responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5023

 

ترجمه‌ ،

این‌ مقاله‌ شامل‌ این‌ بخشهاست‌:

1) نهضت‌ ترجمه‌

الف‌) تاریخچه مطالعاتی‌ موضوع‌

ب‌) زمینه‌ها و انگیزه‌ها

ج‌) مترجمان‌ و ترجمه‌ها

د) دگردیسیها و پیامدها

2) ترجمه‌های‌ جدید به‌ عربی‌

3) ترجمه‌ به‌ تركی‌

الف‌) دوره عثمانی‌

ب‌) دوره معاصر

4) ترجمه فارسی‌ در دوره معاصر

الف‌) دوره قاجار (1210ـ1344)

ب‌) دوره پهلوی‌ (1304ـ1357 ش‌)

ج‌) پس‌ از انقلاب‌ اسلامی‌ (1357 ش ـ)

5) ترجمه‌ از عربی‌ در غرب‌

1) نهضت‌ ترجمه‌، جنبش‌ اقتباس‌ و انتقال‌ آثار علمی‌ و فرهنگی‌ تمدنهای‌ غیرعربی‌ (علوم‌ اوایل‌) به‌ عالم‌ اسلام‌ از میانه سده دوم‌ تا اواخر سده چهارم‌. در طول‌ این‌ نهضت‌ شماری‌ از آثار اصلی تمدنهای‌ یونان‌ و ایران‌ و مصر و هند به‌ عربی‌ ترجمه‌ شد كه‌ بیشتر در زمینه‌های‌ طب‌، ریاضیات‌، نجوم‌، فلسفه‌ و آیین‌ كشورداری‌ بود.

الف‌) تاریخچه مطالعاتی‌ موضوع‌. نخستین‌ پژوهشها در باره نهضت‌ ترجمه‌ در پی‌ فراخوان‌ «انجمن‌ سلطنتی‌ علوم‌» در گوتینگن‌ آلمان‌ در 1246/1830 صورت‌ گرفت‌. این‌ انجمن‌ خواستار فهرست‌ جامعی‌ از ترجمه‌های‌ آثار یونانی‌ به‌ سریانی‌ و عربی‌ و آرامی‌ و فارسی‌ بود، به‌طوری‌ كه‌ نام‌ آثار گمشده یونانی‌ را نیز در بر گیرد. گوستاو فلوگل‌ در 1257/1841 در رساله‌ای‌ لاتینی‌ 91 شرح‌ و تفسیر عربی‌ آثار یونانی‌ را به‌اختصار بررسی‌ كرد. یك‌ سال‌ بعد، یوهان‌ ونریش‌ در رساله مبسوطتری‌ ابتدا به‌ زمینه‌ و چگونگی‌ ترجمه آثار غیردینی‌ یونانی‌ به‌ سریانی‌ و عربی‌ و آرامی‌ و فارسی‌ پرداخت‌ و سپس‌ فهرستی‌ از مؤلفان‌ یونانی‌ و آثار ترجمه‌ شده آنان‌ فراهم‌ آورد. نیم‌ قرن‌ بعد موریتس‌ اشتاین‌ شنایدر در مجموعه‌ مقالاتی‌ (از 1306 تا 1313/ 1889ـ 1896) آثار ونریش‌ و فلوگل‌ را كاملتر كرد. پژوهش‌ كتاب‌شناختی‌ او در 1339 ش‌/1960 در مجموعه‌ای‌ مستقل‌ تجدید چاپ‌ شد. از آن‌ پس‌ نیز كوششهایی‌ شده‌ است‌ كه‌ مهمتر از همه‌ تدوین‌ كتابنامه جامع‌ علوم‌ عربی‌ به‌ سرپرستی‌ مانفرد اولمان‌ و فؤاد سِزگین‌ است‌. ترجمه عربی‌ برخی‌ از مجلدات‌ این‌ مجموعه‌ ( GAS ) با نام‌ تاریخ‌ التراث‌ العربی‌ و ترجمه فارسی‌ آن‌ با نام‌ تاریخ‌ نگارشهای‌ عربی‌ به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. گرهارد اندرس‌ نیز در رساله مفصّلی‌ كوشیده‌ است‌ تا پژوهشی‌ كتاب‌شناختی‌ در ترجمه‌ها و مترجمان‌ و بسط‌ و توسعه هر حوزه اختصاصی‌ در دنیای‌ عربی‌زبان‌ عرضه‌ كند. این‌ اثر در دو جلد جداگانه‌ از مجموعه < طرح‌ اساسی‌ متن‌شناسی‌ عربی > ( GAP ) چاپ‌ شده‌ است‌ (گوتاس، ص‌ XIV-XIII ؛ برای‌ فهرستی‌ تفصیلی‌ از پژوهشهای‌ خاورشناسان‌ در این‌ باره‌ رجوع كنید به د.اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ج10، ص‌229ـ231).

افزون‌ بر این‌ مطالعات‌ كه‌ بیشتر در قلمرو تاریخ‌علم‌ می‌گنجد، پژوهشگران‌ تاریخ‌ ادبیات‌ عرب‌ نیز فصلی‌ از ادب‌ عصر عباسی‌ را به‌ بررسی‌ نهضت‌ ترجمه‌ و ویژگیهای‌ ادبی‌ آن‌ اختصاص‌ داده‌اند (برای‌ نمونه‌ رجوع كنید به بروكلمان‌، ج‌ 4، ص‌ 89 ـ123؛ فاخوری‌، ص‌ 552 ـ 565). اما مهمترین‌ رهیافت‌ مطالعاتی‌ به‌ این‌ موضوع‌، بررسی‌ همه‌ جانبه اهمیت‌ و جایگاه‌ نهضت‌ ترجمه‌ در فرهنگ‌ و تمدن‌ اسلامی‌ است‌. از جمله‌ پژوهشهای‌ اصلی‌ در این‌ زمینه‌، < میراث‌ كلاسیك‌ در اسلام‌ > اثر فرانتس‌ روزنتال‌ (1344 ش‌/ 1965 به‌ آلمانی‌ و 1354 ش‌/ 1975 به‌ انگلیسی‌)، احیای‌ فرهنگی‌ در عهد آل‌بویه‌ : انسان‌گرایی‌ در عصر رنسانس‌ اسلامی‌ اثر جوئل‌ كرمر (1371 ش‌/1992) و نیز تفكر یونانی‌، فرهنگ‌ عربی‌ اثر دیمیتری‌ گوتاس‌ (1377 ش‌/ 1998) است‌.

ب‌) زمینه‌ها و انگیزه‌ها. بر اساس‌ گزارشهای‌ برجا مانده‌ در منابع‌ تاریخی‌، شمار مؤلفان‌ جهان‌ اسلام‌ در سده نخست‌ هجری‌ اندك‌ بوده‌ است‌؛
بنا بر برآوردی‌ 39 تن‌ در علوم‌ شرعی‌ و عربی‌ (از این‌ تعداد 25 تن‌ در شعر و عروض‌) و چهار تن‌ در علوم‌ اوایل‌ به‌ تألیف‌ پرداختند كه‌ در سده دوم‌ این‌ شمار بترتیب‌ 38ر7 و 5ر5 برابر شد ( رجوع كنید به جدول‌ 1 و 2).

با وجود توصیه‌های‌ مكرر قرآن‌ و پیامبر به‌ علم‌آموزی‌، چند عامل‌ در نخستین‌ دهه‌های‌ پس‌ از رحلت‌ پیامبر اكرم‌، گسترش‌ علوم‌ را دشوار می‌كرد. نخست‌ آنكه‌ نگارش‌ دانسته‌ها و باورها در فرهنگ‌ عربی‌ آن‌ روزگار چندان‌ معمول‌ نبود. عربها «سَماع‌» را موثقترین‌ طریق‌ در روایت‌ شعر، لغت‌ و خبر می‌دانستند و در وثاقت‌ نوشته‌ها تردید داشتند مگر آنكه‌ محتوای‌ آنها را از استادی‌ می‌شنیدند ( رجوع كنید به سَماع‌ * ) یا بر او می‌خواندند ( رجوع كنید به قرائت‌ * ؛
نیز رجوع كنید به تحمل‌ حدیث‌ * ). اگرچه‌ پاره‌ای‌ ملاحظات‌ در حفظ‌ كلام‌ الاهی‌، مسلمانان‌ را به‌ مكتوب‌ ساختن‌ قرآن‌ واداشت‌، اما آنان‌ حتی‌ از تدوین‌ احادیث‌ نبوی‌ اجتناب‌ می‌كردند (در باره عوامل‌ این‌ اجتناب‌ رجوع كنید به خطیب ‌بغدادی‌، ص‌ 49ـ63؛
نیز رجوع كنید به تدوین‌ حدیث‌ * ). افزون‌ بر این‌، خط‌ عربی‌ نیز خطی‌ ابتدایی‌ و مشكل‌آفرین‌ بود (در باره دو مرحله اصلی‌ تكامل‌ خط‌ عربی‌ و رفع‌ كژتابیهای‌ آن‌ رجوع كنید به زیدان‌، ج‌ 3، ص‌ 58 ـ62؛
نیز برای‌ تحلیلی‌ زیباشناختی‌ از اكراه‌ عرب‌ در به‌كار بستن‌ خط‌ نازیبای‌ اولیه‌ رجوع كنید به لینگز، ص‌ 12).

در علوم‌ اوایل‌ افزون‌ بر این‌ عوامل‌، ملاحظات‌ دیگری‌ نیز در كار بود، چنانكه‌ به‌ گفته سیوطی‌ (صون‌المنطق‌ ، ص‌ 12)، علوم‌ اوایل‌ در سده نخست‌ به‌ هنگام‌ فتح‌ سرزمینهای‌ عجم‌ به‌ میان‌ مسلمانان‌ راه‌ یافت‌، اما رایج‌ نشد زیرا «سلف‌ صالح‌»، مانع‌ پرداختنِ به‌ آن‌ می‌شدند. همه معارفی‌ كه‌ تا اواخر سده نخست‌ در جامعه اسلامی‌ شكل‌ گرفت‌ و شیوع‌ یافت‌، با فهم‌ مأثورات‌ دینی‌ و تحصیل‌ بینش‌ و معیشتی‌ اسلامی‌ بر پایه آن‌ در ارتباط‌ بود. برای‌ نمونه‌ صرف‌ و نحو و معانی‌ و بیان‌ در محضترین‌ صورتها، همچون‌ بررسی‌ ادب‌ جاهلی‌، به‌ انگیزه فهم‌ دلالتها و كاربردهای‌ لغوی‌ قرآن‌ به‌كار می‌رفت‌ (رجوع كنید به ابن‌خلدون‌، ج‌ 1: مقدمه‌ ، ص‌ 545 ـ554). حتی‌ طب‌ با همه ضرورتش‌ مجال‌ رایج‌ شدن‌ به‌ صورت‌ دانشی‌ انسجام‌یافته‌ و مكتوب‌ پیدا نمی‌كرد. چنانكه‌ عمربن‌ عبدالعزیز (حك : 99ـ101) در انتشار ترجمه‌ای‌ از كُنّاش‌ اَهْرُن‌ چندان‌ تردید داشت‌ كه‌ چهل‌ روز آن‌ را بر سجاده خویش‌ نهاد و دعا و تأمل‌ كرد (ابن‌جلجل‌، ص‌ 61؛
قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌، ص‌ 442؛
ابن‌ابی‌اصیبعه‌، ج‌ 1، ص‌ 163). دیگر خلفای‌ اموی‌ اعتنای‌ چندانی‌ به‌ علوم‌ و معارف‌ سایر اقوام‌ نداشتند. اهتمام‌ به‌ این‌ امور در نظر ایشان‌ اشتغالی‌ پَست‌ و درخور موالی‌ بود (براون‌، ج‌ 1، ص‌ 377ـ 378 .(روزنتال‌درگیری‌ امویان‌ را با روم‌شرقی‌ در دور دوم‌ فتوح‌ اسلامی‌ عاملی‌ مؤثر در روگردانی‌ آنان‌ از علوم‌ یونانی‌ دانسته‌ است‌، چرا كه‌ اقبال‌ به‌ این‌ علوم‌ ممكن‌ بود پذیرش‌ رسمی‌ ارزشهای‌ فرهنگی‌ بیگانه‌ به‌حساب‌ آید (ص‌ 3؛
قس‌ گوتاس‌، ص‌20). با اینهمه‌، بنا بر دست‌نویسی‌ كه‌ استپلتن‌ به‌ سال‌ 1328/1910 در رامپور یافت‌، ظاهراً نخستین‌ اثر ترجمه‌ شده‌ به‌ عربی‌ كتابی‌ در باره كیمیا منسوب‌ به‌ زوسیموس‌ بوده‌ است‌. این‌ كتاب‌ در زمان‌ حكومت‌ معاویه‌ در دمشق‌ در ربیع‌الا´خر 38 از یونانی‌ به‌ عربی‌ در آمد (سزگین‌، ج‌ 4، ص‌ 19ـ20)، اما مشهورتر آن‌ است‌ كه‌ خالدبن‌ یزیدبن‌ معاویه‌ (متوفی‌ 85) ــ كه‌ خلافت‌ در زمان‌ او از سفیانیان‌ به‌ مروانیان‌ رسید ــ به‌ منافع‌ و مواعید طب‌ و نجوم‌ و كیمیا دل‌ بسته‌ بود و گروهی‌ از فیلسوفان‌ عربیدان‌ مصری‌ را به‌ ترجمه كتابهایی‌ از یونانی‌ و قبطی‌ به‌ عربی‌ واداشت‌. به‌گزارش‌ ابن‌ندیم‌، نخستین‌ ترجمه‌ در عالم‌ اسلام‌ در پی‌ این‌ توصیه‌ انجام‌ گرفت‌ (چاپ‌ تجدد، ص‌ 303، 419؛
در باره علم‌دوستی‌ خالد رجوع كنید به ابن‌خلّكان‌، ج‌ 2، ص‌ 224). ابن‌ندیم‌ همچنین‌ از ترجمه چند كتاب‌ فارسی‌ از جمله‌ رستم‌ و اسفندیار و بهرام‌ شوس‌ [؟] در دوره اموی‌ خبر داده‌ است‌ (چاپ‌ تجدد، ص‌ 364؛
برای‌ اطلاع‌ بیشتر در باره ترجمه‌های‌ دوره اموی‌ رجوع كنید به سزگین‌، ج‌ 4، ص‌ 24ـ25؛
فاضل‌ خلیل‌ ابراهیم‌، ص‌ 44ـ59).

گذشته‌ از این‌ ترجمه‌های‌ علمی‌ پراكنده‌، امویان‌ در عهد عبدالملك‌ (65ـ86) یا فرزندش‌ هشام‌ (105ـ125) به‌ انگیزه تحكیم‌ قدرت‌ و نظارت‌ خود به‌ ترجمه دیوان‌ شام‌ از رومی‌ (بلاذری‌، ص‌ 192ـ193؛
ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 303) و دیوان‌ عراق‌ از فارسی‌ به‌ عربی‌ پرداختند (بلاذری‌، ص‌ 294؛
ابن‌ندیم‌، همانجا). ابن‌خلدون‌ این‌ واقعه‌ را حاصلِ بیرون‌ آمدن‌ قوم‌ عرب‌ از ناپختگی‌ بدویت‌ به‌ رونق‌ شهرنشینی‌ و تمدن‌ و از سادگی‌ اُمّیت‌ به‌ حاذقی‌ كتابت‌ می‌داند (ج‌ 1: مقدمه‌ ، ص‌244؛
برای‌ گفتاری‌ مبسوط‌ در باره تأثیر عمران‌ و حضارت‌ در تعلیم‌ دانش‌ و مقایسه وضع‌ علوم‌ در مغرب‌ و مشرق‌ عالم‌ اسلام‌ از این‌ حیث‌ رجوع كنید به همان‌، ص‌ 430ـ 435.(

آنچه‌ بیش‌ از این‌ كوششهای‌ نامنسجم‌، در فراهم‌ آوردن‌ شرایط‌ تحقق‌ نهضت‌ ترجمه‌ اهمیت‌ داشت‌، فتوح‌ مسلمانان‌ و بخصوص‌ استیلای‌ آنان‌ بر سراسر قلمرو ساسانیان‌ و بخشهایی‌ از امپراتوری‌ روم‌شرقی‌ بود. این‌ سرزمینهای‌ مفتوح‌ هر یك‌ فرهنگ‌ و تمدنی‌ دیرپا داشتند، افزون‌ بر آنكه‌ در هزاره‌ای‌ پیشتر با لشكركشی‌ اسكندر مقدونی‌ كم‌وبیش‌ یونانی‌مآبی‌ نیز در میانشان‌ رخنه‌ كرده‌ بود. فاتحان‌ مسلمان‌ از سرزمینهای‌ مغلوب‌ قلمرو یكپارچه‌ای‌ ساختند و در كنار سایر فرهنگها، یونانی‌مآبان‌ دور و نزدیك‌ نیز مبادله‌ و مشاركت‌ فرهنگی‌ جدیدی‌ را تجربه‌ كردند. فرقه‌های‌ مسیحی‌ مخالف‌ روم‌شرقی‌ در سرزمینهای‌ اسلامی‌ جای‌ گرفتند و افزون‌ بر اختلاف‌ عقیده‌ با كلیسای‌ یونانی‌زبان‌ خالكدونیه‌ ، از لحاظ‌ سیاسی‌ هم‌ از آن‌ جدا افتادند. آموزشهای‌ غیردینی‌ مورد توجه‌ این‌ گروه‌ واقع‌ شد و بیش‌ از پیش‌ در مراكز اصلی‌ مسیحیت‌ شرقی‌ ریشه‌ دواند (گوتاس‌، ص‌ 13ـ14). این‌ مدارس‌ در حقیقت‌ در امتداد مسیر مراكز علوم‌ یونانی‌ از اسكندریه قرن‌ چهارم‌ پیش‌ از میلاد تا بغدادِ قرن‌ هشتم‌ میلادی‌ قرارداشت‌ كه‌ اصلیترین‌ آنها اسكندریه‌، انطاكیه‌، آمِد، نصیبَین‌، رُها، حرّان‌ و جندیشاپور بود (برای‌ تفصیل‌ درباره مدارس‌ شرقی‌ پیش‌ از حیات‌ علمی‌ بغداد رجوع كنید به مایرهوف‌، ص‌ 37ـ 73؛
اولیری‌، ص‌ 75ـ83).

ارتباط‌ نزدیك‌ مدارس‌ و دانشجویان‌ علوم‌ یونانی‌ در مناطق‌ مختلف‌ و با زبانهای‌ گوناگون‌ ــ كه‌ تنها به‌سبب‌ آنگونه‌ همبستگی‌ سیاسی‌ و جغرافیایی‌ ممكن‌ بود ــ طبقه‌ای‌ خاص‌ از دانشمندانی‌ كه‌ چند زبان‌ می‌دانستند به‌وجود آورد. آنان‌ بخوبی‌ می‌توانستند از آثار علمی‌ غیریونانی‌ نیز بهره‌مند شوند و در سفرها و مكاتباتشان‌ با یكدیگر تبادل‌ معلومات‌ كنند و مهمتر اینكه‌ بدون‌ احتیاج‌ به‌ ترجمه‌، واسطه انتقال‌ علوم‌ از زبانی‌ به‌ زبان‌ دیگر باشند. این‌ نكته‌ گرد آمدن‌ ناگهانی‌ متخصصان‌ بسیار در دربار عباسی‌ و ایجاد عزم‌ سیاسی‌ در تمركز كوششهای‌ این‌ عالمان‌ و حامیان‌ آنان‌ بر ترجمه آثار مكتوب‌ را تبیین‌ می‌كند (گوتاس‌، ص‌ 16).

از سوی‌ دیگر دمشق‌، پایتخت‌ اموی‌، در همسایگی‌ مناطقی‌ قرار داشت‌ كه‌ زبان‌ یونانی‌ در بخش‌ وسیعی‌ از آن‌ زبان‌ مادری‌ بود و آموزشهای‌ روحانیان‌ مسیحی‌ و برخی‌ دادوستدها، به‌ آن‌ زبان‌ صورت‌ می‌گرفت‌، هرچند كه‌ فرهنگ‌ مسیحیان‌ آن‌ مناطق‌، تحت‌ تأثیر مسیحیان‌ ارتدوكس‌ روم‌شرقی‌، با یونانی‌مآبی‌ بشدت‌ مقابله‌ می‌كرد،اما دورتر از روم‌شرقی‌ ودر شرق‌ ممالك‌اسلامی‌ آموزه‌های‌ یونانی‌تبار در میان‌ جمعیتهای‌ محلی‌ رواج‌ داشت‌؛
ازینرو، انتقال‌ مركز خلافت‌ از دمشق‌ به‌ عراق‌ و اتكای‌ عباسیان‌ به‌ ایرانیان‌ و مسیحیان‌ عرب‌ و آرامی‌ آن‌ دیار ــ كه‌ محیطی‌ غیریونانی‌زبان‌ بود ــ نتیجه‌ای‌ متناقض‌نما درپی‌داشت‌: فراهم‌ آمدن‌ زمینه صیانت‌ از میراث‌ یونان‌ كه‌ در روم‌شرقی‌ برافتاده‌ بود (همان‌، ص‌20).

ظاهراً انگیزه اولیه‌ در ترجمه مواریث‌ فكری‌ و ادبی‌ تمدنهای‌ مغلوب‌ مسلمانان‌، داعیه‌های‌ شعوبی‌ بوده‌ است‌. دوره اول‌ عباسی‌ ــ از خلافت‌ عبداللّه‌ سفاح‌ (132ـ136) تا خلافت‌ متوكل‌ (232ـ247) ــ در حقیقت‌ دوره نفوذ و قدرت‌یابی‌ نخبگان‌ ایرانی‌ بود. منصور (حك : 136ـ 158) نخستین‌ خلیفه هَجین‌ (فرزند مادری‌ غیرعرب‌) و همچنین‌ نخستین‌ كسی‌ بود كه‌ اغلب‌ مناصب‌ حكومتی‌ را به‌ موالی‌ سپرد تا آنجا كه‌ رفته‌رفته‌ اختیار امور از دست‌ عربها خارج‌ شد (سیوطی‌، تاریخ‌ الخلفا ، ص‌ 269ـ 270). بخصوص‌ نهاد نوپدید وزارت‌ كه‌ غالباً در دست‌ ایرانیان‌ بود، نفوذ پردامنه‌ و پنهان‌ آنان‌ را به‌ بهترین‌ وجه‌ تدارك‌ می‌دید. ابوسَلَمه‌ خَلاّ ل‌، وزیر سفاح‌ و از موالی‌ ایرانی‌، نخستین‌ كس‌ در عالم‌ اسلام‌ بود كه‌ عنوان‌ وزیر گرفت‌ (ابن‌طقطقی‌، ص‌ 111). از دوره خلافت‌ منصور تا مأمون‌ (198ـ 218) علاوه‌ بر برمكیان‌ و پسران‌ سهل‌، نُه‌ وزیر دیگر از موالی‌ به‌كار گماشته‌ شدند (برای‌ اطلاع‌ در باره آنان‌ رجوع كنید به كروی‌، ص‌ 53 ـ 208). آنان‌ آشكارا و پنهان‌ در برابر برتری‌جویی‌ اعراب‌ می‌ایستادند و بر نفوذ فرهنگ‌ ایرانی‌ و شعوبی‌ در خلافت‌ عباسی‌ می‌افزودند، چندانكه‌ گروهی‌ از شعوبیه‌ در برابر قائلان‌ به‌ برتری‌ عرب‌ بر عجم‌ افراط‌ كردند و اشعار و آثاری‌ در بیان‌ مثالب‌ عرب‌ و ادعای‌ تفضیل‌ عجم‌ بر عرب‌ نگاشتند (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 137، 142، 152، 166) و گروهی‌ دیگر با ترجمه مواریث‌ و عرضه افتخارات‌ پیشین‌ خود كوشیدند كه‌ در تفاخر از اعراب‌ وا نمانند. این‌ انگیزه‌ بخوبی‌ فقدان‌ حضور حامیان‌ ترجمه‌ را در آغاز كار جبران‌ می‌كرد. برای‌ نمونه‌ در ترجمه كتابهایی‌ چون‌ خداینامه‌ ــ كه‌ روایتی‌ ایرانی‌ از شكست‌ ایرانیان‌ از تازیان‌ است‌ ــ ظاهراً روح‌ شعوبی‌ بیش‌ از انگیزه معرفت‌جویی‌ تأثیر داشته‌ است‌ (زرین‌كوب‌، ص‌453). محمدعبدالرحمان‌ مرحبا نیز یكی‌ از مهمترین‌ سببهای‌ ترجمه كلیله‌ و دمنه‌ به‌عربی‌ را فخرفروختن‌ به‌اعراب‌ دانسته‌ است‌ ( الموجز ، ص‌71). نبطیان‌ نیز كه‌ با ترجیح‌ كشاورزی‌ بر بیابانگردی‌ در برابر اعراب‌ اظهار وجود نمودند، الفلاحه النبطیه را عرضه‌ كردند ( رجوع كنید به دوری‌، ص‌ 52؛
نیز رجوع كنید به الفلاحه النبطیه ، ج‌ 1، ص‌ 5).

انتخاب‌ بغداد (نزدیك‌ تیسفون‌) به‌عنوان‌ مركز خلافت‌ اسلامی‌ نیز بر این‌ شور شعوبی‌ افزود ( رجوع كنید به جواد و سوسه‌، ص‌ 43ـ47). نهضت‌ ترجمه‌ در این‌ شهر برپا شد و فارغ‌ از مرزبندیهای‌ دینی‌ و فرقه‌ای‌ و قومی‌ و زبانی‌، از آن‌ حمایت‌ و استقبال‌ بسیار شد.

عراق‌ در آثار نخستین‌ جغرافیانویسان‌ اسلامی‌، «سواد» و «دل‌ ایرانشهر» خوانده‌ شده‌ و گزیده‌ترین‌ اقلیم‌ زمین‌ و مركز دولت‌ اسلام‌ به‌ تأسی‌ از ایرانیان‌ به‌شمار آمده‌ است‌ (ابن‌خرداذبه‌، ص‌ 5، 15؛
ابن‌فقیه‌، ص‌ 6؛
مسعودی‌، تنبیه‌ ، ص‌ 35ـ 38). گوتاس‌ با تصریحی‌ بیش‌ از دلالت‌ مستندات‌ تاریخی‌ خود، مدعی‌ است‌ كه‌ عباسیان‌ برای‌ كسب‌ مشروعیت‌ در بین‌ گروههای‌ تحت‌ حكومتشان‌ افزون‌ بر اینكه‌ بر نسبت‌ خود با پیامبر اسلام‌ تكیه‌ داشتند، خود را جانشین‌ بی‌واسطه سلسله باستانی‌ شاهان‌ عراق‌ و ایران‌، از بابلیان‌ تا ساسانیان‌، معرفی‌ می‌كردند (ص‌ 29)، اما پیوند تاریخی‌ ـ فرهنگی‌ عراقِ دوره عباسی‌ با سرزمین‌ بابل‌ و ایران‌ باستان‌، بیش‌ از این‌ تداوم‌ و پیوند سیاسی مورد ادعای‌ گوتاس‌، در پدید آوردن‌ زمینه شكل‌گیری‌ نهضت‌ ترجمه‌ مؤثر بوده‌ است‌.

در سده نخست‌ عباسی‌ ایرانیانی‌ چون‌ ابوسهل‌ فضل‌بن‌ نوبخت‌ مروّج‌ این‌ باور بودند كه‌ بابل‌ مهد باستانی‌ علوم‌ بوده‌ است‌. ابوسهل‌ در كتاب‌ النَهمُطان‌ معارف‌ یونان‌ و مصر را ترجمه كتابهایی‌ دانسته‌ كه‌ اسكندر از ایران‌ غنیمت‌ برد و كوشش‌ ساسانیان‌ را در فارسی‌ كردن‌ كتابهای‌ یونانی‌ و هندی‌ بازجستن‌ مواریث‌ ایرانی‌ معرفی‌ كرده‌ است‌. به‌ این‌ باور چنان‌ اعتنا شده‌ كه‌ ابن‌ندیم‌ در ابتدای‌ مقاله هفتم‌ الفهرست‌ و پیش‌ از ذكر كتابهای‌ اوایل‌، آن‌ را نقل‌ كرده‌ است‌ ( رجوع كنید به چاپ‌ تجدد، ص‌ 300ـ301). از سوی‌ دیگر در كتاب‌ چهارم‌ دینكرد سرچشمه همه معارف‌، اوستا معرفی‌ شده‌ و به‌ داستان‌ انتقال‌ این‌ علوم‌ به‌ یونان‌ و اسكندریه‌ در پی‌ حمله اسكندر و ترجمه دوباره آنها در دوره ساسانی‌ اشاره‌ شده‌ است‌ (گوتاس‌، ص‌ 41). این‌ دو گزارش‌، گذشته‌ از تفاوت‌ تعبیرشان‌، هم‌مضمون‌اند و باور به‌ آنها ممكن‌ بوده‌ است‌ موجب‌ تكاپوی‌ علمی‌ گروههای‌ مختلف‌ گردد، از جمله‌: زردشتیان‌ ایرانی‌ كه‌ در ذمه حكومت‌ عباسی‌ می‌زیستند و سرچشمه علوم‌ را اوستا می‌دانستند، ایرانیان‌ نومسلمانی‌ كه‌ سنّت‌ مطالعه همه دانشها را میراث‌ خود می‌شمردند و گروه‌ زیادی‌ از غیرایرانیانِ ساكن‌ عراق‌ (اعم‌ از نومسلمان‌ و مسیحی‌ و یهودی‌) كه‌ با وجود آرامی‌زبان‌ بودن‌ و علاقه‌ به‌ یونانی‌مآبی‌، خود را نوادگان‌ بابلیان‌ باستان‌ می‌خواندند ( رجوع كنید به همان‌، ص‌40ـ43). این‌ باور ایرانی‌، چه‌ در تعبیر دینی‌ چه‌ در تعبیر جغرافی‌مَدارَش‌، به‌كار توصیه‌ و توجیه‌ سنّت‌ ترجمه‌ می‌آمد و با توجه‌ به‌ جایگاه‌ ابوسهل‌ در دربار خلفای‌ عباسی‌ بخوبی‌ می‌توانسته‌ مورد اقتباس‌ عباسیان‌ قرار گیرد.

افزون‌ بر این‌، نخستین‌ ترجمه‌های‌ این‌ دوره‌ ــ كه‌ جملگی‌ از فارسی‌ به‌ عربی‌ و بیشتر در حوزه سیاست‌ و كشورداری‌ بود ــ نشان‌ از كوششهایی‌ فراگیر در جذب‌ و ترویج‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ دارد. نخبگان‌ ایرانی‌ بدون‌ پنهان‌ داشتن‌ تمایلات‌ شعوبی‌ خود، در نهادهای‌ حكومتی‌ از جمله‌ در بیت‌الحكمه‌ * فعالیت‌ می‌كردند. گزارشهای‌ تاریخی‌ حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ این‌ مركز از دوره حكومت‌ هارون‌الرشید (170ـ193) فعال‌ بوده‌ است‌ ( رجوع كنید به ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 118)، اما گوتاس‌ این‌ فرض‌ را موجه‌ دانسته‌ كه‌ بیت‌الحكمه‌ فقط‌ كتابخانه‌ای‌ بوده‌ كه‌ به‌ عنوان‌ جزئی‌ از شیوه‌های‌ حكومتی‌ و تشریفات‌ اداری‌ ساسانیان‌ اقتباس‌ شده‌ و احتمالاً در زمان‌ منصور هم‌ فعالیت‌ داشته‌ است‌. بعلاوه‌، این‌ مركز می‌توانسته‌ است‌ همچنان‌ كاركرد ساسانی‌ خود (نگهداری‌ و تحریر كتابهای‌ تاریخ‌ ملی‌ و داستانهای‌ رزمی‌ و بزمی‌ ایران‌) را حفظ‌ كند و فرهنگ‌ ساسانی‌ را به‌ عالم‌ عربی‌ انتقال‌ دهد. این‌ بازیابی‌ متون‌ ایرانی‌ گاهی‌ با ترجمه آثار یونانی‌ ــ كه‌ برای‌ آن‌ منشأ بابلی‌ و اوستایی‌ فرض‌ می‌شده‌ ــ صورت‌ می‌گرفته‌ است‌ (ص‌ 56 ـ 60). در تعدیل‌ نظر گوتاس‌ باید افزود كه‌ بیت‌الحكمه‌ ظاهراً دو دوره‌ را پشت‌ سر نهاده‌ است‌. در دوره نخست‌ كه‌ تا زمان‌ مأمون‌ به‌ طول‌ انجامیده‌، با حضور مؤثر شعوبیانی‌ چون‌ سهل‌بن‌ هارون‌ و سلم‌ (سَلْما) و عَلاّ ن‌ شعوبی‌ (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 118، 139، 304، 333)، اهتمام‌ این‌ مركز به‌ انتقال‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ و ترجمه‌ از فارسی‌ به‌ عربی‌ بارز بوده‌ است‌، اما پس‌ از مأمون‌ و با كاهش‌ نفوذ ایرانیان‌ فرض‌ ادامه‌ یافتن‌ فعالیتهای‌ شعوبی‌ بیت‌الحكمه‌ توجیه‌ كمتری‌ می‌یابد، چنانكه‌ گماشتن‌ حنین‌بن‌ اسحاق‌ * (متوفی‌ 260)، طبیب‌ و مترجم‌ مشهور، به‌ مدیریت‌ این‌ مركز در زمان‌ متوكل‌ نشان‌ از اهتمام‌ بیشتر به‌ تقویت‌ فعالیتهای‌ علمی‌ و ترجمانی‌ آنجا دارد.

حمایت‌ مستقیم‌ خلفای‌ عباسی‌ نهضت‌ ترجمه‌ را در دوره هر خلیفه‌ شكل‌ و شیوعی‌ نو می‌بخشید. در این‌ میان‌ منصور و هارون‌ و مأمون‌ و به‌ نسبت‌ كمتری‌ متوكل‌ عباسی‌، بسیار مؤثر بودند. منصور كه‌ خود در فقه‌ دستی‌ داشت‌ و به‌ علوم‌ فلسفی‌ و مخصوصاً نجوم‌ راغب‌ بود (ابن‌صاعد اندلسی‌، ص‌ 213)، نخستین‌ خلیفه‌ای‌ بود كه‌ منجمان‌ رسمی‌ را به‌ دربار آورد (مسعودی‌، مروج‌ ، ج‌ 5، ص‌ 211؛
خواندمیر، ج‌ 2، ص‌ 208؛
در باره نقش‌ تنجیم‌ در ایدئولوژی‌ سیاسی‌ منصور رجوع كنید به گوتاس‌، ص‌ 45ـ52). به‌نوشته ابن‌خلدون‌، منصور نخستین‌ خلیفه‌ای‌ بود كه‌ كسانی‌ را برای‌ آوردن‌ كتب‌ اوایل‌ به‌ روم‌ گسیل‌ داشت‌ (ج‌ 1: مقدمه‌ ، ص‌480). به‌نوشته مسعودی‌ نیز او نخستین‌ خلیفه‌ای‌ بود كه‌ دستور به‌ ترجمه علوم‌ اوایل‌ داد ( مروج‌ ، همانجا؛
نیز رجوع كنید به سیوطی‌، تاریخ‌الخلفا ، ص‌ 269). در دوره او آثار بسیار مهمی‌ در نجوم‌ و طب‌ و ریاضیات‌ و حتی‌ منطق‌ ترجمه‌ شد ( رجوع كنید به ادامه مقاله‌، بخش‌ مترجمان‌ و ترجمه‌ها).

پس‌ از منصور و با ركود ترجمه‌ در دوره جانشینان‌ او، مهدی‌ (158ـ169) و هادی‌ (169ـ170)، نوبت‌ به‌ هارون‌الرشید دست‌پرورده یحیی‌بن‌ خالد برمكی‌ رسید كه‌ با گشودن‌ دست‌ او و پسرانش‌ در امور خلافت‌، برای‌ هفده‌ سال‌ زمینه بسط‌ و نفوذ فرهنگ‌ ایرانی‌ را بیش‌ از پیش‌ فراهم‌ آورد. اهتمام‌ یحیی‌ و فرزندانش‌، جعفر و فضل‌، به‌ برپایی‌ مجالس‌ مناظره‌ میان‌ ارباب‌ ادیان‌ و عقاید و احیای‌ آداب‌ ایرانی‌ و جمع‌آوری‌ كتب‌ اوایل‌ و تشویق‌ به‌ ترجمه آنها چندان‌ بود كه‌ آنان‌ را در مظان‌ اتهام‌ زندقه‌ قرار داد ( رجوع كنید بهابن‌قتیبه‌، 1960، ص‌ 382؛
ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 401؛
نیز رجوع كنید به برمكیان‌ * ). سیوطی‌ آشنایی‌ مسلمانان‌ را با علوم‌ اوایل‌ در زمان‌ فتح‌ سرزمینهای‌ عجم‌ دانسته‌ و كوششهای‌ یحیی‌بن‌ خالد را در آوردن‌ كتابهای‌ یونانی‌ از روم‌ به‌ عالم‌ اسلام‌ ذكر كرده‌ و گفته‌ است‌ كه‌ عهد برمكیان‌ آغاز زمانی‌ است‌ كه‌ مسلمانان‌ به‌رغم‌ توصیه سلف‌ صالح‌، آلوده این‌ دانشها گشتند (صون‌المنطق‌ ، ص‌ 6ـ9).

افزون‌ بر كوشش‌ در انتقال‌ نسخه‌های‌ خطی‌ از سرزمینهای‌ مختلف‌ به‌ بغداد، رواج‌ كاغذ نیز باعث‌ رونق‌ استنساخ‌ و افزایش‌ چشمگیر كتاب‌ شد. نكته شایان‌ توجه‌ اینكه‌ اسم‌ برخی‌ كاغذها برگرفته‌ از نام‌ حامیان‌ برجسته نهضت‌ ترجمه‌ در این‌ دوره‌ و دوره‌های‌ بعد است‌، برای‌ نمونه‌ كاغذ جعفری‌ به‌ نام‌ جعفر برمكی‌ و كاغذ طلحی‌ و طاهری‌ به‌ نام‌ دو تن‌ از بزرگان‌ خاندان‌ طاهریان‌ است‌ ( د. اسلام‌ ، چاپ‌ دوم‌، ذیل‌ «كاغذ»).

سالهای‌ كشمكش‌ و جنگ‌ میان‌ دو فرزند هارون‌، در نهضت‌ ترجمه‌ ركودی‌ دوباره‌ افكند اما حكومت‌ مأمون‌، به‌ تعبیر ابن‌صاعد (ص‌ 214)، به‌ استقرار دولت‌ حكمت‌ انجامید. مأمون‌ كه‌ قسمتی‌ از زندگی‌ خود را در خراسان‌ سپری‌ كرد، بیش‌ از همه خلفای‌ عباسی‌ به‌ فرهنگ‌ ایرانی‌ گرایش‌ داشت‌. او بخصوص‌ در ابتدای‌ حكومت‌ به‌ سبب‌ نفوذ ایرانیانی‌ چون‌ فضل‌بن‌ سهل‌ اوقاتش‌ را به‌ مطالعه احكام‌ نجوم‌ می‌گذراند و شیوه شاهان‌ ساسانی‌، همچون‌ اردشیر بابكان‌، را بر گرفته‌ بود (مسعودی‌، مروج‌ ، ج‌ 5، ص‌ 214). نهضت‌ ترجمه‌ در دوره مأمون‌ پررونقترین‌ مرحله خود را آغاز كرد. خلیفه عقلی‌مشرب‌، ترجمه آثار فلسفی‌ را پشتوانه مجادلات‌ كلامی‌ ساخت‌، اما برخی‌ از اهل‌سنّت‌ و جماعت‌ بر تقابل‌ این‌ علوم‌ با وحی‌ پای‌ فشردند ( رجوع كنید به همین‌ مقاله‌، بخش‌ دگردیسیها و پیامدها). مأمون‌ گویا ــ آنچنانكه‌ در خواب‌ خود از ارسطو شنیده‌ بود ــ باور داشت‌ كه‌ در پاسخ‌ پرسش‌ «خیر چیست‌؟» می‌توان‌ گفت‌ آنچه‌ عقل‌ یا شرع‌ یا جمهور آن‌ را خیر شمرد (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 303ـ304). خواب‌ مأمون‌ حقیقت‌ باشد یا افسانه‌، حكایت‌ از آن‌ دارد كه‌ او نگران‌ تعارض‌ «عقل‌» و «شرع‌» و «اجماع‌ جمهور» نبود، هرچند این‌ سازگاری‌ ممكن‌ است‌ به‌طرز طبیعی‌ به‌دست‌ نیاید، چنانكه‌ در مسئله خلق‌ قرآن‌ پیش‌ آمد ( رجوع كنید به ادامه مقاله‌، بخش‌ دگردیسیها و پیامدها). مأمون‌ در جمع‌آوری‌ كتابهای‌ اوایل‌ نیز از هیچ‌ كوششی‌ فروگذار نكرد. او سلما (مدیر بیت‌الحكمه‌) و گروهی‌ از زبده‌ترین‌ مترجمان‌ را در پی‌ آثار یونانی‌ و اسكندرانی‌ روانه روم‌ ساخت‌ (همان‌، ص‌ 304؛
ابن‌صاعد اندلسی‌، ص‌ 213ـ 214؛
قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌، ص‌ 51 ـ52). كتابخانه عظیم‌ ساسانی‌ نیز، كه‌ یزدگردسوم‌ هنگام‌ هزیمت‌ از مداین‌ به‌ مرو انتقال‌ داده‌ بود (ابن‌ابی‌طاهر، ص‌ 86)، از چشم‌ مأمون‌ دور نماند (زرین‌كوب‌، ص‌ 517). در این‌ دوره‌ كاغذ بیش‌ از پیش‌ رواج‌ یافت‌ و نسخه‌نویسی‌ رونق‌ گرفت‌ تا جایی‌كه‌ سوق‌الوراقین‌ بغداد در اوج‌ نهضت‌ ترجمه‌ بیش‌ از صد دكان‌ داشت‌ (جواد و سوسه‌، ص‌ 86).

سامان‌بخشیدن‌ به‌ وضع‌ شهر پرجمعیت‌ بغداد نیز یكی‌ از ضرورتهای‌ پیگیری‌ نهضت‌ ترجمه‌ و كسب‌ علوم‌ كاربردی‌ بود. پیش‌ از آن‌ نیز برخی‌ ضرورتهای‌ عملی‌ در ترجمه كتابهایی‌ در علوم‌ اوایل‌ مؤثر بود، مثلاً مسائل‌ تقسیم‌ ارث‌ و محاسبات‌ بیت‌المال‌ و قبله‌یابی‌ یكی‌ از علتهای‌ اقبال‌ مسلمانان‌ به‌ فراگیری‌ ریاضیات‌ شده‌ بود و چنانكه‌ ابن‌خلدون‌ نوشته‌ است‌ در كاربردهای‌ ریاضیات‌ در امور شرعی‌، مانند تقسیم‌ ارث‌، نیز مسائلی‌ ناظر بر نمونه‌های‌ غیرعادی‌ و نادر مطرح‌ می‌شد تا پای‌ شاخه‌های‌ مختلف‌ حساب‌ مثل‌ جبر و استفاده‌ از ریشه‌ها برای‌ حل‌ معادلات‌ به‌ میان‌ كشیده‌ شود (ج‌ 1: مقدمه‌ ، ص‌ 451)؛
ازینرو، این‌ علوم‌ رفته‌رفته‌ جایگاه‌ عرفی‌ خود را یافت‌ و در آموزشهای‌ خاص‌ طبقه كاتبان‌ گنجانده‌ شد. ابن‌قتیبه‌ در ادب‌ الكاتب‌ (ص‌ 9ـ10) هنگام‌ برشمردن‌ آنچه‌ كاتب‌ از دانستن‌ آن‌ ناگزیر است‌، به‌ این‌ سخن‌ ایرانیان‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ كه‌ «آنكه‌ آبرسانی‌ و ایجاد شبكه‌های‌ آبیاری‌ و پركردن‌ گندابها را بلد نباشد و [محاسبه ] طول‌ روزها و مسیر گردش‌ خورشید و دمیدنگاه‌ ستارگان‌ و بدر و هلال‌ ماه‌ را نداند و از میزان‌ سنگینی‌ اوزان‌ و اندازه‌گیریهای‌ مثلث‌ و مربع‌ و اَشكال‌ مختلف‌الزاویه‌ آگاه‌ نباشد و از عهده بستن‌ پل‌ و سد و چرخ‌ چاه‌ و چرخ‌ آسیاب‌ بر آبها برنیاید و ابزار صنعتگران‌ و دقایق‌ حساب‌ را نشناسد، در فن‌ كاتبی‌ كامل‌ نیست‌». به‌عقیده گوتاس‌، كاتبان‌ واسطه‌های‌ به‌ كاربستن‌ علوم‌ نظری‌ در حیطه عمل‌ بوده‌اند و همچون‌ سنّت‌ ساسانی‌ امور مهندسی‌ را برعهده‌ می‌گرفته‌اند. لفظ‌ مهندس‌ در عربی‌ (مأخوذ از واژه‌ای‌ فارسی‌) كه‌ به‌معنای‌ «هندسه‌دان‌» و «فنّاور» است‌، نسبت‌ هندسه‌ را با علوم‌ عملی‌ بخوبی‌ آشكار می‌سازد. در پرتو این‌ نكته‌ می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ ترجمه بسیاری‌ از آثار ریاضی‌ از نتایج‌ مناسبات‌ اجتماعی‌ و ساماندهی‌ شهری‌ بوده‌ است‌ (ص‌ 111ـ112).

در دوره پس‌ از مأمون‌، دانشمندان‌، از جمله‌ بنوموسی‌ * و خاندان‌ بختیشوع‌ * و یوحنابن‌ ماسویه‌، عامل‌ اصلی‌ رونق‌ و پیشرفت‌ نهضت‌ ترجمه‌ بودند. این‌ گروه‌ مستقل‌ از حكومت‌، حامیان‌ جدّی‌ ترجمه‌ بودند، بخصوص‌ در فترتی‌ كه‌ در حمایت‌ خلفای‌ میان‌ دوره مأمون‌ و متوكل‌ روی‌ داد. اهمیت‌ این‌ دانشمندان‌، افزون‌ بر تشویقها و حمایتهای‌ مالی‌ آنان‌، در آن‌ بود كه‌ به‌طور تخصصی‌ و عالمانه‌ آثار ترجمه‌ شده‌ را مطالعه‌ می‌كردند و مترجمان‌ را وا می‌داشتند كه‌ بر دقت‌نظر خود بیفزایند. بی‌دلیل‌ نیست‌ اگر ادعا كنیم‌ كه‌ مترجمان‌ چیره‌دستی‌ چون‌ حنین‌بن‌ اسحاق‌ و شاگردانش‌ در پی‌ این‌ سفارش‌دهندگان‌ دانشمند بار آمدند ( رجوع كنید به ادامه مقاله‌، بخش‌ مترجمان‌ و ترجمه‌ها). محمد و احمد و حسن‌ ــ پسران‌ موسی‌بن‌ شاكر كه‌ تربیت‌یافته بیت‌الحكمه مأمون‌، و در ریاضیات‌ و نجوم‌ و علم‌ الحیل‌ و طب‌ از سرآمدان‌ قرن‌ سوم‌ بودند ــ گروهی‌ از زبده‌ترین‌ مترجمان‌، از جمله‌ حنین‌ و حُبیش‌بن‌ حسن‌ * (متوفی‌ 300) و ثابت‌بن‌ قرّه‌ (متوفی‌ 288)، را با دستمزد ماهانه‌ پانصد دینار (حدود 125 ، 2 گرم‌ طلای‌ تقریباً خالص‌) استخدام‌ كردند (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 304؛
قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌، ص‌ 53). حنین‌ و جمعی‌ دیگر به‌ دستور بنوموسی‌ به‌ روم‌ رفتند و آثاری‌ در فلسفه‌ و هندسه‌ و موسیقی‌ و حساب‌ و طب‌ به‌ بغداد آوردند (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 304، 331). در طول‌ سه‌ دهه‌ (ح 210ـ240) از 102 ترجمه عربی‌ از 93 كتاب‌ جالینوس‌، 61 ترجمه عربی‌ به‌ سفارش‌ بنوموسی‌ بود و از 88 ترجمه سریانی‌ آثار جالینوس‌، هجده‌ ترجمه‌ به‌ تشویق‌ خاندان‌ بختیشوع‌ و سیزده‌ ترجمه‌ به‌ سفارش‌ یوحنابن‌ ماسویه‌ انجام‌ گرفت‌ ( رجوع كنید به حنین‌بن‌ اسحاق‌، ص‌ 367ـ416).

پس‌ از سده نخست‌ عباسی‌ به‌رغم‌ كاهش‌ نفوذ ایرانیان‌ و غلبه تركان‌ بر نهاد خلافت‌ و موضع‌گیری‌ گروههای‌ دینی‌ در قبال‌ آرایی‌ كه‌ با ترجمه علوم‌ اوایل‌ شایع‌ شده‌ بود و به‌ باور برخی‌ از این‌ گروهها بدعت‌ به‌ حساب‌ می‌آمد، نهضت‌ ترجمه‌ همچنان‌ ادامه‌ یافت‌. با قدرت‌یابی‌ آل‌بویه‌ در 333 بار دیگر فضای‌ تساهل‌ و تسامح‌ فرهنگی‌ فراهم‌ آمد و در مكتب‌ یحیی‌بن‌ عدی‌ (متوفی‌ 363) دانشوران‌ و مترجمانی‌ برجسته‌ گرد آمدند ( رجوع كنید به ادامه مقاله‌، بخش‌ دگردیسیها و پیامدها). در میانه عهد آل‌بویه‌ بتدریج‌ از رونق‌ نهضت‌ ترجمه‌ كاسته‌ شد، درحالی‌ كه‌ اشتیاق‌ و حمایت‌ فرهیختگان‌ از فعالیتهای‌ علمی‌ بیش‌ از گذشته‌ بود. نهضت‌ ترجمه‌ ضرورت‌ و مناسبت‌ علمی‌ و اجتماعی‌ خود را از دست‌ داده‌ بود و چیزی‌ درخور كه‌ احتیاجات‌ حامیان‌ ترجمه‌ و دانشوران‌ جامعه‌ را رفع‌ كند، در میان‌ آثار یونانی‌ باقی‌ نمانده‌ بود. این‌ تحول‌، كه‌ از قرن‌ دوم‌ عباسی‌ آغاز شده‌ بود، در دوره حكومت‌ آل‌بویه‌ به‌ مرحله‌ای‌ رسید كه‌ دیگر تقاضایی‌ برای‌ ترجمه آثار یونانی‌ وجود نداشت‌ و حامیان‌ خواستار تتبعات‌ جدید و تألیفات‌ اصیل‌ بودند (گوتاس‌، ص‌ 151ـ152)؛
بدین‌ترتیب‌، نهضت‌ ترجمه‌ به‌سبب‌ ركود علوم‌ یونانی‌ و بلوغ‌ و استقلال‌ علمی‌ و فلسفی‌ جهان‌ اسلامی‌ ادامه‌ نیافت‌.

ج‌) مترجمان‌ و ترجمه‌ها. ابن‌ندیم‌ فهرست‌ نسبتاً جامعی‌ از مترجمان‌ نهضت‌ ترجمه‌ فراهم‌ آورده‌ است‌. از 65 مترجمی‌ كه‌ او نام‌ برده‌ است‌، پانزده‌ تن‌ فقط‌ از فارسی‌ به‌ عربی‌ و برعكس‌، پنج‌ تن‌ فقط‌ از هندی‌ یا نبطی‌ یا قبطی‌ به‌ عربی‌ و 45 تن‌ از چند زبان‌ (فارسی‌، یونانی‌، سریانی‌ و قبطی‌) ترجمه‌ می‌كرده‌اند (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ شعبان‌ خلیفه‌، ج‌ 1، مقدمه‌، ص‌ 48).

همانطور كه‌ ذكر شد، در دوره عباسی‌ نخستین‌ ترجمه‌ها از فارسی‌ به‌ عربی‌ صورت‌ گرفت‌. مترجمان‌ این‌ آثار معمولاً زردشتی‌زادگانی‌ نومسلمان‌ بودند و فعالیتشان‌ صبغه شعوبی‌ داشت‌. در این‌ میان‌ ابن‌مقفع‌، مترجم‌ كلیله‌ و دمنه‌ ، اهمیتی‌ بی‌بدیل‌ دارد. آن‌ دگرگونی‌ فرهنگی‌ و ادبی‌ كه‌ پیش‌شرط‌ وقوع‌ نهضت‌ ترجمه‌ بود، با ترجمه‌ها و اقتباسات‌ او از آثار غیرعربی‌ آغاز شد (در باره دگرگونیهای‌ فرهنگی‌ رجوع كنید به ادامه مقاله‌، بخش‌ دگردیسیها و پیامدها). او در گسترش‌ امكانات‌ زبانی‌ نهضت‌ ترجمه‌ نیز اهمیتی‌ ویژه‌ دارد، چنانكه‌ نثر فنی‌ عربی‌ را ابداع‌ دو ایرانی‌، عبدالحمید كاتب‌ و ابن‌مقفع‌، دانسته‌اند. عبدالحمید این‌ طرز نو را آغاز كرد و در همان‌ ایام‌ ابن‌مقفع‌ آن‌ را چنان‌ كمالی‌ بخشید كه‌ دیگر تقریباً هیچكس‌ بر آن‌ چیزی‌ نیفزود و محققان‌ ایرانی‌ و عرب‌ و خاورشناسان‌، نثر فنی‌ عربی‌ را نثری‌ با اسلوب‌ فارسی‌ می‌دانند (برای‌ نمونه‌ رجوع كنید به محمدی‌ملایری‌، 1356 ش‌، ص‌420ـ423؛
زیدان‌، ج‌ 3، ص‌ 94ـ95؛
دائره المعارف‌ بزرگ‌ اسلامی‌ ، ج‌ 4، ص‌ 668ـ670). مواجهه‌ با معانی‌ فلسفی‌ ــ كه‌ پیش‌ از ابن‌مقفع‌ برای‌ ترجمه آنها ذوق‌آزمایی‌ نشده‌ بود ــ كار وی‌ را با كار عبدالحمید متفاوت‌ كرد. او در نثر خود ایجاز و بلاغت‌ خطابی‌ عرب‌ و تفصیل‌ و فصاحت‌ ایرانی‌ و منطق‌ یونانی‌ و حكمت‌ هندی‌ را جمع‌ آورد (فاخوری‌، ص‌ 348ـ350).

از دیگر مترجمان‌ سده دوم‌، ابویحیی‌ بطریق‌ (متوفی‌ 184) مترجم‌ كتاب‌ الاربعه بطلمیوس‌ و طیمائوس‌ افلاطون‌ (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 306ـ307، 332) و محمدبن‌ ابراهیم‌ فزاری‌ مترجم‌ سندهند (ابن‌صاعد اندلسی‌، ص‌ 216) بودند.

مترجمان‌ سده سوم‌ در فنون‌ ترجمه‌ تبحر بیشتری‌ یافتند. ابن‌صاعد، به‌ نقل‌ از ابومعشر چهار مترجم‌ حاذقِ عالم‌ اسلام‌ را حنین‌بن‌اسحاق‌، كِندی‌، ثابت‌بن‌ قرّه‌ و عمربن‌ فَرُّخان‌ طبری‌ معرفی‌ كرده‌ است‌ (ص‌ 192). آنان‌ در سده سوم‌ می‌زیستند. «شیخ‌ المترجمین‌» حنین‌بن‌ اسحاق‌، پزشك‌ حاذق‌ نسطوری‌ ــ كه‌ به‌ زبانهای‌ یونانی‌ و سریانی‌ و عربی‌ (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 352) و پهلوی‌ (ابن‌ ابی‌اصیبعه‌، ج‌ 1، ص‌ 186) تسلط‌ داشت‌ ــ نخستین‌ مترجمی‌ بود كه‌ گروهی‌ را گرد آورد و به‌كار ترجمه‌ نظم‌ بخشید. از جمله‌ شاگردان‌ او در ترجمه‌، فرزندش‌ اسحاق‌، خواهرزاده‌اش‌ حُبَیش‌بن‌حسن‌ اعسم‌، و عیسی‌بن‌ یحیی‌ بودند (قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌، ص‌ 341). او همچنین‌ ترجمه‌های‌ بسیاری‌ از مترجمان‌ همچون‌ اِصطِفَن‌بن‌ بَسیل‌ و خالدِ ترجمان‌ را اصلاح‌ می‌كرد (همان‌، ص‌235). حلقه حنین‌، مسیحیان‌ نسطوری‌ بودند و بیشتر در ترجمه آثار پزشكی‌ بقراط‌ و جالینوس‌ و منطق‌ ارسطو فعالیت‌ داشتند (برای‌ فهرستی‌ از ترجمه‌های‌ حنین‌، اسحاق‌ و حبیش‌ رجوع كنید به بروكلمان‌، ج‌4، ص‌109ـ 118).

در حلقه كندی‌، نخستین‌ فیلسوف‌ عرب‌، اولین‌ كوششها برای‌ ترجمه آثار فلسفی‌ صورت‌ گرفت‌. در باره اینكه‌ كندی‌ خود مترجم‌ اثری‌ بوده‌ (ابن‌صاعد اندلسی‌، ص‌ 192؛
ابن‌جلجل‌، ص‌ 73ـ74) یا كار او منحصر به‌ اصلاح‌ عبارات‌ عربی‌ ترجمه‌ها و وضع‌ كردن‌ معادلهای‌ عربی‌ برای‌ اصطلاحات‌ یونانی‌ با همفكری‌ مترجمان‌ می‌شده‌ است‌ (بدوی‌، ص‌ 174ـ 188)، تردید وجود دارد ( رجوع كنید به جمیلی‌، ص‌ 272ـ 278). اُسطاث‌، عبدالمسیح‌بن‌ ناعمَه‌، یحیی‌ (یوحنا)بن‌ بطریق‌ و حبیب‌بن‌ بَهریز از مترجمان‌ حلقه كندی‌ بودند (اندرس‌، ص‌ 52 ـ 58). به‌كوشش‌ افراد این‌ حلقه‌ برخی‌ محاورات‌ اصلی‌ افلاطونی‌ و آثاری‌ از ارسطو با گرایش‌ به‌ تفسیرهای‌ نوافلاطونی‌ ترجمه‌ شد ( رجوع كنید به همین‌ مقاله‌، بخش‌ ترجمه‌های‌ فلسفی‌).

ثابت‌بن‌ قرّه‌ نیز سرآمد مترجمان‌ و دانشمندان‌ حرّانی‌ بود. او یونانی‌ و سریانی‌ و عربی‌ را بخوبی‌ می‌دانست‌ ( رجوع كنید به ابن‌ابی‌اصیبعه‌، ج‌ 1، ص‌ 218؛
نیز رجوع كنید به قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌، ص‌ 161ـ170). حرّانیان‌ كه‌ پیرو آیین‌ صابئی‌ بودند، به‌ ریاضیات‌ و نجوم‌ توجه‌ ویژه‌ای‌ داشتند (بروكلمان‌، ج‌ 4، ص‌90) و ثابت‌ بیش‌ از همگنان‌ خود بر ترجمه این‌ آثار احاطه‌ داشت‌؛
ازینرو، علاوه‌ بر ترجمه‌های‌ شاگردان‌ رسمی‌اش‌ همچون‌ عیسی‌بن‌ اُسید (قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌،ص340،(اصول‌ اقلیدس‌ ترجمه حنین‌ (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 325) و ترجمه مجسطی‌ از حنین‌ (قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌، ص‌ 166) و نیریزی‌ و اسحاق‌بن‌ حنین‌ (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 327) و حجاج‌بن‌ مَطَر (همان‌، ص‌ 325) را نیز تصحیح‌ و بازبینی‌ كرد، گرچه‌ اینان‌ خود مترجمانی‌ چیره‌دست‌ بودند. علی‌بن‌ زیاد تَمیمی‌ مترجم‌ زیج‌ شهریار (همان‌، ص‌ 305) و سهل‌بن‌ رَبّن‌ طبری‌ مترجم‌ مجسطی‌ (ابن‌ابی‌اصیبعه‌، ج‌ 1، ص‌ 380، 309) نیز از مترجمان‌ نامدار این‌ دوره‌ بودند.

در سده دوم‌ زردشتیان‌، در سده سوم‌ مسیحیان‌ نسطوری‌ و صابئیان‌ و در سده چهارم‌ مسیحیان‌ یعقوبی‌ سرآمد مترجمان‌ بودند. سرحلقه مترجمان‌ سده چهارم‌، یحیی‌بن‌ عدی‌ بود و در محضر درس‌ او یعقوبیان‌ و نسطوریان‌ و مسلمانان‌ گرد می‌آمدند. در این‌ میان‌ دانشورانی‌ چون‌ عیسی‌بن‌ اسحاق‌ زُرعَه‌، ابن‌خَمّار، ابوعلی‌ حسن‌بن‌ سمح‌ و نظیف‌ رومی‌ علاوه‌ بر تصحیح‌ ترجمه‌های‌ پیشینیان‌ به‌ ترجمه‌ و آموختن‌ آثار فلسفی‌ بخصوص‌ فلسفه نوافلاطونی‌ می‌پرداختند (در باره یحیی‌بن‌ عدی‌ و مكتب‌ او رجوع كنید به كرمر، ص‌ 157ـ202). متی‌بن‌ یونس‌ مترجم‌ آثار ارسطو و سنان‌بن‌ ثابت‌بن‌ قرّه‌ نیز از مترجمان‌ معروف‌ این‌ سده‌ بوده‌اند.

روش‌ كار مترجمان‌ این‌ سه‌ سده‌ و ارزش‌ ترجمه‌های‌ آنان‌ یكسان‌ نیست‌. به‌سبب‌ فقدان‌ لغتنامه‌های‌ دو زبانه‌ در دوره اول‌ عباسی‌، مترجمان‌ ناگزیر بودند حداقلی‌ از تسلط‌ بر زبان‌ مبدأ و مقصد داشته‌ باشند و همین‌ امر حداقلی‌ از اعتبار به‌ ترجمه‌های‌ آنان‌ می‌داد اما در ترجمه مطالب‌ تخصصی‌ مترجمان‌ ناآشنا خطاهایی‌ می‌كردند؛
چنانكه‌ جاحظ‌ در اوج‌ رونق‌ نهضت‌ ترجمه‌، در اعتبار ترجمه‌ها تردید كرده‌ است‌. به‌عقیده او مترجم‌ مادام‌ كه‌ در فهم‌ معانی‌ متن‌ و كاربرد ساختها و ریشه‌شناسی‌ واژگانِ آن‌ هم‌پایه مؤلف‌ نباشد، نمی‌تواند حق‌ مطلب‌ را ادا كند و شرط‌ امانت‌ را به‌جا آورد. جاحظ‌ می‌پرسد كه‌ «كجا [یوحنا ( بن‌ بطریق‌ و )عبدالمسیح‌ ( بن‌ ناعمه‌ و )ثابت‌( بن‌ قرّه‌ و )حبیب‌ ( بن‌ فهریز و ثیفیل‌ )رهاوی( و ابن‌وهیلی‌ و ) عبداللّه‌ ( بن‌ مقفع‌ مثل‌ ارسطویند و كجا خالدِ )ترجمان‌ ] مثل‌ افلاطون‌ است‌» (ج‌ 1، ص‌ 75ـ76).

صلاح‌الدین‌ صَفَدی‌ دو شیوه ترجمه‌ را در این‌ دوره‌ شناسانده‌ است‌: 1) ترجمه تحت‌اللفظی‌ كه‌ روش‌ كسانی‌ چون‌ یوحنابن‌ بطریق‌ و ابن‌ناعمه حمصی‌ بود. آنان‌ در برابر هر كلمه یونانی‌، كلمه‌ای‌ عربی‌ می‌گذاشتند و جمله عربی‌ را از به‌هم‌پیوستن‌ این‌ الفاظ‌ می‌ساختند. این‌ روش‌ دو اشكال‌ داشت‌: نخست‌ آنكه‌ برخی‌ كلمات‌ یونانی‌، معادل‌ عربی‌ نداشتند و دوم‌ آنكه‌ نحو و تركیب‌ و استعمال‌ و دلالت‌ مَجازات‌ یك‌ زبان‌ را نمی‌توان‌ همواره‌ با زبان‌ دیگر تطبیق‌ داد (ج‌ 1، ص‌ 79). این‌ مشكل‌ بویژه‌ در باره یونانی‌ و عربی‌ كه‌ اولی‌ از خانواده زبانهای‌ هندواروپایی‌ است‌ و دومی‌ از خانواده زبانهای‌ سامی‌، وجود دارد؛
این‌ دو زبان‌ در ساختارهای‌ دستوری‌ و واژگانی‌ تفاوتهای‌ اساسی‌ دارند (روزنتال‌، ص‌ 7ـ 8). 2) ترجمه معنایی‌ كه‌ روش‌ حنین‌بن‌ اسحاق‌ [ و مكتب‌ او ] و جوهری‌ و برخی‌ دیگر بود. صفدی‌ این‌ روش‌ را درست‌تر دانسته‌ و بدین‌سبب‌ بر آن‌ است‌ كه‌ ترجمه‌های‌ حنین‌ در زمینه‌های‌ پزشكی‌، منطق‌، علوم‌ طبیعی‌ و الاهیات‌ محتاج‌ تهذیب‌ و اصلاح‌ نبوده‌ و تنها در علوم‌ ریاضی‌ كه‌ مترجم‌ بر آن‌ حوزه‌ تسلط‌ لازم‌ نداشته‌، اصلاح‌ لازم‌ بوده‌ است‌ (همانجا). حنین‌ در رساله‌ای‌ كه‌ به‌ منظور برشمردن‌ و معرفی‌ آثار جالینوس‌ و سنجش‌ ترجمه‌های‌ آن‌ نوشته‌، علاوه‌ بر داوری صریح‌ در باره ترجمه‌های‌ دیگران‌، اطلاعاتی‌ مستند از شیوه ترجمه خود برجا نهاده‌ است‌. این‌ رساله‌ نشان‌ می‌دهد كه‌ همواره‌ میان‌ دقت‌ و صحت‌ هر ترجمه‌ و سفارش‌دهنده آن‌ نسبتی‌ وجود داشته‌ است‌ ( رجوع كنید به ص‌ 369)؛
چنانكه‌ وقتی‌ سفارش‌دهنده‌ كسی‌ همانند سلمویه‌ با فهم‌ طبیعی‌ و درایت‌ و توجه‌ خاص‌ بوده‌ است‌، حنین‌ نیز نهایت‌ سعی‌ خود را كرده‌ تا ترجمه‌ای‌ درست‌ و ویراسته‌ عرضه‌ كند (همان‌، ص‌ 372)، برای‌ سفارش‌دهنده‌ای‌ چون‌ یوحنابن‌ ماسویه‌ كه‌ سخن‌ آشكار را دوست‌ داشته‌، در بیان‌ معانی‌ نهایت‌ شرح‌ و ایضاح‌ را به‌ جا آورده‌ (همان‌، ص‌ 374، 380، 383ـ384، 386) و جایی‌كه‌ مردی‌ با حُسن‌ فهم‌ همچون‌ محمدبن‌ عبدالملك‌ زَیاتِ وزیر، ترجمه‌ای‌ را سفارش‌ داده‌، در تلخیص‌ اثر مبالغه‌ كرده‌ است‌ (همان‌، ص‌ 388).

در نهضت‌ ترجمه‌ از پی‌جویی‌ نسخه‌های‌ خطی‌ معتمد نیز غفلت‌ نشد، بویژه‌ حنین‌ و مكتب‌ او اهتمامی‌ جدّی‌ بر این‌ امر داشتند. او تصریح‌ كرده‌ است‌: «عادت‌ من‌ در هر ترجمه‌ [و اصلاح‌ ( ، آن‌ است‌ كه‌ نسخه‌های‌ معتمد گرد آورم‌ و با هم‌ مقابله‌ كنم‌ تا اینكه‌ نسخه‌ای‌ )معتبر] فراهم‌ آید» (ص‌ 371). دستیابی‌ به‌ نسخه‌ای‌ جدید پس‌ از سالها، باعث‌ اِعمال‌ تغییراتی‌ در ترجمه‌های‌ گذشته‌ می‌شد (همان‌، ص‌ 376). گاهی‌ نیز برای‌ یافتن‌ نسخه‌ای‌ كامل‌ از یك‌ اثر در جزیره‌ و شام‌ و فلسطین‌ و مصر جستجو می‌كردند (همان‌، ص‌ 411). با این‌ ملاحظات‌ حنین‌ و مكتبش‌ به‌ پیشرفتهای‌ زبان‌شناختی‌ چشمگیری‌ دست‌ یافتند (كرمر، ص‌ 12ـ13). آنان‌ اصطلاح‌شناسی‌ علمی‌ مناسبی‌ در زبان‌ عربی‌ به‌وجود آوردند، هرچند كار آنان‌ تنها كوششی‌ نبود كه‌ در این‌ زمینه‌ صورت‌ گرفت‌ (روزنتال‌، ص‌ 8).

گذشته‌ از تقاضا برای‌ ترجمه‌های‌ سریانی‌ (اولیری‌، ص‌ 249) ــ كه‌ گاهی‌ سبب‌ می‌شد اثری‌ كه‌ از یونانی‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ شده‌ بود، از عربی‌ به‌ سریانی‌ برگردانده‌ شود، نظیر یك‌ دو كتاب‌ جالینوس‌ كه‌ حُبیش‌ برای‌ یوحنابن‌ ماسویه‌ از عربی‌ به‌ سریانی‌ ترجمه‌ كرد (حنین‌بن‌ اسحاق‌، ص‌ 387ـ 388) ــ بنا بر دلایلی‌ زبان‌ سریانی‌ واسطه یونانی‌ و عربی‌ شده‌ بود، از جمله‌ آنكه‌ در زبان‌ سریانی‌ به‌نحوی‌ بی‌مبالات‌ برخی‌ واژه‌ها و ساختهای‌ دستوری‌ زبان‌ یونانی‌ راه‌ یافته‌ بود (روزنتال‌، همانجا)، سریانی‌ زبانِ علمی‌ بسیاری‌ از مترجمان‌ بخصوص‌ دانش‌آموختگان‌ جندیشاپور بود و شروح‌ و سوابق‌ علمی‌ بیشتری‌ در این‌ زبان‌ موجود بود كه‌ به‌ فهم‌ مطلب‌ كمك‌ می‌كرد. در مقابل‌، صابئی‌مذهبانِ اهل‌ حرّان‌ كه‌ زبان‌ دینیشان‌ یونانی‌ بود و مسیحیان‌ ارتدوكس‌ یا ملكاییانی‌ همچون‌ بطریق‌ و فرزندش‌ یوحنا و قسطابن‌ لوقا كه‌ زبان‌ مادریشان‌ یونانی‌ بود (گوتاس‌، ص‌ 136،( از یونانی‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ می‌كردند.

درمجموع‌ می‌توان‌ گفت‌ كه‌ مترجمان‌ نهضت‌ ترجمه‌ عمدتاً از سه‌ گروه‌ دینی‌ بودند: زردشتیان‌، مسیحیان‌ و صابئیان‌. زردشتیان‌ نخستین‌ گروه‌ از مترجمان‌ بودند كه‌ معمولاً اسلام‌ می‌آوردند. آنان‌ غالباً آثار تاریخی‌ و فرهنگی‌ و نجومی‌ و تنجیمی‌ ایران‌ را انتقال‌ دادند. مسیحیان‌ چند دسته‌ بودند: نسطوریان‌ طب‌ و فقراتی‌ از منطق‌ را ترجمه‌ كردند و ملكاییان‌ و یعقوبیان‌ آثار و شروحی‌ از فلسفه افلاطون‌ و ارسطو را با گرایشی‌ خاص‌ برگزیدند و انتقال‌ دادند. صابئیان‌ نیز نجوم‌ و ریاضیات‌ و برخی‌ مواریث‌ هرمسی‌ را به‌ عربی‌ برگرداندند.

ترجمه آثار نجومی‌. پیشینه ترجمه كتابهای‌ نجومی‌ ــ جز آنچه‌ برای‌ خالدبن‌ یزید به‌عربی‌ در آمد و اطلاع‌ چندانی‌ از آن‌ در دست‌ نیست‌ (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 419) ــ به‌ ترجمه عرض‌ مفتاح‌ النجوم‌ منسوب‌ به‌ هرمس‌ حكیم‌ (همان‌، ص‌ 327) در 125 بازمی‌گردد (نالینو، ص‌ 142ـ143؛
در باره ترجمه دیگر آثار منسوب‌ به‌ هرمس‌ رجوع كنید به سزگین‌، ج‌ 4، ص‌ 31ـ 38).

از روزگار منصور ــ كه‌ نه‌ تنها به‌ تنجیم‌ باور داشت‌ بلكه‌ به‌ ترویج‌ علم‌ هیئت‌ محض‌ نیز همت‌ گماشت‌ ــ تا پایان‌ سده دوم‌، پیش‌ از فلكیات‌ یونانی‌، برخی‌ كتابهای‌ فلكی‌ ایرانی‌ و هندی‌ به‌ عربی‌ در آمد. مهمترین‌ اثر ایرانی‌ ترجمه‌ یافته‌، زیج‌ شهریار برگردانِ ابوالحسن‌ علی‌بن‌ زیاد تمیمی‌ بود (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 302، 305؛
در باره زیج‌شهریار رجوع كنید به سزگین‌، ج‌ 6، ص‌ 115؛
تفضلی‌، ص‌ 317ـ 318؛
در باره پیشینه پهلوی‌ این‌ كتاب‌ و رواج‌ آن‌ در میان‌ اعراب‌ رجوع كنید به نالینو، ص‌ 181ـ 188). نالینو با استناد به‌ شواهدی‌ در باب‌ استفاده ماشاءاللّه‌بن‌ سارویه‌ (منجم‌ دربار منصور تا مأمون‌) از زیج‌ شهریار ، قاطعانه‌ تاریخ‌ ترجمه این‌ كتاب‌ را سده دوم‌ دانسته‌ است‌ (ص‌ 185)، اما چون‌ ماشاءاللّه‌ منجمی‌ ایرانی‌ بوده‌ و می‌توانسته‌ است‌ از اصل‌ پهلوی این‌ كتاب‌، زیك‌ شَتُرایار ، بهره‌ ببرد، قطعیت‌ سخن‌ نالینو محل‌ تأمل‌ است‌. كتاب‌ الزبرج‌ از والیس‌ (فالیس‌) رومی‌ به‌تفسیر بزرگمهر (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 328) نیز در قرن‌ دوم‌ از پهلوی‌ به‌ عربی‌ در آمد. نالینو (ص‌ 193ـ 195) این‌ كتاب‌ را همان‌ البِزِیذج‌ (معرّب‌ «وِزیدگ‌» به‌ معنای‌ گزیده‌) در سایر منابع‌ و در اصل‌ آنتولوگیا (گزیده‌ها) تألیف‌ والیس‌ رومی‌ دانسته‌ است‌ (نیز رجوع كنید به سزگین‌، ج‌ 7، ص‌ 38ـ40؛
تفضلی‌، ص‌ 318 ). اَندَرزْغَر نیز كتابی‌ منسوب‌ به‌ اندرزگر پسر زادان‌ فرخ‌ در باب‌ احكام‌ نجوم‌ و موالید بود كه‌ در سده دوم‌ ترجمه‌ شد (نالینو، ص‌ 212ـ213؛
سزگین‌، ج‌ 7، ص‌80 ـ81).

نخستین‌ و مهمترین‌ كتاب‌ نجومی‌ كه‌ از هندی‌ به‌ عربی‌ در آمد، زِیج‌ سِدّهانت‌ نگاشته برهمگپت‌ بود. این‌ كتاب‌ را منجمی‌ هندی‌ از سفیران‌ سند در 154 به‌ دربار منصور برد. ابن‌صاعد (ص‌ 216ـ217) این‌ زیج‌ را كه‌ به‌ سِندِهند معروف‌ شد، نخستین‌ كتاب‌ نجومی‌ ترجمه‌ شده‌ در دوره عباسی‌ دانسته‌ و مترجم‌ آن‌ را محمدبن‌ ابراهیم‌ فزاری‌ معرفی‌ كرده‌ است‌ ( رجوع كنید به نالینو، ص‌ 156ـ 159 كه‌ نام‌ فزاری‌ را ابراهیم‌بن‌ حبیب‌ ضبط‌ كرده‌ است‌؛
در باره سندهند و سایر آثار برهمگپت‌ رجوع كنید به سزگین‌، ج‌ 6، ص‌ 118ـ 120). ابوریحان‌ بیرونی‌ (1978، ص‌ 383؛
همو، 1371 ش‌، ص‌ 27) از ترجمه‌ای‌ پرخطا از زیج‌ هندی‌ دیگری‌ به‌ نام‌ الاركند خبر داده‌ است‌. اَرْجَبْهَر نیز كتاب‌ دیگری‌ در نجوم‌ هندی‌ بود كه‌ ابوالحسن‌ اهوازی‌ آن‌ را ترجمه‌ كرد. دو كتاب‌ اخیر در میان‌ مسلمانان‌ شهرتی‌ پیدا نكرد، اما سندهند به‌رغم‌ دشواری‌ قواعدش‌ رواج‌ یافت‌ و در تكمیل‌ و تنقیح‌ آن‌ كوششهایی‌ صورت‌ گرفت‌ (در باره این‌ كوششها و تألیف‌ زیجهای‌ تركیبی‌ رجوع كنید به نالینو، ص‌ 173ـ176).

مسلمانان‌ مهمترین‌ كتابهای‌ نجومی‌ یونان‌ را نیز برگرفتند. در سده دوم‌ كه‌ علاقه‌ به‌ دانستن‌ «احكام‌ نجوم‌» مجال‌ پرداختن‌ به‌ هیئت‌ محض‌ را نمی‌داد، ابویحیی‌ به‌فرمان‌ منصور المقالات‌ الاربع‌ یا كتاب‌ الاربعه بطلمیوس‌ را كه‌ در احكام‌ نجوم‌ و گویا ذیلی‌ بر مجسطی‌ بود، از یونانی‌ به‌ عربی‌ درآورد (نالینو، ص‌ 216ـ 218؛
سزگین‌، ج‌ 7، ص‌ 42ـ43). ابن‌ندیم‌ (چاپ‌ تجدد، ص‌ 327) ترجمه كتاب‌ الاربعه‌ را به‌ ابراهیم‌بن‌ صلت‌ و تصحیح‌ آن‌ را به‌ حنین‌بن‌ اسحاق‌ نسبت‌ داده‌ است‌، اما حاجی‌خلیفه‌ (ج‌ 2، س‌ 1781) این‌ كتاب‌ را با نام‌ المقالات‌ الاربع‌ فی‌القضایا بالنجوم‌ علی‌الحوادث‌ و ترجمه حنین‌بن‌ اسحاق‌ معرفی‌ كرده‌ است‌. كتاب‌ الثمره‌ منحول‌ بطلمیوس‌ و كتاب‌ الاسرار از مؤلفی‌ ناشناخته‌، آثار تنجیمی‌ دیگری‌ بود كه‌ به‌ عربی‌ ترجمه‌ شد (نالینو، ص‌ 218ـ219). ابوریحان‌ بیرونی‌ از سه‌ ترجمه كتاب‌ الثمره‌ (ترجمه‌ای‌ برای‌ خالدبن‌ یزید، ترجمه‌ای‌ از آنِ عمربن‌ فرّخان‌ از فارسی‌ و ترجمه‌ای‌ از آنِ اسحاق‌بن‌ حنین‌ از یونانی‌) خبر داده‌ است‌ (به‌نقل‌ سزگین‌، ج‌ 7، ص‌ 42).

مهمترین‌ كتاب‌ نجومی‌ كه‌ توجه‌ مسلمانان‌ را از حوزه احكام‌ نجوم‌ به‌ حیطه نظری‌ و برهانی‌ هیئت‌ معطوف‌ داشت‌، المجسطی‌ بطلمیوس‌ بود. به‌گزارش‌ ابن‌ندیم‌، مجسطی‌ نخستین‌بار به‌عنایت‌ یحیی‌بن‌ خالد برمكی‌ و به‌قلم‌ گروهی‌ از مترجمان‌ به‌ عربی‌ در آمد و چون‌ یحیی‌ ترجمه آنان‌ را نپسندید، ابوحسان‌ و سلما (مدیر بیت‌الحكمه‌) را عهده‌دار ترجمه‌ای‌ دیگر كرد و آنان‌ مترجمانی‌ را بدین‌كار گماشتند و از میان‌ ترجمه‌های‌ ایشان‌ صحیحترین‌ و رساترین‌ ترجمه‌ را برگزیدند (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 327). قفطی‌ نیز همین‌ گزارش‌ را عیناً نقل‌ كرده‌، اما در برخی‌ نسخه‌ها الفِ تثنیه‌ از فعل‌ «اجتهدا فی‌ تصحیحه‌» افتاده‌ (برای‌ نمونه‌ رجوع كنید به چاپ‌ لیپرت‌، ص‌ 98) و ازینرو كار تصحیح‌ نهایی‌ به‌ یحیی‌بن‌ خالد نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌. نالینو (ص‌ 224ـ 225) به‌ ریشه اختلاف‌ این‌ گزارش‌ توجه‌ نكرده‌، حال‌ آنكه‌ به‌ قراین‌ نحوی‌ ضبط‌ درست‌ همان‌ صیغه تثنیه‌ است‌.

نخستین‌ ترجمه مجسطی‌ كه‌ به‌همت‌ و هدایت‌ یحیی‌بن‌ خالد انجام‌ یافت‌، به‌ ترجمه قدیم‌ مشهور شد و نالینو (ص‌ 225ـ226) با استدلالی‌ مبتنی‌ بر تفاوت‌ طرز عربی‌كردن‌ و سریانی‌كردن‌ نام‌ یونانی‌ بادها احتمال‌ داده‌ كه‌ این‌ ترجمه‌ از روی‌ ترجمه‌ای‌ سریانی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ نه‌ از اصل‌ یونانی‌. اسحاق‌بن‌ حنین‌ نیز این‌ كتاب‌ را ترجمه‌ كرد و ثابت‌بن‌ قرّه‌ كار او را اصلاح‌ نمود (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌327؛
قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌، ص‌137؛
نیز رجوع كنید به تحریرمجسطی‌ * ).

زیج‌ بطلمیوس‌ به‌نقل‌ و تفسیر ایوب‌ و سمعان‌ برای‌ محمدبن‌ خالد برمكی‌ (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 305؛
نالینو، ص‌ 277) و جغرافیا فی‌ المعمور و صفه الارض‌ ابتدا به‌ ترجمه نامطلوبی‌ برای‌ كندی‌ و سپس‌ به‌ ترجمه منقح‌ ثابت‌بن‌ قرّه‌ از دیگر كتابهای‌ بطلمیوس‌ بود كه‌ در طول‌ نهضت‌ ترجمه‌ به‌ عربی‌ در آمد (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 328).

شماری‌ از آثار برخی‌ دیگر از اخترشناسان‌ یونانی‌ از جمله‌ آمونیوس‌، ثاون‌، منلائوس‌، ارسطرخس‌، ابسقلاوس‌، ثاوذوسیوس‌، اطولوقس‌ و اراطس‌ نیز به‌ عربی‌ ترجمه‌ شد (صفا، ج‌ 1، ص‌ 105ـ111؛
نالینو، ص‌ 228ـ229).

ترجمه آثار ریاضی‌. نخستین‌ تحول‌ دانش‌ ریاضی‌ مسلمانان‌ در علم‌ عدد و در ابتدای‌ نهضت‌ ترجمه‌ رخ‌ داد. اعراب‌ با دستگاه‌ شصتگانی‌ (سِتّینی‌) كه‌ از بابلیان‌ آموخته‌ بودند، محاسبه‌ می‌كردند (در باره حساب‌ شصتگانی‌ مسلمانان‌ رجوع كنید به برگرن‌، ص‌ 52ـ61). با ترجمه سندهند و برخی‌ دیگر از منابع‌ سنسكریت‌ در دوره منصور، مسلمانان‌ با دستگاه‌ عددی‌ رمزی‌ ـ دهگانی‌ آشنا شدند (نصر، 1366 ش‌، ص‌ 89 ـ90). از سوی‌ دیگر دستگاه‌ محاسبات‌ عددی‌ یونانی‌ با ترجمه آثاری‌ همچون‌ مجسطی‌ به‌ عالم‌ اسلامی‌ راه‌ یافت‌. منجمان‌ مسلمان‌ به‌ تناظر روش‌ یونانیان‌ در نمایش‌ اعداد با حروف‌ الفبا، شمارهای‌ ابجدی‌ را معرفی‌ كردند. آنان‌، به‌ اقتفای‌ بطلمیوس‌، محاسبات‌ نجومی‌ را در دستگاه‌ شصتگانی‌ و البته‌ با نظام‌ ابجدی‌ (اصطلاحاً حساب‌ منجمان‌) و حسابهای‌ معمول‌ را در دستگاه‌ عددی‌ هندی‌ انجام‌ می‌دادند (برگرن‌، ص‌ 53 ـ54).

مسلمانان‌ از رهگذر ترجمه آثار یونانی‌ و اسكندرانی‌، با تلقی‌ هرمسی‌ ـ فیثاغوری‌ از مفهوم‌ اعداد و اشكال‌ هندسی‌ نیز آشنا شدند و این‌ تلقی‌ را با بعضی‌ دریافتهای‌ عقلی‌ و باطنی‌ خود همخوان‌ یافتند. صابئیان‌ حرّان‌ حلقه اتصال‌ سنّت‌ هرمسی‌ ـ فیثاغوری‌ و این‌ معتقدات‌ باطنی‌ اسلامی‌ را فراهم‌ آوردند (نصر، 1359 ش‌، ص‌ 28).

اصول‌ هندسه‌ اقلیدس‌ نخستین‌ اثر منسجم‌ ریاضی‌ بود كه‌ به‌عربی‌ در آمد. حجاج‌بن‌ یوسف‌بن‌ مطر دو بار، یك‌ بار در عهد هارون‌ و بار دیگر در عهد مأمون‌، به‌ ترجمه این‌ مجموعه سیزده‌ مقاله‌ای‌ پرداخت‌. این‌ ترجمه‌ها به‌ هارونی‌ و مأمونی‌ مشهورند. ابن‌ندیم‌ از ترجمه اسحاق‌بن‌ حنین‌ به‌ تصحیح‌ ثابت‌بن‌ قرّه‌ و ترجمه ابوعثمان‌ دمشقی‌ از ده‌ مقاله این‌ اثر یاد كرده‌ است‌ (برای‌ نام‌ دوازده‌ تن‌ از شارحان‌ تمام‌ این‌ اثر یا جزئی‌ از آن‌ رجوع كنید به ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 325). سزگین‌ (ج‌ 5، ص‌ 86ـ90، 103ـ104) به‌رغم‌ نظر سریانی‌پژوهان‌ و بنا بر برخی‌ قراین‌، مدعی‌ است‌ كه‌ ترجمه حجاج‌ از روی‌ ترجمه‌ای‌ سریانی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌.

پس‌ از فراگیری‌ اصول‌ هندسه‌ اقلیدس‌ نوبت‌ به‌ آموختن‌ متوسطات‌ * می‌رسید. مسلمانان‌ با پذیرش‌ تقسیم‌بندی‌ ارسطویی‌ ــ كه‌ علم‌ هندسه‌ و نجوم‌ را از فروعات‌ ریاضیات‌ به‌حساب‌ می‌آورد ــ آنچه‌ را كه‌ از لحاظ‌ زمانی‌ بین‌ اصول‌ هندسه‌ اقلیدس‌ و مجسطی‌ بطلمیوس‌ آموخته‌ می‌شد، متوسطات‌ نامیدند و آموزشهای‌ ریاضی‌ را در این‌ مراتب‌ سه‌گانه‌ قرار دادند. از جمله متوسطات‌، هندسه كروی‌ و نورشناسی‌ بود. در میان‌ مجموعه متوسطات‌ آثار دیگری‌ از اقلیدس‌ قرار داشت‌، از جمله‌ معطیات‌ [ در نورشناسی‌ ] ترجمه اسحاق‌بن‌ حنین‌ و تصحیح‌ ثابت‌بن‌ قرّه‌ (حاجی‌خلیفه‌، ج‌ 2، س‌ 1460؛
در باره دیگر آثار ترجمه‌ شده او رجوع كنید به سزگین‌، ج‌ 5، ص‌ 116ـ120؛
صفا، ج‌ 1، ص‌ 105). از ارشمیدس‌ (287ـ212 ق‌ م‌)، شاگرد برجسته بطلمیوس‌، نیز آثار مهمی‌ ترجمه‌ شد. الكره و الاسطوانه او در قرن‌ دوم‌ ترجمه ضعیفی‌ شده‌ بود كه‌ اسحاق‌بن‌ حنین‌ و ثابت‌بن‌ قرّه‌ در آن‌ تجدیدنظر كردند (رجوع كنید به حاجی ‌خلیفه‌، ج‌ 2، س‌ 1452؛
برگرن‌، ص‌ 16). ثابت‌بن‌ قرّه‌ ترجمه همه آثار عربی‌ شده ارشمیدس‌، از جمله‌ مأخوذات‌ ( لِم‌ها ؛
حاجی‌خلیفه‌، ج‌ 2، س‌ 1574) و تسبیع‌الدایره (گنجاندن‌ هفت‌ ضلعی‌ در دایره‌)، یا تجدیدنظر در آنها را بر عهده‌ داشته‌ است‌. كثرت‌ مطالبی‌ كه‌ در باره ارشمیدس‌ نوشته‌ شده‌ است‌، نشان‌ می‌دهد كه‌ او ركن‌ دوم‌ هندسه اسلامی‌ است‌ (برگرن‌، ص‌ 88).

مسلمانان‌ هفت‌ مقاله‌ از مخروطات‌ آپولونیوس‌ (بَلینوس‌ * ) پرگایی‌، از مهمترین‌ كتابهای‌ مجموعه متوسطات‌ (تألیف‌ ح 200 ق‌ م‌)، را ترجمه‌ كردند. برگرن‌ با ستایش‌ فهم‌ ریاضی‌ آنان‌، از تحقیقات‌ پیشرفته‌ و گسترده اسلامی‌ در هندسه‌ و نورشناسی‌ بر پایه این‌ كتاب‌ خبر داده‌ است‌ (همانجا).

هلال‌بن‌ ابی‌هلال‌ حمصی‌ چهار مقاله اول‌ این‌ كتاب‌ را به‌ راهنمایی‌ احمدبن‌ موسی‌ ترجمه‌ كرد و سه‌ مقاله آخر را نیز ثابت‌بن‌ قرّه‌ به‌ عربی‌ درآورد (ابن‌ندیم‌، چاپ‌ تجدد، ص‌ 326؛
برای‌ دیگر آثار ترجمه‌یافته آپولونیوس‌ رجوع كنید به قفطی‌، چاپ‌ دارائی‌، ص‌ 84 ـ 85).

شماری‌ از آثار ریاضی‌ آوتولوكوس‌ (اطولوقس‌)، نیكوماخوس‌ (نیقوماخوس‌)، آریستارخوس‌ (ارسطرخس‌)، هوپسیكلس‌ (ابسقلاوس‌)، هیپارخُس‌ (اِبَرخُس‌)، اَهرُن‌ اسكندرانی‌، منلائوس‌ ، تئودوسیوس‌ (ثاوذوسیوس‌)، دیوفانتوس‌ (ذیوفنطس‌)، پاپوس‌ (بِبِس‌الرومی‌)، تئون‌ (ثاون‌) اسكندرانی‌ و ائوتوكیوس‌ (اوطوقیوس‌) عسقلانی‌ نیز به‌عربی‌ ترجمه‌ شد. معروفترین‌ مترجمان‌ این‌ آثار ثابت‌بن‌ قرّه‌ و قسطابن‌ لوقا بودند ( رجوع كنید به صفا، ج‌ 1، ص‌ 104ـ111).

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 5023
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست