responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3977

 

توابع ، اصطلاحی در علم نحو. تابع در لغت به معنای پیرو، و در اصطلاح ، کلمه ای است که در اِعراب ، تابع کلمة پیش از خود (متبوع ) است .

توابع به اعتبار لفظ شامل نَعت یا صفت ، عطف با حروف یا عطف نَسَق ، تأکید یا توکید، بدل ، و عطف بیان اند، و به اعتبار معنا شامل توابع مفعولات (مستثنا، حال و تمییز) است (رضی الدین استرآبادی ، ج 1، ص 264، ج 2، ص 307ـ 308).

نحویان قدیم ، تابع و اقسام آن را در مبحثی مستقل مطرح نکرده اند، چنانکه خلیل بن احمد فَراهیدی (متوفی 175) توابع را به طور پراکنده و ذیل انواع اِعراب بررسی کرده ( رجوع کنید به ص 88 ـ90، 127ـ 128، 132ـ133، 163 و جاهای دیگر) و سیبویه (متوفی 180) به پیروی از وی (فراهیدی ، مقدمة قَباوه ، ص 19؛ سیبویه ، ج 1، مقدمة عبدالسلام محمد هارون ، ص 11) اصطلاح توابع را ذیل بابهای اِعراب آورده ؛ مثلاً، نعت را ذیل باب جرّ (ج 1، ص 419ـ441، ج 2، جاهای متعدد)، بدل و توکید را در چند جا ( رجوع کنید به ج 1ـ3، جاهای متعدد)، عطف با حروف را با نام دیگر (ج 1، ص 60، 435ـ436، ج 2، ص 144، 228) و عطف بیان را با عنوان بدل بررسی کرده است (ج 2، ص 14، 184ـ186، 190ـ193). در بارة اقسام تابع و اولویت آنها نیز میان نحویان اختلاف نظر وجود داشته است . ابن کَیْسان (متوفی 320) تأکید را در اولویت قرار می دهد (رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 412). زَجّاجی (متوفی 338) توابع را چهار قسم و به ترتیب نعت ، عطف با حروف ، توکید و بدل می داند (ص 13، 17). زَمَخْشَری (متوفی 538) تأکید، صفت ، بدل ، عطف بیان و عطف با حروف را ذکر می کند (ص 44). ابن یَعیش (متوفی 643) نیز در شرح خود بر المفصّل ، ترتیب آنها را بر اساس اولویتها دانسته است (ج 3، ص 39). ابن حاجب (متوفی 646) از ترتیب زجاجی پیروی کرده ، اما توابع را پنج قسم دانسته و عطف بیان را به آن افزوده است (رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 307ـ415). رضی الدین استرآبادی (متوفی 686)، در شرح خود بر کافیة ابن حاجب ، عطف بیان را همان بدل دانسته و آن را حذف کرده و تأکید را در مرتبة دوم و عطف نَسَق را در پایان آورده است (ج 2، ص 309، 412). ابن مالک (متوفی 672)، و به پیروی از او ابن هشام (متوفی 761)، ترتیب نعت ، تأکید، عطف و بدل را ذکر کرده و عطف را به بیان و نسق تقسیم می کند (ابن عقیل ، ج 2، ص 190، 218؛ ابن هشام ، 1417، ص 266). اما ازهری (متوفی 905) در شرح التصریح ابن هشام ، پس از نعت اولویت را به عطف بیان می دهد و عطف نسق را جداگانه در پایان ذکر می کند (ج 2، ص 108).

توابع لفظی عبارت اند از:

نعت یا صفت ، تابعی مشتق (از قبیل اسم فاعل ، اسم مفعول ، صفت مشبهه و افعل تفضیل ) یا مؤوَّل به مشتق (شامل اسمهای جامدِ تأویل به مشتق ) است که حالت و چگونگی اسم پیش از خود (منعوت یا موصوف ) یا یکی از وابسته های آن اسم را بیان می کند. اگر وصفی از اوصافِ منعوت را بیان کند، «نعت حقیقی » است و اگر چگونگی یکی از وابسته های منعوت را بیان کند، «نعت سببی » نامیده می شود ( رجوع کنید به ابن عقیل ،ج 2، ص 191ـ195؛ شیرازی ، ج 2، ص 496ـ497؛ برای اطلاع بیشتر در بارة تابع مشتق و مؤول به مشتق رجوع کنید به سیبویه ، ج 1، ص 422، 434؛ زمخشری ، ص 46؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 48ـ 50 ؛ رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 315ـ323؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 195، 200ـ201). به گفتة رضی الدین استرآبادی (ج 2، ص 311)، صفت به معنای عام ، هر لفظی است که معنای وصفی بدهد (چه تابع و چه غیرتابع ) و شامل خبرِ مبتدا و حال نیز می شود. در تعریف زمخشری (ص 11، 46)، صفت اسمی است که بر برخی احوال ذات دلالت دارد (مانند طویل ، قصیر، قائم )، اما ابن یعیش (ج 3، ص 47) این تعریف را جامع و مانع نمی داند، زیرا شامل جملة وصفی نمی شود و از طرف دیگر، خبر نیز، که بر برخی احوال ذات دلالت می کند، در این تعریف می گنجد (نیز رجوع کنید به رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 314ـ315).

برخی ، صفت را اعم از نعت می دانند و آن را در توصیف حُسن و قبح ، هر دو، به کار می برند، اما نعت را فقط توصیف کنندة حُسن و خوبی می دانند. برخی نیز صفت و نعت را یکی دانسته اند (ابن یعیش ، همانجا؛ ابن منظور، ج 2، ص 100). خلیل از صفت ، تعبیر مدح و ذم کرده است (ص 88ـ90). سیبویه (ج 2، ص 121) صفت را اعم از نعت دانسته و گاه آن را بر حال و تمییز هم اطلاق کرده است . صفت در نکره برای تخصیص ، در معرفه برای توضیح ، و گاه فقط برای مدح و تعظیم یا ذم و تحقیر و نیز برای تأکید به کار می رود (زمخشری ، ص 46؛ رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 314؛ ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص 297؛ ابن هشام ، 1417، ص 267؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 191ـ192).

صفت به اعتبار ساختار سه نوع است : مفرد، جمله و شبه جمله . صفت مفرد، صفت غیرجمله ای است . اگر صفت ، جملة وصفی (اسمیه یا فعلیه ) باشد، موصوف آن همواره نکره است ، مانند «هذا رجلٌ قامَ ابوهُ» (ابن یعیش ، ج 3، ص 52؛ رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 323). سیبویه (ج 2، ص 49ـ50) برخی از شباهتهای جملة وصفیه و جملة حالیه و مواردی را که احتمال هر دو می رود، ذکر کرده است .

نعت حقیقی به لحاظ اِعراب ، معرفه و نکره بودن ، جنس و عدد، تابعِ منعوت خود است (ابن یعیش ، ج 3، ص 54؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 193). به گفتة خلیل اگر صفت در مقام تشبیه باشد، کاربرد صفت معرفه برای موصوف نکره جایز است ، مانند «هذا رجلٌ اخو زیدٍ» (این مردی شبیه به برادر زید است ؛ سیبویه ، ج 1، ص 361).

نعت سببی ، عامل است و اسم پس از خود (معمول ) را به عنوان فاعل یا نایب فاعلِ خود مرفوع می کند و معمولِ آن همواره به ضمیری که به موصوف بازمی گردد، اضافه می شود، مانند «هذا رجلٌ قائمٌ أبوهُ» (این مردی است که پدرش ایستاده است ) که « أب » برای « قائم » نعت سببی و عامل است و یکی از متعلقات موصوف (رجل ) را توصیف می کند (همان ، ج 2، ص 22ـ23؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 54ـ55). نعت سببی در اعراب و معرفه و نکره تابعِ موصوف است ، اما در مذکر و مؤنث تابع معمول ، مانند «هذا رجلٌ قائمةٌ اُمُّهُ». این نعت از نظر عدد با موصوف خود مطابقت نمی کند و به صورت مفرد می آید، مانند «ه'ؤلاء رجالٌ قائمٌ آباؤُهُم » (زمخشری ، ص 47؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 55؛ ابن عقیل ، ج 3، ص 193ـ194). نحویان به کارگیری صفت سببی را به صورت جمع مکسر جایز دانسته اند، مانند «ه'ؤلاء رجالٌ قِیامٌ آباؤُهُم » (اینها مردانی هستند که پدرانشان قیام کرده اند؛ سیبویه ، ج 2، ص 42ـ43؛ ابن هشام ، 1417، ص 270).

صفت وقتی معانی مدح ، تعظیم ، ذم یا ترحم داشته باشد، جایز است که از موصوفِ معلوم تبعیت نکند و به عنوان خبر برای مبتدای محذوف ، مرفوع شود یا به عنوان مفعول برای فعل محذوف منصوب شود، مانند «الحمدُللّهِ العظیمُ» مرفوع به تقدیرِ هو، و «الحمدُللّهِ العظیمَ» منصوب به تقدیر اَمدحُ العظیمَ (ابن هشام ، 1417، همانجا؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 203ـ205). سیبویه (ج 2، ص 62ـ63) مجرورشدنِ آن را به تبعیت جایز دانسته است ، مانند «الحمدُلِلّهِ العظیمِ».

عطف با حروف . بصریان آن را عطف با حروف ، و کوفیان آن را عطف نَسَق نامیده اند (ابن یعیش ، ج 3، ص 74). سیبویه عطف با حروف را در باب «شریک » (ج 1، ص 441) و گاه با تسمیة «اشتراک » (ج 1، ص 60) و «اشراک » (ج 1، ص 435، 437ـ 438) بررسی کرده است . در این نوع تابع ، ارتباط بین تابع و متبوع با یکی از حروف دَه گانة عطف (مانند فَ، اِمّا، بل ، ثمَّ) صورت می گیرد و این ارتباط بین دو اسم ، دو فعل یا دو جمله است . کلمة پیش از حروف عطف را «معطوفٌعلیه » و پس از آن را «معطوف » می گویند (رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 354ـ 355). حروف عطف برای افادة معنای جمع ، ترتیب ، غایت انتخاب ، نفی حکم از معطوف ، استدراک و رفع توهم شنونده می آید. در بارة معنای برخی حروف عطف (مثلاً «لا») و نیز برخی حروف (مثلاً «اِمّا») اختلاف هست . ابن هشام در شرح قَطْرالنَّدی (ص 285، 287) «لا» را برای افادة معنای ترتیب نیز آورده است . سیبویه (ج 1، ص 435) «اِمّا» را از حروف عطف دانسته ، ولی سکّاکی (ص 59) این نظر را ضعیف شمرده است (نیز رجوع کنید به زجاجی ، ص 18). ابن ابی الربیع (متوفی 688) اختلاف آرای موجود را بتفصیل بررسی کرده است ( رجوع کنید به سفر اول ، ص 331ـ 332). زجاجی (ص 17ـ 18) «حتّی '» را حرف عطف نمی داند و «لا بَل » را در معنای «بَلْ» به عنوان حرف عطف ذکر می کند. او و دیگر کوفیان «حتّی '» را حرف عطف نمی دانند (ابن هشام ، 1979، ص 173). ابن هشام در مغنی (ص 615ـ 632) اقسام عطف (عطف بر لفظ ، عطف بر محل و عطف بر معنی ) را، با ذکر اختلاف آرای نحویان ، بتفصیل آورده است (نیز رجوع کنید به ابن یعیش ، ج 3، ص 74ـ 78؛ رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 366ـ370؛ ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص 353ـ 358).

تأکید (از ریشة أکد) یا توکید (از ریشة وکد). از نظر بسیاری از نحویان میان این دو تسمیه ترجیحی وجود ندارد ( رجوع کنید به ابن یعیش ، ج 3، ص 39). این قسم تابع ، برای رفع احتمال اشتباه شنونده به کار می رود و بر دو نوع است : صریح یا لفظی ، که در آن لفظ مؤکَّد ــ که می تواند اسم (اسم ظاهر یا ضمیر)، فعل ، حرف و جمله باشد ــ تکرار می شود (مانند «رأیتُ زیداً زیداً »)؛ غیرصریح یا معنوی ، که در آن لفظ متبوع با کلمه ای دیگر تأکید می شود (مانند «فَعلَ زیدٌ نفسُهُ »؛ سیبویه ، ج 2، ص 125؛ زمخشری ، ص 44ـ45؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 39ـ41). تأکید معنوی هرگاه برای تثبیتِ محدود بودن مفهوم در ذهن شنونده و رفع احتمال غیرمؤکَّد به کار رود، الفاظ آن «نَفْس » و «عَین » است و همیشه به ضمیری که با مؤکَّد مطابقت کند اضافه می شود و هرگاه برای تثبیت گستردگی مفهوم در ذهن شنونده به کار رود، الفاظ آن «کِلا، کِلْت'ا، کُلّ، اَجْمَع ، جُمَع ، اَجْمَعُون و جَمْع'اء» خواهد بود (زجاجی ، ص 21؛ زمخشری ، ص 45ـ46؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 40؛ ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص 371). کلمات «اَکْتَعُون »، «اَبْصَعُون »، «اَبْتَعُون »، «أکْتَع »، «أبْصَع » و «اَبْتَع » همگی تابع «اَجْمَع » هستند که برای تأکید معنای أجمع و فقط پس از آن به کار می روند (سیبویه ، ج 2، ص 11، 116؛ زجاجی ، ص 22؛ زمخشری ، ص 46؛ ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص 364). «اَجمَعون » پس از «کُلّ» برای مبالغه و تأکید می آید (ابن یعیش ، ج 3، ص 41؛ قس ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص 115، به نقل از مبرّد). زجاجی (ص 21ـ22) و زمخشری (همانجا) «عامّة » را جزو الفاظ تأکید ذکر نکرده اند. سیبویه (ج 1، ص 377) «عامّة » را صفت دانسته است . زجاجی (ص 22) تأکید برای متبوع نکره را جایز نمی داند. برخی نحویان نیز کاربرد «کُلّ» و «اجمعون » را برای تأکید متبوع نکره روا نمی دانند، ولی کوفیان اگر آن متبوع دارای مفهوم محدود، نه شمولی ، باشد آن را جایز دانسته (سیبویه ، ج 2، ص 396؛ زمخشری ، همانجا) و برآن اند که متبوع نکره فقط با «کُلّ» و «اَجْمَع » تأکید می شود نه با «نَفْس » و «عَیْن » (ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص 377). لفظ «اَجْمَع » اگر بر غیر مؤکّد دلالت کند، دیگر تأکید نیست (ابن یعیش ، ج 3، ص 41).

سیبویه (ج 1، ص 377، ج 2، ص 359ـ360، 379ـ381) گاه تأکید را به صفت تعبیر می کند و گاه آن را صفتی در معنای تأکید می داند (همان ، ج 2، ص 385ـ386). برخی تأکید را همان بدل دانسته اند ( رجوع کنید به ابن منظور، ذیل «اَکد»)، اما رضی الدین استرآبادی (ج 2، ص 381، 384) در پاسخ ، به بیانِ تفاوتهای بدل و تأکید پرداخته و فرق بین الفاظ توکید و صفت را در شمول نسبت آنها دانسته است . خلیل و سیبویه حذف مؤکّد و حفظ توکید را جایز، اما اَخفش و دیگر نحویان این نظر را مردود شمرده اند (ابن هشام ، 1979، ص 793ـ794، 822).

بدل . تابعی است که نسبتی را، بدون واسطه ، می رساند و می تواند جانشین اسم شود. بدل رکن است و پیش از آن اسم دیگری به منزلة مقدمه می آید که «مُبْدَلٌمنه » نامیده می شود. بدل در اعراب تابع مبدلٌمنه است و این ویژگی ، بدل را از تأکید و صفت و عطف بیان جدا می کند. همچنین نعت و تأکید پس از متبوع می آیند و نقش مکمل و تتمة آن را دارند، حال آنکه بدل مستقل است (زمخشری ، ص 48ـ49؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 66؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 247؛ نیز رجوع کنید به رضی الدین استرآبادی ، ج 2، ص 397ـ 398).

بدل چهارگونه است (ابن یعیش ، ج 3، ص 64): بدل کُل از کل یا بدل مطابق ، که به لحاظ معنی ، با مبدلٌمنه برابر است ؛ بدل بعض از کل ، که بدل بر قسمتی (جزءحقیقی ) از مبدلٌمنه دلالت می کند؛ بدل اشتمال ، که از متعلقات مبدلٌمنه و صفتی از اوصاف آن است (نَفَعَنی الصدیقُ أخلاقُهُ، اخلاق دوست به من سود رساند؛ زجاجی ، ص 25؛ زمخشری ، ص 49؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 63ـ65؛ ابن ابی الربیع در سفر اول کتابش ، ص 391ـ 392، وجه تسمیة بدل اشتمال را بتفصیل بررسی کرده است )؛ بدل غَلط و نسیان یا بدل مُباین . چنانچه به اشتباه یا از روی فراموشی کلمه ای ذکر شود، با آوردن کلمة دیگر، آن را اصلاح می کنند، مانند خَرَجَ سعیدٌ علیٌّ (سعید رفت ، نه ، علی رفت ؛ سیبویه ، ج 1، ص 439، ج 2، ص 16؛ زمخشری ، همانجا؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 66).

برخی بدل را سه گونه دانسته اند: بدل اِضراب و بدل بداء که تابع و متبوع هر دو مورد نظرند و بدل برای نفی مبدلٌمنه نیست ؛ بدل غلط و نسیان ، که مبدلٌمنه در آن مقصود نیست بلکه از روی اشتباه و فراموشی ذکر شده است (ابن ابی الربیع ، سفر اول ، ص 392ـ393، 408ـ409؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 249).

نحویان کاربرد بدل معرفه از نکره و نکره از معرفه ، و نیز اسم ظاهر از ضمیر و ضمیر از اسم ظاهر را جایز دانسته اند (سیبویه ، ج 1 ص 441، ج 2، ص 14، 16؛ زجاجی ، ص 23ـ24؛ زمخشری ، ص 49؛ ابن یعیش ، ج 3، ص 68ـ69؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 250، 252). ابن ابی الربیع (ج 1، ص 396) اختلاف آرای نحویان را در مورد بدل ضمیر مخاطب برای اسم ظاهر بررسی کرده است . بدل می تواند فعل از فعل باشد (مانند «وَمَنْ یَفْعلْ ذ'لِکَ یَلْقَ اَثاماً یُضاعَفْ لَهُ العَذابُ»، که «یُضاعَفْ» بدل از «یَلْقَ» است ). عامل نیز در بدل گاه مقدر و گاه مذکور است (مانند «اِتَّبِعوا المرسَلینَ اِتَّبِعوا مَنْ لایَسألُکُم اَجراً»، که دومی «اتبعوا»ی دوم می تواند حذف شود؛ ابن ابی الربیع ، ج 1، ص 388). رضی الدین استرآبادی (ج 1، ص 404ـ405) تطابق یا عدم تطابق بدل و مبدلٌمنه را با تفکیک اقسام بدل ذکر کرده و عدم تطابقِ بدلِ کل از کل را فقط در معرفه و نکره بودن دانسته و در دیگر انواع بدل ، عدم لزوم تطابق بدل با مبدلٌمنه را به لحاظ تعداد و جنس ، جایز شمرده است .

عطف بیان . تابعی جامد و واضحتر از متبوعش که یا مانند صفت برای توضیح اسم پیش از خود، در صورت معرفه بودن ، به کار می رود (مانند جاء زیدٌ التاجرُ، زیدِ تاجر آمد) یا برای تخصیصِ متبوع نکره (مانند لَبِستُ ثوباً قمیصاً، که «قمیص » ( پیراهن ) أخص از «ثَوْب » ( لباس ) است ). تفاوت عمدة آن با بدل در استقلال نداشتن عطف بیان است (ابن یعیش ، ج 3، ص 72؛ ابن هشام ، 1417، ص 278؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 218ـ219). چون شبیه به صفت است ، موارد چهارگانة تبعیت صفت ازموصوف بر آن صدق می کند (ابن یعیش ، ج 3، ص 71؛ ابن عقیل ، ج 2، ص 220؛ عباس حسن ، ج 3، ص 538ـ539).

سیبویه تفاوتهای عطف بیان و صفت را ذکر کرده ، اما گاه عطف بیان را بدل نامیده است (ج 2، ص 14، 193ـ194). برخی نحویان نیز، با ذکر شواهدی ، عطف بیان را با بدل کل از کل یکی می دانند (ابن یعیش ، ج 3، ص 71ـ72؛ ازهری ، ج 2، ص 132). ابن عقیل (ج 2، ص 221ـ222) عطف بیان را، جز در دو مورد، همان بدل می داند. رضی الدین استرآبادی (ج 2، ص 397ـ402، 413) نیز عطف بیان را همان بدل دانسته و آرای نحویان را در بارة تفاوتهای این دو رد کرده و فقط بدل غلط و نسیان را بدل دانسته است . در هر صورت ، عطف بیان و متبوعش ، بر خلاف بدل ، هیچگاه ضمیر و فعل و جمله واقع نمی شوند (ابن یعیش ، ج 3، ص 72؛ ابن هشام ، 1979، ص 593ـ595). در مورد نکره آمدن عطف بیان و متبوعش میان نحویان اختلاف نظر وجود دارد، اما ابن عقیل (ج 2، ص 220) و ابن هشام (1417، ص 279) نظر به جواز آن داده اند. از موارد اشتراک عطف بیان و بدل آن است که هر دو به تبیین و توضیح متبوع خود می پردازند و هر دو اسم جامدند (ابن یعیش ، همانجا).


منابع :
(1) ابن ابی الربیع ، البسیط فی شرح جمل الزجاجی ، چاپ عیّادبن عیدالثبیتی ، بیروت 1407/1986؛
(2) ابن عقیل ، شرح ابن عقیل علی الفیة ابن مالک ، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، ( قاهره ) 1384ـ 1385/1964ـ 1965؛
(3) ابن منظور؛
(4) ابن هشام ، شرح قطرالنّدی و بلّالصّدی ، چاپ امیل بدیع یعقوب ، بیروت 1417/1996؛
همو، مغنی اللبیب عن کتب الأعاریب ، چاپ مازن مبارک و محمدعلی

(5) حمداللّه ، بیروت 1979؛
(6) ابن یعیش ، شرح المفصّل ، بیروت : عالم الکتب ، ( بی تا. ) ؛
(7) خالدبن عبداللّه ازهری ، شرح التصریح علی التوضیح ، و بهامشه حاشینة لیس بن زین الدین ، ( بیروت ، بی تا. ) ، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(8) محمدبن حسن رضی الدین استرآبادی ، شرح کافیة ابن الحاجب ، چاپ امیل بدیع یعقوب ، بیروت 1419/1998؛
(9) عبدالرحمان بن اسحاق زجاجی ، کتاب الجمل فی النحو ، چاپ علی توفیق الحمد، بیروت 1405/ 1985؛
(10) محمودبن عمر زمخشری ، کتاب المفصّل فی النحو ، اسلو 1879؛
(11) یوسف بن ابی بکر سکّاکی ، مفتاح العلوم ، قاهره 1356/1937؛
(12) عمروبن عثمان سیبویه ، کتاب سیبویه ، چاپ عبدالسلام محمد هارون ، قاهره ?( 1385/1966 ) ، چاپ افست بیروت 1411/1991؛
(13) صادق شیرازی ، شرح السیوطی : توضیحات للبهجة المرضیة فی شرح الالفیة ، قم 1368 ش ، عباس حسن ، النحوالوافی ، ج 3، قاهره ( 1976 ) ، چاپ افست تهران 1367 ش ؛
(14) خلیل بن احمد فراهیدی ، کتاب الجمل فی النحو ، چاپ فخرالدین قباوه ، حلب 1416/1995.

/ ناهده فوزی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3977
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست