responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3656

 

تَغار ، ظرف سفالین بزرگ و نیز نوعی جوال ، واحد اندازه گیری غلات ، آذوقه و علوفة لشکر؛ نوعی مالیات غیرنقدی در دورة مغول و ایلخانان ؛ نیز راتبه (مستمری ) غیرنقدی . این واژه به صورت تَقار (رشیدالدین فضل اللّه ، چاپ بلوشه ، ج 2، ص 186)، طَغار (وصّاف الحضره ، ص 556)، تاغار (پاوه دوکورتی ، ذیل «تاغ »)، تاقار ( رجوع کنید به دورفر ، ج 2، ص 517، به نقل از طالع امانی هراتی )، تغاره ( برهان ، ذیل واژه )، تِغار و تیغار (مرتضی زبیدی ، ذیل «تغر») نیز ضبط شده است . هوبشمیت واژة تغار را ترکی ، بلوشه آن را ترکیِ بر گرفته از مغولی ، و رامشتت ریشة آن را ترکی ـ مغولی می داند ( رجوع کنید به دورفر، ج 2، ص 516 ـ517). دزی (ذیل «تغر») آن را عربی و از ریشة تَغَر دانسته ، ولی دورفر (ج 2، ص 517) ریشة عربی ، همچنانکه ترکیِ، این واژه را نپذیرفته است . او فارسی بودن آن را نیز

بکلی مردود می داند، زیرا در منابع قدیم ایرانی از جمله فارسی میانه و سغدی وجود نداشته است . به نظر وی ، توبره معادل فارسی تغار است .

در متون منظوم فارسی ، تغار معمولاً به معنای «ظرف بزرگ » به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به ناصرخسرو، ص 49، 326، 338؛
لامعی گرگانی ، ص 6؛
مولوی ، ج 2، ص 14، ج 3، ص 367). ظاهراً نخستین بار این واژه به این معنا در متون نثر فارسی ، در سفرنامة ناصرخسرو (متوفی 481؛
ص 108ـ 109) به کار رفته است . به نوشتة ناصرخسرو، در مصر درختانی مانند سیب و نارنج و ترنج را در تغارهایی سفالی می کاشته و برای فروش بر بامها می نهاده اند. در فرهنگهای عربی ، تغار که به صورت تیغار و طیغار نیز ضبط شده ، به معنای ظرف بزرگ سفالین برای رنگرزی و شستشوی لباس است . مِرکَس و مِخضَب نیز معادل تغار و، نیم خُم یا نیم کوزه ای بوده است که در آن جامه می شسته اند ( رجوع کنید به شرتونی ، ذیل «تیغار» و «اجّانه »؛
دزی ، ذیل «تغر» و «طیغار»؛
صفی پوری ، ذیل «تیغار»). از دیگر موارد استفادة این ظرف ، نگهداری مایعات و مواد غذایی مانند گندم ، جو، آرد، ماست و ترشی بوده است . غذای حیواناتی مانند اسب و سگ را نیز در تغار می نهاده اند. در فارسی تغار چوبین رختشویی را بیشتر لاوَک / لاک می گویند (برهان ؛
دهخدا، ذیل «تغار» و «لاوک »؛
هدایت ، ذیل «تغار» و «لاک »؛
نیز رجوع کنید به رشیدالدین فضل اللّه ، چاپ روشن و موسوی ، ج 2، ص 976؛
افلاکی ، ص 69، 671). در فارسی نیم خم و تغار کوچک را تغارچه می گویند (دهخدا، ذیل واژه ). تغار در ترکی ، جوالی است که در آن گندم و جو و مانند اینها می ریخته اند (کاشغری ، ذیل واژه ). به جوال کوچکی که از توبْره بزرگتر باشد و انبانچه ای که از پوست دوخته باشند، «تَغارجُوق » می گویند (استرآبادی ، ص 104).

تغار در دورة مغولان و ایلخانان علاوه بر معنای لغوی ( رجوع کنید به جوینی ، ج 3، ص 112؛
رشیدالدین فضل اللّه ، چاپ روشن و موسوی ، همانجا) سه معنای دیگر نیز داشته است :

1) واحد وزن (بیشتر برای غله ) برابر با صد مَنِ تبریز (هر من تقریباً سه کیلوگرم ). از فرمان غازان خان (حک : 694 ـ703) در باب تعیین پیمانة معیار در ولایات پیداست که مقدار پیمانه ها از جمله تغار در جاهای مختلف یکسان نبوده است . بر اساس این فرمان ، هر کیله برابر با ده من تبریز و ده کیله (صد من ) برابر با یک تغار تعیین شد. نیز مقرر شد به جهت دقت بیشتر، برای هر نوع غله تغار جداگانه ای ساخته شود ( رجوع کنید به رشیدالدین فضل اللّه ، چاپ روشن و موسوی ، ج 2، ص 1461ـ1462، 1465ـ 1466؛
خواندمیر، ج 3، ص 175). در کتابی به نام شرح ایالت شکی (پطروشفسکی ، ج 2، ص 723، پانویس 3) واژة تغارخان به همین معنا آمده است .

تغار بعدها نیز کم وبیش واحد سنجش بوده ؛
هرچند مقدار آن همواره و در شهرهای مختلف در نوسان بوده است . امروزه نیز تغار در بصره 537 ، 1 کیلوگرم و در دیگر مناطق عراق برابر با دو هزار کیلوگرم (آذرنوش ، ذیل «طغار») و در استان آذربایجان 2ر83 کیلوگرم (اوروجوو، ج 1، ص 641) است (برای توضیحات بیشتر در بارة اوزان تغار رجوع کنید به دورفر، ج 2، ص 515؛
هینتس ، ص 83 ـ84).

2) نوعی مالیات غیرنقدی که از رعایا اخذ و صرف آذوقة لشکر می شده است . به گفتة مؤلف تاریخ ارمنیان (به نقل پطروشفسکی ، ص 736)، در زمان وی (نیمة اول قرن هفتم ) از هر فردی که نامش در فهرست مالیاتی بوده ، این مواد را به رسم تغار می ستانده اند: صد من غله ، پنجاه من شراب ، دو من برنج ، سه توپراق (؟)، دو طناب ، یک تیر، یک نعل اسب ، یک رأس دام از هر بیست رأس و بیست پول سفید (نقره ). این مالیات چون بخش اصلی آن در آغاز همان صد من (یعنی یک تغار) غله بوده ، به طورکلی تغار نامیده می شده است . برخی محققان با استناد به اصطلاح «سرتغار» در منابع دورة مغول (برای نمونه رجوع کنید به رشیدالدین فضل اللّه ، چاپ روشن و موسوی ، ج 2، ص 1477)، نتیجه گرفته اند که این مالیات ، سرانه بوده و از همة مالیات دهندگان گرفته می شده است (پطروشفسکی ، ج 2، ص 736، به نقل از عبدالکریم علی اوغلی علیزاده ). این نظر خالی از اشکال نیست ؛
ظاهراً سرتغار (مانند سرِ بار) سهمی از محصول بوده که کارگزاران دیوانی ، در آغاز برداشت غلات به خود اختصاص می داده اند. مسئول اخذ این مالیات گاه بِتِکْچی * نیز بوده است ( رجوع کنید به ناصرالدین منشی کرمانی ، ص 114). تغار، مانند سایر اصطلاحات مالیاتی دورة مغول ، معنای روشنی ندارد. معلوم نیست که آیا مالیات علوفه * و تغار جداگانه دریافت می شده یا هردو یکی بوده است . با توجه به قراین می توان حدس زد که تغار به معنای غله برای لشکریان نیز به کار می رفته است . در این معنا، اصطلاح تغار دادن مترادف با آش دادن و تهیة علوفة سپاه بوده است ( رجوع کنید به میرخواند، ج 5، ص 405؛
رشیدالدین فضل اللّه ، چاپ روشن و موسوی ، ج 2، ص 1200، 1225؛
حافظ ابرو، بخش 1، ص 106؛
آقسرایی ، ص 68، 145؛
وصّاف الحضره ، ص 42).

3) راتبة غیرنقدی ، بیشتر از غلات ، که دولت علاوه بر مواجب نقدی ، سالانه به مستخدمان ، بویژه لشکریان ، می داده است ( رجوع کنید به تویسرکانی ، ذیل واژه ؛
وصّاف الحضره ، ص 670). ظاهراً این جیره از زمان غازان خان برای عموم لشکریان تعیین شد. پیش از آن ، مقدار تغار ناچیز بوده و تعداد کمی از لشکریان را شامل می شده است ( رجوع کنید به رشیدالدین فضل اللّه ، چاپ روشن و موسوی ، ج 2، ص 1476ـ1477؛
خواندمیر، ج 3، ص 178؛
وصّاف الحضره ، ص 413؛
شمس منشی ، ج 1، جزء 1، ص 199ـ 200). شکایت جمعی از جانورداران از ملک شمس الدین ، والی هرات ، به سبب قطع تغار سالانه (سیفی هروی ، ص 229) نشان می دهد که علاوه بر لشکریان ، برخی گروههای دیگر نیز از این جیره برخوردار بوده اند.

در اسناد دورة جلایریان (740ـ836) نیز از تغار یاد شده است (شمس منشی ، ج 2، ص 142ـ143، 149)، از جمله در فرمان قاسم آق قوینلو به تاریخ 903 و نیز آخرین فرمان رستم بهادر آق قوینلو ( رجوع کنید به دورفر، همانجا؛
طهرانی ، ص 448). در منابع مهم دورة صفوی گزارشی در بارة تغار به دست نیامده است . ظاهراً از این دوره به بعد به معنای ظرف بزرگ سفالی به کار رفته و معانی دیگر آن تقریباً متروک شده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله ).

از این ظروف سفالی ، هنوز در برخی مناطق به صورت محدود استفاده می شود مثلاً در خراسان تغار خمیرگیری ، تغار رختشویی و تغارة پرهیزی (برای دست ورو شستن ) استعمال می شود (اکبری شالچی ، ص 92). در کرمان تغار در اندازه های مختلف ساخته می شود و کسانی چون شال بافان ، بقالان ، معماران ، نانوایان و لبنیات فروشها از آن استفاده می کنند. در کرمان تغار بزرگ را گوکی و کوچک آن را کشک ساب می نامند. برای پختن نان ، درون تغاری که غالباً لعاب دارد، خمیر درست می کنند و به کاردَکی که با آن خمیر اطراف تغار را می تراشند، تغارتراش می گویند. خرمای خوب نرسیده را در تغار می ریزند و روی آن نمک می پاشند تا نرم شود. به این خرما تغارمال می گویند (پورحسینی ، ص 121ـ122). در سیستان به ظرف خمیرگیری تغار می گویند (افشار سیستانی ، ذیل واژه ). نیز به بیماریی که بر اثر آن شکم بیمار بسیار بزرگ می شود، تغاره می گویند (محمدی خمک ، ذیل «تغاره »). در آذربایجان و کرمانشاه ، «تاغار» به معنای لاوک و ظرف خمیرگیری است (بهزادی ؛
درویشیان ، ذیل «تاغار»). در بیرجند اصطلاحات تقار ، تقارچه و تقارِدَسّ اُو (تغاری که در آن آب می کنند و دم دست شاطر می گذارند) رواج دارد و به آنچه در تغار درست می کنند، تغاری می گویند، مانند ماست تغاری (رضائی ، ص 142). امروزه در کردستان ایران ، تغار واحد اندازه گیری مساحت زمینهای مزروعی است . هر تغار، مقدار زمینی است که استعداد برداشت یک تغار گندم یا جو را دارد. مقدار این واحد در شهرهای مختلف ، متفاوت است (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به دیانت ، ج 1، ص 122ـ123).

واژة تغار در برخی مَثلهای فارسی نیز به کار رفته است ، مانند «تغاری بشکند ماستی بریزد/ جهان گردد به کام کاسه لیسان » و «سَرِ تغار کسی پایین رفتن » کنایه از غذا یا روزی کسی دیر رسیدن (دهخدا، ذیل واژه ؛
نجفی ، ج 2، ص 864 ؛
برای موارد دیگر رجوع کنید به شاملو؛
فرهنگ بزرگ سخن ، ذیل واژه ). در تهران به کسی که در غذا حریص و طماع و پرخور باشد «شکم تغار» (به لهجة تهرانی : شیکم تاغار) گفته می شود. نیز در بیشتر مناطق ایران فرزند آخر خانواده را تَه تغاری / ته تاغاری می گویند.


منابع :
(1) آذرتاش آذرنوش ، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی ، تهران 1379 ش ؛
(2) محمودبن محمد آقسرایی ، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار ، چاپ عثمان توران ، آنکارا 1944؛
(3) محمدمهدی بن محمدنصیر استرآبادی ، سنگلاخ : فرهنگ ترکی به فارسی از سدة دوازدهم هجری ، چاپ روشن خیاوی ، تهران 1374 ش ؛
(4) ایرج افشار سیستانی ، واژه نامة سیستانی ، تهران 1365 ش ؛
احمدبن اخی ناطور افلاکی ،



(5) مناقب العارفین ، چاپ تحسین یازیجی ، آنکارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362 ش ؛
(6) امیرحسین اکبری شالچی ، فرهنگ گویشی خراسان بزرگ ، تهران 1370 ش ؛
(7) علی حیدرعباس اوغلو اوروجوو، آذربایجان دیلی نین یضاحلی لوغتی ، ( برگردان از الفبای سیریلی به اهتمام ) بهزاد بهزادی ، تهران 1376 ش ؛
(8) محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمد معین ، تهران 1361 ش ؛
(9) بهزاد بهزادی ، فرهنگ آذربایجانی ـ فارسی = آذربایجانجا ـ فارسجا سؤزلوک ، تهران 1369 ش ؛
(10) ایلیا پاولوویچ پطروشفسکی ، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357 ش ؛
(11) ابوالقاسم پورحسینی ، فرهنگ لغات و اصطلاحات مردم کرمان ، کرمان 1370 ش ؛
(12) محمدمقیم تویسرکانی ، فرهنگ جعفری ، چاپ سعید حمیدیان ، تهران 1362 ش ؛
(13) جوینی ؛
(14) عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی ، بخش 1، چاپ خانبابا بیانی ، تهران 1317 ش ؛
(15) خواندمیر؛
(16) علی اشرف درویشیان ، فرهنگ کردی کرمانشاهی : کردی ـ فارسی ، تهران 1375 ش ؛
(17) راینهارت پیتر آن دزی ، تکملة المعاجم العربیّة ، ترجمة محمدسلیم نعیمی ، عراق 1978ـ ؛
(18) دهخدا؛
(19) ابوالحسن دیانت ، فرهنگ تاریخی سنجش ها و ارزش ها ، تبریز 1367 ش ؛
(20) رشیدالدین فضل اللّه ، جامع التواریخ ، چاپ محمد روشن و مصطفی موسوی ، تهران 1373 ش ؛
(21) همان : کتاب جامع التواریخ ، ج 2، چاپ ادگار بلوشه ، لیدن 1911؛
(22) جمال رضائی ، واژه نامة گویش بیرجند ، چاپ محمود رفیعی ، تهران 1373 ش ؛
(23) سیف بن محمد سیفی هروی ، تاریخ نامة هراة ، چاپ محمدزبیر صدیقی ، کلکته 1362/ 1943، چاپ افست تهران 1352 ش ؛
(24) احمد شاملو، کتاب کوچه ، حرف ت ، دفتر اول ، تهران 1379 ش ؛
(25) سعید شرتونی ، اقرب الموارد فی فصح العربیّة و الشّوارِد ، قم 1403؛
(26) محمدبن هندوشاه شمس منشی ، دستورالکاتب فی تعیین المراتب ، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده ، مسکو 1964ـ1976؛
(27) عبدالرحیم بن عبدالکریم صفی پوری ، منتهی الارب فی لغة العرب ، چاپ سنگی تهران 1297ـ 1298، چاپ افست 1377؛
(28) ابوبکر طهرانی ، کتاب دیار بکریه ، چاپ نجاتی لُوغال و فاروق سومِر، آنکارا 1962ـ1964، چاپ افست تهران 1356 ش ؛
(29) فرهنگ بزرگ سخن ، به سرپرستی حسن انوری ، تهران : سخن ، 1381 ش ؛
(30) محمودبن حسین کاشغری ، نامها و صفتها و ضمیرها و پسوندهای دیوان لغات الترک ، ترجمه و تنظیم و ترتیب الفبایی محمد دبیرسیاقی ، تهران 1375 ش ؛
(31) محمدبن اسماعیل لامعی گرگانی ، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1355 ش ؛
جواد محمدی خمک ، واژه نامه ی

(32) سکزی : فرهنگ لغات سیستانی ، تهران 1379 ش ؛
محمدبن محمد مرتضی زبیدی ، تاج العروس من جواهرالقاموس ، ج 10، چاپ

(33) ابراهیم ترزی ، کویت 1392/ 1972؛
جلال الدین محمدبن محمد

(34) مولوی ، مثنوی معنوی ، تصحیح رینولد آلن نیکلسون ، چاپ نصراللّه پورجوادی ، تهران 1363 ش ؛
(35) میرخواند؛
(36) ناصرالدین منشی کرمانی ، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، تهران 1338 ش ؛
ناصرخسرو، دیوان ، چاپ مجتبی

(37) مینوی و مهدی محقق ، تهران 1353 ش ؛
(38) همو، سفرنامة حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1363 ش ؛
(39) ابوالحسن نجفی ، فرهنگ فارسی عامیانه ، تهران 1378 ش ؛
(40) عبداللّه بن فضل اللّه وصّاف الحضره ، تاریخ وصّاف ، چاپ سنگی بمبئی 1269؛
(41) رضاقلی بن محمدهادی هدایت ، کتاب فرهنگ انجمن آرای ناصری ، چاپ سنگی تهران 1288، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(42) والتر هینتس ، اوزان و مقیاسها در اسلام ، ترجمه و حواشی غلامرضا ورهرام ، تهران 1368 ش ؛


(43) Gerhard Doerfer, Tدrkische und mongolische Elemente im Neupersischen , Wiesbaden 1963-1975;
(44) Abel Pavet de Courteille, Dictionnaire Turk-Oriental , Amsterdam 1972.

/ نگار ذیلابی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3656
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست