responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4778

 

جلایریان‌ یا ایلكانیان‌ ، سلسله‌ مغولْ نژادِ حاكم‌ بر عراق‌ عرب‌ و عراق‌ عجم‌ (از 740ـ 835). این‌ مقاله‌ مشتمل‌ است‌ بر تاریخ‌، اوضاع‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌، و هنر و معماری‌ جلایریان‌.

1) تاریخ‌. نام‌ این‌ سلسله‌ از جلایر * ، یكی‌ از قبایل‌ مهم‌ و بزرگ‌ مغول‌، گرفته‌ شده‌ است‌. نیای‌ جلایریان‌، ایلكانویان‌، پسر جُوجی‌ تِرمِلَه‌ و از امیران‌ بزرگ‌ قبیله‌ جلایر در زمان‌ هولاكوخان‌ * (حك: 654ـ663، سرسلسله‌ ایلخانان‌ مغول‌ در ایران‌) بود كه‌ همراه‌ او به‌ ایران‌ لشكر كشید (رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌، ج‌1، ص‌67، 327) و در فتح‌ بغداد (656) نیز از فرماندهان‌ سپاه‌ هولاكو بود و به‌ فرمان‌ او بر بغداد نظارت‌ داشت‌ (جوینی‌، ج‌3، ص‌283، پانویس‌ 1؛ رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌، ج‌2، ص‌1012، 1019؛ رشیدوو، ص‌152ـ153). در 657، ایلكانویان‌ به‌ دستور هولاكو در ركاب‌ یشموت‌ (اشموط‌)، پسر هولاكو، مأمور فتح‌ میافارقین‌ شد و سپس‌ واسط‌ و خوزستان‌ را تصرف‌ كرد (رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌، ج‌2، ص‌1035؛ ابن‌فوطی‌، ص‌164؛ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌590). ایلكانویان‌ پس‌ از مرگ‌ هولاكو نیز از امرای‌ برجسته‌ بود و در مراسم‌ جانشینی‌ اَباقاخان‌ (حك: 663ـ680، دومین‌ پادشاه‌ سلسله‌ ایلخانان‌) شركت‌ داشت‌ (رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌، ج‌2، ص‌1059). او ده‌ پسر داشت‌ كه‌ در اشرافیت‌ نظامی‌ مغولان‌ مقام‌ و منزلتی‌ داشتند و برخی‌ از دخترانشان‌ عروس‌ دربار ایلخانان‌ بودند (همان‌، ج‌1، ص‌67، ج‌2، ص‌1189).

مشهورترین‌ فرزند ایلكانویان‌ آقبوقا نام‌ داشت‌. به‌ گفته‌ رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌ (ج‌2، ص‌1125) آقبوقا در مسئله‌ جانشینی‌ میان‌ احمد و ارغون‌، پسران‌ اَباقاخان‌، از ارغون‌ جانبداری‌ كرد؛ اما، پس‌ از جلوس‌ سلطان‌ احمد تگودار * به‌ خدمت‌ وی‌ درآمد و در 681، احمد تگودار او را برای‌ فرونشاندن‌ شورش‌ روم‌ به‌ آن‌ ناحیه‌ فرستاد (همان‌، ج‌2، ص‌1129). آقبوقا در 683، در زمان‌ ارغون‌ (حك: 683ـ690)، مدتی‌ زندانی‌ شد و پس‌ از آزادی‌، به‌ خدمت‌ وی‌ درآمد. پس‌ از ارغون‌، برادرش‌ گیخاتو (حك:690ـ694)، به‌ سلطنت‌ رسید و آقبوقا امیرالامرای‌ او گردید (همان‌، ج‌1، ص‌68؛ ابن‌فوطی‌، ص‌207؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌135). آقبوقا در 691، به‌ وساطت‌ شرف‌الدین‌ سمنانی‌، از نزدیكان‌ صدرالدین‌ احمد زنجانی‌ (وزیر گیخاتو، ملقب‌ به‌ صدرجهان‌)، در دستگاه‌ وزارت‌ موقعیت‌ خوبی‌ یافت‌ (رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌، ج‌2، ص‌1195). گیخاتو در دوره‌ سلطنت‌ خود خزانه‌ را با اسرافكاری‌ خالی‌ كرد و از این‌رو، به‌ صدرجهان‌ و آقبوقا و طغاچار (از امرای‌ ارغون‌) فرمان‌ داد پول‌ كاغذی‌ (چاو * ) تهیه‌ كنند و آنان‌ در 693 این‌ فرمان‌ را در تبریز اجرا كردند (همان‌، ج‌2، ص‌1198؛ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌601).

در زمان‌ گیخاتو، بایدو * ، نوه‌ هولاكو و حاكم‌ بغداد و عراق‌، بر او شورش‌ كرد. گیخاتو نیز سپاهی‌ به‌ سركردگی‌ آقبوقا و طغاچار به‌ جنگ‌ بایدو فرستاد، اما با خیانت‌ طغاچار و پیوستن‌ وی‌ به‌ اردوی‌ بایدو، سپاهیان‌ شكست‌ خوردند و آقبوقا نزد گیخاتو بازگشت‌. سرانجام‌، بایدو در 694 گیخاتو را كشت‌ و سپاهیان‌ وی‌ نیز آقبوقا را در همان‌ سال‌ در كنار رود چَغاتو، نزدیك‌ هشترود، به‌ قتل‌ رساندند (رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌، ج‌2، 1199ـ1202؛ حمداللّه‌ مستوفی‌، همانجا؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌138ـ140).

از آقبوقا سه‌ پسر به‌ جا ماند: حسین‌، مُوساییل‌ و اُودُونْچی‌. مشهورترین‌ آنها، حسین‌، ملقب‌ به‌ گوركان‌ بود، زیرا دختر ارغون‌ را به‌ همسری‌ برگزیده‌ بود. وی‌ از سرداران‌ بانفوذ اولجایتو (حك: 703ـ716) و در فتح‌ گیلان‌ (706) و شام‌ (712) همراه‌ او بود و سپس‌، اولجایتو حسین‌ را حاكم‌ ارّان‌ كرد (رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌، ج‌1، ص‌68؛ كاشانی‌، ص‌8، 66؛ حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌53ـ 55).

پس‌ از اولجایتو و در زمان‌ سلطان‌ ابوسعید (حك: 717ـ 736)، شاهزاده‌ یساور/ یسور ــكه‌ در زمان‌ اولجایتو در مازندران‌ شورش‌ كرده‌ بودــ به‌ مشهد رفت‌ و در آنجا به‌ كار خود ادامه‌ داد. ابوسعید نیز در 718 امیرحسین‌ گوركان‌ را به‌ مقابله‌ با یساور فرستاد (حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌104؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌32). یساور از مشهد به‌ هرات‌ رفت‌ و امیرحسین‌ گوركان‌ سپاهی‌گران‌ را به‌ كمك‌ ملك‌ غیاث‌الدین‌، امیر هرات‌، فرستاد. سرانجام‌ در 720، یساور به‌ قتل‌ رسید و امیرحسین‌ گوركان‌ به‌ شورش‌ وی‌ خاتمه‌ داد و به‌ امارت‌ خراسان‌ رسید و تا هنگام‌ مرگ‌ (722) حاكم‌ آنجا بود. از او دو پسر به‌نامهای‌ شیخ‌ حسن‌ و شیخ‌ علی‌ به‌ جاماند (حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌104ـ108، 111ـ112؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌45ـ47، 51ـ52، 54).

حسن‌ بزرگ‌ (حك: 740ـ757)، سر سلسله‌ جلایریان‌. وی‌ پس‌ از مرگ‌ ابوسعید ایلخانی‌ (736) و از هم‌ پاشیدگی‌ سلسله‌ ایلخانان‌ مغول‌، توانست‌ در شمال‌غربی‌ ایران‌، به‌ مركزیت‌ تبریز، سلسله‌ جلایریان‌ را بنا نهد (برای‌ آگاهی‌ بیشتر رجوع کنید به حسن‌ بزرگ‌ * ).

سلطان‌اویس‌ (حك: 757ـ776).معزالدین‌اویس‌، مشهورترین‌ سلطان‌ جلایری‌، فرزند دلشاد خاتون‌ * و حسن‌ بزرگ‌ بود. وی‌ احتمالاً در 740 به‌ دنیا آمد (رجوع کنید به حافظ‌ابرو، بخش‌1، ص‌138؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌251؛ غیاثی‌، ص‌88) و پس‌ از درگذشت‌ پدر به‌ حكومت‌ رسید. او ابتدا عراق‌ عرب‌ و دیار بكر را تصرف‌ كرد. در 758 جانی‌بیگ‌، خان‌قبچاق‌، راهی‌ تبریز شد (شبانكاره‌ای‌، ص‌313؛ حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌185؛ مقریزی‌، ج‌4، ص‌227؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌288ـ290) و پس‌ از رفتن‌ جانی‌بیگ‌ و پسرش‌ از تبریز، اخی‌جوق‌، نایب‌ جانی‌بیگ‌، به‌ تبریز هجوم‌ آورد و بر مردم‌ ستم‌ بسیار كرد. در 759 سلطان‌ اویس‌ به‌ تبریز لشكر كشید، اخی‌جوق‌ و سپاهیانش‌ به‌ نخجوان‌ عقب‌ نشستند و سلطان‌ اویس‌ وارد تبریز شد و آنجا را مقر خود كرد و در عمارت‌ رشیدی‌ (= رَبْع‌ رشیدی‌) مستقر شد (قطبی‌ اهری‌، ص‌180ـ 181؛ زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌66ـ67؛ حافظ‌ابرو، بخش‌1، ص‌189؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌293ـ294). دومین‌ جنگ‌ اخی‌جوق‌ و سپاه‌ سلطان‌ اویس‌ به‌ شكست‌ سلطان‌ اویس‌ انجامید و در پی‌ آن‌، او از تبریز به‌ بغداد بازگشت‌ و اخی‌جوق‌ بر تبریز مسلط‌ شد؛ اما، در 760 امیر مبارزالدین‌ محمد مظفری‌ (حك: 713ـ759) تبریز را تصرف‌ كرد و چون‌ سلطان‌ اویس‌ بار دیگر به‌ تبریز لشكر كشید، او بدون‌ درگیری‌ از آنجا خارج‌ شد و سلطان‌ اویس‌ تبریز را تصرف‌ كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌67ـ70؛ حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌190؛ قس‌ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌297ـ300، كه‌ تاریخ‌ این‌ رویداد را 759 ذكر كرده‌ است‌).

سلطان‌ اویس‌ در 761 اخی‌جوق‌ و دو تن‌ از یاران‌ او، یعنی‌ امیرعلی‌ پیلتن‌ و خواجه‌ جلال‌الدین‌ قزوینی‌، را كشت‌، زیرا برضد او متحد شده‌ بودند. در زمان‌ سلطان‌ اویس‌، میان‌ جلایریان‌ و مظفّریان‌ * برخورد پیش‌ آمد، از جمله‌ در 765، میان‌ شاه‌ محمود مظفری‌ (پسر امیر مبارزالدین‌) و برادرش‌ شاه‌ شجاع‌ اختلاف‌ افتاد و شاه‌ محمود از سلطان‌ اویس‌ یاری‌ خواست‌. سلطان‌ اویس‌ به‌ شاه‌ محمود سپاهی‌ داد تا وی‌ فارس‌ را، كه‌ در اختیار شاه‌ شجاع‌ بود، تصرف‌ كند. شاه‌ محمود نیز فارس‌ را تصرف‌ كرد و در 766، پس‌ از جنگ‌ میان‌ شاه‌ شجاع‌ و شاه‌ محمود، شاه‌ شجاع‌ دوباره‌ بر فارس‌ مسلط‌ شد (حافظ ‌ابرو، بخش‌1، ص‌191؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌299؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌342ـ347، 354ـ356، 365ـ369). در همین‌ سال‌ (765)، سلطان‌ اویس‌، كه‌ قصد داشت‌ به‌ قره‌باغ‌ برود و كاووس‌ شروانی‌ را كه‌ عصیان‌ كرده‌ بود سركوب‌ كند، به‌ آذربایجان‌ لشكر كشید؛ اما، خواجه‌ مرجان‌ * (از امرای‌ معروف‌ سلطان‌ اویس‌ و حاكم‌ بغداد) در بغداد شورش‌ كرد و سلطان‌ اویس‌ به‌ سوی‌ بغداد شتافت‌. تعدادی‌ از خوانین‌ بغداد، از جمله‌ كیخسرو و شیخ‌ علی‌ و محمود پیلتن‌، با خواجه‌ مرجان‌ متحد شده‌ بودند. در 766 دو سپاه‌ مقابل‌ یكدیگر قرار گرفتند، اما خواجه‌ مرجان‌ با دیدن‌ سپاه‌ سلطان‌ اویس‌ گریخت‌ و متحدانش‌ به‌ مجازات‌ رسیدند. سلطان‌ اویس‌ خواجه‌ مرجان‌ را بخشید و سلیمان‌ شاه‌ خازن‌ را حاكم‌ بغداد كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌74ـ77؛ حافظ‌ابرو، بخش‌1، ص‌192ـ193؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌369ـ371؛ غیاثی‌، ص‌92). در 767، سلطان‌ اویس‌ با بیرام‌ خواجه‌ تركمان‌ (رئیس‌ قبیله‌ قراقوینلو) جنگید و او را شكست‌ داد و تا قره‌كلیسا (در آذربایجان‌) پیش‌ رفت‌ و در 768، رهسپار شروان‌ شد. كاووس‌ شروانی‌ در قلعه‌ متحصن‌ گردید و سلطان‌ اویس‌، با میانجیگری‌ بزرگان‌ شروان‌، حكومت‌ آنجا را به‌ او واگذاشت‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌79ـ82؛ حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌194ـ195).

سلطان‌ اویس‌ در 776 درگذشت‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌92؛ حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌197؛ ابن‌عربشاه‌، ص‌122؛ قس‌ غیاثی‌، ص‌98). او سه‌ ماه‌ پیش‌ از مرگ‌، پسرش‌ سلطان‌ حسین‌ را ولیعهد نمود. مدت‌ حكومت‌ سلطان‌ اویس‌ نوزده‌ سال‌ بود. قبر او در شادی‌آباد مشایخ‌، در شش‌ كیلومتری‌ جنوب‌شرقی‌ تبریز، است‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌93؛ بیانی‌، ص‌51؛ سلماسی‌زاده‌، ص‌280).

در زمان‌ سلطان‌ اویس‌، قلمرو جلایریان‌ به‌ منتهای‌ وسعت‌ خود رسید و سكه‌های‌ این‌ سلسله‌ در شهرهایی‌ چون‌ بغداد، واسط‌، تبریز، اردبیل‌، خوی‌، كاشان‌، شیراز، نخجوان‌ و شروان‌ ضرب‌ می‌شد. عجلان‌بن‌ ابونمیه‌ یا رُمَیثَه‌، والی‌ مكه‌، به‌ نام‌ اویس‌ در مكه‌ خطبه‌ خواند (غیاثی‌، ص‌88؛ نیز رجوع کنید به بخش‌3. هنر و معماری‌).

سلطان‌ اویس‌ به‌ عدل‌ و شجاعت‌ و زیبایی‌ شهرت‌ داشت‌، و نقاشی‌ توانا بود و خطی‌خوش‌ داشت‌، ظاهراً آهنگهایی‌ ساخته‌ بود و شعر نیز می‌سرود. نامه‌های‌ او به‌ سلاطین‌ دیگر، به‌ نظم‌ بود. استاد وی‌ در شعر سلمانِ ساوجی‌ * بود و اویس‌ از ممدوحان‌ وی‌ بود (دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌257ـ258، 301؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌82).

سلطان‌ اویس‌ به‌ مكانهای‌ مقدّس‌ اهمیت‌ بسیار می‌داد و در كعبه‌ خیرات‌ بسیار كرد (غیاثی‌، همانجا)، اما شرابخوار و عیاش‌ نیز بود و داستان‌ عشق‌ منحرف‌ او به‌ بیرام‌شاه‌، پسر سلیمان‌ شاه‌ خازن‌، شهره‌ بود (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌83؛ حافظ‌ابرو، بخش‌1، ص‌191؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌1، ص‌312ـ313؛ بیانی‌، ص‌50).

در زمان‌ سلطان‌ اویس‌، بغداد و تبریز بسیار آباد شد و بناهای‌ عالی‌، مساجد و بازارهای‌ بسیاری‌ در آنها ساخته‌ شد (غیاثی‌، ص‌90ـ92؛ عزاوی‌، همانجا). ابن‌بطوطه‌ كه‌ در آن‌ زمان‌ بغداد را دیده‌، آبادی‌ آنجا و مساجد و بازارهای‌ آن‌ را وصف‌ كرده‌ است‌ (رجوع کنید به ج‌1، ص‌233ـ234). اویس‌ شش‌ پسر به‌ نامهای‌ حسن‌، حسین‌، بایزید، احمد، اسماعیل‌ و شیخ‌ علی‌ داشت‌ و دخترش‌، دَندی‌ خاتون‌ * ، همسر شاه‌ محمود مظفری‌ بود (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌86؛ حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌196؛ قس‌ غیاثی‌، ص‌98).

سلطان‌ حسین‌ (حك: 776ـ784). پس‌ از درگذشت‌ سلطان‌ اویس‌، امرای‌ آذربایجان‌ پسرش‌، جلال‌الدین‌ حسین‌ بهادرخان‌، را به‌ سلطنت‌ برگزیدند و برادر بزرگش‌، حسن‌، را از بیم‌ كشتند (حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌197؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌141).

سلطان‌ حسین‌ از ابتدای‌ سلطنت‌ با شورشهای‌ متعددی‌ مواجه‌ شد، از جمله‌ شورش‌ بیرام‌ خواجه‌ قراقوینلو و برادر او قرامحمد. آنان‌ در جنوب‌ دریاچه‌ وان‌ و شهر موش‌ و موصل‌ قدرت‌ یافتند و از آن‌ ناحیه‌، عراق‌ عرب‌ و آذربایجان‌ را تهدید كردند؛ اما، سرانجام‌ در 777 قرامحمد مطیع‌ سلطان‌ حسین‌ شد (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌94؛ غیاثی‌، ص‌99؛ میرخواند، ج‌5، ص‌579؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌243).

شاه‌ محمود مظفری‌، داماد سلطان‌ اویس‌، نیز به‌ قصد تصرف‌ تبریز حركت‌ كرد؛ اما، در میانه‌ راه‌ درگذشت‌. شاه‌ شجاع‌ سپاهی‌ از شیراز و اصفهان‌ به‌ تبریز فرستاد و در 778 این‌ شهر را گشود و در پی‌ آن‌ سلطان‌ حسین‌ به‌ بغداد گریخت‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌95ـ96؛ حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌198ـ 199؛ غیاثی‌، ص‌99ـ100؛ خواندمیر، 1362ش‌، همانجا). پس‌ از بازگشت‌ شاه‌ شجاع‌، سلطان‌ حسین‌ به‌ تبریز برگشت‌ و از شاه‌ شجاع‌ تقاضای‌ صلح‌ كرد. صلح‌ با شرایطی‌ منعقد شد و برای‌ تحكیم‌ آن‌ خواهر سلطان‌ حسین‌ به‌ همسری‌ سلطان‌ زین‌العابدین‌ پسر شاه‌ شجاع‌ درآمد (حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌202؛ كتبی‌، ص‌105؛ خواندمیر، 1362ش‌، همانجا). در بغداد، امیر اسماعیل‌ و شیخ‌ علی‌، مانند دوره‌ پدرشان‌ (سلطان‌ اویس‌)، حكومت‌ می‌كردند تا اینكه‌ شیخ‌ علی‌ برادرش‌ را كشت‌ و خود حاكم‌ شد. بین‌ شیخ‌ علی‌ و سلطان‌ حسین‌ یكی‌ دوبار جنگ‌ درگرفت‌ كه‌ به‌ صلح‌ انجامید (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌101ـ102؛ غیاثی‌، ص‌99؛ خواندمیر، 1362ش‌، همانجا).

چون‌ سلطان‌ حسین‌ در كودكی‌ به‌ سلطنت‌ رسیده‌ بود، تحت‌ نفوذ عادل‌آقا، امیر مقتدر جلایری‌، بود. جنگها و شورشهای‌ مكرر در زمان‌ سلطان‌ حسین‌ و به‌ ویژه‌ اختلاف‌ سلطان‌ حسین‌ با عادل‌ آقا، سبب‌ ضعف‌ بیشتر سلطنت‌ سلطان‌ حسین‌ شد و شاه‌ شجاع‌ را قادر ساخت‌ تا بار دیگر در 783 به‌ تبریز لشكركشی‌ كند (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌103؛ حافظ‌ابرو، بخش‌1، ص‌218).

درگیری‌ امرای‌ جلایری‌، خصوصاً با شاه‌ شجاع‌، نیز بر تزلزل‌ حكومت‌ سلطان‌حسین‌ می‌افزود و همین‌ امر، برای‌ احمد، برادر سلطان‌حسین‌، فرصت‌ مناسبی‌ فراهم‌ آورد. وی‌ در 784 سلطان‌ حسین‌ را كشت‌ و سلطنت‌ را از آن‌ خود كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌101ـ104، 106ـ107؛ حافظ‌ ابرو، بخش‌1، ص‌218ـ221؛ خوافی‌، ص‌118؛ میرخواند، ج‌5، ص‌587؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌166ـ167). غیاثی‌ (ص‌101) عامل‌ قتل‌ سلطان‌ حسین‌ را امرای‌ شورشی‌ دربار جلایریان‌ دانسته‌ است‌. سلطان‌حسین‌ را در عمارت‌ دمشقیه‌ در تبریز به‌ خاك‌ سپردند (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌107؛ حافظ‌ابرو، بخش‌1، ص‌221).

سلطان‌ احمد (حك: 784ـ813). از تاریخ‌ تولد وی‌ اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌. در آغاز زمامداری‌ سلطان‌ احمد، امرا همچنان‌ به‌ سركشی‌ برضد سلطان‌ و درگیری‌ با یكدیگر ادامه‌ دادند. ابتدا، عادل‌ آقا، برادر بزرگ‌تر سلطان‌ احمد (بایزید) را به‌ سلطنت‌ رساند و به‌ تبریز رفت‌. چون‌ امرا به‌ سلطان‌ احمد پیوستند، عادل‌ آقا به‌ سلطانیه‌، و سلطان‌ احمد به‌ تبریز رفت‌ (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌107ـ108؛ حافظ‌ابرو، بخش‌1، همانجا).

پیرعلی‌ (حاكم‌ شوشتر) و شیخ‌علی‌ (پسر سلطان‌ اویس‌ و حاكم‌ بغداد)، به‌ تحریك‌ عادل‌ آقا، از بغداد رهسپار تبریز شدند. سلطان‌ احمد نیز از تبریز خارج‌ شد و به‌ نخجوان‌، نزد قرامحمد تركمان‌، رفت‌ و او با شرایطی‌ دشوار به‌ احمد سپاه‌ داد. سلطان‌ احمد به‌ تبریز بازگشت‌ و پیرعلی‌ و شیخ‌علی‌ را شكست‌ داد و كشت‌. بار دیگر، عادل‌ آقا به‌ تبریز آمد و سرانجام‌ آن‌ دو، قرارداد صلح‌ بستند و به‌ موجب‌ آن‌، حكومت‌ آذربایجان‌ و ارّان‌ و مُغان‌ به‌ سلطان‌ احمد، حكومت‌ عراق‌ عجم‌ به‌ سلطان‌ بایزید، و حكومت‌ بغداد به‌ صورت‌ مشترك‌ به‌ عادل‌ آقا و سلطان‌ احمد واگذار شد و عادل‌ آقا برادرزاده‌ و داماد خود، تورسون‌، را حاكم‌ بغداد كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌108ـ109؛ حافظ‌ابرو، بخش‌1، ص‌224ـ226). سفاكی‌ تورسون‌ در بغداد سبب‌ شد كه‌ سلطان‌ احمد به‌ آنجا حمله‌ كند و در 785 خواجه‌ یحیی‌ سمنانی‌ را حاكم‌ آنجا گرداند. وی‌ سپس‌ به‌ تبریز بازگشت‌ و از این‌رو، عادل‌ آقا بار دیگر به‌ سلطان‌ احمد حمله‌ كرد، اما شكست‌ خورد. سپس‌، شاه‌ شجاع‌ عازم‌ تبریز شد. عادل‌ آقا و سلطان‌ بایزید به‌ او ملحق‌ شدند و بار دیگر قرارِ صلح‌ گذاشتند. چندی‌ بعد، شاه‌ شجاع‌ خواست‌ تا سلطانیه‌ را در اختیار سلطان‌ بایزید قرار دهد، اما خواست‌ وی‌ عملی‌ نشد. مرگ‌ شاه‌ شجاع‌ در 786، سلطان‌ احمد را برای‌ تصرف‌ سلطانیه‌ (كه‌ بنابر قرارداد صلح‌ 785، از آنِ بایزید شده‌ بود) جسور كرد و سلطان‌احمد پس‌ از تسخیر آنجا، پسر دو ساله‌اش‌، آقبوقا، را به‌ جای‌ بایزید نشاند (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌111ـ112؛ حافظ‌ابرو، بخش‌1، ص‌227ـ230).

با آغاز سلطنت‌ احمد، قدرت‌ امیرتیمور گوركان‌ در غرب‌ ایران‌ بیشتر شد. با انتشار اخبار فتوحات‌ او، امرای‌ جلایری‌ نزد سلطان‌ احمد گریختند. تیمور در 787 سلطانیه‌ را فتح‌ كرد و آن‌ را به‌ عادل‌ آقا، كه‌ در شیراز بود، سپرد (حافظ ‌ابرو، بخش‌1، ص‌230ـ231؛ غیاثی‌، ص‌105؛ نظام‌الدین‌ شامی‌، ص‌97؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌437). سلطان‌ احمد از بغداد به‌ تبریز رفت‌، اما اختلاف‌ او با عادل‌ آقا سبب‌ شد تا به‌ بغداد برگردد و در 787 یا 788 امیرتیمور تبریز را فتح‌ كرد (زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌121؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌437ـ438). تیمور در حمله‌ دوم‌ خود (یورش‌ پنج‌ ساله‌) به‌ آذربایجان‌ در 795، از سلطان‌ احمد خواست‌ تا تسلیم‌ شود، اما وی‌ نپذیرفت‌ و از خواندن‌ خطبه‌ و زدن‌ سكه‌ به‌ نام‌ تیمور خودداری‌ كرد. تیمور نیز عزم‌ كرد با او بجنگد (ابن‌عربشاه‌، ص‌115ـ116؛ غیاثی‌، ص‌108ـ110؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌455ـ456؛ اسناد و مكاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌ ، ص‌64ـ67). سلطان‌ احمد از سلطان‌ مرادخان‌ عثمانی‌ تقاضای‌ اتحاد و كمك‌ كرد؛ اما او، با آنكه‌ موافق‌ وی‌ بودند، اقدام‌ مؤثری‌ نكرد ( اسناد و مكاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌ ، ص‌28ـ30).

تیمور به‌ بغداد لشكر كشید. سلطان‌ احمد پل‌ دجله‌ را ویران‌ كرده‌ و از شهر گریخته‌ بود. تیمور او را تعقیب‌ و زن‌ و فرزندش‌ را اسیر كرد. سلطان‌ احمد به‌ حلب‌ رفت‌ و با تیمورتاش‌، حاكم‌ آنجا، جنگید. او از حلب‌ به‌ دمشق‌ رفت‌ و در 796 عازم‌ مصر شد. سلطان‌ مصر، ملك‌ بَرقوق‌ * ، از بیم‌ تیمور با سلطان‌ احمد متحد شد و به‌ او سپاه‌ داد. سلطان‌ احمد به‌ حلب‌ لشكر كشید، سپس‌ به‌ بغداد رفت‌ و در پی‌ فرار حاكم‌ دست‌ نشانده‌ تیمور، مسعود سبزواری‌، در 797 شهر را فتح‌ كرد (ابن‌عربشاه‌، ص‌116؛ نظام‌الدین‌ شامی‌، ص‌139؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌462؛ غیاثی‌، ص‌110ـ118، 185ـ188، 197).

در 801، تیمور بار دیگر عزم‌ بغداد كرد. سلطان‌ احمد گریخت‌ و به‌ ایلدرم‌ بایزید، سلطان‌ عثمانی‌، نامه‌ نوشت‌ و تقاضای‌ اتحاد كرد و او نیز موافقت‌ نمود. تیمور در 802 (و به‌ قولی‌ 803) بغداد را ــكه‌ در دست‌ حاكم‌ سلطان‌ احمد و ایلدرم‌ بایزید بودــ فتح‌ كرد و دستور قتل‌ عام‌ داد (نظام‌الدین‌ شامی‌، ص‌241ـ242؛ غیاثی‌، ص‌201ـ202).

سلطان‌ احمد و قرایوسف‌ (از امرای‌ قراقوینلو) به‌ روم‌ (قلمرو عثمانی‌) رفتند، تیمور از آنان‌ خواست‌ تسلیم‌ شوند اما آنان‌ نپذیرفتند و تیمور در 804 به‌ روم‌ حمله‌ كرد و آن‌ دو، به‌ ناچار، به‌ مصر گریختند. ملك‌ فرج‌ (فرخ‌)، سلطان‌ مصر، برای‌ تیمور پیغام‌ فرستاد كه‌ آنان‌ را به‌ اسارت‌ گرفته‌ است‌ (طهرانی‌، ج‌1، ص‌55ـ 56؛ نظام‌الدین‌ شامی‌، ص‌245؛ غیاثی‌، ص‌203ـ 204، 211؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌504، 530؛ بدلیسی‌، ص‌490).

با مرگ‌ تیمور در 807، سلطان‌ احمد و قرایوسف‌ آزاد شدند و به‌ عراق‌ بازگشتند. احمد در بغداد بر تخت‌ نشست‌ و قرایوسف‌ به‌ آذربایجان‌ رفت‌، اما میان‌ آن‌ دو بر سر تبریز اختلاف‌ افتاد. علاءالدوله‌، پسر سلطان‌ احمد، كه‌ با مرگ‌ تیمور از بند او در سمرقند رها شده‌ بود، در 808 به‌ تبریز رفت‌. قرایوسف‌، علاءالدوله‌ را زندانی‌ كرد. سلطان‌ احمد از علاءالدوله‌ حمایت‌ كرد و میان‌ آنان‌ و قرایوسف‌ جنگی‌ در گرفت‌ كه‌ در 813 به‌ كشته‌ شدن‌ سلطان‌ احمد و علاءالدوله‌ انجامید. سلطان‌ احمد در دمشقیه‌ به‌ خاك‌ سپرده‌ شد. وی‌ آخرین‌ سلطان‌ قدرتمند جلایریان‌ به‌ شمار می‌آید و پس‌ از مرگ‌ او، از اهمیت‌ سلسله‌ جلایریان‌ كاسته‌ شد؛ با این‌ حال‌، پس‌ از او چند تن‌ از افراد این‌ خاندان‌ بر بخش‌ كوچكی‌ از ایران‌ حكومت‌ كردند (ابن‌عربشاه‌، ص‌187؛ معین‌الدین‌ نطنزی‌، ص‌168؛ عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، ج‌2، ص‌137ـ138؛ غیاثی‌، ص‌239ـ241، 244؛ خواندمیر، 1362ش‌، ج‌3، ص‌567ـ568، 576ـ578). هر چند روملو (ج‌1، ص‌188)، كشته‌ شدن‌ سلطان‌ احمد را نقطه‌ پایان‌ سلسله‌ جلایریان‌ دانسته‌ است‌، اما حكومت‌ آنان‌ پس‌ از این‌ زمان‌ نیز پا برجا بود.

دوره‌ حكومت‌ سلطان‌ احمد برای‌ مردم‌ رنجبار بود و خود او نیز بخش‌ مهمی‌ از این‌ دوره‌ را در جنگ‌ و گریز و زندان‌ گذراند. وی‌ تندخو و سفاك‌ بود و از این‌رو، اطرافیانش‌ همواره‌ از ترس‌ به‌ او خیانت‌ می‌كردند. وی‌ در عین‌ حال‌ شجاع‌ و جنگجو بود. به‌ موسیقی‌ نیز می‌پرداخت‌ و تألیفاتی‌ در این‌ زمینه‌ داشت‌ و دیوان‌ شعری‌ از او باقی‌مانده‌ است‌. او ادبا و هنرمندان‌ و صنعتگران‌ را تشویق‌ و از آنان‌ حمایت‌ می‌كرد. بناهای‌ بسیاری‌ در زمان‌ او ساخته‌ شد. وی‌، پس‌ از حمله‌ تیمور به‌ بغداد، دستور مرمت‌ شهر را داد (ابن‌ عربشاه‌، ص‌123؛ دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌306ـ307؛ روملو، ج‌1، ص‌187). سلطان‌ احمد به‌ حافظ‌ شیرازی‌ ارادت‌ داشت‌، حافظ‌ نیز غزلی‌ در مدح‌ او به‌ بغداد فرستاد (رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌305).

سلطان‌ ولد (حك: 813ـ813). وی‌ پسر شیخ‌ علی‌ و نواده‌ سلطان‌ اویس‌ بود كه‌ پس‌ از عمویش‌ بر تخت‌ نشست‌؛ اما از همان‌ آغاز جلوس‌ با شاه‌ محمد، پسر قرایوسف‌، بر سر حكومت‌ بغداد درگیر بود و در همان‌ سال‌ كشته‌ شد (بیانی‌، ص‌109؛ نیز رجوع کنید به خوافی‌، ص‌203). همسر سلطان‌ولد، دندی‌ خاتون‌ (دختر سلطان‌ حسین‌)، كه‌ زنی‌ توانا بود، زمام‌ امور را در دست‌ گرفت‌ و به‌ جنگ‌ ادامه‌ داد؛ اما چون‌ نتوانست‌ مقاومت‌ كند، به‌ شوشتر گریخت‌. از این‌ سال‌ به‌ بعد، بغداد نیز از دست‌ جلایریان‌ خارج‌ شد و به‌ دست‌ قراقوینلوها افتاد (بیانی‌، همانجا).

محمود (حك: 813ـ815). وی‌ بزرگ‌ترین‌ پسر سلطان‌ ولد بود. او در محاصره‌ بغداد، عمویش‌، سلطان‌ احمد، را همراهی‌ كرد. سپس‌ به‌ شوشتر رفت‌ و دو سال‌ در آنجا حكومت‌ كرد (غیاثی‌، ص‌136ـ137؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌312؛ قس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، ص‌465؛ بیانی‌ ص‌110ـ111، كه‌ حكومت‌ اویس‌ دوم‌ را مقدّم‌ بر محمود ذكر كرده‌اند).

اویس‌ دوم‌ (حك: 815ـ824). وی‌ پس‌ از مرگ‌ برادرش‌، محمود، حاكم‌ شوشتر شد. در 824 به‌ بغداد رفت‌، اما چون‌ شنید كه‌ اسكندر میرزا قراقوینلو عازم‌ عراق‌ است‌، به‌ شوشتر بازگشت‌ و در همان‌ سال‌ در جنگ‌ با جهانشاه‌ كشته‌ شد (غیاثی‌، ص‌137ـ140؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌313).

محمد (حك: 824ـ827). وی‌ نیز فرزند سلطان‌ ولد بود كه‌ پس‌ از مرگ‌ اویس‌ دوم‌ به‌ حكومت‌ شوشتر رسید. در 826 ابراهیم‌ میرزا، پسر شاهرخ‌، عزم‌ كرد شوشتر را تسخیر كند. محمد، با شنیدن‌ این‌ خبر، به‌ واسط‌ و سپس‌ به‌ حلّه‌ رفت‌. در این‌ زمان‌ امیرتورسون‌، حاكم‌ بغداد، از بغداد خارج‌ شد و به‌ تبریز نزد اسكندر میرزا رفت‌. محمد عزم‌ تسخیر بغداد را كرد، اما نتوانست‌ بغداد را تصرف‌ نماید و به‌ حلّه‌ بازگشت‌ و مدتی‌ در آنجا حكومت‌ كرد و در 827 درگذشت‌. حكومت‌ وی‌ در شوشتر و حلّه‌ سه‌ سال‌ طول‌ كشید (غیاثی‌، ص‌141ـ142؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌313ـ314).

سلطان‌ حسین‌ دوم‌ (حك:828ـ835). وی‌ پسر علاءالدوله‌ و نوه‌ سلطان‌ احمد و آخرین‌ امیر جلایری‌ بود. او با قوایی‌ كه‌ گردآورده‌ بود، در عراق‌ عرب‌ شورش‌ كرد و تمام‌ عراق‌ عرب‌، جز بغداد، را گرفت‌ و حلّه‌ را پایتخت‌ خود ساخت‌. امیر اصفهان‌ میرزا قراقوینلو، پسر قرایوسف‌، حلّه‌ را محاصره‌ كرد و سلطان‌ حسین‌ در جنگی‌ در 835 كشته‌ شد و سلسله‌ جلایریان‌ به‌ كلی‌ از میان‌ رفت‌ و تركمانان‌ قراقوینلو بر متصرفات‌ آنان‌ حاكم‌ شدند (غیاثی‌، ص‌142ـ144؛ اقبال‌ آشتیانی‌، ص‌465؛ عزاوی‌، ج‌2، ص‌314؛ قس‌ روملو، ج‌1، ص‌338، كه‌ تاریخ‌ قتل‌ سلطان‌ حسین‌ دوم‌ را 837 ذكر كرده‌ است‌).

2) اوضاع‌ اجتماعی‌ و اقتصادی‌. سلسله‌ جلایری‌ هنگامی‌ تشكیل‌ شد كه‌ قلمرو ایلخانان‌ مغول‌ تجزیه‌ شده‌ بود. گروههایی‌ كه‌ به‌ این‌ تجزیه‌ كمك‌ كردند، عبارت‌ بودند از: شاهزادگان‌ چنگیزی‌، كه‌ برای‌ بازگرداندن‌ حكومت‌ متمركز مغولان‌ دائماً با یكدیگر می‌جنگیدند؛ خاندانهای‌ قدیم‌ ایرانی‌ و سلسله‌های‌ محلی‌ ایران‌، كه‌ در كسوت‌ دیوانیان‌ و امرا به‌ ایلخانان‌ خدمت‌ می‌كردند؛ رهبران‌ مقتدر ایلات‌؛ و شیعیان‌ و نهضتهای‌ مذهبی‌، كه‌ با هم‌ متحد شده‌ بودند. تضاد دائم‌ كوچ‌نشینان‌ و یكجانشینان‌ نیز به‌ جنگ‌ دائم‌ میان‌ آنان‌ و ورشكستگی‌ اقتصاد مبتنی‌ بر كشاورزی‌ انجامید، كه‌ ویرانی‌ شهر و فقر مردم‌ را در پی‌داشت‌. این‌ وضع‌ در سراسر دوره‌ حكومت‌ جلایریان‌ ادامه‌ داشت‌. جلایریان‌ توانستند به‌طور موقت‌ اوضاع‌ را نسبتاً آرام‌ و با ثبات‌ كنند، اما این‌ امر به‌ وحدت‌ كشور كمكی‌ نكرد.

در این‌ دوره‌، سراسر كشور دچار فقر و نابسامانی‌ بود. رعایا، علاوه‌ بر پرداخت‌ مالیاتهای‌ معمول‌ و غیرمعمول‌، به‌ اجبار به‌ خواستهای‌ نامشروع‌ امرا، وزرا و اركان‌ دولت‌ تن‌ می‌دادند (شمس‌ منشی‌، ج‌1، ص‌169ـ170، 188، 196ـ197). اموال‌ وقفی‌ به‌ تصرف‌ غیر شرعی‌ عمال‌ حكومت‌ در آمده‌ بود و نیازمندان‌ از آنها بی‌بهره‌ بودند (همان‌، ج‌1، ص‌175ـ177). در محاكم‌ شرع‌ تقلب‌ شایع‌ بود. عصیانهای‌ پی‌ در پی‌ شاهزادگان‌ و امرا به‌ ضعف‌ دستگاه‌ سلطنت‌ انجامید و دزدی‌ و راهزنی‌ گسترش‌ یافت‌ (همان‌، ج‌1، ص‌162، 209ـ210، 218، 220).

در دوره‌ ایلخانی‌، جامعه‌ ایران‌ متشكل‌ بود از نظامیان‌، روحانیان‌، دیوانیان‌، تاجران‌، دهقانان‌ و صنعتگران‌. دهقانان‌ و صنعتگران‌ و تاجران‌ خرده‌پا دچار فقر و مصائب‌ گوناگون‌ بودند، اما گروههای‌ دیگر مزایای‌ اقتصادی‌ بسیاری‌ داشتند.

به‌ دلیل‌ تكیه‌ ایلخانان‌ بر قبایل‌ صحرا گرد، بر نقش‌ این‌ قبایل‌ افزوده‌ شد و قسمت‌ اعظم‌ سپاه‌ در دست‌ كوچ‌نشینان‌، خصوصاً قبایل‌ ترك‌ و مغول‌، بود و رؤسای‌ آنان‌ نقش‌ مهمی‌ در حكومت‌ داشتند؛ رؤسای‌ قبایل‌ با خاندانهای‌ قدیم‌ ایرانی‌ و اهل‌ دیوان‌ اختلاف‌ منافع‌ داشتند، از این‌رو، امور كشورداری‌ به‌ دو بخش‌ كاملاً مجزا تقسیم‌ شد: بخش‌ نظامیان‌، كه‌ مناصب‌ آن‌ در اختیار رؤسای‌ ایل‌ و فرماندهان‌ آن‌ بود و بخش‌ دیوان‌، كه‌ در اختیار دیوانیان‌ و كاتبان‌ بود كه‌ منشأ آنها از جامعه‌ شهری‌ و خاندانهای‌ قدیم‌ بود.

در رأس‌ نظامیان‌، امیر اُلوس‌ قرار داشت‌ كه‌ در كلیات‌ امور نایب‌ پادشاه‌ بود و بر نظم‌ سراسر كشور نظارت‌ می‌كرد. سلسله‌ مراتب‌ امرای‌ تحت‌ فرمان‌ او عبارت‌ بود از: امرای‌ اولكا، تومان‌، هزاره‌، صده‌ و یارغُو (شمس‌ منشی‌، ج‌2، ص‌3، 10ـ11؛ بیانی‌، ص‌130ـ131). سازمانِ زیرنظرِ الوس‌ گسترده‌ بود و در سراسر كشور نفوذ داشت‌ و دارای‌ دفتر و كاتب‌ جداگانه‌ بود و اصحاب‌ دیوان‌ به‌ نواب‌ و معتمدان‌ الوس‌ گزارش‌ می‌دادند (شمس‌ منشی‌، ج‌2، ص‌16، 42ـ44؛ نیز رجوع کنید به اُلوس‌ * ).

اساس‌ كار و تشكیلات‌ اداری‌ جلایریان‌ بر دیوان‌ استوار بود. وزیر در رأس‌ امور اداری این‌ بخش‌، مباشر شاه‌ در امور مملكت‌ و رابط‌ میان‌ او و مردم‌ بود. وزیر بر امور مالی‌ و دیوانی‌، حكومت‌ ایالتها، خزانه‌ و بیوتات‌، و نیز امور قضات‌ و اعیان‌ قبایل‌ نظارت‌ داشت‌ (همان‌، ج‌2، ص‌73ـ80). از وزرای‌ مشهور این‌ دوره‌، خواجه‌شمس‌الدین‌ زكریا (وزیر حسن‌ بزرگ‌)، خواجه‌غیاث‌الدین‌ محمد علیشاهی‌ (وزیر حسن‌ بزرگ‌)، خواجه‌ نجیب‌الدین‌ (وزیر سلطان‌ اویس‌ و برادر شمس‌الدین‌ زكریا) و پس‌ از عزل‌ او خواجه‌ علاءالدین‌ (وزیر سلطان‌ اویس‌) بودند (خواندمیر، 1317ش‌، ص‌333ـ334، 337ـ338). خواجه‌ شمس‌الدین‌ زكریا و جمال‌الدین‌ یلغز، وزیران‌ سلطان‌ حسین‌ اول‌ بودند و عبدالكریم‌بن‌ نجم‌الدین‌، وزیر سلطان‌ حسین‌ دوم‌ بود (غیاثی‌، ص‌144؛ خواندمیر، 1317ش‌، ص‌246). تاج‌الدین‌بن‌ حدید نیز وزارت‌ سلطان‌ محمد را برعهده‌ داشت‌ (غیاثی‌، ص‌142).

مقام‌ امیرالامرایی‌ نیز در زمان‌ حسن‌ بزرگ‌ وجود داشت‌ و او شخصی‌ به‌ نام‌ سلیمان‌ را به‌ این‌ مقام‌ منصوب‌ كرد (رجوع کنید به خواندمیر، 1317ش‌، ص‌337).

بخش‌ دیگری‌ از دستگاه‌ اداری‌ دوره‌ جلایریان‌، دیوان‌ استیفاء بود كه‌ فقط‌ به‌ امور مالی‌ رسیدگی‌ می‌كرد و عنوان‌ رئیس‌ آن‌ مستوفی‌الممالك‌ بود. مستوفی‌الممالك‌ را شاه‌ برمی‌گزید و او می‌بایست‌ در فن‌ سیاق‌ استاد می‌بود. جمع‌ و خرج‌ كل‌ مملكت‌ در دست‌ او بود. ادارات‌ و افرادی‌ تحت‌ نظر دیوان‌ استیفاء بودند و مستوفی‌الممالك‌ گاهی‌ نایب‌ نیز داشت‌ (رجوع کنید به شمس‌منشی‌، ج‌2، ص‌94ـ96، 99ـ100؛ بیانی‌، ص‌205ـ 206؛ نیز رجوع کنید به استیفاء*).

از دیگر دیوانهای‌ مهم‌ دوره‌ جلایریان‌، دیوان‌ انشاء و دیوان‌ قضاء بودند. در دیوان‌ انشاء تمام‌ فرمانها، اسناد سیاسی‌ و اداری‌، نامه‌های‌ سلاطین‌ و وزرا تدوین‌ یا گردآوری‌ می‌شد و در رأس‌ آن‌ منشی‌الممالك‌ قرار داشت‌ (رجوع کنید به انشاء * ، دیوان‌). در دیوان‌ قضاء نیز طبق‌ قوانین‌ شرعی‌ قضاوت‌ صورت‌ می‌گرفت‌. از دوره‌ جلایری‌ دستور داده‌ شد كه‌ تمام‌ قوانینی‌، كه‌ پیش‌ از آن‌ به‌ زبان‌ عربی‌ بود، در هر محلی‌ به‌ زبان‌ همان‌ محل‌ نوشته‌ شود. رئیس‌ این‌ دیوان‌ قاضی‌القضات‌ بود كه‌ سلطان‌ وی‌ را از میان‌ مشایخ‌ انتخاب‌ می‌كرد (رجوع کنید به شمس‌ منشی‌، ج‌2، ص‌117، 125ـ126، 177ـ180، 183، 186ـ190، 200، 272ـ273؛ بیانی‌، ص‌266).

در دوره‌ جلایریان‌، حكومتها یا تابع‌ سلطان‌ یا دارای‌ استقلال‌ داخلی‌ بودند. ایالات‌ شروان‌، گیلان‌ و مازندران‌ استقلال‌ داخلی‌ داشتند و آذربایجان‌، ارّان‌، مغان‌، عراق‌ عرب‌ و عراق‌ عجم‌ تابع‌ حكومت‌ مركزی‌ بودند. این‌ حكومتها به‌ چهار شكل‌ اداره‌ می‌شدند: حكومت‌ «امانت‌»، كه‌ در آن‌ حاكم‌ به‌ مدت‌ یك‌ سال‌ انتخاب‌ می‌شد و مرسوم‌ وی‌ از طریق‌ دیوان‌ فرستاده‌ می‌شد؛ حكومت‌ «ضمان‌ و مقاطعه‌»، كه‌ مرسوم‌ حاكم‌ آن‌ از محل‌ عایدات‌ همان‌ ولایت‌ تأمین‌ می‌شد؛ حكومت‌ «ولایت‌ مزروعی‌»، كه‌ حاكم‌ در كار مزارع‌ و كشاورزی‌ دخالت‌ مستقیم‌ و كامل‌ داشت‌؛ و حكومت‌ «تمغا» * (بیانی‌، ص‌199ـ201).

مالكیت‌ ارضی‌ در دوره‌ جلایریان‌ عبارت‌ بود از: اراضی‌ سلطنتی‌؛ دولتی‌؛ موقوفه‌؛ اِقطاع‌؛ سیورغال‌ (اِقطاع‌ لشكری‌)، كه‌ در دوره‌ جلایریان‌ تكوین‌ یافت‌ و مالكیتی‌ موروثی‌ و از پرداخت‌ مالیات‌ معاف‌ بود؛ مالكیت‌ زمینداران‌ محلی‌ و اعیان‌ محلی‌؛ و سرانجام‌ مالكیت‌ كوچ‌نشینان‌ (شمس‌منشی‌، ج‌2، ص‌48ـ50؛ پطروشفسكی‌ ، ص‌520). سندی‌ از سلطان‌ حسین‌ اول‌ موجود است‌ كه‌ طبق‌ آن‌، وی‌ مخالفت‌ خود را با دریافت‌ مالیات‌ از دكانهایی‌ كه‌ جزو اموال‌ موقوفه‌ بودند، اعلام‌ كرده‌ است‌ (گوتفرید ، ص‌116).

در دوره‌ جلایریان‌، كشاورزان‌ از طبقات‌ پایین‌ جامعه‌ به‌ شمار می‌آمدند و زندگی‌ سخت‌ و رقت‌باری‌ داشتند. آنان‌ وابسته‌ به‌ زمین‌ و در تملك‌ مالك‌ آن‌ بودند. وظیفه‌ كشاورزان‌، علاوه‌ بر پرداخت‌ مالیات‌ و عوارض‌، تأمین‌ معاش‌ مأموران‌ دولتی‌ و نظامی‌ بود (رجوع کنید به شمس‌منشی‌، ج‌2، ص‌49؛ بیانی‌، ص‌154).

جامعه‌ شهری‌ از تاجران‌، صنعتگران‌ و روحانیان‌ تشكیل‌ می‌شد. صنعتگران‌ از كشاورزان‌ وضع‌ بهتری‌ داشتند. مغولان‌ به‌ آنان‌ توجه‌ می‌كردند، زیرا منبع‌ درآمد خوبی‌ به‌ شمار می‌آمدند. صنعتگران‌ به‌ طور خصوصی‌ یا در كارگاههای‌ دولتی‌ كار می‌كردند (بیانی‌، ص‌154ـ155).

تاجران‌ در دوره‌ جلایریان‌، به‌ ویژه‌ تاجران‌ جزء، به‌ دلیل‌ ناامنی‌ وضع‌ سختی‌ داشتند. تجارت‌ در این‌ دوره‌ رونق‌ چندانی‌ نداشت‌، به‌ خصوص‌ پس‌ از مرگ‌ سلطان‌ ابوسعید و بروز هرج‌ و مرج‌ و ناامن‌ شدن‌ راهها. اجحاف‌ دولتیان‌، مالیاتهای‌ گزاف‌ و فقر مردم‌ نیز از رونق‌ تجارت‌ كاست‌. با این‌ همه‌، چون‌ ایران‌ در مسیر راههای‌ ارتباطی‌ قرار داشت‌، هنوز مناسبات‌ تجاری‌ آن‌ برقرار بود و شهرهای‌ عمده‌ این‌ دوره‌، بازارهای‌ پر رونق‌ و انباشته‌ از كالاهای‌ گوناگون‌ داشتند (رجوع کنید به ابن‌بطوطه‌، ج‌1، ص‌234، 241ـ 242؛ كلاویخو، ص‌161ـ163؛ بیانی‌، ص‌161ـ162، 165).

مالیات‌ در دوره‌ جلایریان‌، مانند زمان‌ ایلخانان‌ مغول‌، بر دو نوع‌ بود: مالیاتهایی‌ كه‌ محصلین‌ دیوان‌ استیفاء می‌گرفتند، كه‌ از جمله‌ عواید خزانه‌ بود و شامل‌ بیست‌ درصد محصول‌ كشاورزی‌ و مالیات‌ بر چهارپایان‌ و مالیاتهای‌ دیگر می‌شد و از عواید بیت‌المال‌ بود. این‌ شیوه‌ مالیات‌گیری‌ ــكه‌ در دوره‌ غازان‌ (حك:694ـ703) پایه‌ریزی‌ شده‌ بودــ پس‌ از متلاشی‌ شدن‌ سلسله‌ ایلخانان‌ مغول‌، به‌ كلی‌ فراموش‌ شد و مأموران‌ دولتی‌ كشاورزان‌ را غارت‌ می‌كردند (رجوع کنید به شمس‌منشی‌، ج‌1، ص‌188، 194، 196ـ197، 200؛ بیانی‌، ص‌216ـ219).

در دوره‌ جلایری‌، اكثر مردم‌ از اهل‌ تسنّن‌ بودند و در برخی‌ شهرها، مانند نجف‌ و كربلا و حِلّه‌ و كوفه‌ تعداد شیعیان‌ بیشتر بود. از برخی‌ شواهد می‌توان‌ دریافت‌ كه‌ سلاطین‌ جلایری‌ نیز گرایشی‌ شیعی‌ داشتند، از جمله‌ آنكه‌ نام‌ برخی‌ از فرزندانشان‌ علی‌، حسین‌، قاسم‌ و حسن‌ بود و خانهای‌ آنها اشیای‌ گرانبهایی‌ را وقف‌ اماكن‌ مقدّس‌ نجف‌ و كربلا می‌كردند؛ شیخ‌ حسن‌ بزرگ‌ را در نجف‌ دفن‌ كردند؛ و بر برخی‌ از سكه‌هایشان‌، علاوه‌ بر نام‌ خلیفه‌، نام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ نیز حك‌ شده‌ است‌. اما در كلیه‌ مدارس‌ آن‌ دوره‌، مذاهب‌ اربعه‌ و خصوصاً فقه‌ شافعی‌ تدریس‌ می‌شد. علمای‌ دین‌، ائمه‌ جمعه‌ و سادات‌ نزد سلاطین‌ بسیار محترم‌ بودند. شیخ‌ صفی‌الدین‌ * اردبیلی‌ و پسرش‌، شیخ‌ صدرالدین‌، احترام‌ خاصی‌ داشتند و سلاطین‌ جلایری‌ نذوراتی‌ وقف‌ خانقاه‌ آنان‌ می‌كردند. برخی‌ مناصب‌ این‌ دوره‌ ویژه‌ روحانیان‌ بود، از جمله‌ قاضی‌القضاتی‌، حكومت‌ شهرهای‌ مذهبی‌، ریاست‌ موقوفات‌، تدریس‌ در مدارس‌ و امامت‌ مساجد (رجوع کنید به شمس‌منشی‌، ج‌2، ص‌186ـ187، 195، 207ـ208، 213، 217، 221، 231ـ234؛ ابن‌بطوطه‌، ج‌1، ص‌234؛ بیانی‌، ص‌123ـ124، 135ـ136).

در قرن‌ هشتم‌، با وجود جنگهای‌ متمادی‌، ادبیات‌ رشد كرد، زیرا سلاطین‌ محلی‌ از هنرمندان‌ و ادبا حمایت‌ می‌كردند و میان‌ دربارها رقابت‌ فرهنگی‌ وجود داشت‌. سلاطین‌ پیوسته‌ سعی‌ می‌كردند شعرا و دانشمندان‌ را به‌ دربار خود بیاورند؛ از این‌رو، موقعیت‌ فرهنگی‌ مناسبی‌ ایجاد شد (بیانی‌، ص‌375ـ 376). از سوی‌ دیگر، فارسی‌نویسی‌ پس‌ از حمله‌ مغول‌، در ایران‌ بسیار شایع‌ شد، اما سادگی‌ خود را از دست‌ داد و جملات‌ پیچیده‌ و كلمات‌ تركی‌ و عربی‌ بسیاری‌ وارد كتابها شد. كتابهای‌ بسیاری‌ در ادب‌، قصص‌، تراجم‌، رجال‌، تصوف‌ و عرفان‌، تاریخهای‌ عمومی‌ و محلی‌، جغرافیا، منطق‌، حكمت‌، ریاضی‌، نجوم‌، اخلاق‌ و فنون‌ تألیف‌ شد و انشا و ترسل‌ در این‌ دوره‌ ترقی‌ كرد (صفا، ج‌3، بخش‌2، ص‌1146ـ1150؛ بیانی‌، ص‌376ـ377).

در دوره‌ جلایریان‌، سرودن‌ شعر، به‌ ویژه‌ غزل‌، اهمیت‌ بسیار یافت‌. برخی‌ از شعرای‌ معروف‌ این‌ دوره‌ عبارت‌اند از: خواجوی‌ كرمانی‌، سلمان‌ ساوجی‌، حافظ‌ شیرازی‌، كمال‌ خجندی‌، ركن‌الدین‌ صاین‌، محمد عصار تبریزی‌، عزالدین‌ مظهربن‌ عبداللّه‌بن‌ حسینی‌ و عبید زاكانی‌. شاهان‌ جلایری‌، به‌ خصوص‌ سلطان‌ اویس‌ و احمد، نیز شعر می‌سرودند (رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌301، 306؛ هدایت‌، ج‌1، ص‌3، 5ـ6؛ بیانی‌، ص‌397ـ399). سلمان‌ ساوجی‌ (ص‌2ـ11، 29ـ32، 48ـ53) قصایدی‌ در مدح‌ حسن‌ بزرگ‌، سلطان‌ اویس‌ و دلشادخاتون‌ سروده‌ است‌. حافظ‌ نیز در مدح‌ سلطان‌ احمد جلایر غزلی‌ سرود (رجوع کنید به ص‌333؛ نیز رجوع کنید به دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌305؛ قزوینی‌، ص‌9). از جمله‌ ادبا و نثرنویسان‌ دربار جلایری‌، محمدبن‌ هندوشاه‌، منشی‌ نخجوانی‌ (مؤلف‌ دستورالكاتب‌ فی‌ تعیین‌ مراتب‌ ) و نظام‌ تبریزی‌ بودند. نظام‌ تبریزی‌ ریاض‌ الملوك‌ فی‌ ریاضات‌السلوك‌ را به‌ نام‌ سلطان‌ اویس‌ تألیف‌ كرد (بیانی‌، ص‌402ـ406).


منابع‌:
(1) ابن‌بطوطه‌، رحلة‌ ابن‌بطوطة، چاپ‌ محمد عبدالمنعم‌ عریان‌، بیروت‌ 1407/1987؛
(2) ابن‌عربشاه‌، عجائب‌المقدور فی‌نوائب‌ تیمور ، چاپ‌ احمد فایز حمصی‌، بیروت‌ 1407/1986؛
(3) ابن‌فُوَطی‌، الحوادث‌ الجامعة‌ و التجارب‌ النافعة‌ فی‌المائة‌السابعة، بیروت‌ 1407/1987؛
(4) اسناد و مكاتبات‌ تاریخی‌ ایران‌: از تیمور تا شاه‌ اسماعیل‌، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌: بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، 1341ش‌؛
(5) عباس‌ اقبال‌ آشتیانی‌، تاریخ‌ مغول‌: از حمله‌ چنگیز تا تشكیل‌ دولت‌ تیموری‌، تهران‌ 1364ش‌؛
(6) شرف‌الدین‌بن‌ شمس‌الدین‌ بدلیسی‌، شرفنامه‌: تاریخ‌ مفصل‌ كردستان، چاپ‌ محمد عباسی‌، چاپ‌ افست‌ تهران‌ [? 1343ش‌ ]؛
(7) شیرین‌ بیانی‌، تاریخ‌ آل‌جلایر، تهران‌ 1345ش‌؛
(8) جوینی‌، شمس‌الدین‌ محمد حافظ‌، دیوان‌ ، چاپ‌ محمد قزوینی‌ و قاسم‌ غنی‌، تهران‌ 1369ش‌؛
(9) عبداللّه‌بن‌ لطف‌اللّه‌ حافظ‌ابرو، ذیل‌ جامع‌التواریخ‌ رشیدی‌ ، بخش‌1، چاپ‌ خانبابا بیانی‌، تهران‌ 1317ش‌؛
(10) حمداللّه‌ مستوفی‌، تاریخ‌ گزیده‌ ؛
(11) احمدبن‌ محمد خوافی‌، مجمل‌ فصیحی‌ ، چاپ‌ محمود فرخ‌، مشهد 1339ـ1341ش‌؛
(12) غیاث‌الدین‌بن‌ همام‌الدین‌ خواندمیر، تاریخ‌ حبیب‌السیر فی‌ اخبار افرادالبشر ، چاپ‌ محمد دبیرسیاقی‌، تهران‌ 1362ش‌؛
(13) همو، دستورالوزراء، چاپ‌ سعید نفیسی‌، تهران‌ 1317ش‌؛
(14) دولتشاه‌ سمرقندی‌، كتاب‌ تذكرة‌الشعراء ، چاپ‌ ادوارد براون‌، لیدن‌ 1318/1901؛
(15) رشیدالدین‌ فضل‌اللّه‌؛
(16) پی‌ ـ نن‌ رشیدوو، سقوط‌ بغداد و حكمروایی‌ مغولان‌ در عراق‌: میان‌ سالهای‌ 1258ـ1335 میلادی‌ ، ترجمه‌ اسداللّه‌ آزاد، مشهد 1368ش‌؛
(17) حسن‌ روملو، احسن‌التواریخ‌ ، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1384ش‌؛
(18) زین‌الدین‌بن‌ حمداللّه‌ مستوفی‌، ذیل‌ تاریخ‌ گزیده‌ ، چاپ‌ ایرج‌ افشار، تهران‌ 1372ش‌؛
(19) جواد سلماسی‌زاده‌، «قبر معزالدین‌ سلطان‌ اویس‌ ایلكانی‌ در شادی‌آباد مشایخ‌»، وحید، دوره‌13، ش‌3 (خرداد 1354)؛
(20) سلمان‌بن‌ محمد سلمان‌ ساوجی‌، كلیات‌ سلمان‌ ساوجی‌ ، چاپ‌ عباسعلی‌ وفایی‌، تهران‌ 1376ش‌؛
(21) محمدبن‌ علی‌ شبانكاره‌ای‌، مجمع‌الانساب‌ ، چاپ‌ میرهاشم‌ محدث‌، تهران‌ 1363ش‌؛
(22) محمدبن‌ هندوشاه‌ شمس‌منشی‌، دستورالكاتب‌ فی‌ تعیین‌ المراتب، چاپ‌ عبدالكریم‌ علیزاده‌، مسكو 1964ـ1976؛
(23) ذبیح‌اللّه‌ صفا، تاریخ‌ ادبیات‌ در ایران‌ ، ج‌3، بخش‌2، تهران‌ 1363ش‌؛
(24) ابوبكر طهرانی‌، كتاب‌ دیار بكریه‌ ، چاپ‌ نجاتی‌ لوغال‌ و فاروق‌ سومر، آنكارا 1962ـ1964، چاپ‌ افست‌ تهران‌ 1356ش‌؛
(25) عبدالرزاق‌ سمرقندی‌، مطلع‌ سعدین‌ و مجمع‌ بحرین‌ ، ج‌1، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1353ش‌؛
(26) عباس‌ عزاوی‌، تاریخ‌العراق‌ بین‌ احتلالین‌ ، بغداد 1353ـ 1376/ 1935ـ1956، چاپ‌ افست‌ قم‌ 1369ش‌؛
(27) عبداللّه‌بن‌ فتح‌اللّه‌ غیاثی‌، التاریخ‌ الغیاثی‌: الفصل‌ الخامس‌ من‌ سنه‌ 656ـ891ه/ 1258ـ 1486م‌، چاپ‌ طارق‌ نافع‌ حمدانی‌، بغداد 1975؛
(28) محمد قزوینی‌، «حافظ‌ و سلطان‌ احمد جلایر»، یادگار ، سال‌1، ش‌1، (شهریور 1323)؛
(29) ابوبكر قطبی‌ اهری‌، تاریخ‌ شیخ‌ اویس‌ ، با مقدمه‌ و ترجمه‌ انگلیسی‌ یوهانز فن‌ لون‌، لاهه‌ 1373؛
(30) عبداللّه‌بن‌ محمد كاشانی‌، تاریخ‌ اولجایتو، چاپ‌ مهین‌ همبلی‌، تهران‌ 1348ش‌؛
(31) محمود كتبی‌، تاریخ‌ آل‌مظفر، چاپ‌ عبدالحسین‌ نوائی‌، تهران‌ 1364ش‌؛
(32) روی‌ گونثالث‌ كلاویخو، سفرنامه‌ كلاویخو ، ترجمه‌ مسعود رجب‌نیا، تهران‌ 1344ش‌؛
(33) هرمان‌ گوتفرید، «فرمان‌ سلطان‌ حسین‌ جلایری‌: به‌ تاریخ‌ صفر 780ه.ق‌/ 1378م‌»، ترجمه‌ علی‌ عبداللهی‌، وقف‌: میراث‌ جاویدان‌ ، سال‌8، ش‌1 (بهار 1379)؛
(34) معین‌الدین‌ نطنزی‌، منتخب‌التواریخ‌ معینی‌ ، چاپ‌ ژان‌اوبن‌، تهران‌ 1336ش‌؛
(35) احمدبن‌ علی‌ مقریزی‌، السلوك‌ لمعرفة‌ دول‌الملوك‌ ، چاپ‌ محمد عبدالقادر عطا، بیروت‌ 1418/ 1997؛
(36) میرخواند؛
(37) نظام‌الدین‌ شامی‌، ظفرنامه‌ ، چاپ‌ پناهی‌ سمنانی‌، تهران‌ 1363ش‌؛
(38) رضاقلی‌بن‌ محمدهادی‌ هدایت‌، مجمع‌الفصحا ، چاپ‌ مظاهر مصفا، تهران‌ 1336ـ1340ش‌؛


(39) Ilia Pavlovich Petrushevskii, "The socio-economic condition of Iran under the Il-khans", in The Cambridge history of Iran , vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968.

/ منیژه‌ ربیعی‌ /

3) هنر و معماری‌ . هنر و معماری‌ دوره‌ جلایریان‌ در دوران‌ حكومتهای‌ ایلخانی‌ و تیموری‌، كه‌ هر دو در بیشتر رشته‌های‌ هنری‌ و نیز معماری‌ صاحب‌سبك‌ و ممتاز بودند، شكل‌ گرفت‌. بررسی‌ و ارزیابی‌ همه‌ جانبه‌ اوضاع‌ فرهنگی‌ و هنری‌ دوره‌ جلایریان‌، حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ به‌رغم‌ دوره‌ كوتاه‌ حكومت‌ این‌ سلسله‌ و نزاعها و ناآرامیها، هنر اسلامی‌ نه‌ تنها دچار ركود و نقصان‌ نشد، بلكه‌ حلقه‌ اتصال‌ و پیوند هنر مغولی‌ و تیموری‌ گردید (حسن‌، ص‌91) و حتی‌ ــ به‌ دلیل‌ آنكه‌ پس‌ از سقوط‌ ایلخانان‌ هیچ‌ وقفه‌ جدّی‌ در رشد هنر اسلامی‌، پدید نیامدــ در برخی‌ رشته‌ها، از جمله‌ نگارگری‌ و خوشنویسی‌، موقعیت‌ مناسب‌ برای‌ تجربه‌های‌ تازه‌ و ابداع‌ مكاتب‌ جدید هنری‌ نیز فراهم‌ شد. سلاطین‌ جلایری‌ هنرمندان‌ برجسته‌ مقیم‌ تبریز و بغداد را جذب‌ كردند و فعالیتهای‌ هنری‌ را ادامه‌ دادند (ویلبر و گولومبك‌ ، ص‌66).

الف‌) نقاشی‌. هنر نگارگری‌ در این‌ زمان‌، به‌ سبب‌ تداوم‌ مصورسازی‌ كتابها، به‌خصوص‌ در دوره‌ حكومت‌ سلطان‌ اویس‌ و سلطان‌ احمد، فضای‌ مساعدی‌ یافت‌، از هنرمندان‌ دربار حسن‌بزرگ‌ (حك: 740ـ757)، اطلاعی‌ در دست‌ نیست‌ (بلر و بلوم‌ ، ص‌32ـ33). سلطان‌ اویس‌ خود نقاشی‌ می‌كرد (دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌262) و بهترین‌ نگارگران‌ زمانش‌ را در دربار خویش‌ گرد آورده‌ بود، كسانی‌ چون‌ عبدالحی‌ * و شمس‌الدین‌، شاگرد ممتاز استاد احمد موسی‌ (دوست‌محمد هروی‌، ص‌269؛
كوركیان‌ و سیكر ، ص‌22).

از آثار دوره‌ سلطان‌ اویس‌، بعضی‌ نگاره‌های‌ چهار آلبومی‌ است‌ كه‌ در كتابخانه‌های‌ برلین‌ و استانبول‌ نگهداری‌ می‌شوند. سبك‌ این‌ نگاره‌ها تا حد زیادی‌ به‌ سبك‌ ایلخانی‌ در شاهنامه‌ مصور دموت‌ شباهت‌ دارد ( > فرهنگ‌ هنر <، ذیل‌ "Islamic art. III.4" ؛
كنبی‌ ، ص‌41). این‌ نگاره‌ها اوج‌ احساس‌ شاهنامه‌ دموت‌ را ندارند، ولی‌ از جنبه‌ نگارگری‌ غنی‌ترند. از دیگر نسخه‌های‌ خاص‌ و شایان‌ توجه‌ این‌ دوره‌، كلیله‌ و دمنه‌ مصوری‌ است‌ كه‌ در كتابخانه‌ دانشگاه‌ استانبول‌ نگهداری‌ می‌شود. در این‌ نسخه‌ تصاویر در حاشیه‌ كشیده‌ شده‌اند و از فضاهای‌ فرعی‌ برای‌ تصویرگری‌ استفاده‌ شده‌ است‌. در پایان‌ دوره‌ سلطان‌ اویس‌، شیوه‌ مصورسازی‌ كتابهای‌ خطی‌ قاعده‌مند شد و زمینه‌ اصلاح‌ نگاره‌ها و ایجاد تعادل‌ بین‌ تجرد و طبیعت‌گرایی‌ و خط‌ و رنگ‌ فراهم‌ آمد (كنبی‌، ص‌41ـ42).

مكتب‌ نگارگری‌ جلایری‌ در زمان‌ سلطان‌ احمد استحكام‌ یافت‌ و به‌ اوج‌ رسید. سلطان‌احمد خود اهل‌ شعر و هنر بود و استادان‌ برجسته‌ای‌ چون‌ عبدالحی‌ و جنید بغدادی‌ * ، كه‌ شاگردان‌ شمس‌الدین‌ بودند، سرپرستی‌ نگارگران‌ را برعهده‌ داشتند. در چنین‌ فضای‌ مستعدی‌، سلطان‌ احمد، تحت‌ نظر عبدالحی‌، آموزش‌ طراحی‌ و نقاشی‌ می‌دید (دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌306ـ307؛
كنبی‌، ص‌42).

درباره‌ تصاویر نسخ‌ مصور دوره‌ سلطان‌ احمد جلایر، هنوز جای‌ بحث‌ و بررسی‌ است‌، ولی‌ نسخه‌های‌ كامل‌ و تاریخ‌داری‌ نیز وجود دارند كه‌ شناخت‌ مكتب‌ جلایری‌ را میسر می‌سازند. از اولین‌ كتابهای‌ مصور این‌ دوره‌، نسخه‌ای‌ از خمسه‌ نظامی‌ به‌ تاریخ‌ 788 و 790 است‌ كه‌ كهن‌ترین‌ نسخه‌ مصور خمسه‌ به‌ شمار می‌آید (كنبی‌، همانجا؛
> فرهنگ‌ هنر <، ذیل‌ "Jalayirid.1" )، و نیز نسخه‌ای‌ از كتاب‌ عجایب‌المخلوقات‌ ، به‌ تاریخ‌ 791. برخی‌ از ویژگیهای‌ این‌ كتابها عبارت‌اند از: خطاطی‌ اُریب‌ متن‌، افق‌ بلند، زمینه‌ گل‌ و گیاهی‌ افشانده‌ و پراكنده‌ و اشكال‌ كوچك‌تر (بلر و بلوم‌، ص‌33). در نگاره‌های‌ خمسه‌ نظامی‌، ضمن‌ رعایت‌ خط‌ افق‌، پیكره‌ها باریك‌تر و علفها و درختها و گلها بی‌روح‌ تصویر شده‌اند و نقاشان‌ دربار سلطان‌ احمد این‌ شیوه‌ را در آثار بعدی‌ تكامل‌ بخشیدند (كنبی‌، همانجا).

علاقه‌ سلطان‌ احمد به‌ متون‌ ادبی‌ و غزلیات‌ عرفانی‌، سبب‌ توجه‌ هنرمندان‌ به‌ مصورسازی‌ متون‌ عرفانی‌ گردید (همان‌، ص‌42ـ44). انتخاب‌ دیوان‌ خواجوی‌ كرمانی‌، رویداد جدیدی‌ در این‌ زمینه‌ به‌شمار می‌آید. این‌ نسخه‌، كه‌ در واقع‌ برجسته‌ترین‌ نسخه‌ مصور دوره‌ جلایری‌ محسوب‌ می‌گردد، دارای‌ نُه‌ مجلس‌ است‌. در نگاره‌ای‌ به‌ نام‌ «همای‌ در روز پس‌ از ازدواج‌»، امضای‌ (رقم‌) جنید بغدادی‌ مشاهده‌ می‌شود ( > فرهنگ‌ هنر <، ذیل‌ "Islamic art.III.4" ؛
بلر و بلوم‌، ص‌32) كه‌ اولین‌ امضای‌ شناخته‌ شده‌ یك‌ نگارگر ایرانی‌ ذیل‌ اثر خود است‌. تمام‌ نگاره‌های‌ دیوان‌ خواجوی‌ كرمانی‌ شیوه‌ای‌ یكسان‌ و كیفیتی‌ ممتاز دارند. تصاویر، تمام‌ متن‌ و حاشیه‌ را پوشانده‌اند. سطح‌ تصاویر و پشت‌ زمینه‌ها صاف‌اند و با اشكال‌ كوچك‌ و باریك‌ به‌ شكل‌ دایره‌ قرار گرفته‌اند. بناها با ازاره‌هایی‌ از كاشیهایی‌ با اشكال‌ هندسی‌ و نقوش‌ اسلیمی‌، با جزئیات‌ بسیار، تزئین‌ شده‌اند (بلر و بلوم‌، همانجا). در این‌ شیوه‌، تصویر طبیعت‌، كه‌ پیش‌ از این‌ هم‌ در نگارگری‌ متداول‌ بود، با ظرافت‌ و آراستگی‌ بیشتری‌ ترسیم‌ شده‌ است‌ ( > فرهنگ‌ هنر <، همانجا).

نسخه‌ حائز اهمیت‌ دیگر این‌ دوره‌، نسخه‌ای‌ از دیوان‌ شعر سلطان‌ احمد است‌ كه‌ به‌ سرپرستی‌ عبدالحی‌ مصور شده‌ است‌. در این‌ نسخه‌، تصاویر با اشعار عرفانی‌ و عاشقانه‌ همخوانی‌ اندكی‌ دارند (بلر و بلوم‌، همانجا). حاشیه‌ هشت‌ صفحه‌ از این‌ نسخه‌، با قلم‌ مو و مركّب‌ سیاه‌ و ضربه‌های‌ آرام‌ آبی‌ و طلایی‌ در سطح‌ عالی‌ تصویر شده‌ است‌. در این‌ نگاره‌ها از رنگدانه‌ها و رنگهای‌ ثابت‌ استفاده‌ نشده‌ و فقط‌ با خط‌ كار شده‌ است‌ (همان‌، ص‌33).

در دوران‌ حكومت‌ سلطان‌احمد جلایر، علاوه‌ بر نسخه‌های‌ سلطنتی‌، نسخه‌های‌ مصوری‌ نیز برای‌ عموم‌ فراهم‌ شده‌ بود، كه‌ از آن‌ جمله‌، سه‌ شاهنامه‌ بدون‌ كتیبه‌ است‌ (همان‌، ص‌34).

تعداد دیگری‌ از نسخ‌ مصور این‌ دوره‌ عبارت‌اند از: كلیله‌ و دمنه‌، جامع‌ التواریخ‌ (موزه‌ طوپقاپی‌سرای‌، استانبول‌)، عجایب‌ المخلوقات‌، كتاب‌ البلدان‌ (كتابخانه‌ بادلیان‌) و خمسه‌ نظامی‌ (مجموعه‌ هنری‌ فریر ؛
> فرهنگ‌ هنر <، همانجا).

تنوع‌ كتابهایی‌ كه‌ در این‌ مدت‌ (شامل‌ كتابهای‌ عرفانی‌، حماسی‌، تاریخی‌ و علمی‌) مصور شدند، امكان‌ استفاده‌ از شیوه‌های‌ گوناگون‌ نگارگری‌ را فراهم‌ آورد؛
به‌ گونه‌ای‌ كه‌ این‌ تحولات‌، زمینه‌ نگارگری‌ دوره‌ تیموری‌ و پس‌ از آن‌ را هموار ساخت‌. از سوی‌ دیگر، صحنه‌هایی‌ از زندگی‌ روزمره‌ و روستایی‌ نیز در این‌ گونه‌ نگاره‌ها وارد شد كه‌ نشان‌دهنده‌ تحول‌ دیدگاه‌ اجتماعی‌ نگارگران‌ است‌ (رجوع کنید به كنبی‌، ص‌48؛
> فرهنگ‌ هنر <، همانجا).

نقاشی‌ این‌ دوره‌، علاوه‌ بر آنكه‌ به‌ مكتب‌ جلایری‌ شهرت‌ دارد، به‌سبب‌ آنكه‌ در تبریز و بغداد نیز در این‌ زمینه‌ فعالیت‌ می‌شد، به‌ مكتب‌ تبریز (كه‌ بیشتر تحت‌ تأثیر مكتب‌ مغولی‌ بود) و مكتب‌ بغداد هم‌ مشهور است‌ (رجوع کنید به بغداد * ، مكتب‌؛
تبریز * ، مكتب‌). سبك‌ نقاشی‌ اواخر دوره‌ مظفریان‌ (حك: 713ـ795) در شیراز، محققاً متأثر از مكتب‌ جلایری‌ بغداد بوده‌، لیكن‌ از نظر ظرافت‌ و تكامل‌ هیچ‌گاه‌ به‌ آن‌ حد نرسیده‌ است‌. با سفر نقاشانی‌ مانند عبدالحی‌ از بغداد به‌ سمرقند، سبك‌ نگارگری‌ جلایری‌ به‌ دوره‌ تیموری‌ راه‌ یافت‌. بررسیهایی‌ كه‌ تقریباً بر روی‌ نقاشیهای‌ دو دهه‌ بعدِ مكتب‌ هرات‌ انجام‌ شده‌ است‌، میزان‌ آشنایی‌ نقاشان‌ دوره‌ تیموری‌ را با كارهای‌ جنید روشن‌ می‌كند (ویلبر و گولومبك‌، ص‌66ـ67؛
نیز رجوع کنید به هرات‌ *، مكتب‌).

ب‌) خوشنویسی‌. هنر خوشنویسی‌ جلایری‌، از قرن‌ هشتم‌ تا دهم‌، یعنی‌ دوران‌ شكوفایی‌ خوشنویسی‌ اسلامی‌، رونق‌ داشت‌. سلاطین‌ جلایری‌، با حمایت‌ جدّی‌ از خوشنویسان‌، رشد و تحول‌ این‌ هنر را میسر ساختند (راهجیری‌، ص‌72). سلطان‌ احمد خود خوشنویسی‌ نیز می‌كرد (رجوع کنید به اعظمی‌، ج‌2، ص‌557). در كنار مصورسازی‌ كتب‌، زمینه‌ مساعدی‌ برای‌ رشد هنرهای‌ وابسته‌ به‌ آن‌ و از همه‌ مهم‌تر خوشنویسی‌ بیش‌ از پیش‌ فراهم‌ گشت‌. در این‌ محدوده‌ زمانی‌، ضمن‌ رواج‌ خطوطی‌ مانند خط‌ تعلیق‌ و ثلث‌ كه‌ در گذشته‌ متداول‌ بودند، خط‌ نستعلیق‌ به‌ مرحله‌ پختگی‌ و قانونمندی‌ رسید. بیشتر مورخان‌ و تذكره‌نویسان‌، میرعلی‌ تبریزی‌ را واضع‌ و قاعده‌مند كننده‌ خط‌ نستعلیق‌ شناخته‌اند. او در خدمت‌ سلطان‌ احمد بود و بخشی‌ از دیوان‌ خواجوی‌ كرمانی‌ و نیز دیوان‌ سلطان‌ احمد را به‌ خط‌ نستعلیق‌ نوشت‌ (رجوع کنید به دوست‌محمد هروی‌، ص‌265؛
هروی‌، ص‌94؛
بیانی‌، ج‌2، ص‌441ـ443، 446).

از دیگر مشاهیر خوشنویسی‌ این‌ عهد، مباركشاه‌ قطب‌، ملقب‌ به‌ زرین‌قلم‌، است‌ كه‌ اهل‌ تبریز و از شاگردان‌ یاقوت‌ مستعصمی‌ بود و بیشتر خط‌ ثلث‌ می‌نوشت‌. گفته‌ می‌شود سلطان‌ اویس‌ كتابت‌ كتیبه‌ (كتابه‌) حرم‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌ در نجف‌ را به‌ او سفارش‌ داد (بیانی‌، ج‌4، ص‌124). زرین‌قلم‌ همچنین‌ كتابت‌ بیشتر كتیبه‌های‌ مدرسه‌ مرجانیه‌ و خان‌ مرجانِ (رجوع کنید به ادامه‌ مقاله‌) بغداد را برعهده‌ داشت‌. او نقاش‌ نیز بود (عانی‌، ص‌257).

ارغون‌بن‌ عبداللّه‌ كاملی‌، از دیگر خوشنویسان‌ این‌ دوره‌، در بغداد می‌زیست‌. وی‌ اصالتاً ایرانی‌ بود. كتابت‌ دو كتیبه‌ در مدارس‌ بغداد از كارهای‌ اوست‌ و آثار بسیاری‌ از او، بیشتر به‌ خط‌ ثلث‌، در موزه‌ها، از جمله‌ طوپقاپی‌سرای‌ و موزه‌ ملی‌ ایران‌، بخش‌ ایران‌ باستان‌ موجود است‌ (بیانی‌، ج‌4، ص‌33).

از دیگر خوشنویسان‌ این‌ دوره‌، معروف‌ بغدادی‌ بود كه‌ در بغداد به‌ دنیا آمد و در خدمت‌ سلطان‌ احمد بود (منشی‌قمی‌، ص‌26؛
بیانی‌، ج‌3، ص‌913ـ914).

ج‌) معماری‌. جلایریان‌، به‌ سبب‌ نزاعهای‌ پی‌ در پی‌ و از آن‌رو كه‌ ساخت‌ آثار معماری‌ نسبت‌ به‌ نقاشی‌ و خطاطی‌، نیاز به‌ سرمایه‌ و وقت‌ بیشتری‌ دارد، موفق‌ به‌ خلق‌ آثار قوی‌ و ماندگار نشدند (رجوع کنید به بلر و بلوم‌، ص‌16). با وجود این‌، در معماری‌ جلایریان‌ دو گونه‌ آثار را می‌توان‌ بررسی‌ كرد: بناهای‌ مستقل‌؛
و بخشهای‌ الحاقی‌ و اصلاحی‌ برای‌ بناهای‌ موجود در منطقه‌ عراق‌ و آذربایجان‌.

بناهای‌ مستقل‌. یكی‌ از بناهای‌ مستقل‌ آذربایجان‌، كاخ‌ دولتخانه‌ در تبریز بوده‌ است‌. این‌ بنای‌ بزرگ‌ و شاهانه‌، به‌ فرمان‌ سلطان‌ اویس‌ ساخته‌ شد. كلاویخو، كه‌ در 806 از آن‌ دیدن‌ كرده‌، نوشته‌ است‌ كه‌ آنجا بیست‌ هزار اتاق‌ دارد (ص‌163). از این‌ كاخ‌ اثری‌ باقی‌ نمانده‌ است‌. بنای‌ دیگری‌ كه‌ برخی‌، از جمله‌ مینورسكی‌ (ص‌28)، آن‌ را به‌ جلایریان‌ نسبت‌ داده‌اند، مقبره‌ دمشقیه‌ است‌ كه‌ به‌ سبب‌ دفن‌ میرزا محمد قاضی‌ (متوفی‌ 1167) در آنجا، به‌ مقبره‌ قاضی‌ شهرت‌ یافته‌ است‌. این‌ بنا متعلق‌ به‌ دوره‌ چوپانیان‌ * است‌ و آن‌ را بغداد خاتون‌ * ، دختر امیرچوپان‌، بنا نهاده‌ است‌. شاید انتساب‌ آن‌ به‌ جلایریان‌، به‌سبب‌ دفن‌ سه‌ تن‌ از پسران‌ سلطان‌ اویس‌ به‌ نامهای‌ شیخ‌حسن‌، سلطان‌ حسین‌ و سلطان‌ احمد جلایر، در این‌ مكان‌ باشد (رجوع کنید به كارنگ‌، ج‌1، ص‌398ـ399).

از بناهای‌ عراق‌ در این‌ دوره‌، مدرسه‌ مرجانیه‌، خانِ مرجان‌ و بنای‌ دارالشفاء باقی‌ مانده‌ است‌ (حمودی‌ اعظمی‌، ص‌100؛
شریف‌ یوسف‌، ص‌527؛
رومر ، ص‌69). مدرسه‌ مرجانیه‌ در 758، به‌ فرمان‌ سلطان‌ اویس‌ و به‌ سرپرستی‌ خواجه‌ مرجان‌ (حاكم‌ عراق‌ در زمان‌ سلطان‌ اویس‌)، بنا شد. در این‌ مدرسه‌ فقه‌ حنفی‌ و شافعی‌ و علوم‌ دینی‌ تدریس‌ می‌شد و موقوفه‌های‌ بسیاری‌ به‌ آن‌ اختصاص‌ داشت‌ (غیاثی‌، ص‌90ـ 91؛
حمودی‌ اعظمی‌، ص‌101؛
غازی‌ رجب‌ محمد، ص‌369). چون‌ چنین‌ مجموعه‌ای‌ به‌ عنوان‌ یك‌ واحد ساختمانی‌ تا آن‌ زمان‌ ساخته‌ نشده‌ بود، معماری‌ آن‌ شایان‌ توجه‌ است‌. ورودی‌ آن‌ به‌ شیوه‌ معماری‌ سلجوقی‌ ساخته‌ شده‌ و گنبد خیاره‌دار آن‌، در عراق‌ منحصر به‌فرد است‌ (فیلون‌، ص‌248؛
برای‌ اطلاع‌ بیشتر رجوع کنید به مرجانیه‌ * ، مدرسه‌).

خانِ مرجان‌، كاروانسرایی‌ است‌ كه‌ خواجه‌ مرجان‌ در 760 وقف‌ مدرسه‌ مرجانیه‌ كرد. این‌ كاروانسرا، بین‌ كاروانسراهای‌ عراق‌، تنها نمونه‌ای‌ است‌ كه‌ صحن‌ رو باز دارد (غازی‌ رجب‌ محمد، ص‌385). یكی‌ از طولانی‌ترین‌ كتیبه‌های‌ وقف‌، از سده‌های‌ میانی‌ در این‌ كاروانسرا وجود دارد. كیفیت‌ تحسین‌آمیز مصالح‌ آجری‌ و شیوه‌ طاق‌بندی خان‌ مرجان‌، آن‌ را در زیبایی‌ همانند یك‌ كاخ‌ ساخته‌ است‌ (هیلن‌ برند ، 1994، ص‌361). از دیگر آثار خواجه‌ مرجان‌، بنای‌ دارالشفاء است‌ كه‌ هم‌اكنون‌ از اوقاف‌ مدرسه‌ آلیانس‌ یهودی‌ محسوب‌ می‌شود (غیاثی‌، ص‌91؛
شریف‌ یوسف‌، همانجا).

مدرسه‌ مسعودیه‌ را مسعودبن‌ سدیدالدوله‌ در بغداد بنیان‌ نهاد و ساخت‌ آن‌ در عهد سلطان‌احمد پایان‌ پذیرفت‌. آن‌گونه‌ كه‌ از منابع‌ برمی‌آید، این‌ مدرسه‌ بنای‌ زیبایی‌ داشته‌ كه‌ از بین‌ رفته‌ است‌. مدرسه‌ مسعودیه‌، مانند مدرسه‌ مستنصریه‌، به‌ هر چهار مذهب‌ فقهی‌ اهل‌ سنّت‌ اختصاص‌ داشته‌ است‌ (رجوع کنید به غیاثی‌، ص‌94؛
حمودی‌ اعظمی‌، ص‌114ـ115).

در دو بنای‌ مدرسه‌ مرجانیه‌ و خانِ مرجان‌، از شیوه‌ معماری‌ منطقه‌ای‌ پیروی‌ شده‌ و استفاده‌ از طاقهای‌ متقاطع‌ در آنها به‌ پیروی‌ از همین‌ شیوه‌ است‌ و معماری‌ جلایریان‌ را براساس‌ همین‌ دو بنا می‌توان‌ ارزیابی‌ كرد. با وجود این‌، جلایریان‌ شیوه‌ محلی‌ را در به‌كارگیری‌ تزئینات‌ آجركاری‌ با آجرهای‌ هندسی‌شكل‌ و گچبری‌ و نیز اجرای‌ كتیبه‌ها در سطح‌ بالایی‌ اجرا نمودند ( > فرهنگ‌ هنر <، ذیل‌ "Jalayirid" ؛
هیلن‌برند، 1999، ص‌212).

معماری‌ اصلاحی‌ و الحاقی‌. این‌ معماری‌ شامل‌ تعمیرات‌ و اصلاحاتی‌ است‌ كه‌ جلایریان‌ در عتبات‌ عالیات‌ انجام‌ داده‌اند. حسن‌ بزرگ‌، كه‌ در آبادی‌ بغداد و نجف‌ اهتمام‌ جدّی‌ داشت‌، به‌ همراه‌ همسرش‌، دلشاد خاتون‌ * ، به‌ ساخت‌ بناها و انجام‌ دادن‌ امور خیریه‌ توجه‌ بسیاری‌ داشت‌ (شریف‌ یوسف‌، ص‌516). او تعمیرات‌ گسترده‌ای‌ در حرم‌ امام‌ هادی‌ و امام‌ عسكری‌ (عسكریین‌) علیهماالسلام‌ در سامرا، بر روی‌ گنبد، گلدسته‌ها، حرم‌ و رواقهای‌ آستانه‌ انجام‌ داد. همچنین‌ ضریح‌ را تكمیل‌ كرد و در خارج‌ از شهر محلی‌ را به‌ دفن‌ اموات‌ اختصاص‌ داد و دستور داد دیگر كسی‌ را در صحن‌ حرم‌ عسكریین‌ دفن‌ نكنند (صحتی‌ سردرودی‌، ص‌80).

در 767، سلطان‌ اویس‌ تعمیرات‌ حرم‌ امام‌ حسین‌ علیه‌السلام‌ را در كربلا آغاز نمود. با مرگ‌ او، فرزندش‌ سلطان‌ احمد در 786 این‌ كار را به‌ پایان‌ رساند. تاریخ‌ تعمیرات‌ مذكور در كتیبه‌ بالای‌ محراب‌، معروف‌ به‌ نِحله‌ مریم‌، ثبت‌ شده‌ بود و این‌ كتیبه‌ از آثار حجاری‌ ایرانی‌ محسوب‌ می‌شد؛
اما، اكنون‌ محو گردیده‌ است‌. خواجه‌ مرجان‌ در دوران‌ سلطان‌ اویس‌ در ضلع‌ شرقی صحن‌ حرم‌ امام‌ حسین‌ مسجدی‌ با منارِ زیبا بنا كرد كه‌ اكنون‌ از بین‌ رفته‌ است‌. سلطان‌ احمد نیز از 793 بر تزئینات‌ دو منار حرم‌ افزود (خیاط‌، 1407 ب‌ ، ص‌266؛
طعمه‌، ص‌83ـ85). حرم‌ امام‌ كاظم‌ و امام‌ جواد (كاظمین‌) علیهماالسلام‌ در 769 به‌ دستور سلطان‌ اویس‌ ترمیم‌ و دیوارهای‌ صحن‌، كاشی‌كاری‌ شد. دو صندوق‌ مرمرینِ منقوش‌ نیز بر مزار این‌دو امام‌ نهاده‌ شد. همچنین‌ یك‌ گنبد دیگر و دو منار به‌ بنای‌ سابق‌ افزوده‌ گردید. ساختمان‌ دیگری‌ نیز در اطراف‌ بنای‌ اصلی‌ ساختند كه‌ به‌ سبب‌ تغییراتی‌ كه‌ در دوره‌های‌ بعدی‌ در آن‌ اعمال‌ شد، امروز، اثری‌ از آن‌ باقی‌ نمانده‌ است‌ (حمودی‌ اعظمی‌، ص‌114؛
خیاط‌، 1407 الف‌ ، ص‌219). مصالح‌ پراكنده‌ای‌ كه‌ در گذشته‌ در اطراف‌ مزار سلطان‌ اویس‌ در گورستان‌ شادباد (شادی‌ آباد) مشایخ‌ در شش‌ كیلومتری‌ جنوب‌شرقی‌ تبریز بود، وجود مقبره‌ای‌ بر مزار سلطان‌ اویس‌ را محتمل‌ می‌سازد. سنگ‌ قبر او، از سنگ‌ سیاهِ شفاف‌ با سنگ‌نوشته‌ای‌ به‌ خط‌ ثلث‌ با حجاری‌ نفیس‌ و حاكی‌ از كیفیت‌ هنر حكاكی‌ هنرمندان‌ آن‌ دوره‌، سالم‌ مانده‌ است‌ (كارنگ‌، ج‌1، ص‌617ـ 618، 628؛
سلماسی‌زاده‌، ص‌280ـ281).

د) ضرب‌ سكه‌. نظام‌ پولی‌ حكومت‌ جلایریان‌ براساس‌ دینارِ طلا و درهم‌ نقره‌ بود و به‌ سبب‌ اوضاع‌ سیاسی‌ و اقتصادی‌، در شهرهای‌ داخل‌ و خارج‌ عراق‌ سكه‌های‌ گوناگونی‌ از نظر شكل‌ و حجم‌ و عیار، ضرب‌ می‌شد. به‌ سبب‌ اختلاف‌ ارزشی‌ سكه‌های‌ ضرب‌ شده‌، مبادلات‌ اقتصادی‌ و تجاری‌ بین‌ شهرهای‌ عراق‌ و نیز بین‌ بغداد و تبریز، آسان‌ نبود، به‌طوری‌ كه‌ گاه‌ ارزش‌ یك‌ درهم‌ در ابتدای‌ حكومت‌ یك‌ سلطان‌ به‌ شدت‌ افزایش‌ و در پایان‌ حكومت‌ او بسیار كاهش‌ می‌یافت‌ (عانی‌، ص‌328ـ329؛
نیز رجوع کنید به مازندرانی‌، ص‌48، 91).

سكه‌هایی‌ كه‌ در این‌ دوره‌ در بغداد متداول‌ بودند، از نظر ارزش‌ با سكه‌های‌ عباسی‌ تفاوت‌ چندانی‌ نداشتند. در این‌ دوره‌ دو نوع‌ دینار طلا در بغداد رایج‌ بود: عوال‌ (اَلْعَوال‌)، كه‌ متعلق‌ به‌ دوره‌ عباسیان‌ بود و دینارِ مرسله‌، كه‌ در دوره‌ جلایریان‌ رواج‌ یافت‌ (عزّاوی‌، ص‌60).

با آنكه‌ در 698، در دوره‌ ایلخانان‌، به‌ ضرب‌ درهمهای‌ هم‌ارزش‌ امر شده‌ بود، درهمها از نظر حجم‌ و وزن‌ تفاوت‌ داشتند (عانی‌، ص‌332؛
عزّاوی‌، ص‌52).

از بررسی‌ سكه‌های‌ دینارِ موجود در موزه‌ها مشخص‌ شده‌ است‌ كه‌ همه‌ سكه‌های‌ طلا در بغداد ضرب‌ شده‌اند، به‌ جز سكه‌ای‌ به‌ تاریخ‌ 790 كه‌ در حلّه‌ و سكه‌ای‌ به‌ تاریخ‌ 780 متعلق‌ به‌ سلطان‌ احمد كه‌ در تبریز ضرب‌ شده‌اند (عانی‌، ص‌333).

در حكومت‌ جلایریان‌ در بسیاری‌ از شهرها درهم‌ ضرب‌ می‌شد، كه‌ نشان‌دهنده‌ میزان‌ نفوذ آنان‌ است‌. این‌ شهرها عبارت‌ بودند از: بغداد، بصره‌، حلّه‌، واسط‌، تبریز، آمل‌، ارزروم‌، اردبیل‌، ارّان‌، موصل‌، حویزه‌، شروان‌، عمادیه‌، باكو، مراغه‌ و اربیل‌ (ترابی‌ طباطبائی‌، ص‌108ـ124؛
عانی‌، ص‌337ـ338؛
لین‌ ـ پول‌ ، ج‌10، ص‌128ـ131). با اینكه‌ سكه‌های‌ مسی‌ (فَلْس‌) در بغداد متداول‌ بوده‌ (رجوع کنید به حمداللّه‌ مستوفی‌، ص‌35؛
قلقشندی‌، ج‌4، ص‌422)، عانی‌ (ص‌332) مدعی‌است‌ كه‌ در دوره‌ جلایریان‌ سكه‌ مسی‌ ضرب‌ نشده‌ است‌. سكه‌های‌ مسی‌ شناخته‌ شده‌ اینها هستند: سكه‌ای‌ به‌ نام‌ سلطان‌ اویس‌ (محل‌ ضرب‌ نامشخص‌)؛
سكه‌ای‌ به‌ نام‌ سلطان‌ احمد (محل‌ ضرب‌ تبریز) و سكه‌ای‌ به‌ نام‌ سلطان‌ ولد (ترابی‌ طباطبائی‌، ص‌117، 120، 124).

سكه‌های‌ جلایریان‌، مانند سكه‌های‌ دوره‌ ایلخانی‌، غیرتصویری‌اند. معمولاً روی‌ سكه‌ها اسم‌ و لقب‌ سلاطین‌ و در حاشیه‌ آنها سال‌ و محل‌ ضرب‌ حك‌ می‌شد. پشت‌ سكه‌ها عباراتِ «لااله‌الااللّه‌» و «محمد رسول‌اللّه‌» را در وسط‌، و اسامی‌ خلفای‌ راشدین‌ را در حاشیه‌ نقش‌ می‌كردند. در یكی‌ از سكه‌های‌ حسن‌ بزرگ‌، اسامی‌ دوازده‌ امام‌ در حاشیه‌ نقش‌ بسته‌ است‌. در سكه‌های‌ سلطان‌ اویس‌ و سلطان‌ حسین‌ عباراتی‌ مانند حسبی‌اللّه‌ و الحمدللّه‌ نیز آمده‌ است‌. غیر از تعداد زیادی‌ از سكه‌های‌ حسن‌ بزرگ‌، كه‌ نام‌ او بر آنها به‌ اویغوری‌ ثبت‌ گردیده‌، بقیه‌ مكتوبات‌ سكه‌ها به‌ زبان‌ عربی‌ و به‌ خط‌ كوفی‌ است‌. تزئینات‌ مختصر این‌ سكه‌ها اغلب‌ به‌ شكل‌ بیضی‌ و دایره‌ ساده‌ یا زنجیره‌ای‌ شكل‌ است‌ (همان‌، ص‌108ـ124؛
عانی‌، ص‌336ـ337).

سلاطین‌ جلایری‌ در سكه‌زنی‌ شیوه‌ ایلخانیان‌ را، با اجرایی‌ نازل‌، به‌ كار گرفتند. تلاش‌ آنان‌ برای‌ تنوع‌ بخشی‌ به‌ سكه‌ها، چندان‌ هنرمندانه‌ نبود (میچل‌ ـ براون‌ ، ص‌199). از مُهر پادشاهان‌ جلایری‌، تنها مهر سلطان‌ احمد موجود است‌ كه‌ به‌ خط‌ كوفی‌ است‌ (قائم‌مقامی‌، ص‌126).

ه) فلزكاری‌. فلزكاری‌ در زمان‌ جلایریان‌، تحت‌ تأثیر مكتب‌ فلزكاری‌ ایلخانی‌، كه‌ اغلب‌ كارگاههای‌ آن‌ در تبریز بود، منشأ پیدایش‌ شیوه‌ محلی‌تری‌ شد كه‌ حاكی‌ از وحدت‌ فرهنگی‌ عراق‌ و غرب‌ ایران‌ بود. از آثاری‌ كه‌ می‌توان‌ آنها را ثمره‌ این‌ شیوه‌ دانست‌، ساخت‌ ابریقهایی‌ با لوله‌هایی‌ بر بدنه‌ یا گردن‌ یا دهانه‌ است‌ كه‌ تا پیش‌ از آن‌ در موصل‌ و عراق‌ شمالی‌ رواج‌ داشت‌ و برای‌ نخستین‌ بار در ایران‌ نیز تولید گردید (آلن‌ ، ص‌182). از آثار فلزی‌ این‌ دوره‌، ظرف‌ فلزی‌ بزرگی‌ به‌ نام‌ سلطان‌ اویس‌ با كتیبه‌های‌ متعدد است‌ كه‌ در موزه‌ ملی‌ ایران‌ نگهداری‌ می‌شود (عانی‌، ص‌247). از اشیای‌ فلزی‌ نفیسی‌ از طلا و نقره‌ متعلق‌ به‌ دوره‌ جلایریان‌ نیز گزارشهایی‌ وجود دارد، از جمله‌ قندیلهای‌ طلا و نقره‌ در حرم‌ امام‌ حسین‌ علیه‌السلام‌، درهای‌ نقره‌ای حرم‌ امام‌ علی‌ علیه‌السلام‌، همچنین‌ قندیلهایی‌ از طلا كه‌ سلطان‌ اویس‌ برای‌ كعبه‌ هدیه‌ كرد (ابن‌بطوطه‌، ج‌1، ص‌189، 231؛
فاسی‌، ج‌1، ص‌193).

و) شیشه‌گری‌ و پارچه‌بافی‌. شیشه‌گری‌ در این‌ دوره‌، به‌ سبب‌ پیشینه‌ درخشان‌ آن‌ در عراق‌، از سطح‌ مطلوبی‌ برخوردار بود و تولیدات‌ شیشه‌ای‌ از آنجا به‌ دیگر سرزمینها صادر می‌شد (عانی‌، ص‌250). در دوره‌ جلایری‌ شهرهای‌ واسط‌ و تكریت‌ مركز این‌ هنر بود و برخی‌ از اشیای‌ به‌ جا مانده‌ از آن‌ دوران‌، از قبیل‌ مركّب‌دان‌، در موزه‌های‌ عراق‌ نگهداری‌ می‌شد (همانجا).

پارچه‌بافی‌ نیز همچون‌ قبل‌ پررونق‌ بود و شهر بغداد، كه‌ در گذشته‌ محل‌ تولید پارچه‌های‌ مرغوب‌ بود، در دوره‌ جلایریان‌ همچنان‌ در این‌ صنعت‌ پیشرو بود و از میان‌ انواع‌ پارچه‌هایی‌ كه‌ در این‌ دوره‌ تولید گردید، پارچه‌های‌ كتان‌، حریر و حریر با بافت‌ زری‌، شهرت‌ بیشتری‌ داشتند (همان‌، ص‌244). ابن‌بطوطه‌ (ج‌1، ص‌189،230ـ231) از وجود این‌ منسوجات‌ حریر در اماكن‌ مقدّس‌ و مساجد نجف‌، كربلا و حلّه‌ گزارش‌ داده‌ است‌. مازندرانی‌ (ص‌242) نیز از پارچه‌های‌ حریری‌ كه‌ در 741 در خزانه‌ تبریز از آنها نگهداری‌ می‌شده‌ و احتمالاً بسیار نفیس‌ بوده‌اند، خبر داده‌ است‌.

پارچه‌های‌ مرغوب‌ نخی‌، ابریشمی‌ و غیره‌، كه‌ در بغداد تولید می‌شد، علاوه‌ بر تبریز به‌ مناطق‌ دیگر، از جمله‌ مصر، نیز صادر می‌گردید (قلقشندی‌، ج‌5، ص‌102). این‌ پارچه‌ها را در زمان‌ سلطان‌ احمد به‌ سلاطین‌ دیگر كشورها هدیه‌ می‌دادند كه‌ نشان‌دهنده‌ نفاست‌ آنهاست‌ (رجوع کنید به ابن‌صیرفی‌، ج‌1، ص‌62).

ز) موسیقی‌. سلاطین‌ جلایری‌ اهل‌ موسیقی‌ و دوستدار آن‌ بودند و ازاین‌رو، هنر موسیقی‌ در دوره‌ آنها رونق‌ گرفت‌. سلطان‌ اویس‌ موسیقی‌ می‌دانست‌ و با كتاب‌ ادوار آشنا بود (عانی‌، ص‌257). سلطان‌ احمد نیز آثاری‌ در زمینه‌ موسیقی‌ تألیف‌ كرده‌ است‌ (دولتشاه‌ سمرقندی‌، ص‌306).

مشهورترین‌ موسیقیدان‌ این‌ دوره‌، عبدالقادرِ غیبی‌ مراغی‌ * (متوفی‌ 838) است‌ كه‌ همدم‌ سلطان‌ اویس‌ و فرزندانش‌ سلطان‌ حسین‌ و سلطان‌ احمد بود و در تقویت‌ سطح‌ موسیقی‌ در آن‌ زمان‌ تأثیر فراوان‌ داشت‌ (خواندمیر، ج‌3، ص‌578؛
عانی‌، ص‌257ـ258). از دیگر استادان‌ موسیقی‌ این‌ دوره‌، احمدبن‌ یحیی‌بن‌ محمد بكری‌ شهرزوری‌ (متوفی‌ 741) است‌ كه‌ تصانیف‌ مشهوری‌ دارد (ابن‌حجر عسقلانی‌، 1414، ج‌1، ص‌335). احمدبن‌ محمد تَلَعفَری‌ (متوفی‌ 811)، نوازنده‌ زبردست‌ قانون‌، نیز از مشاهیر این‌ دوره‌ است‌ (ابن‌حجر عسقلانی‌، 1387ـ 1396، ج‌6، ص‌115ـ116؛
سخاوی‌، ج‌2، ص‌217).


منابع‌:
(40) ابن‌بطوطه‌، رحلة‌ ابن‌بطوطة، چاپ‌ محمد عبدالمنعم‌ عریان‌، بیروت‌ 1407/1987؛
(41) ابن‌حجر عسقلانی، انباء الغمر بأبناء العمر، حیدرآباد دكن‌ 1387ـ1396/ 1967ـ1976؛
(42) همو، الدررالكامنة‌ فی‌ اعیان‌المائة‌ الثامنة، بیروت‌ 1414/1993؛
(43) ابن‌ صیرفی‌، نزهة‌النفوس‌ و الابدان‌ فی‌ تواریخ‌الزمان‌، چاپ‌ حسن‌ حبشی‌، ج‌1، [ قاهره‌ ( 1970؛
(44) ولید اعظمی‌، جمهرة‌ الخطاطین‌ البغدادیین‌، بغداد 1409/1989؛
(45) مهدی‌ بیانی‌، احوال‌ و آثار خوش‌نویسان، تهران‌ 1345ـ1358ش‌؛
(46) جمال‌ ترابی‌ طباطبائی‌، سكه‌های‌ شاهان‌ اسلامی‌ ایران‌ ، تهران‌ ) 1350ش‌( ؛
(47) زكی‌ محمدحسن‌، الفنون‌ الایرانیة فی‌العصر الاسلامی‌ ، بیروت‌ 1401/1981؛
(48) حمداللّه‌ مستوفی‌، نزهةالقلوب‌ ؛
(49) خالد خلیل‌ حمودی‌ اعظمی‌، الزخارف‌ الجداریة فی‌ آثار بغداد ، بغداد 1980؛
(50) خواندمیر؛
(51) جعفر خیاط‌، «الكاظمیة‌ فی‌المراجع‌ الغربیة‌»، در موسوعة العتبات‌ المقدسة ، ج‌9: قسم‌الكاظمین، جزء1، تألیف‌ جعفر خلیلی‌، بیروت‌: مؤسسه‌الاعلمی‌ للمطبوعات‌، 1407 الف‌ ؛
(52) همو، «كربلاء فی‌المراجع‌الغربیة‌»، در موسوعة‌ العتبات‌المقدسة، ج‌8: قسم‌ كربلا ، تألیف‌ جعفر خلیلی‌، بیروت‌: مؤسسة‌ الاعلمی‌ للمطبوعات‌، 1407 ب‌ ؛
(53) دوست‌محمد هروی‌، دیباچه‌ دوست‌محمد گواشانی‌ هروی‌ ، در نجیب‌ مایل‌ هروی‌، كتاب‌ آرایی‌ در تمدّن‌ اسلامی‌ ، مشهد 1372ش‌؛
(54) دولتشاه‌ سمرقندی‌، كتاب‌ تذكرة‌الشعراء، چاپ‌ ادوارد براون‌، لیدن‌ 1318/1901؛
(55) علی‌ راهجیری‌، تاریخ‌ مختصر خط‌ و سیر خوشنویسی‌ در ایران‌ ، تهران‌ )? 1345ش‌ (؛
(56) محمدبن‌ عبدالرحمان‌ سخاوی‌، الضوء اللامع‌ لاهل‌ القرن‌ التاسع‌ ، قاهره‌: دارالكتاب‌ الاسلامی‌، ) بی‌تا (؛
(57) جواد سلماسی‌زاده‌، «قبر معزالدین‌ سلمان‌ اویس‌ ایلكانی‌ در شادی‌آباد مشایخ‌»، وحید ، دوره‌13، ش‌3 (خرداد 1354)؛
(58) شریف‌ یوسف‌، تاریخ‌ فن‌ العمارة‌ العراقیة‌ فی‌ مختلف‌ العصور، ) بغداد ] 1982؛
(59) محمد صحتی‌ سردرودی‌، سیمای‌ سامرّاء: سینای‌ سه‌ موسی‌ ، تهران‌ 1374ش‌؛
(60) سلمان‌ هادی‌ طعمه‌، تاریخ‌ مرقد الحسین‌ و العباس (علیهماالسلام‌ )، بیروت‌ 1416/1996؛
(61) نوری‌ عبدالحمید عانی‌، العراق‌ فی‌العهد الجلائری‌ ، بغداد 1986؛
(62) عباس‌ عزّاوی‌، تاریخ‌النقود العراقیة‌ لمابعد العهود العباسیة‌ من‌ سنة‌ 656هـ 1258م‌ الی‌ سنه‌ 1335هـ 1917م‌ ، بغداد 1337/1958؛
(63) غازی‌ رجب‌محمد، العمارة‌ العربیة‌ فی‌ العصر الاسلامی‌ فی‌ العراق‌ ، بغداد 1989؛
(64) عبداللّه‌بن‌ فتح‌اللّه‌ غیاثی‌، التاریخ‌ الغیاثی‌: الفصل‌ الخامس‌ من‌ سنه‌ 656ـ891ه/ 1258ـ 1486م‌ ، چاپ‌ طارق‌ نافع‌ حمدانی‌، بغداد 1975؛
(65) محمدبن‌ احمد فاسی‌، شفاءالغرام‌ بأخبار البلدالحرام‌ ، چاپ‌ عمر عبدالسلام‌ تدمری‌، بیروت‌ 1405/1985؛
(66) جهانگیر قائم‌ مقامی‌، «مهرها، طغراها و توقیع‌های‌ پادشاهان‌ ایران‌ از ایلخانیان‌ تا پایان‌ قاجاریه‌»، مجله‌ بررسیهای‌ تاریخی‌ ، سال‌4، ش‌2 و 3 (خرداد ـ شهریور 1348)؛
(67) قلقشندی‌؛
(68) عبدالعلی‌ كارنگ‌، آثار و ابنیه‌ تاریخی‌ شهرستان‌ تبریز ، در آثار باستانی‌ آذربایجان‌ ، ج‌1، تهران‌: انجمن‌ آثار ملّی‌، 1351ش‌؛
(69) روی‌ گونثالث‌ د كلاویخو، سفرنامه‌ كلاویخو ، ترجمه‌ مسعود رجب‌نیا، تهران‌ 1344ش‌؛
(70) آن‌ ـ ماری‌ كوركیان‌ و ژان‌پیر سیكر، باغهای‌ خیال‌: هفت‌ قرن‌ مینیاتور ایران‌ ، ترجمه‌ پرویز مرزبان‌، تهران‌ 1377ش‌؛
(71) عبداللّه‌بن‌ محمد مازندرانی‌، رساله‌ فلكیه‌ در علم‌ سیاقت‌ ، چاپ‌ والتر هینتس‌، ویسبادن‌ 1331ش‌؛
(72) احمدبن‌ حسین‌ منشی‌قمی‌، گلستان‌ هنر ، چاپ‌ احمد سهیلی‌ خوانساری‌، تهران‌ 1359ش‌؛
(73) ولادیمیر فئودوروویچ‌ مینورسكی‌، تاریخ‌ تبریز ، ترجمه‌ و تحشیه‌ عبدالعلی‌ كارنگ‌، تبریز 1337ش‌؛
(74) دونالد نیوتن‌ ویلبر و لیزا گولومبك‌، معماری‌ تیموری‌ در ایران‌ و توران‌ ، ترجمه‌ كرامت‌اللّه‌ افسر و محمدیوسف‌ كیانی‌، تهران‌ 1374ش‌؛
(75) میرعلی‌بن‌ میرباقر هروی‌، مدادالخطوط‌ ، در نجیب‌ مایل‌ هروی‌، همان‌ منبع‌؛


(76) James Wilson Allan, "Metalwork", in The Arts of Persia , ed. R. W. Ferrier, New Haven: Yale University Press, 1989;
(77) Sheila S. Blair and Jonathan M. Bloom, The art and architecture of Islam: 1250-1800 , Middlesex, Engl.1995, Sheila R. Canby, Persian painting , London 1997;
(78) The Dictionary of art , ed. Jane Turner, New York: Grove, 1998, s.vv. "Islamic art. III .4. V. C : Iraq and Iran , C. 1350-C. 1400" (by Julie Badiee), "Jalayirid", "ibid.1: Ahmad Jalayir" (`by Basil Gray);
(79) Robert Hillenbrand, Islamic architecture: form, function and meaning , Edinburgh 1994;
(80) idem, Islamic art and architecture , London 1999;
(81) Stanley Lane-Poole, Catalogue of Oriental coins in the British Museum , London 1875-1890, repr. Bologna 1967;
(82) H. Mitchell - Brown, "Coins", in The Arts of Persia , ibid;
(83) Helen Philon, "Iraq", in Architecture of the Islamic world , ed. George Michell, London: Thames and Hudson, 1984;
(84) H. R. Roemer, "Timur in Iran", in The Cambridge history of Iran , vol.6, ed. Peter Jackson and Laurence Lockhart, Cambridge 1986.

/ اكرم‌ ارجح‌ /



تصاویر این مدخل:
نگاره ای از خمسه نظامی : " آمدن خسرو به قصر شیرین " (بغداد، 788و790) منبع: Sheila R. Canby, Persian Painting, London 1994,p.43
خان مرجان منبع: R. Hillenbrand, Islamic Architecture: form, function and meaning Edinburgh 1994
نمای داخلی خان مرجان منبع: R. Hillenbrand, Islamic art and architecture, London 1999. p.213

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4778
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست