responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5029

 

تصوف (3) ،

4) تصوف‌ در آسیای‌ مركزی‌ و قفقاز. تصوف‌ در خراسان‌ به‌ مركزیت‌ نیشابور از سده‌ سوم‌ تا ششم‌ بتدریج‌ اهمیت‌ یافت‌ (برتلس‌، ص‌ 293، 313) و در همین‌ دوران‌ از طریق‌ مشایخ‌ بزرگ‌ خراسان‌ ــ كه‌ حلقه‌ اتصال‌ تصوف‌ خراسان‌ و ماوراءالنهر بودند ــ به‌ شمال‌ خراسان‌ بزرگ‌ و ماوراءالنهر راه‌ یافت‌. ماوراءالنهر مركز تلاقی‌ ادیان‌ و فرهنگهای‌ مهم‌ آسیایی‌ (نیكلسون‌، مقدمه‌ ابوالعلا عفیفی‌، ص‌ 18) و وارث‌ فرهنگ‌ مانوی‌ در دره‌ فرغانه‌ و غربیترین‌ مرز سرزمینهای‌ بودایی‌نشین‌ بود. تصوف‌ در ماوراءالنهر، به‌رغم‌ داشتن‌ وجوه‌ مشترك‌ با تصوف‌ در خراسان‌، به‌سبب‌ موقعیت‌ فرهنگی‌ آسیای‌ مركزی‌ ویژگیهایی‌ متفاوت‌ یافت‌؛ از جمله‌، آیین‌ بودا تأثیر بسزایی‌ بر آن‌ نهاد. شاید به‌سبب‌ همین‌ تأثیر بوده‌ كه‌ صوفی‌ بزرگی‌ چون‌ ابراهیم‌بن‌ ادهم‌ * (متوفی‌ 161) ــ كه‌ سرگذشت‌ و برخی‌ گفته‌های‌ منسوب‌ به‌ او شباهت‌ فراوانی‌ به‌ زندگی‌ و سخنان‌ بودا دارد ــ چهره‌ای‌ مهم‌ محسوب‌ شده‌ و در منظومه‌ها و ادبیات‌ عامه‌ اقوام‌ آسیای‌ مركزی‌ به‌ وی‌ اشاره‌ شده‌ است‌ (برای‌ نمونه‌، منظومه‌ قوتاد غوبیلیك‌ به‌ تركی‌ از یوسف‌ خاص‌ حاجب‌، ادهم‌نامه‌ از عبداللطیف‌ بلخی‌، قصه‌ ابراهیم‌ ادهم‌ به‌ ازبكی‌ رجوع كنید به برتلس‌، ص‌241ـ244، 245؛ برای‌ تأثیر مانویت‌ رجوع كنید به همان‌، ص‌ 246ـ250).

بخارا از مهمترین‌ مراكز تصوف‌ در ماوراءالنهر بود. این‌ شهر، كه‌ زمانی‌ آن‌ را «بخارای‌ شریف‌» می‌خواندند و به‌ تعبیر جوینی‌ (ج‌ 1، ص‌ 75) «قبه‌ اسلام‌» در بلاد شرقی‌ بود، از مراكز بزرگ‌ علوم‌ اسلامی‌ به‌حساب‌ می‌آمد (وامبری‌، ص‌ 224، 248). برخی‌ صوفیان‌ اعتقاد داشتند كه‌ خضر را در آنجا دیده‌اند و از طرف‌ او مأمور تبلیغ‌ تصوف‌ در آنجا شده‌اند ( رجوع كنید به صدیقی‌ علوی‌، ص‌ 38ـ39،41). امیرنشین‌ بخارا محل‌ تولد برخی‌ عرفا یا مولد اسلاف‌ آنان‌ بوده‌ است‌؛ از جمله‌، مولدِ ابوتراب‌ نخشبی‌ * (متوفی‌ 245)، فُضَیل‌ بن‌ عیاض‌ * ، ابوبكرمحمد كلاباذی‌ * ، ابوبكرِ ورّاق‌ * ترمذی‌، عزیزالدین‌ نسفی‌ * ، مؤیدالدین‌ جَنْدی‌ * شارح‌ فصوص‌الحكم‌ ، برهان‌الدین‌ محقق‌ ترمذی‌ * ، سعیدالدین‌ فَرغانی‌ *، شارح‌ تائیه‌ ابن‌فارض‌، مُسْتَملی بخاری‌ * شارح‌ التعرف‌ ، سیدمحمد بخاری‌ مؤلف مَناهجُالطالبینَ (جامی‌، ص‌ 123، 460، 556 به‌ بعد، 673، 742)، بهاءالدین‌ محمدولد * پدر مولوی‌، نظام‌الدین‌ اولیا * ، سیدجلال‌الدین‌ حسینِ بخاری‌ * و شیخ‌عبدالحق‌ محدّث‌ دهلوی‌ * از علما و محدّثان‌ و مشایخ‌ قادری‌ در قرن‌ دهم‌ كه‌ برای‌ ترویج‌ علم‌ حدیث‌ و نشر تعالیم‌ صوفیانه‌ در هند كوشش‌ بسیار كرد (حسنی‌، ج‌ 5، ص‌ 206).

تصوف‌ ماوراءالنهر، علاوه‌ بر هند، به‌ سین‌كیانگِ چین‌ ( رجوع كنید به بخش‌ 7: تصوف‌ در چین‌) و قفقاز و داغستان‌ راه‌ یافت‌ ( رجوع كنید به ادامه‌ مقاله‌). همچنین‌ در آسیای‌ صغیر و آناطولی‌ زمینه‌ساز ظهور بكتاشیه‌ * و دیگر فرقه‌های‌ مهم‌ صوفیانه‌ گردید ( رجوع كنید به بخش‌ 8: تصوف‌ در آسیای‌ صغیر و بالكان‌).

تصوف‌ در ماوراءالنهر با نفوذ تدریجی‌ به‌ سرزمینهای‌ دیگر، دگرگونیهایی‌ یافت‌، چنانكه‌ در قفقاز و داغستان‌ رنگ‌ حماسی‌ گرفت‌ و به‌ مرام‌ و مسلك‌ سیاسی‌ دسته‌های‌ جنگجوی‌ چچنی‌ و آلانی‌ در مبارزه‌ با روسیه‌ تبدیل‌ شد. این‌ تصوف‌ با تصوف‌ رایج‌ در ماوراءالنهر، كه‌ در سمرقند و بخارا و خوارزم‌ در میان‌ پیشه‌وران‌ به‌وجود آمده‌ بود، تفاوت‌ داشت‌ ( رجوع كنید به ادامه‌ مقاله‌).

به‌نظر می‌رسد تا پیش‌ از قرن‌ هشتم‌ گرایش‌ به‌ تصوف‌ در ماوراءالنهر به‌ صورتهای‌ گوناگونی‌ وجود داشته‌ است‌، اما از قرن‌ هشتم‌ به‌ بعد سلسله‌های‌ صوفیانه‌ در این‌ منطقه‌ شكل‌ گرفتند. مهمترین‌ این‌ سلسله‌ها، بر اساس‌ دامنه‌ نفوذشان‌ در آسیای‌ مركزی‌ و قفقاز، عبارت‌اند از: نقشبندیه‌ * ، قادریه‌ * ، یسویه‌ * و كبرویه‌ * ( رجوع كنید به ادامه‌ مقاله‌).

به‌ گفته‌ برخی‌، رونق‌ این‌ سلسله‌ها و اقبال‌ مردم‌ به‌ آنها در دوره‌ تیموریان‌ به‌ اوج‌ خود رسید، زیرا سلاطین‌ و شاهزادگان‌ تیموری‌ و امیران‌ آنان‌ به‌ صوفیان‌ ارادت‌ داشتند و اختلاف‌ علما و صوفیان‌ نیز در این‌ دوره‌ از میان‌ رفته‌ بود ( رجوع كنید به پارسا، مقدمه‌ طاهری‌عراقی‌، ص‌10ـ24؛ صفا، ج‌ 4، ص‌ 66، 68).

نخستین‌ و مهمترین‌ سلسله‌ صوفیانه‌ ماوراءالنهر، نقشبندیه‌ است‌. این‌ سلسله‌ منسوب‌ به‌ خواجه‌ بهاءالدین‌ نقشبند * (متوفی‌ 791)، و ادامه‌ سلسله‌ خواجگان‌ * است‌. بنیانگذاران‌ سلسله‌ خواجگان‌، خواجه‌یوسف‌ همدانی‌ (متوفی‌ 535؛ غُجدُوانی‌، ص‌ 71ـ72) و خواجه‌ عبدالخالق‌ غجدوانی‌ یا خواجه‌بزرگ‌ یاكلان‌ (متوفی‌ 575) بودند (برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع كنید به جامی‌، ص‌ 383ـ384؛ فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 34ـ50؛ دیویس‌، 1999، ص‌ 492ـ 519).

برخی‌ از صوفیان‌ این‌ سلسله‌ عبارت‌اند از: خواجه‌احمد صدیق‌ (فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 51)، خواجه‌ اولیای‌ كبیر (همانجا)، خواجه‌ سلیمان‌ (یا سلمان‌) كَرْمینی‌ (همان‌، ج‌ 1، ص‌ 56)، خواجه‌عارف‌ رِیوِگِرَوی‌ (جامی‌، ص‌ 385؛ فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 58)، خواجه‌محمود انجیرفَغْنَوی‌ (جامی‌، همانجا؛ فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 59)، خواجه‌علی‌ رامیتَنی‌ معروف‌ به‌ حضرت‌ عزیزان‌ (متوفی‌ 715؛ جامی‌، همانجا؛ فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 62)، خواجه‌محمد باباسَماسی‌ * (متوفی‌ 755؛ جامی‌، ص‌ 385ـ387؛ فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 73)، سیدامیر كُلال‌ بن‌حمزه‌ (متوفی‌ 772؛ جامی‌، ص‌ 387ـ 388؛ فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 75ـ80) و عارف‌ دیگ‌ گِرانی‌ (جامی‌، ص‌ 837؛ فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 85)، كه‌ همگی‌ از بخارا یا روستاهای‌ اطراف‌ آن‌ برخاسته‌ بودند. بهاءالدین‌ نقشبند نیز در قصر عارفان‌، روستایی‌ در یك‌ فرسنگی‌ بخارا، به‌دنیا آمد و در همانجا نیز به‌ خاك‌ سپرده‌ شد و آرامگاهش‌ از همان‌ تاریخ‌ تا كنون‌ مركز تعالیم‌ صوفیان‌ و زیارتگاه‌ هوادارانش‌ بوده‌ است‌.سلسله‌ نقشبندیه‌ از همان‌ ابتدا بسرعت‌ در سرزمینهای‌ ماوراءالنهر و خراسان‌ رواج‌ یافت‌ (پارسا، همان‌ مقدمه‌، ص‌ 25). علت‌ این‌ رواج‌ اعتقاد به‌ اصولی‌ چون‌ اعتدال‌ در سلوك‌ و التزام‌ به‌ شریعت‌ و مقید نبودن‌ به‌ نظام‌ خانقاهی‌ (فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 37؛ پارسا، همان‌ مقدمه‌، ص‌ 11) در تعالیم‌ این‌ سلسله‌ بود. بعلاوه‌ التزام‌ به‌ شریعت‌ سبب‌ پیوستن‌ بیشتر علمای‌ اهل‌سنّت‌ در ماوراءالنهر و خراسان‌ به‌ این‌ سلسله‌ بود (شیروانی‌، ص‌ 483).

پس‌ از بهاءالدین‌ نقشبند، خلافت‌ این‌ سلسله‌ را علاءالدین‌ عطار (متوفی‌ 802) و خواجه‌محمد پارسا * و یعقوب‌ چرخی‌ * (متوفی‌ 851) و خواجه‌عبیداللّه‌ احرار * (متوفی‌ 895) بر عهده‌ گرفتند (جامی‌، ص‌ 397ـ400، 840؛ فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 101، 139ـ 158؛ پارسا، همان‌ مقدمه‌، ص‌ 69).

نقشبندیه‌ در دوره‌ خلافت‌ خواجه‌عبیداللّه‌ احرار در تاشكند (چاچ‌/ شاش‌)، در حیات‌ معنوی‌ و در عرصه‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ و اجتماعی‌ ماوراءالنهر به‌ عنصری‌ تعیین‌كننده‌ بدل‌ شد. خواجه‌عبیداللّه‌ به‌سبب‌ ارتباط‌ مستمر با دیگر حاكمان‌ و داشتن‌ ثروت‌ و املاك‌ و موقوفات‌ بسیار و اجرای‌ قانون‌ اِلْجاء * (نوعی‌ نظام‌ حمایتی‌) برای‌ كشاورزان‌ و پیشه‌وران‌ ثروتی‌ فراهم‌ آورد و در میان‌ آنان‌ نفوذی‌ معنوی‌ یافت‌. وی‌ از این‌ طریق‌ بر شرایط‌ اقتصادی‌ و اجتماعی‌ ماوراءالنهر، بویژه‌ سمرقند و تاشكند و هرات‌، تأثیر گذاشت‌ و حتی‌ در رابطه‌ میان‌ مرید و شیخ‌ تغییراتی‌ پدید آورد (برای‌ اطلاع‌ در باره‌ نظام‌ حمایتی‌ عبیداللّه‌ احرار رجوع كنید به گراس‌، 1999 ب‌ ، ص‌ 47، 59 ـ60). در دوره‌ تیموری‌ نقشبندیه‌ نقش‌ فعال‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌ داشت‌، اما در میان‌ شیوخ‌ این‌ سلسله‌، خواجه‌عبیداللّه‌ احرار را باید سرمشق‌ شیوخ‌ صوفی‌ دانست‌، كه‌ با تأسیس‌ ساختار سازمان‌یافته‌ اقتصادی‌ و به‌سبب‌ اعتبار و نفوذ مذهبی‌اش‌ (همان‌، ص‌ 47) توانست‌ میان‌ حاكمان‌ و كشاورزان‌ و پیشه‌وران‌ واسطه‌ شود و از میزان‌ مالیاتها بكاهد (احرار، مقدمه‌ نوشاهی‌، ص‌ 55، 58؛ پال‌، ص‌ 534 ـ 535). بیشتر شیوخ‌ سلسله‌ نقشبندیه‌ پیشه‌ور بودند (برای‌ نمونه‌ رجوع كنید به فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 59، 70، 75). خواجه‌عبیداللّه‌ احرار اولین‌ شیخ‌ نقشبندیه‌ بود كه‌ مركزی‌ برای‌ تعلیم‌ و تربیت‌ مریدان‌ بنیان‌ نهاد. این‌ مركز نزدیك‌ سمرقند در محلی‌ به‌ نام‌ «محوطه‌ ملاّ یان‌» ساخته‌ شد كه‌ مزار خواجه‌عبیداللّه‌ نیز در آن‌ واقع‌ شده‌ است‌ (احرار، همان‌ مقدمه‌، ص‌ 1ـ3؛ برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره‌ ساختار و نحوه‌ اداره‌ این‌ مركز رجوع كنید به پال‌، ص‌ 542 به‌ بعد).

در سده‌ دهم‌، سلسله‌ نقشبندیه‌ در هیئت‌ شیوخ‌ جویباری‌ (نام‌ محله‌ای‌ در بخارا) ــ كه‌ از نوادگان‌ عبیداللّه‌ احرار (همان‌، ص‌ 545؛ ایرانیكا ، ذیل‌ «ده‌بیدیه‌») و از پیروان‌ سلسله‌ ده‌بیدیه‌ بودند ــ گسترش‌ بیشتری‌ یافت‌. رهبر ده‌بیدیه‌، مخدوم‌ اعظم‌ سیداحمد خواجگی‌ كاسانی‌ (متوفی‌ 949) سلسله‌ خود را در ده‌بید، دهكده‌ای‌ در یازده‌ كیلومتری‌ سمرقند بنیان‌ نهاد. در 1028، یلنگتوش‌بی‌ (متوفی‌ 1066)، مرید خواجه‌محمد هاشم‌، در جوار مقبره‌ جدش‌ (مخدوم‌ اعظم‌) خانقاه‌ و مسجدی‌ بنا كرد (توگان‌، ص‌ 22). طرفداران‌ سلسله‌ ده‌بیدیه‌ در بلخ‌ و بدخشان‌ و جوزان‌ (فیض‌آباد) به‌ فعالیت‌ پرداختند و با عنوان‌ خوجه‌های‌ آق‌داغلیك‌ و قره‌داغلیك‌ در تركستان‌ شرقی‌ و سرزمین‌ چین‌ ( رجوع كنید به بخش‌ 7: تصوف‌ در چین‌) نفوذ فراوان‌ یافتند (برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع كنید به ایرانیكا ، همانجا؛ ده‌بیدیه‌ * ).

نقشبندیان‌ در سده‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌ در اقدامات‌ استقلال‌طلبانه‌ در ماوراءالنهر شركت‌ داشتند؛ از جمله‌ در قیام‌ «دره‌ چرچیك‌» در 1289/ 1872، به‌ رهبری‌ خوجه‌ ایشان‌ قول‌ قَره‌؛ در نهضت‌ تركمانان‌ در آخال‌تَكه‌ در 1298/ 1881 به‌ رهبری‌ شیخ‌ قربان‌ مراد نقشبندی‌ مشهور به‌ قربان‌ میرات‌ یا دوكچی‌ ایشان‌ كه‌ به‌ شكست‌ انجامید؛ و در شورشی‌ كه‌ در 1316/ 1898 به‌ سركردگی‌ محمدعلی‌ (مَدْلی‌) ایشان‌ در اَنْدیجان‌ به‌ پا شد (آكینر، ص‌ 395؛ بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 46).

تصوف‌، بویژه‌ سلسله‌ نقشبندیه‌، در اشاعه‌ اسلام‌ در قرقیزستان‌ نیز نقش‌ بسزایی‌ داشته‌ است‌. سابقه‌ تصوف‌ در این‌ منطقه‌ به‌ دوره‌ نفوذ خرقه‌پوشان‌ تركستان‌ بازمی‌گردد. توسعه‌ تصوف‌ با تبعید چچنیها به‌ این‌ ناحیه‌ پس‌ از جنگ‌ جهانی‌ دوم‌ (1939ـ 1945) بیشتر شد. این‌ سلسله‌ اكنون‌ نیز در قرقیزستان‌ طرفدارانی‌ دارد (احمدیان‌ شالچی‌، ص‌ 287). تصوف‌ ماوراءالنهر، بویژه‌ سلسله‌ نقشبندیه‌، در سده‌ دوازدهم‌/ هجدهم‌ به‌ داغستان‌ و قفقاز و در میان‌ رهبران‌ قیامهای‌ این‌ مناطق‌ نفوذ كرد و تفكر مسلط‌ قیامهای‌ اقوام‌ آن‌ سامان‌ بر ضد روسها شد؛ چنانكه‌ گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ یك‌ صوفی‌ بخارایی‌ نقشبندی‌، شیخ‌منصور اُشُرْمه‌ * (متوفی‌ 1207 یا 1208/ 1793، رهبر نخستین‌ قیام‌ در داغستان‌) را در راه‌ سفر به‌ مكه‌ به‌ سلسله‌ نقشبندیه‌ در آورد (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 31). گرچه‌ قیام‌ شیخ‌منصور اشرمه‌ شكست‌ خورد و وی‌ دستگیر و در زندان‌ اشلسبورگ‌ اعدام‌ شد، سنّت‌ مبارزه‌ او را دیگر مریدان‌ نقشبندیه‌ در سده‌ بعد ادامه‌ دادند (برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره‌ منصور اشرمه‌ رجوع كنید به د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ «اشرمه‌، منصور»؛ گوگچه‌، ص‌ 148ـ155،160ـ162، 212).

سده‌ دوازدهم‌ و سیزدهم‌/ هجدهم‌ و نوزدهم‌ دوره‌ شكوفایی‌ نقشبندیان‌ در قفقاز و بخش‌ شرقی‌ آن‌ و داغستان‌ بود (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1985، ص‌ 9ـ 15). شیوخ‌ نقشبندی‌ همچون‌ شیخ‌اسماعیل‌ كُردْمیر در شروان‌، شیخ‌خالد كُرد از سلیمانیه‌ و شیخ‌محمد شروانی‌ یا محمد یراقلار در جنوب‌ داغستان‌ نفوذ بسیار یافتند، چنانكه‌ در 1240ـ1241/ 1825 محمد یراقلار در خانات‌ كُرَن‌ اعلام‌ جهاد كرد و جمال‌الدین‌ قاضی‌ قُموقی‌ را به‌ سلسله‌ نقشبندیه‌ فرا خواند. نهضت‌ مذكور در 1275ـ1276/ 1859 شكست‌ خورد و جمال‌الدین‌ و هوادارانش‌ به‌ قلمرو عثمانی‌ مهاجرت‌ كردند (همو، 1378 ش‌، ص‌ 32ـ 33). جمال‌الدین‌، مرشدِ محمدغازی‌ و شامل‌، نایب‌ محمدغازی‌ بود (آكینر، ص‌ 154). شامل‌ رهبر نهضت‌ «مریدان‌» بود و به‌سبب‌ رهبری‌ فره‌مند وی‌، تصوف‌ در میان‌ قبایل‌ كوه‌نشین‌ قفقاز، بویژه‌ آوارها و چچنها، نفوذ و قدرتی‌ فراوان‌ یافت‌ (برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره‌ شامل‌ رجوع كنید به د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ «شامل‌»؛ مك‌لین‌، 1370 ش‌). در واقع‌، قیامهای‌ كوه‌نشینان‌ نقشبندی‌ قفقاز از 1239 تا 1272/ 1824ـ 1855، به‌سبب‌ وفاداری‌ مطلق‌ به‌ آرمانها و پیروی‌ از انضباط‌ سخت‌، در مسلمان‌ كردن‌ اقوام‌ چچن‌ ــ كه‌ بیشتر پیرو عقیده‌ جاندارپنداری‌ بودند ــ نقش‌ مهمی‌ داشت‌ (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 33).

در سده‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌، جنبش‌ صوفیه‌ بین‌ تاتارها در اوج‌ قدرت‌ بود و در ناآرامیهایی‌ كه‌ پس‌ از آزادی‌ تاتارهای‌ سِرْف‌ (دهقانان‌ روسیه‌) در 1277ـ 1278/ 1861 در منطقه‌ رخ‌ داد، نقشبندیان‌ احساسات‌ ضدروسی‌ را میان‌ تاتارها تشدید كردند (آكینر، ص‌ 73)؛ ازینرو، بسیاری‌ از چهره‌های‌ فرهنگی‌ تاتار بویژه‌ در اِرنْبورگ‌ تمایلات‌ نقشبندی‌ خود را آشكار كردند، از جمله‌ ابونصركَرْسَوی‌ (متوفی‌ 1229/ 1814)، شهاب‌الدین‌ مرجانی‌ (متوفی‌ 1317/ 1899)، شیخ‌زین‌الدین‌ رسولی‌ (متوفی‌ 1335/ 1917) و شیخ‌عالم‌جان‌ بارودی‌ * (متوفی‌ 1300 ش‌/ 1921؛ بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 52 ـ53). یكی‌ از شیوخ‌ نقشبندی‌ به‌ نام‌ بهاءالدین‌ واسیوف‌ (واعظ‌ اف‌؟، متوفی‌ 1310 یا 1311/ 1893) شاخه‌ای‌ از نقشبندیه‌ را در قازان‌ بنیان‌ نهاد كه‌ طرز تفكر آنان‌ آمیزه‌ای‌ از سوسیالیسم‌ و اندیشه‌های‌ تولستوی‌ بود (آكینر، ص‌ 87). رهبر بعدی‌ آنان‌، پیر بهاءالدین‌، در 1336/ 1918 با بلشویكها متحد شد اما اندكی‌ بعد به‌ قتل‌ رسید و فرقه‌ مذكور بسرعت‌ از بین‌ رفت‌ (همانجا).

نقشبندیان‌ در قیام‌ باسماچیان‌ * ــ كه‌ در 1336/ 1918 آغاز شد و تا 1349 (1309 ش‌)/ 1930 ادامه‌ داشت‌ ــ شركت‌ كردند. دو تن‌ از رهبران‌ این‌ نهضت‌، شیرمحمدبیگ‌ یا كور شیرمت‌ و جنیدخان‌ نقشبندی‌ بودند (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 49). این‌ دو تن‌ همچنین‌ در مقاومتهای‌ مسلحانه‌ بر ضد حكومت‌ شوروی‌، كه‌ به‌ غزوات‌ (1335ـ1340/ 1917ـ1921) شهرت‌ یافت‌، شركت‌ كردند. پس‌ از تشكیل‌ مجمع‌ علمای‌ داغستان‌ در 1335/ اوت‌ 1917، رهبری‌ این‌ غزوات‌ به‌ عهده‌ شیخ‌نقشبندی‌، نجم‌الدین‌ هوتسو یا گوتسو (به‌روسی‌: گوتسینسكی‌)، گذارده‌ شد. وی‌ با همراهی‌ اوزن ‌حاجی‌، دیگر شیخ‌ نقشبندی‌، ابتدا با نیروهای‌ روس‌ سفید به‌ رهبری‌ ژنرال‌ دِنیكین‌ جنگید و پس‌ از مرگ‌ اوزن‌حاجی‌ در 1338/ مه‌ 1920، مبارزه‌ بر ضد بلشویكها را سازمان‌ داد كه‌ در سیاست‌ بین‌المللی‌ بویژه‌ در محدودساختن‌ قدرت‌ مداخله‌ ارتش‌ سرخ‌ در شمال‌ ایران‌ تأثیر گذاشت‌ (همان‌، ص‌ 38ـ40).

از دیگر چهره‌های‌ نقشبندیه‌ در این‌ دوره‌ می‌توان‌ از شیخ‌ حاجی‌ یاندارف‌ (از شیوخ‌ چچنی‌ كه‌ در 1346ـ1347/ 1928 محاكمه‌ و سال‌ بعد اعدام‌ شد) و شیخ‌علی‌ آقوشه‌ در داغستان‌ مركزی‌، كه‌ در برابر بلشویكها موضعی‌ بی‌طرف‌ داشت‌، نام‌ برد (همان‌، ص‌ 41ـ42). با سركوبی‌ متوالی‌ قیامهای‌ نقشبندیان‌ در قفقاز، اندك‌اندك‌ سلسله‌ قادریه‌ رونق‌ گرفت‌ ( رجوع كنید به ادامه‌ مقاله‌).

سلسله‌ دیگر در ماوراءالنهر یسَویه‌ است‌ كه‌ بنیانگذار آن‌ شیخ‌احمد یسوی‌ * (متوفی‌ 562) در شهر یسی‌ (واقع‌ در تركستان‌ كنونی‌) به‌ دنیا آمد (فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 41؛ بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 24؛ دیویس‌، 1996، ص‌ 180). شیخ‌احمد سومین‌ خلیفه‌ بعد از خواجه‌ یوسف‌ همدانی‌ و از خواجگان‌ بود (فخرالدین‌ صفی‌، همانجا). ازینرو، میان‌ سلسله‌ یسویه‌ و سلسله‌ خواجگان‌ اشتراكهایی‌ وجود داشت‌ و چون‌ خواجگان‌، سَلَف‌ نقشبندیه‌ نیز بودند، میان‌ دو سلسله‌ یسویه‌ و نقشبندیه‌ مناسبات‌ تنگاتنگی‌ برقرار بود، چنانكه‌ میراث‌ صوفیانه‌ سلسله‌ خواجگان‌ در میان‌ یسویان‌ قبایل‌ ترك‌ و طوایف‌ چادرنشین‌ آسیای‌ مركزی‌ حفظ‌ شد و در ادبیات‌ و متون‌ تركی‌ یسویه‌ تجلی‌ یافت‌ و در میان‌ شهرنشینان‌ و ایرانیان‌ نقشبندی‌ آن‌ سامان‌ نیز در ادبیات‌ و متون‌ فارسی‌ نقشبندیه‌ منعكس‌ شد (دیویس‌، 1996، ص‌ 186؛ برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره‌ رابطه‌ بین‌ خواجگان‌ و یسویه‌ رجوع كنید به همان‌، ص‌ 187 به‌ بعد).

مهمترین‌ وجه‌ تمایز یسویه‌ با اخلاف‌ خواجگانی‌ و معاصران‌ نقشبندی‌ خود در نحوه‌ برگزاری‌ مراسم‌ ذكر بوده‌ است‌.

یسویه‌ هوادار ذكر جلی‌ (جهری‌) بوده‌اند و به‌ همین‌ سبب‌ آنان‌ را «علانیه‌» یا «جهریه‌» نیز گفته‌اند، حال‌ آنكه‌ نقشبندیه‌ و خواجگان‌ بیشتر بر ذكر خفی‌ تأكید داشته‌اند (دیویس‌، 1996، ص‌ 198، 200). همین‌ اختلاف‌نظر بعدها به‌ خصومت‌ و تعارض‌ میان‌ صوفیان‌ كاشغر و چین‌ انجامید.

سلسله‌ یسوی‌ در مسلمان‌ كردن‌ قبایل‌ كوچ‌نشین‌ دورترین‌ بخشهای‌ آسیای‌ مركزی‌، در طول‌ سیردریا در قزاقستان‌ و قرقیزستان‌ امروزی‌ بیشترین‌ نقش‌ را داشته‌ است‌ (همان‌، ص‌ 180؛ بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 47، 189). همچنین‌ بنا بر نظر پژوهشگرانی‌ همچون‌ فرانتس‌ بابینگر و فؤاد كوپرولو، یسویه‌ زمینه‌ساز رواج‌ تصوف‌ در میان‌ تركان‌ آناطولی‌ بوده‌ است‌ ( رجوع كنید به دیویس‌، 1996، ص‌ 184، نیز رجوع كنید به پانویس‌ 11). نقش‌ مریدان‌ احمد یسوی‌، بویژه‌ سلیمان‌ باكیرگان‌، در رواج‌ تصوف‌ در میان‌ تاتارهای‌ ولگا نیز بسیار مؤثر بوده‌ است‌ (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 51). با اینهمه‌، میراث‌ معنوی‌ یسویه‌ در بیرون‌ از آسیای‌ مركزی‌ غالباً نادیده‌ گرفته‌ شده‌ و این‌ سلسله‌ به‌ اقوام‌ ترك‌ آسیای‌ مركزی‌ محدود شده‌ است‌ (دیویس‌، 1996، ص‌ 180ـ181).

تعالیم‌ احمد یسوی‌ در اثری‌ منسوب‌ به‌ او به‌ نام‌ دیوان‌ حكمت‌ آمده‌ است‌ (در باره‌ مباحث‌ مربوط‌ به‌ صحت‌ انتساب‌ این‌ اثر به‌ او رجوع كنید به همان‌، ص‌ 183ـ184، پانویس‌ 10). پس‌ از درگذشت‌ احمد یسوی‌، خلفای‌ وی‌ (برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره‌ ایشان‌ رجوع كنید به فخرالدین‌ صفی‌، ج‌ 1، ص‌ 19ـ34؛ جامی‌، ص‌ 388ـ 389، 830) این‌ سلسله‌ را در میان‌ طوایف‌ چادرنشین‌ آسیای‌ مركزی‌ و شاهزادگان‌ ازبك‌ اشاعه‌ دادند (دیویس‌، 1996، ص‌196؛ برای‌ نام‌ این‌ شاهزادگان‌ رجوع كنید به همانجا، پانویس‌ 35؛ برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره‌ نفوذ مشایخ‌ یسوی‌ در میان‌ امیران‌ ازبك‌ رجوع كنید به معین‌الدین‌ نطنزی‌، ص‌ 91). دامنه‌ نفوذ یسویه‌ علاوه‌ بر استپهای‌ آسیای‌ مركزی‌، به‌ شهرهای‌ ماوراءالنهر و حوزه‌ سنّتی‌ فعالیت‌ نقشبندیان‌ نیز كشیده‌ شد (برای‌ رقابتهای‌ میان‌ فرق‌ صوفیانه‌ رجوع كنید به دیویس‌، 1996، ص‌ 200 به‌بعد).

در سده‌ یازدهم‌/ شانزدهم‌ یسویه‌ در نقشبندیه‌ مستحیل‌ شد (همان‌، ص‌ 199، 203) اما پس‌ از مدتی‌ بار دیگر سر بر آورد ( رجوع كنید به ادامه‌ مقاله‌). دو شاخه‌ افراطی‌ یسویه‌ (لاچیها و ایشانهای‌ درازگیسو ) در دره‌ فرغانه‌ فعالیت‌ داشته‌اند (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 24؛ قس‌ گراس‌، 1999 الف‌ ، ص‌ 528 كه‌ به‌ نقل‌ از دیویس‌ انتساب‌ این‌ دو گروه‌ به‌ یسویه‌ را نادرست‌ می‌داند).

در نیمه‌ دوم‌ سده‌ سیزدهم‌/ نیمه‌ دوم‌ سده‌ نوزدهم‌، شیخی‌ یسوی‌ به‌ نام‌ سنور سلسله‌ لاچیها را بنیان‌ نهاد. خان‌ خوقند بعدها وی‌ را به‌ اتهام‌ ارتداد به‌ دار آویخت‌. پس‌ از شكست‌ حكومتهای‌ محلی‌ از روسها، لاچیها كه‌ مخفی‌ شده‌ بودند، بار دیگر به‌ رهبری‌ قرقیزی‌ از شهر مَركَلان‌ به‌ نام‌ باباجان‌ خلف‌ رحمان‌قلی‌ به‌ عرصه‌ آمدند. باباجان‌ خلف‌ به‌ شرق‌ فرغانه‌ مهاجرت‌ كرد و طریقت‌ خود را در اُچ‌/ اُش‌ رواج‌ داد (همان‌، ص‌ 48). لاچیها به‌سبب‌ آنكه‌ مراسم‌ ذكر جلی‌ را در شب‌ و با حضور زنان‌، همراه‌ با خواندن‌ بخشهایی‌ از دیوان‌ حكمت‌ احمد یسوی‌ و رقص‌ و سماع‌، برگزار می‌كردند و به‌ برپایی‌ ارجی‌ (ازدواج‌ جمعی‌) متهم‌ بودند، در میان‌ مسلمانان‌ منزوی‌ شدند؛ ازینرو، از انقلاب‌ اكتبر استقبال‌ كردند. به‌نوشته‌ بنیگسن‌ و ویمبوش‌ (1378 ش‌، ص‌ 48ـ49)، دهكده‌های‌ لاچی‌نشین‌ عمدتاً قرقیزند و لاچیها جوامعی‌ كاملاً بسته‌اند كه‌ نظام‌ ازدواج‌ درون‌همسری‌ دارند.

ایشانهای‌ درازگیسو شاخه‌ دیگر یسویه‌ و از فعالترین‌ و تندروترین‌ سلسله‌های‌ تصوف‌ بوده‌اند (همان‌، ص‌ 49)، اما در سالهای‌ اخیر فعالیتشان‌ كاهش‌ چشمگیری‌ یافته‌ است‌. این‌ سلسله‌ را ابومطلب‌ ساتیبالدیف‌ ، كه‌ در 1315 ش‌/ 1936 اعدام‌ شد، بنیان‌ نهاد. مركز ایشانها، چلگازی‌ در قرقیزستان‌ بود و در كوههای‌ جنوب‌ قرقیزستان‌ و اچ‌ و جلال‌آباد و ارسلان‌آباد، میان‌ قرقیزها و اقلیتی‌ از ازبكها و تاجیكها هوادارانی‌ داشتند (همان‌، ص‌50 ـ51). در 1342 ش‌/ 1963، گروهی‌ از ایشانهای‌ دراز گیسو به‌ اتهام‌ اقدام‌ برای‌ تشكیل‌ دولتی‌ مسلمان‌، در بیشكِك‌ (فِرونزه‌) محاكمه‌ شدند (همان‌، ص‌ 148).

شایان‌ ذكر است‌ كه‌ در هر دو شاخه‌ یسویه‌ حلقه‌هایی‌ ویژه‌ زنان‌ وجود داشته‌ است‌ (همان‌، ص‌ 92).

كبرویه‌ به‌ لحاظ‌ قدمت‌ نخستین‌، و از حیث‌ نفوذ (پس‌ از نقشبندیه‌ و یسویه‌) سومین‌ سلسله‌ در ماوراء النهر، بویژه‌ خوارزم‌، است‌. بنیانگذار آن‌ نجم‌الدینِ كبری‌ * (متوفی‌ 618) بود كه‌ پس‌ از كشته‌شدنش‌ به‌ دست‌ مغولان‌، دو مرید معروفش‌، سیف‌الدین‌ باخَرْزی‌ * (جامی‌، ص‌ 433ـ434) در ماوراءالنهر و باباكمال‌ جَندی‌ در تركستان‌، تعالیم‌ او را اشاعه‌ دادند (صفا، ج‌ 3، بخش‌ 1، ص‌ 171). با اینهمه‌، خوارزم‌ مركز كبرویه‌ باقی‌ ماند و دامنه‌ نفوذ آن‌ در میان‌ قره‌قالپاقهای‌ دلتای‌ آمودریا گسترش‌ یافت‌ (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 25).

كبرویه‌ در اسلام‌آوردن‌ طوایف‌ اردوی‌ زرّین‌ (دسته‌ای‌ از مغولان‌ به‌ سركردگی‌ باتو در ولگای‌ سفلا) نیز مرجوع كنید بهثر بوده‌اند (همان‌، ص‌ 47). ظاهراً سلسله‌ كبرویه‌ در دوره‌هایی‌ از رونق‌ افتاد و اگرچه‌ در سده‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌ احیا شد، پس‌ از 1290/ 1873 هواداران‌ آن‌ به‌ نقشبندیانی‌ كه‌ از بخارا آمده‌ بودند پیوستند (همان‌، ص‌ 25). با وجود نفوذ كبرویه‌ در میان‌ قره‌قالپاقها و حتی‌ برگزاری‌ مجالس‌ ذكر در نیمه‌ دوم‌ سده‌ چهاردهم‌/ بیستم‌ (آكینر، ص‌ 419ـ420)، آنان‌ اكنون‌ كم‌نفوذترین‌ سلسله‌ آسیای‌ مركزی‌ و قفقاز محسوب‌ می‌شوند كه‌ فقط‌ میان‌ اندكی‌ از دهقانان‌، بویژه‌ در محدوده‌ خوارزم‌ و قونیه‌ اورگنج‌ در تركمنستان‌، هوادارانی‌ دارند (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 25، 62).

در باره‌ كبرویه‌ منابع‌ كمی‌ وجود دارد (برای‌ پژوهشهای‌ جدید در باره‌ كبرویه‌ رجوع كنید به دیویس‌، 1996، ص‌ 181، پانویس‌ 4).

دیگر سلسله‌ صوفیانه‌ معروف‌ در این‌ منطقه‌، قادریه‌، منسوب‌ به‌ عبدالقادر جیلانی‌ یا گیلانی‌ (متوفی‌ 561) است‌. گرچه‌ محل‌ شكوفایی‌ قادریه‌ بغداد بود، به‌ آسیای‌ مركزی‌ نیز نفوذ یافت‌؛
چنانكه‌ در سده‌ ششم‌، حُجاج‌ بلغاری‌ و بازرگانان‌ عرب‌ این‌ سلسله‌ را از بغداد به‌ قلمرو پادشاهی‌ ولگا و تركستان‌، بویژه‌ شهرهای‌ دره‌ فرغانه‌، آوردند (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 22،51). سلسله‌ قادریه‌ از سده‌ هفتم‌ تا نهم‌ در برابر نفوذ نقشبندیه‌ و یسویه‌ از رونق‌ افتاد (همان‌، ص‌ 22).

در سده‌ سیزدهم‌/ نوزدهم‌، قادریان‌ در شمال‌ قفقاز سربرآوردند و با تبعید چچنهای‌ قادری‌ به‌ قزاقستان‌ و قرقیزستان‌، به‌ دستور استالین‌، بار دیگر قادریان‌ به‌ محل‌ اولیه‌ خود، دره‌ فرغانه‌، بازگشتند ( رجوع كنید به همان‌، ص‌ 47). عامل‌ تجدیدحیات‌ قادریان‌، چوپانی‌ از قیموقها به‌ نام‌ كونتاحاجی‌ كیشیفْ بود كه‌ به‌ روایتی‌، در سفر به‌ بغداد و زیارت‌ آرامگاه‌ عبدالقادر گیلانی‌ به‌ سلسله‌ قادری‌ پیوست‌ و از 1278/ 1862 به‌ اشاعه‌ آن‌ در قفقاز پرداخت‌ (همان‌، ص‌ 34).

در نتیجه‌ شكست‌ نهضت‌ مریدان‌ و ایجاد وقفه‌ در فعالیت‌ نقشبندیان‌ (از 1276 تا 1297/ 1859ـ 1880)، مریدان‌ كه‌ از نبرد طولانی‌ خسته‌ شده‌ بودند، به‌ شعار «عدم‌ مقاومت‌ در برابر شر»، كه‌ كونتاحاجی‌ مطرح‌ كرده‌ بود، جذب‌ شدند. دوره‌ همزیستی‌ مسالمت‌آمیز میان‌ صوفیان‌ قادری‌ و حكومت‌ روسیه‌ تزاری‌ دیری‌ نپایید و در پی‌ نفوذ روزافزون‌ قادریان‌، در 1280/ ژانویه‌ 1864 كونتاحاجی‌ و مریدانش‌ دستگیر شدند. كونتاحاجی‌ در 1284/ 1867 در زندان‌ درگذشت‌ (همان‌، ص‌ 35). مرگ‌ وی‌ و حتی‌ مهاجرتِ گروهی برخی‌ از قادریان‌ به‌ تركیه‌، در تداوم‌ رونق‌ قادریه‌ خللی‌ پدید نیاورد. این‌ سلسله‌، كه‌ بر خلاف‌ نقشبندیه‌ شعارهای‌ عقیدتی‌ ساده‌تر و ساختار داخلی‌ متمركزتر و مراسم‌ ذكر جلی‌ جذابتری‌ داشت‌، از غرب‌ به‌ سوی‌ اینگوش‌ و اُسِتیا و از شرق‌ به‌ داغستان‌ گسترش‌ پیدا كرد و بویژه‌ در میان‌ مردم‌ فقیر و روستایی‌ رواج‌ یافت‌ (همان‌، ص‌ 35ـ37). قادریه‌ به‌ چهار گروه‌ تقسیم‌ شد: شاخه‌ اصلی‌ كونتاحاجی‌ در چچن‌ و بخشهای‌ كوهستانی‌ داغستان‌؛
با مَتْگرای‌ در دهكده‌ كوهستانی‌ آوْتورا در اینگوش‌ به‌ رهبری‌ خانواده‌ میتایف‌؛
بَتَل‌حاجی‌ بِلْهورف‌ در شهرهای‌ سرححی‌ و یاندِركا و اِگاژ و نَزران‌ در قلمرو اینگوش‌ و چیم‌میرزا یا طبالان‌ در دهكده‌ كوهستانی‌ میرتوپ‌ در شالی چچن‌ (همان‌، ص‌ 22ـ23؛
آكینر، ص‌ 163). امروزه‌ انشعابی‌ از چیم‌میرزا كه‌ هواداران‌ ویس‌حاجی‌ بوده‌اند در تمام‌ قلمرو چچن‌ و اینگوش‌، داغستان‌، اُسِتیا، كابارده‌ (قبارطه‌)، آذربایجان‌ و قزاقستان‌ پراكنده‌اند (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 23). به‌طور كلی‌ توسعه‌ قادریه‌ در این‌ مناطق‌ در دهه‌های‌ 1340 و 1350 ش‌/ 1960 و 1970 بسیار چشمگیر بوده‌ است‌ (همان‌، ص‌ 23، 41، 44).

افزون‌ بر صوفیان‌ هوادار سلسله‌های‌ نقشبندیه‌ و قادریه‌ و یسویه‌ و كبرویه‌، در دهه‌های‌ اخیر بسیاری‌ از صوفیان‌ آسیای‌ مركزی‌ و قفقاز، مدعی‌ هواداری‌ از سلسله‌های‌ كمتر شناخته‌شده‌تری‌ چون‌ قلندریه‌اند، كه‌ از حضور ایشان‌ در این‌ منطقه‌، بویژه‌ از سده‌ دوازدهم‌، گزارشهایی‌ در دست‌ است‌. برای‌ نمونه‌ وامبری‌ (ص‌ 201، 207)، سیاح‌ مجارستانی‌، به‌ قلندرخانه‌های‌ بسیاری‌ در اطراف‌ خیوه‌ و خوقند و شوراخان‌ اشاره‌ كرده‌ است‌. زین‌العابدین‌ شروانی‌ نیز در سفرنامه‌ خود از قلندریه‌ * سخن‌ گفته‌، اما آنان‌ را انشعابی‌ از نقشبندیه‌ دانسته‌ است‌ (الگار، ص‌ 7). پایه‌گذار قلندریه‌ را شیخ‌ صفای‌ سمرقندی‌ گفته‌اند (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1985، ص‌ 61).

علاوه‌ بر قلندریه‌ صوفیان‌ دیگری‌ نیز وجود دارند كه‌ منكر انتساب‌ به‌ سلسله‌ خاصی‌ هستند. آنان‌ به‌ «مجذوب‌» و «ملنگ‌» مشهورند و بویژه‌ در خوارزم‌ فعالیت‌ دارند (همو، 1378 ش‌، ص‌26). همچنین‌ گروهی‌ نیز هستند كه‌ نیمه‌صوفی‌ و نیمه‌شمن‌اند (همو، 1985، ص‌ 91).

در دوره‌ حكومت‌ شوروی‌ (1917ـ1991) بر جمهوریهای‌ آسیای‌ مركزی‌ و قفقاز و داغستان‌، همه‌ سلسله‌ها در برخورد با شرایط‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ حاكم‌، ویژگیهای‌ كم‌وبیش‌ مشتركی‌ داشته‌اند. برخی‌ از این‌ ویژگیها عبارت‌اند از: پرهیز از عضویت‌ در سازمانهای‌ حزبی‌ و اتحادیه‌های‌ كارگری‌، احترام‌ فوق‌العاده‌ به‌ شیوخ‌ خود بویژه‌ آنانكه‌ در قیامها كشته‌ شده‌ بودند، امتناع‌ از آموختن‌ زبان‌ روسی‌ (همو، 1378 ش‌، ص‌ 135ـ139)، اشتیاق‌ به‌ برگزاری‌ مراسم‌ ذكر (برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره‌ انواع‌ آن‌ رجوع كنید به همان‌، ص‌110ـ113)، تلاش‌ برای‌ عضوگیری‌ در محیطهای‌ جمعی‌ نظیر زندانها و پادگانهای‌ نظامی‌ (همان‌، ص‌ 88)، داشتن‌ ادبیات‌ زیرزمینی خاص‌ مانند دیگر مخالفان‌ نظام‌ شوروی‌ (همان‌، ص‌ 119)، نزدیكی‌ نظام‌ قبیله‌ای‌ با سلسله‌های‌ صوفیانه‌ (همان‌، ص‌ 87)، حرمت‌ قائل‌شدن‌ برای‌ بِقاع‌ صوفیان‌ و زیارت‌ آنها (برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره‌ زیارتگاهها رجوع كنید به همان‌، ص‌ 117، 163، 165ـ167، 181ـ189، 196 و نقشه‌ ص‌ 174ـ 175؛
برای‌ اطلاع‌ از فتواهای‌ صادرشده‌ در باره‌ زیارت‌ بقاع‌ رجوع كنید به همان‌، ص‌ 55) و فعالیت‌ مسلحانه‌ فردی‌ در هیئت‌ ابرك‌ (راهزن‌ شرافتمند؛
همان‌، ص‌ 133).

انگیزه‌های‌ گرایش‌ به‌ تصوف‌ نیز در این‌ دوره‌ تقریباً یكسان‌ است‌؛
از جمله‌، ناامیدی‌ از توانایی‌ نهادهای‌ رسمی‌ مسلمان‌ (چهار مركز عمده‌ مسلمانان‌ شوروی‌ در اوفا، تاشكند، ماخاچ‌قلعه‌ و باكو) در حفظ‌ شریعت‌، جذابیت‌ تصوف‌ برای‌ روشنفكران‌ و دانشگاهیان‌ به‌ منظور گریز از جامعه‌ ملال‌آور تك‌صدایی‌ شوروی‌، توجه‌ دوباره‌ به‌ سنن‌ ادبی‌ درخشانی‌ كه‌ غالباً از آنِ ادیبان‌ صوفی‌ بوده‌ است‌، جاذبه‌های‌ مراسم‌ ذكر و سماع‌ و سرانجام‌ انگیزه‌ ملی‌گرایی‌ كه‌ متأثر از تلفیق‌ هویت‌ قومی‌ و دینی‌ است‌ (همان‌، ص‌ 84 ـ86).

در پژوهشهای‌ محققان‌ شوروی‌، مشایخ‌ سلسله‌های‌ صوفیانه‌، با عناوینی‌ گوناگون‌ ولی‌ كمابیش‌ یكسان‌ نام‌ برده‌ شده‌اند، از جمله‌ پیر، ایشان‌، مرید، ذكری‌، طریقتی‌، شپتونی‌ (نجواگران‌)، پریگونی‌ (پرندگان‌)، جدایی‌طلبان‌ زیرزمینی‌، ملایان‌ بدون‌ مجوز، دُخُونیكی‌ (شكل‌ روسی‌ آخوند از زبان‌ فارسی‌؛
همان‌، ص‌ 19،214ـ 215). به‌نوشته‌ پیووارف‌ ، جامعه‌شناس‌ معروف‌ شوروی‌، در 1354 ش‌/ 1975، نیمی‌ از مسلمانان‌ چچن‌ اینگوش‌ صوفی‌ بودند (همان‌، ص‌ 45). با وجود این‌، در این‌ دوره‌ رسانه‌ها بیش‌ از پیش‌ برضد تصوف‌ تبلیغ‌ می‌كردند (همان‌، ص‌150).

پس‌ از فروپاشی‌ اتحاد شوروی‌، تمایل‌به‌ احیای‌ سنن‌ صوفیانه‌ در جمهوریهای‌ تازه‌ استقلال‌ یافته‌ كه‌ قلمرو سنّتی‌ تصوف‌ بودند بیشتر شد و كتابها و جزوات‌ و مقالات‌ و روزنامه‌ها و برنامه‌های‌ رادیویی‌ و تلویزیونی‌ بسیاری‌ در باره‌ صوفیان‌ تهیه‌ گردید (شوبل‌، ص‌ 73ـ74). جمهوری‌ ازبكستان‌، بیش‌ از همه‌ مشتاق‌ احیای‌ تصوف‌ بوده‌ است‌ و بویژه‌ در سیاست‌ خود بر زنده‌ كردن‌ سنّت‌ ادبی‌ تصوف‌، به‌ مثابه‌ جنبه‌ مهم‌ و اساسی‌ میراث‌ طلایی‌ ، تأكید داشته‌ است‌ (همان‌، ص‌ 74ـ75، پانویس‌ 7). جلوه‌ بارز این‌ سیاست‌، در ازبكستان‌ و بیشتر جمهوریهای‌ آسیای‌ مركزی‌ و قفقاز، نزدیكی‌ بیش‌ از پیش‌ اسلام‌ رسمی‌ و روحانیان‌ آن‌ با تصوف‌ است‌، چنانكه‌ برخی‌ از این‌ روحانیان‌ از نوادگان‌ صوفیان‌ و یا خود صوفی‌ بوده‌اند؛
از جمله‌، باباخان‌بن‌ عبدالمجید (متوفی‌ 1336 ش‌/ 1957) و پسرش‌ ضیاءالدین‌ باباخانف‌ (متوفی‌ 1361 ش‌/ 1982)، كه‌ هر دو از مفتیهای‌ قزاقستان‌ و نقشبندی‌ بودند (بنیگسن‌ و ویمبوش‌، 1378 ش‌، ص‌ 59).


منابع‌:
(1) شیرین‌ آكینر، اقوام‌ مسلمان‌ اتحاد شوروی‌ ، ترجمه‌ علی‌ خزاعی‌فر، مشهد 1366 ش‌؛
(2) عبیداللّه‌بن‌ محمود احرار، احوال‌ و سخنان‌ خواجه‌عبیدالله‌ احرار، مشتمل‌ بر ملفوظات‌ احرار به‌ تحریر میرعبدالاول‌ نیشابوری‌، ملفوظات‌ احرار ( مجموعه‌ دیگر )، رقعات‌ احرار، خوارق‌ عادات‌ احرار تألیف‌ مولاناشیخ‌ ، چاپ‌ عارف‌ نوشاهی‌، تهران‌ 1380 ش‌؛
(3) نسرین‌ احمدیان‌ شالچی‌، دیار آشنا: ویژگیهای‌ جغرافیایی‌ كشورهای‌ آسیای‌ مركزی‌ ، مشهد 1378 ش‌؛
(4) یوگنی‌ ادواردویچ‌ برتلس‌، تصوف‌ و ادبیات‌ تصوف‌ ، ترجمه‌ سیروس‌ ایزدی‌، تهران‌ 1356 ش‌؛
(5) آلكساندر بنیگسن‌ و اندرز ویمبوش‌، صوفیان‌ و كمیسرها: تصوف‌ در اتحاد شوروی‌ ، ترجمه‌ افسانه‌ منفرد، تهران‌1378 ش‌؛
(6) محمدبن‌ محمد پارسا، قدسیه‌: كلمات‌ بهاءالدین‌ نقشبند ، چاپ‌ احمد طاهری‌عراقی‌، تهران‌ 1354 ش‌؛
(7) عبدالرحمان‌بن‌ احمد جامی‌، نفحات‌ الانس‌ ، چاپ‌ محمود عابدی‌، تهران‌ 1370 ش‌؛
(8) عبدالحی‌ حسنی‌، نزهه‌الخواطر و بهجه‌المسامع‌ و النواظر ، ج‌ 5، حیدرآباد دكن‌ 1396/ 1976؛
(9) ارازمحمد سارلی‌، تركستان‌ در تاریخ‌: نگرشی‌ بر تركستان‌ در نیمه‌دوم‌ قرن‌ نوزدهم‌ ، تهران‌1364ش‌؛
(10) زین‌العابدین‌بن‌اسكندر شیروانی‌، ریاض‌السیاحه‌ ، چاپ‌ اصغر حامد ربانی‌، تهران‌ [? 1361ش( ؛
(11) محمدعالم‌ صدیقی‌ علوی‌، لمحات‌ من‌ نفحات‌ القدس‌ ، لاهور 1365 ش‌؛
(12) ذبیح‌اللّه‌ صفا، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌ ، ج‌ 3ـ4، تهران‌ 1363 ش‌؛
(13) عبدالخالق‌بن‌ عبدالجمیل‌ غجدوانی‌، رساله‌ صاحبیه‌ ، چاپ‌ سعید نفیسی‌، در فرهنگ‌ ایران‌ زمین‌، ج 1 (1332 ش‌)؛
(14) علی‌بن‌ حسین‌ فخرالدین‌ صفی‌، رشحات‌ عین‌الحیات‌ ، چاپ‌ علی‌اصغر معینیان‌، تهران‌ 1356 ش‌؛
(15) جمال‌ گوگچه‌، قفقاز و سیاست‌ امپراتوری‌ عثمانی‌ ، ترجمه‌ وهاب‌ ولی‌، تهران‌ 1373 ش‌؛
(16) معین‌الدین‌ نطنزی‌، منتخب‌ التواریخ‌ معینی‌ ، چاپ‌ ژان‌ اوبن‌، تهران‌ 1336 ش‌؛
(17) زین‌العابدین‌بن‌ اسكندر شیروانی‌، ریاض‌ السیاحه‌، چاپ‌ اصغر حامد ربانی‌، ) تهران‌ 1361 ش‌]؛
(18) فیتس‌ روی‌ مك‌لین‌، شیخ‌ شامل‌ داغستانی‌ ، ترجمه‌ و تلخیص‌ كاوه‌ بیات‌، تهران‌ 1370 ش‌؛
(19) رینولد الین‌ نیكلسون‌، پیدایش‌ و سیر تصوف‌ ، ترجمه‌ محمدباقر معین‌، تهران‌ 1357 ش‌؛
(20) آرمین‌ وامبری‌، سیاحت‌ درویشی‌ دروغین‌ در خانات‌ آسیای‌ میانه‌ ، ترجمه‌ فتحعلی‌ خواجه‌ نوریان‌، تهران‌ 1337 ش‌؛


(21) Hamid Algar, "From Kashghar to Eyup: the lineages and legacy of Sheikh Abdullah Nidai", in Naqshbandis in Western and Central Asia: change and continuity , ed. Elisabeth Ozdalga, Istanbul 1999;
(22) Alexandre Bennigsen and S. Enders Wimbush, Muslims of the Soviet empire: a guide , London 1985;
(23) Devin De Weese, "Khojagani origins and the critique of Sufism: the rhetoric of communal uniqueness in the Manaqib of Khoja `Ali `Azizan Ramitani" , in Islamic mysticism contested: thriteen centuries of controversies and polemics, ed. Frederick de Jong and Bernd Radtke, Leiden: Brill, 1999;
(24) idem, "The mashaikh-i- Turk and the Khojagan: rethinking the links between the Yasavi and Naqshbandi Sufi traditions" , Journal of Islamic studies , Vol. 7, no. 2 (July 1996) ;
(25) Encyclopaedia Iranica , s.v. "Dahbidiya" (by Hamid Algar) ;
(26) EI 2 , s.vv. "Shamil" and "Ushurma, Mansur" (both by A. Knysh);
(27) Jo-Ann Gross, "The polemic of `official' and `unofficial' Islam: Sufism in Soviet Central Asia", in Islamic mysticism contested , ibid, 1999a;
(28) idem, "The Waqf of Khoja ـ Ubayd Allah Ahrar in nineteenth century Central Asia: a preliminary study of the Tsarist record", in Naqshbandis in Western and Central Asia , ibid, 1999 b ;
(29) Jurgen Paul, "Forming a faction: the Himayat system of Khwaja Ahrar", International journal of Middle East studies , vol. 23, no. 4 (Nov. 1991);
(30) Vernon Schubel, "Post-Soviet hagiography and the reconstruction of the Naqshbandi tradition in contemporary Uzbekistan", in Naqshbandis in Western and Central Asia , ibid;
(31) Isenbike Togan, "The Khafi , Jahri controversy in Central Asia revisited", in ibid.

/ افسانه‌ منفرد/

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5029
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست