responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4510

 

جُبَیْلَه ، شهری در عربستان سعودی . شهر کوچک جبیله در پنجاه کیلومتری شمال غربی شهر ریاض ، بین آبادی اَلعُیَیْنَه در مغرب و شهر دِرْعِیَّه در جنوب شرقی ، در َ54 24 عرض شمالی و َ27 46 طول شرقی ، در مسیر ریاض ـ بُرَیده * واقع است . جبیله در دشت قرار دارد و با دو جاده به ریاض متصل می شود. این جاده ها میان تپه هایی به ارتفاع هفتصد تا هشتصد متر کشیده شده اند. یکی از این جاده ها از منطقة صخره ای میان ساحل شرقی وادی حنیفه و ریاض می گذرد و دیگری تا دِرْعیّه * امتداد می یابد و پس از عبور از بستر وادی حنیفه ، به جبیله می رسد. این دو جاده از نظر اقتصادی مهم اند، زیرا امکان حمل و نقل محصولات جبیله را به ریاض فراهم می آورند. در 1340ش / 1961 جادة جدیدی از ریاض به بُرَیده احداث گردید که مسیری مناسب به سمت شمال است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل مادّه ).

از میان جغرافی نویسان متقدم مسلمان ، یاقوت حموی (ذیل مادّه ) به جبیله ای در بحرین اشاره کرده که قصبة قبیلة بنی عامربن حارث بن اَنْمار بوده است و به نظر نمی رسد با شهر

موردنظر ارتباطی داشته باشد (نیز رجوع کنید به نجدی ، ج 3، ص 151). امین ریحانی (ص 25) جبیله را از قریه های قدیمی بنوحنیفه در نجد * و مسکن مُسَیلمة کذّاب ، از مدعیان نبوت در زمان پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم ، به شمار آورده است . به نوشتة برخی ، تپه ماهورهای سمت راست وادی حنیفه در نزدیکی جبیله ــ که در محل «قبورالصحابه » نامیده می شوند ــ مدفن جنگجویانی است که در نبرد عَقْرَباء شهید شدند ( رجوع کنید بهکحّاله ، ص 104؛ ریحانی ، ص 38ـ39). نبرد عقرباء در سال یازدهم هجرت در سرزمین یَمامه بین سپاه مسلمانان به فرماندهی خالدبن ولید و سپاه مسیلمه در گرفت . بعضی پنداشته اند که دامنة این نبرد تا شمال شهر کنونی جبیله و باغ آن ، عقرباء، گسترده شده بوده است . در این نبرد 200 ، 1 تن از اصحاب پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم به شهادت رسیدند که هفتصد تن آنان حافظان قرآن بودند، از جمله زید برادر عمربن خطّاب ( رجوع کنید بهبلاذری ، ص 121ـ127؛ ابن اعثم کوفی ، ج 1، ص 30ـ31، 34؛ طبری ، ج 3، ص 286ـ290؛ د. اسلام ، همانجا).

در 850، جبیله به آل یزید تعلق داشت . شوکت این خاندان در پی حملة موسی بن ربیعة بن مانع مرادی ، امیر درعیّه ، از میان رفت و افراد آن پراکنده شدند. گفته اند که آل دُغَیْثِر در درعیّه ، نسب از بازماندگان آل یزید می برند. آل یزید خود یکی از شعب طایفة بنوحنیفه (بن لُجَیْم بن وائل ) بودند و بنوحنیفه در نبرد عقرباء از مسیلمه حمایت کردند ( رجوع کنید به عثمان بن عبداللّه ، ج 1، ص 16ـ17، ج 2، ص 6؛ د. اسلام ، همانجا). در اواسط سدة دوازدهم ، شهر جبیله ، عُیَیْنه و حُرَیْمَله محل نخستین برخورد محمدبن عبدالوهاب (متوفی ح 1206)، مؤسس مذهب وهابیه ، با دشمنانش (قبایلی از اَحْسا * ) بود. محمدبن عبدالوهاب و پیروانش نخستین پیروزیها را در این شهرها به دست آوردند و سپس دامنة آن را به اطراف گستراندند (ریحانی ، ص 62ـ63). پیش از قیام محمدبن عبدالوهاب ، مردم این شهرها و همچنین منطقة شرقی شبه جزیرة عربستان ، قبور اولیا و بزرگان را زیارت می کردند و حتی برای درختان قداست قائل بودند و نذرهای خود را تقدیمشان می کردند. ابن وهاب پس از تسلط بر نجد، با کمک شاگردش (عثمان بن مُعَمَّر، حاکم عُیَیْنه ) قبور و بقاع صحابه ای را که در جبیله بود ــ از جمله قبر زیدبن خطّاب را که مورد تکریم مردم بود ــ ویران کرد. پس از خراب کردن قبر زید، برخی از بیابان نشینان از شدت اعتقاد به زید، منتظر بودند که خداوند بلایی بر ابن وهاب نازل کند (عثمان بن عبداللّه ، ج 1، ص 9ـ10؛ ریحانی ، ص 35، 38). در 1172 در نبرد سخت میان عُرَیْعَربن دجین بن سعدون (حاکم احساء در 1166ـ 1188) و محمدبن سعود (متوفی 1179، نخستین فرمانروای سعودیها) در جبیله ، عده ای کشته شدند و شهر آسیب دید. این نبرد در نهایت به صلح انجامید (خزعل ، ص 258ـ261).

جان گوردون لوریمر ، که در اواخر قرن سیزدهم / نوزدهم از جبیله دیدن کرده ، نوشته است فقط چهار خانواده از قبایل کم اهمیت ، ساکنان دائمی دهکده بودند اما در زمستان حدود پنجاه خانوادة کشاورز، عمدتاً از مَلْحَم و تعداد کمی از سَلبوخ ، به این دهکده می آمدند. به تصریح لوریمر، جبیله پیش از آن روستایی بزرگ بوده است . محصولات کشاورزی آن گندم ، جو، یونجه ، هندوانه و خربزه بوده و خرمای اندکی داشته است . در دو سوی

وادی حنیفه زمینهای کشاورزی قرار داشتند و با چاههای متعدد آبیاری می شدند (لوریمر، ج 7، ص 626). در اواسط سدة چهاردهم / بیستم نیز هنگامی که ملک عبدالعزیز، پادشاه سعودی (متوفی 1332 ش )، از جبیله دیدن کرد، در این آبادی گروههای عرب منتسب به بنوحنیفه ساکن بودند و آثاری از قبور صحابه در آنجا دیده می شد ( رجوع کنید به یاسین ، ص 28).


منابع :
(1) ابن اعثم کوفی ، کتاب الفتوح ، چاپ علی شیری ، بیروت 1411/1991؛
(2) اطلس المملکة العربیة السعودیة ، ریاض : وزارة التعلیم العالی ، 1420/2000؛
(3) بلاذری (بیروت )؛
(4) حسین خلف خزعل ، حیاة الشیخ محمدبن عبدالوهاب ، بیروت ?( 1388/ 1968 ) ؛
(5) امین ریحانی ، تاریخ نجدالحدیث و ملحقاته ، بیروت 1954؛
(6) طبری ، تاریخ (بیروت )؛
(7) عثمان بن عبداللّه ، عنوان المجد فی تاریخ نجد ، ریاض : مکتبة الریاض الحدیثة ، ( بی تا. ) ؛
(8) عمررضا کحّاله ، جغرافیة شبه جزیرة العرب ، چاپ احمدعلی ، مکه 1384/1964؛
(9) موسوعة اسماء الاماکن فی المملکة العربیة السعودیة ، ریاض : دارة الملک عبدالعزیز، 1424/2003؛
(10) محمد نجدی ، صحیح الاخبار عمّا فی بلاد العرب من الا´ثار ، بیروت 1392/ 1972؛
(11) یوسف یاسین ، الرّحلات الملکیّة : رحلات جلالة الملک عبدالعزیز الی مکة المکرمة و جدة و المدینة المنورة و الریاض ، ( ریاض ) 1419/1999؛
(12) یاقوت حموی ؛


(13) EI 2 , s.v. "Al- Djubayla" (by R. L. Headey);
(14) J. G. Lorimer, Gazetteer of the Persian Gulf, , Oma ¦n, and central Arabia, Buckinghamshire 1986.

/ محمدرضا خسروی /



جَت (جات )، قوم بزرگ هندی . این قوم قدیمی در شمال غربی شبه قارة هند، در پنجاب (هند و پاکستان )، راجپوتانا، صحرای هندوستان (ایالت راجستان هند)، درة رودخانة سند و ایالت سند و بلوچستان ساکن هستند (بالفور ، ذیل "Jat" ؛
تیت ، قسمت 4، ص 310). گروههای بزرگی از این قوم ، در شرق و جنوب افغانستان (فیض محمد، ص 147؛
فرخ ، ص 81) و سیستان و بلوچستان ایران سکونت دارند (تیت ،



قسمت 4، ص 302ـ303، 310؛
فیروزان ، ص 32). نام جَت به صورتهای جات ، جِت ، جات ، زُطّ، جَتّه و جَتّان آمده است ( رجوع کنید بهکوفی ، ص 47؛
یاقوت حموی ، ج 4، ص 773؛
بکری ، ص 145؛
واله اصفهانی ، ص 244؛
نَدَوی ، ص 24؛
پاتینجر، ص 26؛
عبرت لاهوری ، ص 236). قوم جت ظاهراً منشأ سکائی دارد (نهرو، ج 1، ص 246؛
بالفور، همانجا). به نوشتة بالفور (همانجا)، جغرافی نویسان معروف باستان نظیر استرابون ، بطلمیوس و پلینیوس از این قوم با اسامی زانتی ، زوتی و جَتی یاد کرده اند (نیز رجوع کنید به استرابون ، ج 5، ص 261). بالفور همچنین احتمال داده است که اقوام جت و داهه قوم واحدی بوده اند که از ماساژتها جدا شده اند (همانجا). جتهای پنجاب عقیده داشتند که اجدادشان در قرون بسیار دور از آسیای میانه مهاجرت کرده اند (تیت ، قسمت 4، ص 302)، این عقیده با نظریة بالفور (همانجا) مبنی بر اینکه سرزمین مادری جتها در کنار جیحون قرار داشت ، مطابقت دارد. شواهد موجود حاکی از آن است که قوم جت مردم یکدستی نبودند و از دوران باستان تا قرون اخیر با اقوام گوناگون اختلاط داشته اند. مناسبات جتها با میدها ( رجوع کنید بهمجمل التواریخ والقصص ، ص 107ـ 108؛
تیت ، قسمت 4، ص 310ـ311) و پیوندهای طولانی آنان با گوجر ها (گاودارها)، بلوچها و افغانها (تیت ، قسمت 4، ص 302ـ 303، 309ـ312)، در پیدایش و گسترش قوم جت مؤثر بوده است . آنچه این نظر را تقویت می کند، تفاوتهای فراوان میان اشراف و عامة جت و روایات چندگانه در بارهمنشأ پیدایش آنهاست . طبقة ممتاز جتهای پنجابی که راجپوتان رتهور نامیده می شدند، مردمی ورزیده ، تنومند، زیبا و دلیر توصیف شده اند (الفینستون ، ج 1، ص 8). مردان راجپوت آن دسته از فرزندان خود را که مادرانشان از عامة طبقات پایین و خدمتگزاران طبقاتِ بالا (سودراها؛
رجوع کنید بهحکمت ، ص 16ـ17) بودند، جت خطاب می کردند (بالفور، همانجا). جتهای گجرات که در زمان جلال الدین اکبرشاه (963ـ 1014) مالک بخش اعظم این ناحیه بودند، خود را از نسل مردی به نام دهودی می دانستند که همراه سلطان محمود غزنوی به گجرات آمده بود (تیت ، قسمت 4، ص 314). جتها زمانی از اشراف زمیندار هند به شمار می آمدند، اما پس از غلبة اقوام و قبایل دیگر، جایگاه خود را از دست دادند (بالفور، همانجا). آنها اغلب کشاورزند و به گفتة پاتینجر (همانجا) جت به معنای برزگر است (نیز رجوع کنید به بالفور، همانجا). دامداری نیز از مشاغل قدیمی آنهاست ( رجوع کنید به لاپیدوس ، ص 444). شغل عمدة جتهای ناحیة سند، شترداری بود (نمکین بهکری ، ص 239 و پانویس ). جتها عموماً پیرو مذاهب هندو، اسلام و سیخ / سیک هستند که سیخها و هندوها پس از تقسیم شبه قاره به دو کشور هند و پاکستان ، از پنجاب غربی (پاکستان ) به پنجاب شرقی (هند) مهاجرت کرده اند (حکمت ، ص 230).

جتهای خاورمیانه . جتها که نخستین مورخان مسلمان از آنان با نام زُطّ (معرّبِ جَتّ رجوع کنید به بستانی ، ذیل «زطّ»؛
د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل "Zutt" ) یاد کرده اند، از دوران ساسانیان در بعضی سواحل و جزایر شمالی و جنوبی خلیج فارس حضور داشتند ( رجوع کنید به حمزة اصفهانی ، ص 38؛
بلعمی ، ج 1، ص 407؛
باش اعیان عباسی ، ج 1، ص 136). اَعراب در قرن اول اسلامی زطها را می شناختند (گردیزی ، ص 176، پانویس 4). دلایل مهاجرت این مردم به نواحی جنوبی ایران ، با وجود توجیهاتی که بعضی مورخان قدیم آورده اند، همچنان نامعلوم است . بعضی از اینان تا کوهپایه های حومة رامهرمز در شرق خوزستان پیش رفتند و در ناحیه ای که به نام آنان زط خوانده شد، ساکن شدند ( رجوع کنید به ابن حوقل ، ص 252؛
مقدسی ، ص 420؛
لسترنج ، ص 244؛
اشپولر، ج 1، ص 439). با نخستین پیروزیهای اعراب مسلمان در اهواز، زطهای خوزستان ، همراه گروههایی دیگر از بومیان اسیر شدند. خلیفة دوم همگی آنان را به شرط پرداخت خراج ، آزاد کرد (بلاذری ، ص 532)؛
گروههایی از آنان ، پس از آگاهی از پیوستن اَسواران ایرانی به مسلمانان که از قبیلة بنی تمیم بودند، به طایفة بنوحنظه از طوایفِ تمیمی برای یاری رساندن در جنگ پیوستند (همان ، ص 520، 522). ابوسالمة زطی که به درستکاری شهرت داشت ، در سال 35، سرکردة نگهبانان بیت المال بصره بود و پس از قتل خلیفة سوم ، از تحویل بیت المال به طلحه و زبیر خودداری کرد. با این حال از تسلیم بیت المال به عثمان بن حُنیف انصاری ، والی امیرمؤمنان علیه السلام ، هم سرپیچی کرد و در جنگ با عبداللّه بن زبیر کشته شد (همان ، ص 523 ـ524).

جنگجویان زط در تصرف نواحی داخلی ایران شرکت داشتند و همراه عبداللّه بن عامر (متوفی 59) تا خراسان پیش رفتند. معاویه در سال 50، و سپس ولیدبن عبدالملک در 86، گروههایی از زطها را به سواحل شام و انطاکیه فرستادند (ص 221ـ222، 524). گویا عبدالرحمان اوزاعی * (88 ـ157)، فقیه نامور ناحیة شامات و پیشوای یکی از اولین مذاهب فقهی ، از همین مردم بوده است ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل " ¨t ¦"Dja ؛
نیز رجوع کنید به ذهبی ، حوادث و وفیات 141ـ160 ه ، ص 483ـ 485). زطهای خوزستان و عراق در 82 به شورش عبدالرحمان بن محمدبن اشعث پیوستند و حجاج بن یوسف پس از پیروزی بر ابن اشعث ، تمام امتیازات زطها را که با پیوستن به طوایف بنی تمیم به دست آورده بودند،



لغو کرد (بلاذری ، ص 520 ـ521). حجاج چند سال پس از این شورشها، بُدیل بن طَهْفة بَجَلی را روانة سند کرد که در جنگ با قوم جت کشته شد (همان ، ص 612). پس از او محمدبن قاسم ثقفی ، عموزادة حجاج ، به سند رفت و پس از جنگهای متعدد در فاصلة سالهای 92 تا 96 و پیروزی بر قوم جت ، سرزمین سند را فتح کرد و گروههایی از جتها را به عراق فرستاد ( رجوع کنید به همان ، ص 612ـ 618؛
کوفی ، ص 121ـ122، 132 و جاهای دیگر). وی همچنین برای تنبیه و مجازات جتهای شورشی که همچنان پایبند مذهب قدیم خود بودند، همان مرتبة اجتماعی نازلی را که شاهان قدیم سند برای آنان تعیین کرده بودند، برای ایشان باقی گذاشت ( رجوع کنید بهکوفی ، ص 47، 214ـ216). جتها در فاصلة سالهای 160 و 164 علیه مسلمانان شوریدند و سرانجام مغلوب لیث بن طُرَیْف شدند (یعقوبی ، ج 2، ص 398). زطهای عراق و خوزستان نیز در اوایل خلافت هارون الرشید یکی از بطایح (= شوره زارهای ) میان بصره و بغداد را در اختیار خود گرفتند و به راهزنی پرداختند. آنان ، پس از الحاق تدریجی گروههای بردگان فراری ، تدریجاً دامنة غارتگریهای خود را گسترش دادند و در سالهای آخر خلافت مأمون راههای آبی میان بصره و بغداد را قطع کردند. معتصم عباسی (حک : 218ـ227)، در 219، عُجَیْف بن عَنْبَسه خراسانی را به جنگ آنان فرستاد. او در ذیحجّة همان سال زطیان را در هم شکست و هزاران تن از آنان را در عاشورای 220 به بغداد آورد. به دستور معتصم گروهی را به خانقین و اغلب آنان را به عینِ زَرْبِه در مرزهای روم فرستادند. رومیان در 241 عین زربه را اشغال کردند و تمام زطیان را به اسارت گرفتند (بلاذری ، ص 235؛
گردیزی ، ص 177؛
ابن خلدون ، ج 3، ص 321، 347). ظاهراً داستانهای زطیان در آن روزگار، بخشی از فرهنگ شفاهی عرب شده بود ( رجوع کنید بهمسعودی ، ج 8، ص 162). در اواخر قرن چهارم هجری ، هنگام درگیری ابونصرشاه فیروز با بهاءالدولة بویی ، زطها را بخشی از لشکریان ابونصرشاه ذکر کرده اند (ابن اثیر، ج 9، ص 160). پس از آن منابع از آنان یادی نکرده اند.

جتهای سند. بعضی جتها خود را از نسل محمدبن هارون مکرانی می دانند که در سال 82، پس از فتح مکران به دست محمدبن قاسم ، از آنجا گریخته و به سند رفت (قانع ، ج 3، بخش 1، ص 55 ـ56، 61). جتهای سند در 417، هنگام بازگشت محمود غزنوی از فتح سومنات ، آسیبهای فراوانی به لشکریانش وارد آوردند. او نیز در 418، با صدها قایق جنگی از طریق رودخانة سند به سرزمین آنها رفت و علی رغم پایداری جتها، بر آنان پیروز شد و با اسیران بسیار به غزنین بازگشت (گردیزی ، ص 414ـ 415). در 425، احمد یِنالْتْکین حاکم غزنوی سند، بر ضد سلطان مسعود شورید. جتهای سند به امید دریافت پاداش در جنگ علیه مسعود شرکت جستند و سرانجام ینالتکین را کشتند ( رجوع کنید به گردیزی ، ص 425، 431؛
بیهقی ، ص 559 ـ560).

از قرن پنجم تا قرن هفتم هجری ، ذکر اقوام جت ، تنها در بعضی تواریخ عمومی نظیر مجمل التواریخ و القصص (ص 107ـ 108) آمده است . در زمان غلامشاهیان دهلی (602ـ962)، معروف به ملوک شمسی ، گروههایی از مردم جت به خدمت آنان در آمدند ( رجوع کنید به منهاج سراج ، ج 2، ص 27). قلمرو جتهای اطراف دهلی ، در سالهای 800 و 801 به اشغال قوای امیرتیمور در آمد و خسارتهای فراوانی به آنان وارد شد ( رجوع کنید به غیاث الدین علی یزدی ، ص 97ـ99؛
نظام الدین شامی ، ص 185؛
واله اصفهانی ، ص 244). جتهای ناحیة مولتان پنجاب در قرن نهم و دهم ، اتباع دولت لَنْگائیان * (847ـ932) بودند و در آخرین لشکرکشی نافرجام محمود لنگائی (908ـ930) علیه حسن شاه ارغون * (928ـ 962)، شرکت داشتند ( رجوع کنید به بکری ، ص 145، 153؛
قانع ، ج 3، بخش 1، ص 28). جتها پس از یک قرن هم زیستی با دولت بابری هند، از آغازحکومت شاه جهان (1037ـ 1068) به بعد شورشهایی برپا کردند که به تناوب تا نابودی بابریان ادامه داشت . این شورشها که با سخت گیریهای مذهبی اورنگ زیب (1068ـ1118) علیه غیرمسلمانان شدت گرفته بود، پس از مرگ او به تشکیل امارتهای مستقل جتها و جدایی قلمرو آنان از دولت بابری هندوستان منجر شد ( رجوع کنید به لاپیدوس ، ص 444ـ 445؛
باسورث ، ص 213). جتهای شهر مقدّس متهرا (متهورا) از شهرهای ایالت اوتارپِرادِش (در شمال آگره )،در 1047، حاکم ناحیه ، مرشدقلی خان فوج دار، را کشتند و خود مغلوب قوای شاه جهان شدند (کنبو، ج 2، ص 221ـ 222). آنان در 1079 به رهبری گوکله تلپتی علیه اورنگ زیب شوریدند(آفتاب اصغر،ص 390). در 1097 خان جهان کوکلتاش (متوفی 1099) مأمور سرکوبیِ شورش جتها در اکبرآباد (آگره ) شد (صمصام الدوله شاهنوازخان ، ج 1، ص 809 ـ810؛
نیز رجوع کنید به سریواستاوا ، ص 342). چورامِنْ، سرکردة جتهای بهرتپور (از شهرهای راجستان )، از گرفتاریهای اورنگ زیب در جنگهای دکن سود جست و به غارتگری پرداخت و پس از فوت پادشاه کهنسال هند، عملاً حاکم مستقل بهرتپور، فتح پور و اکبرآباد شد (عبرت لاهوری ، ص 236، 274).

سیوراج مل (سورجْمَل )، حاکم مقتدر و با تدبیر و ثروتمند جتها، سالهای طولانی به جنگ با دولت هند، مراتهه (ماراتاها)، سیخها و احمدشاه ابدالی پادشاه افغانستان مشغول بود. در 1174 سرکردگان مراتهه برای جنگ با احمدشاه ابدالی از





سیوراج مل یاری خواستند، ولی او به سبب خودداری آنان از پذیرش توصیه های جنگی وی ، از شرکت در جنگ معروف پانی پت خودداری ورزید و پس از غارت دهلی به قلمرو خود بازگشت . وی پس از خروج احمدشاه ابدالی از هندوستان ، نواحی اطراف از جمله آگره را اشغال و عمال احمدشاه و دولت دهلی را اخراج نمود، ولی سرانجام به دست گروهی از سربازان شکست خوردة دهلی کشته شد و فرزندش جواهرمل به جایش نشست (کار ، ص 329ـ334؛
نیز رجوع کنید به فدائی ، ص 496؛
حسینی ، ص 341ـ342). درگیریهای مشترکِ جتها و سیخها و مراتهه با دولت ابدالی ، پس از مرگ سیوراج مل همچنان ادامه یافت ( رجوع کنید بهغبار، ج 1، ص 371). جتها چندین بار شهر اکبرآباد را تصرف و غارت کردند، ولی سرانجام به دنبال یک جنگ طولانی با نجف خان (متوفی 1196)، وکیل السلطنه ایرانی تبارِ شاه عالم دوم (حک : 1173ـ1202)، مغلوب شده و به نواحی دور دست گریختند. جنگ میان جتها و سرکردگان دولت هند، نظیر محمدبیگ و اسماعیل بیگ همدانی تا سالهای اول قرن سیزدهم ادامه یافت (فدائی ، ص 500 ـ 505). جتها و بلوچهای سند، در 1170، علیه محمد مرادیاب خان کلهوری ، حاکم موروثی سند، شوریدند و به جای او میان غلامشاه خان کلهوری را به حکومت نشاندند (قانع ، ج 3، بخش 1، ص 464ـ465). رنجیت سینگ (1194ـ 1255)، پادشاه معروف پنجاب و کشمیر که از قوم جت بود، توانست حکومتی مستقل از سیخها تشکیل دهد (نهرو، ج 1، ص 466؛
بالفور، ذیل "Ranjit Singh" ). جتها پس از نفوذ استعمار انگلیس در شبه قارة هند، مزاحمت چندانی ایجاد نکردند و حتی در شورش بزرگ سالهای 1273ـ1274 نیز شرکت نداشتند. به پاداش این رفتار، بخشی از اراضی مصادره شدة راجپوتها و مسلمانانِ شورشی ، نصیب مالکان جت شد ( رجوع کنید به هاردی ، ص 108ـ109). زمینداران بزرگ جت ، مانند مالکان سیخ و مسلمان از متحدان دولت انگلیس در پنجاب بودند و عاملی برای تضعیف قدرت عمومی استقلال طلبان هند به شمار می آمدند (مشیرالحسن ، ص 288؛
نیز رجوع کنید به پنجاب * ). جتهای غیرمسلمان پنجاب و به ویژه جتهای سیخ ، در حوادث خونین ناشی از تقسیم شبه قارة هند به دو کشور هند و پاکستان و کشتارهای نواحی فیروزپور و اَمِرْتیار، قساوتهای زیادی از خود نشان دادند ( رجوع کنید به کالینز و لاپیر، ص 360، 377).

روند گسترش اسلام در میانِ جتها مبهم و ناروشن است . آنگونه که از ظواهر امر پیداست ، با وجود حکومت مسلمانان در سند و تأثیر دعوت عمربن عبدالعزیز، خلیفة خوشنام اموی ، از مردم سند برای گرویدن آنها به اسلام ( رجوع کنید به بلاذری ، ص 620)، قاطبة مردم جت تا قرون بعد همچنان پیرو دین قدیم خود بودند. تحمیل دوبارة ترتیبات اجتماعی قدیم بر قوم جت ، دریافت جزیه از آنان توسط عمران بن موسی برمکی ، حاکم سند در سالهای 221 تا 226 ( رجوع کنید به همانجا)، و اطلاق عنوان کافر بر این مردم ، از سوی ابوالفضل بیهقی (نیمة قرن پنجم ؛
ص 559 ـ560) حاکی از دوام و رواج مذهب قدیم در میان آنان است . زمان قطعی نفوذ اسلام در میان جتها روشن نیست ، اما احتمالاً نفوذ شیخ فریدالدینِ گنج شکر * پاک پَتَنی ، صوفی معروف فرقة چَشتیه (قرن هفتم )، و نیز کوششهای سیدجلال الدین حسینِ بُخاری * و نوه اش سیداحمد کبیر، مشهور به مخدوم جهانیان ، از عوامل توسعة اسلام در میان جتها بوده است (هالیستر ، ص 141؛
لاپیدوس ، ص 444). عامل دیگر گرایش جتها به اسلام ، پیروزیهای دولت بابری هند است . بعضی از مردم جت به واسطة مناسبات نزدیکی که با امپراتوران هند داشتند، به صورت گروهی به دین اسلام در آمدند (هالیستر، همانجا). مذهب شیعة امامیه نیز پیروانی میان آنان دارد. جَتهای ناحیة دِیْرِه اسماعیل خان در پاکستان پیرو مذهب شیعه هستند (همان ، ص 185). مذهب سیخ که مقارن استقرار دولت بابری پدید آمد، جمع کثیری از جتها را به ویژه در پنجاب به خود جلب کرد (بالفور، ذیل "Sikh" ). طبق سرشماری 1901 در پنجاب ، حدود 48% از جتها پیرو مذهب هندو، 20% پیرو مذهب سیخ و 32% پیرو اسلام بودند ( د. اسلام ، چاپ اول ، ذیل " ¤t ¦"Dja ). زبان جت در واقع لهجة محلی به نام جَتْکی است (همانجا). از میان مردم جت افراد برجسته و مشهوری برخاسته اند از جمله ابوحنیفه نعمان بن ثابت کوفی زوطی (متوفی 150)، مؤسس مذهب حنفی ؛
شبلی نعمانی * ؛
محمد ظفراللّه خان ، قاضی پاکستانی ( رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل " ¨t ¦"Dja ) و رَنجیت سینگ محقق و پادشاه پنجاب (نهرو، ج 1، ص 466).


منابع :
(15) آفتاب اصغر، تاریخ نویسی فارسی در هند و پاکستان ، لاهور 1364 ش ؛
(16) ابن اثیر؛
(17) ابن حوقل ؛
(18) ابن خلدون ؛
(19) برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ، ج 1، ترجمة جواد فلاطوری ، تهران 1364 ش ؛
(20) عبدالقادر باش اعیان عباسی ، موسوعة تاریخ البصرة ، ج 1، بغداد ( 1988 ) ؛
(21) بطرس بستانی ، محیط المحیط ؛
(22) قاموس مطوّل للّغة العربیّة ، بیروت 1987؛
(23) محمدمعصوم بکری ، تاریخ سند، المعروف به تاریخ معصومی ، چاپ عمربن محمد داودپوته ، بمبئی 1938؛
(24) بلاذری (بیروت )؛
(25) محمدبن محمد بلعمی ، تاریخنامة طبری ، چاپ محمد روشن ، تهران 1366 ش ؛
(26) بیهقی ؛
(27) هنری پاتینجر، مسافرت سند و بلوچستان : اوضاع جغرافیائی و تاریخی ، ترجمة شاهپور گودرزی ، تهران 1348 ش ؛
(28) سید محمدعلی حسینی ، تاریخ راحت افزا ، حیدرآباد دکن ?( 1366/1947 ) ؛


(29) علی اصغر حکمت ، سرزمین هند ، تهران 1337 ش ؛
(30) حمزة بن حسن حمزة اصفهانی ، کتاب تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهم الصلوة و السلام ، برلین 1340؛
(31) محمدبن احمد ذهبی ، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، چاپ عمر عبدالسلام تدمری ، حوادث و وفیات 141ـ160 ه ، بیروت 1408/1988؛
(32) محمود شهابی ، ادوارفقه ، ج 3، تهران 1372 ش ؛
(33) صمصام الدوله شاهنوازخان ، مآثرالامراء ، کلکته 1888ـ1891؛
(34) محمدقاسم عبرت لاهوری ، عبرت نامه ، چاپ ظهورالدین احمد، لاهور 1977؛
(35) غلام محمد غبار، افغانستان در مسیر تاریخ ، ج 1، قم 1359 ش ؛
(36) غیاث الدین علی یزدی ، سعادت نامه ، یا، روزنامة غزوات هندوستان در سالهای 800 ـ 801 هجری ، چاپ ایرج افشار، تهران 1379ش ؛
(37) نصراللّه بن محمدحسین فدائی ، داستان ترکتازان هند ، با مقدمه ، حواشی و تراجم اعلام ( از ) ع . قویم ، تهران 1341 ش ؛
(38) مهدی فرخ ، تاریخ سیاسی افغانستان ، قم 1371 ش ؛
(39) ت . فیروزان ، «در بارهترکیب و سازمان ایلات و عشایر ایران »، در ایلات و عشایر ، تهران : آگاه ، 1362 ش ؛
(40) فیض محمد، نژادنامة افغان ، مقدمه ، تحشیه و تعلیقه از کاظم یزدانی ، چاپ عزیزاللّه رحیمی ، قم 1372 ش ؛
(41) غلام علی شیربن عزت اللّه قانع ، تحفة الکرام ، ج 3، بخش 1، چاپ حسام الدین راشدی ، حیدرآباد سند 1971؛
(42) لاری کالینز و دومینیک لاپیر، آزادی در نیمه شب ، ترجمة پروانه ستاری ، تهران 1368 ش ؛
محمدصالح کنبو، عمل صالح ، الموسوم

(43) به شاه جهان نامه ، ترتیب و تحشیة غلام یزدانی ، چاپ وحید قریشی ، لاهور 1967ـ1972؛
(44) علی بن حامد کوفی ، فتحنامة سند، المعروف به چچنامه ، چاپ عمربن محمد داودپوته ، دهلی 1358/1939؛
(45) عبدالحی بن ضحاک گردیزی ، تاریخ گردیزی ، چاپ عبدالحی حبیبی ، تهران 1363 ش ؛
(46) مجمل التواریخ و القصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران : کلالة خاور، 1318ش ؛
(47) مسعودی ، مروج (پاریس )؛
(48) مشیرالحسن ، «قوم گرایی در ایالات : بنگال و پنجاب در سالهای 1922ـ1926»، در جنبش اسلامی و گرایشهای قومی در مستعمرة هند ، گردآوری مشیرالحسن ، ترجمة حسن لاهوتی ، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی ، 1367ش ؛
(49) مقدسی ؛
(50) عثمان بن محمد منهاج سراج ، طبقات ناصری ، چاپ عبدالحی حبیبی ، کابل 1342ـ1343 ش ؛
(51) سید ابوظفر ندوی ، تاریخ سنده ، لاهور 1997؛
(52) نظام الدین شامی ، ظفرنامه ، چاپ پناهی سمنانی ، تهران 1363 ش ؛
(53) یوسف میرک بن میرابوالقاسم نمکین بهکری ، تاریخ مظهر شاهجهانی : در بیان احوال ولایت سند از بهکر تا به تهته ، چاپ حسام الدین راشدی ، حیدرآباد سند 1962؛
(54) جواهر لعل نهرو، کشف هند ، ترجمة محمود تفضلی ، تهران 1361 ش ؛
(55) محمد یوسف واله اصفهانی ، خلدبرین : تاریخ تیموریان و ترکمانان ، چاپ میرهاشم محدث ، تهران 1379 ش ؛
(56) پیتر هاردی ، مسلمانان هند بریتانیا ، ترجمة حسن لاهوتی ، مشهد 1369 ش ؛
(57) یاقوت حموی ؛
(58) یعقوبی ، تاریخ ؛


(59) Edward Balfour, The cyclopaedia of India and of eastern and southern Asia , 3rd ed. London 1885, repr. Graz 1967-1968;
Clifford Edmund Bosworth, The Islamic dynasties: a chronological and genealogical handbook ,

(60) Edinburgh 1980;
(61) Mountstuart Elphinstone, An account of the kingdom of Caubul , Karachi 1972;
(62) EI 1 . s.v. "Dja ¦t ¤" (by J. S. Cotton);
(63) EI 2 , s.vv. "Dja ¦t ¨" (by A. S. Bazmee Ansari), "Zutt" (by C. E.Bosworth);
(64) John Norman Hollister, The Shi ـ a of India , New Delhi 1979;
(65) H. C. Kar, Military history of India , Calcutta 1980;
(66) Ira M. Lapidus, A history of Islamic societies , Cambridge 1991;
(67) Guy Le Strange, The lands of the Eastern Caliphate , London 1966;
(68) Ashirbadi Lal Srivastava, The Mughul empire ) 1526-1803 A. D. ), Agra 1966;
(69) Strabo, The geography of Strabo , with an English translation by Horace Leonard Jones, vol.5, London 1961;
(70) George Passman Tate, Seistan: a memoir on the history, topography, ruins, and people of the country , Quetta, Pakistan 1977.

/ علی پورصفر قصابی نژاد /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 4510
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست