جوهرالنَّضید فی شرح منطقالتجرید ، كتابی در منطق به عربی، تألیف علامه حلّی *، در شرحِ بخش منطق كتاب تجرید خواجهنصیرالدین طوسی*. منطق تجرید یك دوره كامل و بسیار مختصر در منطق است و علامه حلّی بهسبب همین اختصار ــ كه موجب دشواری در فهم عبارات آن شده ــ و نیز به جهت احتوای كتاب بر مباحث ارزنده، به شرح آن پرداخته است (علامه حلّی، 1384 ش، ص 20).
منطق تجرید و شرح آن ( الجوهرالنّضید ) مشتمل بر نُه فصل است: 1) در باره مدخل منطق، شامل مباحثی از قبیل دلالت الفاظ، اقسام حمل و كلیات خمس؛ 2) در باره مقولات، كه در آن از اقسام تقدم و تأخر نیز بحث میشود؛ 3) در باره قضایا، شامل مباحثی در باره اجزای قضیه، اقسام آن، مناط صدق در قضایا، تلازم شرطیات، جهات قضایا، تناقض و عكس؛ 4) در باره قیاس، كه از مباحثی همچون اقسام قیاس، اشكال چهارگانه قیاس اقترانی، شرایط انتاج آن، قیاس اقترانی شرطی، قیاس استثنایی و لواحق آن بحث میكند؛ 5) برهان وحد، كه در آن اقسام «مطالب» (پرسشهای سهگانه ما، هل و لِمَ)، مبادی برهان، شرایط مقدمات برهان، احوال علوم، اقسام حد و مشاركت حد و برهان مطرح میشود؛ 6) جدل، شامل مباحثی چون مبادی جدل، مادّه و صورت و مواضع آن؛ 7) مغالطه، كه در آن مواد مغالطه و اسباب آن بیان میشود؛ 8) در باره خطابه؛ 9) شعر.
الجوهرالنّضید به سبك «قال» و «اقول» نگاشته شده و دارای ویژگیهای شروح انتقادی، تحلیلی و توضیحی است. نویسنده آن از اقوال بزرگان فن منطق، همانند ارسطو (رجوع کنید به علامه حلّی، 1384 ش، ص 352، 398، 406، 438) و ابنسینا (همان، ص 38ـ39، 59، 62، 251)، استفاده كرده و در برخی موارد (رجوع کنید به همان، ص 33، 44، 50، 68، 300) خواننده را به كتاب الاسرارالخَفیه (اثر دیگری از علامه حلّی) ارجاع داده است.
خواجهنصیرالدین طوسی منطق تجرید را مطابق با ساختار بخش منطق كتاب شفاء ابنسینا و به روش ارسطویی نگاشته و از اینرو، در آن به بحث در باره مقولات پرداخته و دلیل این كار را نیاز منطقی به بحث مقولات در مباحث حدود و اكتساب آن دانسته است (رجوع کنید به ابنسینا، 1403، ج 1، ص 83 ـ84، شرح نصیرالدین طوسی). علامه حلّی نیز، به تبعیت از او، در الجوهرالنّضید (1384 ش، ص 49ـ64) مقولات را شرح كرده و از صناعات خمس به تفصیل سخن گفته و حد و رسم را در بخش فن برهان مطرح كرده است، در حالی كه در آثار منطقی دیگرش (مانند بخش منطق الاسرار الخفیه، و القواعدالجَلیه)، به پیروی از روش ابوعلیسینا در منطق اشارات، بحث مقولات را از مباحث فلسفی دانسته و آن را از منطق به فلسفه منتقل كرده است (نیز رجوع کنید به ابنسینا، 1405، ج 1، فن 2، مقدمه مدكور، ص 8؛ ملكشاهی، ج 2، ص 19ـ20). وی از صناعات خمس تنها به طرح برهان و مغالطه اكتفا كرده و پس از طرح كلیات خمس، حد و رسم را از فن برهان به مبحث تصورات منتقل كرده است. بنابراین، باب معرِّف (مباحث مربوط به تعریف) را قبل از باب حجت (مباحث مربوط به استدلال) آورده است (رجوع کنید به ملكشاهی، ج 2، ص 22).
ایجاز، اشتمال بر تمامی بخشها و ابواب منطق، و اجتناب از طرح آرای گوناگون بهطور گسترده، موجب گردید كه منطق تجرید، به منزله متن آموزشی مناسب، مورد توجه قرار گیرد، چنانكه متأخران در كتابهای آموزشی خود دقیقاً مطالبی را از آن نقل كردهاند (برای نمونه رجوع کنید به صدرالدین شیرازی، 1378 ش، ص 53). وجود نسخههای متعدد الجوهرالنّضید(رجوع کنید به حسینی اشكوری، ج 1، ص 153، ج 12، ص 268، ج 15، ص 293؛ فاضل، ج 1، ص 81؛ حجتی، ص510؛ عربزاده، ص 231؛ ولائی، ج 11، ص 439ـ440) و نیز چاپهای مكرر آن (رجوع کنید به ادامه مقاله)، نشان میدهد كه این كتاب یكی از رایجترین متون درسی منطق بوده و حكیمان متأخر و مدرسان معاصر نیز از آن استقبال شایانی كردهاند.
الجوهرالنّضید از جهاتی با دیگر آثار منطقی علامه حلّی (مستقل یا غیرمستقل) متفاوت است، از جمله اینكه چون تفصیل زیاد و اجمال بیش از حد ندارد، از دیگر آثار منطقی علامه حلّی ممتاز و متمایز است (علامه حلّی، 1384 ش، همان مقدمه، ص 14). علامه حلّی در الجوهرالنّضید مباحثی مانند نسبتهای چهارگانه بین مفاهیم، كلی طبیعی، كلی منطقی و كلیعقلی، قضایای سهگانه (خارجیه، ذهنیه، حقیقیه) و تحلیل ساختار معنایی قضیه (= تحقیق محصورات) را مطرح نكرده، اما در القواعدالجَلیه (ص 222ـ224، 254ـ 255) و الاسرار الخَفیه (ص 23 ـ 24، 61ـ63) آنها را آورده است. همچنین مباحثی همچون مقولات و تناقض در شرطیات را در الجوهرالنّضید (1384 ش، ص 49ـ64، 134) مطرح كرده، اما در سایر آثار منطقیاش آنها را ذكر نكرده است.
در منطق تجرید از ماهیت منطق و موضوع آن بحث نشده، اما شارح در الجوهرالنّضید (1384 ش، ص 22) بهطور مختصر به بیان آن پرداخته است. علامه حلّی در این اثر برخلاف نظر خواجه، به این موارد قائل است:
1) قضایای طبیعیه در زمره قضایای مهمله نیستند. خواجه نصیرالدینطوسی چون قضایای طبیعیه را مستقل از قضایای مهمله ندانسته، در منطق تجرید از آنها نامی نبرده است. علامه حلّی (1384 ش، ص 96) علاوه بر قضیه طبیعیه در باره قضیه عامه نیز سخن گفته است و طرح آن از نوآوریهای وی به شمار میآید. گفتنی است آنچه را كه كاتبی قزوینی، متكلم و منطقدان (متوفی 493؛ ص 251ـ252)، قضیه طبیعیه تلقی كرده، علامه حلّی (همانجا) قضیه عامه دانسته است. 2) در قضایای شخصیه تضاد قابل تحقق است (همان، ص 126). 3) نفی اخذ علل در حدود (همان، ص 343). 4) نتایج قیاس مشتمل بر دو مقدمه منفصله مانعهالجمع است (همان، ص250). 5) دلالت لفظ بر معنا تابع اراده و قصد گوینده نیست (همان، ص 26؛ همو، 1417، ص 196)؛ 6) نفی شرطِ تعلقِ ایجاب و سلب، به لزوم و شرطِ صدقِ مقدّم، در سالبه اتفاقیه، در تلازم شرطیات (همو، 1384 ش، ص 88 ـ89)؛ 7) نحوه ترتیب مطالب (پرسشهای ما، هل، لِمَ؛ همان، ص 308).
علامه حلّی در الجوهرالنّضید همچنین بر خلاف آرای منطقی برخی از اندیشمندان (برای نمونه رجوع کنید به ابنسینا، 1364 ش، ص 27ـ 28؛ بهمنیاربن مرزبان، ص 55؛ كاتبی قزوینی، ص 257) نظریاتی دارد كه برخی از آنها عبارتاند از: 1) اعم بودن سالبه نسبت به موجبه معدوله، اعتباری است نه بر حسب موضوع (علامه حلّی، 1384 ش، ص 95؛ نیز رجوع کنید به همو، 1417، ص 258؛ صدرالدین شیرازی، 1981، سفر 1، ج 1، ص370ـ 372)؛ با این بیان كه تفاوت قضیه موجبه و سالبه در باب موضوع و اخصیت موجبه از سالبه بدینسبب است كه در سالبه میتوانیم از موضوع غیرثابت از آن جهت كه غیرثابت است، امری را سلب كنیم، اما قضیه موجبه ــ اگرچه میتواند موضوع ثابت داشته باشد ــ نمیتوان بر موضوع ثابت یا غیرثابت از آن جهت كه غیرثابت است حكمی نمود بلكه از آن جهت كه ثابت است ــ اگرچه این ثبوت ذهنی باشد ــ حكمپذیر است. بنابراین، اعمّیت سالبه به اعتبار حیثیت است نه به اعتبار وجود یا عدم موضوع. 2) همه شرایط هشتگانه تناقض، متعلق به موضوع و محمول است و ارجاع برخی شروط به موضوع و اختصاص بعضی دیگر به محمولْ باطل است (علامه حلّی، 1384 ش، ص 124ـ 125؛ نیز رجوع کنید به همو، 1417، ص290ـ292). علامه حلّی (1384 ش، ص 337) همانند خواجهنصیر طوسی و ابنسینا (1403، ج 1، ص 95) از ذكر لفظ «كوتاه» در تعریف حد (= گفتار كوتاه دالّ بر ماهیت شیء) انتقاد و آن را حذف كرده است و بر خلاف بوعلی (همانجا)، برای رفع ابهام از واژه «دالّ» و ارائه تعریفی مانع برای حد، قید بالذات را به تعریف حد افزوده است. 3) موضوع منطق معقولات ثانیه است (علامه حلّی، 1384 ش، ص 22). وی در اینجا هیچ قیدی برای معقولات ثانیه قائل نشده، در حالیكه ابنسینا (1404، ص 167ـ 168) معقولات ثانیه را، مشروط به اینكه ما را از معلوم به مجهول هدایت كنند، موضوع منطق دانسته است. برخی بر نظر علامه حلّی و همفكرانش در این باره اشكال وارد كردهاند (برای نمونه رجوع کنید به سبزواری، ج 1، ص60ـ62، تعلیقات حسن زاده آملی). علامه حلّی (1384 ش، ص 57) در مباحث فلسفیای كه بهتبع بحث مقولات در الجوهرالنّضید مطرح میشود، حركت در جوهر را انكار كرده است.
الجوهرالنّضید، بر اساس نسخههای متعدد و با توضیحات فارسی محسن بیدارفر، در 1381 و 1384 ش در قم به چاپ رسید (برای آگاهی از چاپهای دیگررجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 5، ص290؛ كدیور و نوری، ج 2، ص 1569). منوچهر صانعی درهبیدی آن را به فارسی ترجمه و در 1370 ش در تهران چاپ كرد.