responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 457

 

بَبْر ، پستاندار گوشتخوار معروف آسیایی . خاستگاه نژاد ببر را سیبری دانسته اند ( > فرهنگ بزرگ دایرة المعارفی لاروس < ، ذیل "tigre" )؛ اما در روزگاران تاریخی زیستگاه طبیعی ببر اندک اندک از منچوری و جنوب سیبری در شمال ، به مشرق ترکیّه ، ایران ، هند، برمه ، هندوچین ، مالزی و جاهای دیگر در شرق آسیا گسترش یافت ( آمریکانا ، ذیل "tiger" )؛ ازینرو، گفتة ارسطو (به نقل دَمیری ، ج 1، ص 159)، که «ببر... خاصّتاً در سرزمین حبشه می باشد و نه در جای دیگر» درست نیست . ببر در طیّ این مهاجرت به جنوب و جنوب شرقی آسیا خود را چنان با اوضاع بیشه های انبوه و نواحی تالابی بویژه در شبه قاره هند سازگار ساخته و چندان در آنجا نشأ و نما کرده که از قدیم هندوستان را موطن اصلی ببر می دانسته اند (مثلاً، قزوینی ، ص 255؛ دمیری ، همانجا).

واژه ببر (با تلفظهای مختلف آن در زبانهای اردو، فارسی ، عربی ، و جز اینها) ظاهراً به babhru در سنسکریت باز می گردد، به معنیِ «قهوه ای تیره ، حنایی رنگ ، زرد مایل به قهوه ای »، در اشاره به رنگ پوست ببر (مونیر ـ ویلیامز ، ص 721)، همچنانکه نام این جانور در لاتینی و یونانی ، tigris ، با واژه های تیر (= خدنگ ) و تیز فارسی خویشاوند است ، و از منشأ ایرانی آن حکایت می کند ( فرهنگ وبستر ، ذیل "tiger" ).

نظر به صولت و درنده خویی ببر، طبیعتاً افسانه ها و خرافات و آیینهای بسیار درباره این جانور در موطن عمده آن پدید آمده است ، مثلاً: پرستش ببر نزد برخی از اقوام هندوستان ؛ جشنواره ببر در نپال که در طی آن ، ببرپرستان خود را به شکل ببر درمی آورند و می رقصند؛ استعمال انیاب و چنگ و سبیل ببر در تعویذهای مخصوصِ جلب محبّت یا پیشگیری از جن زدگی ؛ اعتقاد به این که خوردن گوشت ببر دل و جرئت می بخشد (در شمال هند و در کُره )؛ و وهمی بیمارگونه که برخی به آن دچار شده می پندارند که ببر گردیده اند (برای اطلاع بیشتر دربارة پندارها و مراسم اقوام گوناگون هند درباره ببر رجوع کنید به > د. دین و اخلاق < ، ذیل "Animals" ).

برعکس ، در کشورهایی که ببر در آنها کمیاب یا ناشناخته بوده (از ایران زمین به سوی مغرب ) روایات و پندارها درباره آن نسبتاً اندک است . ایرانیان پیش از اسلام ببر (در پَهلَوی : bawr ) را یکی از پانزده گونه جانور زیانمند و منحوسی می دانستند که اهریمن از منشأ «گُرگِ» مِثالی در عالَم سفلی بیافرید (بُندَهِشْ ، ص 99ـ100). ارسطو (ص 366 - 367)، واضع علم منطق ، مطلبی غیرمنطقی دربارة ببر آورده است : «گمان می رود که سگهای هندی از ( جفتگیری ) جانوری که به یونانی تاغریس ( کذا، در ترجمة عربی یوحنا بن بطریق ) نام دارد، با سگ به وجود می آیند... ( بدین منظور ) ماده سگها را می گیرند و در بیابانها می بندند تا در آنجا جفتگیری کنند؛ لذا اگر جانوران درنده نیازمند به سِفاد نباشند، بسیاری از آن سگها را می خورند». از این گونه اقوال خیالی و بی اساسِ ناشی از فقدان اطلاعات دست اوّل درباره ببر، در آثار برخی از نویسندگان دوره اسلامی هم یافت می شود. مثلاً، دربارة خلقت ببر، دمیری ( همانجا ) و نویری (ج 9، ص 242 - 243) نقل کرده اند که ببر از جفتگیری ماده شیر و «زَبْرَقان » یا «زَبْرَق » (جانوری افسانه ای ؟ رجوع کنید به مسعودی ، ج 3، ص 11ـ13) پدید می آید (با این حال ، دمیری ( همانجا ) می گوید که ببر مانند «ابن آوی '» ( = شغال ) است !). برخی دیگر از عقاید یا خرافات درباره ببر چنین است : شیر و ببر با هم «تَسالُم » دارند اما شیر و پلنگ با هم دشمن اند، و چنانچه شیر و پلنگ با هم در افتند، ببر شیر را یاری می دهد (جاحظ ، ج 6، ص 320، ج 7، ص 130؛ اما قزوینی (همانجا) می گوید: «میان ببر و شیر دشمنی هست ، و هرگاه ببر قصد پلنگی کند، شیر پلنگ را یاری می دهد»، یعنی درست معکوس گفته جاحظ ؛ نیز رجوع کنید به نظرِ باز هم متفاوت دمیری ، همانجا)؛ میان ببر و عقرب دوستی هست ، و بسا که کژدم در موی ببر لانه می کند (قزوینی ، همانجا)؛ اگر قاپ زانوی ببر بر مچ دست چاپاری بسته شود، وی از راهپیمایی خسته نمی شود ولو روزی بیست فرسنگ راه برود (دمیری ، همانجا؛ قزوینی ، همانجا)؛ «ببر که هار شود، اگر شیری به

او برخورد، شیر در برابر او می خوابد تا ببر در گوش شیر بول کند، از ترس او و برای ترساندن او » (نویری ، همانجا، به نقل از محمد بن ابراهیم کُتُبی ( 632 - 718 ) ؛ این نکتة عجیب اخیر را در این بیت خسروی بخارایی ، معاصر ملک خسرو، آخرین سلطان غزنوی ، هم می یابیم : «یا به کردار ببر بر سرِ شیر / چیره گَرد و به گوشش اندر میز»، به نقل دهخدا، ذیل «ببر») ؛ ماده ببر به وسیله باد آبستن می شود (دمیری ، همانجا؛ نویری ، همانجا)؛ از بوی دود پوست ببر مورچه به وجود می آید (قزوینی ، همانجا). اما در کنار اینها، مطالب واقعی نمایی هم که ظاهراً مبتنی بر مشاهدات عینی راویان است دیده می شود، مثلاً: اگر ببر تیر بخورد و زخمی شود، هار می گردد، و در این صورت همة درندگان بزرگ چون شیر و پلنگ از او وحشت می کنند (جاحظ ، ج 7، ص 64؛ قزوینی ، همانجا)؛ ببرها، همچون شیر و گرگ و پلنگ ، در حال اسارت ، ولو دیر زمانی نزد ما بمانند، «تَلاقُح » نمی کنند (جاحظ ، ج 7، ص 187)؛ برخلاف گرگ ، ببر متعرّض آدمیان نمی شود، مگر پس از اینکه پیر و از شکار وحوش عاجز شود، و اگر سخت گرسنه نباشد و آدمیزاده ای از نزدیک او بگذرد، ببر متعرّض او نمی شود (جاحظ ، ج 6، ص 408؛ قزوینی ، همانجا، این مطلب را به این شکل نادرست و ناقص از او نقل کرده است : «و إذا هَرِمَ لا یَتَعَرضّ لِلناس بِخِلاف الذئب »)؛ چون بیمار شود، سگی را می خورد، و مرضش زایل می شود (قزوینی ، همانجا)؛ هیچکس قادر به صید ( زندة ) او نیست ؛ ( اگر بخواهند ببر را در قفس نگه دارند ) بچه های او را می دزدند و در آوندهای شیشه ای می گذارند و بر اسبهای تیزتک سوار می کنند ( و می بَرند ) ، و چنانچه پدرشان به ربایندگان برسد، یکی از آوندها را برای او می اندازند، آنگاه ببر به نظارة آن و به چاره جویی برای درآوردن بچة خود از آن مشغول می شود، بدینسان ربایندگان بقیة بچه ها را در میبرند و از آن پس تربیت می کنند (دمیری ، همانجا؛ نویری ، همانجا). دمیری (همانجا) و قزوینی (همانجا) برای زَهره و پوست ببر منافعی هم ذکر کرده اند: طِلای ( = اندودن ) زهره آن با آب بر سَرِ صاحبِ سرسام آشکارا سودمند است ؛ اگر کسی که کِرم کدو دارد بر پوست ببر بنشیند، کرمش دفع می شود، و تدخین پوست ببر در زیرِ نشین کسی که دچار تب غِبّ باشد تبش را زایل می کند (خاصیت اخیر را فقط قزوینی ذکر کرده است ). درباره دیگر «خواص » پزشکی ببر، حکیم مؤمن (ص 145)، فقط می گوید: «ببر ( که ) شیر بلاد هند است در جمیع خواص قویتر از اسد است ».

در ایران ، به گزارش سازمان حفاظت محیط زیست در 1356 ش /1977، نژاد ببر (معروف به «ببر خزری » = Panthera ris virgata ¨ tig ) که زیستگاه آن ظاهراً بیشه های پایین دست کوهها و جنگلهای «خرابة » اطراف دریای خزر بوده ، احتمالاً منقرض شده است ؛ آخرین گزارش معتبر از دیده شدن ببر در ایران در 1337 ش بوده است ، و از روی پوستها و عکسهای بازمانده از «ببر خزری » چنین به نظر می رسد که این ببر قدری کمرنگتر و، از حیث جثّه ، تنومندتر از ببر هند بوده است ( رجوع کنید به هرینگتون و دیگران ، ص 72، 90 و تصویر 27).

گذشته از این بازمانده های محسوس ، در ادب فارسی به ببر، به عنوان پادشاه جانوران یا دَدی جبّار و مهیب و دلیر، اشارات فراوانی رفته است (بسیاری از آنها را دهخدا، گرد آورده است ).

مشهورترین یادگار افسانه ای ببر، جامه زره مانندی بوده است به نام «ببرِ بَیان » یا «ببر» که ، به گفتة فردوسی ، از پوست پلنگ ، معجزه آسا و آسیب ناپذیر بوده و رستم در روز نبرد آن را می پوشیده است (به نقل دهخدا، ذیل «ببربیان »).


منابع :
(1) ارسطو، طباع الحیوان ، ترجمه یوحنابن بطریق ، چاپ عبدالرحمن بدوی ، کویت 1977؛
(2) بُندَهِش ، ( گردآوری ) فرنبغ دادگی ، ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369 ش ؛
(3) عمرو بن بحر جاحظ ، کتاب الحیوان ، چاپ عبد السلام محمد هارون ، بیروت 1969؛
(4) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن ، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ( تاریخ مقدمه 1402 ) ؛
(5) محمدبن موسی دمیری ، حیاة الحیوان الکبری ، قاهره 1390/1970؛
(6) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران 1325ـ1361 ش ؛
(7) زکریا بن محمد قزوینی ، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، قاهره 1390/1970؛
(8) علی بن حسین مسعودی ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ و ترجمه فرانسوی باربیه دو منار و پاوه دو کورتی ، ج 3، پاریس 1917، چاپ افست تهران 1970؛
(9) احمد بن عبدالوهاب نویری ، نهایة الارب فی فنون الادب ، قاهره ( 1923ـ1955 ) ؛
(10) فرد ا. هرینگتون و دیگران ، راهنمای پستانداران ایران ، تهران 1977؛


(11) Encyclopaedia of religion and ethics , ed. James Hastings, Edinburgh 1980-1981, s.v. "Animals" (by Northcote W. Thomas);
(12) The Encyclopadia Americana , Danbury 1984, s.v. ،، Tiger ,, (by George B. Schaller);
(13) Grand dictionnaire encyclopإdique Larousse , Paris 1982-1985;
(14) Monier Monier-Williams, A Sanskrit-English dictionary..., ed. E. Leumann [etal.], Oxford 1979;
(15) Webster's third new international dictionary , Springfield 1981.

/ هوشنگ اعلم /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 457
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست