responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4575

 

بلوچ و بلوچستان- قوم شناسي (1) ،

بلوچ و بلوچستان

قومشناسي
فرهنگهاي جغرافيايي براي مطالعة سكونتگاه و جامعة بلوچستان انگليس، و ايالتهاي كلات و لسبلا و خاران و مكران، چنان مواد خاصي فراهم آوردهاند كه در منطقه منحصر به فرد است. از اواسط قرن چهاردهم/ بيستم چند تن از دانشپژوهان كوشيدهاند تا با كاربرد رهيافتهاي نظري نو در سفرهاي مطالعاتي خود، و غالباً با مطرح ساختن پرسشهاي جديد، به اين دادهها بيفزايند.
مطالعات قومشناختي جديد، با پرسون شروع شد كه مدت شش ماه ميان افراد ايل مَري به تحقيق پرداخت. بارث نيز هنگامي كه به ويرايش نوشتههاي پرسون مشغول بود، در 1339 ش اين ايل را ديد. تحقيقات پرسون عمدتاً دربارة روابط اجتماعي روزمره، از جمله ميان زن و مرد، در جوامعي است كه به كار شباني مشغولاند. ن. سوئيدلر و و. سوئيدلر از 1342 ش تا 1344 ش ميان برهوييزبانان سراوان و كچّهي به سر بردند.
و. سوئيدلر پيوند ميان اوضاع زيستبومشناختي و ملزومات فنشناختي گلهداري و توليد شباني، و پويششناسي اجتماعي گروههاي گلهدار و چادرنشين را نشان داد. ن.سوئيدلر تكوين سياسي خاننشين را بر مبناي مشاهدة قومشناسي و مطالعة منابع تاريخي بازسازي كرد. اسپونر در سالهاي 1342ـ 1346 ش به مجموعه مطالعاتي در سراوان و مكران (ايران) پرداخت. مدت كوتاهي نيز در 1344 ش در نواحي بلوچنشين افغانستان به مطالعه پرداخت و بعداً، در 1361ـ 1362 ش، توانست چند سفر كوتاه به بلوچستان پاكستان بكند. او توجه خود را بر زيستبومشناسي زندگي شباني و پويششناسي رهبري در جامعهاي مختلط با گرايشهاي گوناگون، بويژه بر نقش «حاكم»، معطوف كرد. هَمِّ او بيشتر مصروف حل اين مطلب بود كه توضيحات زيستبومشناختي تا چه ميزاني ممكن است تاريخ بلوچ را روشن سازد. سالزمن در 1346ـ1347 ش/ 1967ـ 1968، 1351ـ1352 ش/ 1972ـ1973 و 1355 ش/ 1976 در ميان ايل يارمحمدزايي (شهنوازي در زمان رضاشاه) سرحد (ايران) به مطالعه پرداخت. سي. پاستنر و اس. پاستنر نيز در 1348 ش/ 1969 به تحقيق دربارة روابط زن و مرد در پنجگور، و در 1355 ش/ 1976 در يك روستاي ساحلي بلوچنشين بيرون كراچي پرداختند. در همين سال، بستور طي اقامتي كوتاه در پاي كوه تفتان در سرحد (ايران) به وصف جامعة كوچكي از كردها پرداخت. اريول نيز در 1355ـ1356 ش/ 1976ـ1977 در ميان بلوچهاي افغانستان به مطالعه مشغول شد. اين بخش نهايي حاوي اطلاعاتي دربارة جامعه و فرهنگ و اقتصاد و زيستگاه سنتي بلوچها و بر اساس تأليفات پژوهندگان و يادداشتهاي چاپ نشدة مؤلف است.
جامعة بلوچها داراي قشرهاي مختلف است. چهار طبقة اجتماعي دارد كه در اصل موروثي و حرفهاي است: حاكُمْزات، بلوچ، شهري و غلام؛
تأويل سادة اين واژهها بترتيب عبارت است از اشراف، چادرنشينان، كشاورزان، و بردگان. «حاكُم» تلفظ بلوچي «حاكِم» است، اصطلاحي كه در دورة قاجار استفاده ميشده؛
«حاكُمزات»ها خانوادههاي گسترده سردارهايي هستند كه ميتوانستند با والي در بمپور رابطة مستقيم ايجاد كنند يا آن مقام را به چنگ آورند (در بلوچستان پاكستان، نواب و سردار به يك معني است). «بلوچ»ها، چادرنشينان يا اخلاف ايلهاي چادرنشين يا بلوچهاي اصيلي هستند كه گمان ميرود نام «بلوچ» و زبان بلوچي را به بلوچستان آورده باشند. «شهري» (از واژة بلوچي «شهر» به معناي «ناحية مزروعي») به زارع آبادينشين اطلاق ميشود. «غلام» به مثابة برده به جامعة بلوچ وارد شد (واژههاي ديگري مانند «دَرزاده» و «نقيب» نيز يافت ميشود). گو اينكه بردگان داراي اصل و نسب و قيافه و رنگِ متفاوت بودند، از زمان الغاي بردهداري تنها كساني كه اصل و نسب آنها افريقايي بوده نتوانستهاند وضع اجتماعي خود را تغيير بدهند. بردهها برمبناي قانون همة كشورها آزادند، ولي دستكم تا پايان دهة 1340 ش وضع و اختيارات آنها در جامعة بلوچ چندان تغييري نكرده بود. از غلامان افريقايي كه بگذريم، تحرك در ميان مرزهاي طبقاتي ممكن است ولي چندان معمول نيست.
در درون اين طبقات، تمايزات ثانوي نيز بر مبناي ايل (زات) وجود دارد، و موقعيت نسبي «بلوچ» و «شهري» در عمل بر اساس پيوندهاي ايلي و تجربة گروههاي بخصوص، متفاوت است؛
زيرا يك گروه «شهري» ممكن است طي چند نسل ثروتي گرد آورد و اسم و رسمي پيدا كند، و يك گروه بلوچ ممكن است نام و آبروي خود را از دست بدهد. گروه «شهري» داراي طيف وسيعي است. وضع برخي از آنها معادل رعاياي وابسته به زمين و زرخريد است. بسياري از آنها احتمالاً اخلاف گروههاي قبل از بلوچها و مالك اراضي نسبتاً وسيعي هستند. اگر چه اكنون از تمام آنها در چارچوب مناسبات ايلي سخن ميرود، به احتمال زياد، اين طرز تلقي منبعث از سلطة فرهنگي بلوچهاست كه از نظر ايلي سازمان يافتهاند، وگرنه قبل از اينكه اين ناحيه صبغة بلوچي به خود بگيرد، محتملاً ساكنان آن داراي سازمان ايلي نبودهاند. ظاهراً با ورود بلوچها، كه خانوادههاي برجستة آنان توانستند اختيار برخي از آباديها را در دست گيرند و از آنها به صورت زمينة اقتدار خود استفاده كنند (گو اينكه بعضي از آنها را مهاجران بعدي از ايشان گرفتند)، راه و رسم زندگي ايلي شيوة فايق سازمان اجتماعي شده است و آرمان ايلي كه با وجود بلوچها درآميخته تمام وجوه زندگي ايشان را فراگرفته است.
سازمان ايلي بلوچ يكسان نيست. برخي از ايلها در شجرهنامهها پدرتباري صرف را دنبال ميكنند، به دختران ارثي نميدهند و در ارزيابي وضع اجتماعي به اصل و نسب مادر چندان ارجي نمينهند، حال آنكه ديگران به تبار پدر و مادر، هر دو، توجه ميكنند؛
در ارث به پسر و دختر سهمي برابر (از اراضي) ميدهند و در مسائل اجتماعي براي پدر و مادر وزني برابر قائلاند (در زبان بلوچي برخلاف زبان فارسي در اسامي خويشاوندان پدري و مادري تفاوتي وجود ندارد). الگوي شجرهنامة پدرتباري براي نشان دادن پيوند ميان گروهها و نشان دادن ارتباط سياسي و مشروعيت، و نيز به صورت وسيلهاي براي ربط دادن رويدادهاي تاريخي به زمان حاضر، به كار ميرود. در مواردي كه پدر از سركردگان مهم است و احتمال ميرود كه پسر بزرگش جانشين او شود، رسم است كه پدر، قبل از تقسيم ارث ميان همگان، سهمي اضافي براي او كنار بگذارد. اين كار كه «ميروَندي» نام دارد، بايد با رضايت ديگر پسران و دختران انجام شود.
هويت هر كس بسته به عضويت او در گروهي ايلي است، و هر گروه ايلي به يكي از چهار طبقه تعلق دارد. بسياري از ايلها امروزه به عنوان بلوچ پذيرفته شدهاند، ولي اصل و نسب غيربلوچ آنها مشخص است ـ از ايران (مثلاً نوشيروانيها)، از افغانستان (مثلاً باركزاييها)، از مسقط (احتمالاً بليديها)، يا از دره رود سند (گيچكيها). بيشتر ايلها كوچكاند و از چند صد يا حداكثر حدود هزار خانوار تشكيل شدهاند (مري با شصت هزار تن از همه پرجمعيتتر است). ازدواج ميان طبقات پيش ميآيد (بويژه در موارد نادري كه تيرهاي از ايلي كه «بلوچ» يا «شهري» بوده، «حاكمزات» شده باشد)، ولي زن نبايد با فرودست خود ازدواج كند. در مورد اصل و نسب مختلط، موقعيت اجتماعي پايينتر غالب است. گروههاي آبادينشين و چادرنشين از نظر اقتصادي پيوندهاي نزديكي با يكديگر دارند و متقابلاً به هم متكي هستند. اسامي ايلهاي عمدة هر بخشي از بلوچستان در بخش جغرافيايي (سطور پيشين) آمده است. فهرست كاملتر از آن را ميتوان در پايان كتابهاي بلوچ (1974/ 1353 ش) و جهانباني (1336 ش) يافت.
ايلهاي خاننشين در دو گروه مجزاي سراوان و جهلاوان درجهبندي شده بودند. رتبة هر يك به طرق مختلف مشخص ميشد. در شورايخان («مجلس»، «ديوان») هر كرسي به شخص خاصي تعلق داشت. كرسيهايي كه از همه به خان نزديكتر بودند بيشترين ارزش را داشتند. سردار سراوان ارشد بود و در سمت راست خان مينشست، سردار جهلاوان در سمت چپ او مينشست. پس از آن دو، ديگر سردارهاي سراوان و جهلاوان به ترتيب مقام و رتبة خود مينشستند. هدايايي نيز كه خان هنگام جلوس سرداري جديد ميداد براساس وضعي كه آن ايل در سلسله مراتب داشت تفاوت ميكرد. مبلغ پولي هم كه خان پس از مرگ يك سردار يا عضوي از خانوادة او ميپرداخت بر اساس رتبه تفاوت داشت. پس از مرگ سرداران عاليمقام، خان شخصاً به ديدن خانوادة عزادار ميرفت. مرگ سرداري متوسطالحال با ديدار پسر يا برادر خان از خانوادة عزادار برگزار ميشد. در مورد سرداران خردهپا، خان يكي از مقامات خاننشين را ميفرستاد ( >
فرهنگ جغرافيايي <
، ج 6، بخش ب، ص 112).
گذشته از طبقات، انواع ديگري از ايل مانند كُرد، برهويي، دِهوار، جتّ، جدگال ( جطگال ) ، لاسي، لُري ( لوري ) ، وميد نيز وجود دارد. اين گروهها به اعتباري بلوچ بوده و هستند و به اعتباري نيستند؛
برخي از موقعيت اجتماعي بالايي برخوردارند و برخي دونپايهاند. به هر حال، تمام اين گروهها ـ برخلاف آنهايي كه بعداً دربارة آنها بحث خواهد شد ـ اساساً جزو جامعة بلوچ به حساب ميآيند، زيرا در ساختار سياسي آن ادغام شدهاند. عموماً چنين تصور شده است كه كُردها از كردستان مهاجرت كردهاند (تصوري كه شاهدي براي اثبات آن در دست نيست). كوفچها يا كوچهاي صدر اسلام را نوعي كُرد دانستهاند (ابنحوقل، ص 309). امروزه آنها را در دو ناحيه ميتوان يافت: در پيرامون كوه تفتان در سرحد ايران و در سراوان پاكستان. اينها از نظر موقعيت اجتماعي با بلوچها برابرند. تنها وجه مميز برهوييها از بلوچها زبان آنهاست كه بسياري از واژگان آن با زبان بلوچي يكسان است (برهوييها به زبان بلوچي نيز تكلم ميكنند). هستة مركزي نواحي برهويي زبان را ميتوان سراوان ـ جهلاوان دانست، ولي برهوييزبانان پراكندهاي نيز در بسياري از قسمتهاي شمالي، از جمله در سيستان و تركمنستان، ميتوان يافت. دهوارها به گونهاي از زبان فارسي كه با تاجيكي و دري قرابت دارد تكلم ميكنند. آنها ظاهراً كشاورزان فلات، در مستنگ و سراوان ايران، بودهاند و بسا كه اخلاف كشاورزان دوران قبل از اسلام و متعلق به دورهاي باشند كه اين نواحي زيرسلطة حاكم ايالتي سيستان بوده است. در تاريخ اخير بلوچ، ايشان به عنوان «اولوسِ»/ «اُلُسِ» (رعاياي)خان، نقش مهمي بر عهده داشته و هم دهقانان فلات و هم قشر ديوانسالاري خان را تشكيل ميدادهاند ( اولوس ، كه عنوان مجلهاي بلوچي است، به معناي بلوچهايي كه به دليلي پيوندهاي ايلي آنها گسسته شده نيز به كار رفته است). رابطة ميان خان و اولوسهايش با رابطة ميان سردار و افراد ايلش تفاوت داشت. در مورد اخير، هر دو اعضاي يك قوم بودند و پيوندهاي خويشاوندي داشتند و مكلف به شركت در غم و شادي يكديگر بودند. ميان خان و اولوسهاي او مسئلة خويشاوندي يا حيثيت مشترك وجود نداشت (ن. سوئيدلر، ص 151)، و آنها مشمول خدمت نظام نبودند. بنابراين، زيرلواي خان، دهوارها موقعيتي مجزا و غيربلوچ داشتند. اين وضع در عهد باركزاييها در سراوان ايران نيز احياناً همينگونه بوده است، ولي امروزه در ميان بلوچهاي ايراني وضع آنها با «شهري»ها مشابهت دارد. جَتها و جطگالها و لاسيها (كه گمان ميرود با جَطّهاي ( رجوع کنید به 
جَتّ ) هند نسبت داشته باشند) به گونههايي از زبان سندي تكلم ميكنند. لاسيها، اولوسِ حاكم موروثيِ (جامِ) لسبلا هستند. جطگالها ساكنان دشتيارياند. جتها رعاياي خانِ كچّهياند. در ميان اولوسِ خان و جامها، لاسيها و جطها نسبتاً فرودستاند، ولي جطگالهاي دشتياري، به سبب برخورداري از خودمختاري داخلي تحتحكومت «حاكم» خويش، وضع بهتري دارند. لُريها و ميدها منفورند و چندان تفاوتي با غلامها ندارند. لريها كوليهايي هستند كه در سراسر بلوچستان سرگرداناند و به نوازندگي و كارهايي از اين نوع ميپردازند. ميدها گروههاي كوچك ماهيگير هستند كه در سواحل مكران زندگي ميكنند. مورگنستيرنه (ص 9) نخستينبار به شواهدي دست يافت كه نشان ميداد گروههايي دستكم يك بار زبان خود را از بلوچي به برهويي (زبان دراويدي) تغيير داده و سپس بار ديگر به بلوچي بازگشتهاند. بر مبناي شواهد زبانشناختي به نظر ميرسد كه برهوييهاي اصلي احتمالاً حدود هزار سال پيش، از جنوب هند مهاجرت كرده باشند (ج. بلوخ در مورگنستيرنه، ص 5 ـ6؛
والفنبين، اطلاعات شخصي). بلوچ و برهويي (چنانكه كساني در ميان برهوييها و نيز نويسندگاني نظير رومن مدعي شدهاند) دو هويت نبودهاند كه با هم مانعةالجمع باشند. بر همين اساس، نبايد گمان كنيم كه جطگالها، به دليل زبان خود، لزوماً از جَتها يا لاسيها هستند. ميدها احتمالاً وابسته به گروهي متعلق به پيش از اسلام و شايد اخلاف ماهيخواراني (ايختيوفاگي) هستند كه ناوگان اسكندر آنها را ديد. جطها و جطگالها (معناي تحتاللفظي: «جط زبانان»)، وزطّ (در منابع اسلامي اوليه) شايد اخلاف يوتيه يا اوتيي هاي امپراتوري هخامنشي و بازماندگان گروه آبادينشين متقدمي از اصل و نسب هندي باشند (قس برونر، ص 772). غلامان باقيمانده از طريق داد و ستد با مسقطيها و عمدتاً در قرن سيزدهم و اوايل قرن چهاردهم به آنجا آورده شده بودند.
رابطة ميان بلوچها و پشتوها نيز شايان توجه است. پشتوها در ايالت بلوچستان پاكستان اقليت بسيار وسيعي تشكيل ميدهند. بيشتر آنها در بخشهاي شمالي، يعني جايي كه هرگز در تصرف بلوچها نبوده است، زندگي ميكنند، ولي بازرگانان و سوداگران پشتو در ديگر نقاط ايالت هم يافت ميشوند. بارث (1964) نشان ميدهد كه مرز فرهنگي ميان بلوچ و پشتو در شمالشرقي بلوچستان (پاكستان)، بدون جابهجايي جمعيت، بهآهستگي و بهتناوب به ضرر پشتوها به سوي شمال در حركت بوده است. گروههايي كه قبلاً پشتو بوده و به زبان پشتو تكلم ميكردهاند ضمن سفر او در 1339 ش بلوچي زبان بوده و از جانب خود و ديگران بلوچ شمرده ميشدهاند. ديگران گفتهاند كه مَريها به سبب تشابهات موجود در سازمان ايلي خود ممكن است اصل و نسب پشتو داشته باشند. اگرچه به سبب وجود چند عامل (مانند نرخ نسبي رشد جمعيت و جسارت و دارايي بيشتر)، ميبايست عليالقاعده اوضاع در جهت مخالف تغيير يافته باشد، با مقايسة شيوههايي كه بر اساس آن روابط اجتماعي و سياسي آنها سامان يافته است، جذب پشتوها در بلوچها قابل پيشبيني بوده است. ساختار جامعة بلوچي زبان با مسئلة ادغام مهاجران و پناهندگان سازگارتر است. به سبب بينظميهايي كه به مدت بيش از يك قرن قبل از ادغام جامعة بلوچها در هند به صورتي مزمن در اين ناحيه وجود داشت، گروههاي بسياري كلاً به شكل دستههايي از پناهندگان درآمدند. الگوي كل نظام پشتو را ميتوان به چند برادر تشبيه كرد كه هر يك انتظار دارد با ديگران برابر باشد، اما جامعة بلوچ، گرچه به ظاهر مبتني بر همان مفاهيم خويشاوندي و نَسَب است، مبتني بر شورايي پايبند و معتقد به مساوات ( در حقوق، منابع، امكانات ) در مورد همة افراد جامعه، نيست. دفاع از شرف نزد بلوچ مهم است، ولي الگوي اساسي جامعة آنها عبارت از رابطة ميان پدر و پسران اوست. كساني كه به جامعة بلوچ پناهنده ميشوند، با رفتار و گفتاري همانندِ بلوچها در آن مأمني مييابند، و در آن جامعه جذب ميشوند (البته جذب ظاهري پشتوها در بلوچها را به طرق ديگري نيز ميتوان تبيين كرد. مثلاً پشتوها ممكن است صرفاً بر اثر منزوي شدن از جامعة خود بلوچ شده باشند. پديدة تغيير هويت و رابطة آن با تغيير زبان و تغيير موقعيت اجتماعي مستلزم بررسيهاي دقيق بيشتري است).
ادامه دارد






نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4575
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست