جِرجیس ، از پیامبران دوره فترت بنا بر برخی قصص اسلامی. قصه جرجیس، كه در برخی متون تاریخی و تفسیری و حدیثی مسلمانان با شاخ و برگهای بسیار وارد شده، در واقع مبتنی بر افسانه جورج قدیس، از شهدای مسیحی، است كه دیر زمانی پیش از ظهور اسلام پدید آمده بود ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل مادّه). در باره جورج قدیس، به جز واقعه شهادتش، اطلاع تاریخی دیگری در دست نیست؛ اما، در جهان مسیحی افسانههایی چون كشتن اژدها به او نسبت داده شده است. همچنین او را حامی بعضی شهرها و كشورهای مسیحی دانستهاند. مطابق روایتی متعلق به قرن ششم میلادی، اصل وی از لُد در فلسطین بوده و پس از شهادت نیز در آنجا دفن شده است (رجوع کنید به < دایرة المعارف جدید كاتولیك >، ذیل "George, St." ؛ قس یاقوت حموی، ذیل «موصل»، كه قبر او را در وسط شهر موصل دانسته است؛ نیز رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا).
در باره واژه جرجیس در منابع لغوی عربی مطلبی نیامده و لغتنویسان به همین توضیح اكتفا كردهاند كه نام پیامبری بوده است (برای نمونه رجوع کنید به جوهری؛ ابنمنظور؛ مرتضی زبیدی، ذیل «جرجس»)؛ اما، با توجه به منشأ قصه و نوع تركیب واژه، به نظر میرسد مُعرَّبِ جورج باشد (رجوع کنید به د. اسلام، همانجا). در قرآن كریم نیز ذكری از جرجیس به میان نیامده؛ اما، در تفاسیر و تواریخ، از پیامبران دوره فترت پس از عیسی علیهالسلام شمرده شده است (رجوع کنید به مسعودی، ج 1، ص 73؛ سورآبادی، ص 54).
منبع اصلی قصه جرجیس در متون تاریخی و حدیثی مسلمانان، وهْببن مُنَبِّه است (رجوع کنید به طبری، ج 2، ص 24؛ مسعودی، همانجا؛ مقدسی، ج 3، ص 134). طبری (ج 2، ص 24ـ36) گستردهترین روایت این قصه را از طریق ابناسحاق نقل كرده است. برطبق روایت طبری، جرجیس از بندگان صالح خداوند و اهل فلسطین بود. وی از جمله كسانی بود كه بازماندگان حواریون مسیح را دیده و از آنان اخذ علم كرده و ایمان خود را پنهان داشته بودند. جرجیس شغل بازرگانی داشت و از این طریق به مستمندان كمك میكرد. وی در بذل مال بیدریغ بود، چندانكه گاهی خود تهیدست میشد و سپس به كسب و كار میپرداخت و مال به دست میآورد. در واقع، او برای صدقه دادن كار میكرد وگرنه فقر را دوستتر میداشت. جرجیس، كه از فرمانروایی مشركان بر سرزمین خود احساس ناامنی كرده بود، تصمیم گرفت به نزد داذانه، پادشاه جبار موصل (احتمالاً دیوكلسین، امپراتور روم از 284 تا 305 میلادی)، برود. وی برای جلب رضایت داذانه، كه مشركان را در آن سرزمین بر او مسلط نگرداند، مال فراوان به همراه برد تا به او هدیه بدهد، اما متوجه شد كه داذانه بتپرست است و مردم را به سجده كردن بر بتی به نام اِفّلون وا میدارد؛ ازاینرو، مالی را كه با خود برده بود، بین مردم تقسیم كرد و او را به ترك بتپرستی دعوت نمود. داذانه هم متقابلاً جرجیس را به بتپرستی خواند و بین آن دو مجادلهای درگرفت و سرانجام پادشاه، جرجیس را مخیر كرد كه یا تن به شكنجه دهد یا در مقابل افّلون سجده كند. جرجیس سجده نكرد و از اینرو، چندبار شكنجه و سپس به حبس همراه با شكنجه محكوم شد، اما به كمك فرشتهای نجات یافت و نزد داذانه بازگشت و اینبار داذانه تا سه بار او را به اَشكال گوناگون به قتل رساند و جرجیس هر بار، به امر خدا، زنده شد. در این میان، همسر داذانه، با دیدن حالات جرجیس، ایمان آورد و به همین جرم به دستور داذانه به قتل رسید. در مجموع، 000 ، 34 تن به جرجیس ایمان آوردند كه همگی كشته شدند. جرجیس، پس از كشته شدن همسر داذانه، به درگاه خدا دعا كرد و برای خود رفع بلا و مرگ، و برای داذانه و قومش عذاب و نابودی خواست. خدا دعای او را اجابت كرد و بدین ترتیب، مرگ چهارم و ابدی نصیب جرجیس گردید. در مراحل حبس و شكنجه جرجیس، معجزات و كرامات چندی روی داد، از جمله زنده شدن گاو مرده، سبز شدن گیاهان خشكیده، زنده شدن مردگان و شفایافتن نابینا.
در منابع بعد از طبری، قصه جرجیس با تغییراتی در برخی جزئیات حوادث و تعبیرات، و گاهی بهطور خلاصه، نقل شده است (رجوع کنید به دینَوَری، ص 45؛ مسعودی؛ مقدسی، همانجاها؛ ثعلبی، ص 386ـ392؛ ابناثیر، ج 1، ص 367ـ 375). مقدسی از جمله كسانی است كه این قصه را به اختصار آورده و نحوه بیان وی نشان دهنده شك و تردید او در صحت كل ماجرا است. قصه جرجیس در پارهای از منابع حدیثی شیعه، نظیر قصصالانبیاء قطب راوندی (ص 238ـ240)، بحارالانوار مجلسی (ج 14، ص 445ـ447) و النور المبین فی قصص الانبیاء و المرسلین جزایری (ص 450ـ452) آمده است كه با نقل طبری و ثعلبی تفاوتهایی دارد. از جمله اینكه در نقل شیعی این روایت، تعبیر «بَعثَاللّه جرجیس الی ملِكٍ بالشام» (قطب راوندی، ص 238) آمده كه نشان میدهد وی را خدا برانگیخته است. همچنین وقتی پادشاه از او میپرسد: «اهل كجایی؟» وی میگوید: «رومیام ولی در فلسطین سكونت دارم» (همانجا) كه این نكته در نقل اهل سنّت نیامده است. همچنین در نقل شیعی این قصه (رجوع کنید به همان، ص 239)، جرجیس به چاه انداخته میشود ولی در نقل اهل سنّت (رجوع کنید به طبری، ج 2، ص 31)، به درون مجسمه توخالی گاوی انداخته میشود.
در قصصالانبیاء قطب راوندی، كه قدیمترین روایت موجودِ شیعی از این قصه است، كل حدیث از ابنبابویه نقل شده، اما چون این قصه در هیچیك از كتابهای موجود ابنبابویه وجود ندارد، به نظر میرسد قطب راوندی قصه را از یكی از كتابهای ابنبابویه، كه اینك در دسترس نیست، نقل كرده باشد و این كتاب ظاهراً كتابالنبوة ابنبابویه است كه خود او در برخی آثارش (برای نمونه رجوع کنید به ابنبابویه، 1404، ج 2، ص 231؛ همو، 1387، ص 288، 316) به آن اشاره كرده است. احتمالاً مأخذ عمده قطب راوندی در قصصالانبیاء همین كتابالنبوة ابنبابویه بوده است (انصاری قمی، ص 34). منبع اصلی ابنبابویه هم در نقل مطالبی از این دست، ظاهراً كتابالمبتداء ابانبن عثمان بَجَلی، مورخ معروف شیعی، است كه در بسیاری از آثارش از او حدیث نقل كرده است (رجوع کنید به رحمتی، ص 64). در هر حال مجلسی (ج 14، ص 447)، پس از ذكر قصه جرجیس، یادآور شده كه این قصه در منابع تاریخی مفصّلتر آمده اما چون اعتمادی به سند آن نیست از ذكر آن خودداری كرده است.
در احادیث، جرجیس با عنوان «شهید» (ابنعساكر، ج 19، ص 61)، و «سیدالشهدا» (صنعانی، ج 2، ص 150؛ ابنعساكر، ج 64، ص 192) خوانده شده است. پارهای از ویژگیهای جرجیس، از جمله صبر و شكیبایی، تحمل انواع شكنجه و بتشكنی، با ویژگیهای مشابهی در شخصیت حضرت علی علیهالسلام تطبیق داده شده است (رجوع کنید به ابنشهر آشوب، ج 3، ص 47). در برخی از دعاها نیز به نام جرجیس اشاره شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابنطاووس، ج 3، ص 142؛ مجلسی، ج 95، ص 363).
در برخی اشعار فارسی از شخصیت جرجیس، به عنوان اُسوه پایداری كه بارها مورد امتحان الاهی قرار گرفته، یاد شده است (رجوع کنید به سنایی، ص 601؛ مولوی، ج 2، ص 120، ج 3، ص33، 74، ج 4، ص 113، 284). همچنین در یك مَثَلِ مشهور فارسی به جرجیس اشاره شده است (رجوع کنید به دهخدا، ج4، ص1765؛ بهمنیار، ص 517؛ پرتوی آملی، ج 2، ص 1001ـ 1004).