responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 429

 

بایزید انصاری (بایزیدبن عبداللّه قاضی بن شیخ محمد معروف به پیر روشن یا روشان ) ، مؤسس جنبشی دینی و ملّی در میان افغانان . نام او بر مُهرش به صورت «بازید» منقور بوده است (آخوند دَرویزه ، تذکره ، گ 88 ر). مورخان دورة بابری و دیگران ، به تبع حاجی ملامحمّد مشهور به ملازنگی استاد آخوند درویزه ( تذکره ، گ 92)، دشمن سرسخت بایزید، پیر روشن را به طنز «پیر تاریک » خوانده اند. بایزید مدعی بود که نسبتش از طریق نیای پنجمش ، شیخ سراج الدین ، با 21 واسطه به ابوایوب انصاری ، صحابی مشهور، می رسد. مادر بایزید اَیمَنه ( رجوع کنید به صورتهای دیگرش : بِهبین ، بیبَن ، رجوع کنید به اورنگ آبادی ، ج 2، ص 243) نوة عم پدرش و دختر حاج ابوبکر جالَنْدْهَری بود. بایزید در حدود 931، یعنی یک سال پیش از حکومت بابر در هند، در شهر جالندهر متولد شد. پیش از آنکه به چهل روزگی برسد، پدر او به موطنش شهر کانی گورَم (وزیرستان ) رفت . خانواده بایزید، که از سیطرة حکومت بابری به وحشت افتاده بودند، به بِهار مهاجرت کردند (ح 936) و از آنجا با کاروانی به کانی گورم رفتند. پدرش عبداللّه ، که زنی دیگر داشت و از او فرزندانی چند، از اَیْمَنه دلزده شد و او را طلاق داد. بایزید، که در این زمان حدود هفت سال داشت ، پس از این ، زندگی خانوادگی خود را ناخوشایند یافت و رفته رفته از پدر و مادر و نابرادریش بیزار شد و اثر این بیزاری همة عمر در او ماند. تحصیلات اولیة او، به سبب اشتغال به امور خانوادگی و تجارت ، ناتمام ماند. هر چند، همّ خود را به عبادت مصروف می داشت ، هرگاه امکانی می یافت ، به مطالعه رومی آورد و با جدّ و جهد به کسب معرفت و اجرای دقیق مناسک و فرایض دینی می پرداخت . با اینهمه ، از هر جهت خود را در فشار می دید. پدرش به او اجازه نمی داد که به حج رود یا برای تحصیل علم به جای دیگر سفر کند یا مرید پیر طریقتی شود. در حدود شانزده سالگی ، همراه پدر به سفری تجاری رفت . پس از آن نیز چندین سفر دیگر کرد و ظاهراً طی همین سفرها با سلیمان اسماعیلی مذهب ملاقات کرده است (آخوند درویزه ، تذکره ، گ 82 پ ). تأثیر سلیمان در بعضی از آرای بایزید، نظیر تأکید مفرطِ او بر نظریة «پیرکامل » و تأویلهای مکرّرش از جمله دربارة ارکان خمسة دین و برخی از آرای حروفی او، مشهود است ( رجوع کنید به قندهاری ، گ 91 به بعد، 216 به بعد، 257). در تذکرة الابرار به پیوند بایزید با مرتاضان نیز اشاره و گفته شده است که او نظریة تناسخ ارواح (آواگَوَن ) و حلول (اوتار) را از آنان فرا گرفته است . بایزید رفته رفته مدارج هشتگانة سیر و سلوک را پیمود. خود را به «ذکرخفی » (یاد خدا در دل ) و در زمان مناسب ، به ذکر «اسم اعظم » مشغول می داشت . اینک زمان آن فرا رسیده بود که دیگران را به تعالیم خود فراخواند. ازینرو با کاروانی به هند رفت ، ولی از قندهار به موطنش بازگشت و صومعه ای در زیرِ زمین ساخت و نخست همسرش و چند تن دیگر را به چله نشینی واداشت . مردم ، براساس رؤیاهای خودِ او و دیگران ، او را «میانْ روشن » می خواندند. بایزید با مخالفتهای بسیاری از جانب مردم ولایت ، از جمله پدر و شاگردانش مواجه بود. آنها هوش فوق العاده و منطق قاطعش را در بحثها می ستودند، ولی نسبت به صلاحیّت علمی او در تفسیر کلام اللّه و دعوی مهدویّت و الهامات ربّانیش معترض بودند و کافر و منافق خواندن مسلمانان از جانب او را محکوم می کردند. بایزید با معترضان برخوردی قاطع داشت ، ولی گاهی نیز از در آشتی درمی آمد. رفته رفته مریدانش رو به فزونی نهادند و او خلفایی برگزید تا در نقاط دورتر به تبلیغ بپردازند. این خلفا نیز در همه جا با پیران و مشایخ محلّی ، که افکار عامه را بر ضدّ این فرقه می شوراندند، برخورد داشتند.

تعالیم او . عقاید اصلی بایزید را می توان به اختصار چنین بیان کرد (بایزید انصاری ، 1952، ج 1): معرفتِحق ، فرضِ عین است و این معرفت ، که بدون آن طاعات و عبادات و خیرات و مبرّات مقبول خداوند نخواهد شد، جز از طریق «پیرِ کامل » حاصل نمی شود؛ و او کسی است که اهل شریعت و طریقت و حقیقت و معرفت باشد و به مقام قربت و وصلت و وحدت و سکونت (سکینه ) رسیده باشد. او مُظهرِ حقایق اسرار الهی و تجسّم «تَخَلَّقوا بأَخلاقِ اللّه » است ، یعنی روحش متّصف به اوصاف الهی است ( رجوع کنید به همان ، ص 25). طلب او و اطاعت از او بر همگان فرض است . اطاعت او اطاعت رسول اللّه ، صلی اللّه علیه وآله وسلّم و، به تبعِ آن ، اطاعت خداست . چنین مرشدِ کاملی خودِ بایزید است . این معنی را، هم در خواب و هم در بیداری ، به او گفته اند. آنان که به اخلاص اطاعت او کنند، به ارشاد او مقامات مذکور را تا مرحلة «توحید» خواهند پیمود ( رجوع کنید به همان ، ص 24 و بعد). بایزید را «مسکین » گفته اند، زیرا به بالاترین مقام که «سکینه » باشد نایل شده است ( رجوع کنید به قندهاری ، گ 450).

در تعالیم او به توبة مبتدیان و خلوت گزینی و چله نشینی سالانه و ذکر خفی اسم الهی و مراقبه و اعمال و ریاضتی از این گونه اهمیتی خاص داده شده است . بنابراین تعالیم ، چون سالکان در معراجِ روحانیِ خود به آخرین مقام می رسیدند، به احتمال زیاد از ادای تکالیف شرعی آزاد می شدند ( تذکره ، 88 ر).

آنچه در دبستان مذاهب (ج 1، ص 283ـ284) دربارة تعالیم او آمده است احتمالاً مقررات جنگی دوره ای است که بایزید با بابریان و دیگر قبایل افغان که با او خصومت داشتند در نبرد بوده است .

تبلیغات دینی در خارج از موطنش . بایزید کار تبلیغ را از دهی آغاز کرد که تا کانی گورم یک روز راه بود ولی با واکنش شدید روبرو شد و به موطنش بازگشت . مخالفت با او چنان بالا گرفت که نزدیک بود به طرد او از جامعه بینجامد. ولی یک چند با پیش گرفتن روشی مسالمت آمیز، از پیش آمدن وضعی نامطلوب جلوگیری کرد. بایزید پس از چند سال تبلیغ و ارشاد در میان ایلهای منطقة خود به میان سندیها و بلوچها رفت و سَیّدپور (نزدیک حیدرآباد سند) را مرکز فعالیتهای خود قرارداد. و نمایندگانش ، به رغم مخالفت پیران و علمای رقیب ، در همه جا پیروزی ابتدایی چشم گیری به دست آوردند. در این مرحله ، بایزید مبلّغانش را نزد حاکم و اشراف و روحانیان سرزمینهای مجاور فرستاد و آنان را به قبول دعاوی خویش فراخواند. یکی از این مبلّغان نیز نزد اکبرشاه و دیگری نزد میرزا سلیمان بدخشانی رفتند. کسانِ دیگری نیز به هند و بلخ و بخارا گسیل شدند و یک تن نزد سیدعلی ترمذی ، مرشدِ آخوند، فرستاده شد ( تذکره ، 91 پ ).

جنگ با بابریان . برخی از هوشمندان زمانه که ناظر رشد قدرت بایزید بودند، پیش بینی کردند که بزودی او شمشیر خواهد کشید و سبب خونریزی خواهد شد ( رجوع کنید به قندهاری ، گ 423، 426، 437). علت اقداماتِ جنگی او، چنانکه در حالنامه (گ 471 به بعد) روایت شده ، چنین است : کاروانی از هند به کابل می رفت و در نزدیکی دهی که ساکنانش از پیروان سرسخت و متعصّب بایزید بودند توقف کرد. غفلت تامّ کاروانیان از امور اخروی ، روستاییان را به خشم آورد. کالای کاروانیان را به یغما بردند و تباه کردند. این واقعه خشم حکومت کابل را برانگیخت ، به طوری که مردم آن روستا را قتل عام کردند و کودکانشان را به اسارت بردند. ولی بایزید به تپه ای در منطقة یوسف زئی گریخت . در آنجا او را محاصره کردند، امّا بایزید با ایشان جنگید و حلقة محاصره را گسست و خود را به خیبر و تیراه رساند. او این رزمگاه نخستین را آغازپور نامیده است . این جنگ در بقیه حیات بایزید، به مدّت دوسال ونیم ، ادامه یافت ، تا آنکه درگذشت . تفصیل جنگ در حالنامه نیامده ، ولی ملاّ دَرویزه آن را نقل کرده است . به گفتة او، محسن خان غازی که لشکری از جلال آباد آورده بود سرانجام در محل تُرّاغَه بایزید را شکست داد. بایزید، که پای پیاده به تپه ها گریخته بود، رنجور از آلام خستگی و تشنگی عاقبت الامر در 980 درکالاپانی درگذشت و در هشت نگر به خاک سپرده شد ( تذکره ، 93 پ ). پس از آنکه برخی از گوجَرها شبانه به قبر او بیحرمتی کردند، شیخ عمر، فرزند و خلیفة بایزید، تابوت بایزید را از قبر بیرون آورد و آن را در جنگها پیشاپیش خود حرکت می داد تا آنکه در گیرودار یکی از جنگها (989) تابوت در رود سند افتاد. گویند بعدها آن را بازیافتند و در بهتّه پور دفن کردند ( رجوع کنید به قندهاری ، گ 483 و بعد، 493ـ525). ظاهراً از این محل تاکانی گورم سه روز راه است ( رجوع کنید به همان ، گ 156).

فعالیتهای ادبی و فرهنگی او . بایزید شرح حالی آمیخته با نکات تبلیغی از خود نوشته و چندین رساله در شرح عقاید فرقة خویش تألیف کرده است که از آن میان سه رساله در دسترس است . روش او در تألیف این آثار آن است که آیه یا آیاتی از قرآن نقل می کند و سپس احادیث مناسبی (که داوریش دربارة صحّت یا عدم صحّت آنها چندان دقیق نیست ) بر آن می افزاید و در پی آنها، هرجا که ممکن باشد، اقوال مشایخ و اولیا را نیز می آورد. این شیوه اغلب در آثار او تکرار می شود. از جمله احادیثی که نقل می کند آنهایی است که او «احادیث قدسی » می خواند و برخی از آنها خطاب به خود اوست (برای مثال رجوع کنید به قندهاری ، گ 87، 160). حتی با علم به این واقعیت که آنچه از نسخ خطی آثارش به ما رسیده نسخی متأخر است ، تسلط او بر زبان عربی ، از نظر ادبی ، ضعیف و نوشته هایش دارای اغلاط نحوی است . دشمن اصلی و معاصر او، ملاّ درویزه ، در خیرالبیان او کلماتی یافته که به تعبیر او بدون رابطة نحوی است ( تذکره ، گ 89 پ ).این آثار را او خود برای اعضای خانواده و دیگر مریدانش می خواند و توضیح می داد (قندهاری ، گ 689) و کتاب خیرالبیان و مقصودالمؤمنین بالاخص در نزد آنان حالتی مقدس گونه یافت . بایزید مدعی بود که خیرالبیان به او الهام شده است . گویند وقتی یوسف زئیها شیخ عمر، پسر بایزید، را شبانگاه با شتاب دنبال می کردند، عمر، که از سر غفلت کتاب خیرالبیان را در جایی در مسیر خود جاگذاشته بود، سپاه را متوقف ساخت و چندان درنگ کرد تا کتاب را باز آوردند (همان ، گ 498) دربارة مقصودالمؤمنین نیز گویند که نجات دهندة جانِ جلال الدین ، فرزند دیگر بایزید، بوده است ؛ زیرا هرگاه که این کتاب را با خود داشت از زخم شمشیر و خنجر دشمنان مصون بود. گویند وقتی درویشی را هاتف غیبی ندا داد که گوشه نشینی اختیار کند و به مطالعة این دو کتاب بپردازد (همان ، گ 390). داستانهایی از این گونه دربارة او نقل شده است . به حکایت آنچه از نثر پشتویِ او باقی مانده ، به نظر می رسد که او می کوشیده است تا به پیروی از نمونه های عربی و فارسی ، به نثر مسجع بنویسد، هرچند موجب خلل در شیوة زبان پشتو باشد. در آثار بایزید به سبب نوع موضوعات (دین و عرفان و اخلاق ) اصطلاحات متعارف عربی و فارسی فراوانی در کنار کلمات پشتو (از لهجه های یوسف زئی و قندهاری ) قرار گرفته است . آثار شناخته شده بایزید از این قرار است :

1) خیرالبیان ، در چهل «بیان » = فصل ؛ قندهاری ، گ 431). بعضی از قسمتهای این کتاب به عربی و فارسی و برخی به پشتو و هندی است . وقتی که بایزید در بستر مرگ بود و مریدان آخرین وصیت او را جویا شدند، آنان را به توجه به خیرالبیان سفارش کرد و گفت که آنچه به او الهام شده در این کتاب ضبط است (همان ، گ 483). این کتاب در اثبات وحدت وجود است . مولاناعبدالقدوس براساس نسخه توبینگن آن را تصحیح کرد و در 1967 در 301 صفحه در پیشاور جزو انتشارات پشتو آکادمی به چاپ رساند. کتاب خیرالبیان ، گذشته از ارزش دینی ، به اعتبار اینکه قدیمترین متن مدوّن و موجود در پشتوست در تاریخ ادبی آن زبان اهمیتی خاص دارد.

2) مقصودالمؤمنین کتابی است به عربی که میرولی مسعودخان آن را براساس دو نسخة خطی تصحیح و در 1976 جزو انتشارات مؤسسة مطالعات اسلامی در 373 صفحه چاپ کرده است ؛ این کتاب به موضوعاتی چون وعظ و نصیحت ، عقل ، ایمان ، خوف ، رجا، روح ، شیطان ، قلب ، نفس ، دنیا، آخرت ، توکل و توبه ، و مقامات هشت گانه (شریعت ، طریقت ، حقیقت ، معرفت ، قربت ، وصلت ، وحدت ، سکونت ) می پردازد.

3) صراط التوحید (به عربی و فارسی ). بایزید در این رساله ، که قسمتی از آن شرح حیات خود اوست ، در آغاز به وصف مقاماتی که در سیر روحانی خود تا مرحلة «پیرِ کامل » پیموده است می پردازد، و با رساله ای ، که بویژه خطاب به ملوک و امراست ، پایان می پذیرد. این رساله به نصیحت امرا می پردازد و مراحل مختلف ارتقای نفس انسانی را، که فقط با ارشاد پیر کامل امکان می یابد، وصف می کند و از آنان می خواهد که نزد چنان پیری توبه کنند (بایزید انصاری ، 1952، ص 71 و بعد، 184 به بعد) ومی گوید آنان که زیر نظر وی یا خلفایش به ریاضت و مجاهده پرداخته اند به حسب لیاقت خویش از عنایت الهی برخوردارند، زیرا برای «تقرّب » لیاقت و اخلاص ضروری است .

در خاتمة رساله ، سال تألیف آن 978 ضبط شده و مؤلف افزوده است که هرکس آن را بخواند و بدان عمل کند «علم التوحید» را خواهد آموخت . بایزید نسخه ای از این رساله را با فرستاده ای خاص نزد اکبرشاه فرستاد و او از وصول آن خوشحال شد (قندهاری ، گ 468). این رساله به تصحیح محمّد عبدالشکور به طبع رسیده است .

4) فخرالطالبین رساله ای است که بایزید در زمانی که آثارش را برای امرای مختلف می فرستاد آن را برای میرزا سلیمان حاکم بدخشان ارسال داشته است و اکنون هیچ نسخه ای از آن موجود نیست .

5) حالنامه (به فارسی )، زندگینامة بایزید به قلم خود او که بعدها علی محمد «مُخْلِص » بن ابوبکر قندهاری ، «خانه زادِ» اولاد بایزید و یکی از خلفای این فرقه ، آن را بازنویسی کرده و بسط داده است .

یک نسخة بدون تاریخ از این کتاب در دانشگاه اسلامی علیگره (گنجینه سبحان اللّه ، ش 920ـ937) موجود است که دانشگاه پنجاب اخیراً از آن نسخه ای تهیه کرده است ، در این مقاله ارجاعات بدین نسخه است . از این کتاب نسخة دیگری نمی شناسیم ، ولی کنت نوئر ( رجوع کنید به ترجمه انگلیسی ، ج 2، ص 148) به برخی «پاره های موجود» از آن اشاره کرده است .

علی محمّد در دیباچة کتاب می گوید که متن حالنامة بایزید به مرور زمان «تغییر و تبدیل » یافته بود و نیز مقتضی بود که ذیلی در بارة جنگهای فرزندان و نوادگان بایزید، به آن افزوده شود و، بنابراین ، به درخواست برخی دوستان به این کار پرداخت و از منابع کتبی و شفاهی بهره جست . این روایت ، که تاریخ وقایع را تا زمان اورنگ زیب (1069، قندهاری ، گ 729) ادامه داده است ، هرچند حاوی استطرادات منظوم و منثور طولانی (غالباً نوشتة خود او) دربارة تعالیم فرقه و حوادث جزئی راجع به مؤمنان است ، دارای مزایای ادبی بسیاری نیز هست . در بخش نخست کتاب ، که شامل شرح مفصل زندگی بایزید است ، تاریخهای اندکی یافت می شود و برخی از آنها هم ، در مقایسه با آن تاریخها در قسمتهای بعدی کتاب ، مشکوک می نماید. در شرح زندگی بایزید نیز جزئیات جنگهای او با مغولان (در دو سال ونیم پایان عمرش ) نیامده است ، و این بخش از کتاب ناگهان پایان می یابد، ولی مؤلف شرحی مفصل در بارة دودمان بایزید و انساب آنها از زن و مرد آورده است .

در حالنامه (گ 453 و بعد) ادعا شده است که بایزید در رشد فرهنگی افغانان سهم بسزایی داشته و نخستین کسی است که به زبان پشتو قصیده و غزل و رباعی و قطعه و مثنوی سروده است و پیش از او کسانی فقط یکی دو بیت به این زبان سروده بودند. البته این سخن مبالغه آمیز است ؛
زیرا، از زمانهای خیلی پیشتر از آن ، قصیده و نظایر آن به پشتو موجود است . ولی می توان گفت که فرزندان و خلفای بایزید به تبع او اشعار بسیاری به زبان پشتو سرودند. افغانان خارج از حوزة این فرقه هم از اینان پیروی کردند واین خود انگیزه ای برای استفادة بیشتر از پشتو به عنوان زبان ادبی شد.

پیرِ روشن در پیشرفت موسیقی سرزمین خود نیز سهمی دارد. حاجی محمّد، از خلفای میرفضل اللّه ولی (متوفی 796)، چند تار به رباب افزود و، در نتیجة تعلیمات او، موسیقی دانانِ افغان الحان جدیدی ساختند، که عموماً خاص رقص بود؛
ولی نوازندگان نمی توانستند آنها را با آهنگ صحیح بنوازند. بایزید آهنگ آنها را اصلاح کرد و با راهنمایی او نوازندگان توانستند «سرود سلوک » (نوعی ترانة صوفیانه ) ودیگر الحان خوشایند، و نیز شش مقام را بسرایند: ن . آ.س .اَ.ر.ی . (دهناسری ؟)؛
پنج پرده ؛
چهارپرده ؛
سه پرده ؛
آهنگهای نظامی (برای میدان جنگ )؛
و مقام شهادت . همچنین تعمیم رسم الخط افغانی را به بایزید نسبت داده اند.

پیروان این فرقه به سبب کشته شدن در جنگهای داخلی و خارجی و مخالفت شدید علما در قسمتهای مختلف هندوستان پراکنده شدند وتقریباً از میان رفتند. گویند عقاید این فرقه امروز فقط درمیان بازماندگان مؤسس آن در تیراه و کوهات و برخی از پَتهانهای اورک زئی و بَنْگَشْ پیروانی دارد ( رجوع کنید به > فرهنگ جغرافیایی ناحیة پیشاور < ، ص 60؛
و نیز لیدن 7 ج 11، ص 363).


منابع :
(1) آخوند درویزه ، تذکرة الابرار و الاشرار (فارسی )، تألیف 1021، نسخة خطی دانشکدة پنجاب ، بدون تاریخ کتابت ، گ 82 به بعد، نیز ScRieu's Cat. I, 28, or. 222 ؛
(2) همو، مخزن الاسلام ، نسخة خطی نویسندة مقاله ، گ 8 پ ، 151 پ ، نیز The Cat. of Persian MSS in the Library of The India Office, Nos. 2632-8 ؛
(3) بایزید انصاری ، صراط التوحید ، چاپ محمّد عبدالکشور، پیشاور 1952؛
(4) همو، مقصودالمؤمنین ، نسخة خطی نویسنده مقاله ؛
(5) میر عبدالرزاق اورنگ آبادی ، مآثر الامراء ؛
(6) عبدالجبّار شاه ستهانوی ، عبرة لاولی الابصار (اردو)، ص 45 به بعد (به خط مؤلف )؛
(7) علی محمدبن ابوبکر قندهاری ، حالنامه پیر دستگیر ، نسخة خطی ، ش 11025 و 745 کتابخانة دانشگاه پنجاب ؛
(8) کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب ، چاپ رحیم رضازاده ملک ، تهران 1362 ش ؛
(9) معارف (مجله به زبان اردو، چاپ اعظم گره )، ج 9، ش 6 (1927)، ص 430؛


(10) Gazetteer of the Peshawar District, 1897-1898;
(11) .J. Leyden on the Roshenian Sect and its Founder, Bayazid Ansari, in Asiatic Researches, XI, 363 ff;
(12) G. Morgenstierne, "Notes on an old Pashto manuscript containing the Khair-ul-Bayan of Ba ¦ yaz ¦ â d Ansa ¦ r ¦ â ", in New Indian Antiquary , II, 8 (Nov. 1939), 566 ff;
(13) Graf Noer, Kaiser Akbar , II, 180f., English tr. By A. S. Beveridge, Calcutta 1890, II, 138.

نیز رجوع کنید به به مقالة روشنیه *

/ محمد شفیع ، تلخیص از ( د. اسلام ) /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 429
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست