر كندذهني‌ و خشونت‌ ذاتي‌ ايشان‌، سخن‌ را از زبان‌ آنان‌ مي‌ربودند و در دفترهاي‌ خود ثبت‌ مي‌كردند تا بر اساس‌ آن‌ قواعد زبان‌ عربي‌ را بنيان‌ گذارند.

در روزگار عباسيان‌، مربد همچنان‌ برپا بود، اما براي‌ هدفي‌ ديگر. تعصّب‌ قبيله‌اي‌ در اين‌ عصر با آمدن‌ پارسيان‌ رو به‌ كاستي‌ نهاد و چون‌ سرانجام‌ نفوذ اينان‌ قوّت‌ گرفت‌، مردم‌ در شهرهايي‌ چون‌ بصره‌ زندگي‌ اجتماعي‌ نويني‌ را پيش‌ گرفتند كه‌ بيشتر به‌ جامعة‌ پارسيان‌ مي‌مانست‌. خلفا واميران‌ از نزاعهايي‌ شبيه‌ بدانچه‌ پيشتر ميان‌ جرير و فرزدق‌ و اخطل‌ مي‌گذشت‌ روي‌گردان‌ شدند. علم‌ و دانش‌ عرصه‌ را بر ادب‌ و شعر تنگ‌ كرد. خطاهاي‌ دستوري‌ چندي‌ ميان‌ تازه‌مسلمانان‌ غيرعرب‌ رواج‌ يافت‌ كه‌ بر زبان‌ عربهاي‌ اصيل‌ اثر مي‌گذاشت‌. در اين‌ دوره‌، مربد همچنان‌ مقصد شاعران‌ بود؛
اما نه‌ براي‌ مهاجات‌ بلكه‌ براي‌ فراگرفتن‌ ملكة‌ شعر از باديه‌نشينان‌ و دنباله‌روي‌ از شيوة‌ آنان‌. پس‌ بشّار و ابونواس‌ و مانند ايشان‌ به‌ مربد روي‌ آوردند. نحويان‌ و زبانشناسان‌ نيز آمدند تا آنچه‌ مي‌شنوند، گرد آورند و مدوّن‌ كنند تا به‌ كمك‌ آن‌ بتوانند به‌ تصحيح‌ قواعد نحوي‌ خود بپردازند. اختلاف‌ و تعصب‌ ميان‌ مكتب‌ بصره‌ و كوفه‌ در علم‌ نحو شدّت‌ يافت‌. در اين‌ ميان‌ مهمترين‌ پشتوانة‌ بصره‌ مربد بود. در سرگذشت‌ نحويان‌ آمده‌ است‌ كه‌ بسياري‌ از آنها براي‌ فراگرفتن‌، به‌ مربد مي‌آمدند. در آنجا اديبان‌ از باديه‌نشينان‌، عبارات‌ بليغ‌، اشعار متين‌، و امثال‌ و حكمي‌ را كه‌ از پدرانشان‌ به‌ ميراث‌ برده‌ بودند مي‌آموختند. جاحظ‌ نحو را از اَخفَش‌، كلام‌ را از نَظّام‌ (متوفي‌ حـ 200)، و فصاحت‌ را شفاهاً از باديه‌نشينان‌ عرب‌ در مربد فراگرفت‌. مربد هم‌ چون‌ عكاظ‌ محل‌ نشر ستايش‌ و سرزنش‌، شادي‌ دوست‌ و خشم‌ دشمن‌، صحنة‌ دعاوي‌ سياسي‌ و ديني‌، و دادخواهي‌ و سوگواري‌ و افتخارطلبي‌ بود. بازارهايي‌ چون‌ بازار كُناسة‌ كوفيان‌ به‌ رقابت‌ با مربد كوشيدند، اما هرگز در اين‌ ميدان‌ افتخاري‌ كسب‌ نكردند. اين‌ شكوه‌ همچنان‌ ادامه‌ داشت‌ تا سرانجام‌ مربد و بصره‌ هر دو رو به‌ ويراني‌ نهادند و آباديهاي‌ ميان‌ آنها از ميان‌ رفت‌. به‌ گفتة‌ ياقوت‌ حَمَوي‌ ميان‌ مربد و بصره‌ حدود 5ر4 كيلومتر فاصله‌ بود، اين‌ فاصله‌ مربد را به‌ صورت‌ قريه‌اي‌ تنها در ميان‌ بيابان‌ درآورد (افغاني‌، ص‌ 407 به‌ بعد). متأسفانه‌ آگاهي‌ ما از جنبه‌هاي‌ واقعاً اقتصادي‌ و بازاري‌ و بخصوص‌ طرح‌ و شكل‌ ساختماني‌ و معماري‌ مربد بسيار اندك‌ است‌. اين‌ بازار به‌ سبب‌ جلب‌ اقسام‌ كالا از همة‌ اقطار جهان‌ لقب‌ «خزانة‌العرب‌» يافته‌ و به‌ صورت‌ بازار بزرگ‌ جهاني‌ درآمده‌ بود كه‌ به‌ قول‌ جاحظ‌ مي‌شد از كالاها و بضاعت‌ آن‌ كتابي‌ تصنيف‌ كرد (افغاني‌، همانجا).

ب‌) دورة‌ اسلامي‌ در سرزمينهاي‌ شرقي‌ ـ اسلامي‌. بازارهاي‌ شرقي‌ ـ اسلامي‌ با خصايصي‌ كه‌ برشمرديم‌، منحصراً در خاورميانه‌ و افريقاي‌ شمالي‌ وجود دارند و صورت‌ سنّتي‌ و ممتاز آنها را مي‌توان‌ در منطقة‌ پهناوري‌ كه‌ اصطلاحاً آن‌ را قلمرو بزرگ‌ عثماني‌ ـ صفوي‌ مي‌خوانند، جستجو كرد. به‌ اعتقاد گروهي‌ از محقّقان‌، تجارت‌ پر رونقي‌ كه‌ در روزگار اين‌ دو دولت‌ عظيم‌ ميان‌ خاورميانه‌ و اروپا از يك‌ سو، و از سوي‌ ديگر با آسياي‌ مركزي‌ و خاوري‌ برقرار بوده‌، در تاريخ‌ تجارت‌ و تمدّن‌ اقتصادي‌ بشر اهميتي‌ بي‌مانند دارد. صرف‌نظر از آسيبي‌ كه‌ مخاصمات‌ سياسي‌ ـ زماني‌ كوتاه‌ ـ به‌ پيشرفت‌ آن‌ رسانده‌اند، به‌ برقراري‌ مناسبات‌ فرهنگي‌ و گسترش‌ نوآوريهاي‌ آن‌ روزگار و بخصوص‌ نزديك‌ شدن‌ و به‌هم‌ پيوستن‌ بسياري‌ از خصوصيات‌ فرهنگي‌ و هنري‌ در اين‌ عرصه‌، كمك‌ شايان‌ كرده‌ است‌ و درواقع‌ يكي‌ از عوامل‌ اصلي‌ وحدت‌بخشي‌، ميان‌ سرزمينهاي‌ اسلامي‌ محسوب‌ مي‌شود. علت‌ اصلي‌ شباهت‌ بازارهاي‌ قلمرو عثماني‌ و صفوي‌ را، هم‌ از لحاظ‌ خصوصيات‌ كلّي‌ معماري‌ و هم‌ از بابت‌ فعاليتهاي‌ اقتصادي‌ بايد در همين‌ معني‌ جستجو كرد. در صورتي‌ كه‌ در كشورهاي‌ شمال‌ غربي‌ افريقا (مراكش‌، الجزاير، و تونس‌)، افغانستان‌، جنوب‌ عربستان‌، ماوراءالنهر، و بخشي‌ از خراسان‌ بزرگ‌ كه‌ از اين‌ هستة‌ مركزي‌ دورتر و در پيرامون‌ جهان‌ اسلام‌ آن‌ روزگار واقع‌ بوده‌اند، تنها انواع‌ و اشكال‌ ويژة‌ محلي‌ و منطقه‌اي‌ اين‌ نهاد مجال‌ تحوّل‌ و گسترش‌ يافته‌اند؛
و با اينكه‌ ميان‌ آنها تفاوت‌ مشخصي‌ نمودار است‌، امّا هنوز مي‌توان‌ آنها را مشمول‌ تعريف‌ بازار اسلامي‌ و شرقي‌ دانست‌. درصورتي‌ كه‌ مراكز تجاري‌ و محله‌هاي‌ بازرگاني‌ هند اسلامي‌ كه‌ بر اثر نفوذ زبان‌ انگليسي‌ همچنان‌ بازار خوانده‌ مي‌شوند، در اين‌ تعريف‌ نمي‌گنجند. بنابراين‌ پراكندگي‌ جغرافيايي‌ بازارهاي‌ اسلامي‌ را در دو بخش‌ كلّيتر مي‌توان‌ بررسي‌ كرد: 1. قلمرو عثماني‌ ـ صفوي‌؛
2. مناطق‌ پيراموني‌ جهان‌ اسلام‌.

1. قلمرو عثماني‌ ـ صفوي‌. در اين‌ قلمرو نقش‌ تجارت‌خارجي‌ كه‌ تا اواخر قرن‌ دهم‌ پابرجا بوده‌، بيش‌ از مناطق‌ ديگر سبب‌ نزديكي‌ و پيوستگي‌ خصوصيات‌ فرهنگي‌ و تمدّني‌ شده‌ است‌. چنانكه‌ آثار آن‌ در مشخصات‌ اصلي‌ معماري‌ و سازمان‌ دادن‌ بازارها كاملاً مشهود است‌. براي‌ مثال‌، معماري‌ كاروانسرايي‌ در 733، در ميانة‌ راه‌ تبريز به‌ قزوين‌ شباهتهاي‌ روشن‌ و آشكاري‌ با بنايي‌ در حلب‌ همان‌ عصر دارد (ويلبر، ص‌ 193). برخي‌ ديگر از پژوهندگان‌ اسلامي‌، اين‌ نزديكي‌ و وحدت‌ را تنها نتيجة‌ عوامل‌ اقتصادي‌ و جريان‌ عظيم‌ تجاري‌ نمي‌دانند، بلكه‌ بيشتر بر اين‌ اعتقادند كه‌ علت‌ اصلي‌، مشتركات‌ ايماني‌ و عقيدتي‌ است‌ كه‌ بر تمام‌ جنبه‌هاي‌ اقتصادي‌، سياسي‌، و فرهنگي‌ تأثيري‌ مستقيم‌ و عميق‌ گذاشته‌ است‌؛
چنانكه‌ مثلاً طراحي‌ تقريباً يكسان‌ مراكز تجاري‌ و بازارها در شهرهاي‌ اسلامي‌، بخصوص‌ طراحي‌ ساختمانهاي‌ اصلي‌، نتيجة‌ همين‌ اشتراك‌ و اتحاد عقيده‌ بوده‌ است‌. تا قرن‌ دهم‌ با وجود اختلاف‌ سياسي‌، مناسباتي‌ ميان‌ كشورهاي‌ اسلامي‌ حاكم‌ بود كه‌ تبادل‌ دايمي‌ فرهنگي‌ و بازرگاني‌ را ممكن‌ مي‌ساخت‌. از عوامل‌ مؤثر در اين‌ اتحاد فرهنگي‌، تعاليم‌ مقدّس‌ اسلامي‌ بود كه‌ بر مناسبات‌ اجتماعي‌ و آداب‌ مذهبي‌ مسلمانان‌ سايه‌ افكنده‌ بود و باعث‌ تحكيم‌ و رشد و گسترش‌ مناسبات‌ اقتصادي‌ ميان‌ كشورهاي‌ اسلامي‌، خصوصاً همسايگان‌، در مقابل‌ كشورهاي‌ اروپايي‌ شده‌ بود (شرابي‌، ص‌ 34-35).

به‌ هرحال‌ زيباترين‌ و باشكوه‌ترين‌ بازارهاي‌ اين‌ دوره‌ در حلب‌ واصفهان‌ است‌. بازارهاي‌ شهر بورسه‌ درتركيه‌ بااينكه‌ همزماني‌ تاريخي‌ ندارند و هنگام‌ بازسازي‌ بعدازآتش‌سوزي‌ بزرگ‌ 958 م‌ تغييرات‌ نويني‌ پيدا كرده‌اند هنوز بيننده‌ را تحت‌تأثير قرار مي‌دهند. بازارهاي‌ دمشق‌ و قم‌ و كاشان‌ و سپس‌ يزد و كرمان‌ با كيفيّت‌ عالي‌ معماري‌ جزء بازارهاي‌ طراز اوّل‌ شناخته‌ شده‌اند. در اينجا مي‌توان‌ از بازار بيت‌المقدس‌ نيز كه‌ مانند خود شهر، وضعي‌ منحصربه‌ فرد دارد، ياد كرد. قدمت‌ بازارهاي‌ تبريز و تهران‌ و اراك‌، و بيشتر ساختمانهاي‌ آنها از نيمة‌ قرن‌ سيزدهم‌ فراتر نمي‌رود و ساختمانهاي‌ آنها از استحكام‌ و يكدستي‌ بيشتري‌ برخوردار است‌. از بررسي‌ شواهد يادشده‌ معلوم‌ مي‌شود كه‌ دست‌ كم‌ از حدود يكصدواندي‌ سال‌ پيش‌ براي‌

طرح‌ ساختمان‌ و تركيب‌ معماري‌ بازار تصورات‌ روشني‌، احتمالاً ملهم‌ از شيوة‌ دورة‌ صفوي‌، وجود داشته‌ كه‌ به‌ كار بستن‌ آنها معمول‌ بوده‌ است‌. اين‌ موضوع‌ حتي‌ براي‌ بازار كوچك‌ كرمانشاه‌، بازار نسبتاً قديمتر شيراز و بازار بغداد كه‌ از لحاظ‌ معماري‌ اهميّت‌ كمتري‌ دارد، صادق‌ است‌. بخشهاي‌ بيروني‌ و كناره‌هاي‌ بيشتر اين‌ بازارها با وضعي‌ تأثرآور در حال‌ فروپاشي‌ است‌. براي‌ مثال‌، ويراني‌ و از هم‌ پاشيدگي‌ بازار قديم‌ قزوين‌ بسرعت‌ گسترش‌ مي‌يابد. بازارهاي‌ طرابلسِ لبنان‌، موصل‌، كركوك‌، بابُل‌ (ايران‌)، معرّة‌النّعمان‌ (سوريه‌)، قيصريه‌ (تركيه‌)، كويْسِنْجَق‌ (عراق‌)، اِدرنه‌، توقات‌ (تركيه‌) نيز در عين‌ كوچكي‌ از زيبايي‌ خاصي‌ برخوردار هستند(ويرت‌، ص‌ 22).

شهر اورفا (رُها) در تركيه‌ ـ نخستين‌ منزلگاه‌ بزرگ‌ جادة‌ مهم‌ حلب‌ به‌ سمت‌ شرق‌ ـ بازار قديم‌ بسيار زيبايي‌ دارد كه‌ در بسياري‌ از دقايق‌ و ريزه‌كاريهاي‌ معماري‌، تالي‌ و نسخة‌ دوم‌ بازار حلب‌ است‌. در خانهاي‌ «ديار بَكرْ» نيز مي‌توان‌ نفوذ مستقيم‌ معماري‌ حلب‌ را بازشناخت‌. ساختمان‌ دو بازار كوچك‌ شهرهاي‌ خوي‌ و اورميه‌ نيز به‌ بازار تبريز بسيار شبيه‌ است‌.

البته‌ در بازارهاي‌ اين‌ دو حوزة‌ بزرگ‌ فرهنگي‌ (عثماني‌ و صفوي‌) تفاوتهايي‌ نيز مي‌توان‌ يافت‌ كه‌ برخي‌ از آنها در جنبه‌هاي‌ مادّي‌ و كالبدي‌ بازار، يعني‌ مصالح‌ ساختماني‌، نوع‌ تزيين‌، و تأثيرات‌ معماري‌ مذهبي‌ نمايان‌ است‌ و برخي‌ ديگر مثلاً در نحوة‌ استفاده‌ از سراهاي‌ سرپوشيده‌. در قلمرو عثماني‌ هر بازار تنها يك‌ بَدَسْتان‌ دارد درصورتي‌ كه‌ در حوزة‌ صفوي‌ هر بازار چند يا چندين‌ تيمچه‌ دارد. اين‌ تفاوتها كه‌ تنها از ديدگاه‌ مورّخان‌ و باستانشناسان‌ اهميت‌ دارند نمي‌توانند در وحدت‌ حيرت‌انگيزي‌ كه‌ در خصوصيات‌ اصلي‌ طراحي‌ و معماري‌ بازارها وجود دارد شبهه‌اي‌ ايجاد كنند (ويرت‌، همانجا).

قاهره‌ و استانبول‌. البته‌ بازارهاي‌ استانبول‌ و قاهره‌، كه‌ بزرگترين‌ شهرهاي‌ دولت‌ بزرگ‌ عثماني‌ بوده‌اند، در طرحي‌ كه‌ ما از بازار ترسيم‌ كرديم‌ كاملاً نمي‌گنجند. در استانبول‌، محلة‌ سرپوشيدة‌ «دردار» واقع‌ در پيرامون‌ دو بدستان‌ كه‌ به‌ آن‌ كاپالي‌ چارشي‌ (ساخته‌ شده‌ از سنگ‌ در 1113؛
رجوع کنید به شكل‌ 49) گفته‌ مي‌شود، محلّي‌ براي‌ خرده‌فروشي‌ به‌ نام‌ بازار مصري‌ (1071) دارد كه‌ نمونة‌ خوبي‌ از بازارهاي‌ راسته‌دار يكپارچه‌ است‌، امّا سراسر بخشهاي‌ بين‌ كاپالي‌ چارشي‌ و بازار مصري‌ را با وجود ساختمانهايي‌ كه‌ براي‌ تجارت‌ عمده‌ و خرده‌ دارد، به‌ دشواري‌ مي‌توان‌ «بازار» ناميد. مصالح‌ ساختماني‌ اين‌ بخش‌ زشت‌ و ناهمگن‌ است‌. همچنين‌ خانهاي‌ بزرگ‌ قديم‌ آن‌ (والده‌خان‌، كيليت‌خان‌، زُنبلّلوخان‌، كُركْچي‌لرخان‌، بويوك‌ يني‌خان‌، چوقورخان‌، چيني‌لي‌خان‌) كه‌ در يك‌ مجموعة‌ عظيم‌ قرار دارند، امروز تقريباً همه‌ تبديل‌ به‌ كارگاههاي‌ صنعتي‌ بافندگي‌ شده‌اند؛
در صورتي‌ كه‌ تجارت‌ عمدة‌ اين‌ محله‌ هنوز در دفاتر، انبارها، و حجره‌هايي‌ به‌ سبك‌ معماري‌ نوين‌ جاي‌ گرفته‌ است‌ كه‌ خود داراي‌ خان‌، يعني‌ مقرّ سنّتي‌ اين‌ نوع‌ تجارت‌ است‌. بسياري‌ از خانهاي‌ قديم‌ بكلّي‌ ويران‌ يا شكلشان‌ يكسره‌ دگرگون‌ شده‌ است‌. كويهاي‌ ناحية‌ بزرگِ بين‌ بدستان‌ در جنوب‌ و بازار مصر در شمال‌ با اينكه‌ محل‌ تراكم‌ تجارت‌ خرده‌ است‌ ديگر به‌ معني‌ مصطلح‌ ِما راسته‌هاي‌ بازار نيستند. در دو سوي‌ اين‌ كوچه‌ها رديفي‌ از خانه‌هاي‌ متنوّع‌ چند طبقه‌ ساخته‌ شده‌ است‌ كه‌ معماري‌ آنها با معماري‌ محله‌ جور نيست‌. اكنون‌ اغلب‌ مغازه‌ها و حجره‌هاي‌ همكف‌ خيابان‌، داراي‌ شيشه‌ (ويترين‌) شده‌اند كه‌ براي‌ حفظ‌ كردن‌ كالاهاي‌ پشت‌ آنها از نور آفتاب‌ چادرهايي‌ به‌ سردر مغازه‌ها نصب‌ مي‌كنند. در اين‌ مسير هرجا كوچه‌، كمي‌ عريضتر شده‌ است‌ خرده‌فروشان‌ دوره‌گرد آن‌ را اشغال‌ كرده‌اند (مانتران‌، ص‌ 462). بازار استانبول‌ را بخصوص‌ به‌ سبب‌ ساختار پيچيدة‌ خاصي‌ كه‌ هنوز علتش‌ روشن‌ نيست‌، و نيز به‌ سبب‌ استعمال‌ تدريجي‌ مصالح‌ ساختماني‌ جديد شرقي‌، بدشواري‌ مي‌توان‌ در شمار ديگر بازارها جاي‌ داد. بازار قاهره‌ را نيز باوجود ساختار ساده‌ و مصالح‌ ساختماني‌ قديم‌ نمي‌توان‌ جزء بازار دانست‌، زيرا بيشتر ملاكهاي‌ بازار، در آن‌ مجموعه‌ يافت‌ نمي‌شود. مغازه‌ها در كويها و كوچه‌ها و حتي‌ محور اصلي‌ قصبه‌ بين‌ باب‌ زُوَيله‌ و باب‌الفتوح‌ به‌ صورت‌ رديفي‌ يكدست‌ نيستند؛
بلكه‌ در دو طرف‌ آنها چند مسجد، خانه‌هاي‌ چند طبقه‌، زمين‌ باير، چند وَكاله‌ (خان‌/ سرا)، مقبره‌، و ساختمانهاي‌ صنعتي‌ و گذرهاي‌ بن‌بست‌ ديده‌ مي‌شود كه‌ جملگي‌ از مصالح‌ ساختمانيِ بسيار ناهمگن‌ ساخته‌ شده‌اند. بر روي‌ اين‌ گذرگاه‌ها پوشش‌ و سقفي‌ وجود ندارد و بيشتر واجد واحدهاي‌ مسكوني‌ است‌. اين‌ كيفيت‌، حاصل‌ تغييرات‌ ناشي‌ از نفوذ عناصر غربي‌ هم‌ نيست‌. به‌ اين‌ گونه‌ كويهاي‌ تجاري‌ دكاندار و داراي‌ واحدهاي‌ مسكوني‌ كه‌ در اروپا و هند نيز ديده‌ مي‌شود بدشواري‌ مي‌توان‌ راسته‌ بازار گفت‌ (ويرت‌،1975، ص24-5).

2. مناطق‌ پيراموني‌ جهان‌ اسلام‌.

مراكش‌. بازارهاي‌ اين‌ كشور از لحاظ‌ استقرار در مركز شهر، معماري‌ همگن‌، فقدان‌ خانه‌هاي‌ مسكوني‌ در بخشهاي‌ مركزي‌ و راسته‌هاي‌ اصلي‌، و همجواري‌ بخشهاي‌ خرده‌فروشي‌ و عمده‌فروشي‌ و پيشه‌وري‌، همانند بازارهاي‌ ديگر شهرهاي‌ اسلامي‌اند. اما چند خصوصيت‌ آنها را از ديگر بازارها متمايز مي‌سازد: در شهرهاي‌ بزرگ‌ اين‌ كشور مانند فاس‌، مِكْناس‌، مراكش‌، و رباط‌ بازارها سقف‌ و پوشش‌ دايمي‌ ندارند؛
تنها گاهي‌ براي‌ جلوگيري‌ از آفتاب‌ از پوشش‌ حصيري‌ استفاده‌ مي‌كنند. معماري‌ اين‌ بازارها بسيار ساده‌تر و كم‌هزينه‌تر از مشابه‌ آنها در خاورميانه‌ است‌. قيصريه‌هايي‌ كه‌ در بخش‌ مركزي‌ بازار گرد آمده‌اند؛
يكي‌ ديگر از ويژگيهاي‌ اين‌ بازارهاست‌. در شهر فاس‌ گونه‌اي‌ از آنها به‌ صورت‌ چندين‌ راستة‌ متوازي‌ و اصولاً بي‌سقف‌ و داراي‌ در و دربند يافت‌ مي‌شود كه‌ بعضي‌ از بخشهاي‌ آن‌ سرپوشيده‌ است‌ (ويرت‌، ص‌ 230؛
رجوع کنید به شكل‌ 38). خانهاي‌ مراكش‌ (فُنْدُق‌) از لحاظ‌ معماري‌ از خانهاي‌ بازارهاي‌ قلمرو عثماني‌ و صفوي‌ متمايزند و برخلاف‌ آنها، در ارتفاع‌ ساخته‌شده‌ و بيشتر مركب‌ از يك‌ حياط‌ كوچك‌ مركزي‌ محاط‌ در ساختمانهاي‌ سه‌ طبقه‌ با چوب‌ سدر هستند. اين‌ فندقها دايره‌وار در حاشية‌ بازار يا به‌ طور رديف‌ در خيابان‌ اصلي‌ دروازة‌ شهر به‌ طرف‌ بازار قرار دارند. آخرين‌ ويژگي‌ بازارهاي‌ مراكش‌ ساختمانهاي‌ بلند و مجلّل‌ با حياط‌ مركزي‌ است‌ كه‌ مي‌توان‌ بدانها كاخهاي‌ عمده‌فروشي‌ گفت‌. اين‌ كاخها برخلاف‌ خانها تنها به‌ يك‌ شركت‌ تعلق‌ دارند، بخصوص‌ در شهر فاس‌ كه‌ در محله‌اي‌ واقع‌ در حاشية‌ بازار جاي‌ دارند.

تونس‌. ويژگيهايي‌ كه‌ براي‌ بازارهاي‌ كشور مراكش‌ برشمرديم‌ در بازارهاي‌ تونس‌ كمتر يافت‌ مي‌شود؛
امّا در نتيجة‌ چندين‌ قرن‌ سلطة‌ عثماني‌ و نفوذ مراكز فرهنگي‌ خاورميانه‌، بازارهاي‌ اين‌ كشور مشابهت‌ بارزي‌ به‌ نوع‌ مركزي‌ بازار دورة‌ عثماني‌ ـ صفوي‌ كسب‌ كرده‌اند. فندقها و وكاله‌ها از لحاظ‌ ابعاد ساختماني‌ و تركيب‌ معماري‌ بيشتر به‌ خانهاي‌ ترك‌ و سوريايي‌، شباهت‌ دارند. در تونس‌، تقريباً همة‌ كويهاي‌ مهم‌ و راسته‌هاي‌ مركزي‌ بازار داراي‌ سقفهاي‌ گنبدي‌ سنگي‌ است‌. معماري‌ اين‌ بخشها مانند بازارهاي‌ ايراني‌ و سوريايي‌ يكدست‌ و يكپارچه‌ است‌. نمونه‌هاي‌ زيباي‌ اين‌ مجموعه‌ها عبارتند از سُوق‌الباي‌ (شكل‌ 57)، سوق‌الشاشيّه‌ (بازار فينه‌فروشها)، و بخش‌ سرپوشيده‌اي‌ در غرب‌ كوي‌ جامع‌الزيتونه‌. از چند بازار تونسي‌ كه‌ از قرن‌ هفتم‌ برپا بوده‌ و فعاليّت‌ داشته‌اند اطلاعاتي‌ به‌ ما رسيده‌ است‌. مثلاً به‌ نظر پوانسو سوق‌العطّارين‌ كنوني‌ احتمالاً همان‌ سوق‌القماش‌ است‌ كه‌ در نيمة‌ اول‌ قرن‌ هفتم‌ بنا شده‌ و تنها سقفهاي‌ آن‌ متعلّق‌ به‌ دورة‌ عثماني‌ است‌ (پوانسو، ص‌ 48، 53؛
ويرت‌، 1975، ص‌ 31). عمر بخشهايي‌ از بازار قيروان‌، سفاقس‌، و سوسه‌ كه‌ داراي‌ سقف‌ گنبدي‌ هستند، بيقين‌ از قرن‌ يازدهم‌ فراتر نمي‌رود و از اينجا معلوم‌ مي‌شود كه‌ انگيزه‌ و ضرورت‌ سقف‌ نهادن‌ بر بازارهاي‌ تونس‌، در قرون‌ يازدهم‌ و دوازدهم‌ پيدا شده‌ است‌. در اين‌ عصر، تونس‌ در بسياري‌ از جهات‌ سعي‌ در تقليد از صورت‌ آبرومندانه‌تر شهرهاي‌ استانبول‌ و دمشق‌ داشتـه‌ است‌. به‌ گزارش‌ مؤلفان‌ تونسي‌، قيروان‌ و احتمالاً سَفاقُـس‌ و سوسه‌ هريك‌ قيصريه‌اي‌ داشته‌اند؛
امّا امروزه‌ ديگر ساختمانـي‌ بدين‌ نام‌ وجود ندارد، ولي‌ كاملاً مشهود است‌ كه‌ بخش‌ مركزي‌ بازارها در قيروان‌، سوسه‌، سفاقس‌، و حومة‌السّوق‌ مانند قيصريّه‌هاي‌ مراكش‌ راسته‌هاي‌ يكدست‌ و داراي‌ در و دربند بوده‌ است‌ كه‌ حالت‌ و سبك‌ معماري‌ عثماني‌ به‌ خود گرفته‌ است‌. در اين‌ مجموعه‌ها فروش‌ منسوجات‌ بر ديگر كالاها غلبه‌ داشت‌.

افغانستان‌. بازارهاي‌ اين‌ كشور درست‌ در مرز تعريف‌ بازار شرقي‌ هستند، چون‌ با محلات‌ تجاري‌ شهرهاي‌ هندي‌ به‌ نحوي‌ نزديكي‌ و شباهت‌ دارند. از بازارهاي‌ سنّتي‌ اين‌ كشور در آغاز قرن‌ چهاردهم‌ اطلاعات‌ موثّقي‌ در دست‌ نيست‌. در طول‌ اولين‌ و دومين‌ جنگ‌ افغانستان‌ و بريتانيا (1254/1839 و 1295/1878) بازارهاي‌ كابل‌ و قندهار بكلي‌ ويران‌ گرديدند، چندانكه‌ امروزه‌ فقط‌ بازسازي‌ تصويري‌ كلّي‌ از وضع‌ پيشين‌ آنها ممكن‌ است‌. نمونة‌ نزديكتر از همه‌ به‌ يك‌ بازار قديم‌ و سنتي‌ افغاني‌ بازار هرات‌ است‌ كه‌ تركيب‌ اصلي‌ آن‌ در مقايسه‌ با شرح‌ موجود در نقشه‌هاي‌ انگليسي‌ سالهاي‌ 1840 و 1842/ 1256 و 1258 تغييري‌ نكرده‌ است‌.

بازارهاي‌ هرات‌ و قندهار با دو محور عمود بر يكديگر شهر كهنه‌ را به‌ چهار بخش‌ تقسيم‌ مي‌كنند كه‌ هريك‌ به‌ يكي‌ از چهار دروازة‌ شهر منتهي‌ مي‌شود. محل‌ تقاطع‌ اين‌ دو محور در وسط‌ شهر، مركز بازار است‌ و در دو طرف‌ آن‌ رديف‌ دكانهاي‌ خرده‌فروشي‌ و پيشه‌وري‌ مانند كويهاي‌ تجاري‌ شهرهاي‌ هندي‌ به‌ طور پراكنده‌ و با فاصله‌ از يكديگر قرار دارند. اين‌ دو بازار خطي‌ امروزه‌ در هيچ‌ نقطه‌اي‌ سرپوشيده‌ نيستند، امّا بنابر اوصاف‌ موجود از بازارهاي‌ افغانستان‌ در نيمة‌ اول‌ قرن‌ چهاردهم‌، بعضي‌ از بخشهاي‌ آن‌ سرپوشيده‌ بوده‌ است‌. در شرح‌ نقشه‌ها در موزة‌ انگليس‌ (بخش‌ نقشه‌ها 2/51995) آمده‌ است‌ كه‌ چهار خيابان‌ اصلي‌ شهر كه‌ تنها با مغازه‌ها اشغال‌ شده‌اند، نزديك‌ به‌ چهارسو طاقبندي‌ شده‌اند. عرض‌ خيابانهاي‌ اصلي‌ از 5ر3 متر بيشتر نيست‌. در 1256/1840 چهارسوهاي‌ بازار هرات‌ و قندهار با گنبدهاي‌ عظيمي‌ پوشيده‌ بوده‌ است‌. نزديك‌ بازار هرات‌، در دو طرف‌ خيابان‌، خانهايي‌ كه‌ محل‌ تجارت‌ عمده‌اند و چند تيمچة‌ پوشيده‌ از سقف‌ چوبي‌ گهواره‌اي‌ يافت‌ مي‌شود. دكانها و حجره‌ها در طبقة‌ اول‌ در دو طرف‌ راسته‌هاي‌ بازار جاي‌ دارند. با وجود اين‌ ويژگيها مهمترين‌ ملاكهاي‌ انطباق‌ بازارهاي‌ افغانستان‌ با الگوي‌ بازار شرقي‌ ـ اسلامي‌ عبارتند از: فقدان‌ واحدهاي‌ مسكوني‌ در راسته‌ها؛
واقع‌ بودن‌ دكانهاي‌ خرده‌فروشي‌ در طول‌ خيابانهاي‌ اصلي‌؛
جاي‌ داشتن‌ تجارت‌ عمده‌ در پشت‌ خيابانهاي‌ اصلي‌ از نظر پيوستگي‌ فضايي‌ و عملي‌ اين‌ دو باهم‌؛
شباهت‌ ساختمان‌ بسياري‌ از خانها با خانهاي‌ ايراني‌ و يا جمع‌ بودن‌ لااقل‌ بخشي‌ از ساختمانهاي‌ بازار در مجموعه‌هاي‌ بزرگ‌ متحدالشكل‌ و همگن‌. بازار كابل‌ نيز با وجود اينكه‌ مصالح‌ ساختماني‌ آن‌ جديد و باب‌ روز است‌ هنوز يك‌ بازار شرقي‌ واقعي‌ است‌ (ويرت‌، 1975، ص‌ 16-32). بازارهاي‌ سطحي‌ كابل‌ كه‌ به‌ صورت‌ راسته‌هاي‌ خرده‌فروشي‌ گسترش‌ مي‌يابند با سرايها كه‌ مقرّ تجارت‌ عمده‌اند پيوستگي‌ نزديك‌ و كاملي‌ دارند. بازار تاشقرغان‌ (رجوع کنید به پ‌. سان‌ ليور، تمام‌ كتاب‌) كه‌ يك‌ بازار مركزي‌ خرده‌فروشي‌ و صنايع‌ دستي‌ است‌، با خانهاي‌ محقر و راسته‌هاي‌ اصلي‌ خود از جهت‌ ساختار فضايي‌ به‌ نوعِ صفوي‌ ـ عثماني‌ بسيار نزديك‌ است‌.

تركمنستان‌، ازبكستان‌، تاجيكستان‌. در اين‌ مناطق‌ محله‌هاي‌ گرداگرد شهرهاي‌ قديم‌، در قرن‌ سيزدهم‌، تغييرات‌ عمده‌اي‌ پيدا كرده‌اند. از بازار قديم‌ ـ پيش‌ از دوران‌ تزاري‌ ـ در تاشكند ديگر اثري‌ برجاي‌ نمانده‌ است‌. در سمرقند نيز وضع‌ كمابيش‌ چنين‌ است‌. امّا در بخارا و خيوه‌ با استفاده‌ از منابع‌ معاصر و مواد ساختماني‌ برجاي‌ مانده‌ مي‌توان‌ طرح‌ و تصويري‌ كلّي‌از اين‌ بازارها بازسازي‌ كرد. درنتيجه‌ ابهامي‌ نمي‌ماند كه‌ مراكز سنّتي‌ و قديمِ تجارت‌ در بازارهاي‌ سمرقند، بخارا، خيوه‌، مرو و شايد هم‌ خوقند و فرغانه‌ و مرغلان‌ كمابيش‌ بازارهايي‌ مطابق‌ تعريف‌ ما بوده‌اند.

به‌ نظر شاردن‌ شهرهاي‌ ايروان‌ (پايتخت‌ جمهوري‌ ارمنستان‌) و تفليس‌ (پايتخت‌ جمهوري‌ گرجستان‌) نيز مراكزي‌ تجاري‌ همانند بازار داشته‌اند (شاردن‌، ج‌ 2، ص‌ 212، 286).

به‌ نوشتة‌ همة‌ سفرنامه‌ها تركيب‌ معماري‌ اين‌ بازارها، از بازارهاي‌ معاصر آنها، در ايران‌ محقرتر بوده‌ است‌. براي‌ مثال‌، وامبري‌ (ص‌ 229) دربارة‌ بخارا مي‌نويسد: «بازارهايي‌ نظير بازار شهرهاي‌ بزرگ‌ ايران‌ در اينجا وجود ندارد، بجز چند بازار كه‌ گنبد سنگي‌ دارند. سقف‌ بزرگترين‌ بازارها از چوب‌ يا جگن‌ است‌ كه‌ بر روي‌ تيرچه‌هاي‌ بلند گسترده‌اند. علاوه‌ بر اين‌ نزديك‌ به‌ سي‌ كاروانسراي‌ كوچك‌ نيز در آنجا هست‌ كه‌ از آنها يا براي‌ انبار و يا به‌ صورت‌ مسكن‌ براي‌ خارجيان‌ استفاده‌ مي‌كنند».

يكي‌ از كارشناسان‌ آسياي‌ مركزي‌ در مورد بخارا تأكيد مي‌كند كه‌ بازار در مركز شهر و نزديك‌ مسجد جمعه‌ واقع‌ است‌ و پيوستگي‌ نزديكي‌ ميان‌ راسته‌ها و خانها كه‌ امروزه‌ تنها بخشي‌ از آنها برجاي‌ مانده‌ است‌، وجود دارد. حتي‌ به‌ وجود تيمچه‌هايي‌ با سقف‌ گنبدي‌ در محلة‌ مركزي‌ بازار اشارت‌ دارد. به‌ نظر او سقف‌ گنبدي‌ يكي‌ از شاخصهاي‌ بازارهاي‌ اين‌ منطقة‌ تاريخي‌ است‌. اين‌ سقفها بي‌گمان‌ با گنبدهاي‌ خوشنمايي‌ كه‌ در چهارسوهاي‌ بازارهاي‌ ايران‌ و افغانستان‌ ديده‌ مي‌شود، قرابت‌ دارند. بخصوص‌ از اين‌ نوع‌، دو ساختمان‌ در اصفهان‌ وجود دارد كه‌ به‌ بازارهاي‌ گنبددار بخارا شبيه‌ است‌ (گزارش‌ گيزه‌، به‌ نقل‌ ويرت‌، 1975، ص‌ 37).

عربستان‌ جنوبي‌ . مقايسه‌ بين‌ بازارهاي‌ اين‌ منطقه‌ و بازارهاي‌ مركزي‌ شهرهاي‌ مهم‌ خاورميانه‌ و شمال‌ غربي‌ افريقا دشوار و شباهت‌ ميان‌ آنها اندك‌ است‌. شهرهاي‌ عربستان‌ جنوبي‌، مراكز كوچكي‌ هستند كه‌ بر عكس‌ رونق‌ بازرگاني‌ در دورة‌ باستان‌، امروز داراي‌ تجارت‌ عمده‌ و تجارت‌ خارجي‌ نيستند؛
حتي‌ پيشه‌وري‌ و صنايع‌دستي‌ آنها در حدّ خودكفايي‌ محقرانه‌اي‌ باقي‌ مانده‌ است‌. با اين‌ حال‌، عربستان‌ جنوبي‌ انتظارات‌ ما را از تعريف‌ بازار برآورده‌ مي‌سازد. براي‌ مثال‌، مركز شهر صَنعا، خود يك‌ بازار شرقي‌ واقعي‌ است‌ كه‌ هستة‌ آن‌ را يك‌ بازار «سطحي‌» خرده‌فروشي‌ تشكيل‌ مي‌دهد. رديف‌ دكانها در دو طرف‌ راسته‌هاي‌ متقاطع‌ شطرنجي‌شكل‌ قرار دارند كه‌ ساختمان‌ آنها از سنگ‌ و نسبتاً جديد و سقف‌ دكانها نيز معمولاً از بدنة‌ آن‌ پيشتر آمده‌ است‌. گرچه‌ بازار بي‌در و دربند است‌ و ديوارة‌ آن‌ را فقط‌ با چند چادر آفتابي‌ پوشش‌ داده‌اند، امّا مسكني‌ در آن‌ قرار ندارد. صنف‌ خرده‌فروشي‌ و صنف‌ پيشه‌وري‌ كه‌ فعاليت‌ چنداني‌ هم‌ ندارند برحسب‌ رشته‌ از هم‌ تفكيك‌ شده‌اند. در حاشية‌ بازار، دو خان‌ به‌ شيوة‌ عثماني‌ و با نام‌ خان‌ الجمرك‌ وجود دارد كه‌ چنانكه‌ از نامشان‌ برمي‌آيد ايستگاه‌ و بارانداز كالاهاي‌ وارداتي‌ بوده‌اند. بخشي‌ از تجارت‌ عمده‌ با فعاليت‌ محدود و سازمان‌ ضعيف‌ خود، در همين‌ خانها و بخشي‌ ديگر در مغازه‌ها و خانبارهاي‌ طبقة‌ همكف‌ خانه‌هاي‌ مسكوني‌ چند اشكوبة‌ اطراف‌ بازار فعاليّت‌ دارند. براي‌ نمونه‌، مركز تجارت‌ عمده‌ در الحديده‌، مهمترين‌ بندر وارداتي‌ يمن‌، يكي‌ از محلاّ ت‌ قديم‌ است‌ كه‌ مقرّش‌ در طبقة‌ همكف‌ يكي‌ از خانه‌هاي‌ مسكوني‌ است‌ كه‌ به‌ شكل‌ تالار و خانبار درآمده‌ است‌. فعاليت‌ تجاري‌ در اين‌ محل‌ بمراتب‌ بيش‌ از صنعاست‌ (ويرت‌، ص‌ 37-38).


منابع‌:
(64) علاوه‌ بر قرآن‌؛
(65) ابن‌حنبل‌، المسند، قاهره‌ 1313/1895؛
(66) ابن‌خلدون‌، مقدمة‌ ابن‌خلدون‌ ، ترجمة‌ محمد پروين‌ گنابادي‌، تهران‌ 1366 ش‌؛
(67) ابن‌كثير، البداية‌ و النهاية‌ في‌التاريخ‌ ، قاهره‌ 1351/1932؛
(68) محمد بن‌ عبدالله‌ ازرقي‌، اخبار مكّه‌ و ماجاء فيها من‌الا´ثار ، چاپ‌ رشدي‌ صالح‌ ملحس‌، ترجمه‌ و تحشيه‌ از محمود مهدوي‌ دامغاني‌، تهران‌ 1368 ش‌؛
(69) سعيد افغاني‌، اسواق‌العرب‌ في‌الجاهلية‌ و الاسلام‌ ، دمشق‌ 1379/1960؛
(70) عبدالله‌ بن‌ عبدالعزيز بكري‌، معجم‌ ما استعجم‌ من‌ اسماء البلاد و المواضع‌، بيروت‌ ( بي‌تا. ) ؛
(71) محسن‌ جابري‌ عربلو، فرهنگ‌ اصطلاحات‌ فقه‌ اسلامي‌ ، تهران‌ 1362 ش‌؛
(72) ژان‌ شاردن‌، سياحتنامة‌ شاردن‌ ، ترجمة‌ محمد عباسي‌، تهران‌ 1336 ش‌؛
(73) جواد علي‌، المفصّل‌ في‌تاريخ‌ العرب‌ قبل‌الاسلام‌ ، بيروت‌ 1976-1978؛
(74) مجلة‌المجمع‌ العلمي‌ العراقي‌ ، بغداد 1371/1952؛
(75) مسلم‌بن‌ حجاج‌، صحيح‌ مسلم‌ ، چاپ‌ محمد فواد عبدالباقي‌، استانبول‌ 1401/1981؛
(76) آرمين‌ وامبري‌، سياحت‌ درويشي‌ دروغين‌ در خانات‌ آسياي‌ ميانه‌ ، ترجمة‌ فتحعلي‌ خواجه‌ نوريان‌، تهران‌ 1365 ش‌؛
(77) دونالد نيوتن‌ ويلبر، معماري‌ اسلامي‌ ايران‌ در دورة‌ ايلخانان‌ ، ترجمة‌ عبداللّه‌ فريار، تهران‌ 1346 ش‌؛
(78) عبدالسميع‌ سالم‌ هراوي‌، لغة‌الادارة‌ العامّة‌ في‌ صدر الاسلام‌ ، قاهره‌ 1986؛
(79) احمدبن‌ اسحاق‌ يعقوبي‌، تاريخ‌ يعقوبي‌، ترجمة‌ محمدابراهيم‌ آيتي‌، تهران‌ 1366 ش‌؛
(80) همو، كتاب‌البلدان‌ ، ليدن‌ 1967؛


(81) H. Bahn, "Wachstumsablجufe in einer orientalischen Stadt, am Beispiel von Kabul / Afghanistan", in Erdkunde 26 (1972);
(82) Pierre Centlivres, Un bazar d'Asie Centrale: Forme et organisation du bazar de Ta ¦ shgurgha ¦ n (Afghan- istan), Wiesbaden 1972;
(83) E I., s. v. "al-Su ¦ k ¤ " (by H. Kinder- mann);
(84) H. Lammens, Le Berceau de l'Islam, Rome 1914;
(85) Maurice Lombard, L'Islam dans sa premiةre grandeur, VIII e -XI e siةcle, Paris 1971;
(86) R. Mantran, Istanbul dans la seconde moitiإ du 17 e siةcle, Paris 1962;
(87) Pline l'Ancien, Histoire naturelle, Paris 1950-1952;
(88) L. Poinssot, "Quelques إdifices du Moyen ¢ge et des Temps Modernes" in Tunisie. Atlas historique, gإographique, إconomique et touristique, Paris 1936;
(89) Mohamed Scharabi, Der Bazar, Tدbingen 1985;
(90) E. Wirth, "Zum Problem des Bazars (Su ¦ q, ´ ar í i)", in Der Islam , LI (1974), LII (1975).

/ ايرج‌ پروشاني‌ /

7) نقش‌ بازار شهري‌ در زندگي‌ اجتماعي‌، فرهنگي‌،

سياسي‌، و ديني‌. بازار شهرهاي‌ مهم‌ باستاني‌ در يونان‌ و روم‌ كه‌ معمولاً در قلب‌ شهر جاي‌ داشتند هم‌ مركز فعاليتهاي‌ اقتصادي‌ بودند، هم‌ محل‌ تشكيل‌ اجتماعات‌ سياسي‌ و مذهبي‌ و هم‌ مركز كارهاي‌ قضايي‌ و اداري‌ (لاروس‌ بزرگ‌، ذيل‌ «فوروم‌» و «آگورا»). بازارهاي‌ روزگار جاهلي‌ عرب‌ و صدراسلام‌ نيز حايز جنبه‌هاي‌ اجتماعي‌، فرهنگي‌، و مذهبي‌ مهمي‌ بوده‌اند. اما فعاليتهاي‌ مذكور در شهرهاي‌ اسلامي‌ ابعاد گسترده‌تري‌ داشته‌ است‌:

از لحاظ‌ اجتماعي‌ ـ فرهنگي‌ بازار كانون‌ بزرگ‌ خبررساني‌ درون‌شهري‌ بوده‌ است‌. اطلاعات‌ و اخبار از همة‌ مراكز مذهبي‌ (مانند مسجد جامع‌)، آموزشي‌ (مدارس‌ ديني‌)، اداري‌ (دارالحكومه‌ و ديوانها)، اقتصادي‌ (راسته‌ها، سراها، و حجره‌ها) و ديگر مراكز شهري‌ و غيرشهري‌، نخست‌، وارد بازار اصلي‌ مي‌شد و از آنجا به‌ همة‌ نقاط‌ شهر جريان‌ مي‌يافت‌. خبرهاي‌ مهم‌ و رسمي‌ را نيز مناديان‌ و جارچيان‌ در بازارها به‌ اطلاع‌ مردم‌ مي‌رساندند ( وقايع‌ اتفاقيه‌ ، ص‌ 381؛
بيهقي‌، ص‌ 730). آذين‌بندي‌ رسمي‌ بازارها و بازبودن‌ آنها و نيز بازي‌ و نمايش‌ به‌ مناسبت‌ وقايع‌ شادي‌آفرين‌ و جشنهاي‌ مذهبي‌ و ملي‌، مراسم‌ پذيرايي‌ از مهمانان‌ خارجي‌ و بزرگانِ مشايخ‌ هميشه‌ معمول‌ بوده‌ و بر رونق‌ بازار مي‌افزوده‌ است‌. هنگامي‌ كه‌ نمايندة‌ روم‌ براي‌ ديدن‌ مقتدر به‌ بغداد رفت‌، بازارهاي‌ واقع‌ در مسير او را تزيين‌ كردند و مردم‌ از هر سو براي‌ ديدن‌ اين‌ مراسم‌ به‌ آنجا رفتند و همين‌ امر موجب‌ افزايش‌ كرايه‌ دكانهاي‌ واقع‌ در آن‌ مسير شد (صابي‌، ج‌ 8، ص‌ 10). در سال‌ 392، هنگامي‌ كه‌ نجمي‌، سردار لشكر بهاءالدوله‌، پادشاه‌ سلسله‌ آل‌بويه‌، وارد بغداد شد، بازارها را براي‌ او آذين‌ بستند، گنبدها برافراشته‌ و جامه‌ها و فرشهاي‌ فاخر و ظروف‌ و زيورهاي‌ بسياري‌ به‌ نمايش‌ گذاشته‌ شد (صابي‌، به‌ نقل‌ شيخلي‌، ص‌ 127). در مصر، سال‌ 439 سلطان‌ را پسري‌ آمد. فرمود كه‌ مردم‌ خرّمي‌ كنند و شهر و بازارها بياراستند (ناصرخسرو، ص‌ 68). هر سال‌ در هجدهم‌ ذي‌حجّه‌، به‌ مناسبت‌ عيد غديرخم‌، بازارها را آذين‌ مي‌بستند و شب‌ و روز آنها را باز نگه‌ مي‌داشتند (ابن‌اثير، ج‌ 8، ص‌ 549-550). ابن‌بطوطه‌ (ج‌ 1، ص‌ 71)، ضمن‌ سفر به‌ مصر شاهد جشني‌ به‌ مناسبت‌ شفاي‌ ملك‌ناصر بوده‌ است‌ كه‌ براي‌ آن‌، همة‌ بازارها را با انواع‌ زيور و پارچه‌هاي‌ ابريشمين‌ زينت‌ داده‌ بودند. در اوايل‌ قرن‌ سيزدهم‌ به‌ مناسبت‌ ختنه‌سوران‌ پسر حاكم‌ (جعفرخان‌) همة‌ بازارهاي‌ شيراز و مخصوصاً بازار بزرگ‌ را يك‌ هفته‌ با تفصيل‌ تمام‌ و صرف‌ هزينه‌ هنگفت‌ چراغاني‌ كردند؛
چلچراغهايي‌ با شيشه‌هاي‌ الوان‌ از سقف‌ آويختند؛
تجّار مغازه‌هاي‌ خود را در دو طرف‌ بازار به‌ طرز بسيار زيبايي‌ با كاغذهاي‌ نقره‌اي‌ رنگ‌ و پرده‌هاي‌ گرانقيمت‌ تزيين‌ كردند؛
ديوارهاي‌ دو طرف‌ بازار را با قالي‌ و آيينه‌ و تابلوهاي‌ نقاشي‌ بسيار كه‌ همه‌ به‌ سبك‌ ايراني‌ كشيده‌ شده‌ بود، آراستند و خنياگران‌ شب‌ و روز در بازارها به‌ رقص‌ و پايكوبي‌ مشغول‌ بودند (فرانكلين‌، ص‌ 38). در شيراز هيئتهاي‌ رسمي‌ و ميهمانان‌ برجسته‌ را به‌ راستة‌ زيباي‌ بازار وكيل‌ كه‌ آن‌ را آذين‌ مي‌بستند، مي‌بردند و نمايندگان‌ بلندپايه‌ مملكتي‌ به‌ سلام‌ و ديدار آنها مي‌آمدند و از ايشان‌ در آنجا پذيرايي‌ مي‌كردند (ويرت‌، ص‌ 10). عيد نوروز يكي‌ از مناسبتهايي‌ بود كه‌ همه‌ ساله‌ سبب‌ رونق‌ بازارها مي‌شد. تا پيش‌ از قرن‌ پنجم‌ همه‌ ساله‌ در اصفهان‌ از ايّام‌ عيد نوروز، يك‌ تا دو ماه‌، بازاري‌ در كنار دروازة‌ جور به‌ نام‌ بازار جورين‌ برپا مي‌شد و مردم‌ از بزرگ‌ و كوچك‌ در آن‌ شركت‌ مي‌جستند و به‌ نشاط‌ و بازي‌ مي‌پرداختند. گفته‌اند كه‌ عضدالدوله‌ ديلمي‌ در ايام‌ جواني‌ شاهد برگزاري‌ اين‌ مراسم‌ در اصفهان‌ بوده‌ و به‌ آن‌ علاقه‌ بسيار داشته‌ است‌ (مافروخي‌، ص‌ 17؛
سلطان‌ زاده‌، ص‌ 433).

بستن‌ بازار به‌ نشانة‌ سوگواري‌ و براي‌ شركت‌ در مراسم‌ مهم‌ مذهبي‌ نيز پيشينه‌اي‌ بس‌ كهن‌ دارد. وقتي‌ خبر مرگ‌ الب‌ارسلان‌، دومين‌ پادشاه‌ سلسلة‌ سلاجقه‌، به‌ بغداد رسيد مردم‌ براي‌ او به‌ عزاداري‌ پرداختند و بازارها بسته‌ شد (ابن‌كثير، ج‌ 12، ص‌ 106). در مرگ‌ بزرگان‌ شهر و علماي‌ مشهور، بازارها را چند روز مي‌بستند و مراسم‌ عزا برگزار مي‌كردند (بيهقي‌، ص‌ 383). يكي‌ از مراسم‌ ديني‌ ـ اجتماعي‌ بزرگي‌ كه‌ پيشه‌وران‌ و بازاريان‌ به‌ اتفاق‌ در آن‌ شركت‌ مي‌كردند و در ايران‌ ابعاد بسيار مهمي‌ داشت‌، عزاداري‌ عاشورا، روز شهادت‌ امام‌ حسين‌ عليه‌السّلام‌ و ياران‌ او بود. در اين‌ روز سراسر بازارها بسته‌ مي‌شد و مردم‌ به‌ سوگواري‌ و گريه‌وزاري‌ مي‌پرداختند (ابن‌اثير، ج‌ 8، ص‌ 549؛
همچنين‌ رجوع کنید به همداني‌، ج‌ 1،ص‌ 223؛
ابن‌جوزي‌، ج‌ 7، ص‌ 15). نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ در سال‌ 352 در روز عاشورا زنان‌ با چهره‌هاي‌ سياه‌ كرده‌ در شوارع‌ بر سروصورت‌ خود مي‌كوفتند و بر امام‌ حسين‌ عليه‌السّلام‌ عزاداري‌ مي‌كردند و بازارها بسته‌ مي‌شد. اين‌ سوگواري‌ در عراق‌ و خصوصاً در ايران‌ مرسوم‌ بود (ابن‌اثير، همانجا) و بازارهاي‌ ايران‌ امروز براي‌ برگزاري‌ عزاداري‌، تكيه‌ و حسينيه‌ دارند.

از بعضي‌ اشارات‌ تاريخي‌ برمي‌آيد كه‌ در بازار، راستة‌ كتابفروشان‌ و برخي‌ از دكانهاي‌ پيشه‌وران‌ محفل‌ علما، شعرا، فلاسفه‌، اطبّا، منجّمان‌، و محل‌ بحث‌ و گفتگو يا تدريس‌ بعضي‌ از مشايخ‌ و معلّمان‌ بوده‌ است‌ و كتابفروشان‌ اغلب‌ خود مردمي‌ باسواد بوده‌اند (فراي‌، ص‌ 9؛
سارلي‌، ص‌ 80؛
شيخلي‌، ص‌ 128). بعضي‌ از بزرگان‌ علم‌ و ادب‌ در زمرة‌ پيشه‌وران‌ بودند؛
براي‌ مثال‌، زجّاج‌ نحوي‌ شيشه‌تراش‌، ابوالعَتاهِيَه‌ شاعر كوزه‌فروش‌، جاحظ‌ ماهي‌فروش‌، و سرّي‌ رفوگر بود (ياقوت‌، خطيب‌ بغدادي‌، مسعودي‌، ابن‌كثير، ثعالبي‌ به‌ نقل‌ شيخلي‌، همانجا).

از لحاظ‌ سياسي‌ ـ ديني‌، فعاليتهاي‌ بازار شهرهاي‌ اسلامي‌، بيشتر در زمينه‌هاي‌ صنفي‌ مانند، دفاع‌ از منافع‌ اقتصادي‌ و مقاومت‌ در برابر مالياتها و فشارهاي‌ حكومتي‌ محدود مي‌شد. صنفها كه‌ در تعيين‌ كميّت‌ و كيفيّت‌ كالاها و بهاي‌ آنها دست‌ داشتند، با تعطيل‌ كردن‌ بازار و در نتيجه‌ اعمال‌ فشار اقتصادي‌ به‌ مردم‌ خواستهاي‌ خود را عمل‌ مي‌كردند (ابن‌اخوه‌، ص‌ 122؛
شيخلي‌، ص‌ 125). از مقابلة‌ بازاريان‌ با ظلم‌ و جور حكومتها و فشارهاي‌ مالياتي‌ گزارشهايي‌ در دست‌ است‌. براي‌ نمونه‌، در سال‌ 305، بازاريان‌ امير بصره‌ را به‌ سبب‌ محدود كردن‌ ساخت‌ كالاها در خانه‌اش‌ محاصره‌ كردند و مقتدر، خليفة‌ عباسي‌، ناگزير از بركنار كردن‌ او شد (شيخلي‌، ص‌ 125). در دورة‌ آل‌بويه‌ (سال‌ 375) بافندگانِ پارچه‌هاي‌ پنبه‌اي‌ و ابريشمي‌ در بغداد به‌ وضع‌ ماليات‌ اعتراض‌ و حكومت‌ را به‌ لغو آن‌ مجبور كردند (ابوشجاع‌ روذراوري‌، ص‌ 172؛
ابن‌جوزي‌، ج‌ 7، ص‌ 127؛
صابي‌، ج‌ 8، ص‌ 336). در سال‌ 421، اصناف‌ در برابر مالياتي‌ كه‌ به‌ آنان‌ تحميل‌ شده‌ بود با نيروهاي‌ دولتي‌ مقابله‌ كردند (ابن‌اثير، ج‌ 9، ص‌ 407). پيوستن‌ به‌ جنبشهاي‌ سياسي‌ عقيدتي‌ مانند جنبش‌ اسماعيلي‌ ـ قرمطي‌، نشانة‌ بارزي‌ از اين‌ گونه‌ فعاليّتهاي‌ بازار است‌. مختار ثقفي‌ در قيام‌ بر امويان‌ (66-67) ياران‌ خود را در بازار بسيج‌ كرد (طبري‌، سلسلة‌ دوم‌، ص‌ 655). هنگام‌ خلافت‌ منصور، خليفة‌ عباسي‌ (سال‌ 141)، بازاريان‌ با خروج‌ راونديه‌ در كوفه‌ مقابله‌ كردند (طبري‌، سلسلة‌ سوم‌، ص‌ 130). به‌ هنگام‌ محاصرة‌ بغداد در جنگ‌ ميان‌ مأمون‌ و برادرش‌ امين‌ بر سر جانشيني‌، بازاريان‌ در بغداد و همدان‌ به‌ لشكر امين‌ پيوستند و از شهر دفاع‌ كردند (همان‌، سلسلة‌ سوم‌، ص‌ 818، 828). در سال‌ 512 كه‌ شحنة‌ بغداد بزور وارد خانه‌ زوج‌ جواني‌ شد و آنان‌ را مورد جرح‌ و تجاوز قرار داد، سراسر بازار در اعتراض‌ به‌ اين‌ ناجوانمردي‌ بسته‌ شد ( تاريخ‌ ايران‌ كيمبريج‌، ج‌ 5، ص‌ 266)، امّا فعاليّتهاي‌ سياسي‌ بازار هيچگاه‌ به‌ آن‌ حد نرسيد كه‌ بتواند سياست‌ حكومت‌ را به‌خواست‌ و سود خود رهبري‌ كند (شيخلي‌، ص‌ 126)، مگر در ايران‌ كه‌ در يكصد و پنجاه‌ سال‌ اخير بازار در تحولات‌ سياسي‌ اين‌ كشور نقشي‌ قاطع‌ و مهم‌ داشته‌ است‌.

/ ايرج‌ پروشاني‌ /

تغييرات‌ اقتصادي‌ ـ اجتماعي‌ در زندگي‌ شهري‌ در ايران‌ معاصر، در وضع‌ كلّي‌ بازارها نيز مؤثر بوده‌ است‌. اين‌ تغييرات‌ كه‌ نتيجة‌ افزايش‌ جمعيت‌، رشد شهر، توسعة‌ خيابانها، و احداث‌ مغازه‌هاي‌ جديد خياباني‌ نسبت‌ به‌ بازار بوده‌ است‌، بازار را از جايگاه‌ سنّتي‌ خود كه‌ يگانه‌ مركز تجارت‌ شهري‌ بود، خارج‌ كرد، ولي‌ هيچگاه‌ مانع‌ از رشد و رونق‌ آن‌ نشد. از طرف‌ ديگر، بازار بخوبي‌ توانست‌ در طي‌ اين‌ سالها، مجدداً همبستگي‌ خود را با اصناف‌ و قشرهاي‌ مختلف‌ جامعه‌ برقرار و اعتماد آنها را نسبت‌ به‌ حفظ‌ و حرمت‌ ارزشهايي‌ كه‌ خود تجربه‌ كرده‌ بود، جلب‌ كند. همچنين‌ ادامة‌ حكومت‌ خودكامه‌ و بي‌سياستيهاي‌ دولت‌ و زبوني‌ آن‌ در برابر تحميلات‌ خارجيها و تبعيضاتي‌ كه‌ ميان‌ تجّار ايراني‌ و همتايان‌ فرنگي‌ ايشان‌ به‌ عمل‌ آوردند، و نيز سپردن‌ بازار پولي‌ كشور به‌ دست‌ بيگانگان‌ و اعطاي‌ امتيازات‌ و انحصارات‌ اقتصادي‌ به‌ آنان‌ و رونق‌ كالاهاي‌ فرنگي‌ و زوال‌ صنايع‌ ملي‌ و بي‌اعتنايي‌ مقامات‌ مملكتي‌ به‌ حفظ‌ و رشد صنايع‌ دستي‌ و بومي‌ و حمايت‌ و گسترش‌ صنايع‌ جديد و نيز عدم‌ مراعات‌ حرمت‌ ارزشهاي‌ اسلامي‌ از سوي‌ حكام‌ جملگي‌ سبب‌ شد تا بازاريان‌ روياروي‌ استبداد و استعمار قرار گيرند. مبارزات‌ تجّار بر ضد استبداد و استعمار كه‌ از اواخر قرن‌ سيزدهم‌ و اوايل‌ قرن‌ چهاردهم‌ پديد آمد، سرآغازي‌ شد براي‌ مبارزات‌ دسته‌ جمعي‌ تجّار كه‌ بيش‌ از يك‌ ربع‌ قرن‌ تداوم‌ يافت‌ (اشرف‌، ص‌ 106). بدين‌ ترتيب‌ بازار با اهرم‌ قوي‌ اقتصادي‌، امكانات‌ بالقوة‌ سياسي‌، و اعتقادات‌ اسلامي‌، كه‌ در ميان‌ توده‌هاي‌ مردم‌ اثري‌ عميق‌ داشت‌، توانست‌ يكي‌ از پايه‌هاي‌ استوار اقتصادي‌ ـ اجتماعي‌، و سياسي‌ در زندگي‌ شهري‌ در ايران‌ شود. پس‌ از سال‌ 1300 ش‌ تعارض‌ حكومت‌ وقت‌ و علماي‌ روحاني‌ مبارز، باعث‌ شد كه‌ جبهة‌ متحد ميان‌ علما و بازاريان‌ مستحكمتر شود. اين‌ اتحاد در حكم‌ نيروي‌ محرك‌ يا به‌ صورت‌ عاملي‌ مهم‌ در تمام‌ نهضتهاي‌ عمدة‌ سياسي‌ از مجلس‌ وكلاي‌ تجّار در 1301، قيام‌ تنباكو در 1309 تا انقلاب‌ مشروطيّت‌ در 1324-1329، و سپس‌ نهضت‌ ضد جمهوري‌ رضاخاني‌ در 1302 ش‌، نهضت‌ ملي‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ در 1329-1332 ش‌، و نهضت‌ امام‌ خميني‌ تا پيروزي‌ انقلاب‌ اسلامي‌ از 1341 ش‌ تا 1357 ش‌، ادامه‌ داشت‌.

مجلس‌ وكلاي‌ تجّار (1301). با آنكه‌ جماعت‌ تجّار در پايتخت‌ وشهرهاي‌ بزرگ‌ از منزلت‌ اجتماعي‌ و قدرت‌ اقتصادي‌ و تا حدي‌ از نفوذ سياسي‌ بهره‌مند بودند، خودسري‌ و نبودن‌ ضوابط‌ معيّن‌ در مناسبات‌ عمّال‌ ديواني‌ و قشرهاي‌ ديگر اجتماعي‌ و بخصوص‌ تعديات‌ حكام‌ ولايات‌ نسبت‌ به‌ جماعت‌ تجّار، موجب‌ درگيريهاي‌ مداوم‌ ميان‌ آنان‌ و عمّال‌ ديواني‌ مي‌شد. اين‌ وضع‌ با افزايش‌ روند مبادلات‌ تجاري‌ و توسعة‌ نقش‌ تجّار در اقتصاد كشور و بخصوص‌ آگاهي‌ سران‌ حكومت‌ و جماعت‌ تجّار از جايگاه‌ والاي‌ تجّار در ممالك‌ فرنگ‌، چندان‌ قابل‌ دوام‌ نبود. ازينرو در دوران‌ صدارت‌ مشيرالدوله‌ در سال‌ 1289 وزارت‌ تجارت‌ و فلاحت‌ كه‌ عهده‌دار حمايت‌ از منافع‌ تجّار و دفاع‌ از حقوق‌ آنان‌ در برابر تعدّيات‌ عمّال‌ ديواني‌، و فراهم‌ آوردن‌ اسباب‌ رشد و توسعة‌ مبادلات‌ بازرگاني‌ در كشور بود، تأسيس‌ شد. لكن‌ در عمل‌، اين‌ وزارتخانه‌ مانند ساير دستگاههاي‌ ديواني‌ آن‌ زمان‌ نه‌ تنها وظايف‌ خود را انجام‌ نمي‌داد، بلكه‌ خود وسيله‌اي‌ بود براي‌ سركيسه‌ كردن‌ جماعت‌ تجّار و راهي‌ شد براي‌ مداخلة‌ عمّال‌ ديواني‌ در امور تجارت‌ (اشرف‌، ص‌ 107). عبّاس‌ميرزا ملك‌آرا، برادر ناصرالدين‌شاه‌، كه‌ پس‌ از نصيرالدوله‌ در رأس‌ اين‌ وزارتخانه‌ قرار داشت‌ در خاطرات‌ خود از شيوع‌ فساد و فقدان‌ هرگونه‌ علاقه‌ از جانب‌ زمامداران‌ حكومت‌ به‌ ترويج‌ تجارت‌ شكايت‌ كرده‌است‌ (ص‌ 167ـ169). نارضايي‌ تجّار از وزارتخانة‌ جديد در عريضه‌اي‌ كه‌ به‌ ناصرالدين‌ شاه‌ نوشته‌اند، منعكس‌ است‌. تجّار در اين‌ عريضه‌ خواستار نصب‌ فردي‌ دولتخواه‌، بي‌طمع‌، بي‌غرض‌، و مقتدر بودند كه‌ گرسنه‌ نباشد و حُكمش‌ در همة‌ بلاد و وزارتخانه‌ها نافذ باشد (آدميّت‌ وناطق‌، ص‌ 309). عرايض‌ مكرر تجّار و اعتراضات‌ روزافزون‌ آنان‌، كه‌ به‌ ياري‌ حاج‌امين‌الضرب‌ ( يكي‌ از بزرگترين‌ تجّار وقت‌) به‌ گوش‌ شاه‌ مي‌رسيد، سبب‌ شد كه‌ شاه‌، نصيرالدوله‌ را از وزارت‌ بركنار و در شوال‌ 1301 فرمان‌ تشكيل‌ مجلس‌ وكلاي‌ تجّار را صادر كند. درپي‌ اين‌ دستور، تجّار تهران‌، اساسنامه‌اي‌ تهيه‌ كردند و به‌ ناصرالدين‌ شاه‌ عرضه‌ داشتند. اين‌ اساسنامه‌ شامل‌ شش‌ فصل‌ بود كه‌ بخوبي‌ گوياي‌ نيازها و احتياجات‌ آنان‌ و بيانگر منافع‌ تجّار در آن‌ زمان‌ بود: احترام‌ به‌ مالكيّت‌ فردي‌ و بازداشتن‌ مقامات‌ حكومت‌ از سوءاستفاده‌ از تجّار؛
در اختيار گرفتن‌ و نظارت‌ بر بازار پول‌ كشور و رهايي‌ آن‌ از چنگ‌ نيروهاي‌ استعماري‌ از طريق‌ ايجادبانك‌ از سوي‌ تجّار؛
حفظ‌ و حمايت‌ از منافع‌ تجّار و كسبة‌ ايراني‌ در داخل‌ وخارج‌ كشور؛
كاهش‌ سلطة‌ قدرتها و بازرگانان‌ خارجي‌ بر گمرك‌؛
سپردن‌ امور تجّار و احقاق‌ حقوق‌ و حلّ و فصل‌ دعاوي‌ آنان‌ به‌ خودشان‌؛
برپا نمودن‌ بازاري‌ از صنايع‌ داخلي‌ (آدميّت‌ و ناطق‌، ص‌ 312ـ320؛
اشرف‌، ص‌ 108ـ109). البته‌ تشكيل‌ مجلس‌ وكلاي‌ تجّار با اختياراتي‌ كه‌ تجّار طالب‌ آن‌ بودند، سبب‌ تحديد اقتدار حكّام‌ و عمّال‌ ديواني‌ مي‌شد؛
از اين‌ رو بسياري‌ از حكّام‌ ايالات‌ و ولايات‌ به‌ مبارزه‌ براي‌ جلوگيري‌ از تحقّق‌يافتن‌ اين‌ فكر برخاستند و در نتيجه‌ مجلس‌ وكلاي‌ تجّار را به‌ صورت‌ يك‌ نهاد ديواني‌ زير نفوذ خود درآوردند و اقتدار سياسي‌ و قضايي‌ و اجتماعي‌ آن‌ را مانع‌ شدند. لكن‌ مساعي‌ تجار، براي‌ كسب‌ قدرت‌ سياسي‌ مطلوب‌ و مخالفت‌ با نظام‌ حكومتي‌، با اتحاد با علماي‌ ديني‌ به‌ صورتي‌ نيرومند در نهضتهاي‌ بعدي‌ ادامه‌ يافت‌.

قيام‌ تنباكو (1309) . نخستين‌ جنبش‌ عمومي‌ و گسترده‌ كه‌ از اتحاد مردم‌ با علما ناشي‌ شد، قيام‌ تنباكو بود. ناصرالدين‌شاه‌ امتياز تنباكو را در رجب‌ 1307 به‌ مدت‌ پنجاه‌سال‌ به‌ يكي‌ از اتباع‌ انگليسي‌ به‌ نام‌ تالبوت‌ سپرد. اين‌ امتيازنامه‌ به‌ هر شهر و شهركي‌ كه‌ در آنجا تنباكو كاشت‌، برداشت‌، يا خريد و فروش‌ و مصرف‌ مي‌شد، آسيب‌ مي‌رساند. با اعطاي‌ اين‌ امتياز در حقيقت‌ هزاران‌ هزار بازرگان‌ و خرده‌فروش‌ تنباكو به‌ يك‌ شركت‌ بيگانه‌ فروخته‌ شدند و اين‌ عدّه‌ ناگهان‌ متوجه‌ شدند كه‌ از كسب‌ و كار خود در واقع‌ ممنوع‌ و مبدّل‌ به‌ فروشندگاني‌ شده‌اند كه‌ به‌ ازاي‌ دريافت‌ حق‌العمل‌ از يك‌ شركت‌ انگليسي‌، بايد براي‌ او كار كنند (كاظم‌زاده‌، ص‌ 232). ولف‌ (سياستمدار متنفّذ انگليسي‌ كه‌ با دادن‌ رشوه‌ انحصار تنباكو را به‌ تالبوت‌ واگذار كرد) و دوستان‌ بازرگانش‌، چون‌ جامعه‌اي‌ را كه‌ با او معامله‌ مي‌كردند نمي‌شناختند، نتوانستند موضع‌ بازرگانان‌ و قدرت‌ بازاريان‌ ايران‌ را درك‌ كنند. از سوي‌ ديگر، تاجران‌ شهرنشين‌ برخلاف‌ روستاييان‌، دسترسي‌ سريع‌ به‌ علماي‌ ديني‌ داشتند و از اقتدار مالي‌ برخوردار بودند. علما و بازرگانان‌ اگر دست‌ به‌ دست‌ هم‌ مي‌دادند، مي‌توانستند مردم‌ را در سراسر كشور به‌ قيام‌ دعوت‌ كنند (همانجا). اين‌ همبستگي‌ سبب‌ شد تا فرياد اعتراض‌ بر ضد امتياز انحصاري‌ تنباكو در بازار شهرهاي‌ عمده‌ مانند تهران‌، تبريز، اصفهان‌، شيراز، و مشهد آغاز شود. در مشهد تعداد زيادي‌ از تجّار و اشخاص‌ معتبر شهر نزد مجتهدان‌ شهر رفتند و اظهار داشتند كه‌ امتياز تنباكو كشور را ورشكست‌ خواهد كرد و به‌ اين‌ترتيب‌، پشتيباني‌ مجتهدان‌ را خواستار شدند. همان‌ شب‌، عدّة‌ كثيري‌ در مسجد گوهرشاد گرد آمدند و به‌ حال‌ تحصّن‌ باقي‌ ماندند. جمعيت‌، فرياد اعتراض‌ در مخالفت‌ با انگليس‌ و امتياز انحصاري‌ را سر مي‌دادند. خطر اين‌ بود كه‌ جمعيّت‌، دادوستد را در آن‌ ولايت‌ تعطيل‌ كند و پرداخت‌ ماليات‌ را متوقّف‌ سازد. ديري‌ نگذشت‌ كه‌ آتش‌ خشم‌ مردم‌ تمام‌ شهر را فراگرفت‌. بازارها تعطيل‌ و خيابانها پر از جمعيّت‌ شد. اقدام‌ صاحب‌ ديوان‌ كه‌ كوشيده‌ بود به‌ زورِ قواي‌ نظميّه‌، دكانها را باز كند، آتش‌ خشم‌ آنان‌ را تيزتر ساخت‌ (كدي‌، ص‌ 120). در اصفهان‌، يكي‌ از تجّار معتبر ترجيح‌ داد كه‌ كلّية‌ موجودي‌ توتون‌ و تنباكوي‌ خود را بسوزاند و آنها را به‌ شركت‌ انگليسي‌ تسليم‌ نكند. اين‌ اقدام‌، ظاهراً در مردم‌ تأثير بسزايي‌ برجاي‌ نهاد (همان‌، ص‌ 124)، اقدام‌ بازاريان‌ در شهرها به‌ طوركلي‌ عبارت‌ بود از: تعطيل‌ بازار؛
جلوگيري‌ از ورود كارگزاران‌ امتياز انحصاري‌ به‌ مزارع‌ تنباكو؛
پاره‌ كردن‌ آگهيهاي‌ شركت‌ انگليسي‌؛
سوزاندن‌ تنباكوها؛
نوشتن‌ عريضه‌ و فرستادن‌ نمايندگان‌ متعدّد نزد شاه‌؛
تحصن‌ در آستان‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌؛
و پخش‌ حكم‌ آيت‌اللّه‌ ميرزاحسن‌ شيرازي‌ (مرجع‌ تقليد وقت‌) كه‌ استعمال‌ تنباكو را تحريم‌ كرده‌ بود. اعلام‌ لغو امتياز انحصار تنباكو در جمادي‌الاولي‌ 1309 هيچ‌ تأثير آني‌ در مردم‌ نداشت‌. جدّيترين‌ خشم‌ مردم‌ در تهران‌، يك‌ هفته‌ پس‌ از الغاي‌ امتيازنامه‌ پديد آمد. مردم‌ دكانها و بازارها را بستند و به‌ سوي‌ كاخ‌ سلطنتي‌ شتافتند. نگهبانان‌ شخصيِ نايب‌السلطنه‌ كامران‌ ميرزا، پسر نورچشمي‌ شاه‌، بناي‌ تيراندازي‌ به‌ مردم‌ را گذاشتند و چند تن‌ كشته‌ شدند (كاظم‌زاده‌، ص‌ 246؛
كدي‌، ص‌ 137). اين‌ وقايع‌ پايان‌ قطعي‌ امتياز تنباكو را مشخص‌ ساخت‌ و مدير محلي‌ شركت‌ انگليسي‌ ناگزير شد با الغاي‌ امتياز و متوقف‌ ساختن‌ عمليات‌ آن‌ شركت‌ موافقت‌ كند.

پيروزي‌ تجّار در قيام‌ بر ضدّ امتياز تنباكو كه‌ داراي‌ جنبه‌هاي‌ دوگانة‌ مبارزه‌ بر ضد استبداد داخلي‌ و استعمار خارجي‌ بود، زمينة‌ همكاري‌ و همگامي‌ دو نيروي‌ بزرگ‌ ضداستبدادي‌ و ضداستعماري‌ يعني‌، علما و بازاريان‌ را فراهم‌ آورد. بازاريان‌ و علماي‌ ديني‌ سوابق‌ طولاني‌ در همبستگي‌ با يكديگر داشتند. از مشخّصات‌ اين‌ همبستگي‌ وجود مسؤوليتهاي‌ شرعي‌ مشترك‌ و متقابل‌ ميان‌ آنان‌ بود. مطابق‌ دستورهاي‌ اسلامي‌، همة‌ مسلمانان‌ مسؤول‌ حفظ‌ و رعايت‌ و راهنمايي‌ و هدايت‌ يكديگرند. از اين‌ رو علما و مجتهدان‌، به‌ حكم‌ وظيفة‌ ديني‌ خود، سعي‌ كرده‌اند با افتا و ارشاد و تبليغ‌، از جان‌ و مال‌ مردم‌ در برابر تعدّيات‌ حكومت‌ و عمّال‌ ديواني‌ دفاع‌ كنند. متقابلاً، مردمي‌ كه‌ مطيع‌ اسلام‌ هستند و خود را در برابر اجراي‌ دستورهاي‌ اسلامي‌ مسؤول‌ مي‌دانند، نمي‌توانند نسبت‌ به‌ سازمان‌ رهبري‌ آن‌ يعني‌، حوزه‌هاي‌ علميه‌ احساس‌ مسؤوليت‌ نكنند، يا در رفع‌ مشكلات‌ و نابسامانيهاي‌ آن‌ نكوشند (مطهري‌، ص‌ 165-166). در اين‌ ميان‌ بازار با بافت‌ مذهبي‌ و سنّتي‌، و كالبد قوي‌ اقتصادي‌، بيش‌ از ساير گروههاي‌اجتماعي‌ در پرداخت‌ وجوه‌ شرعي‌ سهم‌ داشت‌. سپردن‌ وجوه‌ به‌ دست‌ مرجع‌ تقليد، سبب‌ شد تا سهم‌ امام‌ يكجا جمع‌ شود و رياستها و زعامتها و قدرتهاي‌ بزرگ‌ به‌ وجود آيد. شخصيّتي‌ كه‌ براي‌ اوّلين‌ بار در قرن‌ اخير رياست‌ و زعامت‌ پيدا كرد، آيت‌اللّه‌ حاج‌ ميرزاحسن‌ شيرازي‌ بود. اوّلين‌ مظهر اين‌ قدرت‌ و رياست‌، حكم‌ معروف‌ او در بارة‌ قرارداد معروف‌ تنباكو بود كه‌ حكومت‌ وقت‌ را از پاي‌ درآورد (همان‌، ص‌ 180-181). بدين‌گونه‌ پيروزي‌ جبهة‌ متحد بازاريان‌ و علما در جنبش‌ تنباكو، مقدمه‌اي‌ شد براي‌ قيام‌ بزرگتري‌ در انقلاب‌ مشروطيت‌.

انقلاب‌ مشروطيّت‌ (1324ـ1329) . پس‌ از قتل‌ ناصرالدين‌ شاه‌، مظفرالدين‌ ميرزا، چهارمين‌ فرزند شاه‌ مقتول‌ به‌ سلطنت‌ رسيد. مظفرالدين‌شاه‌ كه‌ دوران‌ جواني‌ را به‌ عيش‌ و عشرت‌ گذرانده‌ بود، در امر سياست‌ و كشورداري‌ بصيرتي‌ نداشت‌. از اين‌ رو ادارة‌ امور كشور را به‌ دست‌ مستشاران‌ خارجي‌ داد و از مستشاران‌ بلژيكي‌ كه‌ در رأس‌ آنها مسيو نوز بود، براي‌ ادارة‌ امور گمرك‌ و ضرّابخانه‌ و امور مالي‌ كشور سود جست‌ و با اين‌ كار، آنان‌ را رودرروي‌ تجّار و بازاريان‌ كشور قرار داد. عريضه‌اي‌ كه‌ عموم‌ تجّار شيراز در اعتراض‌ به‌ قواعد جديد گمركي‌ و مداخلة‌ مسيو نوز و ظلمي‌ كه‌ بر ملت‌ رفته‌ بود، در پاسخ‌ دستورالعمل‌ پايتخت‌ نوشته‌ بودند، حاوي‌ نكاتي‌ است‌ كه‌ علل‌ قيام‌ تجّار را در برابر مسيو نوز و تنظيمات‌ جديد گمركي‌ بخوبي‌ نشان‌ مي‌دهد. تجّار كه‌ از عريضه‌نگاري‌ مأيوس‌ شده‌ بودند، روز سه‌شنبه‌ نوزدهم‌ صفر 1323 به‌ زاوية‌ مقدّس‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌ پناه‌ بردند. سعدالدوله‌، وزير تجارت‌، نزد تجّار رفت‌ تا شايد آنان‌ را بازگرداند و اين‌ خبر به‌ ساير شهرهاي‌ ايران‌ نرسد و باعث‌ هيجان‌ مردم‌ نشود. لكن‌ تجّار متقاعد نشدند و جواب‌ دادند كه‌ جز رسيدگي‌ به‌ محاسبات‌ نوز و احقاق‌ حق‌ و رفع‌ ضرر ما، ديگر علاجي‌ نيست‌ (ناظم‌الاسلام‌، بخش‌ اول‌، ص‌ 54- 55). درگيري‌ تجّار با حكومت‌ همچنان‌ ادامه‌ داشت‌ تا آنكه‌ در 1284 ش‌/1323 حاكم‌ تهران‌ به‌ بهانة‌ تثبيت‌ قيمت‌ قند و شكر، دو تن‌ از بازاريان‌ محترم‌ را كه‌ تاجر شكر بودند به‌ فلك‌ بست‌ و پنج‌ تن‌ فرّاش‌ شلاق‌ به‌ دست‌، مشغول‌ زدن‌ آنان‌ شدند. در اين‌ مورد، ظاهراً دولت‌ در جهت‌ منافع‌ عامّه‌ عمل‌ كرده‌ بود؛
امّا واكنش‌ مردم‌، محكوم‌ كردن‌ بي‌قيد و شرط‌ دولت‌ بود، زيرا به‌ نظر آنها تاجران‌ بيگناه‌ بودند. در هر حال‌ واكنش‌ مردم‌ كه‌ دستگاه‌ را عامل‌ زور و بيعدالتي‌ مي‌دانستند، فرصتي‌ به‌ دست‌ داد تا بازاريان‌ خواستار تأسيس‌ عدالتخانه‌ شوند (كاتوزيان‌، ج‌ 1، ص‌ 88؛
ناظم‌الاسلام‌، بخش‌ اول‌، ص‌ 91-93؛
دولت‌آبادي‌، ج‌ 2، ص‌ 10-11). در پي‌ اين‌ حادثه‌، بازار بسته‌ و تعطيل‌ عمومي‌ اعلام‌ شد. تجّار به‌ علما ملتجي‌ شدند و در مسجد شاه‌ گرد هم‌ آمدند. نتيجة‌ آن‌ نشست‌ اين‌ شد كه‌ براي‌ جبران‌ توهيني‌ كه‌ به‌ تجّار شده‌ است‌، خواستار عزل‌ علاءالدوله‌ از حكومت‌ تهران‌ و تشكيل‌ مجلسي‌ براي‌ رسيدگي‌ به‌ عرايض‌ متظلمان‌ شوند كه‌ هر دو خواسته‌ مخالف‌ استبداد عين‌الدوله‌ بود (ناظم‌الاسلام‌، بخش‌ اوّل‌، ص‌ 93-94). سختگيري‌ و فشارهاي‌ عين‌الدوله‌، سبب‌ شد كه‌ اصناف‌ بازار ناگزير به‌ تحريك‌ كنسول‌ انگليس‌ در سفارت‌ انگليس‌ متحصّن‌ شوند. سيدعبداللّه‌ بهبهاني‌ يكي‌ از معدود مجتهداني‌ بود كه‌ در زمان‌ امتياز انحصاري‌، با جنبش‌ تنباكو مخالفت‌ كرده‌ بود (كِدي‌، ص‌ 102-103؛
همچنين‌ رجوع کنید به فووريه‌، متن‌ فرانسوي‌، ص‌ 271؛
مهدي‌ ملكزاده‌، تاريخ‌ انقلاب‌ مشروطيّت‌، ج‌ 1، ص‌ 129 به‌ نقل‌ از كدي‌)، حال‌ آنكه‌ در انقلاب‌ مشروطه‌ نقش‌ هدايت‌ و رهبري‌ مردم‌ را به‌ عهده‌ گرفت‌. از اين‌ رو وقتي‌ جماعت‌ تجّار، از آقايان‌ مجتهدان‌ پرسيدند كه‌ تكليف‌ ما چيست‌، از طرف‌ آقاي‌ بهبهاني‌ پيغام‌ آمد كه‌: «من‌ استخاره‌ كرده‌ام‌، پناه‌ببريد به‌ سفارت‌ انگليس‌، خوب‌ آمده‌ است‌» (ناظم‌الاسلام‌، بخش‌ اوّل‌، ص‌ 270). قبل‌ از اين‌ ماجرا، بهبهاني‌ نامه‌اي‌ براي‌ گرانت‌ داف‌ (كاردار سفارت‌ انگليس‌) نوشته‌ بود و از وي‌ خواسته‌ بود كه‌ در دفع‌ ظلم‌ با آنها همراهي‌ كند و گرانت‌ داف‌ پاسخ‌ داده‌ بود كه‌ از آنان‌ كه‌ التجا آورند، حمايت‌ خواهد شد. بهبهاني‌ هم‌ متقابلاً به‌ تجّار سفارش‌ كرده‌ بود كه‌ اگر عين‌الدوله‌ به‌ شما سخت‌ گرفت‌، به‌ سفارت‌ انگليس‌ ملتجي‌ شويد (ناظم‌الاسلام‌، بخش‌ اوّل‌، ص‌ 261-262، 269). ولي‌ كاملاً روشن‌ بود كه‌ حمايت‌ سفارت‌ انگليس‌ از تجّار و اجازة‌ بست‌نشيني‌ به‌ آنها در سفارت‌، و علت‌ اينكه‌ انگليسيها در تهران‌ با قيام‌ هواداران‌ ملت‌ همدردي‌ مي‌نمودند، با انگيزة‌ بهره‌برداري‌ سياسي‌ بود، از طرف‌ ديگر كاردار سفارت‌ انگليس‌، گرانت‌ داف‌، نمي‌توانست‌ به‌ آساني‌ جماعتي‌ را كه‌ رهبرشان‌ سيّدعبداللّه‌ بهبهاني‌ بود از حقّ «بست‌نشيني‌» محروم‌ كند. از اين‌ رو هنگاهي‌ كه‌ انقلابيون‌ به‌ پشت‌ ديوارهاي‌ بلند آجري‌ باغ‌ سفارت‌ رسيدند، گرانت‌ داف‌ نتوانست‌ درهاي‌ سفارت‌ را به‌ روي‌ ايشان‌ ببندد (كاظم‌زاده‌، ص‌ 470). همين‌ كه‌ نه‌ نفر از تجّار به‌ سفارتخانه‌ پناه‌ آوردند، گرانت‌ داف‌ براي‌ مشيرالدوله‌، وزير امور خارجه‌، پيغام‌ فرستاد كه‌ از تجاري‌ كه‌ براي‌ التجا، عازم‌ سفارتخانه‌ شده‌اند، جلوگيري‌ كنيد. مشيرالدوله‌ كه‌ هم‌ از خرابي‌ كار عين‌الدوله‌ پريشان‌ بود و هم‌ بي‌ميل‌ نبود كه‌ عين‌الدوله‌ عزل‌ شود و خود اين‌ مسند و منصب‌ را تصاحب‌ كند، نه‌ تنها از تحصّن‌ تجّار جلوگيري‌ نكرد، بلكه‌ به‌ دولت‌ هم‌ اطلاعي‌ نداد تا اينكه‌ بكلّي‌ متحصّنان‌ پا بر جا شدند و مسئلة‌ تحصن‌ آنها علني‌ شد. اين‌ بود كه‌ تجّار ظرف‌ دو سه‌ روز توانستند جمعي‌ از طلاب‌ مدرسة‌ صدر و دارالشفا را با خود همراه‌ كنند (ناظم‌الاسلام‌، بخش‌ اوّل‌، ص‌ 271). چون‌ هوا گرم‌ بود در صحن‌ سفارتخانه‌ چادرهاي‌ متعدد برپا شد و در زير هر چادر جمعي‌ از اصناف‌، طلاّ ب‌، علما و كسبه‌ حضور داشتند. رفته‌ رفته‌ بازارها، سراها، و دكانها عموماً بسته‌ شد. كسبة‌ اطراف‌ آستان‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌ نيز به‌ سفارتخانه‌ آمدند. اهالي‌ شميرانات‌ و دهات‌ اطراف‌ هم‌ به‌ صدا درآمدند، ادارة‌ قزاقخانه‌ نيز در خيال‌ آمدن‌ به‌ سفارتخانه‌ بود. شاگردان‌ مدارس‌ نيز در سفارتخانه‌ چادر زدند. خلاصه‌، هر دسته‌ از طلاّ ب‌ و كسبه‌ كه‌ وارد مي‌شدند، يكدستگاه‌ چادر مخصوص‌ از طرف‌ سفارت‌ براي‌ آنها برپا مي‌شد. و چون‌ چادرهاي‌ سفارت‌ تمام‌ شد، هر دسته‌ كه‌ مي‌آمدند، چادري‌ با خود مي‌آوردند و روي‌ آن‌، نام‌ صنف‌ خود را مي‌نوشتند. تعداد متحصّنان‌ در روز دوشنبه‌ هفتم‌ جمادي‌الاخرة‌ به‌ بيست‌ هزار نفر رسيد. خوراكي‌ و چاي‌ و تنباكو فراوان‌ بود و قند را مثل‌ يخ‌ با گاري‌ مي‌آوردند و در چادرها قسمت‌ مي‌كردند. هزينة‌ بست‌نشينان‌ را از هر جهت‌، دو تن‌ از تجّار به‌ عهده‌ گرفته‌ بودند (ناظم‌الاسلام‌، بخش‌ اوّل‌، ص‌ 269-274، 296، 299؛
دولت‌آبادي‌، ج‌ 2، ص‌ 71-73). شنبه‌ 13 جمادي‌الاخرة‌ 1324، شاه‌ حكم‌ تشكيل‌ مجلس‌ را فقط‌ در تهران‌ و مشروط‌ به‌ اينكه‌ تحت‌ فرمان‌ وي‌ باشد، امضا كرد. ولي‌ تجّار و كسبه‌ گفتند كه‌ ما چنين‌ مجلسي‌ لازم‌ نداريم‌. مجلس‌ بايد حاكم‌ مطلق‌ باشد و شعبات‌ آن‌ در تمام‌ بلاد داير شود (ناظم‌الاسلام‌ كرماني‌، بخش‌ اول‌، ص‌ 308). سرانجام‌، شاه‌ در تكميل‌ دستخط‌ سابق‌ خود ـ پس‌ از بيست‌ روز تحصّن‌ بازاريان‌ در صحن‌ سفارتخانه‌ ـ تشكيل‌ مجلس‌ را مطابق‌ ميل‌ علما، تصويب‌ كرد (همانجا). در تنظيم‌ نظامنامة‌ انتخاباتي‌ مجلس‌ نيز تجّار و كسبه‌ فعاليّتهاي‌ چشمگيري‌ داشتند. در تهران‌، بعضي‌ دكانها و سراها در اعتراض‌ به‌ تأخير در امضاي‌ نظامنامة‌ مجلس‌ تعطيل‌ شد و جمع‌ كثيري‌ از تجّار به‌ همراه‌ مردم‌ مجدداً در سفارت‌ انگليس‌ متحصّن‌ شدند (ناظم‌الاسلام‌ كرماني‌، بخش‌ اوّل‌، ص‌ 357، 359؛
دولت‌آبادي‌، ج‌ 2، ص‌ 86-88). در مجلس‌ اوّل‌، تعداد نمايندگان‌ بازار قابل‌ ملاحظه‌ بود. از مجموع‌ 161 نفري‌ كه‌ به‌ نمايندگي‌ مجلس‌ انتخاب‌ شدند، 57 نفر يعني‌ بيش‌ از يك‌ سوم‌ نمايندگان‌ را بازاريان‌ (28 نفر از تجّار و 29 نفر از اصناف‌) تشكيل‌ مي‌دادند (اشرف‌، ص‌ 119). مجلس‌ اوّل‌ جهتهاي‌ فكري‌ بازاريان‌ را ـ به‌ ترتيب‌ اهميّتي‌ كه‌ براي‌ آنها داشته‌ است‌ ـ در باره‌ روابط‌ مجلس‌ با حكومت‌، مسؤوليت‌ وزرا، مسائل‌ امنيت‌ داخلي‌، مسائل‌ ادارات‌ مختلف‌، مسائل‌ بين‌المللي‌ و سرحدي‌ كشور، مسائل‌ نيروهاي‌ انتظامي‌، مسائل‌ بلدي‌ و خدمات‌ شهري‌، مسائل‌ قانون‌ اساسي‌ و امور انتخابات‌ و امور داخلي‌ مجلس‌، مسائل‌ مالي‌ و اقتصادي‌ كشور نظير تأسيس‌ بانك‌ ملي‌، قرضة‌ خارجي‌، گمرك‌، بودجة‌ دولت‌، مسئلة‌ تيولات‌، رابطة‌ مجلس‌ با مردم‌، و مطبوعات‌ و مدارس‌ بخوبي‌ نشان‌ مي‌دهد. نخستين‌ اقدام‌ تجّار ترقيخواه‌ بازار در مجلس‌ اوّل‌، عكس‌العمل‌ شديد آنان‌ در برابر قرضة‌ خارجي‌ و پيشنهاد تأسيس‌ بانك‌ ملي‌ بود كه‌ با استقبال‌ بازاريان‌ و بقية‌ مردم‌ روبرو گرديد (ناظم‌الاسلام‌ كرماني‌، بخش‌ دوم‌، ص‌ 3-5، 14، 16-18، 28، 80-81، 117؛
اشرف‌، ص‌ 121-122؛
كتاب‌ نارنجي‌، ص‌ 42، 47، 56. حضور بازاريان‌ در انجمنها و تشكيلات‌ صنفي‌ كه‌ بعدها به‌ تشكيل‌ انجمن‌ مركزي‌ اصناف‌ انجاميد، عامل‌ مؤثري‌ بود براي‌ پيشبرد اهداف‌ اصلي‌ انقلاب‌ مشروطيّت‌ (دولت‌آبادي‌، ج‌ 2، ص‌ 292-293، 297-298، 317-319). بدين‌ترتيب‌ بازاريان‌ ايران‌ با تأسيس‌ انجمنهاي‌ صنفي‌، و حضور گستردة‌ خود در تظاهرات‌ و تحصّنهاي‌ عمومي‌، و به‌ عهده‌ گرفتن‌ بخش‌ اعظم‌ مخارج‌ نهضت‌ مشروطيّت‌، و تعطيل‌ كردن‌ بازارها و سراها و مغازه‌ها نقش‌ مهمي‌ در دفاع‌ از مجلس‌ و مشروطيّت‌ به‌ عهده‌ گرفتند. در دوران‌ استبداد صغير، چه‌ در تهران‌ و چه‌ در شهرهايي‌ مانند اصفهان‌، شيراز، مشهد، گيلان‌، و آذربايجان‌، بازاريان‌ از خود مقاومت‌ دليرانه‌اي‌ را نشان‌ دادند. مبارزة‌ بازاريان‌ با قشون‌ روسية‌ تزاري‌

به‌ هنگام‌ اشغال‌ تبريز در سال‌ 1330 نمونة‌ ديگري‌ از مقاومت‌ اين‌ طبقه‌ است‌: از 30 نفر شهيد، 18 تن‌ از اصناف‌، 6 تن‌ از تجّار و 6 تن‌ از علماء بودند. باري‌، انقلاب‌ مشروطه‌ در واقع‌ مبارزه‌اي‌ سخت‌ و پي‌گير عليه‌ استبداد داخلي‌ و استعمار خارجي‌ بود و

به‌ دلايل‌ رخدادهاي‌ سياسي‌، اجتماعي‌، اقتصادي‌، انقلابي‌، از طرف‌ همة‌ اقشار مردم‌ به‌ اميد بهره‌مندي‌ ازارزشهاي‌ آن‌، برپا شد.

نهضت‌ ضدجمهوري‌. در اوايل‌ 1300 ش‌ هنگامي‌ كه‌ رضاخان‌ در سمت‌ نخست‌ وزيري‌ كوشيد با انتقال‌ سلطنت‌ قاجار به‌ شخص‌ خود، نظام‌ حكومتي‌ را به‌ جمهوري‌ تبديل‌ كند، بازاريان‌ به‌ پيروي‌ از علما، بخصوص‌ سيدحسن‌ مدرّس‌ كه‌ از رهبران‌ و يكي‌ از سياستمداران‌ برجستة‌ مجلس‌ بود، بر ضدّ اقدامات‌ رضاخان‌ و جلوگيري‌ از نظام‌ جمهوري‌ در ايران‌، تظاهرات‌ راه‌ انداختند. رضاخان‌ نيز متقابلاً كوشيد به‌ كمك‌ گروهي‌ مزدور، تظاهراتي‌ به‌ نفع‌ جمهوري‌ در بازار راه‌ بيندازد آن‌ گروه‌ به‌ مغازه‌ها حمله‌ كنند و در نتيجه‌ با مداخلة‌ نظاميان‌، بازار بسته‌ شود و آنگاه‌ شايع‌ نمايد كه‌ بازار به‌ حمايت‌ از جمهوري‌ تعطيل‌ شده‌ است‌. با اين‌ دسيسه‌، در 29 اسفند 1302 به‌ دستور رئيس‌ نظميه‌، مساجد را بستند و آن‌ گروه‌ را به‌ تظاهرات‌ در بازار، اعزام‌ داشتند تا به‌ نفع‌ جمهوري‌ شعار دهند، تيراندازي‌ كنند تا بازاريان‌ ناگزير دكانها را ببندند و بگريزند. اما بازار تسليم‌ نشد. گروه‌ كثيري‌ از بازاريان‌ در بازار به‌ امامت‌ يكي‌ از علماي‌ مبارز به‌ نماز جماعت‌ ايستادند. در اين‌ اجتماع‌ چند نفر از وعّاظ‌ به‌ سخنرانيهاي‌ سياسي‌ عليه‌ حكومت‌ پرداختند و هزاران‌ هزار بازاري‌ با امضاي‌ طومارهايي‌ طويل‌، اعتراض‌ خود را نسبت‌ به‌ جمهوري‌ رضاخاني‌ اعلام‌ كردند. سپس‌ هيئتي‌ را به‌ نمايندگي‌ از طرف‌ بازار و علما انتخاب‌ كردند و نزد ميرزا حسين‌خان‌ پيرنيا (مؤتمن‌الملك‌)، رئيس‌ مجلس‌، فرستادند تا ناخشنودي‌ بازار را از جمهوري‌ رضاخاني‌ به‌ اطلاع‌ برسانند. در دوّم‌ فروردين‌ 1303 ش‌، چندين‌ هزار بازاري‌ به‌ اتّفاق‌ جمعي‌ از طلاّ ب‌ در صحن‌ و اطراف‌ مجلس‌ جمع‌ شدند و عليه‌ جمهوري‌ و له‌ آيت‌اللّه‌ سيدحسن‌ مدرس‌ شعار دادند و خواستار دريافت‌ پاسخ‌ مجلس‌ به‌ عرض‌ حالهاي‌ خود شدند. نخست‌ وزير به‌ اتفاق‌ گروهي‌ از افسران‌ سعي‌ كرد، جمعيت‌ را پراكنده‌ كند، ولي‌ مردم‌ مقاومت‌ كردند. خشونت‌ و تشنّج‌ رو به‌ تزايد، سبب‌ شد كه‌ مؤتمن‌الملك‌، رضاخان‌ را تهديد به‌ رأي‌ عدم‌ اعتماد كند. ناچار رضاخان‌ مجبور شد كه‌ عمليّات‌ خود را متوقف‌ سازد (مستوفي‌، ج‌ 3، ص‌ 594-602؛
مكي‌، ج‌ 2، ص‌ 486-502؛
دولت‌آبادي‌، ج‌ 4، ص‌ 345-361؛
بهار، ج‌ 2، ص‌ 43 به‌ بعد).

در پاييز سال‌ 1304 ش‌، درست‌ زماني‌ كه‌ رضاخان‌ در كار تغيير سلطنت‌ قاجار به‌ نفع‌ خود بود، مراسمي‌ عمومي‌ در مدرسة‌ نظام‌ برپا كرد. در اين‌ مراسم‌ بازاريان‌ شركت‌ نكردند و رضاخان‌ ناچار گروه‌ كوچكي‌ (حدود 30 تا 40 نفر) از تجّار را كه‌ امكان‌ وادار كردن‌ آنها به‌ شركت‌ در اين‌ مراسم‌ بود، براي‌ شركت‌ به‌ اقامتگاه‌ نخست‌ وزير دعوت‌ كرد و سپس‌ آنها را روانة‌ مدرسة‌ نظام‌ كرد تا در مراسمي‌ كه‌ به‌ افتخار رضاخان‌، برپا شده‌ بود، شركت‌ كنند (مكي‌، ج‌ 3، ص‌ 395؛
دولت‌آبادي‌، ج‌ 4، ص‌ 366).

نهضت‌ ملي‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ (1329ـ1332). پس‌ از كناره‌گيري‌ رضاخان‌ از سلطنت‌ و انتخابات‌ دورة‌ چهاردهم‌ مجلس‌ شوراي‌ ملي‌، دكتر محمّد مصدّق‌ با حمايت‌ بازاريان‌ مجدداً وارد مجلس‌ شد. بازاريان‌ با اينكه‌ بيش‌ از پيش‌ از اوضاع‌ اقتصادي‌ و سياسي‌ ناراضي‌ بودند، چون‌ مصدّق‌ را حامي‌ و مدافع‌ حقوق‌ ملت‌ مي‌دانستند، از او حمايت‌ مي‌كردند(كاتوزيان‌، ج‌ 2، ص‌ 43). در تيرماه‌ 1331 ش‌ بازاريان‌ براي‌ اعتراض‌ به‌ تعلّل‌ مجلس‌ سنا، در دادن‌ رأي‌ اعتماد به‌ نخست‌وزيري‌ مصدّق‌، بازارها را تعطيل‌ كردند و از آيت‌اللّه‌ كاشاني‌ خواستند كه‌ اعلاميه‌اي‌ مبني‌ بر اعتصاب‌ عمومي‌ بازار صادر كند. دو روز بعد سناتورها با اكثريت‌ ضعيفي‌ به‌ نخست‌وزيري‌ مصدّق‌ رأي‌ دادند. مصدّق‌ كه‌ دورة‌ زمامداري‌ خود را كوتاه‌ مي‌ديد در 25 تيرماه‌ بر سر معرفي‌ اعضاي‌ دولت‌ خود، بخصوص‌ وزارت‌ جنگ‌، از نخست‌ وزيري‌ استعفا كرد. انعكاس‌ كناره‌گيري‌ او باعث‌ شد كه‌ از بعدازظهر روز 26 تيرماه‌ بيشتر مغازه‌هاي‌ خيابانها و بازار تهران‌ تعطيل‌ شود. روز 28 تيرماه‌ با اشارة‌ شاه‌، 42 نفر از وكلا (كمتر از حدّ مجاز، حدّاقل‌ مي‌بايست‌ سه‌ چهارم‌ از كلّ نمايندگان‌ حضور مي‌داشتند)، با چهل‌ رأي‌ به‌ زمامداري‌ احمد قوام‌ (قوام‌السلطنه‌) رأي‌ تمايل‌ دادند. براساس‌ همين‌ رأي‌، شاه‌ فرمان‌ نخست‌ وزيري‌ را با لقب‌ «جناب‌ اشرف‌» به‌ نام‌ او صادر كرد. قوام‌السلطنه‌ كه‌ با زمينه‌سازي‌ قبلي‌ و توافق‌ مشترك‌ انگلستان‌ و امريكا و حمايت‌ اشرف‌ پهلوي‌ (خواهر شاه‌) روي‌ كار آمده‌ بود، قصد داشت‌ كه‌ به‌ كمك‌ ارتش‌ شاه‌، جنبش‌ مردم‌ ايران‌ را سركوب‌ كند. او حتي‌ براي‌ تفوّق‌ بيشتر بر اوضاع‌ ناآرام‌ كشور، از شاه‌ خواسته‌ بود كه‌ فرمان‌ انحلال‌ مجلسين‌ را صادر كند (نجاتي‌، 1369 ش‌، ص‌ 225؛
مدني‌، ج‌ 1، ص‌ 233ـ234). توطئة‌ بركناري‌ مصدّق‌ و روي‌ كار آمدن‌ قوام‌، همراه‌ بود با انتشار اعلاميه‌هاي‌ جبهة‌ ملي‌ و اعلام‌ آمادگي‌ نمايندگان‌ آن‌ به‌ مقاومت‌، و سوگند حمايت‌ از مصدّق‌، و همچنين‌ سخنان‌ و اعلاميه‌هاي‌ تأكيدآميز آيت‌اللّه‌ كاشاني‌ بر اينكه‌ قوام‌ خائن‌ است‌ و بايد كنار برود، و مصدّق‌ براي‌ ادامة‌ نهضت‌ ملت‌ بايد بازگردد (مدني‌، ج‌ 1، ص‌ 234، 239). سپيده‌دم‌ روز دوشنبه‌ سي‌ تيرماه‌، پيش‌ از طلوع‌ آفتاب‌، تانكها، زره‌پوشها، و كاميونهاي‌ ارتش‌ كه‌ حامل‌ سربازان‌ و پاسبانان‌ بود، در نقاط‌ مختلف‌ شهر مستقر شدند و كلية‌ نقاط‌ حسّاس‌ و مهم‌ پايتخت‌ از جمله‌ بازار را اشغال‌ كردند. اوّلين‌ برخورد در ساعت‌ هفت‌ صبح‌ در بازار تهران‌ با تيراندازي‌ به‌ سوي‌ جمعيّت‌ آغاز شد. حوالي‌ ظهر، زدوخورد در ميدان‌ بهارستان‌، اكباتان‌، ناصرخسرو، و بازار به‌ اوج‌ شدّت‌ رسيد. ضمناً بازارهاي‌ آبادان‌، كرمان‌، شيراز، تبريز، اصفهان‌، رشت‌، قم‌، كرمانشاه‌، و قزوين‌ نيز به‌ پشتيباني‌ از مصدّق‌ و قيام‌ سي‌تير تعطيل‌ شد (تركمان‌، ص‌ 323، 348ـ350، 359؛
نجاتي‌، 1369 ش‌، ص‌ 227ـ 228). در اصفهان‌، رئيس‌ شهرباني‌ گزارش‌ داد كه‌ هزار تن‌ از پيشه‌وران‌ و اعضاي‌ صنفهاي‌ مختلف‌، دكانهاي‌ خود را بسته‌ و به‌ حمايت‌ از مصدّق‌ در تلگرافخانه‌ گرد آمده‌اند (تركمان‌، ص‌ 199). با اوج‌گيري‌ قيام‌ در پايتخت‌، بتدريج‌ آثار نافرماني‌ در صفوف‌ نظاميان‌ ظاهر شد. خطر پيوستن‌ افسران‌ وسربازان‌ به‌ مردم‌، شاه‌ را نگران‌ ساخته‌ بود. ساعت‌ چهار بعدازظهر به‌ دستور شاه‌، نيروهاي‌ ارتش‌ عقب‌نشيني‌ كردند و متعاقب‌ بازگشت‌ نظاميان‌، قوام‌ مجبور به‌ استعفا شد. دكتر مصدّق‌ بار ديگر به‌ زمامداري‌ رسيد و براي‌ نخستين‌ بار وزارت‌ جنگ‌ در اختيار دولت‌ قرار گرفت‌. اشرف‌ پهلوي‌ و مادر شاه‌ به‌ جرم‌ توطئه‌ عليه‌ نهضت‌ ملي‌ مردم‌، به‌ خارج‌ از كشور تبعيد شدند، و آيت‌اللّه‌ كاشاني‌ به‌ رياست‌ مجلس‌ انتخاب‌ شد (نجاتي‌، 1369 ش‌، ص‌230).

حكومت‌ مصدّق‌ اوّلين‌ حكومتي‌ بود كه‌ پس‌ از سالها مبارزه‌ با عنوان‌ حمايت‌ از ملت‌ روي‌ كار آمده‌ بود. لذا همة‌ مردم‌ سعي‌ مي‌كردند صميمانه‌ از او حمايت‌ كنند. بازاريان‌ با تعطيل‌ كردن‌ بازار، شركت‌ در تظاهرات‌، و خريد اوراق‌ قرضة‌ ملي‌ از حكومت‌ مصدّق‌ پشتيباني‌ مي‌كردند. به‌ هنگام‌ تحريم‌ جهاني‌ خريد نفت‌ ايران‌، بازاريان‌ با كوشش‌ خود در صادرات‌ محصولات‌ غيرنفتي‌ از 390ر4 ميليارد ريال‌ در 1330 ش‌ به‌ 425ر8 ميليارد ريال‌ در سال‌ 1332 ش‌ حمايت‌ قاطعانة‌ خود را از حكومت‌ مصدّق‌ به‌ اثبات‌ رساندند. از ميان‌ احزاب‌ و دسته‌هاي‌ سياسي‌ كه‌ به‌ جبهة‌ ملّي‌ پيوستند و رهبري‌ مصدّق‌ را در پيكار با استثمار شركت‌ نفت‌ و دولتهاي‌ دست‌نشانده‌ پذيرفتند، «مجمع‌ مسلمانان‌ مجاهد» وابسته‌ به‌ آيت‌الله‌ كاشاني‌، با رهبري‌ شمس‌ قنات‌آبادي‌، متشكّل‌ از افرادي‌ از اصناف‌ و كسبه‌ بود كه‌ تا تيرماه‌ 1331، در كنار نهضت‌ ملّي‌ و جبهة‌ ملّي‌ باقي‌ ماند؛
ولي‌ پس‌ از آن‌ تاريخ‌ همراه‌ با آيت‌اللّه‌ كاشاني‌ از مصدّق‌ جدا شد و به‌ مبارزه‌ با او پرداخت‌ و اكثر بازاريان‌ همراه‌ او از وي‌ جدا شدند. رهبر اين‌ مجمع‌ نيز پس‌ از كودتاي‌ 28 مرداد به‌ استخدام‌ مستقيم‌ دربار درآمد و مجمع‌ از بين‌ رفت‌. بازاريان‌، يعني‌ قشرهاي‌ متوسّط‌ و پايين‌ تجّار و كسبه‌، از نيروهاي‌ مؤمن‌ به‌ هدفهاي‌ جبهة‌ ملّي‌ ايران‌ بودند و در دوران‌ حسّاس‌ مبارزه‌، با تعطيل‌ بازار و شركت‌ در تظاهرات‌، از نهضت‌ ملي‌ پاسداري‌ مي‌كردند. پس‌ از كودتاي‌ 28 مرداد نيز بازار به‌ مبارزه‌ و مقاومت‌ عليه‌ استبداد ادامه‌ داد و گروهي‌ از بازاريان‌، زندان‌ و تبعيد دستگاه‌ را با سرافرازي‌ تحمل‌ كردند (نجاتي‌، 1369 ش‌، ص‌ 91). فكر «مقاومت‌» كه‌ از فرداي‌ كودتاي‌ 28 مرداد نشئت‌ گرفته‌ بود، انگيزه‌اي‌ شد تا چند تن‌ از مردان‌ شريف‌ ايران‌ كه‌ از مقاصد دشمن‌ در سركوب‌ ساختن‌ نهضت‌ ملّي‌ ايران‌ آگاهي‌ يافته‌ بودند، هستة‌ اصلي‌ «نهضت‌ مقاومت‌ ملّي‌ ايران‌» را تشكيل‌ دهند. عمليّات‌ «نهضت‌ مقاومت‌ ملّي‌ ايران‌» در مقابله‌ با حكومت‌ كودتا كه‌ با بي‌رحمي‌ و سبعيّت‌ به‌ ميدان‌ آمده‌ بود و قصد داشت‌ با مسخ‌ توده‌ها، خريدن‌ افراد ضعيف‌ و مرعوب‌ ساختن‌ مبارزان‌ سختكوش‌، هر نوع‌ حركت‌ مخالفي‌ را در نطفه‌ خفه‌ كند، از همان‌ فرداي‌ كودتا يعني‌ 29 مرداد 1332 ش‌ آغاز به‌ كار كرد. حكومت‌ نظامي‌ دولت‌ زاهدي‌ كه‌ در اوّلين‌ اعلامية‌ خود، لزوم‌ تعطيل‌ عمومي‌ را تا دستور ثانوي‌ اعلام‌ كرده‌ بود، عصر روز جمعه‌ 30 مرداد، دستور باز كردن‌ بازار و ادارات‌ را از راديو صادر كرد؛
ولي‌ بازاريان‌ دكانهاي‌ خود را باز نكردند. عمال‌ كودتا كه‌ با وجود تهديد و تخويف‌ بازاريان‌، نتوانستند موفق‌ به‌ بازكردن‌ بازار شوند، پس‌ از 18 روز تعطيلي‌، به‌ حيله‌ متوسل‌ شدند و اين‌ خبر را منتشر ساختند كه‌ كسبه‌ و مردم‌ بازار تا مراجعت‌ شاه‌ به‌ ايران‌، حاضر به‌ بازكردن‌ دكانهاي‌ خود و شروع‌ به‌ كسب‌ و كار نيستند. در اين‌ موقع‌، پس‌ از مشورت‌ با عده‌اي‌ از بازاريان‌ و با توجه‌ به‌ عدم‌ امكان‌ ادامة‌ تعطيل‌ بازار به‌ مدت‌ طولاني‌ و نيز به‌ منظور خنثي‌ كردن‌ تبليغات‌ دولت‌، دستور بازگشايي‌ بازار و ديگر دكانها در سطح‌ شهر، قبل‌ از ورود شاه‌، صادر شد. اين‌ دستور طي‌ اعلاميه‌اي‌ به‌ امضاي‌ آيت‌اللّه‌ حاج‌ سيدرضا زنجاني‌ (از مؤسّسان‌ اصلي‌ و فعال‌ نهضت‌ مقاومت‌)، آيت‌اللّه‌ رسولي‌، و آيت‌الله‌ رضوي‌ قمي‌ صادر شده‌ بود. متعاقب‌ اين‌ دستور، بازاريان‌ و كسبه‌ دكانهاي‌ خود را باز كردند (نجاتي‌، 1371 ش‌، ج‌ 1، ص‌ 101-102). در نيمة‌ دوم‌ شهريور، يعني‌ دو هفته‌ پس‌ از كودتا، سازمان‌ مخفي‌ و نوبنياد نهضت‌ مقاومت‌ ملّي‌ كه‌ نمايندگان‌ بازار از اعضاي‌ رسمي‌ آن‌ بودند، اعضاي‌ كميتة‌ مركزي‌ را انتخاب‌ كرد (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 103). از ميان‌ كميته‌هاي‌ فرعي‌، كميته‌هاي‌ دانشگاه‌ تهران‌ و بازار، مركز ثقل‌ نيروي‌ مقاومت‌ در برابر حكومت‌ كودتا بودند و فعّالترين‌ نهاد سياسي‌ نهضت‌ مقاومت‌ به‌ شمار مي‌رفتند. بازاريان‌ در اين‌ كميته‌ به‌ رغم‌ خشونتهاي‌ فرمانداري‌ نظامي‌، تيمور بختيار، و خراب‌ كردن‌ سقف‌ بازار، و زندان‌ و تبعيد، از پاي‌ ننشستند و به‌ مبارزه‌ ادامه‌ دادند (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 107-108؛
كاتوزيان‌، ج‌ 2، ص‌ 79).

مبارزه‌ با رفراندوم‌ شاه‌. برنامة‌ انقلاب‌ شاه‌ و ملت‌ (يا «انقلاب‌ سفيد») چند هفته‌ پس‌ از بازگشت‌ شاه‌ از امريكا و قول‌ و قرارهايي‌ كه‌ گفته‌ مي‌شد به‌ كندي‌ داده‌ است‌، در ايران‌ به‌ اجرا درآمد. انقلاب‌ سفيد كه‌ مي‌توانست‌ دهقانان‌ (غير سياسي‌) ايران‌ را دست‌ كم‌ براي‌ يك‌ دورة‌ حسّاس‌ به‌ پشتيباني‌ شاه‌ برانگيزاند، ملاّ كان‌ را به‌ عنوان‌ يك‌ طبقه‌ به‌ همراه‌ پايگاه‌ اقتدارشان‌ از ميان‌ بردارد، و جماعات‌ نسبتاً مستقل‌ و بالقوه‌ خطرناكي‌ مانند بازار و بخصوص‌ پيشوايان‌ مذهبي‌ را محدود كند، در ششم‌ بهمن‌ 1341 ش‌ از طرف‌ شاه‌ به‌ آراء عمومي‌ گذاشته‌ شد. برنامه‌هاي‌ انقلاب‌ سفيد، جبهة‌ ملّي‌ و حزب‌ توده‌ را دچار سرگشتگي‌ همه‌ جانبه‌اي‌ كرده‌ بود، زيرا در چارچوب‌ قواعد نظري‌ آنها نمي‌گنجيد. رهبران‌ جبهة‌ ملي‌ كه‌ در مقابل‌ رفراندوم‌ بكلّي‌ غافلگير شده‌ بودند، در آستانة‌ برگزاري‌ رفراندوم‌ بيانيه‌اي‌ منتشر ساختند كه‌ بخش‌ اعظم‌ آن‌ به‌ بحث‌ در بارة‌ فقدان‌ آزادي‌ در كشور اختصاص‌ داشت‌ و ضمناً در خاتمه‌ به‌ مردم‌ توصيه‌ مي‌كرد كه‌ در برابر رفراندوم‌ بگويند: اصلاحات‌ آري‌، ديكتاتوري‌ نه‌. اين‌ نمونة‌ شاخص‌ عملكرد رهبري‌ بود كه‌ كمتر مي‌توانست‌ حتي‌ هواداران‌ خود را بروشني‌ راهنمايي‌ كند. امّا در اين‌ ميان‌ شديدترين‌ و صريحترين‌ مقاومت‌ از سوي‌ آيت‌اللّه‌ خميني‌ نشان‌ داده‌ شد كه‌ بتدريج‌ رهبري‌ تمام‌ جنبش‌ را به‌ دست‌ گرفت‌ و مظهر آن‌ شد (كاتوزيان‌، ج‌ 2، ص‌ 119-121). روز 2 بهمن‌ 1341 ش‌ آيت‌اللّه‌ خميني‌ ـ طي‌ اعلاميه‌اي‌ كه‌ در تهران‌ و شهرستانها پخش‌ شد ـ رفراندوم‌ را خلاف‌ اصول‌ و غيرقانوني‌ اعلام‌ كرد (نجاتي‌، 1371 ش‌، ج‌ 1، ص‌ 224؛
روحاني‌، ص‌ 232). هنوز ساعتي‌ از نشر و پخش‌ اين‌ اعلاميه‌ نگذشته‌ بود كه‌ موج‌ عظيم‌ و خروشاني‌ تهران‌ را فرا گرفت‌. بازاريان‌ و كسبة‌ جنوب‌ تهران‌، دست‌ از كار كشيدند و به‌ خيابانها ريختند. بازار يكسره‌ تعطيل‌ گرديد. مغازه‌هاي‌ جنوب‌ تهران‌ تا حومة‌ توپخانه‌، سرچشمه‌ و بهارستان‌ بسته‌ شد. فرياد «رفراندوم‌ قلابي‌ مخالف‌ اسلام‌ است‌» در آسمان‌ تهران‌ طنين‌ افكند (روحاني‌، ص‌ 233؛
بهنود، ص‌ 482). روز 4 بهمن‌ 1341 ش‌، شاه‌ كه‌ به‌ عنوان‌ زيارت‌ و در حقيقت‌ قدرتنمايي‌ وارد قم‌ شده‌ بود، طي‌ نطقي‌ كه‌ در فلكة‌ آستانه‌ ايراد كرد، مخالفان‌ را با كلماتي‌ زشت‌ و زننده‌ سخت‌ مورد حمله‌ قرار داد. شاه‌ كه‌ در نظر مجامع‌ بين‌المللي‌، از لحاظ‌ سياسي‌ و نظامي‌، مردي‌ استوار و قدرتمند محسوب‌ مي‌شد و در مدت‌ بيست‌ و دو سال‌ سلطنتش‌ سعي‌ مي‌كرد با تظاهر به‌ دينداري‌ و حفظ‌ شعائر اسلامي‌، ايراد سخنان‌ مليح‌ و ظاهرفريب‌، و رعايت‌ ادب‌، نظر عامة‌ مردم‌ مسلمان‌ و برخي‌ از علماي‌ عاليمقام‌ را به‌ خود جلب‌ كند، آن‌ روز در فلكة‌ آستانة‌ قم‌ با عصبيّت‌ و آزردگي‌ از اتّحاد مردم‌ و بازار، با روحانيان‌ سخن‌ گفت‌. سخنان‌ وي‌ نشانة‌ ضعف‌ و زبوني‌ قدرت‌ شاه‌ در مقابل‌ قيام‌ مردم‌ بود (نجاتي‌، 1371 ش‌، ص‌ 225، به‌ نقل‌ از روزنامه‌ كيهان‌، 4 بهمن‌ 1341 ش‌؛
بهنود، ص‌ 483 - 484؛
روحاني‌، ص‌ 244). مخالفت‌، اعتصاب‌، و تظاهرات‌ محدود به‌ تهران‌ نبود، بيشتر استانها و شهرستانهاي‌ كشور مانند، آذربايجان‌، گيلان‌، خوزستان‌، فارس‌، اصفهان‌، كرمان‌، كرمانشاه‌، يزد، كاشان‌، رفسنجان‌، نجف‌آباد و... از شهرهايي‌ بودند كه‌ مردم‌ در آنجا با بستن‌ بازارها و مغازه‌ها مخالفت‌ خود را با رفراندوم‌ شاه‌ ابراز داشتند (روحاني‌، ص‌ 268).

قيام‌ 15 خرداد. محرّم‌ كه‌ فرا رسيد، آتش‌ مبارزات‌ مردم‌ عليه‌ رژيم‌ زبانه‌ كشيد. روزهاي‌ 13 و 14 خرداد/10 و 11 محرم‌ تظاهراتي‌ در تهران‌ و قم‌ عليه‌ رژيم‌ و به‌ طرفداري‌ از آيت‌اللّه‌ خميني‌ برپاشد كه‌ منجر به‌ برخوردهايي‌ ميان‌ مردم‌ و مأموران‌ نظامي‌ شد. انتشار خبر دستگيري‌ آيت‌اللّه‌ خميني‌ در صبح‌ روز 15 خرداد، با اعتراض‌ وسيع‌ طبقات‌ مردم‌، روبرو شد. در تهران‌، مغازه‌ها تعطيل‌ شدند. تظاهرات‌ ميدان‌ بارفروشها و بازار در ميدان‌ ارگ‌ به‌ اوج‌ خود رسيد. بازاريان‌ تهران‌ كه‌ در تاريخ‌ مبارزات‌ خود، همواره‌ نقش‌ اساسي‌ را به‌ عهده‌ داشتند، اينك‌ نيز پشت‌ سر روحانيان‌ مبارز ايستادند و از هيچ‌ فداكاري‌ دريغ‌ نورزيدند (روحاني‌، ص‌ 483 - 484؛
نجاتي‌، ج‌ 1، ص‌ 235). آگاهي‌ مردم‌ از سلامت‌ آيت‌اللّه‌ خميني‌، تا حدودي‌ از تشنّج‌ عمومي‌ كاست‌ و بازاريان‌ پس‌ از چهارده‌ روز اعتصاب‌، بازارها را گشودند. به‌ دنبال‌ باز شدن‌ بازار تهران‌، در شهرستانها نيز اعتصاب‌ شكسته‌ و مغازه‌ها باز شد (روحاني‌، ص‌ 558؛
بهنود، ص‌ 491). حكومت‌ شاه‌ كه‌ هنوز از ضربة‌ قيام‌ 15 خرداد فراغت‌ نيافته‌ بود، با تحريم‌ انتخابات‌ مجلس‌ از طرف‌ روحانيان‌ مجاهد روبرو شد. به‌ دنبال‌ اعلاميه‌اي‌ كه‌ روز شنبه‌ 13 مهر 1342 ش‌ از طرف‌ مقامات‌ برجستة‌ روحاني‌ و بازرگانان‌ تهران‌ و جبهة‌ مسلمانان‌ آزاده‌ (جمعيت‌ مؤتلفة‌ اسلامي‌) صادر شد، بازارها و اكثر دكانهاي‌ خيابانها بسته‌ و تظاهرات‌ وسيعي‌ در حومة‌ بازار به‌ وقوع‌ پيوست‌. اين‌ تظاهرات‌ تا آنجا ادامه‌ يافت‌ كه‌ حكومت‌ ناچار شد براي‌ سركوبي‌ آن‌، بازار و حومة‌ آن‌ را اشغال‌ نظامي‌ كند و درِ مسجد شاه‌ را ببندد. همزمان‌ با اعتصابات‌ بازار تهران‌، بازارهاي‌ بسياري‌ از شهرستانها و از جمله‌ بازار قم‌ بسته‌ شد (روحاني‌، ص‌ 607 - 608). گسترش‌ مبارزات‌ مردمي‌ موجب‌ شد كه‌ حكومت‌، آيت‌اللّه‌ خميني‌ را در 13 فروردين‌ 1343 آزاد كند. به‌ همان‌ مناسبت‌ در بازارها و خيابانها چراغاني‌ شد و مردم‌ شيريني‌ پخش‌ كردند.

سالگرد قيام‌ پانزده‌ خرداد و فاجعة‌ خونين‌ فيضيّه‌ كه‌ قرار بود در تهران‌ از طرف‌ مردم‌ مجاهد بازار، طيّ مراسمي‌ در مسجد جامع‌ برگزار گردد، از طرف‌ حكومت‌ منع‌ شد. پليس‌، مسجد را محاصره‌ نمود و از ورود مردم‌ به‌ مسجد بشدّت‌ جلوگيري‌ كرد. جمعيت‌ مؤتلفة‌ اسلامي‌، كه‌ شوراي‌ مركزي‌ آن‌ در سال‌ 1342 پديد آمده‌ بود و همگي‌ از كسبه‌ و تجّار بازار تهران‌ بودند، به‌ اين‌ مناسبت‌ (نخستين‌ سالگرد فاجعة‌ خونين‌ مدرسة‌ فيضيّه‌) اعلامية‌ افشاگرانه‌اي‌ منتشر كرد (همان‌، ص‌ 631 - 633).

تبعيد آيت‌اللّه‌ خميني‌ و اعدام‌ منصور . اسداللّه‌ علم‌، پس‌ از سپري‌ كردن‌ يك‌ دهه‌ از سياه‌ترين‌ دوران‌ تاريخ‌ ايران‌، حكومت‌ را به‌ منصور سپرد. حسنعلي‌ منصور لايحة‌ مصونيت‌ مستشاران‌ نظامي‌ آمريكا و همراهانشان‌ (كاپيتولاسيون‌) را به‌ مجلس‌ برد و به‌ تصويب‌ رساند، و براي‌ خدمت‌ به‌ شاه‌ و آمريكا، آيت‌اللّه‌ خميني‌ را كه‌ به‌ تصويب‌ لايحه‌ اعتراض‌ كرده‌ بود به‌ تركيه‌ تبعيد كرد. خبر ناگوار و تكان‌ دهندة‌ تبعيد آيت‌اللّه‌ خميني‌ به‌ تركيه‌ موجب‌ تأثر و اندوه‌ فراوان‌ ملّت‌ مسلمان‌ شد. در بازارها تظاهرات‌ باشكوهي‌ از طرف‌ بازاريهاي‌ مبارز برپا شد و پس‌ از مدتي‌ در مسجد سيد عزيزاللّه‌ و نيز در مسجد صاحب‌الزمان‌ (مقابل‌ كارخانة‌ پپسي‌كولا) مراسمي‌ برگزار شد. مراسم‌ مسجد صاحب‌الزمان‌ منجر به‌ تظاهرات‌ خياباني‌ و زدوخورد مردم‌ با پليس‌ شد. در مسجد سيدعزيزاللّه‌، قطعنامه‌اي‌ عليه‌ تجاوزات‌ پي‌درپي‌ هيئت‌ حاكمه‌ كه‌ منجر به‌ تبعيد آيت‌الله‌ خميني‌ به‌ تركيه‌ شده‌ بود، توسط‌ جمعيت‌ مؤتلفة‌ اسلامي‌ تهيه‌ و قرائت‌ شد (همان‌، ص‌ 782ـ784). در بهمن‌ سال‌ 1343 ش‌، درست‌ در زماني‌ كه‌ دولت‌ منصور احساس‌ مي‌كرد، هيچ‌ مانعي‌ در سر راه‌ ندارد ، صداي‌ شليك‌ گلوله‌اي‌ در ميدان‌ بهارستان‌ پيچيد. حسنعلي‌ منصور در مقابل‌ مجلس‌ به‌ دست‌ محمد بخارايي‌ از پاي‌ درآمد. گروه‌ محمّد بخارايي‌ كه‌ پس‌ از مطالعات‌ و بررسيهاي‌ همه‌ جانبه‌، به‌ مبارزة‌ مسلّحانه‌ و از ميان‌ برداشتن‌ مهره‌هاي‌ اصلي‌ حكومت‌ دست‌ زده‌ بود، در درون‌ جمعيت‌ هيئتهاي‌ مؤتلفة‌ اسلامي‌ شكل‌ گرفت‌ (نجاتي‌، 1371 ش‌، ج‌ 1، ص‌ 311؛
روحاني‌، ص‌ 810ـ825؛
بازرگان‌، ص‌ 22؛
بادامچيان‌ و بنايي‌، ص‌ 35، 37ـ38؛
بهنود، ص‌ 511). بخارايي‌ و دو نفر ديگر، همراه‌ محمّدصادق‌ اماني‌، كه‌ عضو شوراي‌ مركزي‌ مؤتلفة‌ اسلامي‌ بود، دستگير و اعدام‌ شدند. متين‌دفتري‌، برادرزاده‌ و داماد مصدّق‌ و عضو جبهة‌ ملي‌ كه‌ به‌ گفتة‌ بولستر، دبير دوّم‌ سفارت‌ آمريكا، منبع‌ قابل‌ اطميناني‌ براي‌ دادن‌ اطلاعات‌ دربارة‌ فعاليّت‌ سياسي‌ مخالفان‌ بود، دربارة‌ اعدام‌ منصور گفت‌ كه‌ از ميزان‌ كم‌ ابراز احساسات‌ عمومي‌ نسبت‌ به‌ مرگ‌ منصور حيرت‌ كرده‌ است‌. وي‌ انتظار اعلام‌ يك‌ دورة‌ عزاداري‌ رسمي‌ را داشت‌. او گفت‌ كه‌ قانع‌ شده‌ بود، سه‌ مرد جواني‌ كه‌ در ماجرا شركت‌ داشتند، مستقيماً وابسته‌ به‌ هيچ‌ گروه‌ مذهبي‌ يا سياسي‌ نبودند، اگرچه‌ به‌ نظر وي‌ امكان‌ داشت‌ كه‌ اين‌ جرم‌ به‌ يكي‌ از گروههايي‌ از اين‌ قبيل‌ منتسب‌ شود. متين‌دفتري‌ ادعا كرد كه‌ بسياري‌ از تجّار بازار كه‌ فقط‌ وابستگي‌ ضعيفي‌ با سه‌ جوان‌ داشتند براي‌ بازجويي‌ دستگير شده‌اند. اين‌ تحوّلي‌ بود كه‌ كينه‌ها را در بازار برمي‌انگيخت‌، و توضيح‌ داد كه‌ بازار نهادي‌ است‌ كه‌ مهار كردن‌ آن‌ براي‌ مصادر امر مشكل‌ است‌ ( احزاب‌ سياسي‌ در ايران‌، بخش‌ دوّم‌، ص‌ 11).

انقلاب‌ اسلامي‌ (1356ـ1357) . پس‌ از خرداد 1342 و اعدام‌ منصور در بهمن‌ 43، مبارزات‌ مسلحانه‌ و مخفي‌ در حدود دوازده‌ سال‌ طول‌ كشيد و منجر به‌ تشديد سركوب‌ كردن‌ بازار در 1354 ش‌ شد. ناتواني‌ و بي‌لياقتي‌ حكومت‌ شاه‌ در پيشبرد هدفهاي‌ اقتصادي‌، كه‌ متّكي‌ به‌ درآمدهاي‌ نفتي‌ بود، با بررسي‌ برنامة‌ پنجم‌ (1352ـ1357) آشكار شد. آهنگ‌ تورّم‌ ناشي‌ از شكست‌ برنامه‌هاي‌ جاه‌طلبانة‌ توسعه‌ و پيشرفت‌ كه‌ از سال‌ 1352 ش‌ شروع‌ شده‌ بود، به‌ جايي‌ رسيد كه‌ شاه‌ براي‌ چاره‌جويي‌ در برابر مشكلات‌ اقتصادي‌ و جلوگيري‌ از نرخ‌ فزايندة‌ كالاهاي‌ اساسي‌، ضمن‌ وارد كردن‌ مقادير زيادي‌ گندم‌، شكر و گوشت‌، اصناف‌ و كسبه‌ را به‌ بهانة‌ گرانفروشي‌ زير فشار قرار داد. قانون‌ جديد نظام‌ صنفي‌ مصوب‌ 1350 ش‌ (پس‌ از قانون‌ نظام‌ صنفي‌ در 1326 ش‌ و لغو آن‌ در 1348 ش‌)، كه‌ در آن‌ تشكيل‌ اتاق‌ اصناف‌ پيش‌بيني‌ شده‌ بود، در 1354 ش‌ با نظر وزير بازرگاني‌ و حزب‌ رستاخيز، به‌ شكل‌ نويني‌ به‌ اجرا درآمد. حزب‌ رستاخيز، صدها دانشجو را به‌ عنوان‌ «تيمهاي‌ ناظر»، براي‌ نظارت‌ بر قيمتها به‌ بازار فرستاد. اتاقهاي‌ اصناف‌ يا دادگاههاي‌ صنفي‌، كه‌ با نظر سازمان‌ اطلاعات‌ و امنيّت‌ كشور (ساواك‌) فعاليت‌ مي‌كردند، هزاران‌ تن‌ از دكانداران‌ را جريمه‌، پروانة‌ كسب‌ صدها تن‌ را لغو و هشتصد دكاندار را به‌ زندانهاي‌ دو ماه‌ تا دو سال‌ محكوم‌ كردند. اين‌ اقدامات‌ كه‌ روشن‌ مي‌كرد قصد حكومت‌ مبارزه‌ با گرانفروشي‌ نيست‌، بلكه‌ مبارزه‌ با اصناف‌ و فشار به‌ كسبه‌ و مغازه‌داران‌ است‌، جز نارضايتي‌ مردم‌ نتيجه‌اي‌ نداشت‌ (نجاتي‌، 1371 ش‌، ج‌ 2، ص‌ 36 ـ 39؛
اطلاعات‌، 1354 ش‌، 23 و 26 تير، 3 و 26 شهريور، 5 مهر). اصناف‌ در اجراي‌ اين‌ اقدامات‌ شديد، با دولت‌ همكاري‌ نكردند، در نتيجه‌ وزير بازرگاني‌ 17 تن‌ از آنان‌ را از عضويت‌ اتاق‌ اصناف‌ تهران‌، بركنار و بيشتر اتاقهاي‌ اصناف‌ را در سراسر كشور منحل‌ كرد ( اطلاعات‌، 1354 ش‌، 18 و 29 مرداد، 8 شهريور). يكي‌ از بازاريان‌ به‌ يك‌ خبرنگار خارجي‌ گفت‌: انقلاب‌ سفيد شاه‌ به‌ صورت‌ انقلاب‌ سرخ‌ درآمده‌ است‌. ساير اقدامات‌ حكومت‌ مانند تبليغ‌ و ترويج‌ شيوه‌هاي‌ زندگي‌ غربي‌، نقض‌ ضوابط‌ و شعائر اسلامي‌، محكوميت‌ و شكنجه‌ و اسارت‌ مبارزان‌ مسلمان‌، غارت‌ ثروت‌ كشور به‌ دست‌ عمّال‌ حكومت‌، جلوگيري‌ از حجاب‌ دانش‌ آموزان‌ دختر در مدارس‌، فساد و فحشاي‌ رايج‌ در جامعه‌، و بالاخره‌ سلطة‌ روزافزون‌ آمريكا بر حيات‌ اقتصادي‌ كشور از جمله‌ عوامل‌ تعيين‌ كننده‌اي‌ بودند كه‌ بازار را به‌ مبارزه‌ سخت‌تر با حكومت‌ شاه‌ و هم‌ پيمان‌ شدن‌ با نهضت‌ اسلامي‌ ترغيب‌ مي‌كردند. سالهاي‌ 1356 تا 1357 ش‌ فعاليّتهاي‌ بازاريان‌ بيشتر شامل‌ شركت‌ در تظاهرات‌ و راهپيماييها، ترتيب‌ دادن‌ مجالس‌ وعظ‌ و سخنراني‌، چاپ‌ و پخش‌ اعلاميه‌هاي‌ مراجع‌ و علما، و برگزاري‌ مراسم‌ هفتم‌ و چهلم‌ شهدا و تأمين‌ هزينة‌ فعاليتهاي‌ مبارزاتي‌ بود. اما نخستين‌ حادثه‌ در 19 دي‌ماه‌ 1356 ش‌ رخ‌ داد. زماني‌ كه‌ شاه‌ به‌ پشتوانة‌ ساواك‌، مقالة‌ توهين‌ آميز «ايران‌ و استعمار سرخ‌ و سياه‌» را كه‌ حاوي‌ اهانتهايي‌ به‌ رهبري‌ نهضت‌ بود، در روزنامة‌ اطلاعات‌، كه‌ در آن‌ زمان‌ بي‌سرپرست‌تر از ديگر روزنامه‌ها بود، پس‌ از مقاومت‌ هيئت‌ تحريريه‌ به‌ چاپ‌ رساند؛
بازاريان‌ و طلاّ ب‌ و دانشجويان‌ به‌ هم‌ پيوستند و به‌ خيابانها ريختند. همه‌ آمادة‌ شهادت‌ بودند، در قم‌ نمايندگيهاي‌ روزنامة‌ اطلاعات‌ و دفتر حزب‌ رستاخيز به‌ آتش‌ كشيده‌ شد. شليك‌ گلوله‌هاي‌ نظاميان‌، خيابان‌ چهارمردان‌ قم‌ را به‌ خون‌ كشيد (بهنود، ص‌ 741ـ742؛
نجاتي‌، 1371 ش‌، ج‌ 2، ص‌ 62ـ70). جامعة‌ بازرگانان‌ و پيشه‌وران‌ بازار تهران‌ در اعلاميه‌اي‌ كه‌ در 27 دي‌ماه‌ 1356 صادر كرد، ضمن‌ محكوم‌ كردن‌ مقالة‌ روزنامة‌ اطلاعات‌ و اهانت‌ به‌ آيت‌اللّه‌ خميني‌، از بازاريان‌ درخواست‌ كرد تا به‌ نشانة‌ اعتراض‌ به‌ دولت‌ در كشتار مردم‌ قم‌، روز 29 دي‌ماه‌ 1356 را تعطيل‌ كنند (نجاتي‌، 1371 ش‌، ج‌ 2، ص‌ 72، 535). اين‌ حوادث‌ سرآغاز نهضتي‌ بود كه‌ تا سيزده‌ ماه‌ بعد ادامه‌ يافت‌. در اين‌ مدت‌ اعتصابهاي‌ پي‌درپي‌ بعضاً منجر به‌ تعطيل‌ شدن‌ بازارها و دكانها مي‌شد و تعطيل‌ شدن‌ بازارها، بحران‌ اقتصادي‌ به‌ وجود مي‌آورد. بازار قم‌، نخستين‌ بازاري‌ بود كه‌ از 19 دي‌ 1356 تا سقوط‌ حكومت‌ پهلوي‌ بارها تعطيل‌ شد. بازار اصفهان‌ نيز با تعطيلات‌ مكرّر خود، ضرباتي‌ بر حكومت‌ وارد ساخت‌ (بادامچيان‌، روزنامة‌ رسالت‌ ، 22 اسفند 1365 ش‌). فرياد اعتراض‌ مردم‌ هر روز بلندتر مي‌شد. در طول‌ نه‌ ماه‌ آخر سال‌ 1356ش‌، چندين‌ نامة‌ سرگشاده‌ براي‌ شاه‌ و نخست‌وزير و ديگر مقامات‌ دولت‌، در اعتراض‌ به‌ اوضاع‌ كشور، ارسال‌ شد. همچنين‌ دهها اعلاميه‌ و بيانيه‌ از سوي‌ شخصيّتهاي‌ ملّي‌ و مذهبي‌ از جمله‌ بازاريان‌ در سراسر كشور انتشار يافت‌ (نجاتي‌، 1371 ش‌، ج‌ 2، ص‌ 21). روز بيست‌ و نه‌ بهمن‌، چهلمين‌ روز وقايع‌ قم‌ بود. بازارها و حوزه‌هاي‌ علميه‌، تعطيل‌ و مجالس‌ ترحيم‌ كشته‌شدگان‌ آن‌ حوادث‌ خونين‌ برپا شد. همان‌ روز، تبريز قيام‌ كرد و با تظاهرات‌ گسترده‌ و خونين‌ خود آتش‌ به‌ جان‌ حكومت‌ زد. حوادث‌ تبريز، ضعف‌ و زبوني‌ حكومت‌ شاه‌ را آشكار كرد. تظاهرات‌ چهلم‌ تبريز تقريباً جنبة‌ سراسري‌ پيدا كرد. مردمِ اصفهان‌، شيراز، يزد، جهرم‌، و اهواز با برپايي‌ مراسم‌ چهلم‌ تبريز، كشته‌هايي‌ دادند. يزديهايِ آرام‌ و تاجرپيشه‌ با بستن‌ بازار و مراكز اداري‌ و حضور در مساجد آمادة‌ قيام‌ شدند. در تهران‌ مجالس‌ يادبود و سخنراني‌ در مساجد بزرگ‌ بازار با همكاري‌ روحانيان‌ و استقبال‌ فوق‌العادة‌ مردم‌، از اداري‌ و بازاري‌، برگزار شد (بهنود، ص‌ 749 - 751؛
بازرگان‌، ص‌ 28). اعتصابها آخرين‌ تير تركش‌ ملّت‌ بود. جامعه‌ بازاريان‌ و پيشه‌وران‌ پس‌از توافق‌ براي‌ اعتصاب‌ سراسري‌ با برخي‌ از گروههاي‌ ملّي‌ و مذهبي‌، در تاريخ‌ 12 خرداد 1357، اعلاميه‌اي‌ صادر كرد. در پي‌ اين‌ دعوت‌ بازار شهرهاي‌ اصفهان‌، شيراز، اهواز، مشهد، تبريز، قم‌، و بازارتهران‌ با موفقيت‌ تعطيل‌ شدند (بازرگان‌، ص‌ 27، 45). نخستين‌ تعطيل‌ عمومي‌ بازارهاي‌ سراسر ايران‌، در تاريخ‌ 24 مهر 1357 درپي‌ دعوت‌ آيت‌اللّه‌ خميني‌، به‌مناسبت‌ چهلمين‌ روز شهداي‌ جمعة‌ سياه‌ (17 شهريور، قتل‌عام‌ مردم‌ بي‌دفاع‌ در ميدان‌ ژاله‌) اتفاق‌ افتاد ( اطلاعات‌، 24 مهرماه‌ 1357).

مصادف‌ با اين‌ ايّام‌، اولين‌ واكنش‌ شاه‌ ـ در برابر توجه‌ افكار عمومي‌ جهان‌ به‌ «نوفل‌ لوشاتو» ـ اعزام‌ سفيرش‌ در فرانسه‌، به‌ وزارت‌ خارجه‌ آن‌ كشور بود، تا به‌ كمك‌ كارشناسان‌ حقوقي‌، محدوديتهايي‌ را براي‌ فعاليتهاي‌ آيت‌اللّه‌ خميني‌ ايجاد كند. با انتشار اين‌ خبر در ايران‌، بازاريان‌ فوراً دست‌ به‌ اعتصاب‌ زدند، بازارها را بستند و تهديد كردند كه‌ خريد و فروش‌ كالاهاي‌ ساخت‌ فرانسه‌ را تحريم‌ خواهند كرد (بهنود، ص‌ 799). توالي‌ اعتصابها، در سالهاي‌ 1356ـ1357 ش‌، كه‌ بيشتر منجر به‌ تعطيل‌ شدن‌ مراكز اقتصادي‌ از جمله‌ بازار شده‌ بود، علاوه‌ بر اثرات‌ سياسي‌، تزلزل‌ اقتصادي‌ حكومت‌ را هم‌ در پي‌ داشت‌. فلج‌ كردن‌ اقتصاد عمومي‌ كشور بسيار هولناك‌، و از آن‌ هولناكتر توقف‌ چرخ‌ زندگي‌ روزانه‌ مردم‌ و خطرها و زيانهاي‌ ناشي‌ از آن‌ بود. بازار براي‌ جلوگيري‌ از اين‌ خطر، دست‌ به‌ ابتكار عمل‌ زد و با تشكيل‌ تعاونيهاي‌ محلي‌، مايحتاج‌ اولية‌ هر محله‌ را به‌ دست‌ افراد نيازمند مي‌رساند. به‌ اين‌ منظور كميته‌هاي‌ مختلفي‌ تشكيل‌ شد: «كميتة‌ رسيدگي‌ به‌ امور زندانيان‌» كه‌ به‌ نيازهاي‌ واقعي‌ زندانيان‌ و خانواده‌هاي‌ آنان‌ كمك‌ مي‌كرد؛
«كميته‌ رسيدگي‌ به‌ امور اعتصاب‌كنندگان‌» كه‌ مشكل‌ آنان‌ را بررسي‌ و رفع‌ مي‌كرد و به‌ شاگردها، دلالها، باربرها، و كارگراني‌ كه‌ درآمد آنها از دستمزد كار روزانه‌ بود و اعتصابها آنها را بيكار كرده‌ بود، كمك‌ مالي‌ مي‌كرد؛
همين‌ كميته‌، حقوق‌ كارمندان‌ و كارگران‌ اعتصابي‌ و دولتي‌ را، مانند شركت‌ نفت‌ و روزنامة‌ كيهان‌ مي‌پرداخت‌؛
«كميتة‌ رسيدگي‌ به‌ خانوادة‌ شهدا»؛
«كميتة‌ رسيدگي‌ به‌ امور مبارزان‌» كه‌ با واسطة‌ آن‌ بسياري‌ از بازرگانان‌ متديّن‌ و ثروتمند، مبلغ‌ لازم‌ را در اختيار گروههاي‌ انقلابي‌ قرار مي‌دادند؛
«كميتة‌ چاپ‌ و پخش‌» كه‌ امور چاپ‌ و تكثير و توزيع‌ اعلاميه‌ها، نوارها و خبرنامه‌ها را به‌ عهده‌ داشت‌؛
«كميته‌ انتظامات‌» كه‌ نظم‌ محله‌ها، بازارها، و انتظامات‌ راهپيماييها و مراسم‌ را تأمين‌ مي‌كرد و از سرقتهايي‌ هم‌ كه‌ ممكن‌ بود از طرف‌ حكومت‌ يا برخي‌ افراد فرصت‌طلب‌ صورت‌ گيرد، جلوگيري‌ مي‌كرد. بعدها كميتة‌ انقلاب‌ اسلامي‌ با عضويت‌ افراد اين‌ كميته‌ها شكل‌ گرفت‌. هزينه‌هايي‌ كه‌ در راههاي‌ گوناگون‌ انقلاب‌ به‌ مصرف‌ مي‌رسيد، بويژه‌ با كم‌كاري‌، بيكاري‌، و اعتصابهاي‌ گسترده‌اي‌ كه‌ پيش‌ آمد، بر كسي‌ پوشيده‌ نيست‌. مردم‌ متديّن‌ بازارهاي‌ سراسر كشور، علاوه‌ بر تحمّل‌ عقب‌افتادگيهاي‌ تجاري‌ و كسبي‌، تحمّل‌ هزينه‌هاي‌ ناشي‌ از تعطيليهاي‌ پيوسته‌، انواع‌ مخارج‌ انقلاب‌ را به‌ عهده‌ گرفتند. بيشترين‌ رقم‌ هزينه‌ها، همانها بود كه‌ بازرگانان‌ و بازاريان‌ و كاسبان‌ بازارها و ميدانها و خيابانها و گذرها و... در اختيار مي‌گذاشتند. كمكهاي‌ مالي‌ بازاريان‌ در همة‌ احوال‌، چه‌ قبل‌ از انقلاب‌ و چه‌ پس‌ از انقلاب‌، به‌ نبوغ‌ و شكوفايي‌ و شركت‌ انديشه‌هاي‌ اسلامي‌ كمك‌ كرد. از جمله‌ كمكهاي‌ مالي‌ و مؤثر بازاريان‌ در قبل‌ از انقلاب‌، كمك‌ به‌ ساختن‌ بناي‌ مسجد اعظم‌ قم‌، تأسيس‌ مدارس‌ ويژه‌ اسلامي‌ مانند علوي‌، رفاه‌، روشنگر، احداث‌ بناي‌ حسينية‌ ارشاد، كمكهاي‌ مالي‌ به‌ مجاهدين‌ خلق‌ از سال‌ 1347، و كمكهاي‌ مالي‌ به‌ حركتهاي‌ مسلحانة‌ شهيد اندرزگو، وابسته‌ به‌ فداييان‌ اسلام‌، بود. پس‌ از پيروزي‌ انقلاب‌، بازار كماكان‌ طرفدار انقلاب‌ بود. ارسال‌ كمكهاي‌ مالي‌ و جنسي‌ بازاريان‌ به‌ جبهه‌ها در طول‌ جنگ‌ تحميلي‌ و اعزام‌ نيروهاي‌ بسيجي‌ از جمله‌ فعاليّتهاي‌ آنان‌ به‌ شمار مي‌رود.

اكنون‌ نيز بازار با همان‌ حالات‌ و خصوصيّات‌ گذشته‌ وجود دارد. اصناف‌، اتحاديّه‌ و تعاوني‌ دارند و نمايندگان‌ آنها در هيئت‌ رئيسة‌ مجامع‌ امور صنفي‌ حضور دارند. انجمنهاي‌ اسلامي‌ اصناف‌ و بازار نيز فعال‌ است‌ و شش‌ نفر افرادي‌ كه‌ سابقة‌ طولاني‌ در انقلاب‌ و شهرت‌ به‌ صلاح‌ و تديّن‌ و امانت‌ دارند، كماكان‌ به‌ نام‌ معتمدان‌ بازار مورد تأييد رهبري‌ و مقامات‌ كشور هستند. وزارت‌ بازرگاني‌، سازمان‌ گمرك‌، ادارة‌ اماكن‌ نيروهاي‌ انتظامي‌، دادگاههاي‌ ويژة‌ امور اقتصادي‌، و در مواردي‌ وزارت‌ امور اقتصادي‌ و دارايي‌، و واحدهايي‌ از بانك‌ مركزي‌ در مجموع‌ عهده‌دار امور حكومتي‌ بازار و اصناف‌ هستند.


منابع‌:
(91) فريدون‌ آدميت‌، هما ناطق‌، افكار اجتماعي‌ وسياسي‌ و اقتصادي‌ درآثار منتشر نشدة‌ دوران‌ قاجار ،تهران‌ 1356 ش‌؛
(92) ابن‌اثير، الكامل‌ في‌التّاريخ‌، بيروت‌ 1965 - 1966؛
(93) ابن‌اخوه‌، آيين‌ شهرداري‌ در قرن‌ هفتم‌، ترجمة‌ جعفر شعار، تهران‌ 1367 ش‌؛
(94) ابن‌بطوطه‌، سفرنامة‌ ابن‌بطوطه‌، ترجمه‌ محمدعلي‌ موحد، تهران‌ 1359 ش‌؛
(95) ابن‌جوزي‌، المنتظم‌ في‌ تاريخ‌ الملوك‌ والامم‌، حيدرآباد دكن‌ 1359 ش‌؛
(96) ابن‌ كثير، البداية‌ والنهاية‌ في‌التاريخ‌ ، قاهره‌ 1351/1932؛
(97) محمدبن‌ حسين‌ ابوشجاع‌ روذراوري‌، ذيل‌ تجارب‌الامم‌ ، چاپ‌ آمد روز، قاهره‌ 1916؛
(98) احزاب‌ سياسي‌ در ايران‌ ، ترجمه‌ و تنظيم‌ دانشجويان‌ مسلمان‌ پيرو خط‌ امام‌، تهران‌ 1366 - 1367 ش‌؛
(99) احمد اشرف‌، موانع‌ تاريخي‌ رشد سرمايه‌داري‌ در ايران‌ دورة‌ قاجاريه‌ ، تهران‌ 1359 ش‌؛
(100) اسداللّه‌ بادامچيان‌، علي‌ بنايي‌، هيئتهاي‌ مؤتلفة‌ اسلامي‌ ، تهران‌ 1362 ش‌؛
(101) مهدي‌ بازرگان‌، انقلاب‌ ايران‌ در دو حركت‌ ، تهران‌ 1363 ش‌؛
(102) محمّدتقي‌ بهار، تاريخ‌ مختصر احزاب‌ سياسي‌ ايران‌ ، تهران‌ 1357 ـ 1363 ش‌؛
(103) مسعود بهنود، دولتهاي‌ ايران‌ از سيد ضياء تا بختيار ، تهران‌ 1368 ش‌؛
(104) محمدبن‌حسين‌ بيهقي‌، تاريخ‌ بيهقي‌ ، چاپ‌ علي‌اكبر فياض‌، مشهد 1356 ش‌؛
(105) تاريخ‌ ايران‌ كيمبريج‌: از آمدن‌ سلجوقيان‌ تا فروپاشي‌ دولت‌ ايلخانان‌، ترجمة‌ حسن‌ انوشه‌، تهران‌ 1366 ش‌؛
(106) محمد تركمان‌، قيام‌ ملي‌ سي‌ام‌ تير به‌ روايت‌ اسناد وتصاوير ، تهران‌ 1361 ش‌؛
(107) يحيي‌ دولت‌آبادي‌، تاريخ‌ معاصر، يا ، حيات‌ يحيي‌ ، تهران‌ 1362 ش‌؛
(108) حميد روحاني‌، بررسي‌ و تحليلي‌ از نهضت‌ امام‌ خميني‌ در ايران‌، تهران‌ 1358 ش‌؛
(109) اراز محمّد سارلي‌، تركستان‌ در تاريخ‌: نگرشي‌ بر تركستان‌ در نيمة‌ دوّم‌ قرن‌ نوزدهم‌، تهران‌ 1364 ش‌؛
(110) حسين‌ سلطانزاده‌، «بازارها در شهرهاي‌ ايران‌»، در شهرهاي‌ ايران‌ ، چاپ‌ محمّد يوسف‌ كياني‌، تهران‌ 1366 ش‌؛
(111) صباح‌ ابراهيم‌ سعيد شيخلي‌، اصناف‌ در عصر عباسي‌، ترجمة‌ هادي‌ عالم‌زاده‌، تهران‌ 1362 ش‌؛
(112) هلال‌بن‌ محسن‌ صابي‌، تاريخ‌ الصابي‌ ، قاهره‌ 1337/1919؛
(113) محمّدبن‌جرير طبري‌، تاريخ‌ الرسل‌ و الملوك‌ ، چاپ‌ دخويه‌، ليدن‌ 1879 ـ 1896، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1965؛
(114) عباس‌ميرزا قاجار (ملك‌آرا)، شرح‌ حال‌ عباس‌ ميرزا ملك‌آرا برادر ناصرالدين‌شاه‌ ، با مقدمه‌اي‌ از عباس‌ اقبال‌، چاپ‌ عبدالحسين‌ نوايي‌، تهران‌ 1361 ش‌؛
(115) ويليام‌ فرانكلين‌، مشاهدات‌ سفر از بنگال‌ به‌ ايران‌ در سالهاي‌ 1786ـ1787 ميلادي‌ ، ترجمة‌ محسن‌ جاويدان‌، تهران‌ 1358 ش‌؛
(116) ريچارد نلسون‌ فراي‌، بخارا دستاورد قرون‌وسطي‌ ، ترجمة‌ محمودمحمودي‌، تهران‌ 1365ش‌؛
(117) محمدعلي‌ كاتوزيان‌ (همايون‌)، اقتصاد سياسي‌ ايران‌، ترجمة‌ محمّدرضا نفيسي‌ و كامبيز عزيزي‌، تهران‌ 1366 - 1368 ش‌؛
(118) فيروز كاظم‌زاده‌، روس‌ و انگليس‌ در ايران‌، ترجمة‌ منوچهر اميري‌، تهران‌ 1371 ش‌؛
(119) كتاب‌ نارنجي‌ : اسناد سياسي‌ وزارت‌ خارجه‌ روسيه‌ تزاري‌ دربارة‌ رويدادهاي‌ انقلاب‌ مشروطه‌ ايران‌، ترجمة‌ پروين‌ منزوي‌، تهران‌ 1368 ش‌؛
(120) نيكي‌ كدي‌، تحريم‌ تنباكو در ايران‌، ترجمة‌ شاهرخ‌ قائم‌ مقامي‌، تهران‌ 1356 ش‌؛
(121) مفضل‌بن‌ سعد مافروخي‌، محاسن‌ اصفهان‌، چاپ‌ جلال‌الدين‌ حسيني‌، تهران‌ 1382؛
(122) جلال‌الدين‌ مدني‌، تاريخ‌ سياسي‌ معاصر ايران‌، قم‌ 1361 ش‌؛
(123) عبدالله مستوفي‌، شرح‌ زندگاني‌ من‌، يا، تاريخ‌ اجتماعي‌ و اداري‌ دورة‌ قاجاريه‌، تهران‌ 1341 ـ 1343 ش‌؛
(124) مرتضي‌ مطهري‌، «مشكل‌ اساسي‌ در سازمان‌ روحانيّت‌» در بحثي‌ دربارة‌ مرجعيت‌ و روحانيت‌ ، ( بي‌تا. ) ؛
(125) حسين‌ مكي‌، تاريخ‌ بيست‌ سالة‌ ايران‌، تهران‌ 1323 - 1325 ش‌؛
(126) ناصرخسرو، سفرنامة‌ ناصرخسرو، چاپ‌ محمّد دبيرسياقي‌، تهران‌ 1335 ش‌؛
(127) محمّدبن‌علي‌ ناظم‌الاسلام‌ كرماني‌، تاريخ‌ بيداري‌ ايرانيان‌، چاپ‌ علي‌اكبر سعيدي‌ سيرجاني‌، تهران‌ 1346 ش‌؛
(128) غلامرضا نجاتي‌، تاريخ‌ سياسي‌ بيست‌ و پنج‌ سالة‌ ايران‌ (از كودتا تا انقلاب‌)، تهران‌ 1371 ش‌؛
(129) همو، جنبش‌ ملّي‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ ايران‌ و كودتاي‌ 28 مرداد 1332، تهران‌ 1369 ش‌؛
(130) وقايع‌ اتّفاقيّه‌: مجموعه‌ گزارشهاي‌ خفيه‌نويسان‌ انگليس‌، چاپ‌ سعيدي‌ سيرجاني‌، تهران‌ 1362 ش‌؛
(131) محمّد عبدالملك‌ همداني‌، تكملة‌ تاريخ‌ الطبري‌، بيروت‌ 1959؛


(132) Grand dictionnaire encyclopإdique Larousse, Paris 1980-1985, s.vv. "Agora", "Forum";
(133) Eugen Wirth, "Zum Problem des Bazars (Su ¦ q, µ a ¦ r í i)", in Der Islam, LI (1974), LII (1975).

/فريدون‌ فروتن‌/

8) پيشينه‌ و خاستگاه‌ بازار بزرگ‌ شهري‌.

يافته‌هاي‌ باستانشناسي‌، داده‌ها، و شواهد كهن‌ تاريخي‌. برخي‌ از اجزاء مهم‌ و اولية‌ مجموعه‌ بازار مانند راسته‌، چهارسو، پوشش‌ گنبدي‌، و كاروانسرا ريشه‌ در دورترين‌ ادوار تاريخي‌ دارند. طرح‌ بازار به‌ صورت‌ چهارسو با دو دالان‌ مسقّف‌ عمود برهم‌، بر سفالي‌ از هزارة‌ چهارم‌ پيش‌ از ميلاد برجاي‌ مانده‌ است‌ (پوپ‌، 1365 ش‌، ص‌ 294؛
همو، 1366 ش‌، ص‌ 241). براي‌ راسته‌ يا «كوي‌ پيشه‌وران‌» نيز شاهد معتبري‌ از دو هزار سال‌ پيش‌ در كاوشهاي‌ باستانشناسي‌ شوش‌ يافت‌ شده‌ است‌ (گيرشمن‌، ص‌ 78). بر مُهري‌ كه‌ از كاوشهاي‌ شوش‌ به‌ دست‌ آمده‌ و متعلق‌ به‌ هزارة‌ چهارم‌ پيش‌ از ميلاد است‌، نقش‌ يك‌ سيلوي‌ غلّه‌ با پوشش‌ گنبدي‌ شكل‌ ديده‌ مي‌شود و از اين‌ رو احتمال‌ داده‌اند كه‌ ايرانيان‌، از همان‌ روزگار، با گنبدسازي‌ آشنا بوده‌اند (ملكزاده‌، ص‌ 44؛
رجوع کنید به شكل‌ 58).

كاروانسرا نيز كه‌ اصول‌ ساختماني‌ آن‌ منجر به‌ پديد آمدن‌ بازار شهري‌ و بعضي‌ از انشعابهاي‌ آن‌ شده‌ بسيار كهنسال‌ است‌؛
بسياري‌ قراين‌ تاريخي‌ وجود آن‌ را بر سر راههاي‌ بزرگ‌ كارواني‌ از روزگار هخامنشيان‌ مسلّم‌ مي‌سازد (پوپ‌، 1365 ش‌، ص‌ 289؛
كياني‌، 1366 ش‌، ص‌ 201). در شالودة‌ كاروانسراهايي‌ مانند «ديرگچين‌» در جادة‌ تهران‌ ـ قم‌، «دروازة‌ گچ‌» نزديك‌ كازرون‌، و «رباط‌ انوشيروان‌» بين‌ جادة‌ سمنان‌ ـ دامغان‌ آثاري‌ از روزگار ساسانيان‌ باقي‌ است‌ (كياني‌، 1987، ص‌ 84، 193، 202)؛
چنانكه‌ بازماندة‌ كاروانسراي‌ بزرگي‌ از روزگار ساساني‌ را كنار راه‌ شيراز به‌ سيراف‌ يافته‌اند (واندنبرگ‌، ص‌ 163 ـ 198؛
مصطفوي‌، ص‌ 104). در ويرانه‌هاي‌ شهرِ «اور» راسته‌هايي‌ با دكان‌ و سايبان‌ و نيز آثاري‌ از محلة‌ پيشه‌وران‌ و قرايني‌ از سازمان‌ حرفه‌اي‌ و صنفي‌ آنان‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ ( تاريخ‌ پيشرفت‌ علمي‌ و فرهنگي‌ بشر، ج‌ 1، بخش‌ 2، ص‌ 131، 450). در كاوشهاي‌ باستانشناسي‌ تَدْمُرْ ميدان‌ عمومي‌ شهر (آگورا) را با محوطه‌اي‌ وسيع‌ و سردر عالي‌ و نقوش‌ برجسته‌اي‌ از پيكر كاروانيان‌ يافته‌اند ( د. اونيورساليس‌ ، ذيل‌ «پالمير»). در طرح‌ شهر تجاري‌ دورا در ساحل‌ فرات‌، ميدان‌ عمومي‌ شهر و بازاري‌ به‌ صورت‌ محلة‌ راسته‌دار كاملاً مشخص‌ شده‌ است‌. به‌ پندار برخي‌ از پژوهشگران‌، بازار اين‌ شهر، كهنترين‌ بازار قابل‌ اثبات‌ در تاريخ‌ مشرق‌ زمين‌ است‌ (روستوفتسف‌، ص‌ 73ـ95؛
ويرت‌، 1974، بخش‌ 1، ص‌ 8). در مآخذ سرياني‌ سده‌هاي‌ پنجم‌ و ششم‌ ميلادي‌ بارها از بازارهاي‌ شهرهاي‌ پارتي‌ و ساساني‌ و حومة‌ آنها ياد شده‌ است‌. بازار كاه‌فروشان‌ سلوكية‌ قديم‌ (وه‌ اردشير رجوع کنید به كولسنيكف‌، ص‌ 177)، يونجه‌فروشانِ تيسفون‌ (پيگولوسكايا، 1348 ش‌، ص‌ 113، 124)، بازار عمومي‌ محصولات‌ كشاورزي‌ شهر آمِد (بعدها ديار بكر؛
رجوع کنید به پيگولوسكايا، 1367 ش‌، ص‌ 58، 355 - 356) و نيز بازار اردشير در استخر فارس‌ (اديب‌ صابري‌، ص‌ 2)، از بازارهاي‌ مشهور اين‌ دوره‌ بوده‌ است‌. گفته‌اند كه‌ بسياري‌ از شهرهاي‌ قديم‌ مانند اهواز (رجوع کنید به سطور بعد) از بطن‌ يك‌ بازار پديد آمده‌اند ( د.اسلام‌، ذيل‌ «سوق‌») جدايي‌ محل‌ كار و سكونت‌ بازاريان‌ و پيشه‌وران‌ از ديگر گروههاي‌ شهري‌ كه‌ سابقه‌اي‌ بس‌ كهن‌ دارد در اين‌ دوره‌ بخشبندي‌ شهر به‌ محلات‌) با وضوح‌ بيشتر ديده‌ مي‌شود و پيداست‌ كه‌ اين‌ كار امري‌ عادي‌ بوده‌ است‌ (پيگولوسكايا، 1367 ش‌، ص‌ 63). در تاريخچة‌ شهر كرخاي‌ بيت‌ سلوق‌ (كركوك‌) از تقسيم‌ شهر به‌ كويهاي‌ مختلف‌ سخن‌ رفته‌ است‌. همين‌طور دربارة‌ اهواز، با نام‌ اصلي‌ هرمزد اردشير (هرموشير)، گفته‌اند كه‌ از بطن‌ يك‌ بازار پديد آمده‌ است‌ (همانجا). اين‌ شهر به‌ دو پارة‌ جدا تقسيم‌ شده‌ بود، پاره‌اي‌ جايگاه‌ سكونت‌ اشراف‌ و بزرگان‌ بود و پاره‌اي‌ ديگر با نام‌ هوجستان‌ واجار (هوجستان‌ وازار) كه‌ به‌ سوق‌الاهواز معروف‌ شد، ويژة‌ بازرگانان‌ و جاي‌ سكونت‌ پيشه‌وران‌ و بازاريان‌ بود (پيگولوسكايا، 1367 ش‌، ص‌ 225؛
حمزة‌ اصفهاني‌، ص‌ 45؛
بلاذري‌، ص‌ 132).

از سوي‌ ديگر اطلاعات‌ پراكنده‌ و بيمانندي‌ كه‌ در منابع‌ معتبر و دست‌ اول‌ فارسي‌ ميانه‌، مانوي‌، سُرياني‌، چيني‌ و آغاز دورة‌ اسلامي‌ وجود دارد، اين‌ امكان‌ را مي‌دهد كه‌ به‌ استنتاجهاي‌ بسيار مهمي‌ دربارة‌ سازمان‌ بازرگاني‌ ايران‌ در اوايل‌ سده‌هاي‌ ميانه‌ دست‌ يابيم‌ و از آن‌ ميان‌ به‌ آيين‌مندي‌ بازرگاني‌ و دادوستد، سازمان‌ داخلي‌ بازار و بعضي‌ خصوصيات‌ زندگي‌ بازاريان‌ و دَستوَرزان‌ آن‌ روزگار پي‌ ببريم‌. پاره‌اي‌ از اين‌ اطلاعات‌ اجمالاً چنين‌ است‌: از لحاظ‌ نظام‌ طبقاتي‌، بازاريان‌ و پيشه‌وران‌ (هوتُخْشان‌) در چهارمين‌ طبقه‌ قرار داشته‌ و داراي‌ تشكيلات‌ صنفي‌، جشنهاي‌ صنفي‌، راسته‌هاي‌ تخصّصي‌ ( دينكردِ مَدَنْ ، كتاب‌ هشتم‌، ص‌ 757) و آداب‌ ويژه‌اي‌ بوده‌اند. لباسشان‌ به‌ رنگ‌ آبي‌ تيره‌ بوده‌ است‌. هر صنف‌ به‌ صورت‌ واحدي‌ مستقل‌ و تابع‌ رئيس‌ يا ريش‌سفيدي‌ بوده‌ است‌ كه‌ از طرف‌ اعضا انتخاب‌ مي‌شده‌ و مي‌توانسته‌ غيرزردشتي‌ هم‌ باشد (پيگولوسكايا، 1367 ش‌، ص‌ 141). دستورزانِ همپيشه‌ در شهرها و كويهاي‌ معيّن‌ و جداگانه‌ منزل‌ داشته‌اند. همة‌ آنان‌ يعني‌ كِرّوگكاران‌ و رؤساي‌ اصناف‌ تابع‌ رئيسي‌ به‌ نام‌ كِروگبَد يا هوتُخشبَد بوده‌اند كه‌ از صاحبمنصبان‌ دولتي‌ و داراي‌ مقام‌ مهمي‌ بوده‌ و احتمالاً از طرف‌ شاه‌ منصوب‌ مي‌شده‌ است‌.

بازاريان‌ نيز خود رئيسي‌ داشتند كه‌ به‌ او وازاربَد مي‌گفتند (كتيبة‌ شاپور اول‌ در كعبة‌ زردشت‌، س‌ 35؛
باك‌، ص‌ 265؛
ژينيو، ص‌ 35). بازرگاني‌ اساساً به‌ صورت‌ اعتباري‌ انجام‌ مي‌شده‌ و در دست‌ شركتها و اتحاديه‌هاي‌ صنفي‌ و تجارتخانه‌ها بوده‌ است‌ (پيگولوسكايا، 1367 ش‌، بخش‌ 5، فصل‌ 4 و 5). ضمناً به‌ بركت‌ وجود اسناد و مدارك‌ مهم‌ حقوقيِ بازمانده‌ از آن‌ روزگار، امروز مي‌توان‌ صورتي‌ را از تمام‌ شاخه‌ها و گونه‌هاي‌ هنرهاي‌ دستي‌ و پيشه‌وري‌ و بازرگاني‌ يعني‌، صورت‌ اصناف‌ بازار آن‌ روزگار، ترتيب‌ داد (همان‌، ص‌ 381 به‌ بعد). چنانكه‌ اسامي‌ نزديك‌ به‌ چهل‌ رشتة‌ پيشه‌وري‌ و دستورزي‌ فراهم‌ آمده‌ است‌ كه‌ در آن‌ به‌ نامهاي‌: آبزينگر (خياط‌)، پوستگر(دباغ‌)، پيالگر(پياله‌ ساز)، چِلانگر(سازندة‌ ادوات‌ كوچك‌ از آهن‌)، چاروگر(ساروج‌ ساز)، پولادگر، آهنگر، دوسِنْگر(سازندة‌ ظروف‌ سفالي‌ لعابدار)، زرگر، زينگر، سُرگر (گيوه‌ باف‌)، كفشگر، كُلوارگر(كوزه‌گر، سفالگر)، ويانگر (چادردوز) و جز اينها برمي‌خوريم‌ (تفضّلي‌، ص‌ 191 - 196).

به‌ هر حال‌، با وجود شواهد و قراين‌ كافي‌ دالّ بر وجود بازارهاي‌ شهري‌ ابتدايي‌، با فضاي‌ ساخته‌ و شايد طرحدار در برخي‌ از شهرهاي‌ هزارة‌ سوم‌ و دوم‌ پيش‌ از ميلاد و از جمله‌ شهرهاي‌ ايلامي‌، و نيز برخي‌ شهرهاي‌ اشكاني‌ و ساساني‌، هنوز اطلاعات‌ ما دربارة‌ شهرهاي‌ پيش‌ از اسلام‌ به‌ حدي‌ نيست‌ كه‌ بتوانيم‌ فضا و ساختمان‌ اين‌ بازارها را بدرستي‌ مجسّم‌ يا ترسيم‌ كنيم‌. از اواخر قرن‌ اوّل‌ و اوايل‌ قرن‌ دوّم‌ هجري‌ بازارهايي‌ در شهرهاي‌ نوبنياد اسلامي‌ ساخته‌ شد. به‌ گفتة‌ بلاذري‌ (ص‌ 64) خالدبن‌ عبداللّ'ه‌ در اوايل‌ قرن‌ دوم‌ هجري‌ دكانهايي‌ در كوفه‌ ساخت‌ و سقف‌ آنها را با گنبدهاي‌ بلندي‌ از آجر و گچ‌ پوشاند. بازارهاي‌ شهر بغداد كه‌ بناي‌ آنها در 141 آغاز شد نمونة‌ ديگري‌ از بازارهاي‌ شهري‌ طرحدار و نشانگر توجه‌ مسلمانان‌ به‌ نقش‌ بازار در شهر اسلامي‌ است‌. به‌ گفتة‌ طبري‌، اين‌ بازارها در شهر مدوّر منصور زيرِ طاقهاي‌ چهارگانة‌ شهر قرار داشت‌ (شكل‌ 59)؛
يعني‌، در طول‌ هريك‌ از چهار خياباني‌ كه‌ حد فاصل‌ ديوار بزرگ‌ مدوّر خارجي‌ شهر تا ديوار مدوّر داخلي‌ بود، رديف‌ پيش‌ طاقيهاي‌ بلندي‌ قرار داشت‌ كه‌ دكانها در آنها جاي‌ گرفته‌ بودند و بدين‌ترتيب‌ چهار بازار در چهار سوي‌ شهر پديد آمده‌ بود. براي‌ هريك‌ از اين‌ چهار بخش‌ نيز در بيرونِ ديوار، فضا يا ميدان‌ وسيعي‌ پيش‌ بيني‌ شده‌ بود. زماني‌ هم‌ كه‌ بازارها را به‌ ناحية‌ كرخ‌ در غرب‌ بغداد منتقل‌ كردند، محلة‌ بزرگي‌ پديد آمد كه‌ دو فرسخ‌ درازا و يك‌ فرسخ‌ پهنا داشت‌ و به‌ چندين‌ بخش‌ تقسيم‌ مي‌شد: بازار ميوه‌ (دارالبطّيخ‌)، بازار خواربار (سوق‌الطعام‌)، بازار گُل‌، بازار زرگران‌، بازار گوسفند، و بازار كتابفروشان‌ (طبري‌، ج‌ 11، ص‌ 4918؛
د. اسلام‌، ذيل‌ «بغداد»). به‌ گفتة‌ يعقوبي‌ (ص‌ 38 - 40)، وقتي‌ متوكل‌، در نيمة‌ قرن‌ سوم‌، جعفريه‌ را در شمال‌ سامرّا ساخت‌ در هر محلة‌ آن‌ بازاري‌ پديد آورد. در اين‌ بازارها هر پيشه‌ يا صنفي‌ راسته‌اي‌ ويژه‌ داشت‌. بسياري‌ از شهرهاي‌ بزرگ‌ اسلامي‌ در قرن‌ چهارم‌ داراي‌ بازارهاي‌ بزرگ‌ بوده‌اند. ذكر بازارهاي‌ نيشابور و حومة‌ آن‌، كاروانسراها، فُنْدُقها،خانبارها، بازارهاي‌ شهرهاي‌ بخارا، زرنج‌، سمرقند و ديگر شهرها در منابع‌ و مراجع‌ تاريخي‌ و جغرافيايي‌ بدفعات‌ آمده‌ است‌ (سلطانزاده‌، ص‌ 417).

از مجموع‌ اين‌ اشارات‌ و اطلاعات‌ تاريخي‌ دانسته‌ مي‌شود كه‌ اجزا و عناصر اصلي‌ مجموعة‌ بازار و كاركردهاي‌ مهم‌ آن‌ يعني‌، خرده‌فروشي‌، عمده‌فروشي‌، تجارت‌ خارجي‌، توليد و پيشه‌وري‌، دادوستدِ وام‌ و اعتبار، و اصول‌ و قواعد بازرگاني‌ و سازمانهاي‌ صنفي‌ در منطقة‌ باستاني‌ خاورميانه‌ كه‌ بعدها سرزمين‌ مركزي‌ جهان‌ اسلام‌ شده‌، سابقه‌اي‌ كهن‌ داشته‌ است‌. محققان‌ غربي‌ وجود بخشي‌ از اين‌ عناصر و نيز مجموعه‌هاي‌ داراي‌ صحن‌ داخلي‌ و رواق‌ و طاقگان‌ را در دوران‌ باستاني‌ يونان‌ و روم‌ شرقي‌ هم‌ به‌ اثبات‌ رسانده‌اند (ويرت‌، 1975، ص‌ 6)، امّا تجمع‌ و ادغام‌ اين‌ عناصر و اجزاء در يك‌ مجموعة‌ ساختماني‌ با معماري‌ يكدست‌ و خاص‌، و داراي‌ در و دربند و خالي‌ از مسكن‌، و پيوستگي‌ و هماهنگي‌ بين‌ خرده‌فروشي‌ و عمده‌فروشي‌ و پيشه‌وري‌ پديده‌اي‌ است‌ مستقل‌ و دستاوردي‌ خاصِ قرن‌ هفتم‌ به‌بعد كه‌ هرگز از تحوّل‌ و رشد باز نايستاده‌ است‌.

مجموعه‌هاي‌ ساختماني‌ عالي‌ و كمال‌ يافتة‌ بازار متعلق‌ به‌ قرنهاي‌ يازدهم‌تا سيزدهم‌ است‌ و خاورشناسان‌ بعيد نمي‌دانند كه‌ در نحوة‌ شكل‌ گيري‌ اولية‌ آنها انديشه‌ و اسلوب‌ غربي‌ نيز داخل‌ شده‌ باشد (ويرت‌، 1975، همانجا). آنچه‌ از بازارهاي‌ شهرهاي‌ مشرق‌ دنياي‌ اسلام‌ برجاي‌ مانده‌ بيشتر به‌ قرن‌ دهم‌ برمي‌گردد و آثار متعلق‌ به‌ كمي‌ پيش‌ از اين‌ عصر بسيار نادر است‌. شايد بتوان‌ با روشهاي‌ علمي‌، به‌ سوابق‌ بازار تا قرن‌ سيزدهم‌ پي‌ برد. ولي‌ آشكار است‌ كه‌ نمونه‌هاي‌ كمال‌يافته‌ و تمام‌ عيار بازار مانند آنچه‌ در حلب‌ و اصفهان‌ ديده‌ مي‌شود نتيجة‌ تحوّل‌ و گسترشي‌ طولاني‌ است‌ كه‌ دامنة‌ سابقه‌اش‌ به‌ قرن‌ هفتم‌ مي‌رسد. اطلاع‌ از شكل‌ بازار و نوع‌ فعاليتهاي‌ اقتصادي‌ ـ اجتماعي‌ آن‌، تا قبل‌ از قرن‌ چهاردهم‌ مختصر است‌، زيرا قدمت‌ شكل‌ معماري‌ ساختمانهاي‌ بازارهاي‌ موجود بندرت‌ تا قرن‌ دهم‌ مي‌رسد؛
بيشتر تحقيقات‌ انجام‌ شده‌ نيز محدود به‌ بعضي‌ پديده‌هاي‌ فرعي‌ مانند محتسب‌ و اصناف‌ و تكنگاري‌ بعضي‌ از بازارهاي‌ موجود است‌؛
مآخذ ادبي‌ نيز كمك‌ چنداني‌ نكرده‌اند؛
منابع‌ كهن‌ جغرافيايي‌ و تاريخي‌ همان‌ اشكال‌ را دارند، در آنها وضع‌ واقعي‌ و محسوس‌ شهر و بازارهاي‌ اسلامي‌ وصف‌ نشده‌، آنچه‌ گفته‌شده‌ چيزي‌ جز بياني‌ اديبانه‌ و گاه‌ خيالي‌ و آرماني‌ نيست‌ (همو، 1974، ص‌ 209). در اين‌ آثار اشارات‌ و اطلاعاتي‌ كه‌ از آنها بتوان‌ به‌ ويژگيهاي‌ ريخت‌شناسي‌ و معماري‌ و تاريخ‌ پيدايش‌ و تكوين‌ اين‌ بازارها پي‌ برد، بسيار نادر و كمياب‌ است‌. بنابراين‌، از ميان‌ آنچه‌ محققان‌ روزگار ما در زمينة‌ اصل‌ و سابقة‌ اجزاي‌ بازار يا مجموعه‌ها گفته‌ و نوشته‌اند، در حال‌ حاضر نظرياتي‌ اندك‌ و گاه‌ مبهم‌ به‌ ما رسيده‌ كه‌ بايد با تحقيقات‌ كاملتر و كاوشهاي‌ اصوليتر سنجيده‌ شود. از آن‌ ميان‌ نظريه‌اي‌ است‌ كه‌ مي‌گويد شبكة‌ درهم‌ تنيده‌ و به‌ هم‌ پيوستة‌ بازار شهر اسلامي‌ از عناصري‌ تركيب‌ شده‌ است‌ كه‌ هريك‌ بتنهايي‌ ريشه‌ و اصلي‌ قديمتر دارد و تا اواسط‌ يا اواخر قرن‌ هشتم‌ به‌ طور جداگانه‌ و مستقل‌ وجود داشته‌ است‌ و از اوايل‌ قرن‌ نهم‌، اين‌ اجزاي‌ به‌هم‌ پيوسته‌ و مجموعة‌ بازار بزرگ‌ شهري‌ را پديد آورده‌اند. لحظة‌ حساس‌ و اساسي‌ در اين‌ شكل‌گيري‌ زماني‌ بود كه‌ كاروانسراها، كه‌ پيش‌ از اين‌ بيشتر در دروازه‌هاي‌ شهر ساخته‌ مي‌شدند، در داخل‌ شهر جاي‌ گرفتند. گردهم‌ آمدن‌ تجارت‌ عمده‌ و خرد در يك‌ محل‌ كه‌ پس‌ از اين‌ جابجايي‌ تحقّق‌ يافته‌ ـ و شايد بازار خطي‌ (طولي‌) تهران‌ در ميانة‌ قرن‌ سيزدهم‌ كاملترين‌ نمونة‌ آن‌ باشد ـ در واقع‌ منشأ مجموعة‌ بازار بزرگ‌ شهري‌ است‌ (همان‌، 1974، ص‌ 251؛
پلانول‌، ص‌ 228). نقطة‌ شروع‌ اين‌ تحوّل‌ را بايد در همزماني‌ ميان‌ عرضه‌ و تقاضا در بازار شهري‌ جستجو كرد. چنين‌ تحولي‌ در خاورزمين‌، بعد از جنگهاي‌ صليبي‌، غلبة‌ تركان‌، و يورش‌ مغولان‌ (قرنهاي‌ پنجم‌ تا هفتم‌) آغاز شد و در قرن‌ هشتم‌ (دورة‌ آباداني‌ ارضي‌ و تجديد حيات‌ فرهنگي‌) بخصوص‌ در عصر عثماني‌ و مماليك‌ همراه‌ با افزايش‌ جمعيت‌ و نياز فزايندة‌ كشورهاي‌ اروپايي‌ شكوفا شد (پلانول‌، ص‌ 235). اين‌ پديده‌ در چندين‌ جابه‌ طور همزمان‌ ظهور و بروز يافته‌ است‌. از جمله‌ در خاورميانة‌ اسلامي‌ كه‌ از لحاظ‌ جغرافيايي‌ وضعي‌ خاص‌ دارد و به‌ عنوان‌ واسطه‌ در مناسبات‌ عظيم‌ تجاريِ بين‌ قاره‌اي‌ آسيا و اروپا، در عصري‌ كه‌ رشد اين‌ بازرگاني‌ شتاب‌ گرفته‌ بود، نقشي‌ بسيار اساسي‌ بر عهده‌ داشته‌ است‌. باشكوه‌ترين‌ و كاملترين‌ بناهاي‌ نمونه‌ در حوزة‌ عثماني‌ ـ صفوي‌، قرون‌ دهم‌ تا سيزدهم‌، پديد آمده‌ و از آنجا به‌ سراسر منطقة‌ مديترانه‌ و مشرق‌ زمين‌ گسترش‌ يافته‌ است‌. حدود گسترش‌ اصلي‌ اين‌ الگوي‌ فرهنگي‌، آسياي‌ غربي‌ (خاور نزديك‌ و ميانه‌) و افريقاي‌ شمالي‌ بوده‌ است‌. مراكز دادوستد در نواحي‌ هند و آسياي‌ جنوب‌ شرقي‌، با اينكه‌ تا حدودي‌ اسلامي‌ شده‌ و لفظ‌ بازار را پذيرفته‌اند، چنان‌ به‌ گونه‌اي‌ ديگر شكل‌ گرفته‌اند، كه‌ جزء حوزة‌ شرقي‌ ـ اسلامي‌ محسوب‌ نمي‌شوند.

جريان‌ انتقال‌ فُندُقها يا كاروانسراها به‌ داخل‌ شهر در غرناطه‌ و مراكش‌ نيمة‌ قرن‌ هشتم‌، در بورسة‌ اواخر قرن‌ هشتم‌، و در حلبِ روزگار مماليك‌، نيمة‌ اول‌ قرن‌ نهم‌، رخ‌ داده‌ است‌. در اين‌ ميان‌، فقط‌ فندق‌ شمّاعين‌ شهرِ فاس‌ متعلق‌ به‌ قرن‌ هفتم‌ است‌ (همانجا؛
ويرت‌، 1975، ص‌ 15).

پيدايش‌ راسته‌هاي‌ خرده‌فروشي‌. شواهد باستانشناسي‌ و اشارات‌ متون‌ متعلق‌ به‌ دورة‌ ساسانيان‌ وجود راسته‌هاي‌ پيشه‌وري‌ را در گذشتة‌ مشرق‌ زمين‌ و ايران‌ پيش‌ از دورة‌ اسلامي‌ محقّق‌ ساخته‌اند. پژوهندگان‌ خارجي‌ نيز وجود كويهاي‌ پردكان‌ شبيه‌ به‌ راسته‌هاي‌ بازار را، بخصوص‌ در محورهاي‌ اصلي‌ شهرهاي‌ دورة‌ امپراتوري‌ روم‌ با آرايش‌ ستونبندي‌، به‌ اثبات‌ رسانده‌اند (لمان‌ ـ هارتلبن‌، ص‌ 2016 - 2124؛
ويرت‌، 1975، ص‌ 7). اين‌ محورها كه‌ خطوط‌ اصلي‌ عبور و مرور بوده‌اند دادوستد خرد را به‌ خود جذب‌ و در خود جمع‌ كرده‌اند. جاي‌ اين‌ خرده‌فروشي‌ در آغاز در آلونكها و دكه‌هاي‌ چوبي‌ سرهم‌بندي‌ شده‌ بود، اما بعد در نقشه‌ و طرح‌ كويهاي‌ ستونبندي‌ شده‌ جاي‌ گرفتند. در روم‌ شرقي‌، اين‌ دكانها از همان‌ آغاز زير رواق‌ كويهاي‌ ستونبندي‌ شده‌، كه‌ خود از مختصات‌ آن‌ تمدن‌ شمرده‌ مي‌شوند، جاي‌ داشتند (كلود، ص‌ 60). در اين‌ كويها اصناف‌ و پيشه‌وران‌ مانند راسته‌هاي‌ ممتازترِ بازارهاي‌ شرقي‌ وجود داشته‌ است‌ (گيان‌ ، ص‌ 171-182؛
ژانن‌ به‌ نقل‌ ويرت‌، 1975، ص‌ 7).نمونة‌ خوب‌ كويهاي‌ پر دكان‌، يك‌ كوي‌ رومي‌ واقع‌ در وُلوبيليس‌ مراكش‌ نزديك‌ به‌ شهر مِكناس‌ است‌ كه‌ به‌طور كامل‌ محفوظ‌ مانده‌ است‌ (شكل‌ 60). در اين‌ كوي‌، در پس ستونها، حجره‌هاي‌ كوچك‌ در يك‌ ردة‌ منظم‌ و بي‌گسيختگي‌ جاي‌ دارند كه‌ همگي‌ از پشت‌ بسته‌ و از دو پهلو با ديوارهاي‌ سنگي‌ مسدود شده‌اند؛
تنها راه‌ ورود به‌ حجره‌ها، گذرگاه‌ است‌. بعضي‌ از اين‌ حجره‌ها حدود دو متر و بعضي‌ ديگر حدود چهار متر طول‌ دارند. نمايي‌ مشابه‌ كويهاي‌ پر دكان‌، در ويرانه‌هاي‌ شهر أِفِسُسْ، تدمر و نيز بر موزائيكهاي‌ رومي‌ بازمانده‌ از شهر انطاكيه‌ در قسطنطنيه‌، به‌ ما رسيده‌ است‌ (لاسوس‌، ص‌ 121ـ124). در دورة‌ امپراتوري‌ روميان‌ در كويهاي‌ ستونبندي‌ شده‌، رديف‌ حجره‌هايي‌ شبيه‌ به‌ راستة‌ بازارهاي‌ امروزي‌ ديده‌ مي‌شود. از منابع‌ باستاني‌ متعدد درمي‌يابيم‌ كه‌ خرده‌فروشي‌ و پيشه‌وري‌ در شهرهاي‌ باستاني‌ دورة‌ متأخر برحسب‌ رشته‌ و صنف‌ دسته‌بندي‌ مي‌شده‌ است‌؛
اما با وجود اين‌ اختصاصات‌ مشترك‌، هنوز چنين‌ راسته‌اي‌ درست‌ مانند يك‌ بازار شرقي‌ نيست‌، زيرا نه‌ تنها سقف‌ و دربندي‌ ندارد بلكه‌ پيوستگي‌ و هماهنگي‌ ميان‌ خرده‌فروشي‌ و عمده‌فروشي‌، كه‌ براي‌ بازار اصلي‌ اساسي‌ است‌، در آن‌ ديده‌ نمي‌شود. حتي‌ محلة‌ كوچك‌ راسته‌دار دورا را بيقين‌ نمي‌توان‌ بازار تلقي‌ كرد. بازارهاي‌ قرون‌ چهارم‌ و پنجم‌ قبل‌ از ميلاد در شمال‌ شرقي‌ سوريه‌ (چالنكو ، ص‌ 21ـ25) نيز بازارهايي‌ در چهارچوب‌ تعريف‌ ما نيستند. با اينهمه‌، بعيد نيست‌ كه‌ لااقل‌ در دمشق‌ و حلب‌ و انطاكيه‌ كويهاي‌ قديم‌ ستونبندي‌ شدة‌ اواخر دورة‌ باستان‌ در طول‌ قرون‌ ششم‌ تا دهم‌ به‌ صورت‌ راستة‌ اصلي‌ بازار درآمده‌ باشند. قراين‌ زيادي‌ دلالت‌ دارند بر اينكه‌ كوي‌ ستونبندي‌شدة‌ بسيار وسيع‌ دورة‌ باستاني‌ كه‌ آلونكهاي‌ چوبي‌ آن‌ به‌ طور آشفته‌ و بي‌نظم‌ ساخته‌ شده‌ بودند، بر اثر عبورومرور ارابه‌ها و چارپايان‌ بكلي‌ از بين‌ رفته‌ باشند. در رُصافه‌، اين‌ روند از طريق‌ كاوشهاي‌ باستانشناسي‌ به‌ اثبات‌ رسيده‌ است‌ (كارناپ‌، ص‌ 42 - 54). ازينرو، مسقف‌ كردن‌ سراسر كوي‌ به‌ منظور جلوگيري‌ از خرابي‌ گذرگاهها و حجره‌ها در اثر عوامل‌ طبيعي‌، ضروري‌ شد. پوشش‌ اين‌ سقفها، ابتدا سبك‌ و از جنس‌ پارچه‌، پوست‌، و بوريا بوده‌ است‌. سرانجام‌ سقفهاي‌ چوبي‌ جاي‌ آنها را گرفت‌، تا اينكه‌ آتش‌سوزيهاي‌ مكرر، ساختن‌ پوششي‌ قابل‌ اعتمادتر از چوب‌ را ايجاب‌ كرد. با وجود اين‌، هيچ‌ نشانه‌اي‌ در دست‌ نيست‌ كه‌ معلوم‌ كند بازارهاي‌ سرپوشيده‌، راسته‌هاي‌ مسقّف‌ به‌ معناي‌ واقعي‌ بوده‌اند، يا اينكه‌ پوشش‌ آنها صرفاً سرپناهي‌ موقّت‌ دربرابر تابش‌ آفتاب‌ و ريزش‌ باران‌ بوده‌ است‌. به‌ احتمال‌ قوي‌، بازارهاي‌ سرپوشيده‌اي‌ كه‌ در متون‌ به‌ آنها اشاره‌ رفته‌، همان‌ سراهاي‌ مسقّف‌، يا مجموعه‌هاي‌ پوشيده‌ و دور از راسته‌هاي‌ بازار بوده‌اند كه‌ ما از تركيب‌ ساختمان‌ و معماري‌ آنها بكلي‌ بي‌خبريم‌. از اين‌ رو نبايد اين‌ حقيقت‌ مشهود را از ياد برد كه‌ عنصر ساختماني‌ راستة‌ بازار قطعاً از كويهاي‌ پردكان‌ و به‌ ستون‌ و رواق‌ آراستة‌ اواخر دورة‌ باستان‌ سرچشمه‌ گرفته‌ است‌. بدين‌ معني‌ كه‌ در قرن‌ چهارم‌، در جايي‌ ناشناخته‌، رديفِ اين‌ آلونكها و دكه‌هاي‌ چوبي‌ موقت‌ به‌ صورت‌ راهي‌ براي‌ رهگذران‌ درآمده‌ بود كه‌ سقفِ آن‌ را به‌ شكلي‌ پوشانده‌ بودند. اين‌ معابر بعدها به‌ صورت‌ بازارهاي‌ سرپوشيده‌ با معماري‌ يكدست‌ درآمد. بازار رأس‌الطاق‌ در سمرقند، حدود سال‌ 339 ( حدودالعالم‌، ص‌ 107؛
لسترنج‌، ص‌ 493) پوشيده‌ بوده‌ است‌؛
بازارهاي‌ نيشابور در نيمة‌ قرن‌ چهارم‌ به‌ فرمان‌ ابوعلي‌ سيمجور (متوفي‌ 387) به‌ زيبايي‌ و آراستگي‌ مسقّف‌ شده‌اند (عتبي‌، ص‌ 400 - 401). شهر قيروان‌ در سال‌ 442 كوي‌ پر دكان‌ سرپوشيده‌اي‌ در امتداد ديوار مسجد داشته‌ است‌ (لزين‌، ص‌ 63)؛
اسواق‌ حلب‌ نيز در سال‌ 580 داراي‌ سقف‌ چوبي‌ بوده‌ است‌ (ابن‌جبير، ص‌ 311)؛
بازار گوهرفروشان‌ قاهره‌ نيز در 727 پوششي‌ براي‌ محافظت‌ داشته‌ است‌ (لبيب‌، ص‌ 1171 - 1517). حافظ‌ ابرو (متوفي‌ 833) بستن‌ طاقهاي‌ عالي‌ را بر بازارهاي‌ هرات‌ براي‌ نخستين‌ بار به‌ شاهرخ‌ تيموري‌ (متوفي‌ 850) نسبت‌ مي‌دهد. البته‌ در نظر مؤلفان‌ ايراني‌، از همان‌ قرن‌ پنجم‌ تفاوت‌ ميان‌ بازار سرپوشيده‌ و بازار بي‌سقف‌ كاملاً روشن‌ بوده‌ است‌ (گوبه‌، ص‌ 107). اما دربارة‌ بازارهاي‌ داراي‌ طاق‌ ضربي‌ سنگي‌ بايد گفت‌ كه‌ دورة‌ تحول‌ آنها به‌ احتمال‌ زياد قبل‌ از قرن‌ دهم‌ بوده‌ است‌، زيرا از آغازِ عصر جديد چند نمونة‌ تاريخدار از راسته‌ بازارهاي‌ سرپوشيده‌ سنگي‌ داريم‌ كه‌ مصالح‌ و ساختمان‌ آنها يكدست‌ است‌. مجموعة‌ زيباي‌ سرپوشيدة‌ علي‌پاشا چارشي‌سي‌ در ادرنه‌ كه‌ سيصد متر طول‌ و 130 حجره‌ و در ورودي‌ دارد بايد در 977 در محل‌ يك‌ راستة‌ بازار رومي‌ ساخته‌ شده‌ باشد. برعكس‌، بازار سپاهي‌ لرچارشي‌سي‌ در 830، در بورسه‌ بيشتر به‌ سراهاي‌ بدستان‌ شبيه‌ است‌ تا به‌ يك‌ راسته‌ بازار، و همين‌ معني‌ نسبت‌ به‌ قيسارية‌ سوق‌القطّانين‌ بيت‌المقدس‌ در 737 صادق‌ است‌ (گولوين‌، ص‌ 101 - 117؛
ويرت‌، 1975، ص‌ 9).

تحول‌ شكل‌ بازار از صورت‌ ابتدايي‌ به‌ يك‌ راسته‌ بازار كامل‌ سرپوشيده‌ امري‌ نيست‌ كه‌ با شتاب‌ و خودبخود صورت‌ گرفته‌ باشد. به‌ عنوان‌ نمونه‌ در قاهره‌ از اوايل‌ قرن‌ هشتم‌ چند قرن‌ طول‌ كشيد تا دكه‌هاي‌ چوبي‌، كه‌ به‌ صورتي‌ آشفته‌ و بيسامان‌ در طول‌ محورهاي‌ اصلي‌ گذرگاههاي‌ شهر قرار داشت‌ و چهرة‌ خيابانها را زشت‌ و ناهنجار كرده‌ بود، بتدريج‌ دگرگون‌ و سپس‌ تجديد بنا شود. امّا از قرن‌ يازدهم‌ به‌ بعد وضع‌ بازارها و راسته‌ها به‌ كمال‌ معماري‌ و زيبايي‌ خود رسيده‌ است‌، تا آنجا كه‌ برخي‌ از شاهان‌ و مقامات‌ بلندپاية‌ مملكتي‌ از مهمانان‌ برجستة‌ خود در راسته‌ بازارها و چهارسوهاي‌ آذين‌بسته‌ و چراغاني‌شده‌ پذيرايي‌ مي‌كرده‌اند (شرلي‌، ص‌ 70؛
نوايي‌، ص‌ 210 - 211؛
فلسفي‌، ج‌ 4، ص‌ 239؛
ويرت‌، 1975، ص‌ 10).

بنابراين‌، از وقتي‌ كه‌ آلونكها و دكّه‌هاي‌ چوبي‌ موقت‌ به‌عنوان‌ جايگاه‌ ثابت‌ خرده‌فروشي‌ و پيشه‌وري‌، مطلوب‌ و قابل‌ استفاده‌ نبود بزرگان‌ و مالداراني‌ پيدا شدند تا براي‌ تبديل‌ آن‌ آلونكها به‌ مجموعه‌هاي‌ ساختمانيِ هماهنگ‌ و يكدست‌ و مسقّف‌ و زيباي‌ راسته‌هاي‌ بازار، با گشاده‌دستي‌ هزينه‌ كنند. از ميان‌ نتايج‌ كار اين‌ افراد، بعضاً شاهكارهاي‌ معماري‌ و هنري‌ پديد آمد.

پيدايش‌ سراهاي‌ سرپوشيده‌ براي‌ كالاهاي‌ گرانبها. بعضي‌ از محققان‌ غربي‌ پيدايش‌ سراهاي‌ سرپوشيده‌ يا مجموعه‌هاي‌ مشابه‌ آنها را براي‌ كالاهاي‌ گرانبها مانند، بدستان‌ عثماني‌، تيمچة‌ ايراني‌، و قيصريه‌ كمتر خاص‌ دورة‌ اسلامي‌ و بومي‌ سرزمينهاي‌ آن‌ مي‌دانند و معتقدند كه‌ مجموعه‌هايي‌ از اين‌گونه‌ در محله‌هاي‌ تجاري‌ قرن‌ هفتم‌ مانند محله‌هاي‌ شهرهاي‌ حلب‌ و دمشق‌، با كاركرد تجاري‌ و بازاري‌، وجود داشته‌ كه‌ اصل‌ و منشأ آنها همان‌ باسيليكا دورة‌ باستاني‌ روم‌ است‌ (لمان‌ ـ هارتلبن‌، ص‌ 2016ـ2124؛
ويرت‌، 1975، همانجا)؛
امّا در عين‌ حال‌ نتوانستند سير تحول‌ آنها را به‌ سراهاي‌ عثماني‌ و ايراني‌ نشان‌ دهند. باسيليكا/ بازيليك‌ در روم‌ قديم‌ بناي‌ عظيم‌ مستطيل‌ شكل‌ عمومي‌ بود كه‌ با چندين‌ تالار متوازي‌ به‌ محرابي‌ نيمدايره‌ ختم‌ مي‌شد. اين‌ بنا يكي‌ از ضمائم‌ ميدان‌ عمومي‌ (فوروم‌) و بازار شهر بود كه‌ شهروندان‌ از دوقرن‌ پيش‌ از ميلاد، در فصل‌ سرما و هواي‌ نامساعد، براي‌ حل‌وفصل‌ كارهاي‌ تجارتي‌، ديواني‌، و برخي‌ اجتماعات‌ خويش‌ در آن‌جا گرد مي‌آمدند. همين‌ محققان‌ احتمال‌ داده‌اند كه‌ سراهاي‌ سرپوشيده‌ در حلب‌ و دمشق‌ بر اثر سوانح‌ آتش‌سوزي‌ يا تنگي‌ جا از بين‌ رفته‌ و در نتيجه‌ بنگاههاي‌ تجاري‌ جايگزين‌ آنها به‌ راسته‌ بازارها و كويهاي‌ تجاري‌ منتقل‌ شده‌اند (سواژه‌ به‌ نقل‌ ويرت‌، 1975، ص‌ 11). تجّاري‌ كه‌ در اين‌ شرايط‌ به‌ راسته‌ بازارها نقل‌ مكان‌ كرده‌ بودند نمي‌خواستند از امنيتي‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ در سراهاي‌ سرپوشيده‌ داشتند محروم‌ شوند. نشانه‌هاي‌ فراواني‌ در دست‌ است‌ كه‌ ثابت‌ مي‌كند بر اثر همين‌ نياز بوده‌ كه‌ بعضي‌ از انشعابات‌ بازار محصور شده‌ است‌. چنانكه‌ به‌ طور مثال‌ قيصريه‌هاي‌ حلب‌ و دمشق‌ كه‌ ابن‌ جبير در نيمة‌ دوم‌ قرن‌ ششم‌ به‌ وصف‌ آنها پرداخته‌، ديگر به‌ صورت‌ تالارهاي‌ سرپوشيده‌ نيستند، بلكه‌ به‌ راسته‌ بازارهايي‌ با دروازه‌ و دربند يا مجموعه‌هايي‌ داراي‌ صحن‌ و حياط‌ مياني‌، شبيه‌ هستند (ابن‌ جبير، ص‌ 311، 352).

بدين‌ترتيب‌ ابتدا محورهاي‌ بزرگ‌ و اصلي‌ عبور و مرور به‌ دليل‌ سهولت‌ و كثرت‌ رفت‌ و آمد در آنها به‌ صورت‌ كويهاي‌ ستونبندي‌ شده‌اي‌ براي‌ تجمع‌ خرده‌فروشي‌ درآمد و سپس‌ كويهاي‌ فرعي‌ ديگري‌ به‌ موازات‌ محورهاي‌ اصلي‌، به‌ بازار پيوست‌ كه‌ داراي‌ در و دربند بودند. در اواخر قرن‌ سوم‌ بستن‌ بعضي‌ از بخشهاي‌ بازار در شب‌ معمول‌ شد (گوبه‌، به‌ نقل‌ ويرت‌، 1975، همانجا) و در قرن‌ چهارم‌ بازار بزّازان‌ ارجان‌ و بازار سجستان‌ در شب‌ بسته‌ مي‌شد (مقدسي‌، ج‌ 2، ص‌ 634). همين‌ گسترش‌، يعني‌ پيوستن‌ سراها به‌ راسته‌ بازارها و بسته‌ شدن‌ آنها در شب‌، بيش‌ از پيش‌ مانع‌ وجود خانه‌هاي‌ مسكوني‌ در بازار شده‌ است‌. زماني‌ هم‌ كه‌ دكانها، دو سوي‌ محورهاي‌ اصلي‌ را پركرده‌ بودند، در اين‌ راسته‌ها جايي‌ براي‌ اشغال‌ خانه‌ و مسكن‌ وجود نداشت‌. در نخستين‌ دهه‌هاي‌ دورة‌ اسلامي‌، در شهرهاي‌ واجد سنتهاي‌ كهن‌ و معماري‌ نسبتاً باستاني‌، به‌ همان‌ نسبت‌ كه‌ مساكن‌ از بازار بيرون‌ رانده‌ مي‌شدند دكانهاي‌ خرده‌فروشي‌ و انبارهاي‌ كالا به‌ راسته‌ بازارهاي‌ تخصصي‌ تغيير محل‌ مي‌دادند. بنابراين‌، احتمالاً دو خصوصيت‌، يكي‌ وجود در و دربند و دوم‌ نبودن‌ خانه‌هاي‌ مسكوني‌، كه‌ در سراهاي‌ باستاني‌ وجود داشته‌، به‌ صورت‌ ميراث‌ به‌ راسته‌ بازارها مي‌رسند.

خان‌ سرپوشيده‌ و شگفت‌انگيزي‌ كه‌ احتمالاً در 761، به‌ نام‌ خان‌ مرجان‌ (خان‌ اورتمه‌) توسط‌ والي‌ بغداد در بازار سكّه‌خانه‌ در اين‌ شهر ساخته‌ شده‌ از نمونه‌هاي‌ منحصر به‌ فرد است‌ (عزّاوي‌، ج‌ 2، ص‌ 94، 100، 336، ج‌ 4، ص‌ 267؛
ديولافوآ، ص‌ 627ـ 628؛
هرتسفلد، 1920، ص‌ 187). بدستانها نيز كهنترين‌ نمونه‌هاي‌ سرپوشيدة‌ بازار هستند. براي‌ نمونه‌ مي‌توان‌ از بدستان‌ بورسه‌ در 808 و بدستان‌ ادرنه‌ در 821 (شكل‌ 41 ـ ج‌) نام‌ برد (اونسال‌ ، ص‌ 56). اين‌ دو بدستان‌ و ساير بدستانهاي‌ قديم‌، مجموعه‌هايي‌ هستند كه‌ با داشتن‌ پوششي‌ به‌ صورت‌ چندين‌ طاق‌ گنبدي‌ شباهت‌ زيادي‌ به‌ ساختمانهاي‌ مذهبي‌ مانند اولوجامي‌ يا جامع‌ بزرگ‌ (781 - 824) در بورسه‌ و اسكي‌ جامي‌ يا جامع‌ عتيق‌ (806 - 818) در ادرنه‌ پيدا كرده‌اند. اصول‌ ساختماني‌ و پيكربندي‌ ساير بدستانها مطابق‌ نمونه‌هاي‌ قديم‌ ذكر شده‌است‌. اطلاع‌ ما از الگوي‌ معماري‌ دو بدستان‌ اخير، سير تحولي‌ كه‌ آنها را به‌ تالارهاي‌ سرپوشيدة‌ كاروانسراهاي‌ سلجوقي‌ پيوند داده‌، و نيز نحوة‌ شكل‌گيري‌ اولية‌ انواع‌ سراهاي‌ پوشيدة‌ بازار اندك‌ است‌. قدمت‌ هيچ‌ يك‌ از تيمچه‌هايي‌ كه‌ در حوزة‌ فرهنگ‌ ايراني‌ تا روزگار ما پاييده‌اند از قرن‌ دوازدهم‌ فراتر نمي‌رود. شايد بازار قيصريه‌ يا راستة‌ اصلي‌ بازار اصفهان‌ (1029-1030) را كه‌ بي‌شباهت‌ به‌ يك‌ تالار سرپوشيدة‌ طويل‌ نيست‌ بتوان‌ در اصل‌ طلايه‌ و نمونة‌ اوليه‌ و متقدم‌ اين‌ گونه‌ مجموعه‌ها دانست‌. قيصريه‌هاي‌ مغرب‌ نيز تاريخشان‌ از قرن‌ دوازدهم‌ دورتر نمي‌رود؛
و معلوم‌ نيست‌ كه‌ ساختمان‌ اصلي‌ آنها به‌ صورت‌ سراهاي‌ پوشيده‌ بوده‌ يا فقط‌ مجموعه‌هايي‌ از راسته‌هاي‌ شبيه‌ به‌ هم‌ كه‌ در و دربند داشتند (ويرت‌، 1975، ص‌ 12).

پيدايش‌ خانها براي‌ تجارتهاي‌ عمده‌ و خارجي‌. نوعي‌ از ساختمان‌ خان‌ داراي‌ در و دربند، و حياط‌ مياني‌ است‌ كه‌ گرداگرد آن‌ را رواق‌ و ايوان‌ فراگرفته‌ است‌. اين‌ نوع‌ خان‌ در دورة‌ باستاني‌ روم‌ و اشكاني‌ و ساساني‌ سابقه‌ داشته‌است‌؛
ولي‌ در آن‌اعصار جاي‌ اين‌گونه‌ ساختمانها در داخل‌ شهرها نبوده‌ بلكه‌ در خارج‌ شهر يا در فاصلة‌ ميان‌ شهرها بوده‌ است‌، مانند دير گچين‌ در جادة‌ تهران‌ ـ قم‌، رباط‌ انوشيروان‌ در جادة‌ سمنان‌ ـ دامغان‌ در مسير جادة‌ ابريشم‌ (كياني‌ وكلايس‌، ج‌ 1، ص‌ 4؛
كياني‌، 1987، ص‌ 26ـ 32). چاپارخانه‌هاي‌ رومي‌ معروف‌ به‌ ليمِس‌ در جاده‌هاي‌ خاكي‌ و كاروانسراهايي‌ كه‌ به‌ عنوان‌ آسايشگاه‌ مسافران‌ در مراحل‌ و منازل‌ راهها وجود داشتند، هردو مجموعه‌هايي‌ ساختماني‌ با حياط‌ داخلي‌ بوده‌اند كه‌ از همان‌ زمان‌ شباهت‌ بسياري‌ به‌ خانهاي‌ بازارها داشته‌اند (سيرو، ص‌ 51). قصرهاي‌ مشهور بياباني‌ بني‌اميه‌ و نيز احتمالاً قلاع‌ سپاه‌ (لژيون‌)هاي‌ رومي‌ (هرتسفلد، 1912، ص‌ 39ـ41) در بسياري‌ از جزئيات‌ به‌ ساختمانهاي‌ بعدي‌ خانهاي‌ بازار شباهت‌ دارند(كرزول‌، ص‌ 622ـ750؛
بريش‌، ص‌ 141ـ187؛
همچنين‌ رجوع کنید به شكل‌ 61).

احتمالاً ساختمانهاي‌ دوران‌ باستان‌ نيز بر اثر تحول‌ و گسترش‌ مدام‌، به‌ صورت‌ كاروانسراهاي‌ دوران‌ ايوبي‌، سلجوقي‌، و مماليك‌ قرون‌ هفتم‌ و هشتم‌ درآمده‌اند (سواژه‌، 1937، ص‌ 98-121؛
همو، 1939، ص‌ 48 - 55، 1940، ص‌ 1 - 19؛
اِرْدمان‌، 1958، ص‌ 1-39). مسلماً اين‌گونه‌ كاروانسراها با وجود شباهت‌ بسيار هنوز عين‌ خانِ بازارها نيستند. جايگاه‌ تجارت‌ عمده‌ در روم‌ و يونان‌ باستان‌ كمتر در مركز شهر (واكسموت‌ ، ص‌ 2532 - 2534) و بيشتر در بندرگاههاي‌ اين‌ شهرها و در ميدانهايي‌ به‌ نام‌ آمپوريوم‌ بود كه‌ در آن‌ ساختمانهايي‌ براي‌ تجارت‌ عمده‌ به‌ صورت‌ كالنبار و نيز نمايشگاه‌ كالا وجود داشت‌. متأسفانه‌ با وجود كاوشهاي‌ انجام‌ شده‌ هنوز محل‌ تجارت‌ عمده‌ و خارجي‌ در شهرهاي‌ باستاني‌ دمشق‌، انطاكيه‌، و آنكارا معلوم‌ نيست‌. در مورد تَدمُر نيز، كه‌ از لحاظ‌ بازرگاني‌ خارجي‌ شهرت‌ و اهميت‌ داشته‌ است‌، اطلاعات‌ قابل‌ استفاده‌اي‌ در دسترس‌ نيست‌. با اين‌ همه‌، بر اثر نتيجه‌گيريهاي‌ قياسي‌ و آثار برجاي‌ مانده‌ مي‌توان‌ حدس‌ زد كه‌ تجارت‌ عمده‌، تماماً در داخل‌ يا خارج‌ از شهر بوده‌ است‌. چنانكه‌ در بنادر مديترانه‌ محل‌ تجارت‌ عمده‌ تماماً در داخل‌ منطقه‌ و محل‌ مبادلة‌ كالا در ميان‌ راه‌ بوده‌ است‌. در سوريه‌ (شام‌) نيز وضع‌ چنين‌ بوده‌ است‌. كاروانهاي‌ شتر كه‌ از راه‌ بيابان‌ به‌ طرف‌ غرب‌ مي‌آمدند، در ميان‌ راه‌، بار خود را به‌ كاروانهايي‌ از الاغ‌ و قاطر تحويل‌ مي‌دادند تا آنها پس‌ از عبور از سلسله‌ كوههاي‌ غربي‌، خود را براي‌ توزيع‌ به‌ شهرها و بنادر غربي‌ مديترانه‌ برسانند. گذشته‌ از مزاحمتهايي‌ كه‌ يك‌ كاروان‌ بزرگ‌ مي‌توانست‌ در داخل‌ شهر ايجاد كند، جاي‌ كافي‌ براي‌ باراندازي‌ و بارگيري‌ و جابجايي‌ آنها در داخل‌ شهر وجود نداشت‌، ناگزير كاروانها در خارج‌ از حصارهاي‌ شهر بيتوته‌ مي‌كردند. اين‌ رويداد براي‌ رشد و گسترش‌ بازار مركزي‌ اهميتي‌ اساسي‌ و حياتي‌ داشته‌ است‌ زيرا، تجارت‌ عمده‌ كه‌ تا قرن‌ هشتم‌ در خارج‌ شهر جاي‌ داشت‌ از آن‌ پس‌ به‌ مراكز شهري‌ رفت‌ تا در كنار تجارت‌ خرده‌ باشد. حومة‌ الحضر، محل‌ مبادلة‌ كالا و قرارگاه‌ بزرگ‌ تجارت‌ عمده‌ و خارجي‌، احتمالاً تا پايان‌ روزگار ايوبيان‌ باقي‌ بود؛
در روزگار مماليك‌ ويران‌ شد و بازرگانان‌ اروپايي‌ ناگزير در شهر حلب‌ مستقر شدند.

در ميانة‌ قرن‌ نهم‌ از 26 خان‌ در داخل‌ شهر حلب‌ نام‌ برده‌ شده‌ كه‌ پنج‌ خان‌ آن‌ در بخش‌ مركزي‌ بازار، سيزده‌ خان‌ در خارج‌ حصار شهر، و هشت‌ خان‌ ديگر نزديكِ دروازه‌هاي‌ شهر بود؛
ولي‌ از آنها فقط‌ براي‌ تجارت‌ كالاهاي‌ كم‌ارزش‌ و محصولات‌ كشاورزي‌ (زغال‌، ماهي‌، سفال‌، ماست‌، و حنا) استفاده‌ مي‌شد (سواژه‌، 1933، ص‌ 193 به‌ بعد). شواهد زيادي‌ دلالت‌ بر اين‌ دارد كه‌ از خانهاي‌ بازار در ابتدا براي‌ مسكن‌ دادن‌ به‌ بازرگانان‌ خارجي‌ و انبار كردن‌ كالاهاي‌ تجاري‌ آنان‌ استفاده‌ مي‌شد. شايد ويران‌ كردن‌ حومة‌ الحضر، دست‌آويزي‌ ظاهري‌ براي‌ روانه‌ كردن‌ تجارت‌ عمده‌ به‌ داخل‌ شهر بوده‌ است‌ كه‌ با حصار و ديوار محافظت‌ مي‌شده‌ است‌. گذشته‌ از اين‌، صَلاح‌ حاكم‌ شهر نيز در اين‌ بوده‌ كه‌ بازرگانان‌، خصوصاً تجار اروپايي‌ در مركز جايگير شوند تا هم‌ مراقبتشان‌ آسانتر و عمليتر و هم‌ رسيدگي‌ به‌ امور مالياتي‌ و گمركي‌ آنان‌ ميسور باشد. شهر حلب‌ در اين‌ زمينه‌ يكتا و استثنا نيست‌. در شهرهاي‌ تجاري‌ بزرگ‌ ديگري‌ در شرق‌ مديترانه‌ اوضاعي‌ مشابه‌ برقرار بوده‌ است‌. در اماكن‌ متعددي‌ از مناطق‌ ديگر جهان‌ اسلام‌ مي‌توان‌ ثابت‌ كرد كه‌ اروپاييان‌ بسيار زود به‌ عنوان‌ بازرگان‌ و مقيم‌ از خان‌ مركزي‌ بازار استفاده‌ كردند. در اينجا اين‌ سؤال‌ پيش‌ مي‌آيد: آيا ساختمان‌ چنين‌ خانهايي‌ در مركز شهر به‌ دليل‌ استقرار بازرگانان‌ خارجي‌ در قلمرو مماليك‌ در آسياي‌ غربي‌ و مصر نبوده‌ است‌ (هيد، ج‌ 2، ص‌ 427، 456). واضح‌ است‌ كه‌ در پي‌ جنگهاي‌ صليبي‌، تجارت‌ در آسياي‌ خاورنزديك‌ پيشرفت‌ و گسترش‌ فزاينده‌ و شتابنده‌اي‌ يافته‌ است‌؛
بنابراين‌، انتخاب‌ خان‌ مركزي‌ به‌ عنوان‌ مقرّ بازرگانان‌ غيرمحلي‌ كاملاً قابل‌ قبول‌ به‌ نظر مي‌رسد. حجم‌ و ميزان‌ كالاهاي‌ تجارتي‌ براي‌ حمل‌ونقل‌، و انباركردن‌ به‌ حدي‌ افزايش‌ يافته‌ بود كه‌ محل‌ موجود در بازار خرده‌فروشي‌ ديگر براي‌ آن‌ كافي‌ نبود. ازينرو، و نيز به‌ دلايل‌ امنيتي‌، تجار متوجه‌ مراكز شهري‌ شدند. بازرگاناني‌ هم‌ كه‌ از ديگر نواحي‌ مي‌آمدند در توقفگاههاي‌ ميان‌ راه‌ با خان‌ آشنايي‌ پيدا مي‌كردند. بنابراين‌، كاروانسرا كه‌ در اصل‌ محلي‌ براي‌ تجارت‌ عمده‌ و خارجي‌ بود، بخوبي‌ مي‌توانست‌ پذيراي‌ هر گونه‌ تغييري‌ باشد؛
و در عين‌ حال‌ شكل‌ و شيوة‌ معماري‌ سنتي‌ خود را حفظ‌ كند.

خانها در اواخر قرن‌ نهم‌ و آستانة‌ قرن‌ دهم‌ نه‌ تنها در نزديكي‌ دروازه‌ها بلكه‌ در داخل‌ شهر، و در پيوستگي‌ با راسته‌هاي‌ بازار مركزي‌ بودند. مهمترين‌ نمونه‌هاي‌ آن‌: در حلب‌ 916، دمشق‌ 978، قاهره‌ 885، بغداد 978، بورسه‌ نيمة‌ دوم‌ قرن‌ هشتم‌، ادرنه‌ 968، و استانبول‌ 865 بودند (ويرت‌، 1975، ص‌ 17). در كاشان‌، سراي‌ زغاليها، دو در بزرگ‌ چوبي‌ در وسط‌ بازار مسگرها دارد كه‌ روي‌ آن‌ تاريخ‌ 888 ديده‌ مي‌شود (رجوع کنید به بازار كاشان‌، همين‌ مقاله‌؛
شكل‌ 74). با اين‌ حال‌ نمي‌توان‌ انكار كرد كه‌ در اصفهان‌ همين‌ عصر (و شايد پيش‌ از آن‌) خانهايي‌ در محلة‌ بازار بوده‌اند. امّا شاهد واقعي‌ آن‌ را بايد در عصر صفوي‌، قرن‌ يازدهم‌ جستجو كرد. كويهاي‌ بازار و خانهاي‌ بغداد كه‌ سخت‌ متأثر از اسلوب‌ ايراني‌ بوده‌اند، ظاهراً از قرن‌ دوازدهم‌ قديمتر نيستند. تنها، خان‌ جغال‌ (جغاله‌زاده‌ سنان‌ پاشا رجوع کنید به عزّاوي‌، ج‌ 4، ص‌ 127 - 128) پيش‌ از 999 ساخته‌ شده‌ است‌ (هرتسفلد، 1920، ص‌ 198). براي‌ اطمينان‌ از تاريخها، با آگاهي‌، كار را محدود به‌ نمونه‌هايي‌ كرده‌ايم‌ كه‌ تا اين‌ روزگار پاييده‌اند، زيرا ذكر عناوين‌ خان‌، كاروانسرا، قيصريه‌، فندق‌، و وكاله‌ از طرف‌ مؤلفان‌ آن‌ دوران‌ غيردقيق‌ و گاه‌ متناقض‌ به‌ نظر مي‌آيد. چنانكه‌ ناصرخسرو (ص‌ 69 - 70) در وصف‌ كاروانسرايي‌ در مصر الفاظ‌ كاروانسرا، تيم‌، خان‌، و دار را مترادف‌ و هم‌معني‌ به‌ كار برده‌ است‌. ما نيز بدرستي‌ نمي‌دانيم‌ كه‌ محل‌، شكل‌ ظاهري‌ و كاربرد دقيق‌ اين‌ ساختمانها چه‌ بوده‌ است‌. حتي‌ از توضيحات‌ مقريزي‌ در بارة‌ خانها و كاروانسراهاي‌ مركز شهر قاهره‌ بين‌ قرون‌ هفتم‌ تا نهم‌ گزارش‌ روشني‌ به‌ دست‌ نمي‌آيد (ص‌ 194ـ200)، زيرا با گزارشهاي‌ ديگر ناسازگارند. اما از آنجا كه‌ از خانهاي‌ بازار در مركز شهر، هميشه‌ بازرگانان‌ غير بومي‌ استفاده‌ مي‌كردند، رفته‌ رفته‌ بسياري‌ از اين‌ خانها، نقش‌ كاروانسرايي‌ هم‌ پيدا كرد. بازرگانان‌ از اين‌ خانها به‌ عنوان‌ اقامتگاههاي‌ موقت‌، نمايشگاه‌ و فروشگاه‌ كالاهاي‌ تجاري‌، و انبار صادرات‌ و واردات‌ استفاده‌ مي‌كردند. اقامت‌ بازرگانان‌ در شهر ممكن‌ بود مدتي‌ نسبتاً دراز به‌ طول‌ انجامد، از اين‌ رو در طرح‌ ساختماني‌ بسياري‌ از خانها تغييراتي‌ پديد آمد. از اين‌ پس‌ در ساختمان‌ بيشتر خانها طبقة‌ ديگري‌ هم‌ بر ساختمان‌ طبقة‌ همكف‌ افزوده‌ شد كه‌ از طريق‌ راهروهاي‌ سرپوشيده‌ به‌ هم‌ متصل‌ مي‌شد. چاپارخانه‌ها و فندقهاي‌ نيروهاي‌ دريايي‌ اروپايي‌ نيز، به‌ عنوان‌ نوعي‌ واحد مخصوص‌ اسكان‌ بازرگانان‌ خارجي‌، به‌ اين‌ مجموعه‌ افزوده‌ شد. پس‌ از گذشت‌ زماني‌ نسبتاً طولاني‌، مجدداً تغييري‌ در نقش‌ خان‌ بازار پديد آمد كه‌ زمان‌ آن‌ در شهرهاي‌ مختلف‌، متغيّر بود. در اين‌ مرحله‌ بازرگانان‌ و كارفرمايان‌ و سوداگرانِ بزرگ‌ محلي‌ بيش‌ از پيش‌ در اين‌ خانها مستقر شدند و در نتيجه‌ بخشي‌ از بازرگانان‌ خارجي‌ از آنجا رانده‌ شدند. بدين‌ترتيب‌ خانها از قرن‌ سيزدهم‌ به‌ بعد محل‌ دفاتر تجاري‌، انبار كالاهاي‌ عمدة‌ تجارت‌ محلي‌، و جايگاهي‌ براي‌ انباشتن‌ كالاهاي‌ از خارج‌ رسيده‌، محصولات‌ كشاورزي‌ و صنعتي‌، و مشاغل‌ پديد آمده‌ از احداث‌ شركتهاي‌ توليدي‌ و كارخانه‌اي‌ شد (ويرت‌، 1975، ص‌ 17ـ18).


منابع‌:
(134) ابن‌جبير، سفرنامة‌ ابن‌جبير ، ترجمة‌ پرويز اتابكي‌، مشهد 1370 ش‌؛
(135) فروغ‌ اديب‌ صابري‌، تاريخچة‌ بازار تهران‌، تهران‌ 1364 ش‌؛
(136) احمدبن‌ يحيي‌ بلاذري‌، فتوح‌البلدان‌: بخش‌ مربوط‌ به‌ ايران‌، ترجمة‌ آذرتاش‌ آذرنوش‌، تهران‌ 1346 ش‌؛
(137) آرتور اپهام‌ پوپ‌، معماري‌ ايران‌، ترجمة‌ غلامحسين‌ صدري‌ افشار، اروميه‌ 1366 ش‌؛
(138) همو، معماري‌ ايران‌: پيروزي‌ شكل‌ و رنگ‌، ترجمة‌ كرامت‌اللّه‌ افسر، تهران‌ 1365 ش‌؛
(139) ن‌. و. پيگولوسكايا، شهرهاي‌ ايران‌ در روزگار پارتيان‌ و ساسانيان‌، ترجمة‌ عنايت‌اللّه‌ رضا، تهران‌ 1367 ش‌؛
(140) ن‌.و. پيگولوسكايا، و ديگران‌، تاريخ‌ ايران‌: از دوران‌ باستان‌ تا پايان‌ سدة‌ هيجدهم‌، ترجمة‌ كريم‌ كشاورز، تهران‌ 1348 ش‌؛
(141) تاريخ‌ پيشرفت‌ علمي‌ و فرهنگي‌ بشر، از گروهي‌ از دانشمندان‌ جهان‌ به‌ سرپرستي يونسكو، ترجمة‌ پرويز مرزبان‌ و ديگران‌، تهران‌ 1356 - 1359 ش‌؛
(142) حدودالعالم‌، چاپ‌ منوچهر ستوده‌، تهران‌ 1362 ش‌؛
(143) حمزة‌بن‌ حسن‌ حمزة‌ اصفهاني‌، تاريخ‌ پيامبران‌ و شاهان‌، ترجمة‌ جعفر شعار، تهران‌ 1367 ش‌؛
(144) ژان‌ پل‌ ديولافوآ، ايران‌، كلده‌ و شوش‌ ، ترجمة‌ علي‌محمّد فره‌وشي‌، چاپ‌ بهرام‌ فره‌وشي‌، تهران‌ 1364 ش‌؛
(145) حسين‌ سلطانزاده‌، «بازارها در شهرهاي‌ ايران‌»، در شهرهاي‌ ايران‌، چاپ‌ محمّديوسف‌ كياني‌، تهران‌ 1366 ش‌؛
(146) آنتوني‌ شرلي‌ و ربرت‌ شرلي‌، سفرنامة‌ برادران‌ شرلي‌، ترجمة‌ آوانس‌، تهران‌ 1330 ش‌؛
(147) محمّدبن‌ جرير طبري‌، تاريخ‌ طبري‌، ترجمة‌ ابوالقاسم‌ پاينده‌، تهران‌ 1363 - 1365 ش‌؛
(148) محمّدبن‌ عبدالجبار عتبي‌، ترجمة‌ تاريخ‌ يميني‌، از ناصح‌ بن‌ ظفر جُرفادقاني‌، چاپ‌ جعفر شعار، تهران‌ 1357 ش‌؛
(149) عباس‌ عزّاوي‌، تاريخ‌العراق‌ بين‌احتلالين‌، قم‌ 1369 ش‌؛
(150) نصراللّه‌ فلسفي‌، زندگاني‌ شاه‌عباس‌ اول‌، تهران‌ 1353 ش‌؛
(151) آلي‌ ايوانوويچ‌ كولسنيكف‌، ايران‌ در آستانة‌ يورش‌ تازيان‌، ترجمة‌ م‌. ر. يحيايي‌، تهران‌ 1357 ش‌؛
(152) محمّديوسف‌ كياني‌، معماري‌ ايران‌ دورة‌ اسلامي‌ ، تهران‌ 1366 ش‌؛
(153) همو، نظري‌ اجمالي‌ به‌ شهرنشيني‌ و شهرسازي‌ ايران‌ ، تهران‌ 1365 ش‌؛
(154) محمديوسف‌ كياني‌، ولفرام‌ كلايس‌، فهرست‌ كاروانسراهاي‌ ايران‌ ، تهران‌ 1362 ـ 1368 ش‌؛
(155) رمان‌ گيرشمن‌، «كاوشهاي‌ هيئت‌ باستانشناسي‌ فرانسوي‌ در شوش‌ و مسجد سليمان‌ در دو سالة‌ اخير»، ترجمة‌ مسعود رجب‌نيا، هنر و مردم‌، ش‌ 67 و 68 (ارديبهشت‌ و خرداد 1347 ش‌)؛
(156) گي‌لسترنج‌، جغرافياي‌ تاريخي‌ سرزمينهاي‌ خلافت‌ شرقي‌، ترجمة‌ محمود عرفان‌، تهران‌ 1364 ش‌؛
(157) محمّدتقي‌ مصطفوي‌، اقليم‌ پارس‌، تهران‌ 1343 ش‌؛
(158) محمّدبن‌احمد مقدسي‌، احسن‌التقاسيم‌ في‌ معرفة‌الاقاليم‌، ترجمة‌ علينقي‌ منزوي‌، تهران‌ 1361 ش‌؛
(159) احمدبن‌علي‌ مقريزي‌، كتاب‌الخطط‌المقريزيه‌، الشياح‌ (لبنان‌) 1959؛
ملكه‌ ملكزاده‌ (بياني‌)، تاريخ‌ مُهر در ايران‌: از هزارة‌ چهارم‌

(160) تا هزارة‌ اول‌، تهران‌ 1363 ش‌؛
ناصرخسرو، سفرنامة‌

(161) ناصرخسرو، چاپ‌ محمّد دبيرسياقي‌، تهران‌ 1335 ش‌؛
(162) عبدالحسين‌ نوايي‌، ايران‌ و جهان‌: از مغول‌ تا قاجاريه‌، تهران‌ 1364ـ1369 ش‌؛
(163) احمدبن‌ اسحاق‌ يعقوبي‌، البلدان‌، ترجمة‌ محمّدابراهيم‌ آيتي‌، تهران‌ 1356 ش‌؛


(164) M. Back, Die Sassanidischen Staatsinschriften Etymologischer, Acta Iranica, viii , 18, Leiden 1978;
(165) K. Brisch, "Das omayyadische Schlob in Usais. Vorlجuflger Bericht دber die mit Mitteln der D.F.G. unternommene Grabung", in Mitt. des Dt. Archجol. Inst. Abteilung Kairo, 19 (1963);
(166) Dietrich Claude, Die byzantinische Stadt im 6. Jahrhundert, Mدnchen 1969;
(167) Keppel Archibald Cameron Creswell, Early Muslim architecture, vol.1, Umayyads, A.D. 622-750, Oxford, 1969;
(168) EI ., s.v. "Al-suk" (by H. Kindermann), "Baghda ¦ d" (by A.A. Duri);
(169) Encyclopaedia Universalis, Paris 1989-1985, s.v." Palmyre " ;
(170) K. Erdmann, "Notizen zum inneranatolischen Karavansaray. Beobachtungen auf einer Reise im Juli 1953", Kunst. des Orients, 2 (1955);
(171) idem, "Zur tدrkischen Baukunst seldschukischer und osmanischer Zeit", in Istanbuler Mitteilungen, 8 (1958);
(172) Heinz Gaube, Die sدdpersische Provinz Arrag ¦ a § n / Ku ¦ h-G ¦ â lu ¦ yeh von der arabischen Eroberung bis zur Safawidenzeit, Wien 1973;
(173) Philippe Gignoux, Glossaire des inscriptions pehlevies et parthes, London 1972;
(174) L. Golvin, "Quelques notes sur le Su ¦ q al-Qa ¦ tta ¦ nin et ses annexes ب Jerusalem", BEO, 20 (1967);
(175) R. Guilland, "Autour du livre des cإrإmonies de Constantin v Ë Ë Porphyrogإnةte. La Mإsة ou Rإgia", in Actes du VI e Conger. Internat. d' Etudes byzantines ب Paris 1948, vol. Ë Ë , Paris 1951;
(176) Ernest Emil Herzfeld, Erster vorlجufiger bericht دber die Ausgrabungen von Samarra, Berlin 1912;
(177) idem, "Kappital v Ë . Baghdad", in F. Sarre and E. Herzfeld, Archجologische Reise im Euphrat und Tigris Gebiet, vol. Ë Ë , Berlin 1920;
(178) W. Heyd, Histoire du commerce du Levant au moyen-ہge, Leipzig 1885/86, Amsterdam 1959;
(179) W.Karnapp, "Stadtplan, Nordtorstrb Þ e, Stadtmauer und Nordtoranlage", (Die Grabugen in Resafe). Ann. Archإol. Syr. 8-9 (1958/59);
(180) M. Y. Kiani, Iranian caravansarais, Tokyo 1987;
(181) Subhi Y. Labib, Handelsgeschichte طgyptens im Spجtmittelalter, 1171-1517, Wiesbaden 1965;
(182) Jean Lassus, "Dans les rues d'Antioche", BEO, 5 (1935);
(183) K.Lehmann-Hartleben,"Stجdtebau Italiens und des rخmischen Reiches", in Real-Encyclopجdie der Classischen Altertumswissenschaft, 2. Reihe, 3. Band, Stuttgert (1929);
A. Lإzine, "Notes d'archإologie

(184) Ifriqiyenne: I. Le Plan ancien de la ville de kairouan", REI, 35 (1967);
(185) Dhanjiahah Meherjibhai Madan, ed., The complete text of the Pahlavi Dinkard, Bombay 1911;
(186) Xavier de Planhol, "Force إconomiques et composantes culturelles dans les structures commerciales des villes islamiques", in A. Bouhdiba and D. Chevalliers, eds. La ville arabe dans l'Islam, Tunis 1982;
(187) Mikhail Ivanovich Rostovtsev, ed., The excavations at Dura-Europos. Preliminary Report on fifth Season of Work, October 1931- March 1932, New Haven 1934;
(188) J. Sauvaget, "Les Caravansإrails syriens du Hadjdj de Constantinople", AI , 4 (1937);
(189) idem, Caravansإrails syriens du moyen-ہge", AI , 6 (1939), 7 (1940);
(190) idem, "Les peries choisies d'Ibn ach-Chinna", Matإriaux pour servir a l'histoire de la ville d'Alep., vol. I, Beirut 1933;
(191) Maxime Siroux, Anciennes voies et monuments routiers de la rإgion d'Ispahہn, Le Caire 1971;
(192) A. Tafazzoli, "A list of Trades and Crafts in the Sassanian period", Archaeologische Mitteilungen aus Iran, Neue Folge, v Ë Ë (1974);
(193) Georges Tchalenko, Villages antiques de la Syrie du Nord;
(194) le massif du Bإlus ب l'إpoque romaine, vol.1, Paris 1953;
(195) Behcet غnsal , Turkish Islamic architecture in Seljuk and Ottoman times 1071-1923, London 1959, L. Vanden Berghe, "Rإcentes, dإcouvertes de monuments Sassanides dans le Fars", Iranica Antica, v (1961);
(196) W. Wachsmuth, "Emporion", in Real-Encyclopجdie der Classischen A i ther tumswissonschaft, vol.2, Stuttgart 1905;
(197) Eugen Wirth, "Die orientalische Stadt", Saeculum, xxv Ë , 1(1975);
idem, "Zum Problem des Bazars (suq, µar í i)", in Der Islam, L Ë (1974), L Ë Ë (1975).

/ ايرج‌ پروشاني‌ /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5450
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست