جو ، دانه گیاهی یك ساله از جنس هُردئوم (تیرهگندمیان)، دارای چندین گونه، كه جو معمولی با نام علمی هردئوم وولگاره یا هردئوم دیستیكُم، از انواع كاشته شده این غله مهم است كه از قدیم خوراك انسان و حیوان بوده است(برای وصف مشروح انواع جو و نامهای علمی و محلی آنها در ایران رجوع کنید به طباطبائی، كتاب 1، ص90ـ124). در منطقه گیاهْ جغرافیایی ایران سیزده نوع جو، شامل گونههای وحشی و مزروع، گزارش كردهاند. گونههای مزروع عبارتاند از: 1) هُردئوم گلاوكم كه هم كاشته میشود و هم در زمینهای بایر میروید؛ 2) ه. اسپونتانئوم كه به صورت دیم كاشته میشود؛ 3) ه. دِستیكُم؛ 4) ه. وولگاره و 5) ه . آئگیسراس. تقریباً همه این گونهها، به جز گونه آخر، علاوه بر ایران، در افغانستان، مغرب پاكستان، تركمنستان و مشرقعراقكاشتهمیشوند (برایشرح و محل دقیق رویش هریك از انواع رجوع کنید به بور، ش17، ص232ـ243).
واژگان. جو در فارسیمیانه jaw (مكنزی، ذیلواژه)؛ در اوستایی yava (بارتولومه، ستون 1265ـ1266)؛ در بعض زبانها و گویشهای ایرانی، از جمله كردی jo (شرفكندی، ذیل واژه)، لریjō (ایزدپناه، ذیلواژه)، گیلكی jo (سرتیپپور، ذیل واژه) و بلوچی jō و jav (هرن، ذیل واژه)؛ در نواحی تركی زبان arpa (ثقفی، ذیل واژه) و در عربی شَعیر خوانده میشود.
پیشینه شناخت و كاشت. جو یكی از نخستین غلههای كاشته شده است. بعضی، خاستگاه آن را غربآسیا میدانند. بقایای نیمسوخته جو در گورهایی در آسیایصغیر یافته شده كه متعلق به 3500 سال پیش از میلاد است( آمریكانا، ذیل"Barley" ). به احتمال دیگر، كاشت جو در بلندیهای اتیوپی و در جنوبشرقی آسیا از دورانهای پیش از تاریخ آغاز شدهاست و گمانمیرود كه پنجهزار سال پیش از میلاد در مصر كاشته میشده است( بریتانیكا، ذیل "Barley" ؛ قس طباطبائی، همانجا). در ایران كاشتجو، مانند كاشت گندم، به آغازِ كشاورزی باز میگردد. در منطقه موسوم به هِلالِ خَصیب نوعیجو وحشی(همان هردئوم اسپونتانئوم) یافتمیشود. به طور كلیجوهای وحشی، از جمله نوع مذكور كه تنها سَلَف همه شكلهای مزروع است، در شمال شرق ایران و شمال افغانستان تا كوههای هندوكش گستردهاند ( د. ایرانیكا، همانجا).
یكیاز كهنترین اَسناد در باره جو، به عنوان غلهای مهم در زندگیآدمیان، حُكمیاست كه در عهد عتیق(سِفْرِ لاویان، 27:16) در باره ارزیابی هر قطعه زمین بر اساس مقدار جو موردنیاز برای كِشت آن آمده و ظاهراً حاكی از وسعت سطح زیر كشت جو در آن روزگار است. همچنین در عهد عتیق آمده كهجو هم برای تهیه نان(سِفْرِداوران، 7:13) و هم برای خوراك چهارپایان (كتاب اولپادشاهان، 4:28) كاشتهمیشدهاست. تصویر سه سنبلهجو منقوش بر روی سكهای از دورانآگریپایاول، پادشاه یهود (41ـ44 میلادی؛ رجوع کنید به د. جودائیكا، ذیل"Barley" )، نیز دالّ بر اهمیت اینغله در زندگیمردم آنروزگار است. گیاهداروشناسان دورهاسلامی، گندمی وحشی به نام سُلت(شُلت، كُلتا) را، به اشتباه، نوعی جو پنداشتهاند. شاید دینوری (سده سوم) نخستین كسی بوده كه چنین اشتباهیكردهاست(رجوع کنید به ج2، ص42، ش527) و پس از او در كتاب الفلاحهالنبطیه، تألیف یا ترجمه ابنوحشیه(سدهچهارم؛ ج1، ص424ـ425)، با كلماتی حاكی از عدم اطمینان آمده است كه در بابِل نوعیجو به نام كلتامیروید كه میگویند همان شعیر رومی (= خَنْدَروس ) است، به ظاهر شبیه گندم است اما سفتی گندم را ندارد و مانند جو متخلخل است و میافزاید كه در زبان یونانی این گیاه نامی دارد كه نه شبیه نام جو است و نه مانند نام گندم (محتملاً اشاره او به همان«خندروس» است). پساز او دیگران نیز همیناشتباه را تكرار یا از ابنوحشیه نقل كردهاند، از جمله ابنسینا (ج1، كتاب2، ص746) و ابنعَوّام(ج2، ص46). مایرهوف، در شرح خود بر كتاب اسماء العقّارابنمیمون(سدهششم)، در باره هویت سلت نوشته است: «سلت گونهای گندمِ وحشی شبیه به جو است» (ش، ص131ـ 132).
طبع و خواص جو. بقراط (ح 460 ـ ح 370 قم) در كتاب الامراضالحادّه، از آنچه از جو به دستمیآید به ذكر كشك جو بسندهكرده و آن را بهترینغذا برای بیماریهای سختدانسته، زیرا دارای ده ویژگیاستكه به گفته او در چیز دیگری جمع نمیشوند، از جمله لزوجت، نرمی و رطوبت معتدل كهعطش را رفعمیكند(به نقل ابنبیطار، ج4، ص135). به نوشته دیوسكوریدس (سدهاولمیلادی) در هیولی الطبّ فی الحشائش و السموم (ص176)، غذائیت جو از گندم كمتر است و به سبب وجود مادّهای مغذّی كه هنگام جوشیدنِ جو از آن خارج میشود، غذائیت آبِ جو (ماءالشعیر) از جو بیشتر است و مانعاز خشكینای و جراحتآنمیشود. بهعقیدهجالینوس(129ـ 199 میلادی) طبعجو سرد و خشك در درجهاول و خشكانندگی سَویقِ(= آرد بوداده) جو بیش از جو است(به نقل ابنبیطار، ج3، ص 62). ماسَرجویه(سده دوم) طبعجو را سرد در درجه دوم و خشك دانسته، اما گفته است كه جو پوستكنده، خشكاننده (مجفّف) نیست و نوشیدن ماءالشعیر را نیز برای از بینبردنلك و پیس مفید دانسته است(به نقل رازی،1374ـ1390، ج21، قسم1، ص 100). به نظر محمدبنزكریای رازی(250ـ313) طبعجو به اعتدال نزدیكتر است تا به سردی. جو نفّاخ است و برایكسانی كه از بیماریهایناشی از سردی و قولنج رنج میبرند مضر و برای لاغر شدنو نیز برایكسانی كه گرم مزاجاند مفید است(1408، ص122). ویغذائیت نانجو را نیز كمتر از نانگندم دانستهاست(ص125). به عقیده ابنوحشیه( الفلاحهالنبطیه، ج1، ص421)، جو از گندمسردتر و مرطوبتر و خونی كه از آن به وجود میآید كمتر از خون حاصل از گندم است. وی از نوشیدنی دیگری به نام «ماء دشیش» یاد كرده (همان، ج1، ص422) كه ظاهراً لعابِ حاصل از جوشاندن جو در آباست. اَخَوینی بخاری(متوفیح 373) در نكوهش آشامیدن فقّاع و شَلماب/ شِلماب(نوعیمُسكر كه از گندم میگرفتند)، به نقل از پزشكان پیشین یا همعصر خود، گفتهاستایندو سببپدیدآمدنسودا، استسقا و ابتلا به جذاممیشوند و معده را ضعیفمیكنند (ص168ـ 169). به نوشته ابنبُطْلانبغدادی(سدهپنجم)، جو برای قوّتدافعه سودمند و برای درد شكم مضر است و اگر دانهجو تیره رنگ باشد برودتش كمتر است. وی پس از ذكر طرز تهیه كشكاب (جو خیسكرده و پخته كه كف آن را بگیرند)، در بارهخواص آن گفته است: «هم دفع را تسهیل میكند و هم مُدرّ استو به سبب رطوبت موجود در آنتشنگی را رفعمیكند» (ص24- 25). به عقیده اسماعیلبن حسنجرجانی(متوفی530؛ ص131) نانجو زودتر از معده و رودهها بیرون میرود، به همینسببمزاج را نرم میكند، اما مصرف مداوم نان جو بدن را سرد میكند. ابنبیطار (ج3، ص63) از تركیبی متفاوت یاد كردهاست كه ماهیت آن معلوم نیست: «خمیرترش آن[جو] را با شیرترش مخلوط كردهمیگذارند یك شب بماند و سپسمینوشند. عطشناشی از تب و گرمایمعده را فرو مینشاند.» به عقیده داوود انطاكی(متوفی1008؛ ص305) خوردنجو در بهار و تابستان برای كاستن از غلیان خون و التهاب صفرا و عطش مفید است. به نوشته حكیم مؤمن(سدهیازدهم؛ ص165)، مخلوط شكر و سَویقِ جو بهترینغذا برای كودكان است.
جو در احادیث و روایات. درباره جو روایات بسیاری آوردهاند، از جمله مجلسی در بِحار الانوار از امامصادق علیهالسلام نقل كردهاست: «اگر خدا چیزی را شفابخشتر از جو میدانست آن را غذای پیامبران قرار میداد» (ج63، ص255، نیز رجوع کنید به ج59، ص279). در منابع فقهی، آشامیدن آبجو یا فقّاع كه از جو به دستمیآید و سُكرآور است، حراماست و این غیر از ماءالشعیر است كه از جوشاندنجو حاصل میشود و مُسكر نیست(رجوع کنید به توضیح المسائل مراجع، ج1، ص89 ـ 90؛ فقاع*).
كاشت جو در ایران. طبق آمار وزارت جهاد كشاورزی در سال زراعی1380ـ1381 ش، سطح زیر كشتجو در ایران، حدود 67ر1 میلیونهكتار و میزان تولید جو حدود 08ر3 میلیون تُن برآورد شدهاست(ایران. وزارتجهاد كشاورزی، ج1، ص23). میزان واردات این محصول نیز، در 1380 ش طبق آمار گمرك جمهوری اسلامی ایران(ص18) 63ر260 ، 924 تن بوده است.
امروزه مهمترین كاربرد جو در صنایعغذایی، تهیه مالت و عصاره مالتاست كه مادّه اصلی در تهیه بعضی آشامیدنیها و غذاهاست (برای طرز تهیه و موارد استعمال مالت و عصاره آن رجوع کنید به زرگری، ج4، ص702ـ 705). دانه نیمكوب جو نیز در تهیه برخی از آشها به كار میرود.
جو در ادبیات فارسی. در ادبیات فارسی هرجا سخن از جو رفته بیشتر منظور نشان دادن ناچیزی و كمبهایی شیء موردنظر بودهاست(مثلاً رجوع کنید به حافظ، ج1، ص680، 814). جو در ادبیاتعامیانه فارسینیز در مثلها و اشعار بسیاری به كار رفته است، مانند «گندم نمای جو فروش» (برای تمثیلها و باورهایعامیانه در باره جو رجوع کنید به شاملو، ذیل واژه).
منابع: (1) علاوه بر كتابمقدّس. عهد عتیق؛ (2) ابنبطلان، تقویمالصحه، ترجمه فارسی از مترجمی نامعلوم (اواخر قرن پنجم/ اوایلقرنششم)، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران1366 ش؛ (3) ابنبیطار؛ (4) ابنسینا؛ (5) اخوینی بخاری؛ (6) انطاكی؛ (7) ایران. وزارت جهاد كشاورزی، معاونت برنامهریزی و اقتصادی. دفتر آمار و فناوری اطلاعات، آمارنامه كشاورزی، ج1، تهران1382 ش؛ (8) حمید ایزد پناه، فرهنگ لری، تهران1363 ش؛ (9) توضیح المسائل مراجع: مطابق با فتاوای دوازده نفر از مراجع معظّم تقلید، گردآوری محمدمحسن بنیهاشمیخمینی، قم: دفتر انتشاراتاسلامی، 1378 ش؛ (10) نیرالزمانثقفی، فرهنگ فارسیـ آذربایجانی، تهران1377ـ 1378 ش؛ (11) اسماعیلبن حسن جرجانی، ذخیره خوارزمشاهی، چاپ عكسی از نسخهای خطی، چاپعلیاكبر سعیدی سیرجانی، تهران1355 ش؛ (12) شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران1362 ش؛ (13) حكیم مؤمن؛ (14) احمدبن داوود دینوری، كتابالنبات، ج2: حروف سـ ی، گردآورده محمد حمیداللّه، قاهره1973؛ (15) دیوسكوریدس، هیولی الطبّ فی الحشائش و السموم، ترجمه اِصْطِفَنبن بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا.دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان1952؛ (16) محمدبنزكریا رازی، كتاب الحاوی فی الطب، حیدرآباد، دكن1374ـ1390/ 1955ـ 1971؛ (17) همو، المنصوری فی الطب، چاپ حازم بكری صدیقی، كویت 1408/1987؛ (18) علیزرگری، گیاهان داروئی، ج4، تهران 1369 ش؛ (19) جهانگیر سرتیپپور، ویژگیهای دستوری و فرهنگ واژههای گیلكی، رشت 1369 ش؛ (20) احمد شاملو، كتاب كوچه، حرفج، تهران1381 ش؛ (21) عبدالرحمانشرفكندی، فرهنگ كردی ـ فارسی= هه نبانه بورینه، تهران1369 ش؛ (22) محمد طباطبائی، گیاهشناسی كاربردی برای كشاورزی و منابعطبیعی، كتاب1: گیاهان زراعتهایبزرگ، تهران1365 ش؛ (23) الفلاحه النبطیه، الترجمه المنحوله الی ابنوحشیه، چاپ توفیقفهد، دمشق1993ـ 1998؛ (24) گمرك جمهوری اسلامی ایران، آمار بازرگانی خارجی جمهوری اسلامی ایران: واردات سال1380، تهران 1381 ش؛ (25) مجلسی؛ (26) پاول هرن، اساس اشتقاق فارسی،[ با توضیحات یوهان هاینریش هوبشمان]، ترجمه جلال خالقی مطلق، تهران1356 ش؛
(27) Christian Bartholomae, Altiranisches Worterbuch , Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961; (28) N. L. Bor, Gramineae ( = K. H. Rechinger, ed., Flora Iranica , no. 70), Graz 1971; (29) EIr ., s.v. "Barley. II: In Afghanistan" (by D. Balland); (30) Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982, s.v. "Barley" (by Jehuda Feliks); (31) The Encyclopedia Americana , Danbury 1984, s.v. "Barley" (by W.A. Davidson); (32) Ibn ـ Awwam, Le livre de l'agriculture d'Ibn-al-Awam (Kitab-al-felahah ), tr. J.-J. Clement- Mullet, Paris 1864-1867, repr. Tunis 1983; (33) David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary , London 1971; (34) Maimonide, Sarh asma al- ـ uqqar شرحأسماء العّار ) L'explication des noms de drogues ), un glossaire de matiere medicale..., tr.& ed. Max Meyerhof, Cairo 1940; (35) The New Encyclopaedia Britannica , Chicago 1985, Micropaedia .