تکفیر ، اصطلاحی در کلام و فقه به معنای نسبت کفر دادن به مسلمان . تکفیر در اصل به معنای پوشیدن و پوشاندن است ، ولی در عربی و فارسی به معانی گوناگونی به کار رفته ( رجوع کنید بهفیّومی ؛ فیروزآبادی ؛ معلوف ، ذیل «کفر»؛ دهخدا، ذیل واژه ) که بر پایة آنها در قرآن و احادیث و منابع کلامی و فقهی چند مفهوم مصطلح یافته است ، از جمله پاک کردن گناهان و ابطال عقاب ( رجوع کنید بهابن ابی الحدید، ج 13، ص 132؛ مجلسی ، ج 5، ص 332،
ج 68، ص 197؛ نیز رجوع کنید به احباط و تکفیر * )، پرداختن کفّارة سوگند و مانند آن ( رجوع کنید به حرّعاملی ، ج 12، ص 290؛ الموسوعة الفقهیّة ، ج 13، ص 235ـ236؛ نیز رجوع کنید به کفّاره * ) و کافر خواندن کسی ( رجوع کنید به فیّومی ؛ فیروزآبادی ؛ معلوف ، همانجاها؛ غدیری ، ذیل «تکفیر») یا نسبت کفر دادن به مسلمان (محمود عبدالرحمان عبدالمنعم ، ذیل «تکفیر»؛ الموسوعة الفقهیّة ، ج 13، ص 227). در برخی احادیث و به تبع آن در اصطلاح فقها، تکفیر به معنای نهادن یک دست بر روی دست دیگر در هنگام ایستادن در نماز و نیز در غیرنماز برای ادای احترام آمده است (یا اصطلاحاً «تکتیف » رجوع کنید به غدیری ، همانجا) که برخی فقهای امامی آن را حرام و برخی دیگر مکروه دانسته اند ( رجوع کنید بهحرّعاملی ، ج 7، ص 265ـ267، ج 12، ص 235؛ مجلسی ، ج 81، ص 205، 325ـ 326؛ نیز رجوع کنید به نماز * ).
تکفیر به معنیِ نسبت دادن کفر به شخص یا گروه در قرآن کریم مصادیق متعددی دارد، از جمله کسانی که حضرت مسیح علیه السلام را خدا پنداشتند (مائده : 17، 72، 73) و افرادی که به مردم جادوگری می آموختند (بقره : 102؛ برای موارد دیگر رجوع کنید بهعبدالباقی ، ذیل «کفر») تکفیر شده اند. در احادیث نیز علل و عواملی که ممکن است سبب تکفیر گردد و موارد غیرمجاز و شرایط آن بتفصیل مطرح شده است .
پیشینة تکفیر در جهان اسلام ، به صدر اسلام بازمی گردد. برخی حوادث مهم تاریخ اسلام به سبب تکفیر روی داده ، همچنانکه برخی رخدادهای سیاسی و اجتماعی زمینة تکفیر را فراهم آورده است . از جمله رویدادهای مهم دوران پس از رحلت پیامبر اکرم ، جنگهای «رِدّه » در زمان ابوبکر بود که در این جنگها دستگاه خلافت معارضانِ خود را کافر و خارج از دین خواند ( رجوع کنید به طبری ، ج 3، ص 250ـ252؛ ابن اعثم کوفی ، ج 1، ص 15ـ 16، 23؛ سیوطی ، ص 69ـ71). در بارة اینکه واقعاً تمامی یا بعضی از کسانی که در آن دوره تکفیر شده اند، از دیدگاه فقه اسلامی کافرند یا خیر، تردید جدّی وجود دارد و برخی گزارشهای تاریخی تردیدهای بسیار در این باره ، حتی تردید افراد نزدیک به خلیفه ، را نشان می دهد ( رجوع کنید بهجعفریان ، ج 2، ص 35). بنا بر برخی منابع تاریخی ، عواملی مانند ندادن زکات و نپذیرفتن اصل خلافت یا در نظر گرفتن کسانی دیگر برای این مقام ، در انتساب کفر به «اهل رِدّه » یا دست کم دسته هایی از آنان نقش مهمی داشته است ( رجوع کنید بهابن قتیبه ، ج 1، ص 34؛ نوبختی ، ص 4؛ ابن اعثم کوفی ، ج 1، ص 16، 20؛ جعفریان ، ج 2، ص 29). البته ادعای پیامبری نیز در میان آنان بسیار گزارش شده است که می تواند تکفیر را از دیدگاه فقهی توجیه کند ( رجوع کنید بهطبری ، ج 3، ص 256؛ جعفریان ، ج 2، ص 29ـ32؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به ردّه * ).
واقعة مهم تاریخی دیگر در بارة تکفیر، غائلة خوارج است . بسیاری از فرقه های خوارج کسی را که مرتکب یکی از گناهان کبیره می شد، و حتی امت پیامبر را، تکفیر می کردند ( رجوع کنید بهشهرستانی ، ج 1، ص 122، 128، 135؛ ابن ابی الحدید، ج 8، ص 113؛ مجلسی ، ج 33، ص 373). در مقابل ، بعضی از مسلمانان ، از جمله برخی مذاهب اهل سنّت ، خوارج را تکفیر می کردند ( رجوع کنید به شوشتری ، ص 221؛ نیز رجوع کنید به خوارج * ). در احادیث ، غالیان یا غُلات (آنان که در بارة شخصیت امامان علیهم السلام غلوّ و زیاده روی می کردند) و قائلان به تفویض * (مفوّضه ) خارج از ایمان خوانده شده اند ( رجوع کنید به حرّعاملی ، ج 28، ص 348؛ مجلسی ، ج 25، ص 265؛ نیز رجوع کنید به غلوّ * ). بعضی از معتزله و اشاعره ، مشبّهه را تکفیر می کردند ( رجوع کنید به ابن طاووس ، ج 2، ص 355).
علاوه بر گروهها، افراد و شخصیتهای متعددی ، چه بسا بعضی اشخاص سرشناس ، را تکفیر کرده اند، از جمله در بارة تکفیر برخی خلفا و همسران پیامبر اکرم روایاتی نقل شده است ( رجوع کنید به ابن ابی الحدید، ج 3، ص 50؛ ابن طاووس ، ج 1، ص 292). حتی ساحت مقدّس معصومان علیهم السلام نیز از تکفیر بر کنار نمانده است ( رجوع کنید به مفید، ص 313؛ شوشتری ، ص 193؛ مجلسی ، ج 37، ص 15).
هر چند نمونه های فردی و جمعی تکفیر در تاریخ اسلام کم نیست و در برهه هایی از تاریخ ، این جریان شایع بوده است (هانویک مواردی از تکفیرهای سیاسی و اجتماعی را در افریقای غربی ، از قرن نهم تا دورة معاصر گزارش کرده است رجوع کنید بهد. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل واژه )، نمی توان تکفیر را در میان فرقه ها و نحله های گوناگون اسلامی چندان عمده و سرنوشت ساز دانست . حتی در نگاهی کلان ، موارد افراط آمیز تکفیر، چه آنان که تکفیر کرده اند و چه آنان که تکفیر شده اند، اندک به نظر می رسد و امروزه شمار پیروان دیدگاه افراطی تکفیر، نسبت به کل جمعیت مسلمانان ، چندان نیست . ظاهراً نظر علما و فقهای مذاهب مهم اسلامی در کاهش تکفیر مؤثر بوده است ، زیرا فقها با استناد به احادیث ( رجوع کنید به مجلسی ، ج 69، ص 208ـ209؛ الموسوعة الفقهیّة ، ج 13، ص 228) نسبت دادن بی دلیل کفر به مسلمان را مستوجب تعزیر دانسته اند ( رجوع کنید بهشهیدثانی ، ج 9، ص 175؛ جزیری ، ج 5، ص 194ـ195؛ الموسوعة الفقهیّة ، ج 13، ص 229). حتی گاهی فقها با وجود نادرستی برخی عقاید، از تکفیر پیروان آنها استنکاف نموده اند ( رجوع کنید به مجلسی ، ج 54، ص 246ـ247، ج 58، ص 104). غزالی (ص 85 ـ101) نیز ضمن توضیح معیار تکفیر، بر طایفه ای از متکلمان که با تنگ نظری عده ای از مسلمانان را تکفیر کرده اند، انتقاد و توصیه کرده است که حتی الامکان از تکفیر اهل قبله احتراز شود. با اینهمه ، از دیدگاه فقهی در مواردی
معیّن و با حصول شرایطی خاص ، تکفیر مشروع است و آثاری ویژه در پی دارد (برای تفاصیل احکام رجوع کنید به ارتداد * ، کفر * ؛ برای آگاهی از آرای متفکران و جریانهای اجتماعی معاصر در کشورهای اسلامی در بارة تکفیر رجوع کنید به > دایرة المعارف جهان اسلام آکسفورد < ؛ د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل واژه ).
منابع : (1) علاوه بر قرآن ؛ (2) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه ، قم 1404؛ (3) ابن اعثم کوفی ، کتاب الفتوح ، چاپ علی شیری ، بیروت 1411/1991؛ (4) ابن طاووس ، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف ، چاپ جلال الدین حسینی ، قم 1400؛ (5) ابن قتیبه ، الامامة و السیاسة ، المعروف بتاریخ الخلفاء ، قاهره 1388/ 1969، چاپ افست قم 1363 ش ؛ (6) عبدالرحمان جزیری ، کتاب الفقه علی المذاهب الاربعة ، بیروت 1410/ 1990؛ (7) رسول جعفریان ، تاریخ سیاسی اسلام : تاریخ خلفاء ، قم 1377 ش ؛ (8) حرّ عاملی ؛ (9) دهخدا؛ (10) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی ، تاریخ الخلفاء ، بیروت 1394/ 1974؛ (11) نوراللّه بن شریف الدین شوشتری ، الصّوارم المهرقة فی نقد الصّواعق المحرقة ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، تهران 1367؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی ، الملل و النحل ، چاپ
(12) محمد سیّدکیلانی ، قاهره 1387/1967؛ (13) زین الدین بن علی شهیدثانی ، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة ، چاپ محمد کلانتر، بیروت 1403/ 1983؛ (14) طبری ، تاریخ (بیروت )؛ (15) محمد فؤاد عبدالباقی ، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم ، قاهره 1364، چاپ افست تهران ?( 1397 ) ؛ (16) عبداللّه عیسی ابراهیم غدیری ، القاموس الجامع للمصطلحات الفقهیة ، بیروت 1418/ 1998؛ (17) غزالی ، فیصل التفرقة بین الاسلام الزندقة ، چاپ ریاض مصطفی عبداللّه ، دمشق 1417/ ؛ (18) الزندقة ، چاپ ریاض محمدبن یعقوب فیروزآبادی ، القاموس المحیط ، بیروت 1407/1987؛ (19) احمدبن محمد فیّومی ، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی ، بیروت : دارالفکر، ( بی تا. ) ؛ (20) مجلسی ؛ (21) محمود عبدالرحمان عبدالمنعم ، معجم المصطلحات و الالفاظ الفقهیة ، قاهره 1999؛ (22) لویس معلوف ، المنجد فی اللّغة و الاعلام ، بیروت 1996؛ (23) محمدبن محمد مفید، الفصول المختارة من العیون و المحاسن ، قم 1413؛ (24) الموسوعة الفقهیّة ، ج 13، کویت : وزارت الاوقاف و الشئون الاسلامیه ، 1408/ 1988؛ (25) حسن بن موسی نوبختی ، فرق الشیعة ، چاپ محمدصادق آل بحرالعلوم ، نجف 1355/1936؛
(26) EI 2 , s.v. "Takf ¦âr. 2: In West Africa" (by J. O. Hunwick); (27) The Oxford encyclopedia of the modern Islamic world , ed.John L. Esposito, New York 1995, s.v. "Takfir" (by Ibrahim A. Karwan).