responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5115

 

جنون (1)‌ ، عنوانی‌ عام‌ برای‌ شماری‌ از بیماریهای‌ روانی‌ كه‌ در طب‌ دوره‌ اسلامی‌ مورد بررسی‌ قرار گرفته ‌و در فقه‌ و حقوق‌ نیز احكام ‌مترتب ‌بر آن ‌ارائه ‌شده ‌است‌.

1) مباحث ‌پزشكی‌، واژه ‌جنون‌، از ریشه ‌ج‌ ن‌ ن‌ به‌ معنای‌ پوشاندن ‌و پنهان ‌كردن‌، با جِنّ (پنهان‌شده‌) و جنین‌(هر چیز پنهان ‌و پوشیده‌) هم‌خانواده‌است‌(رجوع کنید به خلیل‌بن‌ احمد؛ جوهری‌، ذیل‌«جنّ»). در طب‌ دوره‌اسلامی‌انواعی‌از بیماریهای ‌مغز و روان‌ با نامهای ‌جداگانه ‌مشخص‌ شده‌اند، ولی‌ این ‌مرزبندیها در مواردی‌ صریح‌ و دقیق ‌نیستند و در بسیاری‌ موارد هم‌ پوشی‌ دارند؛ در مواردی ‌واژه‌ جنون‌ معادل ‌مانیا، و در مواردی‌ معادل ‌حد اعلای‌ بیماری‌ است‌. لذا این‌ مقاله‌ مشتمل‌ است ‌بر شماری‌ بیماریهای‌ مغزی‌ و روانی‌. تك‌نگاریهای‌شناخته‌شده‌، در باره ‌مالیخولیا هستند و ظاهراً اثر مستقلی ‌در باره‌ جنون‌ نگاشته‌ نشده ‌است‌.

دیدگاههای ‌پزشكان ‌دوره ‌اسلامی ‌در باب ‌این ‌بیماریها، به‌ دلیل‌نفوذ مكتب‌اسكندریه‌، عمدتاً مبتنی ‌است ‌بر دیدگاههای ‌پزشكان‌ یونان ‌به ‌طور اعم‌، و جالینوس‌*به ‌طور اخص‌. خود آثار جالینوس‌ نیز ریشه ‌در پزشكی‌ بقراطی‌ داشت‌. مؤلفانِ مهم‌ترین ‌آثار دوره‌اسلامی‌ در این‌ زمینه‌، یا از اصل‌ آثار جالینوس‌ یا از ترجمه‌ عربی‌ یا سریانی‌ آنها بهره‌برده‌اند. به ‌عقیده‌ جالینوس‌، سه‌ نیرو در سه ‌اندام ‌اصلی‌ بدن‌ جای‌ گرفته‌اند و تأثیر متقابل ‌این‌ نیروها تمام‌ فرایندهای ‌جسمانی ‌را هدایت ‌می‌كنند: نیروی‌شهوانی روح ‌در كبد جای ‌دارد و مسئول ‌شهوت‌ و رشد و تغذیه‌است‌، نیروی‌ آتشین‌ در قلب‌جای‌دارد و ایجادكننده ‌عواطف‌ است‌، و نیروی ‌تعقل‌ در مغز قرار دارد و ویژه‌ انسان‌ است‌ و جسمانی‌ است‌. این ‌نیرو مسئول ‌حواس‌، حركات ‌ارادی‌ و فعالیتهای‌ ذهنی‌ است‌. جالینوس ‌برای ‌تشریح‌ عملكرد قلب‌ و مغز، وجود دو روح‌ را فرض ‌كرده ‌است‌: روح‌ حیات ‌بخش‌ در قلب‌ و روح‌ نفسانی ‌در مغز.

در پزشكی ‌اسلامی ‌این ‌سه ‌نیرو را القوه‌الطبیعیه‌، القوه‌الحیوانیه‌ و القوه‌النفسانیه‌ می‌نامیدند (رجوع کنید به بایسترفلت‌، ص‌119ـ 136). در ارتباط ‌با این ‌سه ‌نیرو، سه ‌روح ‌فرض‌ می‌شد كه ‌در عملكرد بدن ‌نقش‌ اساسی ‌داشتند: روح‌ طبیعی‌ در جگر، كه ‌از طریق ‌وریدها به‌ اندامها منتقل ‌می‌شد؛ روح‌ حیوانی ‌كه‌ از قلب ‌سرچشمه‌ می‌گرفت‌؛ و روح‌ نفسانی‌، كه ‌از روح‌ حیوانی ‌سرچشمه‌ می‌گرفت‌ و از طریق ‌دو شریان‌ گردن‌ به ‌مغز می‌رسید و تبدیل‌ به ‌روح‌ نفسانی ‌در پشت ‌مغز تبدیل ‌می‌شد. روح‌ در بطن‌ خَلفی ‌مغز به‌ حافظه‌ و حركات‌ جسمی‌، از طریق‌ اعصاب‌ كمك‌، می‌كرد و در قسمت‌ جلوی ‌مغز، اندیشه‌، ادراك ‌و تخیل ‌را تحت‌تأثیر قرار می‌داد و در بطن‌ مركزی‌ به ‌شناخت ‌كمك‌ می‌كرد. بنا به ‌نظر جالینوس‌، و نیز مؤلفان ‌دوره ‌اسلامی‌، سه‌ عملكرد عقلی‌ ممكن‌ بود همه‌ با هم‌ یا جداگانه‌، از فزونی ‌اخلاط‌ در دیگر نقاط‌ بدن ‌یا در خود مغز، آسیب‌ ببینند (رجوع کنید به هاروی‌ ، ص‌12، 19ـ21، 26ـ27).

از روزگار بقراط‌ تا جالینوس‌ طرح‌ طبقه‌بندی‌ اختلالات‌ روانی ‌به ‌تدریج ‌پیشرفت‌ كرد و شكلهای ‌حاد اختلالهای ‌روانی همراه‌ با تب‌، از قبیل‌ فرنیطس‌/ قرانیطس‌، لیثرغس‌، و شكلهای ‌مزمن‌ بدون‌ تب‌، چون‌ مانیا و مالیخولیا، را شامل‌شد (درابكین‌ ، ص‌226، 229).

طب ‌اسلامی‌، متأثر از پزشكی‌ یونانی‌، بیماریها، از جمله‌ بیماریهای ‌مغز و روان‌، را بیماریهای ‌جسمانی ‌ناشی ‌از برهم‌ خوردن‌ تعادل‌ اخلاط‌ چهارگانه ‌بدن‌ می‌دانست‌. در باب‌ اختلال‌ روانی‌، سودا را منبعِ علت‌شناسی‌ ، همچنان‌ كه ‌منبع ‌بسیاری ‌از دیگر بیماریها، می‌دانستند. واژه‌یونانی‌ melaina chole غالباً به ‌معنای‌ غلبه‌ سودا بر بدن‌ است‌. سودا را سرد و خشك ‌می‌دانستند كه‌ با گرما و رطوبت‌ مورد نیاز برای‌ بقای‌ جانداران ‌در تضاد بود. سودا علت ‌بسیاری ‌بیماریها دانسته ‌می‌شد، از جمله‌ می‌گفتند كه ‌فساد خون‌ سبب ِسوختنِ سودا می‌شود و سودای‌ سوخته‌ می‌تواند علت ‌صفرای‌ سوخته ‌شود. جالینوس‌این‌ مفهوم‌ را پروراند كه ‌مالیخولیا ممكن‌است‌ هم ‌ناشی‌از فزونی‌ سودا باشد هم‌ ناشی‌از سودای‌ سوخته‌. با بسط‌ تدریجی ‌نظریه‌ اخلاطی‌، نظریه‌ای‌ در باب‌«امكان ‌تبدیل ‌برخی‌خلطها به‌خلط‌ دیگر، بر اثر حرارت‌» شكل ‌گرفت‌. براساس ‌این ‌نظریه‌، حرارت ‌بلغم‌ را به‌ خون‌ تبدیل ‌می‌كند، خون ‌را به ‌صفرا، و صفرا را به‌ سودا (اولمان‌ ، ص‌59) و همه‌ اخلاط‌ منطقاً می‌توانند به ‌سودای‌ زیاد پخته‌ تبدیل ‌شوند كه ‌قادر است‌ ایجاد اختلالات ‌ذهنی ‌و روانی ‌بكند. با وجود این‌نظریه‌، عجیب‌ است‌ كه ‌جالینوس‌ اینقدر اندك‌ درباره‌ دیوانگی‌ و اختلالات ‌روانی‌ سخن‌ گفته ‌است‌. پزشكی‌ نویسان‌ دوره‌ اسلامی‌ به‌ این ‌موضوع‌ توجه‌ داشتند (رجوع کنید به اسحاق‌بن‌ عمران‌، گ 90 ر). با این‌حال‌، در زمان ‌جالینوس‌ برخی‌ بیماریهای ‌روانی‌، از قبیل ‌مانیا، مالیخولیا، صرع‌ و قرانیطس‌، اختلالات ‌روانی‌ جدّی ‌شمرده‌ می‌شدند و مورد بحث‌ بودند.

قدیم‌ترین ‌اثر شناخته ‌شده ‌یونانی ‌در باب ‌انواعی ‌از بیماریهای ‌نفسانی‌، كه ‌به ‌عربی ‌ترجمه‌ شده ‌است‌، مقاله ‌روفُس‌افسیسی‌*(رونق‌ حیاتش‌ در اواخر سده ‌اول‌ پیش‌ از میلاد تا میانه ‌سده‌ اول ‌میلادی‌) در باره ‌مالیخولیاست‌. در دوره‌اسلامی‌، علاوه ‌بر آثار موجود در این ‌زمینه‌ (رجوع کنید به ادامه‌ مقاله‌)، تك ‌نگاریهایی ‌نیز در باره‌ مالیخولیا نوشته‌ شده ‌است‌، از جمله ‌تك ‌نگاری‌ ابن‌ماسویه‌*(متوفی‌243)، حنین‌بن ‌اسحاق‌*(متوفی‌260) و ابن ‌ابی ‌الاشعث‌* (متوفی 360). مقاله ‌اسحاق‌بن‌عمران‌* در باب‌ مالیخولیا تنها مورد از این ‌تك‌ نگاریهاست ‌كه ‌چاپ‌ و بررسی ‌شده ‌است‌(رجوع کنید به ادامه‌مقاله‌).

در اینجا تأثیرگذارترین ‌منابع ‌پیش ‌از اسلام ‌بر دیدگاه ‌پزشكان‌ دوره‌ اسلامی‌، و مهم‌ترین ‌منابع ‌اسلامی ‌در باب‌ جنون ‌بررسی‌ می‌شوند:

روفُس‌. به ‌نظر می‌رسد جالینوس‌ آرای‌ خود را در باره ‌مالیخولیا از وی‌ گرفته ‌است‌ (روزنتال، ص‌197ـ201). اسحاق‌بن‌ عمران‌ و رازی‌ نیز بعدها از روفس‌ نقل ‌قول ‌كردند و در غالب ‌متون ‌پزشكی ‌دوره‌ اسلامی‌ نیز گفته‌های ‌روفس‌ در باب‌ مالیخولیا تكرار شده‌ است‌. اصل‌ مقاله ‌او باقی‌ نمانده ‌ولی‌ ترجمه‌ عربی‌ آن‌ به ‌چاپ ‌رسیده ‌است‌. [اسحاق‌بن ‌عمران‌ نیز ده ‌قطعه‌ از كتاب ‌روفس ‌را در المقاله ‌فی ‌المالیخولیا نقل‌ كرده ‌است‌(سزگین‌، ج‌3، ص‌65؛
نیز رجوع کنید به ادامه‌مقاله‌) ] .

[ به ‌گفته‌ روفس‌(1978، ص‌67)، مالیخولیا بر اثر بیماری‌ طحال‌، و باقی ‌ماندن‌ اخلاط‌ لزج‌ در روده‌ها عارض‌ می‌شود( . ظاهراً روفس‌ میان‌ نشانه‌های ‌مالیخولیای ‌ابتدایی ‌و پیشرفته ‌تفاوت ‌می‌گذاشته‌، چون‌ گفته ‌است ‌پیش‌از آنكه ‌بیماری ‌در بدن‌ جاگیر شود، و هنگامی ‌كه ‌بیمار هنوز پذیرای ‌درمان‌ است‌، باید با بیماری ‌مبارزه‌ شود (رجوع کنید به همان‌، ص‌73، 75؛
نیز رجوع کنید به رازی‌، ج‌1، جزء 1، ص‌46). ) به‌ گفته ‌او (1978، ص‌71، 73)، غم‌ و ترس ‌از مرگ‌ از علائم ‌مالیخولیاست ‌كه ‌ناشی‌ از فزونی ‌یافتن ‌سودا و باقی ‌ماندن‌ آن ‌در شرایین ‌است‌ كه ‌خون ‌را اندك‌اندك‌فاسد می‌كند، همچنین‌تفكر زیاد نیز چون‌اندوه‌می‌تواند سبب‌مالیخولیا شود. ( روفس‌(رجوع کنید به 1978، ص‌67ـ 75) برای‌درمان‌بسیاری‌از بیماران‌، دارو و خون‌گرفتن‌ و قی‌كردن ‌و خوردن‌غذا و نوشیدنی ‌مناسب ‌را توصیه ‌كرده ‌است‌. بسیاری‌از این‌درمانها در آثار پزشكی ‌سپسین ‌نیز به‌چشم‌می‌خورند. علاوه‌بر درمانها، توصیفات‌روفس‌از نشانه‌های‌جسمی‌و روانی‌ مالیخولیا، واژه‌به‌واژه‌، در گزارشهای‌دوره‌اسلامی‌در باب‌مالیخولیا آمده‌است‌. )رازی‌ نقل ‌قول‌ نسبتاً مفصّلی‌ از روفس ‌آورده‌(رجوع کنید به ج‌1، جزء 1، ص 45ـ47) كه‌به‌این‌شكل‌در مقاله‌موجود ذكر نشده‌است‌. به‌نقل‌رازی‌(ج‌1، جزء 1، ص‌45ـ46) مالیخولیا در مردان‌بیش‌از زنان ‌و در كهن‌سالان‌بیش‌از دیگران‌به‌وجود می‌آید و در زمستان و تابستان‌تعداد مبتلایان‌به‌آن‌به‌كمترین‌میزان‌می‌رسد. اسحاق‌بن‌عمران‌(گ‌89 پ‌، 90 ر؛
نیز رجوع کنید به ادامه‌ مقاله‌) و رازی‌(ج‌1، جزء 1، ص‌46) شناخت‌روفس‌از مالیخولیا منحصر به ‌مالیخولیای‌ مَراقی‌ یا شراسیفی‌ دانسته‌اند ]. با این ‌حال‌، روفس‌ چارچوب‌ درك‌ و مداوای‌ مالیخولیا را در دوران‌ باستان ‌متأخر و دوره‌ اسلامی‌ خلق ‌كرد.

جالینوس‌ (129ـ199). به‌گفته‌ وی‌، اختلالات ‌روانی ‌نتیجه ‌عدم‌ تعادل‌ اخلاطی‌ در مغز است‌ كه ‌به ‌عملكرد مغز آسیب‌ می‌رساند و درمان‌ پزشكی ‌باید به ‌استقرار مجدد تعادل‌ اخلاطی‌ كمك ‌كند؛
در وهله‌ نخست‌، با استفاده ‌از آنچه ‌متضاد آن‌ است‌، سپس ‌با از بین ‌بردن ‌یا كاهش‌ دادن ‌تأثیر عوامل‌جسمی‌، خصوصاً از طریق‌تخلیه‌ بدن ‌و استفاده‌از داروها. به ‌عقیده ‌جالینوس‌، مزاج‌*هر فرد آمادگی ‌او را برای‌ ابتلا به ‌بیماری‌ و نیز رفتار او را تعیین ‌می‌كند (رجوع کنید به اولمان‌، ص‌57).

جالینوس ‌موارد اندكی‌ را به‌ تفسیر روفس‌ از مالیخولیا افزود، وی‌ ترتیب‌ منسجم‌تری‌ از سه ‌گونه‌ مالیخولیا (یعنی ‌مغزی‌، شراسیفی‌ و ناشی ‌از تمام ‌بدن‌) عرضه‌، مالیخولیا را به ‌عنوان‌ یكی‌ از مزاجهای‌ غیرمرضی‌، كه ‌مورد اخیر بعدها كاملاً بسط‌ یافت‌، طبقه‌بندی‌ كرد. جالینوس ‌مصرّ بود كه‌ استعدادهای ‌ذهنی‌ تابع ‌وضع‌ بدن ‌هستند. به‌ عقیده ‌او، فزونی ‌سودا در مغز در بیشتر اوقات‌ سبب‌ ترس‌ و نگرانی‌، اندوه ‌و مردم‌گریزی‌ می‌شود و اصل‌ مالیخولیا، ترس‌ به‌ حد مرگ ‌است‌: «گر چه‌ [فزونی‌سودا] در هر بیمار مالیخولیایی ‌كاملاً متفاوت ‌از دیگران ‌عمل‌ می‌كند، ولی‌ همه ‌آنها ترس‌ و افسردگی‌ نشان‌ می‌دهند. از زندگی ‌ایراد می‌گیرند و از مردم‌ بیزارند. نزد برخی ‌از مبتلایان ‌به ‌مالیخولیا ترس‌از مرگ‌ نگرانی‌ اصلی‌است‌» (رجوع کنید به جالینوس‌، بخش‌3، ص‌10). او می‌گوید در آغازِ درمانِ مالیخولیا مهم‌ است ‌كه‌ تعیین‌ شود بیماری ‌ناشی ‌از خون ‌سودایی ‌در تمام ‌بدن ‌است‌ یا فقط ‌در مغز. در صورت‌ نخست‌ باید از بیمار خون‌ گرفت‌ و در مورد دوم ‌نباید خون ‌گرفت‌. جالینوس ‌برنامه ‌غذایی ‌مناسب‌، ورزش‌ و تخلیه ‌بدن ‌از راههای‌ متعدد را به ‌همراه ‌مداوا تجویز كرده‌ و گفته ‌است‌ كه‌ بارها مالیخولیا را از طریق‌ حمامهای‌ مكرر و برنامه‌ غذایی ‌مناسب ‌معالجه ‌كرده ‌است‌(رجوع کنید به زیگل، ص‌ 189ـ 199؛
پیژو، ص‌122ـ137).

بنا بر نوشته‌های‌جالینوس‌، مانیا بیماری‌مزمن ‌و بدون‌تب ‌مغزی ‌است ‌كه ‌با افزایش صفرا یا گرما در سر به‌ وجود می‌آید. بر اثر این‌بیماری‌، عقل ‌و حافظه‌ از بین‌می‌رود و رفتار بیمار با هیجان‌مرضی‌ و توهمات‌مشخص‌می‌شود. همچنین ‌مانیا ممكن‌است‌ ناشی‌ از بیماری‌ دیگری‌ باشد (رجوع کنید به جالینوس‌، بخش‌3، ص‌6ـ7؛
نیز رجوع کنید به پیژو، ص100‌ـ122). فرنیطس (واژه‌ای ‌یونانی ‌كه‌ به‌ صورت ‌فرانیطس‌ به‌ عربی‌ وارد و به ‌شكل ‌قرانیطس‌ تحریف ‌شد) بیماری ‌حادی ‌است‌ توأم‌ با تب‌ و هذیان‌، كه ‌پس‌ از قطع‌ تب‌، هذیان ‌باقی‌ می‌ماند. جالینوس‌ با این‌ دیدگاه ‌سنّتی ‌یونانی‌، كه ‌روح ‌و اختلالات ‌آن ‌در حجاب‌ حاجز جای‌دارد، مخالف ‌بود (هایبرگ‌، ص‌5 ـ6). او فرنیطس‌ را بیماری ‌مغز یا پرده‌های ‌مغز، و ناشی ‌از خشكی‌ و گرمای‌ غیر طبیعی‌، یعنی ‌ناشی ‌از صفرا، می‌دانست‌. به‌ زعم ‌او، صفرای‌ كم‌رنگ‌ سبب ‌فرنیطس‌ ملایم‌، صفرای‌ تیره ‌سبب ‌فرنیطس‌ شدیدتر، و صفرای‌ تیره‌ سوخته‌ سبب ‌هذیان ‌مالیخولیایی ‌و سَبُعی ‌می‌شود (رجوع کنید به جالینوس‌، بخش‌3، ص‌9). نشانه‌های ‌اولیه‌ بیماری ‌كه‌ جالینوس ‌ذكر كرده‌، همان‌ است‌ كه ‌نویسندگان‌ پیشین‌ ذكر كرده‌اند: بی‌خوابی‌ یا بدخوابی ‌ناشی‌ از خوابهای ‌ترسناك ‌همراه‌ با حركتهای‌ تند، دوره‌های ‌فراموشی‌، دادن ‌پاسخهای ‌تند و خشن‌، نفسهای‌ طولانی‌ و نامنظم‌، ضربان‌ قلب ‌ضعیف‌ و احساس‌ درد در پس‌ سر (همان‌، بخش‌4). نوع ‌دیگر فرنیطس‌ از حجاب ‌حاجز ناشی‌ می‌شود و سپس‌ مغز را مبتلا می‌كند. در این ‌مورد هذیان ‌تداوم ‌دارد (جلیف، ص‌310).

فرنیطس ‌با هیچ‌ بیماری‌ امروزی‌ مطابقت‌ ندارد و به ‌نظر می‌رسد اصطلاحی‌ كلی‌ در تبین ‌عوارض ‌ناشی ‌از بیماریهای‌ مختلفی‌باشد و در اصطلاح‌ شناسی ‌امروزی‌ ممكن‌ است ‌مشتمل ‌باشد بر هذیان‌ به ‌عنوان‌عارضه‌ ثانوی ‌تبهای ‌مختلف ‌از قبیل‌ مالاریا و حصبه‌، و هذیانِ ناشی‌ از عفونت ‌در دستگاه‌ اعصاب‌ مركزی‌ از قبیل‌ التهاب ‌مغز، مننژیت‌، مالاریای‌ مغزی‌، و روان‌ پریشی‌، كه ‌امروزه ‌ممكن ‌است ‌تحت‌ عنوان ‌جنون‌ جوانی‌ بگنجد. درمان ‌جالینوس ‌در وهله‌ اول‌ برای‌ سر بود، زیرا بخش ‌اصلی‌ روح ‌را در سر می‌دانست‌. در عین ‌حال‌ از برخی‌ داروها می‌بایست ‌در منطقه‌ شكم ‌استفاده ‌می‌شد. داروها، به ‌طور طبیعی‌، ضد اخلاطِ آسیب‌ دیده‌ بودند. افیون‌و تریاك ‌هم‌، به ‌خصوص‌ به ‌عنوان ‌آرام‌بخش‌، تجویز می‌شد.

بر اساس‌ علت‌شناسی ‌اخلاطی ‌بیماریها، طیف‌ گسترده‌ای ‌از بیماریها با بیماریهای ‌روحی ‌مرتبط ‌بودند و بیماریها می‌توانستند به‌ هم ‌تبدیل ‌شوند. مثلاً، هذیان ‌را نتیجه ‌تأثیر سمّی ‌سودای ‌زیاد در دستگاه‌ عصبی‌ مركزی‌ می‌دانستند (رجوع کنید به جالینوس‌، بخش‌3، ص‌9).

بررسی ‌اجمالی ‌اختلالات ‌روانی‌ در آثار جالینوس ‌نشان ‌می‌دهد كه ‌تأكید قاطع ‌او بر این ‌است ‌كه ‌مغز محل ‌فعالیت ‌ذهنی‌ و دستگاه‌ عصبی‌است‌، كه‌ مخالف‌ است‌ با نظریه‌ ارسطو كه ‌قلب‌ را محل‌ فعالیت ‌ذهنی ‌می‌دانست‌. او بارها تأكید كرده‌ كه ‌وضع‌ روانی ‌انعكاس ‌وضع‌ جسمی‌ است‌(جكسون‌، ص371). به‌ گفته ‌جالینوس‌، سلامت ‌بستگی ‌دارد به ‌روش‌ مناسب‌ زندگی‌ شامل‌ غذای‌ مناسب‌، فعالیت ‌روزانه‌، محل ‌زندگی ‌و پوشاك ‌مناسب‌، ورزش‌، خواب‌، فعالیت جنسی‌ و روانی‌ مناسب‌. اینها شش‌عامل‌ محیطی‌ در طب‌ دوره‌ باستان‌ و سده‌های ‌میانی‌ بودند. جالینوس ‌تأكید دارد كه ‌سلامت‌ و بیماری‌ به ‌این‌ شش‌ عامل‌ متكی‌ است ‌و در همه‌ آنها باید تعادل ‌داشت‌(رجوع کنید به ابن‌رضوان‌، ص‌13ـ 15).

بحث‌ جالینوس ‌در باب ‌اختلالهای ‌روانی‌بخش ‌بسیار كوچكی‌ از آموزه‌های ‌گسترده‌ اوست‌؛
اما، همان ‌گونه‌ كه ‌ذكر شد، از طریق‌ ترجمه‌های ‌متون‌ پزشكی‌ یونانی ‌تأثیر بسیار بر پزشكی‌ دوره ‌اسلامی ‌نهاد.

اسحاق‌بن ‌عمران‌ (متوفی ‌در نیمه ‌دوم ‌سده‌ سوم‌). مقاله ‌فی‌ المالیخولیای ‌او، به ‌دلیل‌ ترجمه‌ یا اقتباس‌ قسطنطین‌ افریقایی (411ـ463/1020ـ1070) از آن‌، در اروپای‌ سده‌های ‌میانی‌ شهرت ‌داشت‌. اسحاق‌بن‌ عمران ‌در ابتدا كتاب ‌روفس‌ افسیسی‌ را معرفی ‌و تحسین ‌كرده (رجوع کنید به گ‌89 پ‌)، ولی‌نوشته‌كه‌او صرفاً یك‌نوع‌مالیخولیا، یعنی‌نوع‌مراقی‌یا شراسیفی‌، را می‌شناخته ‌و در باره ‌انواع ‌دیگر سخن‌ نگفته ‌است‌(رجوع کنید به گ‌90 ر). دو نوع‌ دیگری‌ كه ‌اسحاق ‌ذكر كرده‌، یكی ‌نوعی‌ است‌ كه ‌در خود مغز به ‌وجود می‌آید و دیگری‌در قسمتهای‌ دیگر بدن ‌و از اعضای‌ پایینی‌(یعنی ‌از پاها و ساقها) به ‌سمت ‌مغز می‌رود. نوعی ‌كه ‌در مغز به ‌وجود می‌آید خود دوگونه ‌است‌: یكی ‌ناشی‌ از صفرای‌ سوخته‌ همراه ‌با تب ‌و اوهام‌ و حركات‌ ابلهانه‌، كه‌ همان‌ قرانیطس‌ است‌، دیگری‌ ناشی ‌از سودای‌ فاسد یا سوخته‌، كه ‌همان «وسواس‌ سَبُعی‌» است‌ و درمان ‌آن ‌دشوار می‌باشد (گ‌95). این ‌سه ‌گونه‌ مالیخولیا در نشانه‌های ‌روانی ‌و جسمانی‌ (ترس‌، حزن ‌و توهم‌) مشترك‌اند، اما هریك‌ نشانه‌های‌ مختص‌ به ‌خود نیز دارند (رجوع کنید به 101 ر). او رخدادهای ‌روحی ‌یا نفسانی ‌را دلیل ‌بیماریهای‌ عقلی ‌می‌دانست‌(گ‌94 ر). اسحاق‌ پیش‌از پرداختن ‌به ‌درمان‌، به ‌نقل ‌از بقراط ‌می‌گفته‌ كه ‌مالیخولیا ممكن‌است‌تبدیل ‌به ‌صرع‌شود و بالعكس‌، و بقراط ‌آن ‌را مرض‌الاهی‌، مرض‌عظیم ‌و جنون‌نامیده‌است‌. اسحاق‌توجه ‌كرد كه ‌تعدادی ‌از «مجذومین‌» دچار مالیخولیا می‌شدند و بهبود نمی‌یافتند (گ‌101 ر). او برای ‌مداوا، علاوه ‌بر انواع ‌معجونها، موسیقی‌ را نیز تجویز كرده ‌است (گ‌99 پ‌ـ100 ر، 102 پ‌ـ 103 ر). درمان‌ بر پاك‌ كردن‌ سودای‌ سیاه ‌از بدن ‌و متعادل‌ كردن‌ شِشْ عامل ‌محیطی ‌متمركز است‌، اما هریك ‌از سه ‌نوعِ بیماری‌، درمان‌خاص ‌خودشان ‌را دارند. اسحاق‌بن‌عمران‌29 دستور داده‌ كه ‌شامل‌ انواع ‌قرص‌، گرد، معجون‌، شیاف‌، ملین‌، حمام‌، روغن‌، تنقیه‌، بخور، و دیگر پاك‌كننده‌های ‌بدن ‌است‌.

به ‌گفته ‌اولمان‌(ص‌76)، اسحاق‌بن ‌عمران‌از آثار پزشكی‌ یونان‌، آگاهی‌ دقیق ‌داشته‌ و حتی‌ از منبع ‌ناشناخته‌ای ‌چون‌ تفسیر پالادیوس‌ بر كتاب‌الفصول‌ بقراط ‌نقل ‌قول‌ كرده‌ و در مجموع‌، به ‌طور كامل ‌به ‌نویسندگان ‌پیشین‌، خصوصاً روفس‌ و جالینوس‌، متكی‌ است‌. سه ‌گونه‌ مالیخولیایی ‌كه ‌اسحاق‌ نقل‌ كرده‌ همان‌ است ‌كه ‌جالینوس ‌نیز گفته‌، ولی ‌از تجارب ‌شخصی‌ خود چیزی ‌نگفته‌، كه‌ همین ‌امر كتاب ‌او را مجرد و انتزاعی ‌كرده‌ است‌. كار او در مقایسه‌ با آثار علی‌بن‌عباس‌ مجوسی ‌و ابن‌سینا (رجوع کنید به ادامه ‌مقاله‌) ناقص‌است‌. او ظاهراً تنها پزشكی‌ نویسی ‌است‌ كه ‌به ‌دشواری تشخیص‌ آسیبهای ‌ذهنی‌ اذعان ‌كرده‌ است‌(رجوع کنید به گ‌96 پ‌، 99 ر).

محمدبن ‌زكریای ‌رازی‌ (متوفی‌313). جزء نخست‌ الحاوی ‌فی ‌الطب‌در باره ‌آسیب‌شناسی ‌بیماریهای‌ مغز و روان‌ و اعصاب ‌است ‌و چهار فصل‌ آن ‌به ‌مسئله ‌عمومی‌ اختلال‌ روانی‌، و دیوانگی ‌به ‌طور اخص‌اختصاص‌دارد. فصل‌سوم‌در باره‌مالیخولیا، فصل‌چهارم‌در باره‌مغز و آنچه‌برای‌آن‌سودمند یا زیان‌آور است‌، و فصل‌نهم‌ و دهم‌ در باره ‌لیثرغس‌، قادس‌/ قاطوخس‌، قرانیطس‌، قُطرُب‌ و غیره‌ است‌.

منبع‌ اصلی‌ رازی ‌در باب ‌بیماریهای‌ نفسانی ‌به ‌طور اخص ‌كتاب‌ الاعضاء الا´لمه‌ جالینوس ‌است‌، ولی‌ در تفسیرش‌ از مالیخولیا، او نیز به ‌رغم ‌فراوانی ‌منابعش‌، همچنان‌ به‌ نظریات‌ روفس‌ متكی ‌است‌. او از شمار زیادی‌ منابع ‌یونانی ‌و هندی ‌نیز سود برده‌ كه ‌آگاهی ‌ما در باره ‌آنها صرفاً از طریق‌اوست‌. از جمله ‌منابع ‌پرشمار رازی‌ در این ‌مباحث‌، آثار بقراط‌*، افلاطون‌*، اهرن‌*بن‌اعین‌ القسّ، بولس‌*اجانیطی‌، اسكندرِ افرودیسی‌*، شمعون‌ طیبویه‌، ابن ‌ماسویه‌*، اُریباسیوس‌*و اسحاق‌بن ‌حنین‌*است‌. رازی‌ تجارب‌ شخصی‌ خود را نیز در كنار نقل ‌از دیگران ‌ذكر كرده ‌است‌.

رازی ‌اختلال ‌شعور را دوگونه‌ می‌داند: یكی ‌جنون ‌ناشی‌ از نوعی ‌بیماری ‌در مغز، و دیگری‌ كه‌ عارضه‌ بیماریهای ‌دیگری‌ چون ‌قرانیطس ‌و غیره ‌است‌. اختلال ‌شعور ناشی ‌از قرانیطس ‌همیشگی ‌است‌، ولی‌در انواع‌دیگر با بهبود یافتن‌بیماری‌، اختلال‌شعور ناشی‌از آن‌نیز از بین‌می‌رود. او به ‌نقل ‌از جالینوس ‌می‌گوید كه ‌جنون‌ در پاییز، به‌ دلیل‌ افزایش ‌صفرای‌ رقیق‌ و بد، عارض‌ می‌شود (ج‌1، جزء 1، ص‌116).

وی‌در فصل‌مربوط‌به‌مالیخولیا (باب‌سوم‌)، در مجموعه‌متنوعی‌از نقل‌قولها، حكم‌جالینوس‌را بیان‌می‌كند كه‌ وسواس‌ سوداوی‌(مالیخولیا) ناشی‌از سوداست‌نه‌بلغم‌یا صفرای‌سوخته‌(ج‌1، جزء 1، ص‌38). از طریق‌نقل‌قولهای‌رازی‌درمی‌یابیم‌كه‌دیدگاههای‌جالینوس‌در باب‌مالیخولیا به‌طور وسیع‌مورد پذیرش‌پزشكان‌دوره‌اسلامی‌بوده‌است‌، از قبیل‌بولس‌(رجوع کنید به همان‌، ج‌1، جزء 1، ص‌43ـ44) و سرابیون‌(ج‌1، جزء 1، ص‌48). رازی‌ توصیف‌ شمعون‌ را نقل ‌كرده‌ كه ‌نمونه ‌وار است‌: تأثر، ترس‌، عصبانیت‌، مردم‌گریزی‌، تمایل ‌به‌ تنهایی ‌و نارضایتی‌ از خود و دیگران‌(ج‌1، جزء 1، ص‌44). رازی‌(ج‌1، جزء 1، ص‌43، 50) تنها ماندن‌ این ‌بیماران‌ را بسیار زیان‌بار می‌داند و به‌سرگرم‌كردن‌آنها توصیه‌می‌كند. درمانی‌كه‌رازی ‌به ‌نقل‌از اهرن‌و نیز براساس‌تجربه‌های‌خودش‌توصیه‌كرده‌، بسته‌ به ‌نوع‌ مالیخولیا، متفاوت‌است‌: اگر مالیخولیا در سر عارض ‌شده ‌و مزمن ‌نشده‌ باشد باید با حمامهای‌ پیاپی ‌و خصوصاً سردكردن‌ سر و برنامه‌ غذایی ‌مرطوب ‌درمان‌شود. اگر خون‌سوخته‌ یا مالیخولیایی ‌در تمام ‌بدن‌ باشد، بیمار باید حجامت ‌شود و سپس‌با ملینها و داروهای‌قی‌آور تخلیه‌گردد. او می‌گوید به‌هنگام‌حجامت‌، اگر خون‌سیاه‌نباشد معلوم‌می‌شود كه‌حدس‌اشتباه‌بوده‌است‌، ولی‌اگر سیاه‌باشد باید فَصد را ادامه‌داد؛
اگر در دنده‌ها احساس‌درد باشد باید پارچه‌گرم ‌بر آن‌نهاد و داروهای ‌گیاهی‌بر آن‌مالید؛
گرسنه‌نگاه‌داشتن‌بیمار و استفاده‌از بادكش‌نیز مفید است‌(ج‌1، جزء 1، ص‌43ـ 44). استفاده‌از گیاه‌ خَرْبَقِ *سیاه‌ــ كه ‌در دوران ‌باستان ‌هم‌ برای‌ بسیاری‌ از بیماریها، خصوصاً بیماریهای ‌نفسانی (روانی‌)، به‌ كار می‌رفت‌ و جالینوس ‌هم‌ آن‌ را به ‌عنوان ‌ملین ‌توصیه‌ كرده‌ــ غالباً ذكر شده‌است‌(مثلاً رجوع کنید به ج1‌، جزء1، ص‌45، 47،50 ـ 51)؛
ولی ‌رازی‌(ج‌1، جزء1، ص‌51) گفته‌ است‌ كه‌ گل‌ارمنی ‌را ترجیح‌می‌دهد، زیرا كاربرد آن‌به‌مالیخولیا محدود نیست ‌و خطری‌نیز ندارد. برنامه‌غذایی‌باید به‌گونه‌ای‌باشد كه‌سودا را كاهش‌دهد، كبد باید سرد شود و قدرت‌جذب ‌طحال ‌تقویت‌گردد (همان‌، ج‌ 1، جزء 1، ص‌49). وی‌(ج‌1، جزء 1، ص‌47ـ 48) علاوه ‌بر اینها طیف‌ گسترده‌ای ‌از گیاهان ‌و غذاها و برخی‌ مایعات ‌و كانیها را برای‌ بیرون‌ راندن‌ سودا، خواب‌آورها و مواد مخدر برای‌ آرام‌ كردن‌ بیمار آشفته‌ ذكر كرده‌است‌(همانجا). به‌گفته‌او (ج‌1، جزء 1، ص‌42)، اگر مالیخولیا همراه‌ با دگرگونی ‌اخلاط‌ نباشد، با سخن‌گفتن ‌و از بین ‌بردن ‌اندیشه ‌مالیخولیایی ‌می‌توان ‌آن ‌را درمان‌كرد، چنان ‌كه ‌او خود بارها بیماران‌ را از این ‌طریق‌ معالجه ‌كرده ‌است‌. همچنین‌ می‌گوید كه‌ بیماریهای ‌مغزی‌ ممكن‌ است‌ ناشی‌ از كاهش‌ اندازه ‌مغز باشد، چنان ‌كه ‌در پیری‌ چنین‌ است‌(ج‌1، جزء 1، ص‌55).

در فصل ‌دهم‌، رازی ‌به ‌قرانیطس‌، جنون‌، قُطرُب‌، و هذیان‌ پرداخته ‌است‌. وجه‌ اشتراك‌ این‌ بیماریهای ‌ناهمگون‌، عموماً اخلاط ‌صفراوی‌ است‌. در باب‌قرانیطس‌، رازی‌ به ‌طور گسترده‌از جالینوس ‌نقل‌قول ‌آورده ‌ولی‌، به‌ دلیل ‌آشفتگی‌ جدّی ‌در اصطلاح‌ شناسی ‌این ‌واژه ‌در پزشكی‌ اسلامی‌، موضوع‌ پیچیده ‌است ‌و مترجمان ‌آثار علمی‌ به ‌زبان‌عربی‌، در این‌ زمینه ‌نام‌ گذاری‌ روشن‌ و مشتركی‌ نكرده‌اند (رجوع کنید به اولمان‌، ص‌29ـ30).

در ترجمه ‌عربی ‌برخی ‌آثار بقراط ‌و حكیمان‌روم‌شرقی‌، بَرسام‌همواره‌به ‌معنای‌ phrenitis بود. بَرسام ‌به ‌معنای‌ التهاب ‌جنب‌ یا ذات‌الجنب ‌بود. به‌هر حال‌، بَرسام‌غالباً با سرسام‌*(التهاب ‌سر) یكی‌گرفته‌می‌شد، چنان ‌كه ‌رازی‌ در جایی‌(ج‌1، جزء 1، ص‌120) این ‌دو واژه ‌را كاملاً مترادف ‌تلقی‌ كرده‌، ولی‌در جای‌دیگر (ج‌1، جزء 1، ص‌129)، به‌نقل‌از جالینوس‌، قرانیطس‌را سرسام‌حاد دانسته‌است‌. سرابیون‌(قرن‌دوم‌)، هم‌قرانیطس‌و هم‌مانیا را ناشی‌از صفرای‌سوخته‌ یا سودای‌سوخته‌می‌دانست‌، ولی‌ مانیا در بیشتر موارد بدون ‌تب‌ است‌(به ‌نقل ‌رازی‌، ج‌1، جزء 1، ص‌123). به ‌توصیه‌ سرابیون ‌باید در این ‌موارد سر بیمار را بتراشند و جوشانده‌ای ‌مركّب‌ از مِهرْ گیاه ‌و پوست‌خشخاش‌تهیه‌و پنج‌بار در روز دستمالی‌را در آن‌خیس‌كنند و روی‌سر بگذارند (رجوع کنید به همانجا). اسكندر ترالسی‌ (سده‌ ششم‌ میلادی‌) نیز جنون ‌را بدون ‌تب ‌دانسته ‌ولی ‌برسام‌ را ــ كه ‌آن ‌را تورم‌ مغز ناشی‌ از صفرایی‌ می‌داند كه ‌به ‌مغز رسیده‌ــ با تب ‌دائم ‌توأم ‌دانسته ‌است‌(رجوع کنید به همان‌، ج‌1، جزء 1، ص‌128). رازی‌برای‌درمان‌این‌بیماریها، كه ‌همراه‌ با بی‌خوابی‌اند، نوشیدن ‌افیون ‌و فاشرا را توصیه‌ كرده‌ است‌(ج‌1، جزء 1، ص 121ـ122).

مفهوم ‌قُطْرُب‌ (هذیانی ‌كه‌ در آن‌ بیمار تصور می‌كند گرگ ‌شده ‌است‌) در اصل‌ از آئتیوس ‌آمدی‌، پزشك‌سده‌ششم‌میلادی روم‌شرقی‌، گرفته‌شده‌بود و او خود این‌مفهوم‌را از ماركلوس‌سیدی‌ گرفته‌ بود (اولمان‌، ص‌22). قطرب‌غالباً با جنون‌هم‌معنا گرفته‌می‌شد (رجوع کنید به ابن‌درید، ج‌2، ص‌1121).به ‌گفته‌ بولس‌، مبتلایان ‌به ‌آن ‌تمام‌ شب‌ تا صبح‌ را به‌ خصوص در گورستانها پرسه‌ می‌زنند و زوزه‌ می‌كشند، رنگشان ‌زرد و چشمانشان ‌ضعیف‌ و همچون‌ زبانشان ‌خشك‌ است‌ (به‌ نقل‌ رازی‌، ج‌1، جزء 1، ص‌122). به ‌گفته ‌بولس‌، این ‌بیماری ‌ناشی‌ از سودا، و گونه‌ای ‌توهم‌ مالیخولیایی ‌است‌. در ابتدای‌ بیماری‌، بیمار می‌بایست‌ فصد می‌شد تا هوشیاری‌اش ‌را از دست‌ بدهد، سپس‌ به ‌او غذا و نوشیدنی ‌می‌دادند و او را حمام‌ می‌كردند و بعد به ‌او داروهای ‌ملین‌ و بخور و خصوصاً افیون‌ می‌دادند و روی ‌سرش‌ نیز داروهای‌ خواب‌آور می‌مالیدند. با بهتر شدن ‌وضع‌ بدنی‌، به ‌بیمار تریاق‌ یا دیگر داروهای‌ سودمند در درمان ‌سودا می‌دادند (همانجا).

رازی‌(ج‌1، جزء 1، ص‌116) جنون ‌را همراه ‌با پرخاش‌، بی‌خوابی‌، حركات ‌تند و اختلال‌ شعور می‌داند. به‌گفته‌او (همانجا)، اگر بیماری‌همراه‌با تب‌ناشی‌از آماس‌مغز و ادرار رقیقِ سفید باشد نشانه ‌فرارسیدن ‌مرگ‌ است‌. رازی‌(ج‌1، جزء 1، ص‌117)، به ‌نقل‌از جالینوس‌، می‌گوید كه ‌پدید آمدن ‌جنون‌ ناشی ‌از خلطی‌ سوزاننده ‌است ‌و صفرا چنین ‌ویژگی‌ای‌ دارد، همچنین ‌سودا اگر بیش ‌از حد سوخته ‌و عفونی ‌شود چنین ‌ویژگی‌ای ‌می‌یابد. رازی‌(همانجا) تغییرات‌ خونی ‌و جمع‌ شدن ‌آب‌ در بدن (استسقاء) و بهت‌زدگی‌ پس‌ از جنون ‌را علامت ‌خوبی ‌می‌داند؛
استسقاء سبب ‌سرد شدن ‌بدن‌ و مرطوب ‌شدن ‌آن ‌و سستی‌عضلات‌ و درنتیجه ‌جابه‌جایی‌ بخارها می‌شود. رازی‌ از بیماری‌ای ‌مشابه ‌قرانیطس‌ سخن ‌می‌گوید كه‌ بدون ‌تب‌ است‌، بیمار ناآرام ‌است‌، تنگی‌ نفس ‌دارد، به ‌اطراف ‌می‌جهد و می‌خواهد از دیوار بالا برود و در صورت‌ نوشیدن ‌آب‌، كف‌ به ‌دهان‌ می‌آورد (ج‌1، جزء 1، ص‌124ـ125) كه ‌با توجه‌ به ‌نشانه‌ها ممكن ‌است ‌منظور رازی‌ بیماری ‌هاری‌ بوده‌ باشد. وی‌(ج‌1، جزء 1، ص‌125) می‌گوید كسی ‌را ندیده‌ كه ‌از این ‌بیماری ‌بهبود یافته ‌باشد. رازی‌(همانجا) گفته‌ای ‌از جرجیس‌بن ‌بختیشوع‌ (سده‌ دوم ‌هجری‌) را نقل ‌كرده ‌كه ‌گفته ‌است ‌در صورت ‌بهبود نیافتن ‌بیمار، باید او را شلاق ‌زد.

علی‌بن ‌عباس‌ مجوسی‌ (سده‌ چهارم‌هجری‌). وی‌ در كامل‌الصناعه‌الطبیه‌ به ‌آشفتگیهای ‌روانی ‌پرداخته ‌و در ابتدای‌كتاب‌، كه ‌به ‌نظریه‌های‌پزشكی‌اختصاص‌دارد، در باره‌«طبیعی‌» و محیطی‌، یا «ناطبیعی‌»، بحث‌كرده‌است‌. هفت‌ طبیعی‌عبارت‌اند از «استقصّات‌» (به‌معنای ‌عناصر)، مزاجها، اخلاط‌، اعضای‌بدن‌، قوای‌بدن‌، عملكردها، و ارواح‌(ج‌1، ص‌14). مجوسی‌ نفوذ و تأثیر رویدادهای‌ روانی ‌بر سلامت ‌را به‌ عنوان ‌بخشی ‌از شِش‌ عامل ‌محیطی‌ شرح ‌داده ‌است (همانجا). مجوسی‌(ج‌1، ص‌323) در طبقه بندی‌ بیماریها و سبب‌شناسی‌، از ارتباط ‌نزدیك ‌میان‌ مغز و معده‌سخن‌می‌گوید كه‌موضوع‌شناخته‌شده‌ای‌از دوران‌قدیم‌بود. خصوصاً از تورم‌ گرم‌ در دهانه ‌معده ‌سخن‌ می‌گوید كه ‌باعث ‌اختلال ‌روانی ‌می‌شود. به ‌نوشته ‌او (ج‌1، ص 332ـ334)، برخی ‌احساسات ‌همچون ‌خشم‌، اندوه‌، ترس‌، نگرانی‌، و عشق ‌آتشین ‌ممكن ‌است ‌برای ‌سلامت‌ مضر باشند و درصورت‌ غالب‌شدن ‌بر فرد چه ‌بسا موجب‌ مرگ‌ او شوند، زیرا احساسات ‌سبب‌ تغییر در كیفیت ‌اخلاط ‌می‌شوند. او (ج‌1، ص‌216) احساسات ‌را به ‌شیوه‌ جسمی‌ توضیح‌ داده‌است‌: خشم‌جوشش‌خون‌در قلب‌ و حركتِ حرارت‌غریزی ‌و خروجش‌از بدن‌ است‌، كه ‌بدن ‌را خشك ‌و صفرا را تقویت ‌می‌كند.

روایت ‌مجوسی‌از مالیخولیا آشناست‌: ریشه‌در مغز، معده‌، یا دیگر بخشهای‌بدن‌دارد و با تب‌همراه‌نیست‌. سودا یا در مغز تولید می‌شود یا از بخشهای‌دیگر به‌مغز می‌رود. اخلاط‌ كه ‌می‌سوزند و در مغز جمع‌می‌شوند، مالیخولیا رخ‌می‌دهد. به‌ دنبال‌آن‌روح‌نفسانی‌آشفته‌می‌شود و تفكر تغییر می‌كند. این‌بیماری‌گاهی‌ناشی‌از ترس‌و اندوه‌است‌. برخی‌بیماران‌از مرگ‌ وحشت‌ دارند و برخی‌خواهان‌آن‌اند، برخی‌می‌خندند و برخی‌می‌گریند، برخی‌خود را نادیده‌می‌گیرند، برخی‌خود را حیوان‌می‌پندارند و نعره‌می‌زنند، و هر نوع‌مالیخولیا نشانه‌های‌خاص‌خود را دارد (ج‌1، ص‌332ـ333). هرگاه‌ناشی‌از اخلاط‌ سوداوی ‌باشد كه‌ در مغز سوخته‌است‌، نشانه‌هایش ‌آشفتگی‌ذهنی‌، هذیان‌شدید، دیوانگی‌ناشی‌از عشق‌(هَیمان‌)، نگرانی‌، اندوه‌و غیره‌است‌(ج‌1، ص 332). هرگاه‌مالیخولیا ناشی‌از معده‌باشد نشانه‌های‌دیگری‌چون‌انتفاخ‌، درد و سوزش‌ناشی‌از سودا در بالای‌معده‌، مانع‌هضم‌طبیعی‌می‌شود (ج‌1، ص‌333). اگر بیماری‌ناشی‌از خون ‌تمام ‌بدن ‌باشد، لاغری‌، گُرگرفتگی‌چهره‌، شریانهای‌باز و چشمهای‌سرخ‌علائم‌آن‌است‌(همانجا). اگر بیماری ‌ناشی ‌از صفرای‌سوخته‌باشد، نشانه‌های‌آن‌جنون‌، جنونِ عشق‌، فریاد كشیدن‌، گیجی‌، بی‌خوابی‌، ناآرامی‌ به ‌همراه‌تب‌است‌؛
بیمار به‌حیوانات‌شبیه‌می‌شود و چهره‌اش‌زرد می‌گردد (همانجا). اگر خلط‌ سوخته‌ناشی‌از سودا باشد، نگرانی‌زیاد، ترس‌، توهمات و انزوا نشانه‌های‌ آن‌هستند (همانجا). از این‌نشانه‌ها می‌شود نوع‌مالیخولیا و علت‌آن‌را تشخیص‌داد. مجوسی‌، به ‌نقل ‌از بقراط‌، می‌گوید وقتی‌طبیعت‌قلب‌گرم‌و خشك‌است‌و مغز مرطوب‌، وقوع‌وسواس‌سوداوی‌ آسان‌است‌، زیرا صفرای‌ سوخته‌ تبدیل ‌به ‌سودا می‌شود؛
مغز بخارهای‌سوخته‌ را دریافت‌می‌كند و این ‌منجر به ‌مالیخولیا می‌شود كه ‌این ‌وضع‌ در پاییز معمول ‌است‌ (همانجا) و به ‌مالیخولیای ‌ناشی‌ از صفرای‌ سوخته‌، جنون‌می‌گویند (رجوع کنید به همان‌، ج‌2، ص‌263). شیوه‌های ‌درمان‌ مجوسی‌ مشابه ‌حكمای ‌پیشین ‌است ‌و مجموعه ‌مفصّل‌ درمانهایش ‌بر پایه ‌تعادل‌ نداشتن ‌اخلاط‌ است‌.

وی‌جنون‌عشق‌را به‌اختصار بیان‌كرده‌است‌: احساسی‌نفسانی‌نسبت ‌به ‌كسی ‌كه ‌بیمار دائماً به ‌او می‌اندیشد و نشانه‌های‌آن‌عبارت‌است‌از چشمهای‌گود افتاده‌، حركت‌سریع‌چشم‌، ضعف‌، و تغییر نبض‌به‌هنگام‌یادآوری‌محبوب‌(ج‌1، ص‌334).

در باب ‌قطرب ‌نیز سخنان‌ مجوسی‌ همچون‌ پیشینیان‌است‌، جز آن‌كه ‌قطرب ‌را ارثی ‌می‌داند (ج‌1، ص‌333ـ334).

مجوسی‌(ج‌1، ص‌327ـ 328) در باب ‌سرسام ‌و برسام ‌و اشتباه‌گرفتن‌آنها باهم ‌می‌گوید كه ‌سرسام‌ درسوء مزاج‌ گرم ‌در مغز یا درغشاء مغزی‌ ریشه‌ دارد، ولی ‌برسام ‌نتیجه‌ تورم‌ حجاب‌ حاجز است‌ كه ‌از طریق‌ اعصاب‌ با مغز در ارتباط‌ است‌. اما سرسام ‌فقط‌ به‌ معنای‌ قرانیطس‌ نیست‌،بلكه ‌به ‌معنای‌سبات(خواب‌آلودگی‌)نیزهست‌ و چون‌ آشفتگی‌ ذهنی‌ در انواعی از بیماریها نیز رخ‌ می‌دهد ــ از جمله‌ در سرسام‌، برسام‌، زوال ‌حافظه‌، و سبات ‌السهری‌ (خواب ‌آلودگی ‌ناشی‌ از بیماری‌) كه ‌قوما (كُما) نامیده‌ می‌شود ــ بر روی ‌این‌ نشانه‌ها نباید تكیه ‌كرد.

در مجموع‌، مطالعه‌ مجوسی‌ روشمند، و بر آثار پس ‌از خود تأثیرگذار بوده ‌است‌.

ابن‌سینا (370ـ 428). فصلهای ‌سوم‌ تا پنجم ‌كتاب‌سوم ‌قانون‌ در باره‌ انواع ‌بیماریهای ‌مغزی ‌است‌. در فصل‌ سوم‌، درباره‌ قرانیطس‌ (سرسام‌ گرم‌) و صَباری‌'، و در فصل‌ چهارم ‌در باره‌ هذیان‌، مانیا و داءالكلب‌، مالیخولیا، قطرب ‌و عشق‌ مطالبی ‌آمده ‌است‌.

ابن‌سینا (ج‌2، كتاب‌3، ص‌863 ـ869) قرانیطس‌را سرسام‌گرم‌دانسته‌و آن‌را از سرسام‌سرد جدا كرده‌است‌. به‌ گفته‌ او، قرانیطس‌ تورم ‌گرم ‌مننژها یا خود مغز است‌. او با كسانی‌ كه‌معتقدند توده‌ مغز متورم ‌نمی‌شود مخالف‌است‌. نشانه‌های ‌قرانیطس‌ هذیان ‌و اختلال‌ذهنی ‌و تب‌بالاست‌. ریشه ‌بیماری‌ در صفرا یا خون‌صفرایی‌است ‌و اگر همراه ‌با احساس‌سنگینی ‌در سر و ریه‌ها، تشنج ‌و قی‌كردن‌ رخ‌بدهد، بیماری‌مرگ‌آور است‌. قرانیطس‌ممكن‌است‌شامل‌تب‌لازم‌(یا تب‌دق‌) یا جنون‌باشد، و افراد سالمند به ‌ندرت‌ از این‌بیماری‌رهایی‌ می‌یابند. او به‌ نقل‌از یك ‌پزشك‌، نشانه‌هایی ‌از قرانیطس‌را نقل‌كرده‌كه‌ظاهراً از آنِ بیماری‌هاری‌است‌. به‌گفته‌او، سرسام‌ناشی‌از صفرای‌سوخته‌، خصوصاً، سبب‌جنون‌و خشم‌، تنفس‌سنگین‌، خنده‌و غیره‌می‌شود (ج‌2، كتاب‌3، ص‌863 ـ864).

صباری ‌جنون ‌مفرط ‌است‌ كه‌ همراه‌باسرسام‌گرمِ ناشی‌از صفرا ظاهر می‌شود و بنابراین‌، بیمار گرچه‌مبتلا به ‌سرسام‌است‌، مجنون ‌و مضطرب‌و مشوش‌نیز هست‌(همان‌، ج‌2، كتاب‌3، ص‌). به ‌گفته ‌او، قرانیطس‌ ساده‌، هذیان‌توأم‌با تب‌و آشفتگی‌ذهنی‌است‌، اما دیوانگی‌نیست‌. اگر دیوانگی‌ باشد صباری ‌است‌، چنان ‌است ‌كه ‌مانیا با قرانیطس‌ تركیب ‌شده ‌باشد، به ‌همین ‌نحو قرانیطس ‌شبیه‌به‌مالیخولیاست‌به‌همراه‌تورم‌و تب‌. در قرانیطس‌ جنون‌ نشانه ‌تورم‌است‌، اما در صباری ‌جنون‌ و تورم ‌توأم‌اند و یكی‌ علت ‌دیگری ‌نیست‌. درمان‌صباری‌همان‌درمان‌سرسام‌صفراوی‌است‌، یعنی‌رطوبت‌بدن‌بیمار را باید زیاد كرد و بیمار را بست‌تا مهار گردد (همان‌، ج‌2، كتاب‌3، ص‌870 ـ871).

علاوه‌ بر درمانهای‌ متداول‌، ابن‌سینا (ج‌2، كتاب‌3، ص‌855) در مواردی‌ زدن‌ بیمار و سوزاندن ‌یا داغ‌كردن‌ سر بیمار را توصیه‌كرده‌است‌. ابوالقاسم ‌زهراوی‌(سده‌چهارم‌هجری‌؛
ص 41؛
ترجمه‌ فارسی‌، ص‌16) نیز گفته‌است ‌كه ‌داغ‌ كردن‌ برای‌درمان ‌بسیاری‌از بیماریها، از جمله ‌مالیخولیا، مفید است‌.

ابن‌سینا می‌گوید مانیا جنون‌سَبُعی‌است‌و هاری‌گونه‌ای‌مانیاست‌. مانیا، مالیخولیای‌همراه‌با تحریك ‌و التهاب ‌و به‌ اطراف‌پریدن‌است‌. علت‌مانیا سودای‌سوخته ‌در مغز است‌. علائم‌ تسلط‌ سودا در بدن ‌بی‌تفاوتی ‌و سكوت‌است‌همراه‌با جنون‌و ددمنشی‌كه‌زمانی‌طولانی‌می‌پاید. این‌افراد نحیف‌تر از مالیخولیاییان ‌و دارای‌چهره‌ای‌تیره‌تر و كابوسهای‌بدترند. ظاهر بیمار مبتلا به‌مانیا مثل‌حیوانی‌وحشی‌است‌. بیماری‌بیشتر در پاییز ظاهر می‌شود ولی‌در بهار و تابستان‌، بسته‌به ‌طبیعت ‌اخلاط ‌فرد بیمار، شدت‌می‌یابد. بیماری‌ از طریق‌دفع‌صفرای‌سوخته‌ به ‌طور طبیعی ‌هم ‌ممكن ‌است ‌بهبود یابد. در مجموع‌، ابن‌سینا شكلهای‌مختلفی‌از تخلیه‌ را برای‌تغییرات‌كمّی ‌یا كیفی ‌بدن‌توصیه‌كرده‌است‌. پس‌از تخلیه‌، بدن‌بیمار، خصوصاً سرش‌، باید سرد و مرطوب‌شود و برنامه ‌غذایی ‌مرطوب‌داشته‌باشد. ابن‌سینا در مورد بیماری‌كه ‌بیم‌آن‌می‌رود كه ‌به‌ خودش‌ آسیب ‌برساند، توصیه‌ كرده ‌كه ‌به ‌نحو مطمئنی‌بسته ‌و در قفسی ‌گذاشته ‌شود كه ‌چون‌گهواره‌از سقف‌ آویزان ‌است‌(ج‌2، كتاب‌3، ص‌888 ـ891).

برای‌تشریح‌مالیخولیا، ابن‌سینا دو نظریه‌اخلاط‌و مزاجها را تلفیق‌كرد؛
اگر بیماری‌در خودِ مغز رخ‌بدهد ناشی‌از سوء مزاج‌سرد و خشك‌است‌. در باب‌مالیخولیایی‌كه‌در جایی‌جز مغز رخ ‌می‌دهد، ابن‌سینا نیز آن‌را به‌بخارهای‌تیره‌ای‌كه‌از معده‌برمی‌خیزند نسبت‌داده‌است‌. نوع‌دیگر مالیخولیا به ‌گفته‌ وی‌ ممكن‌است‌ناشی‌از صرع‌ باشد. به ‌گفته ‌ابن‌سینا (ج‌2، كتاب‌3، ص‌890 ـ892)، عدم‌تعادل‌سرد و خشك ‌قلب‌، علت‌رایج‌مالیخولیاست‌. بنابراین‌، در این‌بیماری‌باید قلب ‌نیز چون‌مغز درمان‌شود؛
گرمای‌ناشی‌از سودا، در قلب‌ مالیخولیا ایجاد می‌كند و رطوبت ‌در مغز پذیرای ‌تأثیر آن‌می‌شود. او نیز معتقد بود كه‌برخی‌غذاها و نوشیدنیها ایجاد سودا می‌كنند و از این‌رو، فرد مبتلا باید از آنها بپرهیزد. او در این‌باره‌ كه‌مالیخولیا ناشی‌از جن‌است‌می‌گوید: «ما به ‌این‌ توجهی‌ نمی‌كنیم‌ زیرا طبیبیم‌... اگر ناشی‌از جن‌باشد، از طریق‌تغییر در طبیعت‌سودا روی‌ می‌دهد، زیرا علت‌ مالیخولیا سوداست‌» (ج‌2، كتاب‌3، ص‌892). اگر سودا با خون‌ آمیخته‌ شود، مالیخولیا با شادمانی ‌و خنده‌ همراه‌ است‌؛
با بلغم‌، سستی ‌و تنبلی ‌می‌آورد؛
با صفرا ، ناآرامی‌، مثل ‌مانیا. اگر سودای‌خالص‌باشد، تأمل ‌بیشتر و تحریك‌ كمتر است‌ (همان‌، ج‌2، كتاب 3، ص‌893). برای‌درمان‌، علاوه‌ بر تخلیه‌ سودا، باید بیمار را شاد كرد و همواره ‌عطرها و روغنهای ‌خوب ‌به ‌او مالید و با غذاهای ‌مناسب‌ از او پذیرایی‌كرد، محل‌ زندگی‌ او باید مرطوب‌ باشد و با گیاهان ‌آرام‌بخش‌ معطر شود (همان‌، ج‌2، كتاب‌3، ص‌ 894).

ابن‌سینا در باره ‌قطرب‌ یا هذیان ‌تناسخی‌، همان‌ نشانه‌هایی ‌را ذكر كرده‌است‌كه‌دیگران‌نیز گفته‌اند. او ( ج‌2، كتاب‌3، ص‌897 ـ 898) درمان ‌قطرب‌ را همانند مالیخولیا دانسته‌است‌.

ابن‌سینا عشق ‌یا جنون‌عشق‌را ــ كه‌مجوسی‌به‌اختصار به‌آن‌پرداخته ‌و رازی‌هم‌آن‌را به‌نقل‌از مجوسی ‌آورده‌است‌ــ تقریباً به ‌طور كامل ‌وصف‌ كرده‌و این‌هم ‌در شرق‌و هم‌ در غرب‌تأثیرگذار بوده‌است‌. به‌ گفته‌ او، نشانه‌های ‌بیماری‌عشق‌ شبیه ‌مالیخولیاست‌. تخلیه ‌بدن ‌از خلط‌ سوخته‌، مرطوب‌ كردن ‌بیمار و منحرف‌ كردن‌ذهن‌ او از وسواسش‌، از راههای ‌درمان‌ است‌(ج‌2، كتاب 3، ص‌898 ـ899). ابن‌سینا در جایی‌(ج‌2، كتاب‌3، ص‌898) می‌گوید: «از درك‌ تابعیت ‌وضعیت ‌جسمانی ‌از اوهام‌ ذهنی ‌حیرت ‌كردیم‌.»

در مجموع‌، ابن‌سینا مطالب‌خود را در باب‌آسیبهای‌مغزی‌از بولس‌اجانیطی‌(سده‌اول‌هجری‌) گرفته‌ كه ‌كتاب ‌او به ‌نام‌< خلاصه‌ پزشكی‌ در هفت ‌كتاب‌ > خود عمدتاً بر كتاب ‌هفت‌ جلدی ‌اریباسیوس‌(ح 325ـ ح 400 میلادی‌) مبتنی‌ بوده ‌است‌. بولس‌ از طریق‌ اریباسیوس‌ از آموزشهای ‌جالینوس‌ بهره ‌برد و دیدگاههای‌او را با دیدگاههای‌بسیاری‌از حكمای‌یونانی سپسین ‌آمیخت‌. درمانهای ‌ابن‌سینا برای‌ بیماریهای‌ نفسانی‌در قانون‌، با مطالب‌بولس‌در كتاب‌ سومش‌ شباهت ‌بسیار دارد، اما ابن‌سینا مطلبی ‌در باب‌ منبعش‌ ذكر نكرده‌است‌. بحثهای‌ابن‌سینا در این ‌موارد مفصّل‌تر از بولس‌است‌ و تأكید بیشتری‌ بر آسیب‌شناسی‌اخلاطی‌دارد. درمان‌ابن‌سینا و بولس ‌برای‌مالیخولیا مشابه‌است‌. بخش‌ كوتاه ‌كتاب ‌بولس ‌در درمان ‌مانیا را تقریباً به‌ طور كامل‌ ابن‌سینا نسخه برداری‌ كرده‌ است‌(رجوع کنید به بولس‌، ج‌1، ص‌385؛
قس‌ابن‌سینا، ج‌2، كتاب 3، ص‌890).

توصیف‌ قطرب‌ در كتاب ‌بولس‌ و قانون‌ هم‌نزدیك‌است‌، ولی ‌بولس‌از سوزاندن‌ذكری‌نكرده‌ است‌(رجوع کنید به ج‌1، ص‌390؛
قس‌ابن‌سینا، ج‌2، كتاب‌3، ص‌897 ـ 898).

كهن‌ترین‌ تشریح‌ پزشكی‌از جنون ‌عشق ‌ظاهراً از آنِ اریباسیوس‌ بوده ‌است ‌كه ‌بولس‌ اجانیطی‌(ج‌1، ص‌390ـ391) آن‌را رونویسی‌كرده‌بود. بولس‌بسیار كمتر از ابن‌سینا موضوع‌را تشریح‌كرده‌است‌، اما شباهتها و نیز تفاوتهای‌چشمگیری‌بین‌دو متن‌ وجود دارد. ابن‌سینا نخستین‌ فردی ‌نبود كه‌این‌بیماری‌را به‌مغز نسبت‌داد، ولی‌آن‌را توهمی‌ذهنی‌همچون‌مالیخولیا دانست‌(ج‌2، كتاب‌3، ص‌898). او، همچون‌نویسندگان‌یونانی‌، بر وجود علائم‌افسردگی‌اصرار داشته‌ولی‌در عین ‌حال ‌نوسان‌افراطی‌نبض‌را مطرح‌كرده‌است‌و چون‌پیوستن‌عاشقان‌به‌هم‌، بیماری ‌را به‌ سرعت‌ بهبود می‌بخشد، ابن‌سینا بر تأثیر قوی‌مغز بر حالات‌ جسمی ‌صحه‌ گذاشته ‌است‌(ج‌2، كتاب 3، ص‌898). توصیه‌او برای‌درمان‌نشان‌می‌دهد كه‌بیماری‌را سوداوی‌می‌دانسته ‌و بر آن ‌بوده‌ است ‌همچون ‌بیماریهای ‌مشابه‌، سودا باید از راه ‌استحمام‌ و برنامه ‌غذایی ‌تخلیه ‌شود. او همچنین ‌شگردهای‌ مختلفی‌ را توصیه‌ كرده‌است‌برای‌آنكه‌ عاشق‌ را از شبهه ‌و توهمش‌ بیرون ‌آورد (رجوع کنید به ج‌2، كتاب‌3، ص‌898 ـ 899). ابن‌سینا، به‌ دلیل‌مخالفتش ‌با دخالت‌ دادن‌ پدیده‌های ‌فوق‌طبیعی‌در امر پزشكی‌، به ‌هیچ ‌شكلی ‌جادو را توصیه‌ نكرده‌است‌(رجوع کنید به همانجا).

سه‌ویژگی‌گزارشهای‌ابن‌سینا در باره‌بیماریهای‌نفسانی‌، نشان‌دهنده‌پایبندی‌او، همچون‌دیگر پزشكی‌نویسان‌دوره‌اسلامی‌، به‌جالینوس‌است‌: وفاداری‌به‌آسیب‌شناسی‌اخلاطی‌، به ‌وجود آوردن‌ بیماری ‌شناسی ‌پیچیده‌ای ‌بر اساس ‌نشانه‌های ‌قابل ‌مشاهده‌، و تأكید بر درمان‌.

نگاهی‌ مجمل ‌به‌ آسیب‌شناسی‌، نشانه‌ها و درمان‌ در دوره‌اسلامی‌

1) آسیب‌شناسی‌. در پزشكی‌ دوره ‌اسلامی‌، به‌ نحو فزاینده‌ای‌، آشفتگیهای ‌رفتاری‌ را بیماری ‌مغزی ‌یا روانی ‌در نظر می‌گرفتند. ممكن‌است‌ این ‌گرایش ‌در این‌دوره‌، به ‌دلیل ‌به‌ ارث ‌بردن ‌كالبدشناسی ‌متأخر یونانی‌، خصوصاً توصیف‌ پوسیدونیوس ‌در باره ‌آشفتگیهای ‌ذهنی‌ (رجوع کنید به لایبراند و وتِلی، ص‌134 به ‌بعد)، مهم‌تر شده ‌باشد. علی‌بن ‌سهل‌رَبَّنِ طبری (سده ‌سوم‌هجری‌)از تقسیم‌بندی‌ سه‌ بخشی‌ مغز، برای‌ یافتن‌ محل‌ اختلالهای ‌نفسانی‌، استفاده‌كرد (رجوع کنید به ص43). پزشكان‌ دوره‌ اسلامی‌، برخلاف‌ دیدگاه‌ ارسطو، كه‌ قلب‌را مركز عواطف ‌و اندیشه‌ می‌دانست‌، از جالینوس‌ پیروی ‌كردند كه ‌طیف‌ گسترده‌ای ‌از بیماریها را به ‌بدعمل ‌كردن‌مغز نسبت‌می‌داد و قلب‌حتی‌حق‌انحصاری‌اش‌را به‌عنوان‌جایگاه‌عشق‌از دست‌داد. ولی ‌به ‌نظر می‌رسد ابن‌سینا، با تأكیدش‌ بر قلب ‌و ضرورت‌ درمان‌ آن ‌همچون‌مغز، به‌ نوعی‌، كارْاندام‌شناسی‌ ارسطویی ‌را در بیماریهای ‌مغزی‌پذیرفته‌بوده‌است‌. نفوذ ارسطو بر كار اندام ‌شناسی ‌ابن‌سینا از همه ‌بیشتر و كاملاً مشهود است‌. همچنین ‌نظرهای ‌قدیمی‌تر، مثل ‌مناسبات ‌میان ‌مغز و معده‌، مورد قبول ‌او بوده‌است‌، ولی‌ به ‌هرحال ‌كانون‌آشفتگیهای ‌نفسانی ‌در مغز دانسته ‌می‌شد.

2) نشانه‌ها. نویسندگان‌متأخر یونانی‌(پس‌از جالینوس‌) مفاهیم‌مالیخولیا و مانیا را، به ‌عنوان‌ بیماریهای‌نفسانی‌، در رابطه ‌نزدیك‌ باهم ‌قرار دادند. علی‌بن‌عباس‌مجوسی‌و ابن‌سینا مالیخولیا را بیماری‌ای‌همچون‌دیگر بیماریها تلقی‌می‌كردند و این‌روند، وارد كردن‌مستمر حوزه‌های‌وسیع‌تری‌از رفتار انسانی‌به‌حوزه‌های‌پزشكی‌بود. در گزارش‌ابن‌سینا در مورد مالیخولیا می‌بینیم ‌كه‌علائم‌ گوناگون‌ آن‌به‌چهار خلط‌ نسبت‌ داده‌شده‌است‌. با سوختن‌، هریك‌از چهار خلط ‌طبیعی‌ می‌تواند به ‌عاملی‌ بیماری‌زا با نشانه‌های ‌متفاوت ‌بدل‌شود.

تحول‌این‌نظریه‌، كه‌اخلاط ‌را مستقیماً به‌الگوهای ‌رفتاری‌پیوند می‌دهد، مثال‌خوبی‌است‌از پیشرفت‌جالینوس‌گرایی‌در سده‌های‌میانه‌. این‌روند را از اسكندر ترالسی ‌می‌توان‌ پی‌گرفت‌ كه‌ رساله‌ای ‌در باب‌مالیخولیا نوشته ‌بود. اثر او ظاهراً به ‌عربی‌ترجمه‌شده‌بود و در آثار دوره‌ اسلامی‌، مثلاً آثار علی‌بن‌عباس‌مجوسی‌، تأثیر داشت‌.

آثار مجوسی ‌و ابن‌سینا سرمشقی‌ برای‌بحثهای‌بعدی‌در باب‌این‌موضوعات‌بودند. مؤمن‌بن ‌مقبل (سده‌نهم‌) در كتابش‌، ذخیره ‌مرادیه‌ فی‌ الطب‌، در توصیف‌ بیماریهای ‌مغزی‌ از جمله ‌پزشكان‌ دنباله‌روِ ابن‌سینا بود. همچنین‌ كتاب‌طب‌اكبری‌ از حكیم‌ محمداكبر شاه‌ارزانی (سده‌ دوازدهم‌) به ‌فارسی‌، ترجمه‌ای‌است‌از شرح‌نفیس‌بن‌عوض‌كرمانی‌(رجوع کنید به برهان‌نفیس‌*) بر كتاب‌الاسباب ‌و العلامات‌نجیب‌الدین‌سمرقندی‌(متوفی‌619). این‌كتاب‌عمدتاً مبتنی‌است‌بر آثار ابن‌سینا، مجوسی‌، رازی‌و طبری‌. در كتاب‌محمداكبر، سودا به‌معنای‌جنون‌آمده ‌و مالیخولیا تنها مرحله‌ای‌ابتدایی‌از جنون‌معرفی‌شده‌است‌. محمداكبر نیز همچون‌گذشتگان‌سه‌نوع‌مالیخولیا (سودا در تمام‌بدن‌، در سر، در معده‌) را وصف‌كرده‌و جنون‌از دید او شامل ‌قطرب‌، مانیا، هاری‌، و صباری ‌است‌(ص‌30ـ31). رعونت‌ و حُمق ‌شكلهایی ‌از جنون‌اند كه ‌در آن‌ تمام‌ نیروهای‌ ذهنی‌ گم ‌می‌شود و بیمار چونان‌ كودكان ‌است‌(ص‌31).

3) درمان‌. ابن‌سینا در درمان‌ بیماریهای ‌نفسانی ‌به ‌شدت‌ به ‌سنّت ‌جالینوس ‌متكی ‌بود و از رهنمودهای‌اسكندر ترالسی‌یا پزشكان‌دوره‌اسلامی پسین‌، در پذیرش‌درمان‌و داروهایی‌جادویی‌، پیروی‌ نمی‌كرد.

مراقبت‌ از بیماران‌ روانی‌. در غالب‌ متون‌پزشكی‌مورد نظر، گفته‌ شده‌است‌ كه‌ آسیب‌دیده‌ روانی‌ چگونه‌ باید معالجه‌ شود ولی‌ نمی‌گویند كه ‌عموماً چگونه‌ معالجه‌ می‌شده‌اند. وجود بخش‌ ویژه‌ای برای‌ دیوانگان‌ در بیمارستانها جنبه‌ قابل ‌توجه ‌پزشكی‌ در جامعه ‌اسلامی ‌سده‌های ‌میانی‌ بوده‌ است‌. درواقع ‌در سده‌های ‌میانه ‌واژه‌«مارستان‌» معنای‌ تیمارستان‌را داشت‌، زیرا بسیاری ‌از این ‌نهادها در ابتدا مخصوص‌ افرادِ دچار پریشانی‌روان ‌بود (رجوع کنیدبه تورس‌ بالباس‌، ص‌481ـ500). به‌ دلیل‌كمبود اطلاعات‌، خیلی‌دشوار است‌كه‌بدانیم‌در این‌بخشها واقعاً چه ‌می‌گذشته ‌است‌.

نخستین‌ سند در باره ‌مراقبت ‌آسایشگاهی ‌از دیوانگان‌، گزارش‌مقریزی‌ (1326، ج‌4، ص 258ـ259) از بیماران‌ روانی ‌در بیمارستانی ‌در جنوب ‌غربی ‌قاهره ‌كنونی ‌است‌ كه ‌احمدبن‌ طولون‌، حاكم‌مصر، در 259 آن‌ را ساخته‌ بود و خود او برای ‌سركشی‌ از بیمارستان‌، و از جمله ‌دیوانگانی ‌كه ‌در آنجا بودند، به‌ آنجا می‌رفت‌. مقریزی ‌ملاقات ‌او را با دیوانه‌ای ‌نقل ‌كرده ‌است‌.

سیاحان‌ سده‌های ‌میانه ‌اغلب‌ در باره‌ بخش‌دیوانگانِ بیمارستانها مطالبی‌ذكر كرده‌اند. از جمله‌ بنیامین ‌تودلایی‌ (متوفی‌568/1173) در باره‌ دارالمارستان‌ بغداد و افراد آشفته‌حالی ‌كه ‌در گرمای‌ تابستان ‌دیوانه‌شده‌، و در آنجا نگهداری‌ یا به‌ زنجیر كشیده ‌شده‌ بودند، نوشته‌ است‌ كه‌ آنها تا زمستان‌ كه‌ عقلشان‌ برگردد در آنجا می‌مانند، غذایشان ‌از خانه ‌خلیفه‌ تأمین‌می‌شود و زمانی‌ كه ‌مرخص‌می‌شوند برای‌ راهشان ‌به‌ آنها پول ‌می‌پردازند (ص‌98ـ99).

اندكی ‌پس‌ از او، ابن‌جبیر (متوفی‌614؛
ص‌24) محل‌ نگهداری‌ دیوانگان ‌در بیمارستان ‌ناصری‌ قاهره ‌در سال‌578 را تشریح‌كرده‌است‌. دو سال‌بعد، او از دو بیمارستان‌قدیمی‌و جدید در دمشق‌ گزارشی ‌داده ‌و نوشته ‌است ‌كه‌ مجانین‌ را در آنجا با زنجیر بسته‌بودند (رجوع کنید به همان‌، ص‌230).

در بیمارستانی‌كه‌در 755 در حلب‌به‌فرمان‌سلطان‌مملوك‌الناصر ساخته‌شد، دو قسمت‌وجود داشت‌: قسمتی‌برای‌دیوانگان‌زن‌و قسمتی‌برای‌دیوانگان‌مرد. اطراف‌دیوارها و پیرامون‌استخرها گلكاری ‌شده‌ بود تا به ‌آنان ‌روحیه‌ ببخشد و برای‌ ایشان ‌موسیقی‌نواخته‌می‌شد (عیسی‌، ص‌207؛
دِوْداری‌، ص‌129ـ145).

اولیاچلبی‌(1020ـ1090) در سفرش‌ به ‌مصر متوجه ‌بیمارستانهای‌ ویرانی ‌شد كه ‌بخشهایی ‌برای‌نگهداری‌دیوانگان‌داشتند و چون‌حكومت‌كمكها را قطع‌كرده‌بود، متروك‌ شده‌بودند (رجوع کنید به ج10‌، ص‌ 262). در این ‌هنگام‌ فقط‌ چهار بیمارستان‌در شهر بود كه‌سه‌عدد از آنها تحت‌ نظارت ‌و اداره‌اخوتهای ‌صوفیه ‌بود (همانجا). چهارمین‌ بیمارستان‌، بیمارستان ‌معروف‌ منصوری‌ بود كه‌ اولیا چلبی‌(ج‌10، ص‌263ـ264) در باره‌ آن ‌نوشته‌ است ‌كه‌ در اتاقهایی ‌با استخر و فواره‌، دیوانگان‌مانند شیران‌با زنجیری‌بر گردنشان‌بسته‌شده‌بودند. برخی‌از دیوانگان ‌می‌غریدند و دیگران‌آرام‌بودند. آنها همگی‌ به ‌دلیل‌هوای ‌خشك‌ مصر مالیخولیا داشتند. خدمتكاران‌برخی‌را با تركه‌گیلاس‌می‌زدند و كسی‌ كه ‌كتك‌ می‌خورد بر سر عقل‌می‌آمد. برخی‌از زنان ‌دیوانه ‌در بیمارستان‌فارغ‌می‌شدند. اولیا چلبی‌افزوده‌كه‌بیمارستانی‌با چنان‌بنای‌پرشكوهی‌در هیچ ‌كشوری‌ ندیده ‌است‌.

گزارش‌اولیا چلبی ‌به‌چند دلیل‌مهم‌است‌. او ضرورت‌فرمان‌حكومتی‌را برای‌پذیرفتن‌مجنون‌در بیمارستان‌یادآوری‌كرده‌است‌. احتمالاً افراد آرام‌، مجاز به‌حركت ‌در اطراف ‌بودند، در حالی‌ كه ‌دیوانگان ‌خشن‌ و هیجانی ‌یا در سلولها یا در فضای‌بازتر با زنجیر مهار می‌شدند. اشاره ‌اولیا چلبی ‌به ‌طبیعت ‌خشك‌ مصر به‌ وضوح‌ اشاره ‌به ‌باور جالینوسی ‌به ‌كیفیتهای‌اخلاطی‌است‌، زیرا خشكی‌، كیفیتی ‌مشترك ‌میان ‌سودا و صفرا بود كه‌هر دو از علتهای ‌شناخته‌ شده‌ دیوانگی‌بودند؛
خدمه‌ مرد بودند و توانایی ‌جابه‌جا كردن‌دیوانگان‌را داشتند. او همچنین‌ به‌ بخش‌زنان‌، خادمان ‌زن‌، و دسترسی ‌پزشكان ‌مرد به‌بیماران ‌زن‌، و زنان‌ دیوانه ‌اشاره‌ كرده‌ است‌(رجوع کنید به همان‌، ج‌10، ص‌262ـ264).

اولیا چلبی‌(ج‌1، ص‌321؛
نیز رجوع کنید به ج‌3، ص‌ 468ـ470) در باب ‌تیمارخانه ‌استانبول ‌نوشته‌است‌كه‌ نوازندگان ‌و خوانندگان ‌برای ‌مشغول‌كردن‌بیماران‌، خصوصاً دیوانگان‌، در آنجا كار می‌كردند. بیمارستان‌سلطان‌احمد اول‌(حك :1012ـ1026) به‌دلیل‌پاكیزگی‌هوایش‌، كه ‌تصور می‌شد سودمند است‌، وقف ‌نگهداری‌ از دیوانگان‌بود (همان‌، ج‌1، ص‌321ـ322). اولیا چلبی‌(ج‌1، ص‌533 ـ534) در فهرست‌ صنفها و مشاغلِ استانبول ‌در 1081 از محافظان ‌دیوانگان ‌یاد كرده‌است‌.

به‌ نوشته‌ لئوی‌ آفریقایی‌(870ـ957/ 1465ـ1550؛
ج‌1، ص‌228ـ229) در بیمارستان ‌فاس‌، دیوانگان‌ با زنجیرهای‌ ضخیم‌آهنی‌ بسته ‌می‌شدند و مسئول‌غذا دادن‌هرگاه‌با بیمار تحریك ‌شده‌ای ‌مواجه‌ می‌شد او را كتك ‌می‌زد.

از این‌ توصیفات ‌چنین ‌به ‌نظر می‌آید كه ‌بستری‌ شدگان‌ در بیمارستانها عموماً برای‌خود و دیگران‌ خطرناك‌ بوده‌اند. خانواده ‌و دوستان ‌دیوانگان ‌به ‌ملاقات‌ آنها می‌رفته‌اند.

تصویر هنری ‌یگانه‌ای ‌از دیوانگان ‌در بیمارستان‌اسلامی‌، بخشی‌ از مرقع ‌سلطان‌ احمد اول ‌است‌: تصویر سه‌ مرد دیوانه ‌كه‌ زنجیرهایی ‌بر گردنشان‌است‌ و پزشكان‌ را تهدید می‌كنند (رجوع کنید به سهیل‌انور، ص‌137ـ 138، 161ـ162).

گرچه‌ كتك‌ زدن‌ مجنون ‌بیشترین‌توجه‌ را جلب‌می‌كند، نباید فراموش‌ كرد كه‌ در سده‌های‌ میانی ‌مراقبت‌از بیمار مهم‌تر از هر درمانی‌بود. همان‌گونه‌كه‌ذكر شد، بیماران‌روانی‌با حمام‌، گذاردن ‌دستمال‌خیس‌شده ‌در آب‌گرم‌(خصوصاً روی‌سر)، باندپیچی‌كردن‌، و مالش‌با روغنهای ‌گوناگون‌ درمان‌می‌شدند. سوزاندن‌، بادكش‌كردن‌، و فصد نیز به ‌طور گسترده‌ رایج‌بود. به ‌نوشته‌ پروسپر آلپین‌ (ج‌1، ص‌95، ج‌2، ص‌211)، در مصر قرن‌دهم‌، خصوصاً در مورد جنون‌، از خون‌گرفتن‌و بادكش‌كردن‌و داغ‌كردن‌استفاده‌می‌شد. خون‌گرفتن‌از بیمار و استفاده‌از افیون ‌به ‌عنوان‌آرام‌بخش ‌در اواخر سده‌سیزدهم‌/ نوزدهم‌هم ‌به ‌كار می‌رفت‌(مایرز، ص‌55). گزارشی‌نیز از اِعمال‌روشهای‌خشن‌در مورد بیماران‌روانی‌ثبت‌شده‌است‌. همچنین‌ذكر كرده‌اند كه ‌دیوانگان ‌را برای‌ درمان‌ به ‌مساجد برخی‌ زاهدان‌ مشخص‌ می‌فرستادند (رجوع کنید به همانجا).

اصطلاحی ‌آشنا در سده‌های‌میانی‌، داروی‌«مُفَرِّح‌النفس‌» بود كه‌انتظار می‌رفت‌اندوه‌را از بین‌ببرد. به‌ گفته‌ابن‌ابی‌اصیبعه‌(ج‌2، ص‌88)، تمیمی‌، پزشك‌سده‌چهارم‌، نیز كتابی‌داشت‌ به‌ نام‌ مفتاح‌السرور من‌كل‌الهموم ‌و مفرّح‌النفس‌. در كتابی ‌با همین‌عنوان‌ مفرّح‌النفس‌، نوشته‌ مظفربن‌ قاضی‌ بعلبك‌ در اوایل‌سده‌هفتم‌(همان‌، ج‌2، ص‌259ـ260)، نسخه‌ها براساس‌طبیعتهای‌مختلف ‌و نیز بنا بر طبقه‌ اجتماعی‌بیماران‌(شاهان ‌و شاهزادگان‌، طبقه ‌متوسط‌، تهی‌دستان‌) ذكر شده ‌است‌، زیرا تركیب‌دارو برای‌ثروتمندان‌غالباً شامل‌سنگها و فلزات‌قیمتی‌بود (بورگل‌ ، 1973، ص‌163؛
همو، 1975، ص‌201ـ212). ابن‌ابی‌اصیبعه‌(ج‌1، ص‌254، ج‌2، ص‌242ـ243) داستانهایی ‌از انواع ‌درمانها ذكر كرده‌است‌.

بزرگانِ دچار بیماریهای ‌روانی‌. در تاریخ‌ دوره‌اسلامی‌، شماری‌از بزرگان‌دچار انواع ‌بیماریهای‌ روانی‌ بوده‌اند، از جمله‌الافضل‌(متوفی‌622) بزرگ‌ترین ‌پسر صلاح‌الدین ‌ایوبی‌ (رجوع کنید به ابن‌میمون، ص‌36)؛
ناصرالدین‌محمد، از سلاطین‌ممالیك‌برجی‌مصر (حك: 901ـ903؛
رجوع کنید به ابن‌ایاس‌، ص380‌ـ399)؛
خلیفه ‌فاطمی ‌مصر، حاكم‌بامراللّه‌(حك: 386ـ411؛
رجوع کنید به د. اسلام‌، چاپ‌دوم‌، ذیل‌«الحاكم‌بامراللّه‌»؛
اُلیری‌، ص‌130به‌ بعد)؛
الناصر احمد، سلطان ‌مصر (حك: 742ـ743؛
رجوع کنید به مقریزی‌، 1418، ج‌3، ص355‌ـ 370) و سلطان‌عثمانی‌، ابراهیم‌(حك: 1024ـ 1058)، معروف‌ به ‌دَلی‌ابراهیم‌(ابراهیم‌دیوانه‌؛
رجوع کنید به اولیا چلبی‌، ج‌1، ص‌267ـ274).

در برخی‌كشورهای‌اسلامی‌، طبقه‌ای‌از زاهدان‌، دیوانگانی‌بی‌خطر و مقدّس‌و محترم‌بوده‌اند (وسترمارك‌ ، ج‌1، ص‌47ـ 49). واژه‌ مجذوب‌، كه‌ به‌ معنای ‌درویش‌هم‌به‌كار رفته‌، در عربی ‌معادل ‌مجنون‌ استفاده ‌شده‌ است‌(كنعان‌، ص‌320ـ 321). در تركی ‌نیز مجذوب ‌گاهی ‌به ‌معنای‌ صوفی‌ است‌، اما در محاوره‌ به ‌معنای ‌دیوانه ‌است‌(ردهاوس‌، ذیل‌«مجذوب‌»). به ‌گفته ‌كنعان (همانجا)، در عربی ‌قدیمی‌«مجذوب‌» كسی‌ بود كه ‌درون ‌او روح‌ خوبی‌ جای ‌گرفته ‌بود ولی‌ «مجنون‌» برعكس‌، روح ‌بدی ‌آن ‌را تسخیر كرده‌بود (نیزرجوع کنید به عقلای‌مجانین‌*).


منابع‌:
(1) ابن‌ابی‌اصیبعه‌، كتاب‌ عیون‌ الانباء فی ‌طبقات ‌الاطباء، چاپ ‌امرؤالقیس‌بن ‌طحان‌ [آوگوست‌مولر(، كونیگسبرك ‌و قاهره 1299/1882، چاپ ‌افست ‌انگلستان‌1972؛
(2) ابن‌ایاس‌، جواهر السلوك ‌فی ‌امر الخلفاء و الملوك‌، قاهره‌1426/2006؛
(3) ابن‌جبیر، رحله‌ابن‌جبیر، بیروت 1986؛
(4) ابن‌درید، كتاب‌جمهره‌اللغه‌، چاپ‌رمزی‌منیر بعلبكی‌، بیروت‌1987ـ 1988؛
(5) ابن‌سینا؛
(6) اسحاق‌بن ‌عمران‌، مقاله ‌فی ‌المالیخولیا ، همراه‌ با ترجمه‌لاتینی ‌از قسطنطین‌آفریقایی‌، چاپ ‌كارل‌ گاربرس‌، هامبورگ‌1977؛
(7) اولیا چلبی‌؛
(8) اسماعیل‌بن‌حماد جوهری‌، الصحاح‌: تاج‌اللغه ‌و صحاح‌العربیه‌، چاپ‌احمد عبدالغفور عطار، بیروت‌ )بی‌تا. ]، چاپ‌ افست ‌تهران 1368 ش‌؛
(9) خلیل‌بن ‌احمد، كتاب‌العین‌، چاپ‌مهدی‌مخزومی‌و ابراهیم‌سامرائی‌، قم‌ 1405؛
(10) انور دوداری‌، «البیمارستانات‌فی‌حلب‌»، عادیات‌حلب‌، 1 (1975)؛
(11) محمدبن‌زكریا رازی‌، الحاوی‌فی‌الطب‌، چاپ‌محمد محمداسماعیل‌، بیروت‌1421/2000؛
(12) خلف‌بن‌عباس‌زهراوی‌، جراحی‌ و ابزارهای‌ آن‌، ترجمه ‌فارسی‌بخش‌سی‌ام‌از كتاب‌ التصریف ‌لمن‌عجز عن‌التألیف‌، چاپ‌احمد آرام ‌و مهدی‌ محقق‌، تهران‌1374 ش‌؛
(13) محمداكبربن‌محمدشاه‌ارزانی‌، كتاب‌طب‌اكبری‌، چاپ ‌سنگی‌ بمبئی 1271ـ1272، چاپ‌ عكسی ‌مشهد 1384 ش‌؛
(14) علی‌بن ‌سهل ‌طبری‌، فردوس‌الحكمه ‌فی ‌الطب‌، چاپ‌ محمد زبیر صدیقی‌، برلین‌1928؛
(15) لئوی‌آفریقایی‌، وصف‌افریقیا، ترجمه‌عن‌الفرنسیه‌محمد حجی‌ و محمد اخضر، بیروت‌1983؛
(16) علی‌بن‌ عباس‌ مجوسی‌، كامل ‌الصناعه‌ الطبیه‌، بولاق 1294؛
(17) احمدبن‌علی ‌مقریزی‌، السلوك ‌لمعرفه ‌دول‌الملوك‌، چاپ‌ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛
(18) همو، كتاب ‌الخطط‌ المقریزیه‌، ج‌4، مصر 1326؛


(19) Prosper Alpin, Histoire naturelle de lEgypte, 1581-1584 , tr. R. de Fenoyl and S. Sauneron, Cairo 1979;
(20) Benjamin of Tudela, The itinerary of Rabbi Benjamin of Tudela: travels in the Middle Ages , tr. Marcus Nathan Adler, London 1907, repr. 1983;
(21) H. H. Biesterfeldt, "Galinus Quwa n-nafs: zitiert, adaptiert, korrigiert", Der Islam , 63 (1986);
(22) J.C. Burgel, "Der Mufarrih an-nafs des Ibn Qadi Ba ـ albakk, ein Lehrbuch der Psychohygiene aus dem 7. Jahrhundert der Hijra", in Proceedings of the Sixth Congress of Arabic and Islamic Studies ( 1972 ), Leiden 1975;
(23) idem, "Psychosomatic methods of cures in the Islamic Middle Ages", Humaniora Islamica , 1 (1973);
(24) T. Canaan, Mohammedan saints and sanctuaries in Palestine , London 1927;
(25) I. E. Drabkin, "Remarks on ancient psychopathology", Isis , 46 (1955);
(26) EI 2 , s.v. "al-Hakim bi-Amr Allah" (by M. Canard);
(27) Galen, Galen on the affected parts: translation from the Greek text with explanatory notes , [by( Rudolph E. Siegel, Basle 1976;
(28) E. R. Harvey, The inward wits: psychological theory in the Middle Ages and the Renaissance , London 1975;
(29) J. L. Heiberg, "Geisteskrankheiten im klassischen Altertum", Allgemeinen Zeitschrift fur Psychiative , 86 (1927);
(30) Ibn Rid.wan, Medieval Islamic medicine: Ibn Rid.wan's treatise, On the prevention of bodily ills in Egypt , tr. Michael W. Dols, Arabic text edited by Adil S. Gamal, Berkeley, Calif. 1984;
(31) Ahmed Issa, Histoire des bimaristans ( hopitaux ) a lepoque islamique , Cairo 1928;
(32) S.W. Jackson, "Galen-on mental disorders", Journal of the history of the behavioral sciences , 5 (1969);
(33) S.E. Jelliffe, "Notes on the history of psychiatry, VII", Alienist and neurologist ,33 (1912);
(34) Werner Leibbrand and Annemarrie Wettley, Der Wahnsinn: Geschichte der abendlجndischen Psychopathologie , Freiburg 1961;
(35) Maimonides, Moses Maimonides' two treatises on the regimen of health: ، Fi tadbir as-sihhah' and ، Maqalah fi bayan ba'd al-a'rad wa-al-jawab anha ' tr. A. Bar-Sela, H.E. Hoff and E. Faris, )Philadel phia] 1964;
(36) M. A. Mayers, "A century of psychiatry: the Egyptian mental hospitals", Ph D. dissertation, Princeton University, 1984;
(37) De Lacy O'Leary , A short history of the Fatimid khalifate , London 1923;
(38) Paul of Aegina, The seven books of Paulus Aegineta , tr. Francis Adams, London 1844- 1847;
(39) Jackie Pigeaud, La maladie de l'ame: etude sur la relation de l'ame et du corps dans la tradition medico-philosophique antique , Paris 1981;
(40) Sir James Redhouse, Redhouse yeni Turkce-Ingilizce sozluk = New Redhouse Turkish-English dictionary , Istanbul 1984;
(41) Franz Rosenthal, The classical heritage in Islam , translated from the German by Emile and Fenny Marmorstein, London 1975;
(42) Rufus of Ephesus, Krankenjournale , ed. and tr. Manfred Ullmann, Wiesbaden 1978;
(43) idem, uvres de Rufus d'Ephese , ed. and tr. C. Daremberg and C.E Ruelle, Paris 1879, repr. Amsterdam 1963;
(44) Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967- ;
(45) Rudolph E.Siegel, Galen on psychology: psychopathology and function and diseases of the nervous system , Basle 1973;
(46) Ahmad Suheyl Unver, "L'Album d'Ahmed I er ", Annali dell'Istituto Universitario Orientale di Napoli , no. 13 (1963);
(47) Leopoldo Torres Balbas, "El Maristan de Granada", al-Andalus , 9 (1944);
(48) Manfred Ullmann, Islamic medicine , Edinburg 1978;
(49) E. A. Westermarck, Ritual and belief in Morocco , London 1926;
(50) Khalaf ibn ـ Abbas Zahrawi, On surgery and instruments , a definitive edition of the Arabic text with English translation and commentary by M. S. Spink and G. L. Lewis, London 1973.

/ برگرفته ‌از كتاب‌ مجنون‌، نوشته‌ مایكل ‌والترز دالس‌ /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5115
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست