ترجمه قرآن به فارسی ، آغاز ترجمه قرآن به فارسی، گذشته از ارزش و اهمیت دینی آن، از جنبه ادبی و تاریخی شایان توجه بسیار است. در تاریخ ترجمه عربی به فارسی، هیچ ترجمهای را نمیتوان قاطعانه كهنتر از ترجمه قرآن كریم دانست، و شیوههایی كه از همان آغازِ ترجمه قرآن به فارسی پیگرفته شد، اندكاندك سنّت و مكتبی پدید آورد كه گسترشی شگفت و پایدار داشت. ایرانیان به واسطه ترجمههای فارسی قرآن آشنایی گستردهای با پیام الاهی آن یافتند و بسیاری از واژههای دینی و حِكْمی فارسی نیز با بروز در این ترجمهها از زوال و فراموشی در امان ماند. با اینحال، این واقعیت را نباید نادیده گرفت كه ترجمههای فارسی قرآن بر ساختار دستوری زبان فارسی اثر ناخوشایندی نهادند؛ شیوه ترجمه لفظ به لفظ، كه نخستین و رایجترین شیوه در این ترجمهها بود، باعث شد كه بسیاری از مترجمان عبارات فارسی خود را در قالب جملات عربی درآورند. بسیاری از خوانندگان آن آثار به همان ساختارهای نامأنوس با زبان فارسی خوگرفتند و آنها را فارسی انگاشتند. این شیوه به ترجمههای غیرقرآنی هم راهیافت و بهصورت پدیده زبانشناختی شگفتی در آمد كه جلوه آن بهكار رفتن انبوهی از واژهها، اصطلاحات، تركیبات و جملات عربی و گرتهبرداری گسترده از زبان عربی در زبان فارسی بود.
لازمه استقبال ایرانیان از سپاه مسلمانان و اقبال آنان به اسلام آن بود كه پیام آسمانی قرآن را دریافته باشند، و تنها راه ممكنِ این امر آن بود كه قرآن را برایشان ترجمه كرده باشند؛ چنانكه در روایات نیز به این واقعیت اشاره شده است. داستان مشهور ترجمه سوره فاتحه به قلم سلمان فارسی و تأیید این كار از جانب پیامبراكرم ( رجوع كنید به شمسالائمه سرخسی، ج 1، ص 37؛ اسفراینی، ج 1، ص 8)، اگرچه قابل نقد است، نشان از گرایش عموم ایرانیان به ترجمه دارد. فتوای معروف ابوحنیفه (متوفی 150) دایر بر جایز بودن نماز خواندن به زبان فارسی ( ؤ شمسالائمه سرخسی، همانجا) نیز ــ كه نرشخی (ص 67) آن را، لااقل برای بخارا، تأیید كرده ــ جای تردید ندارد. بنابراین، پذیرفتنی است كه پیش از ترجمههای كامل و رسمی قرآن، ترجمه گونههایی پراكنده و غیررسمی از بخشبخش قرآن در میان ایرانیان رواج داشته است، اما گویی كسی را یارای آن نبوده كه این آثار را در كتابی برنگارد یا در كتابی بر همگان عرضه كند. بیمناكی منصوربن نوح سامانی (حك : 350ـ366) از دست زدن به ترجمه قرآن و اقدام به كسب تأیید همه فقیهان بزرگ خراسان از جانب او، وجود هرگونه ترجمهرسمی قرآن را پیشاز عهد منصورسامانی نفی میكند. با این وصف، نخستین ترجمه فارسی قرآن را باید ترجمه موجود در كتاب سترگی دانست كه به غلط ترجمه تفسیر طبری خوانده میشود و بهتر است كه آن را «ترجمه و تفسیر رسمی» بنامیم، نه ترجمههای موجود در كتابهایی چون قرآن قدس ( رجوع كنید به ادامه مقاله) و نظایر آن. امیر سامانی كه عامه مردم را از فهم كتاب خداوند عاجز میدید، در صدد ترجمه آن برآمد و چون این كار هنوز رسمیت و مشروعیت نیافته بود و بیم آن میرفت كه خشم عالمان دین را برانگیزد، برای انجام آن از علمای ماوراءالنهر استفتا كرد، و بدین ترتیب پایه «ترجمه و تفسیر رسمی» قرآن نهاده شد. واژهگزینی مترجمان بخارا در ترجمه تفسیر طبری و شیوه ترجمه آنان ( رجوع كنید بهترجمه تفسیر طبری * ؛ نیز رجوع كنید به آذرنوش، ج 1، ص 25ـ49)، با آنكه آشكارا مغایر دستورزبان فارسی است، فراگیر شد و ترجمه رسمی سامانیان الگوی مترجمانی شد كه طی ده قرن پس از آن به ترجمه دست یازیدند. انبوه عظیمی از ترجمههای قرآن تحتتأثیر مستقیم آن كتاب واقع شدند و حتی ترجمههای نمونهای چون ترجمه ابوالفتوح رازی ( رجوع كنید به ادامه مقاله)، با همه استقلالشان، از آن بینیاز نبودند.
مقایسه دقیق میان ترجمه تفسیر طبری و دو كتابی كه با عنوانهای سوره مائده از قرآنی كوفی با ترجمه استوار فارسی و ترجمهای قدیم از قرآن كریم به چاپ رسیدهاند، آشكار میسازد كه ترجمههای قرآنی این دو اثر، همان ترجمه رسمی است ( رجوع كنید به همان، ج 1، ص 63ـ81). ترجمههای قرآنی كتاب معروف به قرآن شماره 4 چنان شباهتی با ترجمه رسمی دارد كه بسیاری از كلمات و ریخت جملاتشان یكسان است. ازینرو، به نظر میرسد مترجم قرآن شماره 4 حدود دو قرن پس از تألیف ترجمه و تفسیر رسمی، این كتاب را پیش چشم نهاده و از آن رونویسی كرده است؛ اما در جاهایی كه ترجمه مغلوط بوده یا او نپسندیده یا برداشت مترجمان را با مذهب خویش همساز نمیدیده، به اصلاح ترجمه دست زده است. این اصلاحات آنقدر هست كه بتوان كتاب را، نه نسخهای از ترجمه و تفسیر رسمی، بلكه كتابی تقریباً مستقل پنداشت. ترجمههای قرآنی كتاب قرآن شماره 4 چندان استوار و كهنه مینماید كه احمدعلی رجایی (ص 9) آن را اثری مستقل پنداشته و بعید ندانسته است كه یكی از مترجمان ترجمه و تفسیر رسمی آن را پرداخته باشد. ترجمههای قرآن شماره 4 غالباً با نسخه بدلهای ترجمه تفسیر طبری شباهت دارد و همین امر دلیل قاطعی بر تحریف متن ترجمه تفسیر طبری و اصالت نسخه بدلهای آن است (آذرنوش، ج 1، ص 74ـ81).
كتاب پلی میان شعر هجایی و عروضی فارسی در قرن اوّل هجری: ترجمهای آهنگین از دو جزو قرآن مجید ترجمهای شگفت است. مترجم دریافته بوده كه فراسوی كلمات و معانی آنها، آیات الاهی را توازنی رمزآمیز و ایقاعی سحرانگیز فراگرفته است. ازینرو، گویی از ترجمه دقیق و معادلگذاری موازی دست كشیده تا آن توازن و ایقاع را به احساس و روان خواننده منتقل سازد. حاصل این كوشش، نثر نسبتاً موزونی است كه گاه به شعر هجایی شبیه میگردد. نوع كلمات عربی در این ترجمه و شیوه بهكار بردن آنها آشكار میسازد كه متن حدود قرن پنجم نگاشته شده است و میتوان آن را عالیترین نمونه ترجمه آزاد از قرآن كریم دانست ( رجوع كنید به آذرنوش، ج 1، ص 84 ـ87؛ نیز رجوع كنید به پلی میان شعر هجائی و عروضی فارسی ، ص چهلوسه ـ چهلوچهار).
تفسیر قرآن پاك ، متعلق به اواخر قرن چهارم یا اوایل قرن پنجم (مقدمه مینوی، ص 3ـ4)، و بخشی از تفسیری كهن ، متعلق به قرن پنجم (قس بخشی از تفسیری كهن ، یادداشت مینوی، ص [ده] ، كه این ترجمه را متعلق به قبل از قرن چهارم میداند) كه ترجمه متأخرتر دیگری را نیز شامل است، همه از خراسان برخاستهاند. نثر فارسی قسمتهای غیرترجمهای در كتابِ نخست بسیار دلانگیز و در كتاب دوم غالباً تابع نحو عربی است، اما شیوه ترجمههای قرآنی در هر دو كتاب، یا هر سه ترجمه، سراسر با شیوه و واژگان ترجمه و تفسیر رسمی منطبق است: واژهها كهن و نزدیك به 95% آنها فارسی است. لهجه خراسانی در آنها آشكار، و همه جا ساختار عبارات عیناً با ساختار آیات منطبق و از قالب دستورزبان فارسی خارج است. در این دو كتاب، بر خلاف ترجمه و تفسیر رسمی، ترجمه مستقل از تفسیر نیامده و با آن درآمیخته است.
تفسیر قرآن مجید ، نسخه كیمبریج، كه بین قرنهای چهارم و پنجم تدوین شده و تنها نیمهدوم آن (در دو جلد) باقی مانده است، یكی از دلانگیزترین آثار نثر فارسی است. عبارات دستوری و واژگان كهن و گاه نایاب، این كتاب را گنجینهای تقریباً همسنگ ترجمه و تفسیر رسمی ساخته است. مترجمِ ناشناس این اثر، با آنكه شیوه مزجی داشته و میتوانسته آزادانهتر عمل كند، در ترجمه آیات از ترجمه رسمی پیروی كرده است. میتوان ترجمههای آن را از درون تفاسیر بیرون كشید و بیآنكه ترتیب آن مشوّش شود، عیناً زیر آیات نهاد. با اینهمه، در بخشهای تفسیری این كتاب جملههایی كه از قواعد نحو عربی خارج شده و تابع قواعد دستور فارسی باشند نیز بسیار و نسبت به ترجمه و تفسیر رسمی بیشتر است. واژگان كتاب هم پیوسته با واژگان ترجمه تفسیر طبری مشابه است و هیچگاه «خدا، فریشته، دیو، پری، رستاخیز، دوزخ، پادافره، خستو، جادو» و نظایر آنها جای به معادلهای عربی ندادهاند و برخی شیوههای كهن در آن فراوان است. با اینحال، استقلال و هنرمندی مترجم را نمیتوان انكار كرد (برای توضیح بیشتر رجوع كنید به آذرنوش، ج 1، ص 103ـ117).
با كتاب تفسیر بر عشری از قرآن مجید ، متعلق به قرن پنجم، تحولی خجسته پدیدار میشود. بهطور كلی، ساختارهای نحوی در این كتاب، نسبت به بسیاری از آثار مشابه، به سبك مقبول فارسی نزدیكتر است و رواننویسی و پرهیز از پیچیدگی و پیروی از نحو فارسی قاعده عمومی كتاب است. با اینهمه، مانند كتابهای پیشین، نویسنده ــ بیشتر در قطعات كوتاه ــ در تاروپود ساختارهای عربی گرفتار میآید و جملاتی نامأنوس برای فارسیزبانان، عرضه میكند. قسمتهای ترجمهای این كتاب نیز از همه كتابهای قدیمتر، به فارسی دستوری نزدیكتر است و حتی مترجم گاه جسارت كرده، از چارچوب لغوی ـ نحوی آیه بیرون آمده و جملاتی به فارسی درست نوشته است؛ اگرچه هنوز هم ترجمه آیات عموماً در قالب ترجمههای كتاب ترجمه تفسیر طبری ، و واژگان و نحوه گزینش آنها مانند همان كتاب است (رجوع كنید به همان، ج 1، ص 119ـ127).
تاج التراجم فی تفسیر القرآن للاعاجم ، اثر شهفور (شاهفور)بن طاهر اسفراینی * ، از زیباترین آثار تفسیری فارسی و دومین ترجمه تاریخداری (میان 430 تا 460؛ رجوع كنید به اسفراینی، مقدمه مایلهروی و الهیخراسانی، ص دوازده) است كه میشناسیم. این كتاب از نظر ساختار، واژگان، و دو گانگی نثر در ترجمه و تفسیر به كتابهای معاصر خود شباهت بسیار دارد. مصححان تاجالتراجم (همان مقدمه، ص چهار ـ شش)، بر اساس سخنان اسفراینی در مقدمه خویش، تاجالتراجم را نقطه عطفی در تاریخ ترجمههای قرآنی دانسته و سایر ترجمههای معاصرش را متأثر از آن شمردهاند. سخنان اسفراینی در باره علت ترجمه قرآن به فارسی در قرن پنجم، مانند مقدمه ترجمه و تفسیر رسمی سخت گرانبهاست و ما را از چگونگی آگاهی و گرایش مردم به فارسی یا عربی آگاه میسازد. وی، پس از بیان وجوب ترجمه، به این واقعیت اشاره میكند كه مترجمان پیشین كوشیدهاند برای هر واژه قرآنی معادلی واحد بیابند و بدینسان دایره معنایی واژه را محدود كردهاند. همچنین با جستجوی معنای ظاهری كلمه از تفاسیر غفلت ورزیدهاند. این گفتار نشان میدهد كه دغدغه مؤلف، پیش از هرچیز، معنی بوده و بخصوص بر فهم مذهب خود از كلمه تأكید داشته تا برای «مذاهب اهل الحاد» نصرتی نباشد. در واقع، او از عبارات ناهنجار و گاه نامفهوم ترجمههای تحتاللفظی آزرده نیست. او خود نیز در دایره همان سنّتی عمل كرده كه ترجمه رسمی حدود صد سال پیشتر پیریخته بود؛ در ترجمههای قرآنی از نحو عربی پیروی كرده، ترجمهاش تنها اندكی از ترجمه رسمی بهتر شده و از ترجمههای تفسیری بر عشری از قرآن ، كه احتمالاً بر او مقدّم است، فارسیتر نیست. اما در ترجمههای غیرقرآنی آزادانه عمل كرده و مانند نسخه كیمبریج جملههای فارسیتری تدارك دیده است. از نظر واژگان، همچون دیگر كتابهای یاد شده، در ترجمههای قرآنی واژههای فارسی بیشتر است و در نثر عمومی كتاب، كلمههای عربی اندكاندك كثرت یافتهاند. اگر این واقعیت را ملاك قرار دهیم كه در نخستین ترجمههای قرآنی تقریباً 95% واژهها فارسیاند، اما ساختار عبارات كاملاً عربی است و به مرور زمان این وضع تغییر كرده و واژهها بتدریج عربی شده و ساختار بیشتر به فارسی گراییده است، باید نسخه كیمبریج را متعلق به آغاز قرن پنجم و اثر اسفراینی را متعلق به اواسط آن دانست. با این ترتیب، باید پذیرفت كه اسفراینی از نسخه كیمبریج بیبهره نبوده است؛ مقایسه این دو ترجمه، تشابهات بسیار آنها را آشكار میكند (برای نمونهای از معادلگذاری بدیع در دو ترجمه رجوع كنید به تفسیر قرآن مجید ، ج 1، ص 13؛ اسفراینی، ج 3، ص 1351، ترجمه عبارت «نَسْیاً مَنْسِیاً»).
ترجمه قرآن قدس ، كار مترجمی ناشناس، ترجمهای بسیار كهن از قرآن است. نسخه برجای مانده این ترجمه مشتمل است بر ترجمه آیه 214 سوره بقره تا آیه 19 سوره لیل، از سوره نوح به بعد نیز فرسودگی و افتادگیهایی دارد (روحانی، ص139). رواقی ( رجوع كنید به قرآن قدس ، ج 1، مقدمه، ص پنج، سیوهفت ـ پنجاهوچهار) این ترجمه را یكی از كهنترین ترجمههای قرآن به زبان فارسی خوانده و واژههای بهكار رفته در آن و صورتهای صرفی آن را به زبان فارسیمیانه نزدیكتر دانسته است تا به زبان یا گونههای شناختهشده فارسیكهن در قرن سوم یا چهارم. ژیلبر لازار (ص70) بر این نظر است كه كاربرد صورت ادات فعلی «می» و حرف اضافه «در» بهجای «همی» و «اندر» در این متن، بهرغم دیگر نشانههای كهنگی، دلالت بر این دارد كه این متن از قرن پنجم قدیمتر نیست و ترجیحاً به نیمه دوم این قرن تعلق دارد. در هر حال، با توجه به قراین زبانی، این متن متعلق به گویش سیستانی از گونه بلوچی یا منطقهای نزدیك به سیستان است ( رجوع كنید به همان، ص 74؛ رواقی، 1380 ش، ص 11ـ12؛ محمدی خمك، ص 34ـ 42).
ترجمه قرآن موزه پارس متعلق به قرن پنجم است. این ترجمه ــ كه بخشی از آن، از سوره مریم تا پایان كتاب، باقی مانده است ــ ترجمه خالص قرآن است و هیچگونه تفسیری همراه ندارد، و تقلید آشكاری از ترجمه رسمی است؛ زیرا بسیاری از ترجمههای آن منطبق بر ترجمه رسمی است و حتی گاه شرحهای مختصری كه برای برخی واژهها آمده، در هر دو كتاب تكرار شده است. با اینهمه، مترجم قرآن پارس در بسیاری از جاها از ترجمه رسمی عدول كرده و به ذوق و سلیقه خود، یا بر اساس تفاسیری دیگر، عباراتی تازه و گاه روشنتر پرداخته است. مترجم گاه عین عبارات ترجمه رسمی را آورده و فقط كلمهای را كه در آن غلط بوده یا او نمیپسندیده، تغییر داده و گویی در صدد اصلاح ترجمه رسمی بوده است. بدینسان، مترجم قرآن پارس این امكان را فراهم آورده كه برخی از اغلاط ترجمه رسمی را اصلاح كنیم (مثلاً اصلاح «واكردند» به «فادوا كردند» در ترجمه عبارت «فاختلفالاحزاب» در آیه 37 سوره مریم). ترجمه قرآن موزه پارس ، كه برخاسته از خراسان است، از نظر شیوه و واژگان و نحوه تقلید از ترجمه رسمی كاملاً مشابه قرآن شماره 4 است.
در ترجمه و تفسیر ابوبكر عتیق نیشابوری، كثرت یافتن واژههای عربی و گرایش ساختار جملات به دستور زبان فارسی را مشاهده میكنیم، اما آنچه مانند ترجمههای بسیار دیگر سخت جلبنظر میكند، آن است كه در لابلای قطعات روان و درست فارسیوانبوه كلمات نورسیده عربی ناگهان بهعباراتی برمیخوریم كه نه از دستور فارسی پیروی میكند و نه دارای واژههای عربیاند. اینگونه عبارات ترجمه آیات الاهیاند كه به سنّت كهن و به تقلید از ترجمه و تفسیر رسمی به فارسی برگردانده شدهاند. ابوبكر گاه در ترجمه كلمهای معین از قرآن كریم واژهای كهن را از ترجمه رسمی وام گرفته و بهكار برده است، حال آنكه آن كلمه هرگز در جاهای دیگر كتاب او بهكار نیامده و احتمالاً در زبان مردم عصر او هم مأنوس نبوده است. از تفسیر بزرگ ابوبكر نیشابوری، نخست تلخیصگونهای به نام ترجمه و قصههای قرآن در 1338ش بهچاپ رسید و سپس بار دیگر قصههای قرآن از آن تفسیر استخراج و به نام قصص قرآن در 1348 ش منتشر شد. آن تلخیصگونه كهنهتر است و به اصل نزدیكتر، حال آنكه خود تفسیر سخت دستكاری شده است (برای توضیح و اطلاع بیشتر رجوع كنید به آذرنوش، ج 1، ص 139ـ 153؛ تفسیر سورآبادی * ).
تفسیر شُنقُشی، كه به نام گزارهای از بخشی از قرآن كریم چاپ شده، دنباله تحول آهسته كتابهای پیشین است: نثر عمومی فارسیتر است، اما واژههای عربی به حدود دوازده درصد میرسد و به همین دلیل آن را متعلق به اواخر قرن ششم میدانیم. ترجمههای قرآنی آن كاملاً به شیوه ترجمه رسمی است و ترجمه برخی آیات گویی عیناً از آن كتاب گرفته شده، جز اینكه برخی واژهها را اصلاح كرده یا برحسب برداشت خود تغییر داده است. این كتاب مهم كه از خراسان برخاسته، گویشی شبیه به همه كتابهای گذشته دارد.
كشفالاسرار و عدهالابرار * رشیدالدین میبدی (متوفی اوایل قرن ششم)، یكی از مهمترین و دلنشینترین ترجمهها و تفسیرهای فارسی است. این كتاب در سه سطح یا به اصطلاح مؤلف در سه نوبت نوشته شده و میتوان حالات روانی مؤلف را هنگام ترجمه یا نگارش در سه فضای متفاوت بررسی و مقایسه كرد. این اثر را از جهاتی میتوان اوج تحول ترجمه بهشمار آورد ( رجوع كنید به آذرنوش، ج 1، ص 163ـ190) و از قرن ششم به بعد تنها تفسیر ابوالفتوح رازی را میتوان همسنگ آن پنداشت (برای شرحی كوتاه از نسخهای نوپیدا و مشابه با كشفالاسرار رجوع كنید به همان، ج 1، ص 191ـ193).
روضالجنان و روحالجنان ، مشهور به تفسیر ابوالفتوح رازی * ، كه طی دهههای دوم و سوم قرن ششم تدوین شده، یكی از بزرگترین منابع تفسیری شیعیان بهشمار میآید و شیوه قسمتهای ترجمهای آن بسیار پسندیده است، چندانكه ابوالفتوح را در این زمینه میتوان زبردستترین مترجم زمان خود دانست ( رجوع كنید به همان، ج 1، ص 195ـ212).
تفسیر بصائر یمینی ، اثر معینالدین محمدبن محمود نیشابوری، متعلق به اواخر قرن ششم و دنباله تحول ترجمه است. نثر كتاب با دستور زبان فارسی انطباق بیشتر یافته، هر چند گاه تأثیر نحو عربی در ریخت جملات آشكار است. ساختار جملات در قسمتهای ترجمهای به هیچوجه با نثر عمومی كتاب هماهنگ نیست و مترجم از همان سنّت سیصدساله در ترجمه پیروی كرده است، اما گاه كه ترتیب را در ترجمه رسمی نامربوط دیده، كوشیده است تا حد ممكن جمله را گویاتر سازد. كلمات كهن فارسی نیز كه در نثر عمومی كتاب به كلی غایباند، در قسمتهای ترجمهای بروز مییابند. با مقایسه كتاب بصائر با ترجمه تفسیر طبری و تفسیر سورآبادی * میتوان نتیجه گرفت كه معینالدین این دو كتاب را پیشِرو داشته و اثر خود را بر اساس آنها تألیف كرده است.
ترجمه قرآن: نسخه مورخ 556 هجری، كه از ری برخاسته، از روی كتاب كهنهتری استنساخ شده است (مقدمه یاحقی، ص10)، اما ساخت جملات و نوع واژگان با ترجمه رسمی شباهت فراوان دارد. آنجا هم كه ترجمهها به ترجمه رسمی شبیه نیستند، با ترجمههای تفسیر كیمبریج مشابهاند (برای اطلاع بیشتر رجوع كنید به آذرنوش، ج 1، ص 221ـ 225.(
جِلاءالاذهان و جَلاءالاحزان ، مشهور به تفسیر گازر * و متعلق به قرن هشتم، تلخیصی ستودنی از تفسیر ابوالفتوح رازی است. خود گازر نیز گاه در ترجمهها تصرف كرده و آنها را به فارسی نزدیكتر ساخته است و میتوان گفت كه از قرن چهارم تا هشتم، او در شمار معدود كسانی است كه بخشی از آیات الاهی را به فارسی روان ــ نه به صورت معادلیابی و با حفظ ساختار عربی ــ ترجمه كرده است ( رجوع كنید به همان، ج 1، ص 227ـ232).
مواهب علیه اثر حسین كاشفی سبزواری * ، متعلق به قرن نهم، هرچند به پای تفاسیر بزرگ فارسی نمیرسد، از روحیه محققانه مؤلف نشان دارد و برخلاف بسیاری از آثار آن سدهها، از استقلال نسبی برخوردار است. مؤلف منابع فارسی و عربی بسیاری را وارسی كرده و برای نخستینبار در تفسیرنویسی به اشعار فارسی استناد جسته است. در قسمتهای ترجمهای این اثر، شباهتهایی با ترجمههای كهن هست، اما هیچگاه تقلید در كار نیست. با اینهمه، این تكروی به خلق كاری بدیع نینجامیده و كاشفی نیز همچنان پیرو سنّت ششصدساله بوده و ترجمههای او تابع نحو عربی است. مواهب علیه با آنكه تفسیری سنّی است، مایه و پایه دو اثر پربهای شیعی شده است: ترجمه الخواص علیبن حسن زوارهای، كه همچنان به صورت نسخه خطی است، و منهج الصادقین مولی فتحاللّه كاشانی. این دو كتاب (هر دو متعلق به قرن دهم) از آن جهت كه روایات و احادیث شیعی را در تفسیر قرآن گرد آوردهاند، كتابهایی ارجمندند، اما از نظر نثر فارسی دچار همان بیماری نثر دوره صفویاند. با اینهمه، در قسمتهای ترجمهای آنها انبوهی از واژههای فارسی دیده میشود (برای اطلاع بیشتر رجوع كنید به همان، ج 1، ص 233ـ247).
از قرن یازدهم، باید به ترجمه قرآن لاهیجی اشاره كرد كه همراه با تفسیری مفصّل در اواسط آن قرن نگاشته شده است. محمدبن حسن حرّعاملی (قسم 2، ص 101) در شرححال آقاحسین خوانساری (متوفی 1098)، عالم نامور عصر صفوی ترجمه قرآنی را به او نسبت داده، هر چند مولی عبداللّه افندی (ج2، ص 58) این ادعا رد را كرده است (نیز رجوع كنید به آقابزرگطهرانی، ج 4، ص 126؛ فاضلی خوانساری، ص 125ـ 128). از قرن دوازدهم، ترجمه ارزشمند فتح الرحمن ، اثر شاهولیاللّه دهلوی (متوفی 1176)، بیگمان دقیقترین و عالمانهترین ترجمه قرآن در شبهقاره است. سنّت ترجمه قرآن در آنجا دو قرن پیشتر از دهلوی با ترجمه مخدوم لطفاللّهبن مخدوم معروف به مخدوم نوح (متوفی 998) آغاز شده بود ( رجوع كنید به امیرالدین مهر، ص 139ـ 144). تا آنجا كه مؤلف مقاله حاضر اطلاع دارد، دهلوی پس از اسفراینی در قرن پنجم، دومین كسی است كه انگیزه و شیوه ترجمه خود را توضیح داده است ( رجوع كنید به قرآن مجید با ترجمه فارسی دری = فتح الرحمن ، ص الف ـ ه ). برخی از محققان، این ترجمه را در شمار بهترین ترجمههای فارسی قرآن آوردهاند ( رجوع كنید به مسعود انصاری، ص 105ـ113؛ حدادعادل، ص 26ـ32؛ محمدرضا انصاری، ص 11ـ 28؛ نیز رجوع كنید به شاهولیاللّه دهلوی * ). ترجمه قرآنی منسوب به آقاجمالالدین خوانساری (متوفی 1125) با نام تاجالتراجم یا موائدالرحمان و فرمان یزدان فی ترجمه قرآن وجود دارد (چاپ بمبئی، 1310ـ1311/ 1893؛ رجوع كنید به آقابزرگطهرانی، ج 23، ص 213.(
از میان انبوه ترجمههای فارسی قرآن در سده حاضر، ترجمه مهدی الهیقمشهای (چاپ 1320ش) را میتوان سرآغاز گرایش به فارسینویسی پنداشت. مترجم كه گویی قصد فارسینگاری نداشته و از گذشتگان تقلید كرده است، متأثر از ادبیات و نثر عمومی زمان، گاه عباراتی پرداخته كه پسندیدهتر و دلنشینتر از كار گذشتگان است. ترجمه ابوالقاسم پاینده از قرآن (چاپ 1336ش)، بویژه از حیث قوّت و زیبایی نثر آن ( رجوع كنید به پاینده * ، ابوالقاسم) و ترجمه زینالعابدین رهنما (چاپ 1346 و 1354ش) بویژه از نظر توجه خاص به رعایت دستور زبان فارسی، شایان ذكرند. با ظهور این ترجمهها، شیوه لفظ به لفظ برگرداندن واژههای قرآن متروك شد و كمكم خروج از شیوههای معمول و عدمرعایت دستور زبان، یكی از موارد خردهگیری بر ترجمهها گردید.
در تاریخ ترجمه قرآن به فارسی، دهههای 1360 و 1370 ش را باید دوران انفجار ترجمه خواند. نثر ترجمههای این دو دهه نسبتاً متفاوت با گذشته و متنوع است و میان نثر «معیار» و همه فهم و گاه عامیانه تا نثر فاخر كهنگرا و ادیبانه نوسان دارد. گذشته از سه ترجمه یاد شده، از ترجمههای فارسی قرآن در دوره معاصر اینها را میتوان نام برد: روان جاوید ، ترجمه و تفسیر، اثر میرزامحمد ثقفی تهرانی (چاپ 1313 ش)؛ نُبی ، اثر عبدالحسین آیتی (چاپ تهران 1324ـ1326 ش)؛ ترجمه محمد كاظم معزی (چاپ 1337 ش) كه وجه ممیزه آن از دیگر ترجمههای معاصر آن است كه ادامه، و به عبارتی نقطه پایانِ شیوه هزارساله ترجمه تحتاللفظی قرآن به فارسی است؛ ترجمه عباس مصباحزاده (چاپ 1337 ش)؛ ترجمه میرزاابوالحسن شعرانی (چاپ 1337 ش)؛ ترجمه بصیرالملك، محمدطاهر مستوفی شیبانی كاشانی (چاپ 1344 ش)؛ ترجمه علینقی فیضالاسلام (چاپ 1346ش)؛ ترجمه حسین عمادزاده اصفهانی (چاپ 1346ش)؛ ترجمه حكمت آلآقا (چاپ 1347 ش)؛ قرآن برای همه ، اثر عبدالمجید صادق نوبری (چاپ 1348 ش)؛ ترجمه سیداسداللّه مصطفوی (چاپ 1355 ش)؛ ترجمه صادق تقوی (چاپ 1358 ش)؛ ترجمه داریوش شاهین (چاپ 1359 ش)؛ ترجمه شهرام هدایت (برگردان واژه به واژه قرآن مجید به پارسی، چاپ 1358ـ 1361 ش)؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی (چاپ 1367 ش)؛ ترجمه ریاضآبادی (چاپ آكسفورد 1368 ش)؛ خلاصه التفاسیر ، اثر محمود یاسری (چاپ 1361ـ 1369 ش)؛ معانیالقرآن ، ترجمه و تفسیر، اثر محمدباقر بهبودی (چاپ 1369ش)؛ ترجمه جلالالدین فارسی (چاپ 1369 ش)؛ ترجمه محمد خواجوی (چاپ1369ش)؛ ترجمهابوالقاسم امامی (چاپ 1370ش)؛ احسنالحدیث ، ترجمه و تفسیر، اثر سیدعلیاكبر قرشی (چاپ 1371 ش)؛ تفسیر نور ، ترجمه همراه با تفسیر، اثر مصطفی خرّمدل (چاپ 1371 ش)؛ ترجمه احمد كاویانپور (چاپ 1372 ش)؛ ترجمه كاظم پورجوادی (چاپ 1372 ش)؛ ترجمه سیدجلالالدین مجتبوی (چاپ 1372 ش)؛ ترجمه ناصر مكارمشیرازی (چاپ 1373ش)؛ ترجمه محمدمهدی فولادوند (چاپ 1373 ش)؛ ترجمه بهاءالدین خرمشاهی (چاپ 1374 ش)؛ قرآن آخرین كتاب آسمانی ، اثر بهروز مفیدی شیرازی (چاپ لوسآنجلس 1374 ش/ 1995)؛ ترجمه منظوم امید مجد (چاپ 1376 ش)؛ ترجمه مسعود انصاری (چاپ 1377 ش).
(برای فهرستی از مقالات فارسی در باره ترجمه قرآن كریم و تاریخچه و طبقهبندی نقدهای نوشته شده بر ترجمهها رجوع كنید به حجت، 1378 ش الف ، ص 49ـ61؛ همو، 1378 ش ب ، ص 94ـ 119؛ همو، 1379 ش، ص 72ـ82).