ثَوْربن یزید کَلاعی ، محدّث قرن اول و دوم . کنیة وی ابوخالد و خود اهل حِمْص ، بود، ازاین رو او را ابوخالد شامیِ حمصی نیز خوانده اند. از تاریخ تولد و دورة کودکی او اطلاع
دقیقی در دست نیست و در بارة دیگر سوانح حیات وی نیز اطلاعات اندک است ( رجوع کنید به ابن ابی حاتم ، ج 1، ص 468؛ ذهبی ، 1402، ج 6، ص 344؛ خلیفه بن خیاط ، ص 315؛ یافعی ، ج 1، ص 252؛ مزّی ، ج 4، ص 418). ثُوَیربن یزید شامی را، که از اصحاب امام سجاد علیه السلام به شمار آمده است ( رجوع کنید به طوسی ، ص 111)، با ثوربن یزید یکی دانسته اند ( رجوع کنید به تستری ، ج 2، ص 503) اما بر خلاف نظر مامقانی (ج 1، بخش 2، ص 198)، باتوجه به تعابیر شرح حال نویسان اهل سنّت ، نمی توان او را شیعه دانست ( رجوع کنید به تستری ، ج 2، ص 502). گفته اند که جد ثور در جنگ صفّین یکی از لشکریان معاویه بود و کشته شد و به همین سبب ثور از امام علی علیه السلام اکراه داشت ( رجوع کنید بهابن سعد، ج 7، ص 467؛ مزّی ، ج 4، ص 421). با این حال نقل شده که ثور در مجلسی که جماعتی علی علیه السلام را سب می کردند، حضور داشت اما با آنان همراهی نکرد ( رجوع کنید به مزّی ، ج 4، ص 427).
اغلب منابع ثور را قَدَری مذهب دانسته و گفته اند به همین سبب اهالی حمص خانه اش را آتش زدند و او را از شهر بیرون راندند. وی سپس به مدینه رفت و در آنجا مقیم شد (برای نمونه رجوع کنید به ابن حجر عسقلانی ، ج 1، ص 577؛ ابن عماد، ج 1، ص 234). هرچند به نقل برخی منابع ( رجوع کنید به مزّی ، ج 4، ص 422؛ ذهبی ، 1963ـ1964، ج 1، ص 374) دیده نشده است که کسی در قدری بودن ثور تردید کرده باشد، از او سخنی نقل گردیده که بر تبرا جستن او از قدریه حمل شده است ( رجوع کنید به مزّی ، ج 4، ص 426). برخی نیز این موضوع را دلیلی بر بازگشت او از قدریه دانسته اند (برای نمونه رجوع کنید به ذهبی ، 1402، ج 6، ص 345).
ثور در حدیث مورد اعتنا بوده است و گفته اند که حدود دویست حدیث مُسند از او نقل شده است . افراد بسیاری او را در حدیث ثقه دانسته اند و حتی بیشتر کسانی که وی را، به سبب قَدَری بودن ، رد کرده اند، اخذ حدیث را از او جایز شمرده اند ( رجوع کنید بهابن ابی حاتم ، ج 1، ص 469؛ مزّی ، ج 4، ص 421ـ 428؛ سیوطی ، ص 91). در منابع از ورع و زهد و صداقت او یاد شده است ( رجوع کنید به ذهبی ، 1402، ج 6، ص 344ـ 345؛ همو، 1388ـ 1390، ج 1، ص 175؛ سیوطی ، همانجا). ثور از محدّثان بسیاری حدیث شنیده است ، از جمله از خالدبن مَعْدان ، راشد بن سعد مَقرائیّ، رجاء بن حَیْوة ، عمروبن شعیب ، حبیب بن عُبید، عطاءبن اَبی رَباح و عبداللّه بن ذکوان . همچنین راویان بسیاری از او حدیث نقل کرده اند، از جمله سُفیان بن عُیَیْنَه ، بَقیَّة بن ولید کلاعیّ، یَحیی بن سعید قَطّان ، ضَحّاک بن مَخْلَد نَبیل ، سُفیان بن سعید ثوری ، مُعافی بن عِمران اَزْدی ، عبداللّه بن مبارک ، ولیدبن
مُسلم ، مالک بن اَنس ، عبدالرحمان بن محمد عَرْزَمی و خالدبن حارث (ابن ابی حاتم ، ج 1، ص 468؛ مزّی ، ج 4، ص 418ـ420؛ ذهبی ، 1402، ج 6، ص 344؛ همو، 1388ـ1390، ج 1، ص 175؛ اردبیلی ، ج 1، ص 142؛ خوئی ، ج 3، ص 417).
ثور در بیت المقدّس درگذشت . تاریخ وفات او را بین 150 تا 155 ضبط کرده اند که مشهورترین آنها 153 است . تاریخ 253 نیز ذکر شده که اشتباه است ( رجوع کنید به ابن سعد، همانجا؛ بخاری ، ج 2، ص 93؛ ابن اثیر، ج 5، ص 610؛ مزّی ، ج 4، ص 428؛ ذهبی ، 1963ـ1964، ج 1، ص 375؛ تستری ، ج 2، ص 502 ـ503).
منابع : (1) ابن ابی حاتم ، کتاب الجرح و التعدیل ، حیدرآباد دکن 1371ـ1373/ 1952ـ1953، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛ (2) ابن اثیر؛ (3) ابن حجر عسقلانی ، کتاب تهذیب التهذیب ، چاپ صدقی جمیل عطار، بیروت 1415/1995؛ (4) ابن سعد (لیدن )؛ (5) ابن عماد؛ (6) محمدبن علی اردبیلی ، جامع الرواة و ازاحة الاشتباهات عن الطرق و الاسناد ، بیروت 1403/ 1983؛ (7) محمدبن اسماعیل بخاری ، التاریخ الصغیر ، چاپ محمود ابراهیم زاید، بیروت 1406/1986؛ (8) تستری ؛ (9) خلیفه بن خیاط ، کتاب الطبقات ، روایة موسی بن زکریا تستری ، چاپ اکرم ضیاءعمری ، بغداد ( 1967 ) ؛ (10) خوئی ؛ (11) محمدبن احمد ذهبی ، سیراعلام النبلاء ، ج 6، چاپ شعیب ارنووط و حسین اسد، بیروت 1402/1982؛ (12) همو، کتاب تذکرة الحفاظ ، حیدرآباد دکن 1388ـ1390/ 1968ـ1970؛ (13) همو، میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، چاپ علی محمد بجاوی ، قاهره 1963ـ1964، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛ (14) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، طبقات الحفاظ ، چاپ علی محمد عمر، قاهره 1417/1996؛ (15) محمدبن حسن طوسی ، رجال الطوسی ، چاپ جواد قیومی اصفهانی ، قم 1415؛ (16) عبداللّه مامقانی ، تنقیح المقال فی علم الرجال ، چاپ سنگی نجف 1349ـ1352؛ (17) یوسف بن عبدالرحمان مزّی ، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال ، ج 4، چاپ بشار عوّاد معروف ، بیروت 1403/ 1983؛ (18) عبداللّه بن اسعدیافعی ، مرآة الجنان و عبرة الیقظان ، بیروت 1417/ 1997.