responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3222

 

تبریز ، شهرستان و شهری در استان آذربایجان شرقی .

1) شهرستان تبریز. در مغرب استان آذربایجان شرقی واقع است . از شمال به شهرستان شبستر، از شمال شرقی به شهرستان اهر، از مشرق به شهرستان هریس و شهرستان بستان آباد، از جنوب به شهرستان مراغه ، از جنوب غربی به شهرستان اسکو و از شمال غربی به شهرستان شبسترمحدود می شود و مشتمل است بر دو بخشِ مرکزی (به مرکزیت تبریز) و خسروشهر (خسروشاه سابق ، به مرکزیت خسروشهر)، چهار شهر تبریز و باسمِنج و سردرود و خسروشهر، و شش دهستانِ آجی چای ، اِسپَران ، میدانْچای ، سردصحرا (از بخش مرکزی )، تازه کَنْد و لاهیجان (از بخش خسروشهر) (ایران . وزارت کشور، ص 1).

شهرستان تبریز در منطقه ای نیمه کوهستانی ـ نیمه جلگه ای واقع شده که ساختمان آن بر اثر یک رشته چین خوردگیها و پیشروی و پسروی دریاچه ای وسیع ــ که دریاچة کنونی ارومیه باقیماندة آن است ــ پدید آمده است . این شهرستان شامل جلگة وسیعی است که کوههای مرتفعی چون میشوداغ در شمال غربی و اینل ـ زینل / اینالی / عون بن علی ( در زبان مردم : عینالی ) یا کوه سرخاب در شمال و سهند در جنوب آن را احاطه کرده است . کوهستان آتشفشانی سهند (بلندترین قله : 707 ، 3 متر) با وسعت 500 ، 4 کیلومتر مربع از کوههای متعددی تشکیل شده است و دریاچه های کوچکی در دامنه های آن وجود دارد. در دامنه های سهند چشمه های آب گرم متعددی نیز هست که غالباً به رودهای جاری از این کوهستان می پیوندد. دامنه های سهند تا ارتفاع 500 ، 2 متر پوشیده از مراتع طبیعی است که چراگاه دامهای ایلات و دامداران است .

بخش عظیمی از جلگة تبریز، از مستعدترین جلگه های آذربایجان ، با وسعتی حدود سیصد کیلومترمربع (حسین زاده دلیر، ص 2) در این شهرستان قرار دارد. از پیدایش این جلگه ، با توجه به داده های زمین شناختی خصوصاً وضع چینه شناسی و تحول زمین ساختی و تغییرات اقلیمی آذربایجان ، معلوم می شود که آذربایجان محل تراکم عوارض چین خورده و ناهمواریهای آتشفشانی است که مجموعة این عوارض ، آذربایجان را به صورت فلات مرتفعی در شمال غرب ایران در آورده است . گسترش سفرة بسیار ضخیمی از مواد آبرفتی در سطح جلگة کنونی تبریز، حاصل تحولات اقلیمی دورة پلئیستوسن (دوران چهارم ) و بعد از آن در این منطقه بوده است . با توجه به تحول ساختمانی و مورفوکلیمایی این جلگه ، عوارض و عناصری در آن می توان یافت که نشان دهندة وجود دو گونه اراضی است : مرتفع و متعارض ، کم ارتفاع و مسطح . حد شمال و شمال شرقی جلگه را ارتفاعات اینل ـ زینل و ادامة آن ، تودة کوهستانی مُرو ( = مورو ) ، در مقیاس وسیع منطقه پوشانده که اختلاف سطحی حدود 430 متر از سطح جلگه ایجاد کرده است . دامنة کشیدة این مرتفعات با روند شمال غربی ـ جنوب شرقی از شمال غرب روستای بارِنج تا شمال فرودگاه تبریز را می پوشاند و پس از بریدگی ــ که رودخانة تلخه رود * (آجی چای ) و کمورچای در آن ایجاد کرده است ــ در همان امتداد تا منطقة صوفیان ادامه می یابد. حداکثر ارتفاع این تودة کوهستانی 800 ، 1 متر است که با توجه به تفاضل ارتفاع بین رأس و پای دامنه ، سراشیبی معادل 30% تا 40% به وجود آورده است ، لیکن در محل ورود تلخه رود به جلگة تبریز، خصوصاً در پشت فرودگاه تبریز، این شیب بسیار زیاد است . به نظر می رسد که ارتفاعات اینل ـ زینل در شمال و شمال شرقی ، یکی از تنگناهای مورفولوژیک (پیکرشناسی ) جلگة تبریز در گسترش منطقی شهر تبریز بوده است . علاوه بر ارتفاع این ناهمواری که عامل تعیین کننده ای در گسترش نیافتن شهر بوده است ، دامنه های مشرف به جنوب یعنی شهر تبریز کلیة عوارض مورفودینامیک را نشان می دهد که اغلب در امتداد خط گسل صورت می گیرد. گسل عامل اصلی گسترش نیافتن شهر تبریز است . ناهمواریهای جنوبی ــ که حاشیة جنوب و جنوب شرقی را می پوشاند ــ به صورت عوارض منقطع مشاهده می شود. حداکثر ارتفاع این عوارض 780 ، 1 متر است که به سمت مشرق و مغرب تا فواصل طولانی ثابت می ماند و به سمت مغرب ، بعد از شیبی ملایم ، در حوالی روستای لاله از بین می رود، لیکن در بخش شرقی ، بعد از افت ارتفاع که به صورت گردنه ای ملایم ظاهر شده است و جادة تبریز ـ تهران از آن می گذرد، دوباره اوج می گیرد و به بخش مرتفع شمال شرقیِ امتداد اینل ـ زینل متصل می گردد. چشم انداز بخش غربی و شمال غربی جلگه ــ که مناطق همواری است و از تراکم مواد آبرفتی جدید و ریزدانه و نِهِشته های رودخانه ای جدید پوشیده شده ــ یکنواخت و کم عارضه است و تا حاشیة شرقی دریاچة ارومیه امتداد می یابد (خیام ، ص 91ـ 98).

بارزترین پدیدة زمین ساختی منطقة آذربایجان ، گسلِ جوانی است که از شمال شهر تبریز می گذرد (ذکاء، 1368 ش ب ، مقدمة ظهوریان ایزدپناه ، ص 10؛ پورکرمانی و آرین ، ص 68). جنبش این گسل سبب خمیدگی آبرفتهای کوارترنر دشت تبریز، بویژه در غرب روستای خواجه مرجان ، و یکی از بارزترین عوامل توپوگرافی (ناهمواری ) گسترة تبریز است (پورکرمانی و آرین ، ص 68ـ69).

قسمتی از ترکیبات معدنی و گازهای ناشی از تحولات آتشفشانیِ سهند، در آبهایی که از شکاف کوهها بیرون می ریزند حل یا ممزوج شده و چشمه های آب معدنی ایجاد کرده است (مشکور، 1352 ش ، ص 12). در تبریز چندین چشمة آب معدنی و گرم وجود دارد، از جمله بارِنج ، صیدکَنْد، سیاوان و کرگه (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 151ـ152). آب گرم گوگردداری به نام گروه یا گراب نیز در شمال شرقی تبریز از یکی از دره های کوه سرخاب به نام «دره گرو» روان بوده است و در کوی شتربان ، گرمابة بزرگی روی آن ساخته بودند. این آب گرم تا صد سال پیش روان بوده ولی اکنون چشمة آن کور شده و از میان رفته است (همان ، ص 196ـ197). وجود چشمه های آب معدنی و گرم را در شهر تبریز و پیرامون آن ، علت پیدایش تبریز دانسته اند (همان ، ص 151ـ152).

تبریز را دو رود سیلابی آبیاری می کند: تلخه رود (بزرگترین رود تبریز با آب سالانه ) و رود فصلی مهران رود یا میدان چای . آب تلخه رود به علت عبور از اراضی گچی و نمکدار، شور و تلخ است و برای کشاورزی چندان مناسب نیست . مهران رود در بیشتر ماههای سال کم آب و خشک است (مشکور، 1352 ش ، ص 5). این رود که از دامنه های کوه سهند سرچشمه می گیرد، از طریق درة لیقوانْچای به باسمنج می رسد و تقریباً با جهت شرقی ـ غربی ادامه می یابد و با بهره گیری از آب رودهای فصلی و فرعی به طرف تبریز می رود (ساری صراف و رسولی ، ص 17). تلخه رود که از دامنه های جنوبی سبلان و گردنة نیر سرچشمه می گیرد، بعد از عبور از جلگة سراب و دریافت چندین شعبه از دامنه های قوشه داغ در شمال و بُزقوش و سهند در جنوب ، وارد جلگة تبریز می شود و در امتداد جادة تبریز ـ آذرشهر به سمت جنوب غربی جریان می یابد و در حوالی گاوگان به دریاچة ارومیه می ریزد. میانگین آبدهی تلخه رود در ایستگاه اندازه گیری ناحیة وَنْیار در مدخل رودخانه به دشت تبریز (شرق تبریز) در جادة تبریز ـ اهر، 5ر12 تا حدود 15 مترمکعب در ثانیه است (موحّد دانش ، ص 294ـ 295).

بخش اعظم آب این شهرستان از منابع زیرزمینی دامنه های شمالی سهند (سعیدآباد و قزلجه میدان و لیقوان ) تأمین می شود. جنس زمینِ این منطقه از عوامل اصلی تشکیل سفرة آب زیرزمینی است . توفهای آبرفتی این منطقه ، محل مناسبی برای نفوذ آبهای سطحی است . ضخامت این لایه ها از جنوب به شمال کاسته می شود و مواد تشکیل دهندة آنها اغلب قلوه سنگ و سنگهای درشت و شن و ماسه و در بعضی نقاط همراه با کائولین است . بافت خاک نیز از متوسط تا سبک تغییر می کند. نفوذپذیری خاک منطقه موجبات تشکیل لایه های آبدار را فراهم آورده است . ضخامت این لایه ها از چند متر تا 500 متر تغییر می کند. بر اساس مطالعات ژئوفیزیکی ، حداکثر آبرفتهای درة لیقوان 340 متر است . بررسیهای ژئوفیزیکی منطقه ، از جمله در روستاهای دیزَج و حاج عبدال ، نیز نشان دهندة وجود سفره های زیرزمینی تحت فشار در این قسمتها و سفره های نیمه تحت فشار در مجاورت سعیدآباد است (عزیزپور، ص 130ـ131). در حوالی شهر تبریز 35 کاریز با آب دایمی وجود دارد.

ارتفاع بالا و توپوگرافی کوهستانی منطقة تبریز، بر آب و هوای آن تأثیر می گذارد و ترکیب این عوامل ، شرایط محیطی دشواری به وجود می آورد. کمبود نباتات و فقر خاک با سرمای سخت زمستانها نیز این وضع را حادتر می کند (ملویل ، ص 27). تبریز به سبب این موقعیت جغرافیایی ، سردسیر است و آب و هوای استپی خشک با زمستان سرد بسیار برّی دارد (شوایتزر ، ص 33). میانگین دمای ماهانه در دی (سردترین ماه سال ) ْ5ر2 - ، در فروردین ْ5ر10 ، در تیر (گرمترین ماه سال ) ْ4ر25 ، و در مهر ْ1ر14 و میانگین دمای سالانه ْ9ر11 است . میانگین روزهای یخبندان در سال 2ر108 روز و بیشتر از اواخر پاییز تا پایان زمستان است .

میانگین بارش سالانه 1ر330 میلیمتر و بیشترین میزان آن در هشت ماه سال ، از مهر تا اردیبهشت (6ر292 میلیمتر)، است . هوای تابستانها خشک و حداقل بارش در مرداد 6ر4 میلیمتر است و به علت نیمه خشک بودن اقلیم منطقه ، نیاز گیاهان به آب از اواسط اردیبهشت تا اواسط پاییز زیاد است . میانگین بارش در زمستان 3ر113 میلیمتر (بیشتر به صورت برف )، در بهار 8ر121 میلیمتر، در تابستان 7ر20 میلیمتر و در پاییز 3ر74 میلیمتر است . نوسان بارندگی سالانه از 3ر513 میلیمتر در سالهای پر بارش تا حداقل 4ر192 میلیمتر در سالهای کم بارش گزارش شده است که خطر سالهای سیلابی و خشکسالی روشن می گردد (آلکس ، ص 188).

در سالهای سیلابی ، اواخر بهار و اوایل تابستان طوفان همراه با رعد و برق و تگرگ می وزد و در این دوره آخرین برفهای زمستانی ذوب می شود. ازینرو، با توجه به گزارشهایی که از دوران مغول تا قرن حاضر در دست است ، گاه در تیرماه سیلابهای سنگین به شهر خسارات فراوانی زده است . شهرستان تبریز معادن سنگ ساختمانی ، سنگ گچ ، سنگ تراورتن الوان ، پوکة معدنی ، زغال سنگ و خاک رس دارد.

در این شهرستان انواع درختان راش و بلوط و ممرز و افرا و ون و بعضی درختان میوة جنگلی مانند گردو و گیلاس و فندق و سیب و گلابی وجود دارد. در بیشتر نواحی آن گیاهانی از قبیل کنگر وحشی ، خارشتر، چمن ، خاکشیر، قیاغ اولی ، شیرین بیان ، روناس ، گندمیان ، بومادران و گون کتیرا در بیشتر ایام سال می روید ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 6، ص 46). پوشش گیاهی در جلگة تبریز به صورت مراتع ییلاقی (بویژه در دامنة تودة کوهستانی سهند) و مراتع قشلاقی (اطراف دریاچة ارومیه ) است . پوشش گیاهی دامنه های سهند به علت شیب تند و سنگلاخی بودن ، مانند سبلان غنی نیست و گونه های گیاهی نواحی مرتفع آن مانند گونه های مناطق کوهستانی است . در نواحی جلگه ای و کم ارتفاع گیاهانی از گونة گیاهان ایران مرکزی و نواحی خشکتر، مانند خارشتر، فراوان وجود دارد ( دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج 1، ص 222).

از جانوران آنجا گرگ و گراز و روباه و خرس و قوچ و میش و بز وحشی و شغال و آهو و خرگوش است . از پرندگان بومی کبک و اردک و غاز و قرقاول و از پرندگان مهاجر پلیکان و فلامینکو، انواع مرغابی و دُرنا و لک لک و حواصیل در حوالی رودخانه های این شهرستان فراوان است ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، همانجا).

در سرشماری 1375 ش ، شهرستان تبریز 509 ، 486 ، 1 تن جمعیت داشته ، شامل 584 ، 304 ، 1 تن شهرنشین و 925 ، 181 تن روستانشین (مرکز آمار ایران ، 1376 ش ب ، ص چهل ). ترکیب سنی جمعیت این شهر جوان است (رجوع کنید به همو، 1376 ش الف ، ص نوزده ). مردم تبریز به ترکی آذری و فارسی گفتگو می کنند. آنان مسلمان و بیشتر شیعة دوازده امامی اند. حدود چهار درصد از جمعیت این شهرستان مسیحی اند ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 6، ص 47).

عشایر ارسباران تابستانها را در دامنه های سهند و میشوداغ این شهرستان می گذرانند (همانجا).

اقتصاد شهرستان تبریز از قدیم الایام بترتیب مبتنی بر کشاورزی و باغداری ، تجارت ، صنایع و دامداری بوده است . پرورش کرم ابریشم از دوران صفوی در این شهرستان رایج بوده ولی اکنون از اهمیت آن کاسته شده است . قالی بافی آنجا از دیرباز اهمیت داشته و فرش تبریز یکی از اقلام صادراتی کشور است . این شهرستان دارای کارخانة ماشین سازی تبریز (در ناحیة قراملک )، تراکتورسازی ایران (در شش کیلومتری راه تبریز ـ سردرود)، پالایشگاه تبریز (در غرب شهر صنعتی تبریز)، نیروگاه بزرگ حرارتی (ابتدای راه تبریز به آذرشهر)، چند کارخانة کبریت سازی و کارخانه ها و کارگاههای متعدد مواد غذایی و شیمیایی و پوشاک و نساجی است ؛
ازینرو، یکی از قطبهای صنعتی کشور به شمار می آید (همان ، ج 6، ص 47ـ 48).

دامداری سنّتی و صنعتی این شهرستان اهمیت خاصی دارد. دامنه های سهند از مراکز مهم پرورش زنبور عسل در ایران است (همان ، ج 6، ص 49ـ50). وجود راههای اصلی و فرعی و راه آهن و فرودگاه ، نقش عمده ای در مبادلات بازرگانی این شهرستان دارد (همان ، ج 6، ص 50).

2) شهر تبریز. مرکز شهرستان تبریز و مرکز استان آذربایجان شرقی . در ارتفاع 400 ، 1 متری (همانجا) در 635 کیلومتری غرب تهران ، 135 کیلومتری جنوب جلفا و 50 کیلومتری شمال غرب کوهستان سهند قرار دارد. بزرگترین شهر شمال غرب ایران و قطب بازرگانی ، صنعتی ، سیاسی ، اداری ، فرهنگی ، نظامی و کانون ارتباطی شمال غرب ایران است (پرهیزگار، ص 241).

شهر تبریز در مغرب استان آذربایجان شرقی ، در منتهی الیه مشرق یا تقریباً جنوب شرقی جلگة تبریز واقع است . از شمال به کوه اینل ـ زینل و از جنوب به دامنه های شمالی سهند و از مشرق به ادامة کوه اینل ـ زینل محدود می شود. در مغرب آن زمینهای هموار جلگة تبریز قرار دارد. تلخه رود پس از قطع کردن رشته کوه اینل ـ زینل ، از شمال غربی به شهر تبریز وارد می شود و مخروطْافکنة وسیعی تشکیل می دهد. مهران رود نیز پس از عبور از باسمنج به شمال غربی متمایل و از مشرق به شهر تبریز وارد می شود و با جهت شرقی ـ غربی از این شهر می گذرد و سرانجام به تلخه رود می پیوندد. شهر تبریز به شکل جلگة بین کوهی یا چالة نسبتاً بزرگی است که از سه طرف با کوهستان احاطه شده است ، اما در مغرب به زمینهای همواری باز می شود که عمدتاً شوره زارهای ناشی از مخروط افکنة تلخه رود هستند. ارتفاع شهر تبریز بین 350 ، 1 تا 550 ، 1 متر و شیب عمومی زمینهای آن به طرف مرکز شهر و سپس به طرف مغرب است (عزیزپور، ص 58 ـ59).

تبریز به سبب قرارگرفتن در ناحیة کوههای آتشفشانی ، زلزله خیز است و به علت واقع بودن بر سر راه تلخه رود و مهران رود سیل گیر است . مهران رود را، که از ارتفاعات شمالی سهند سرچشمه می گیرد، در شهر «میدانْچای » می نامند. این رود با عرض متوسط سی متر و عمق متوسط چهار متر از مدخل جادة ترانزیتی تهران ـ تبریز وارد شهر می شود و پس از عبور از محلات باغمیشه / بغ میشه / بغ مشه ، بِیلان کوه / ولیان کوه ، پُلِ سنگی ، ششگِلان / شش گیلان / شش گیله ، بازار راسته کوچه ، و امیرخیز سرانجام از کنار محلة چوستْدوزان به زمینهای کشاورزی محلات حجتی و ستارخان می رود و در یک کیلومتری پل فرودگاه به تلخه رود می پیوندد (ساری صراف و رسولی ، ص 17). با توجه به غنی بودن سفره های آب زیرزمینی این منطقه ، بیشترین مقدار آب آشامیدنی تبریز از این منابع و از آبرفتهای درة لیقوان و سعیدآباد تأمین می شود و تقریباً تمامی چاهها و قنوات در این قسمتها حفر شده اند (عزیزپور، ص 130ـ131؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 10ـ11).

آب و هوای تبریز. معتدل و نیمه مرطوب است . حداکثر دمای آن ْ35 و حداقل ْ20- و متوسط بارندگی سالانة آنجا حدود 280 میلیمتر است ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 6، ص 50).

منابع اصلی آب آشامیدنی ، منابع زیرزمینی دامنه های شمالی سهند بوده ، ولی چون سطح این آبها پایین رفته ، حفر چاه در این منطقه ممنوع شده است (عزیزپور، ص 191). بخش عمدة آب آشامیدنی از منابع زیرزمینی دامنه های شمالی سهند (81 حلقه چاه عمیق و یازده رشته قنات )، برابر با 7ر1 متر مکعب در ثانیه ، و قسمتی نیز از چاههای داخل شهر (چهارده حلقه )، برابر با 5ر0 متر مکعب در ثانیه ، تأمین می شود؛
بنابراین ، تولید آب حداکثر 4ر2 متر مکعب در ثانیه است (همان ، ص 136، 191).

شهر تبریز برای توسعة فیزیکی با تنگناها و ناهمواریهای طبیعی (همان ، ص 66) مواجه است . همچنین وجود شیبهای تند به طرف شمال و جنوب شهر، در ایجاد پدیدة لغزش سهم مهمی دارند. شیب کمِ بخش میانی منطقه ، از نظر سطح آبهای زیرزمینی و اشباع زمین مشکلاتی پدید می آورد و منطقه از نظر آبهای زیرزمینی و بافت خاک ، به طرف غرب تبریز، یعنی از حوالی الوارِ پایین به بعد، اشباع است . علاوه بر این ، بخش بزرگی از این قسمت را زمینهای نمکی تشکیل می دهد. در محدودة فعلی شهر و در مسیر توسعة آن به طرف شمال غربی و غرب و شرق امکان نشست ناشی از تراکم و تراکم هیدرولیکی و انحلال و پایین رفتن سطح آبهای زیرزمینی وجود دارد. عواملی چون وجود گسل و سستی زمین منطقه ــ که حاصل وجود آبرفتهای جوان یا اساساً زمینهای آبرفتی و سازَنْدهای مارْنی در بخشهای مختلف محدوده است ــ و آبهای زیرزمینی نزدیک به سطح زمین و امکان لغزش ، خطر بروز زلزله را در این منطقه چند برابر کرده است . سطح آبهای زیرزمینی از دیگر مشکلات محدوده است که نتیجة توسعة متمرکز و فزایندة شهر است . قرارگرفتن شهر در منتهی الیه شرقی چالة تبریز ــ با توجه به مشخصات توپوگرافی این چاله و بهره گیری از شرایط درة گسترده و بادهای آرام بویژه در زمستان ــ مهمترین عامل ایجاد وارونگی دما در این منطقه به شمار می رود؛
لذا، شکل زمین این ناحیه برای توسعة شهر صنعتی مناسب نیست (همان ، ص 199ـ204).

در سرشماری آبان 1375 ، جمعیت تبریز 043 ، 191 ، 1 تن بوده است (مرکز آمار ایران ، 1376 ش ب ، ص هفتادودو). تبریز به سبب داشتن امکانات و اعتبار محلی و منطقه ای و ملی و بین المللی ، مهاجرپذیرترین شهر استان است ؛
ازینرو، شهر جدید سهند، در 24 کیلومتری تبریز در کنار جادة تبریز ـ آذرشهر، در دست ساخت است تا سرریز جمعیت شهر تبریز را جذب کند و کانون جدیدی برای جمعیت و اشتغال ایجاد سازد و زمین مناسب برای توسعة شهری فراهم آورد (قربانی ، ص 110).

زبان مردم تبریز ترکیِ آذری و فارسی است . آنان پیش از رواج یافتن زبان ترکی ، به گویش آذری * سخن می گفتند که تا حدود قرن یازدهم در آذربایجان رایج بود و هنوز هم بقایایی از آن با نام «تاتی » در برخی از روستاها متداول است ( دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج 1، ص 259؛
نیز رجوع کنید به تات * ). از زبان آذریِ مردم تبریز از قرن یازدهم مطالبی وجود دارد ( دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج 1، ص 259ـ261؛
دانشنامة ایران و اسلام ، ج 1، ص 61ـ 68). زبان آذری با نفوذ زبان ترکی در آذربایجان بتدریج ضعیف شد و در دورة محمود غزنوی (389ـ421) و سلجوقیان و بویژه پس از یورشهای تیمور و دورة اتابکان و مغولان و ترکمانان قراقوینلو و آق قوینلو و صفوی کم کم ترکی در آذربایجان رایج و سپس زبان رسمی آنجا شد ( دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، ج 1، ص 261؛
دانشنامة ایران و اسلام ، ج 1، ص 62ـ63).

مردم تبریز شیعة دوازده امامی اند. تعدادی مسیحی ، از ارمنیان ، نیز در این شهر سکونت دارند. اقتصاد شهر تبریز مبتنی است بر فرآورده های کشاورزی شامل غلات و حبوبات و تره بار و میوه ؛
تولیدات دامی از قبیل فرآورده های لبنی و پوست و پشم و چرم و تخم مرغ و عسل ؛
تولیدات صنعتی از جمله تراکتور تولید کارخانة تراکتورسازی تبریز (تأسیس 1349ش ) و ابزار کشاورزی تولید کارخانة ماشین سازی تبریز (تأسیس 1346ش )، نفت تصفیه شده محصول پالایشگاه تبریز (تأسیس 1356ش )، کفش و انواع تولیدات چرمی ، پوشاک ، انواع منسوجات ، کبریت ، قالی ، گلیم ، ظروف سفالی و سرامیک ، انواع شال پشمی ؛
تولیدات معدنی از قبیل سنگ آهک ، سنگ گچ و پوکة معدنی که همة این اقلام جنبة صادراتی دارند ( فرهنگ جغرافیائی آبادیها ، ج 6، ص 52 ـ53).

بازار تبریز با بیست راسته و راسته بازار، 35 سرا، 25 تیمچه ، یازده دالان و حدود 500 ، 5 مغازه ، حجره ، فروشگاه و چهل صنف و شغل ، هنوز هم بازار اصلی دادوستد تبریز است . در این بازار علاوه بر مسجد جامع ، نوزده مسجد دیگر و نُه مدرسة دینی وجود دارد (خاماچی ، ص 138ـ 168، 171ـ180، 271).

پیشینه . بومیان آذربایگان ، تبریز امروزی را توری (چشمه یا رود گرم ) می گفته اند. تا هفتاد ـ هشتاد سال پیش نیز بیشتر روستاییان پیرامون تبریز، این شهر را توری می نامیدند. امروزه نیز در بعضی از روستاهای اطراف ، از جمله در ده قنبر در 22 کیلومتری شوسة تبریز ـ آذرشهر، آن را توری می نامند. در نوشته های کهن (برای نمونه رجوع کنید به ابوالفداء، ص 400ـ401) نام این شهر به شکل تُوریز آمده است و هنوز هم در زبانهای کردی (مردوخ ، ذیل «توریز») و تاتی «توریز» و «تُوْری » به کار می رود. در کتیبة سارگُن دوم (حک : 722 یا 721ـ705 ق م )، پادشاه آشور، از تبریز با دژ «تارویی ـ تارمکیس » یاد شده است که نام تارویی با نام ایرانی شهر، یعنی توری ، مطابقت دارد (رجوع کنید به ادامة مقاله ) و نشان می دهد که این نام را مادها به این دژ یا شهر داده اند (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 152ـ153، 197). هامر، مورخ آلمانی ، تبریز را به معنای چشمة آب گرم دانسته و در تاریخ عثمانی نیز «صجاق سو منبعی » (چشمة آب گرم ) ترجمه شده است . اسحاق تیلر نیز تبریز را به معنای «چشمة گرم » می داند (همان ، ص 197). لرد کرزن نیز تبریز را کلمه ای آریایی مستخرج از تب به معنای «گرم و نیم گرم » و رز و ریز و رش از مصدر «ریختن » می داند و آن را به سبب وجود چشمه های آب گرم مجاورش «گرماریز» معنی کرده است (به نقل ذکاء، 1368 ش الف ، همانجا). ویلهلم آیلرس (ص 16ـ17)، زبان شناس آلمانی ، یافتن ریشة دقیق تبریز را دشوار دانسته و احتمال داده است که تبریز از دو بخش تب و رِز ، به معنای «رود آب گرم » تشکیل شده باشد، تپ یا تف به معنای «گرم » (مثلاً در تفتان ) و ریز به معنای «جریان داشتن چشمه و جوی » است ، مانند «کاریز» و «نیریز». در تقویم البلدان (تألیف در 721) در دو جا آن را «توریز» آورده است (همانجا) و در تالی کتاب وفیات الاعیان ، تألیف ابن صقاعی (ص 184) نیز «توریز» آمده است . در نسبت بدین نام ، «توریزی » می نوشته اند؛
چنانکه ابن بطوطه (ج 1، ص 220) از شخصی منسوب به توریز نام برده است : «موکل بنا امیر جلال الدین بن الفلکی التوریزی است » (نیز رجوع کنید به ذکاء، 1368 ش الف ، ص 197). فاوست بیزانسی در قرن چهارم میلادی تبریز را «تَوْرِژ» و «تَوْرِش »، و اسولیک در قرن یازدهم میلادی «تَوْرِژ» نوشته اند و واردان در قرن چهاردهم میلادی آن را «تَوْرِژ» و «دَوْرِژ» ذکر کرده است . گویا دورژ اخیر از لهجة عامیانة ارمنی مشتق شده و اصل کلمه دَ ـ ای ـ وْرِژ به معنای «این برای انتقام است » بوده است . پس هم منابع ارمنی تأیید می کند که نام شهر در قرن پنجم (بلکه چهارم ) میلادی تورژ بوده و هم به فارسی تورز تلفظ کرده اند که در فارسی متداول به معنای «تب ریز» و «تب پنهان کن » و به قول اولیاچلبی (ج 2، ص 246) «سِتْمه دوکوجو» ( ستمه : تب ، دوکوجو : ریزنده ) است و احتمالاً این نام ، یعنی «پنهان کنندة تف و گرما» با جنبشهای آتشفشانی کوه سهند مرتبط بوده است (مینورسکی ، ص 7).

بسیاری از باستان شناسان و تاریخ نویسان ، از جمله دانژن (خوانندة کتیبة سارگن ) و دیاکونوف (ص 203) و مینورسکی (رجوع کنید به به نقل کارنگ ، 1345 ش ، ص 173ـ174) بر آن اند که جای دژِ «تارویی ـ تارمکیس »، تبریز کنونی است . از عبارتهای کتیبة سارگن معلوم می شود که شهر دو باروی تودرتو و خانه ها و انبارهای گندم و علوفه و اصطبلهای بزرگ برای نگهداری اسبهای مادی و خندقی ژرف در گرداگرد باروها داشته است (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 152، 155؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 391). دژ تارویی ـ تارمکیس جایگاه اسبهای ذخیرة سواران اورارتو بوده ، که آشوریها آن را ویران کردند (مشکور، 1349 ش ، ص 80). فاوست بیزانسی که رویدادهای سالهای 344 تا 390 میلادی را به یونانی نوشته ، در بارة جنگهای ایران و ارمنستان در تبریز شرحی داده که پیداست تبریز در سدة چهارم میلادی شهری آباد بوده و کاخ شاهی و مرکز فرماندهی نظامی داشته است (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 156؛
مشکور، 1352 ش ، ص 392). بجز شرح فاوست ، در هیچیک از منابع پیش از اسلام نام تبریز نیامده است (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 156ـ157).

آذربایجان در سال 22 در زمان عمر، به دست مغیرة بن شعبة ثقفی فتح شد (ابن فقیه ، ص 284). در آن زمان ، اردبیل معتبرترین شهر آذربایجان بود و ظاهراً تبریز دهکده بود و جزو شهرها به شمار نمی رفت . در زمان خلیفه منصور (136ـ 158)، حدود 137 ، در میان عربهایی که در آذربایجان ماندگار شدند، مردی به نام رَوّاد از قبیلة اَزْد، از قبایل مشهور یمن ، در تبریز مسکن گزید و پسر او، وجنا با کمک برادرانش ، نخستین دیوار شهر را ساخت (یعقوبی ، تاریخ ، ج 2، ص 371؛
هوفمان ، 2000، ص 103). طبری (سلسلة سوم ، ص 1172، در حوادث سال 220) و بلاذری (ص 322) از تبریز و روّاد ازدی و وجنا نام برده و از ساخته شدن باروی آنجا به دست وجنا و برادرانش خبر داده اند. تبریز در نیمة اول سدة سوم در دست محمدبن روّاد ازدی بود (ابن خرداذبه ، ص 119). این شهر از نیمة اول قرن سوم کم کم گسترش یافت و اهمیت آن در نظام شهری آذربایجان به اندازه ای بود که متوکل عباسی (حک : 232ـ247)، پس از زمین لرزة سخت و ویرانگر تبریز در 244 ، بی درنگ دستور بازسازی شهر را داد (حمداللّه مستوفی ، ص 75؛
امبرسز و ملویل ، ص 132؛
ذکاء، 1368 ش ب ، ص 19ـ20). علاءبن احمد ازدی که از حدود 251 مأمور امور مالی ارمینیه و آذربایجان بود، در 260 در برابر والی جدید آذربایجان ، ابوالرُّدَینی عمربن علی بن مُرّ، مقاومت کرد و کشته شد (طبری ، سلسلة سوم ، ص 1584، 1886؛
ابن اثیر، ج 6، ص 447). بدینسان تبریز مدتی از دست ازدیها بیرون شد (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 158). یعقوبی نیز از سکونت روّاد در تبریز، که احتمالاً باعث آبادانی تبریز بوده خبر داده ( تاریخ ، همانجا) و در کتاب البلدان (ص 271ـ272) تبریز را یکی از دوازده استان (کوره ) آذربایجان ذکر کرده است . به نوشتة یاقوت حموی (ذیل مادّه )، تبریز تا زمان روّاد ازدی ، قریه بود، روّاد آنجا را آباد کرد و پس از او پسرش وجنا با برادرانش در آنجا عمارات و قصوری ساختند و آنجا را با حصار و دیواری محکم استوار کردند و مردم در آن شهر ساکن شدند.

در 350، روّادیان ، به فرمانروایی ابوالهیجاء حسین بن محمدبن روّاد (رجوع کنید به کسروی ، 1353ش ، ص 165) تبریز را جزو قلمرو شهریاری خود کردند و آنجا را مرکز فرمانروایی خود نمودند. ابن حوقل (ص 335ـ336)، که در 344 در تبریز بوده ، آنجا را شهری زیبا و آبادان و پرجمعیت و پرمحصول و حاصلخیز وصف کرده و گفته است که بازارهای بسیار دارد و قصبه (مرکز) آذربایجان و آبادترین شهر آن است . در 372، صاحب حدودالعالم (ص 158) از کوچکی شهر و نعمت و آبادانی فراوان آن و از بارویی که علاءبن احمد ساخته بود خبر داده است . در 375، مقدسی (ص 378) تبریز را یکی از شهرهای آذربایجان و برتر از مدینة السلام و مایة سرافرازی مسلمانان خوانده و گفته است که مسجدجامعی در میان شهر و نهرهای روان و درختستانهایی در اطراف شهر وجود دارد و تبریز ارزانی و میوة فراوان و نیکیهای بیشمار دارد. در 378 ابوالهیجاء روّادی ، حاکم آذربایجان ، درگذشت و پسرش مملان (محمد) جانشین او شد. وی در 388 با لشکری انبوه ، از تبریز برای جنگ با ارمنیان خارج شد، اما شکست خورد. سال درگذشت او معلوم نیست و فقط می دانیم که پس از او پسرش ابومنصور وَهْسودان به حکومت آذربایجان رسید (کسروی ، 1353 ش ، ص 167ـ179).

از 410 تا 434 حضور غزها در آذربایجان و تبریز آرامش آنجا را برهم زد (همان ، ص 179ـ204). تبریز که در دورة فرمانروایی ابومنصور وهسودان روّادی (پایان حکومت : 446) رو به گسترش و آبادانی نهاده بود، در 434 بر اثر زمین لرزه (همان ، ص 208) بشدت آسیب دید. در 435 برای شهر برج و بارو ساختند و آنجا را بازسازی کردند (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 160). ناصرخسرو که در 438، در تبریز بوده نوشته است : «بعضی از شهر خراب شده بود و بعضی دیگر را آسیبی نرسیده بود، و گفتند چهل هزار آدمی هلاک شده بودند» (ص 8). ابن اثیر (ج 9، ص 513) نیز از ویرانی قلعه و باروی شهر و بازارها و خانه ها و قسمت اعظم دارالاماره گزارش داده و نابودشدگان شهر را حدود پنجاه هزار تن ذکر کرده است . اگر در این حادثه یک سوم مردم شهر تبریز هلاک شده باشند، بایستی جمعیت شهر و حومة آن ، پیش از زلزله 000 ، 120 تن بوده باشد (مشکور، 1352 ش ، ص 49؛
امبرسز و ملویل ، ص 138). ناصرخسرو (همانجا) طول و عرض شهر تبریز را 1400*1400 گام ذکر کرده ، یعنی مساحت شهر بیش از یک کیلومتر مربع نبوده است ، اما تراکم چنین جمعیت انبوهی در آن مساحت کم امکان پذیر نیست ، مگر اینکه این طول و عرض اشتباه بوده باشد (مینورسکی ، ص 13؛
هوفمان ، 2000، ص 105).

اعضای خاندان روّادیان تا 446، با چند وقفه ، حاکم تبریز بودند (کسروی ، 1353 ش ، ص 152ـ221؛
هوفمان ، 2000، همانجا). در این سال طغرل سلجوقی ، وهسودان را خراجگزار خود کرد، لکن به نوشتة ابن اثیر (ج 9، ص 650) در 450، مملان بن وهسودان را به ولایت آذربایجان گمارد. الب ارسلان ، جانشین طغرل ، در 463 مملان را از حکومت آذربایجان بر کنار کرد (همان ، ج 10، ص 65ـ66) و به فرمانرواییِ نزدیک به چهارصد سال خاندان روّادی در آنجا پایان داد (کسروی ، 1353ش ، ص 214؛
هوفمان ، 2000، همانجا؛
ذکاء، 1368ش الف ، ص 161).

طغرل سلجوقی جشن ازدواج خود را با دختر خلیفة بغداد در نزدیکی تبریز برپا ساخت (راوندی ، ص 111؛
نیز رجوع کنید به مینورسکی ، ص 13). در 497 بین سلطان برکیارق و برادرش محمد صلح برقرار شد و حکومت آذربایجان از سپیدرود تا باب الابواب و دیار بکر و بلاد جزیره و سواحل و شام ، و درنتیجه شهر تبریز نصیب محمد شد (ابن جوزی ، ج 17، ص 85؛
ابن اثیر، ج 10، ص 361، 382). پس از محمد، امیر سوقمان قطبی تا 504 بر تبریز و بعضی ولایات آذربایجان فرمان می راند (لین پول ، ص 152ـ153؛
زامباور، ص 348؛
مینورسکی ، ص 13).

آذربایجان در زمان سلاجقة عراق اهمیت شایانی داشت . در 514، سلطان محمود برای مدتی در تبریز توقف کرد تا وحشتی را که از تاخت وتاز گرجیها در دل مردم تبریز افتاده بود، برطرف کند. به امر او فرمانده سپاه موصل به ولایت آذربایجان منصوب گردید، وی در 516 کشته شد. بعد از وفات محمود (525)، مسعود برادر وی به تبریز رفت . داود، پسر سلطان محمود، او را محاصره کرد و مسعود ناچار شهر را ترک گفت و داود تبریز را مقر حکومت خود ساخت و از این شهر بر اقطاع و تیول بزرگی که آذربایجان و اران و ارمنستان را تشکیل می داد حکومت کرد (526 تا 533). سپس حکومت آذربایجان و اران به اتابک قره سُنقُر، غلام طغرل اول ، واگذار شد. وی ظاهراً اردبیل را مرکز حکومت خود کرد (ابن اثیر، ج 10، ص 568، 597، 603ـ604، 674). پس از درگذشت او در 535، امیر جائولی (چولی ) الطغرلی بر جای وی نشست (ابن اثیر، ج 11، ص 423؛
میرخواند، ج 4، ص 324)، اما دیری نگذشت که ایلدگز (حک : 541 ـ 568)، مؤسس سلسلة اتابکان آذربایجان ، بر آذربایجان دست یافت . اتابکان آذربایجان تا 622 در این سرزمین فرمانروایی داشتند (مینورسکی ، ص 13ـ14؛
نیز رجوع کنید به اتابکان آذربایجان * ).

در زمان اتابک ایلدگز تبریز را احمدیلیان ، امیران مراغه و رویین دز، اداره می کردند. نصرت الدین محمد بن ایلدگز، مشهور به جهان پهلوان (حک : 571 ـ582)، قلمرو خود را توسعه داد و پس از تصرف آذربایجان ، برادر خود قزل ارسلان را حاکم تبریز کرد (ابن اثیر، ج 11، ص 423). تبریز از زمان قزل ارسلان (حک : 582 ـ587)، به جای اردبیل ، مرکز آذربایجان شد (مینورسکی ، ص 14). در دورة حکومت نصرت الدین ابوبکربن محمد (587 ـ607) که پس از قتل عمویش به حکومت آذربایجان رسید، قلمرو او پیوسته در معرض هجوم گرجیان بود. گرجیان در 607 اردبیل را تسخیر و غارت کردند و تبریز و شمال ایران را تا گرگان عرصة تاخت وتاز ساختند ( ایرانیکا ، ذیل «اتابکان آذربایجان »). در 610 تبریز نامبردارترین شهر آذربایجان ، و شهری آباد و زیبا با باروهای محکم و استوار از آجر و گچ بود. در میان شهر جویها و نهرهای بسیار جریان داشت و پیرامون شهر را باغها و بستانها پوشانده بود. ساختمانهای شهر با آجر سرخِ نقشدار و گچ و در غایت استحکام ساخته شده بود. در این شهر پارچه های عبایی ( عتابی ؟ ) و سقلاطون و خَطایی (ختایی ) و اطلس و سجاده می بافتند و به سایر شهرهای مشرق و مغرب می بردند (یاقوت حموی ، همانجا؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 419). در 617 که مغولان به آذربایجان یورش بردند، مظفرالدین ازبک بن محمد (حک : 607ـ622) با بخشیدن مال به مغولان تبریز را از ویرانی حفظ کرد (یاقوت حموی ، همانجا؛
ابن اثیر، ج 12، ص 374، 382). تبریز در آن هنگام چنان ثروتمند بود که توانست تا سه بار متوالی در 617 و 618 با پیشکش کردن انواع کالا و پارچه با مغولان صلح کند و از بلای ایشان برهد، همچنین نمایندگانی ماهر برای مذاکره داشت . حاکم صوری تبریز، اتابک ازبک بن محمد جهان پهلوان ، چندین بار با گریختن به نخجوان و واگذارکردن مذاکرات به دیگران ، از برخورد با مغولان پرهیز کرد. در چنین اقداماتی تبریز از وجود کسانی چون شمس الدین طغرایی ــ که وزیر و از بزرگان سرشناس تبریز بود و پایگاه استواری بین مردم داشت ــ بهره برد (هوفمان ، 2000، ص 106).

در 621 بار دیگر مغولان به تبریز رفتند و از اتابک ازبک خواستند که خوارزمیانی را که به تبریز پناه جُسته بودند تحویل دهد. اتابک از بیم جان ، گروهی از خوارزمیان شهر را کشت و سرهایشان را برای مغولان فرستاد و بقیه را اسیر کرد و همراه با مال و پارچه و لباس و چهارپایان بسیار برای ایشان فرستاد. در این زمان 000 ، 6 تن از خوارزمیان در تبریز به هلاکت رسیدند (ابن اثیر، ج 12، ص 420ـ421؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 422ـ423). سلطان جلال الدین خوارزمشاه از سوی مراغه به تبریز تاخت و در 27 رجب 622 وارد آنجا شد. اهالی شهر چون او را مردی دلیر و مدافع یافتند و مخصوصاً هنگامی که دیدند وی برای حمله به تفلیس ـ گرجستان بسرعت آماده شد و راهزنان و ترکمانان قبیلة ایوائی (= ایوانیه براشنو ـ اشنویه ) را از دم تیغ گذرانید، بسیار شاد شدند. جلال الدین شش سال در تبریز فرمان راند (میرخواند، ج 4، ص 427ـ 428؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 430) و در 628 آذربایجان را ترک کرد و مغولان در همین سال بر تمام آذربایجان و مرکزش تبریز که مورد توجه همه بود، استیلا یافتند (ابن اثیر، ج 12، ص 475ـ476). حاکم مغول ، جورماغون (جرماغون ) نویان ، از بزرگان و اشراف شهر غرامت کلانی گرفت و امر کرد که پارچه بافان شهر برای خان بزرگ اوگتای قاآن لباسهای خطایی تهیه کنند و مزد آن را اهالی تبریز بپردازند. مالیات سالانه ای نیز برای مردم شهر مقرر کرد و از آنان خواست تا برای خان بزرگ خیمه ای بی مانند، با آستر اطلس عالی زرکش ، ببافند و در داخل آن پوست سمور و سنجاب به کار برند (ابن اثیر، ج 12، ص 502 ـ504؛
مینورسکی ، ص 17ـ 18؛
اقبال آشتیانی ، 1364 ش ، ص 143؛
مشکور، 1352 ش ، ص 433). تبریز بار دیگر با مذاکرة ماهرانة رئیس و قاضی شهر و پرداخت مالیات گزاف سالانه ، از ویرانی و غارت در امان ماند. این شهر تا آغاز دورة هولاکو ابتدا خراجگزار مستقیم مغولان بود، سپس ملک صدرالدین ، ایرانی هم پیمان مغولان ، حاکم تبریز شد. قوبیلای (خان بزرگ ) حکومت هولاکو را بر متصرفات خویش به رسمیت شناخت و هولاکو نیز ملک صدرالدین را به عنوان حاکم تبریز پذیرفت . هولاکو بعد از تصرف بغداد در 654، به آذربایجان رفت و مراغه را پایتخت خود کرد (هوفمان ، 2000، ص 107؛
مینورسکی ، ص 18).

تبریز در دورة حکومت اتابک مظفرالدین ازبک بن محمد (607ـ622) و سلطنت جلال الدین خوارزمشاه (617ـ 628)، پایتخت بود و متناسب با آن کارکرد حکومتی و سیاسی و دفاعی و اقتصادی و مسکونی داشت . به نوشتة ابن اثیر، «کوشک اتابک ازبک بسیار زیبا و باشکوه و مشرف بر باغهایی بود با اموال بسیار» (ج 12، ص 377، 382؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 423). امور سیاسی را اکابر و اعیان و افاضل و معاریفی چون شمس الدین طغرایی و رئیس نظام الدین (برادرزادة او) و قاضی القضاة شهر اداره می کردند که با پرداخت وجوه کلان و تدابیر دیگر، مانع ویرانی و کشتار شدند. شمس الدین طغرایی مردی دیندار و منصف و حامی رعایا بود و حتی در دورة سلطان جلال الدین خوارزمشاه در تبریز، که مقام و منصبی نداشت ، جانب مصلحت و رضای رعیت را نگاه می داشت . مغولان به مغان حمله کردند و سلطان جلال الدین به اران کوچ کرد و چون مردم تبریز از شکست او آگاه شدند با اندیشة تقرب به تاتار (مغولان )، قصد کشتن اتباع سلطان را کردند، اما طغرایی مانع آنان شد. همچنین هنگامی که عامه شورش کردند و شخصی از خوارزمیان را به جزای زشتْ رفتاری کشتند، طغرایی دستور داد سر دو تن از اوباش را بریده در رهگذر افکندند و بدینگونه نگذاشت که در تبریز خون ناحق ریخته شود و اموال مردم تاراج گردد (نسوی ، ص 141، 145، 252؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 429). حسد و کینه و توطئه و افترا و کشتار مخالفان سیاسی در دورة سلطان جلال الدین در تبریز بیداد می کرد (برای نمونه رجوع کنید به نسوی ، ص 145ـ146؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 426).

در دوران مغول تبریز از نظر اقتصادی شهری پرتوان بود؛
کشاورزی و باغستانها میوه های مرغوبِ ارزان داشت و پارچه های ابریشمی نفیس و پارچه های عبایی و سقلاطون و خطایی و اطلس و سجاده آنجا به مناطق دیگر صادر می شد. یاقوت حموی (همانجا) تبریز را شهری آباد و زیبا وصف کرده است (مشکور، 1352 ش ، ص 419). در قرن هفتم علاوه بر بازار تبریز و ساختمانهای عمومی و دولتی و خصوصی ، کویهای بسیار و مشهوری نظیر سرخاب و چرنداب و گجیل و ششگلان وجود داشت .

اهمیت تبریز چنان بود که اَباقاخان پسر هولاکو ــ که قلمرو او از مرزهای مصر در غرب تا آمودریا در شرق بود ــ در 663 تبریز را پایتخت قلمرو حکومت خود قرار داد (یان ، ص 201ـ202؛
اشپولر، ص 330). این انتخاب ، نقطه عطفی در سرنوشت شهر تبریز ایالتی بود. باتوجه به اینکه قلمرو حکومت اباقاخان هنوز جزء لاینفک امپراتوری مغول به شمار می رفت ، اهمیت تحول تبریز از مرکز ایالت به پایتخت منطقه ای بزرگ ، هویدا می شود. بدین ترتیب ، تبریز در مغرب این امپراتوری عظیم مغولی همان نقشی را پیدا کرد که چند سال پیش از آن ، در 659، پکن در شرق دور ــ از هنگامی که به دست خان بزرگ قوبیلای به پایتختی برگزیده شد ــ برعهده گرفته بود (یان ، همانجا؛
مؤمنی ، ص 31).

در زمان اباقاخان ، در 671 در تبریز زمین لرزه آمد (رجوع کنید به رشیدالدین فضل اللّه ، 1362 ش ، ج 2، ص 766) که بر اثر آن بسیاری از خانه ها خراب شد و مناره های مساجد افتاد و 250 تن کشته شدند (خوافی ، ج 2، ص 342؛
ذکاء، 1368 ش ب ، ص 50 ـ51؛
امبرسز و ملویل ، ص 145). در 674، قزوینی در آثارالبلاد (ص 227) نوشته که تبریز شهری است مستحکم با باروهای استوار و اکنون پایتخت شهرهای آذربایجان است ، در آن چشمه هایی روان است و باغها و بستانها پیرامونش را فراگرفته ، این شهر جایگاه نیکیها و کالاها و هنرهاست ، در نزدیکی آن گرمابه های فراوانی هست که بیماران و کسانی که دردهای مزمن دارند، برای درمان به آنجا می روند، و از تبریز پارچه های عَتابی و سقلاطون و اطلس و تافته به جاهای دوردست می برند (نیز رجوع کنید به ذکاء، 1368 ش الف ، ص 162).

بعد از اباقاخان ، احمد تگودار * در آلاتاغ /الاداق بر تخت نشست و اسلام آورد. ارغون خان (حک : 683ـ690) پس از به قتل رساندن احمد تگودار در جمادی الا´خرة 683 به ایلخانی رسید و تبریز را مقر سلطنت خود کرد و پسرعم خود ابومنصور را به حکومت تبریز گماشت (مشکور، 1352 ش ، ص 442ـ 444).

ارغون خان ، پدر غازان ، چون به کار عمارت بسیار مایل بود در موضع «شم » تبریز شهری عظیم بنا نهاد و در آنجا خانه های عالی ساخت و اعلام کرد که هرکس مایل باشد می تواند در آنجا خانه ای بسازد و کاریزی جاری گرداند. وی آن شهر را «ارغونیه » نام نهاد (رشیدالدین فضل اللّه ، 1362 ش ، ج 2، ص 823) و به این ترتیب ، سنگ بنای پایتخت آتی را گذاشت .ارغون خان تجارت بین ایران و اروپا را تشویق می کرد (مشکور، 1352 ش ، ص 452)، ازینرو تبریز در کانون توجه اروپاییان قرار گرفت . تبریز مرکز علوم دینی نیز بود و از این نظر اعتبار داشت ، به طوری که ابوالخیر ناصرالدین عبداللّه بن عمربیضاوی * متکلم و مفسر و فقیه نامور شافعی و از دانشمندان بزرگ عصر مغول ، که برای مدتی قاضی شیراز بود، به تبریز مهاجرت کرد و در آنجا به تدریس و تألیف علوم دینی پرداخت و در 675 یا 682 در تبریز وفات یافت (همان ، ص 459).

پس از ارغون خان ، فرزند او غازان خان در پایان 694 به مقام ایلخانی رسید. رشد تبریز از نظر معماری و اعتلای فرهنگی در عهد غازان خان و وزیر بزرگ او خواجه رشیدالدین فضل اللّه روی داد. غازان به فرمان پدرش تربیت بودایی یافته بود و تا 694 دینِ بودایی را تقویت می کرد (اشپولر، ص 187)، اما در اوایل شعبان 694، در محضر شیخ صدرالدین ابراهیم حموی در فیروزکوه اسلام آورد (رشیدالدین فضل اللّه ، 1362 ش ، ج 2، ص 900ـ903) که واقعه ای مهم در تاریخ مغولان ایران و نظام کشورداری و سازماندهی شهر تبریز و دیگر شهرهای ایران بود. بنا بر یَرلیغی (فرمانی ) که غازان خان در روز اسلام آوردنش صادر کرد، قبول اسلام برای مغولان و اجرای آداب دینی و رعایت عدالت واجب شد و امرا و بزرگان از ظلم به زیردستان منع شدند (اقبال آشتیانی ، 1364 ش ، ص 259). از این تاریخ ، فضای شهر با بناهای فرهنگی و مجموعه عمارات غازانی و رَبْع رشیدی * دگرگون شد، بتهای کفار و مشرکان را در هم شکستند و قطعات آنها را در کوچه ها گرداندند و کلیساها را به مسجد تبدیل کردند (همان ، ص 260).

دوران حکومت غازان برای تبریز آغاز مرحله ای نو بود. مهمترین اقدام وی بنای مجموعة عمارات وقفی و شخصی او و نیز احداث غازانیة تبریز است . از اولین کارهای او تقویت وضع دفاعی شهر، یعنی تعمیر قلعة تبریز و احداث باروی بزرگ به جای باروی قبلی ، بود (هوفمان ، 2000، ص 171). حمداللّه مستوفی دور باروی تبریز را پیش از حکومت غازان خان 000 ، 6 گام (حدود پنج کیلومتر) ذکر کرده است که چندان بیشتر از زمان دیدار ناصرخسرو از تبریز نیست ، اما جمعیت تبریز در این بین چنان افزایش یافته بود که در بیرون این باروی در حال ویرانی ، جمعیت بیشتری سکونت داشت تا در مرکز شهر (ص 76). ساختمان سازی دوران ارغون نیز در بیرون باروی شهر، در جلگة حاصلخیز غرب شهر تبریز که فضای کافی برای لشکریان و امکان فراهم آوردن غذا و آب برای مردم و دام داشت ، صورت گرفت (هوفمان ، 2000، ص 108)، ازینرو در دورة غازان نیاز به ساختن بارویی فراختر و پایدارتر به وجود آمد و غازان خان در 702 (وصّاف الحضره ، 1346 ش ، ص 231) دستور داد که به هزینة خود او باروی شهر را بیرون باغها بکشند (همانجا).

وصّاف طول باروی غازانی دور شهر را 000 ، 54 گام یا قریب چهار فرسنگ ونیم ذکر کرده است . عرض دیوارة آن ده گز بود (1269، ص 385). این بارو محلة سرخاب در شمال و ولیان کوه در مشرق و سنجاران / سنجران در شمال غربی و چرنداب در جنوب و همة بستانها و باغهای شهر را دربر می گرفت . در باروی جدید پنج دروازة بزرگ عالی ساختند: دروازة سردرود یا بغداد در جنوب و جنوب غربی ، دروازة اوجان یا اراک عجم در جنوب شرقی ، دروازة سراورود (سراب ) به طرف خراسان در شرق ، دروازة اران در شمال و دروازة روم در شمال غربی (هوفمان ، 2000، ص 109؛
مشکور، 1352 ش ، ص 50 ـ51). در فاصلة بین این دروازه ها، هشت دروازة کوچک ساختند تا به آسانی با مناطق روستایی حومة شهر ارتباط برقرار شود. سپس غازان خان برای تشویق مردم در آبادکردن شهر، اعلام کرد که هرکسی می تواند در داخل این شهر و اراضی بایر درخت کاری کند و خانه بسازد (وصّاف الحضره ، 1269، ص 385؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 470). تبریز در این دوره ، بنا به وصفی که در تاریخ وصاف و نزهة القلوب آمده ، از مشرق به ولیان کوه و از شمال به سرخاب و سنجاران و از جنوب به چرنداب و از جنوب شرقی به گازران و از مغرب به کوچه باغ در داخل باروی شهر محدود بود (مشکور، 1352 ش ، ص 50). اکنون از باروی غازانی اثری نیست . پس از زمین لرزة سخت 1194، نجفقلی خان دنبلی ، بیگلربیگی تبریز، بارویی نو ساخت که هشت دروازه داشت و نام آنها تقریباً با هشت دروازة کوچک مذکور یکی بود (اعتمادالسلطنه ، 1367ـ 1368 ش ، ج 1، ص 551؛
امبرسز و ملویل ، ص 172ـ173).

از دیگر اقدامات مهم غازان ، احداث شهرک غازانیه بود مشتمل بر دروازه ها و کاروانسراها و بازارها و حمامها و ابواب البرّ (مراکز خیریه ). غازانیه در غرب تبریز در محل «شنب » (شم ) برای تجّار فرنگی احداث شده بود (رشیدالدین فضل اللّه ، 1358، ص 206). در 702 به دستور غازان در محل شنب یا شام غازان (در سه ربع فرسخی جنوب تبریز) مجموعه عمارات باشکوهی برپا کردند که از نظر ساختمان و مقصود و ترتیبات دیگر کاملاً متناسب با تصورات اسلامی آن زمان بود. عمارات ابواب البرّ کارکردهای گوناگون داشت (رجوع کنید به ادامة مقاله ) و شامل عمارت گنبدعالی یا قبة عظیمی بود که ابواب البرّ در دوازده ضلع آن قرار داشت ، بعلاوة کوشک عادلیة ارغون خانی . تشرّف غازان خان به دین اسلام و توجه او به سنن اسلامی و نیز رسوم شیعی سبب ساخته شدن آرامگاه و ابواب البرّ گردید، چیزی که در فرهنگ مغولی سابقه نداشت (رشیدالدین فضل اللّه ، 1358، ص 207ـ 208).

ساخت گنبدعالی در 697 آغاز شد و در 702 به پایان رسید (وصّاف الحضره ، 1346 ش ، ص 229). این گنبد بر کلیة آثار ابواب البرّ غازانی در شنبِ غازان * مشرف بود و تا قرن یازدهم اعجاب بینندگان را برمی انگیخت . این گنبد در 1020 به دستور شاه عباس اول (حک : 996ـ 1038) ویران شد تا از مصالح ساختمانی آن و سایر عمارات ابواب البرّ برای بنای قلعه ای استفاده شود (یان ، ص 207). به نوشتة نادرمیرزا قاجار، گنبد عالی و حصار شنب غازان در زمان شاه صفی (1038ـ1052) ویران شد (ص 89). عمارات ابواب البرّ پیرامون گنبد عالی عبارت بود از: مسجدجامع ، مدرسه ای برای طلاب شافعی مذهب و مدرسه ای برای طلاب حنفی مذهب ، حکمتیه برای اقامت حکما و تعلیم حکمت ، خانقاه ، دارالسیاده که مهمانخانه ای برای پذیرایی سادات بود، رصدخانه ، دارالشفا، بیت الکتب ، بیت القانون برای نگهداری دفاتر و قانون نامه های غازانی ، بیت المتولی ، حوضخانه و آب انبار، گرمابه ، مکتب برای ایتام و دبستان و کوشک عادلیه (رشیدالدین فضل اللّه ، 1358، ص 209ـ224؛
وصّاف الحضره ، 1269، ص 382ـ383؛
همو، 1346ش ، ص 229ـ231). به نوشتة خواجه رشیدالدین فضل اللّه (متوفی 718)، اهالی تبریز شافعی مذهب بودند (1356 ش ، ص 177). حمداللّه مستوفی نیز نوشته است که بیشتر اهالی شافعی اند و پیروان ادیان دیگر نیز در این شهر بسیارند (ص 77). نکات بسیار مهم و آموزنده و بی نظیری در شروط وقفنامة غازان خان مشهود است . وی تولیت شرعی موقوفات را به خواجه رشیدالدین فضل اللّه واگذار کرد (وصّاف الحضره ، 1346 ش ، ص 231). خواجه رشیدالدین اولین مقلد غازان بود. رشیدالدین در تبریز مجموعه موقوفاتی به وجود آورد که به بزرگی یک محلة شهر بود (هوفمان ، 1379 ش ، ص 130).

تبریز در زمان وزارت خواجه رشیدالدین و با احداث رَبْعِ رشیدی در محلة ولیان کوه در مشرق شهر (حمداللّه مستوفی ، ص 76)، به قرینة غازانیه در غرب شهر، آبادتر گردید. در زمان غازان پس از آنکه قلمرو ایلخانان از نظر سیاسی از امپراتوری مغول جدا و مستقل شد، با حمایت خواجه رشیدالدین مناسبات ایران و چین ادامه یافت (رشیدالدین فضل اللّه ، 1362 ش ، ج 1، ص 14، 18؛
بارتولد، ج 1، ص 123ـ126؛
اشپولر، ص 222ـ225).

خواجه رشیدالدین ، شهرستان رشیدی را با کارکرد استحفاظی ساخت و بنا بر وقفنامة آن ، این شهرستان مشتمل بود بر ربع رشیدی (مجموعة بناهایی با کارکردهای دینی و آموزشی و طبی و عام المنفعه که «ابواب البرّ رشیدی » نیز نامیده می شده است )، بازار و کاروانسراها، محله های صالحیه و رَبَض بالا و ربض پایین ، باغ رشیدآباد و فتح آباد و فضاهای مسکونی یا ذخیره ، باغها و کهریز (کاریز)ها برای کشاورزی ، راههای درونْ شهری ، بارو و دروازه ها. در این وقفنامه نحوة سکونت در شهرستان رشیدی مشخص شده است (رشیدالدین فضل اللّه ، 1356 ش ، ص 42ـ43، 175). شهرستان رشیدی بین سالهای 707 تا 718، چنانکه از مکتوب پنجاه ویکم مکاتبات رشیدی برمی آید (رشیدالدین فضل اللّه ، ص 315ـ321)، رشد و توسعة عظیمی یافته بود، اما بعدها همة این گنجینه ها دستخوش جهل و خشونت قدرتمندان شد و موقوفات ، که هستی بخش ابواب البرّ رشیدی بود، ضبط و تصرف شد و ابواب البرّ رشیدی از میان رفت . سلطان اویس جلایر در رمضان 759 وارد تبریز شد و در ربع رشیدی سکونت کرد و در جمادی الاولی 776، در همانجا درگذشت (مشکور، 1352 ش ، ص 589 ـ591). در حوالی 787 نیز امیر غیاث الدین ولی مازندرانی ، که از تبریز خارج شد، در ربع رشیدی اقامت کرد تا تیمور به آذربایجان آمد و او را کشت (همان ، ص 608). در 1019 شاه عباس کبیر که می خواست برای مقابله با عثمانیان در تبریز دژی پدید آورد، بر روی بخشی از ویرانه های ربع رشیدی که مسلط بر شهر بود، با سنگ و آجر بناهای رشیدیه و شنب غازان و مقبرة الشعرا و سنگهای گورستان گجیل ، برج و بارو ساخت (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 172). زمین ربع رشیدی اکنون جزو محلة باغمیشه است (هوفمان ، 2000، ص 113).

غازان خان در 703 درگذشت . جسد او را در آرامگاهش در شنب غازان به خاک سپردند و فرزندش ، الجایتو، معروف به خدابنده (703ـ716)، جانشین او شد. خدابنده نیز خواجه رشیدالدین را وزیر کرد. الجایتو در نزدیکی زنجان شهری به نام سلطانیه ساخت و آرامگاهش را نیز در همانجا بنا کرد و در 713 سلطانیه را پایتخت جدید ممالک ایلخانی نمود. در زمان او تبریز مقام و اهمیت خود را از دست نداد، اما در آنجا کار مهمی نیز صورت نگرفت ، جز اینکه بر گسترش و آبادی شهر افزوده شد و در درون باروی غازانی ، کویها و خانه ها و کوچه ها و بازارهای جدید پدید آمد (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 172؛
مشکور، 1352 ش ، ص 492ـ493). تبریز تا زمان الجایتو مرکز امرای مغول بود و چیزی نگذشت که شهرت آن از بغداد بیشتر شد (گابریل ، ص 56 ـ57).

شهر تبریز در زمان ایلخانان مغول ، از اَباقا خان تا الجایتو، رونق اقتصادی و شکوه فرهنگی داشت ؛
فرستادگان خان بزرگ ، شاهزاده های قلمرو مغول ، فرمانروایان هند و مصر، سفیرانی از اروپا، نمایندگانی از روم شرقی و نیز فرستادگان پاپ ، در آنجا یکدیگر را ملاقات می کردند (یان ، ص 202). در این دوران ، غازان خان و الجایتو برای ایجاد مناسبات با مغرب زمین تلاش می کردند (اشپولر، ص 230ـ231). در همة این ملاقاتها زبان فارسی وسیلة ارتباط بود و اعتبار جهانی زبان فارسی رسماً از همین عصر آغاز شد (یان ، ص 203).

ابوسعید، فرزند دوازده سالة الجایتو، در 716 به جای او نشست . وی آخرین ایلخان مقتدر دودمان مغول بود. در این دوره ، خواجه تاج الدین علیشاه گیلانی / جیلانی ، از 711 تا 724، در بیرون محلة مهادمین (مهادمهین / مادمیثن / نارمیان / مارمیان ) در زمینی به مساحت تقریبی ده هکتار، مسجد و آرامگاهی برای خود ساخت که از شاهکارهای معماری است . این مجموعه به «ارگ علیشاه » معروف است و ویرانه اش در میان شهر باقی است . محل به جا ماندة مسجد، که 000 ، 63 متر مربع مساحت دارد، اینک مصلای امام خمینی (ره ) نامیده می شود («وقف نامة مصلای امام خمینی (ره ) تبریز»، ص 47). به نوشتة حمداللّه مستوفی ، وزیر خواجه تاج الدین علیشاه گیلانی در تبریز در خارج محلة مهادمهین مسجدجامع بزرگی ساخت که صحنش دویست وپنجاه گز در دویست گز بود و در آن صفه ای بزرگ ، از ایوان کسری در مداین بزرگتر، ساخت ، اما چون در ساختنش تعجیل کردند، فرو ریخت ، در آن مسجد انواع تکلفات کرده سنگ مرمر فراوانی به کار بردند (ص 76ـ77). سفرنامه نویسان و مورخانی که مسجد را از نزدیک دیده اند، از آن یاد کرده اند. کاتب چلبی ، مورخ مشهور عثمانی که در 1045 به تبریز رفته ، در جهان نما در بارة مسجد علیشاه و تخریب دیوارهای آن در حملة عساکر عثمانی مطالبی نوشته است (نخجوانی ، ص 28). از مجموع سفرنامه ها و گزارشها چنین برمی آید که این عمارت مسجدجامع یکی از بهترین و عظیمترین بناهای آن عصر به شمار می رفته و گویا مسجدجامع عبارت بوده است از یک محراب و طاق بسیار بلند که بالای سه دیوار عریض و طویل قرار گرفته بود و در قسمت شمالی مسجد، صفه ای وسیع و در هریک از طرفین صفه ، مناره ای بلند ساخته بودند، اکنون طاق و مناره ها بر اثر زلزله های شدید از بین رفته ، لیکن سه دیوار بزرگ و بلند آن با محراب مسجد باقی است . تاج الدین علیشاه (متوفی 724) را در جنب همین مسجد دفن کردند (همان ، ص 32ـ34).

در دوران حکومت ابوسعید بهادرخان (717ـ736)، اودریک در سفرنامة مختصر خود به زبان لاتین در بارة تبریز چنین می گوید که شهری است بغایت باشکوه که در آن بیشتر از هر شهر بزرگ جهان کالاهای گوناگون به چشم می خورد، و بر روی زمین هیچ خوراک و کالایی پیدا نمی شود که از آن در تبریز انبارهایی وجود نداشته باشد. از نظر جغرافیایی ، تبریز جایی بی مانند است و وفور نعمت در آنجا به حدی است که هرچه را انسان به چشم می بیند بدشواری می تواند باور کند، زیرا تقریباً از کلیة نقاط جهان سوداگران با این شهر دادوستد دارند (به نقل طاهری ، ص 78).

اودریک ، با استناد به گفتة عیسویان تبریز، آورده است که عواید امپراتور ایران ، ابوسعید بهادرخان ، از یک شهر، بمراتب از درآمدی که پادشاه فرانسه از تمامی کشورش دارد، فزونتر است . از نوشته های او دو نکتة جالب توجه مستفاد می گردد: فراوانی عدة پیروان دین مسیح در ناحیة آذربایجان و وجود معدن بزرگی از نمک در نزدیکی شهر تبریز که به قول وی ، همة مردم بدون آنکه به کسی پشیزی بدهند، تمام نیازهای خود را از آنجا رفع می کردند (به نقل طاهری ، همانجا).

ابن بطوطه ، که در 727 در تبریز اقامت کرده نوشته است که او و همراهانش در خارج شهر در محلی به نام شام ( شنب ) منزل کردند. قبر غازان خان پادشاه عراق در این محل بوده و بر سر قبر او مدرسة زیبایی با زاویه ای بنا کرده بودند و در این زاویه طعام داده می شد که عبارت بود از نان و گوشت و حلوا و برنج . فردای آن روز از دروازة بغداد وارد تبریز شده و به بازار بزرگی که بازار غازان خان نامیده می شد، رسیده بودند که به گفتة او از بهترین بازارهایی بوده که وی در همة شهرهای دنیا دیده بود، هر یک از اصناف در این بازار محل مخصوصی داشتند و در بازار جوهرفروشان از انواع جواهرات چشم خیره می شد. سپس به مسجدجامعی رسیدند که وزیر علیشاه معروف به گیلانی آن را ساخته بود و در بیرون آن از دست راست مدرسه ای و از دست چپ زاویه ای وجود داشت و صحن آن با سنگهای مرمر فرش شده و دیوارها با کاشی پوشانده شده بود و جوی آبی از وسط آن می گذشت و انواع درختان و موها و یاسمین در آن بود. هر روز بعد از نماز عصر، در صحن این مسجد قرآن تلاوت می شد و مردم برای شرکت در این قرائت در آنجا گرد می آمدند (ج 1، ص 241ـ242). به نوشتة حمداللّه مستوفی در 740، شهر تبریز باغستان بسیار دارد و آب مهران رود که از کوه سهند می آید و آب نهصد و چند کاریز به آن باغها می ریزد که باز هم کافی نیست و آب این کاریزها و رود همه مِلْک شخصی است ، بجز کاریز زاهده در دروازة ری و کاریز زعفرانی در دروازة نارمیان و دو دانگ از کاریز رشیدی در ششگلان که سَبیل (عمومی ) است . هوای تبریز به سردی مایل است و آبش گواراست و آب رودش بهتر از کاریز و آب کاریز بهتر از چاه است . مردم آنجا سفیدچهره و زیبا و متکبرند، فقیر و غنی کار می کنند و در آنجا ثروتمند بسیار است . مقابر در چند جا، از جمله سرخاب و چرنداب و گجیل و شام و ولیان کوه و سیاران / سیاوان ، پراکنده است . در این مقابر مزارات متبرک بسیار است (ص 77ـ 78). وی همچنین از مقبرة الشعرا * نام برده است (ص 89) که مدفن چند تن از شاعران پارسی گوی و نشانة سابقة زبان فارسی

در تبریز است .

با مرگ ابوسعید در اواخر 735، دورة فرمانروایی خانهای بزرگ مغول در ایران پایان یافت . چون ابوسعید فرزندی نداشت ، نوادة برادر هولاکوخان ، به نام آرپاکاون یا ارپاخان را به پادشاهی برگزیدند. در زمان حکومت این خان (سیزدهم ربیع الا´خر تا چهارم شوال 736)، خواجه غیاث الدین محمد وزیر (فرزند خواجه رشیدالدین ) را همچون پدرش کشتند و در پی آن ربع رشیدی برای بار دوم تاراج شد (حافظ ابرو، بخش 1، ص 143ـ151). از 736 تا 759 تبریز در میان خانهای کوچک و امرای مغول دست به دست می گشت . در جمادی الاولی 741 به فرمان امیرعلاءالدین شیخ حسن کوچک ، ساخت مجموعة بزرگی از مسجد و مدرسه و خانقاه آغاز شد و کار آن در ذیحجّة 743 پایان یافت (همان ، بخش 1، ص 166). این مجموعه همان است که امروزه به بخشی از آن «مسجد استاد ـ شاگرد» می گویند، اما در گذشته آن را به نام بانی اش «علائیه » یا به مناسبت نام خان زمان «سلیمانیه » می گفتند. در بارة سبب نامگذاری آن به «استاد ـ شاگرد» گفته اند که چون کتیبه های آنجا نوشتة استادِ خط خواجه عبداللّه صیرفی و شاگردش حاجی محمد بندگیر بوده اند، به این نام شهرت یافته است . اکنون از آن ساختمانها و کتیبه ها چیزی برجای نیست . این مسجد سه بار تعمیر اساسی شد: در عهد نایب السلطنه عباس میرزا، در 1295 و در 1338 (ابن کربلائی ، ج 1، ص 567؛
ذکاء، 1368 ش الف ، ص 177ـ 178؛
مساجد تاریخی ، ص 13). اکنون این مسجد در کنار خیابان فردوسی تبریز، در محلة قدیمی مهادمین واقع است .

در 768 سلطان اویس جلایر تبریز را پایتخت ییلاقی و بغداد را پایتخت قشلاقی خود کرد. او در باز کردن راه تجاری قدیم بین تبریز و طرابزون و ونیز سعی بسیار کرد (مشکور، 1352 ش ، ص 590 ، 593). در زمان وی ، بنیادی بسیار بزرگ در تبریز ساختند که «دولتخانه » نامیده شد. کلاویخو، سفیر اسپانیایی که در 806 از دولتخانه دیدن کرده بود، در بارة آن نوشته است : «کاخ بزرگی دیدیم که در پیرامون آن دیواری کشیده شده بود. نقشة این کاخ بسیار زیبا بود و در آن بیست هزار اتاق و دستگاههای مجزا و مستقل دیده می شد. معلوم شد که این کاخ بزرگ را پادشاهی ساخته است به نام سلطان اویس . وی این کاخ را با مصرف کردن همة موجودی خزانة خویش ، که سلطان مصر در اولین سال سلطنت وی به عنوان خراج پرداخته بود، بساخت . این محل اکنون به نام دولتخانه معروف است که معنای آن می شود: خانة اقبال » (ص 163).

در ذیل جامع التواریخ (حافظ ابرو، بخش 1، ص 196) و تاریخهای پس از آن نوشته اند که در 771 وبا موجب مرگ حدود سیصد هزار تن شد، ولی چون وبا از میان رفت ، شهر چنان آباد و پرجمعیت بود که هیچ معلوم نبود کسی از اهالی تبریز تلف شده است (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 178). تبریز در دوران سلطنت سلطان حسین (776ـ784)، پسر سلطان اویس ، نیز پایتخت بود (مشکور، 1352 ش ، ص 596) و پس از کشته شدن او حکومت به برادرش احمد منتقل شد، ولی وی به سبب آشوبها و منازعات مختلف ، چند بار ناچار از فرار یا ترک تبریز شد و سرانجام به بغداد رفت (شیرین بیانی ، ص 70ـ80).

در ذیقعدة 787 سرداران توقتمش خان ، امیر دشت قبچاق ، از راه دور به تبریز رفتند و شهر را تاراج و مساجد و بناهای بزرگ را ویران کردند و مردم شهر را کشتند (شرف الدین علی یزدی ، ج 1، ص 286؛
شیرین بیانی ، ص 78). شرح مفصّل این واقعه را یکی از بزرگان شهر در رساله ای مستقل در 789 نوشته است (برای متن کامل رساله رجوع کنید به ابن کربلائی ، ج 2، ص 640ـ659؛
نیز رجوع کنید به ذکاء، 1368 ش الف ، همانجا). سلطان احمد جلایر بار دیگر به نام پشتیبانی از مسلمانان از بغداد به تبریز بازگشت و بر شهر چیره شد، لیکن با آمدن تیمور گورکانی به تبریز در 788 از آنجا رانده شد. تیمور در شام غازان اردو زد و از مردم باجی به نام «مال امان » گرفت . در 790 خشکسالی بزرگی در تبریز روی داد که در اثر آن صد هزارتن جان باختند (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 180ـ181).

تیمور بسیاری از ولایتهای شمال غربی ایران را به میرانشاه واگذار کرد و تبریز پایتخت این ولایات شد. سه سال بعد، میرانشاه کشتار و ویران نمودن بناهای مشهور را آغاز کرد. تیمور در بازگشت از هند در 802 ، دوباره به آذربایجان آمد (همان ، ص 181) و همدستان میرانشاه را از بین برد و در 806 میرزا عمر، پسر میرانشاه ، را به امارت ملک هولاکو و زمینهایی که در غرب فتح کرده بود، منصوب کرد. میرانشاه در اران و برادر میرزا عمر، ابوبکر، در بین النهرین زیر نفوذ و قدرت تیمور قرار گرفتند (مینورسکی ، ص 33).

بعد از درگذشت تیمور، درگیری طولانی عمر و ابوبکر آغاز شد و تبریز دست به دست گشت (همانجا). در محرّم 809 تبریز دوباره به دست سلطان احمد جلایر افتاد و مردم تبریز از این پیشامد، بسیار شاد شدند، هرچند این واقعه سبب رفع فقر و ترمیم خرابیها نشد (ذکاء، 1368 ش الف ، ص 181؛
شیرین بیانی ، ص 100ـ101؛
مینورسکی ، همانجا). گزارش کلاویخو که پیش از این رویدادها، در اواخر 806 و در اوایل 808، در تبریز بوده ، گویای رستاخیز تبریز و آبادانی آن در آن زمان است (ص 161ـ 164؛
نیز رجوع کنید به ذکاء، تبریز ، ص 181؛
مینورسکی ، ص 33ـ 34). هانس شیلت برگر آلمانی که هم زمان با کلاویخو در ایران اقامت داشت ، در فصل سی وپنجم کتاب خود می نویسد که پایتخت ایران تبریز است و پادشاهی که در این شهر سلطنت می کند از این شهر مالیات و خراجی به دست می آورد که از درآمد کلیة سلاطین و فرمانروایان غرب بیشتر است ، زیرا تجار بسیاری از کشورهای مختلف جهان در تبریز به سر می برند و کالای فراوانی را وارد و خارج می کنند (به نقل اولئاریوس ، ج 1، ص 44).

نابسامانیهای تبریز در دوران حکومت سلطان احمد جلایر، فرصتی برای ابوبکر، پسر میرانشاه ، پدید آورد تا بار دیگر قصد تسخیر تبریز کند که در پی آن ، سلطان احمد از تبریز به بغداد گریخت و ابوبکر وارد شهر شد (شیرین بیانی ، ص 101).

در اول جمادی الاولی 809 قره یوسف ، یکی از ترکمانان قراقوینلو، ابوبکر را در کنار رود ارس شکست داد. ابوبکر موقع عقب نشینی ، شهر تبریز را تاراج کرد (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، جزء 1، ص 54 ـ 55). قره یوسف تا سلطانیه پیش رفت و ساکنان آن شهر را به تبریز و اردبیل و مراغه کوچاند. اندکی بعد ابوبکر به آذربایجان برگشت ، اما قره یوسف در حوالی سردرود (در هشت کیلومتری جنوب تبریز) او را شکست داد. میرانشاه ، که در این جنگ همراه پسرش بود، به قتل رسید و در گورستان سرخاب تبریز به خاک سپرده شد (مینورسکی ، ص 34).

قره یوسف بر اساس عهدی که با سلطان احمد جلایر داشت ، فرزند خود پیربوداق را که پسرخواندة سلطان احمد بود، با تشریفات در تبریز به تخت نشاند (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، جزء 1، ص 126ـ127). سلطان احمد جلایر ظاهراً با سلطنت او موافقت نمود ولی موقعی که قره یوسف به ارمنستان رفت ، وی تبریز را تصرف کرد. در جنگی که در 28 ربیع الا´خر 813 روی داد، سلطان احمد شکست خورد و سپس به قتل رسید. اهل تبریز تا آخرین لحظه به آخرین پادشاه جلایری اظهار محبت می کردند (رجوع کنید به مینورسکی ، ص 35ـ37).

تبریز مرکز عملیات نظامی و لشکرکشی قره یوسف بود. شاهرخ از بسط نفوذ وی وحشت داشت و به فکر تسخیر آذربایجان بود (عبدالرزاق سمرقندی ، ج 2، جزء 1، ص 223ـ 224). وی در 823 به آذربایجان حمله کرد. در هفتم ذیقعدة 823 خبر درگذشت قره یوسف را شنید. اختلاف بین سپاهیان ترکمن موجب شد تا میرزا بایسنغر تبریز را فتح کند (میرخواند، ج 6، ص 653ـ654، 661ـ662). شاهرخ نیز پس از شکست دادن پسران قره یوسف در ارمنستان ، در تابستان 824 به تبریز رفت . در 832 اسکندر، پسر قره یوسف ، به سلطانیه دست یافت و شاهرخ با سپاهی گران قراقوینلوها را در سلماس شکست داد و وارد شام غازان شد و در زمستان 834 آذربایجان را به ابوسعید پسر قره یوسف ــ که به اطاعت وی در آمده بود ــ بخشید. سال بعد، ابوسعید به دست برادرش اسکندر به قتل رسید. در زمستان 838 شاهرخ برای بار سوم به تبریز رفت . اسکندر صلاح کار را در عقب نشینی دید، ولی برادرش جهانشاه فوراً به شاهرخ پیوست و اظهار اطاعت و مودت کرد. شاهرخ تابستان 839 را در تبریز ماند و نزدیک زمستان حکومت آذربایجان را به جهانشاه قراقوینلو (حک : 839 ـ872) سپرد (مینورسکی ، ص 34ـ37). جهانشاه تبریز را پایتخت خود کرد و لقب ابوالمظفر و مظفرالدین را برای خود برگزید (مشکور، 1352 ش ، ص 638).

در زمان ابوالمظفرِ جهانشاهِ قراقوینلو در تبریز مجموعه بناهای بسیار زیبا، از جمله مسجد و خانقاه و صحن و کتابخانه و مقبره ، ساخته شد که از آنهمه فقط ویرانه های مسجدکبود (در ترکی : «گوی مسجد») باقی مانده که در سالهای اخیر مرمّت و گنبد آن بازسازی شده است (نخجوانی ، ص 1، 4). به نوشتة ابن کربلائی (ج 1، ص 524)، صالحه خاتون (دختر جهانشاه ) و بیگم خاتون (همسر جهانشاه ) بانی آن بوده اند، اما کتیبة سردر مسجد نشان می دهد که بانی آن ابوالمظفر جهانشاه بوده است ، ازینرو به این بناها، «مظفریه » نیز می گفته اند (رجوع کنید به مسجد کبود * ). اوزون حسن آق قوینلو (حک : 857 ـ882)، در 873 تبریز را تصرف کرد و آنجا را پایتخت خود قرار داد (مینورسکی ، ص 46). قدرت آق قوینلو در دوران اوج خود، یعنی در زمان اوزون حسن و فرزندش یعقوب بیگ ترکمان (883 ـ896)، در سیاست بین المللی تأثیر فراوانی داشت و با انتقال پایتخت به تبریز، بتدریج ایران تمامیت سیاسی خود را به دست آورد. قدرتهای اروپایی (مخصوصاً ونیز) و پاپ خواستار اتحاد با آق قوینلو در برابر خطر عثمانی بودند (رجوع کنید به منجم باشی ، ج 3، ص 164ـ 165).

اوزون حسن مسجدی ساخت که گویا قدری خارج از شهر تبریز، در قریة صاحب آباد (میدان صاحب الامر کنونی ) بوده و نهری آن را از تبریز جدا می کرده است . امرای آق قوینلو در این قریه دربار داشتند. مسجد اوزون حسن در میدان باشکوهی قرار داشت که خلیل ترکمان در 882 و یعقوب بیگ ترکمان ، برادر وی ، در 883 در آنجا به تخت نشستند. این مسجد بسیار بزرگ بود و اتاقهای بسیار داشت که همه با گچ بری و رنگ آبی و طلایی آراسته شده بودند (هینتس ، ص 138ـ139). به این مسجد، مدرسه ای عالی برای طلاب علوم دینی ضمیمه بود. اوزون حسن را در صحن باغ مسجد به خاک سپردند. این بنا را «مدرسة نصریه » نامیده اند (اولیا چلبی ، ج 2، ص 249؛
هینتس ، ص 141). در نزدیکی این مدرسه ، مسجد مقصودیه قرار دارد که در دورة مقصود، فرزند اوزون حسن ، ساخته شده است (هینتس ، همانجا). نادرمیرزا علاوه بر این مسجد و مدرسه ، از خانقاه عظیمی در میدان صاحب آباد نام برده است (ص 110؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 745).

در میدان صاحب آباد، علاوه بر قصر کوچکتری که شاهان آق قوینلو از ایوان آن مسابقات و بازیها را تماشا می کردند یا سفیران خارجی را به حضور می پذیرفتند، بیمارستان بزرگی هم وجود داشت که دیواری آن را از مسجد اوزون حسن جدا می کرد. جلو این بیمارستان ، سکویی تعبیه کرده و سرتاسر این سکو و حتی دیوارة آن را زنجیر آهنی مستحکمی کشیده بودند تا از ورود اسبها به بیمارستان جلوگیری شود. در دوران اوزون حسن و یعقوب ، بیش از هزار مستمند و بیمار در این بیمارستان ، که اتاقهای وسیعش با قالی مفروش بود، زندگی می کردند. تزیینات داخل این بیمارستان بهتر از تزیینات مسجد بود. در سفره خانة مجاور آن که به فقرا اختصاص داشت ، به خرج دربار به تهیدستان غذا داده می شد. با مرگ یعقوب ، این تأسیسات اجتماعی که برای آن عصر امری تازه و غیرعادی بود، برچیده شد (هینتس ، ص 141ـ142).

از دیگر آثار دورة اوزون حسن ، میدان ـ بازاری به نام قیصریه بود. در این میدان هشت گوشه و بسیار وسیع ، کالاهای گرانبهایی مانند جواهر و پارچه های کمیاب فروخته می شد (روملو، ج 11، ص 568؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 741؛
هینتس ، ص 143). سلجوق شاه بیگم ، همسر اوزون حسن ، نیز در محل قدیم قبلة مسجدجمعة تبریز، قبة رفیعی برپا ساخت و آن را با کاشیهای رنگین آراست (فضل اللّه بن روزبهان ، ص 406؛
هینتس ، ص 144). فضل اللّه بن روزبهان در تاریخ امینی (تألیف در 927 یا 926) در شرح رخدادهای 871 ، از تکمیل عمارت هشت بهشت در باغ صاحب آباد سخن گفته است (ص 257). در بارة آثار دوران آق قوینلوها در تبریز، مورخان و سیاحان گزارشهای مشروحی داده اند (رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 740ـ751؛
ذکاء، 1368 ش الف ، ص 186ـ190).

سقوط سلسلة آق قوینلو از نظر ملی و سیاسی و نظامی و مذهبی و تجاری برای ایران و از جمله تبریز، رویدادی بسیار مهم بود. در دورة صفویان ، اسماعیل اول صفوی (حک : 905ـ930)، پس از فتح شیروان عازم تبریز شد و شهرهای بین راه را فتح کرد و در 907، در چهارده سالگی ، پس از شکست دادن الوندبیگ (از امرای ترکمان آق قوینلو) وارد تبریز شد و پادشاهی خود را اعلام کرد. به گزارش تمام منابع تاریخی ، نخستین اقدام او پس از تاجگذاری این بود که تشیع اثناعشری را مذهب رسمی ایران اعلام کرد (روملو، ج 12، ص 85؛
نیز رجوع کنید به بوستون ، ص 13ـ14). در آن هنگام دو سوم مردم تبریز، یعنی بین دویست تا سیصدهزار تن ، سنّی بودند (مینورسکی ، ص 49). از نحوة شیعه کردن مردم تبریز، به دستور شاه اسماعیل صفوی ، حسینی خاتون آبادی با تعبیر «مردم به معرفت حق اهل بیت برآمدند» (ص 441) یاد کرده است . همین امر، پیامدهای بسیار داشت ، از جمله دست به دست شدن و تصرف و اشغال مکرر تبریز در جنگهای بین ایران و عثمانی (920ـ1012) و سرانجام انتقال پایتخت از تبریز به قزوین و سپس به اصفهان .

رسمی کردن تشیع و ادعاهای دولت صفوی و بویژه تأکید دولت عثمانی بر مباینت داشتن عقاید دو طرف ، عامل اصلی توجیه حمله دولت عثمانی به ایران ، به بهانة لزوم احیای دین اسلام ، به شمار می رود (خانبابا بیانی ، ص 164ـ 165؛
رحیملو، ص 31). جنگ با شاه اسماعیل اول صفوی در چالدران * و اشغالهای پیاپی آذربایجان در دوران صفویان و افشاریان با این بهانه های مذهبی بود. شکست شاه اسماعیل در جنگ چالدران (سال 920)، راه عثمانیان را به تبریز باز کرد و در پانزدهم رجب همان سال سلطان سلیم اول (حک : 918ـ926) وارد تبریز ــ و به تعبیر او: تختگاه پادشاهان عجم ــ شد. رفتار عثمانیان در شهر ملایم بود، اما خزاین را تصرف کردند و هزار تن از صنعتگران ماهر تبریز را به قسطنطنیه کوچاندند و چون قشون ینی چری حاضر به ادامة جنگ نبود، سلطان سلیم پس از یک هفته توقف در تبریز، به اجبار بازگشت (مینورسکی ، ص 50).

در940 سپاهیان سلطان سلیمان قانونی ،در دورة شاه طهماسب اول صفوی (930ـ984)، وارد تبریز شدند و ابراهیم پاشا، فرمانده سپاه عثمانی ، ساختن قلعه ای را در مجاورت شام غازان آغاز کرد و حکومت آذربایجان را به اولامه ــ از سران قزلباش و امیرالامرای آذربایجان که به سلطان عثمانی پناهنده شده بود ــ واگذاشت (اسکندرمنشی ، ج 1، ص 67ـ 68). در ربیع الاول 941، سلطان سلیمان به تبریز رسید و پس از درنگی کوتاه تا سلطانیه پیش رفت ، اما چون ادامة پیشرفت در خاک ایران برایش مقدور نبود، راهی همدان شد و از آنجا به بغداد رفت و پس از تصرف آنجا و توقف چهارماهه ، راهی تبریز شد. وی در محرّم 942 به این شهر رسید و به مدت چهارده روز به امور اداری شهر پرداخت ، اما سرما سپاهیان ترک را به بازگشت واداشت (مینورسکی ، ص 51؛
پارسادوست ، ص 153ـ172).

در 955 شاه طهماسب پایتخت را از تبریز به قزوین منتقل کرد، زیرا قزوین در دامنة رشته کوه البرز و بر سر راه گیلان ، آذربایجان ، همدان و ری قرار داشت و از موقعیت ارتباطی مهمی برخوردار بود و چون از متصرفات عثمانی دور بود او می توانست با ایجاد تسهیلات تدافعی و فراهم ساختن امکانات کمک رسانی سریع ، دسترسی دشمن را مشکلتر سازد (برومند، ص 5؛
نوائی ، ص 172، پانویس 1).

با وجود انتقال پایتخت ، آذربایجان در طول حکومت صفوی مرکز اصلی مملکت محسوب می شد و شهر تبریز مرکز آذربایجان باقی ماند. بیگلربیگی آذربایجان شامل 26 حاکم نشین می شد، از جمله آستارا، مراغه ، قراچه داغ ، حورس ، کاورد، قپانیات ، ورکهان ، کَرم رود، هشترود، طاب ، مدک ، لاهیجان ، اوج رود، ابدالو، سراب ، زنوز، مشکین ، قره آغاج ، سلطانیه و زنجان . میزان مالیات و عواید هر حاکم نشین جداگانه و مشخص بود. حاکمان ایل نشین ، مانند حاکم اُلکای و ایل افشارو ایل آدربا و ایل دُنْبُلی و ایل شقاقی ، جزو بیگلربیگی آذربایجان محسوب می شدند (میراحمدی ، ص 135، 141ـ142).

در بیستم جمادی الا´خرة 955 سلطان سلیمان ، بار دیگر به تبریز حمله و آنجا را تصرف کرد، اما فقط چهار یا پنج روز در آنجا ماند؛
با تدابیر نظامی شاه طهماسب و از دست دادن آذوقه و عدم امکان دستیابی به غذا و آب آشامیدنی ، ترکان از گرسنگی ، مجبور به عقب نشینی شدند (مینورسکی ، ص 51). در 957 زمین لرزه ای در تبریز روی داد که تلفات بسیاری به بار آورد و سبب پدیداری زمین لغزة گسترده ای در کوهستانها شد و پسْلرزه ها تا شش روز ادامه داشت (امبرسز و ملویل ، ص 155؛
ذکاء، 1368 ش ب ، ص 53).

از 979 تا 981 «قیام تبریز» در زمان شاه طهماسب ، روی داد. بعضی ، سبب اصلی این قیام را تضاد میان بزرگان شهری (زمینداران و تجار) و قشرهای پایین مردم (رجوع کنید به فائقی ، ج 2، ص 720ـ721) و بعضی دیگر علت آن را ظلمهای داروغة تبریز، اللّه قلی بیگ استاجلو، می دانند. رهبری این قیام در دست پهلوانان تبریز بود. در هر محلة تبریز پهلوانی از مردم همان محله رهبری شورش را به دست گرفت (میراحمدی ، ص 63ـ 64؛
پارسادوست ، ص 597 ـ599). حسن روملو (رجوع کنید به ج 12، ص 589) و اسکندر منشی (رجوع کنید به ج 1، ص 117ـ 118) در کتب خویش این عاصیان را «اجلاف »، «اجامره »، «رنود» و «اوباش » نامیده اند (فائقی ، ج 2 ، ص 721). شاه طهماسب که در طول دوسال هیچ اقدامی برای دفع شورشیان نکرد، سرانجام در پی شکایت بزرگان شهر و پافشاری «امرا و ارکان دولت » سپاهی عظیم را روانة تبریز کرد و آنان را به مدارا با مردم توصیه نمود. رهبران این قیام دستگیر و اعدام شدند (روملو، ج 12، ص 589 ـ590؛
نیز رجوع کنید به میراحمدی ، ص 64) و قیام تبریز در 981 سرکوب شد (فائقی ، ج 2، ص 723). شاه طهماسب در همان سال مالیات صاحبان حِرَف (مال محترفه ) و مالیات خرید و فروش (تمغا) و عوارض دیوانی را به علت وضع نابسامان اقتصادی بخشید (میراحمدی ، همانجا).

چندی بعد سلطان عثمانی ، فرهادپاشا را مأمور فتح آذربایجان کرد. فرهادپاشا پس از مدتی جنگ ، دست از محاصرة تبریز برداشت (مینورسکی ، ص 52 ـ53). در 993، در عهد سلطان محمد خدابنده صفوی ، عثمان پاشا تبریز را تصرف کرد و از این زمان تا تسخیر مجدد آن به دست شاه عباس در 1012، ترکان عثمانی در تبریز مستقر شدند. اسکندربیک منشی ، که پس از ویرانی تبریز، در 993 آن را دیده ، نوشته است همة خانه ها که به طلا و لاجورد مزین بود خراب شده بود و درها و پنجره های منقش را به جای هیمه سوزانده بودند و از چندین هزار خانة زیبا، یک خانة سالم نمانده بود (ج 1، ص 315ـ317). شاه عباس کبیر (996ـ 1038) صلاح را در آن دید که تا استقرار کامل در قسمتهای مرکزی و شمالی و شرقی ایران موقتاً از آذربایجان چشم بپوشد. به موجب پیمانی که در 999 میان ایران و دولت عثمانی به امضا رسید، آذربایجان غربی و شهر تبریز و گرجستان و ارمنستان و قره باغ و شروان تا نهاوند و لرستان به دولت عثمانی واگذار شد ( د. اسلام ، چاپ دوم ، ذیل «آذربایجان »).

بی نظمی و آشوبی که سپاهیان ترک در اواسط 1012 به راه انداختند، ضعف سلطان محمد سوم (حک : 1003ـ1012) را آشکار ساخت . شاه عباس ناگهان اصفهان را ترک کرد و دوازده روز بعد به تبریز رسید. علی پاشا در حوالی حاجی حرامی ، دو فرسخی تبریز، از شاه عباس شکست خورد و پس از این شکست تبریز تسلیم شد. عوامل شاه عباس دشمن شکست خورده را بخشیدند، اما اهالی تبریز که تعصب شیعی داشتند در داخل و خارج شهر ترکان بسیاری را کشتند. شاه عباس مردم را به تخریب و امحای آثار حکومت عثمانی دعوت کرد و در ظرف چند روز قلعه ای که عثمانیان ساخته بودند، همچنین منازل و مساکن و کاروانسراها و دکانها و گرمابه ها را نابود کردند (اسکندربیک منشی ، ج 2، ص 640ـ641).

در سال 1019، یعنی زمان سلطان احمد اول (1012ـ 1026)، ترکان به فرماندهی مرادپاشا به تبریز هجوم آوردند، اما جنگی رخ نداد و سپاهیان ترک عقب نشستند. این هجوم باعث شد که بسرعت قلعة محکمی در تبریز ساخته شود.

قلعة جدیدی نیز در نزدیکی کوه سرخاب ، در محلة ربع رشیدی ، بنا گردید و مصالح آن از ویرانه های کاخهای قدیمی ، بخصوص از شام غازان ، آورده شد (همان ، ج 2، ص 820 ـ 822، 826). همچنین در نتیجة این جنگ آزمایی بیهودة مرادپاشا، معاهدة 1022 بسته شد و ایران توانست وضع را به صورتی که در زمان شاه طهماسب و سلطان سلیمان بود بازگرداند (همان ، ج 2، ص 864)، اما در بارة تعیین خطوط مرزی مشکلاتی پیش آمد.

در زمان شاه عباس بزرگ ، تبریز ده هزار تن سرباز و کلانتر و مفتی و شیخ السادات و داروغه و ایشیک آقاسی و سایر مأموران دولتی داشت و شهر در نهایت آرامش و امنیت بود (مشکور، 1352 ش ، ص 57). پس از درگذشت شاه عباس بزرگ ، نزاع بین عثمانی و ایران شدت یافت و در زمان حکومت شاه صفی (1038ـ1052)، در 1045 سلطان مراد چهارم به آذربایجان لشکر کشید و وارد تبریز شد. منظور او از این جنگ بیشتر تخریب بود تا فتح ، ازینرو قشونش به فرمان او شهر را ویران کردند. چون فصل زمستان نزدیک بود، وی بیش از سه روز در تبریز توقف نکرد و با شتاب تمام به سوی وان بازگشت . در بهار بعد ایرانیان برای به دست آوردن سرزمینهای خود، دوباره تا ایروان پیش رفتند و در 1049 به موجب قراردادی امنیت خطوط مرزی ایران تضمین شد (مینورسکی ، ص 55). حاجی خلیفه که شاهد واقعة 1045 بوده ، نوشته است بعد از ویرانیهایی که سلطان مراد چهارم به بار آورد، باروهای قدیم شهر نابود شد و فقط آثاری از ابنیة قدیم در گوشه و کنار باقی ماند، اما به نوشتة عده ای از جهانگردان ــ که چند سال بعد شهر را دیده بودند ــ شهر از نو آباد شده و پیشرفت کرده بوده است (به نقل مینورسکی ، ص 55 ـ56). در چهارم ذیقعدة 1050 زمین لرزة شدیدی در تبریز روی داد که بر اثر آن بسیاری از خانه ها و ساختمانهای عمومی ، از جمله بیشتر بناهای تاریخی ، فروریخت و مجموعة نیمه ویران ساختمانهای شام غازان و مسجد استاد ـ شاگرد و دیگر مسجدها ویران شدند. به احتمال زیاد، مسجد علیشاه نیز بر اثر این زمین لرزه ویران شد (امبرسز و ملویل ، ص 159ـ160؛
نیز رجوع کنید به کسروی ، 1352 ش ، ص 500 ؛
ذکاء، 1365 ش ب ، ص 55 ـ57). بنا به دستنوشت جُنگی متعلق به زمان صفویان ، که در کتابخانة ملی ایران موجود است ، بر اثر این زمین لرزه ، 613 ، 12 تن جان باختند و 982 ، 12 خانه خراب شد و مساجد و بِقاع و دکانها و خانات نیز ویران گردید (ذکاء، 1365 ش ب ، ص 58). زمین لرزة بسیار سختی نیز در 1060 روی داد که آسیب فراوانی رساند (همان ، ص 63ـ64).

در دورة شاه عباس دوم (1052ـ1077)، آذربایجان گرفتار تعرض و تجاوز بیگانگان نشد و آسیبی ندید، زیرا حکومت عثمانی درگیر مناقشات سیاسی و نظامی با کشورهای اروپایی بود و روسیه نیز با ایران روابط دوستانه برقرار کرده بود، ازینرو مردم تبریز در آرامش به سر می بردند و به ترمیم خرابیها پرداختند. در صنعت و کشاورزی و بویژه بازرگانی پیشرفتهای فراوانی کردند و صاحبان کارخانه های تولیدکننده ، از پرداخت مالیات معاف شدند. تبریز مرکز بازرگانی ایران محسوب می شد و پیروان ادیان مختلف در آنجا با آسایش خاطر زندگی می کردند (جوادی ، ص 409ـ410؛
نیز رجوع کنید به فائقی ، ج 2، ص 857 ـ859).

اولیا چلبی که در زمان شاه عباس دوم در 1057 در تبریز بوده ، در بارة آنجا نوشته است که تمام اطراف شهر با دیوارهای قلعه محصور است و سیصد برج نگهبانی و شش دروازه دارد و دارای شش چشمة بزرگ از کوه سهند و نُه رشته قنات بزرگ و هفت هزار حلقه چاه است . صنعت زرگری و پارچه بافی آن مشهور است . حدود هفت هزار دکان و دویست کاروانسرا و ده محله و 1070 عمارت اعیانی و یک میدان چوگان دارد. در این میدان در نوروز مراسم جنگ اسبها و جنگ شتران و جنگ گاومیشها و جنگ قوچها و جنگ خرها و جنگ سگها و جنگ خروسها، و در دهم محرّم مراسم تعزیه برگزار می شود. این شهر هزاران طبیب و جراح و کحّال و فصّاد (رگزن )، هزاران مرد صالح و موحد و واعظ و ناصح ، 78 تن شاعر و صاحب دیوان و ارباب معارف ، ششصد دارالتعلیم ، 47 مدرسة بزرگ ، بیست دارالقرآن ، هفت دارالحدیث ، 320 مسجد و جامع قدیم و جدید، 160 تکیه ، 1040 سقاخانه ، 21 حمام عمومیِ تمیز، هفتصد حمام خصوصی و حدود چهل کلیسا دارد (ج 2، ص 246ـ263؛
نیز رجوع کنید به مشکور، 1352 ش ، ص 54 ـ66، 202ـ203).

شاردن که در 1084/1673 تبریز را دیده ، ضمن توصیف وضع جغرافیایی شهر، نوشته است که جمعیت این شهر حدود 000 ، 550 تن است . حکومت تبریز نخستین مقام را در ایران دارد و حکمران آنجا را «بیگلربیگی * » می نامند و سه هزار سربازِ سوار، تحت امر اوست . شهر نظم هندسی ندارد، دارای نُه محل ، و پانزده هزار دکان در بازارهاست . قیصریه ، بزرگترین بازار آن ، در حدود 850 به فرمان اوزون حسن ساخته شده و دارای سیصد کاروانسراست که در بعضی از آنها سیصد نفر می توانند سکونت کنند. عالیترین دستارهای ایرانی در این شهر تهیه می شود و سالیانه شش هزار عدل ابریشم در کارگاههای آن بافته می شود. این شهر 250 مسجد و سه بیمارستان و یک تفرجگاه مذهبی به نام عینالی و میدانی بسیار بزرگ دارد که هر شب در آن بساط شعبده بازی و بندبازی و مسخرگی و لودگی و کشتی گیری و جنگ حیوانات و خواندن شعر و داستان دایر است . وی همچنین اشاره کرده که در شرق تبریز قلعة عظیم مخروبه ای ، به نام «قلعة رشیدیه »، وجود دارد (ج 2، ص 476ـ481). از وصف شاردن می توان نشانه هایی از اهمیت سیاسی و اقتصادی و نظامی این شهر دریافت .

در دورة شاه صفی دوم (1077 یا 1078ـ 1055؛
بعدها او را شاه سلیمان خواندند)، آذربایجان و بویژه تبریز از هرگونه گزند و تجاوز بیگانگان مصون ماند، زیرا اروپاییان که از زمان شاه عباس بزرگ پایشان به ایران باز شده بود، امتیازات متعدد بازرگانی گرفته بودند و برای حفظ منافع خود، بر اختلافات ایران و عثمانی نمی افزودند. روسیه نیز از بازرگانی شمال و کشتیرانی و شیلات و امتیازات دیگر بهرة کافی می برد؛
لذا، بندرانزلی و تبریز که مراکز بازرگانی و دروازه های اروپا محسوب می شدند، رونق یافتند.

در اواخر حکومت شاه صفی دوم و در زمان روی کار آمدن شاه سلطان حسین (حک : 1105ـ 1135)، اوضاع ایران نابسامان شد و سپاهیان بر امور مملکتی و نقاط حساس مرزی چون آذربایجان و غرب ایران تسلط کافی نداشتند (رجوع کنید به فائقی ، ج 2، ص 869 ـ870).

در شوال 1136، یک سال پس از سقوط حکومت شاه سلطان حسین ، قرارداد تقسیم ایران میان روسیه و عثمانی در استانبول به امضا رسید و گرجستان و اران و تبریز و خوی و چُورْس و ارومیه و مراغه و سلماس و سنندج و کرمانشاه و همدان سهم عثمانیها شد. دولت عثمانی برای تصرف سهم خود، سه تن از سرداران خود را از سه جبهه مأمور حمله به ایران کرد که عبداللّه پاشا کوپریلی زاده مأمور حمله به تبریز شد. قوای عثمانی پس از قتل عام در خوی (دوازدهم شعبان 1136) و سه ماه انتظار برای رسیدن نیروی کمکی ، به سوی تبریز پیشروی کرد و پس از سقوط ایروان و نخجوان و مرند در پاییز 1137 تبریز را تصرف کرد (حزین ، ص 267؛
اقبال آشتیانی ، 1370ش ، ص 707ـ 708).

اشرف افغان طبق معاهدة 1140 که با ترکان منعقد کرد، از جمیع ولایات غربی ایران تا سلطانیه و ابهر و از جمله آذربایجان چشم پوشید و به همین قناعت کرد که سلطان عثمانی وی را پادشاه ایران بداند و بدین ترتیب ، باز هم نخجوان و ایروان و تبریز و خوی و مراغه و همدان و کرمانشاه به تصرف عثمانیان درآمد (فائقی ، ج 2، ص 878 ـ879؛
مینورسکی ، ص 61). دو سال پس از انعقاد معاهدة اشرف افغان با ترکان ، نادرقلی افشار (بعدها نادرشاه ) قشون مصطفی پاشا را در نزدیکی تبریز شکست داد و در بیست و هفتم محرّم 1142 وارد شهر شد، اما اندکی بعد برای فرونشاندن فتنة هرات راهی خراسان شد و بیستون بیگ افشار و سپس محمدقلی خان سعدلو را به ریاست تبریز گماشت . در فاصلة این سال تا 1147، یک سال پیش از تاجگذاری نادر در دشت مغان ، یکی دو بار عثمانیها به تبریز حمله و آنجا را تصرف کردند، اما سرانجام نادرشاه آنان را از این شهر راند و تبریز در قلمرو او قرار گرفت و همواره یکی از نزدیکانش حاکم آنجا بود. در 1160 نادرشاه آذربایجان را ترک کرد و ولایت تبریز را به پسرعمویش ، اصلان خان ، سپرد. در همان سال ، حادثة قتل نادر روی داد و آشفتگی و هرج و مرج پدید آمد؛
از جمله آنکه برادرزادة نادر ابراهیم خان ظهیرالدوله با همدستی اصلان خان ، برادر خود عادلشاه (سلطان علیشاه ) را شکست داد و سپس اصلان خان را کشت . وی که در زمان نادر نیز چندی حاکم تبریز شده بود، شش ماه در این شهر درنگ کرد و در هفتم جمادی الثانیة 1160 رسماً خود را پادشاه خواند، سرانجام شاهرخ نوة نادرشاه او را از پای درآورد (استرآبادی ، ص 126، 128ـ 129، 131، 170 و جاهای دیگر؛
مروی ، ج 3، ص 1198ـ1199).

در زمان کریم خان زند ثباتی نسبی در تبریز پدید آمد. نجفقلی خان بیگلربیگی در تبریز امنیت برقرار ساخت و به آبادانی پرداخت . باردیگر تبریز مرکز قدرت شد و در نقاط مختلف آن عمارات عالی ساختند (کارنگ ، 1351 ش ، ج 1، ص 23ـ24)، اما در زمستان 1194، که تبریز آبادتر از گذشته شده بود (مفتون دنبلی ، 1349ـ1350 ش ، بخش 2، ص 211) زمین لرزه ای عظیم شهر را تقریباً بتمامی و حدود چهارصد روستا را ویران کرد. این زمین لرزه سخت ترین زمین لرزة تبریز تا آن زمان بود. شمار کشته شدگان احتمالاً حدود پنجاه هزار تن بوده است ، هرچند که بعضی ، تلفات را تا بیش از دویست هزار تن دانسته اند (رجوع کنید به ادامة مقاله ). در منطقة پستِ مغرب تبریز، خاک دچار رُوراندگی شد و برخی چشمه ها و قناتهای شهر و پیرامون آن خشک گردید و برخی چشمه های دیگر دهان باز کردند (امبرسز و ملویل ، ص 170ـ172، 427؛
ذکاء، 1368ش ب ، ص 85، 89، 121). در وقایع السنین و الاعوام (ص 583)، تاریخ این زلزلة شدید شب شنبه بیست ونهم ذیحجّة 1193 و شمار کشته شدگان بیش از دویست هزار تن ذکر شده و آمده است که از شهر چیزی باقی نماند جز نام آن و بعد از آن هر بنایی و عمارتی مشاهده شود، بدانند که مجدداً ساخته شده است . این سند نشان می دهد که بعداً برای بازسازی تبریز تلاشهای فراوانی صورت گرفته است . نجفقلی خان بیگلربیگی از بیم آنکه مبادا دشمنانش یعنی امیران افشار ارومیه و کردها و شقاقیها، بر شهر بتازند و او به سبب نداشتن برج و بارو نتواند از شهر و از خود دفاع کند، بی درنگ ساختن قلعه و باروی شهر را آغاز کرد (ذکاء، 1368 ش ب ، ص 115). ساخت این بارو در 1194 پایان یافت . این بنا هشت دروازه داشت : دروازة خیابان ، درب اعلا یا دروازة باغمیشه ، درب سرخاب ، درب شتربان ، درب اسلامبول ، درب سرد، درب مهادمین ، درب نوبر. درب سرد همان درب گجیل و درب مهادمین دروازه ای در میارمیار کنونی بود. دروازه ها دارای طاقی سنگی با دو منارة پوشیده از کاشیهای کبود منقش و کتیبه دار بود و بر پیشانی هر دروازه روی قطعه ای سنگ مرمر، ابیاتی به خط نستعلیق جلی و در طرفین این سنگنبشته ها نقش شیری حک شده بود که زنجیری از گردن آن به درخت سروی بسته شده بود (نادرمیرزا قاجار، ص 148؛
کارنگ ، 1351 ش ، ج 1، ص 24ـ 25).

آقامحمدخان قاجار در 1205 حکومت تبریز و اردبیل را به حسین خان دنبلی ، حاکم خوی ، سپرد و بدین ترتیب ، آذربایجان و تبریز را به متصرفات خود منضم ساخت (مینورسکی ، ص 64؛
رجوع کنید به اعتمادالسلطنه ، 1363ـ1367 ش ، ج 3، ص 1414؛
ساروی ، ص 190، 194). در 1211 پس از کشته شدن آقامحمدخان ، صادق خان شقاقی برادر خود محمدعلی سلطان را به حکومت تبریز منصوب کرد. خانهای دنبلی در فرونشاندن فتنة صادق خان با نیروهای فتحعلی شاه همکاری کردند و فتحعلی شاه نیز حکومت تبریز و خوی را به جعفرقلی خان دنبلی واگذاشت . فتحعلی شاه در 1213 فرزندش عباس میرزا را، طبق سفارش آقامحمدخان ، ولیعهد و نایب السلطنة خود کرد و وی را با دوازده هزار سپاهی روانة تبریز کرد (اعتمادالسلطنه ، 1363ـ1367 ش ، ج 3، ص 1449ـ1450؛
فسائی ، ج 1، ص 666). در این زمان ، که مقارن با آغاز دورة تجدد و آشنایی ایرانیان با تمدن اروپایی بود، تبریز، به سبب اهمیت بسیارش ، کانون مبادلات فرهنگی و اقتصادی ایران با کشورهای همسایة شمالی و شمال غربی و اروپا شد. هیئتهای اعزامی انگلیس و روس نیز در دورة قاجار اغلب در تبریز به سر می بردند ( دانشنامة ایران و اسلام ، ج 1، ص 57؛
مینورسکی ، ص 70). با استقرار ولیعهد در تبریز بتدریج دربار کوچکی در آنجا پدید آمد که تالی تهران بود.

در حدود 1224 نجفقلی خان دنبلی قلعة تبریز را از نو بنا کرد (اعتمادالسلطنه ، 1367ـ 1368 ش ، ج 1، ص 551؛
نیز رجوع کنید به مینورسکی ، ص 67). عباس میرزا در 1241 فرمان داد اطراف باروی شهر را به وسعت یک تیرْ پرتاب خالی کنند و هرچه آبادی در این محدوده بود خریدند و با خاک یکسان کردند (نادرمیرزا قاجار، ص 148؛
وهاب زاده ، ص 169).

در اوایل دورة قاجار، نبردهای مستمر بین ایران و عثمانی بر سر تبریز وجود داشت . از سوی دیگر اختلافات ایران و روسیه بر سر گرجستان در عهد فتحعلی شاه شدت گرفت ، بخشی از گرجستان در 1216/ 1801 ضمیمة روسیه شد که بر تیرگی روابط دو کشور افزود. فتحعلی شاه فرماندهی قشون را به عباس میرزا، ولیعهد و فرمانروای آذربایجان ، سپرد و او ژنرال گاردان فرانسوی را که در 1222 به عنوان فرستادة ناپلئون به ایران آمده بود، برای تعلیم سپاهیان به تبریز دعوت کرد. به این ترتیب ، تبریز مرکز فعالیت نظامی ایران شد (سایکس ، ج 2، ص 487ـ 489).

در دورة قاجار مخصوصاً در زمان سلطنت فتحعلی شاه ، آذربایجان به سبب جنگهای ایران و روس ، مرکز نظامی ایران ، و شهر تبریز در حقیقت پایتخت دوم ایران شد. عباس میرزا و میرزاعیسی فراهانی در آبادانی تبریز کوشیدند. سیاحان اروپایی امنیت و نظم آذربایجان را در دورة عباس میرزا با امنیت فرنگستان مقایسه کرده اند (اعتمادالسلطنه ، 1367ـ 1368 ش ، ج 1، ص 555؛
دانشنامة ایران و اسلام ، همانجا).

به نوشتة دوپره در 1224/ 180جمعیت تبریز چهل هزار تن بوده ، اما موریه در سفر نخستین خود به ایران در همین سال ، منازل تبریز را پنجاه هزار و جمعیت آن را 000 ، 250 تن ذکر کرده ، ولی در سفر دومش گفته است که تبریز یک دهم شکوه نخستین خود را ندارد و در آن بنای عمومی شایان ذکری پیدا نمی شود (مینورسکی ، ص 68).

در دورة فتحعلی شاه و ولیعهدی عباس میرزا و پیشکاری و وزارت میرزاابوالقاسم فراهانی معروف به قائم مقام فراهانی ، در تبریز اقدامات مفیدی برای پیشرفت اقتصادی و ایجاد کارگاههای ساخت تجهیزات نظامی انجام گرفت . از جمله اقدامات آن زمان صدور فرمان معروف فتحعلی شاه در 1216 بود که طبق آن بازرگانان شهر از عوارض صادرات و واردات معاف شدند و این معافیت رونق بیشتری به بازار شهر داد. متن این فرمان به خط نستعلیق بر سنگ مرمر حک شد و بالای در ورودی مدرسة طالبیه نصب گردید ( مجموعة مقالات نخستین مجمع بررسی بازار ، ص 2). عباس میرزا در تبریز کارگاههایی برای تهیة باروت و توپ ریزی و مانند اینها ساخت (عیسوی ، ص 444). او کوشید در ساخت یا نوسازی شهرها و شهرکهای سرزمین تحت فرمان خود، از الگوی فرنگی تبعیت کند که مصادیق آن را در عباس آباد و خوی و در بازسازی شهر تبریز ــ مثل توسعة باغ صفا (از یادگارهای سلطان یعقوب آق قوینلو) و بنای باغ شمال (مفتون دنبلی ، 1351 ش ، ص 133ـ139) ــ می توان دید. تأسیس چاپخانه در تبریز، در 1233، از اقدامات دیگری بود که با حمایت عباس میرزا صورت گرفت و نخستین کتابی که در این چاپخانه به چاپ رسید و نخستین کتاب چاپی در ایران بود، رسالة فتح نامه قائم مقام فراهانی دربارة جنگهای ایران و روس و عهدنامة گلستان ، و نیز رسالة جهادیة او بود (مشار، ج 3، ستون 3651؛
نیز رجوع کنید به چاپ و چاپخانه * ).

تجار انگلیسی که از نیمة قرن سیزدهم به ایران آمدند، تبریز را پایگاه امور تجاری خود کردند. کالاهای انگلیسی ، به تبعیت از شبکه های ارتباطی آن روز، از طریق اسلامبول / استانبول و طرابزون وارد بازار تبریز می شد. نخستین تاجران انگلیسی که با ایران تجارت کردند و در زمان عباس میرزا به تبریز آمدند، راه طرابزون به تبریز را از مسیر قدیمی جادة ابریشم گشودند (اشرف ، ص 53). جمعیت تبریز در 1253 حدود هفتاد هزار تن گزارش شده است (شوایتزر، ص 35).

صادرات اروپاییان به تبریز، پنبه و چلوار و ماهوت و فلزات و شیشه و قندوشکر و چیت موصلی و پارچه های مخمل نخی و ابریشمی و آیینه و انواع و اقسام محصولات ماشینی بود. تبریز در مقابل ، میزان معتنابهی ابریشم ، مازو ــ که در همدان و کردستان به عمل می آمد ــ رنگ ، شال ، تنباکو، اسلحه ، موم ، خشکبار و مقداری هم ابریشم ماشینی صادر می کرد. موازنة تجارت همیشه برای ایران مطلوب نبود (عیسوی ، ص 159ـ160).

یکی از مهمترین شرکتهای تجاری خارجی شرکت «رالی » بود که تحت الحمایة بریتانیا و نمایندة اجناس ماشینی آن کشور بود و در حدود 1253/1837 در کاروانسرای سیدحسن در تبریز مستقر شد و اجناس خود را به کاروانسراهای تبریز و از آنجا به تهران و قزوین و قم و کاشان و سایر شهرهای ایران فرستاد و حدود سه میلیون روبل پارچه های پنبه ای و چلوار انگلیسی فروخت که در مقابل آن ابریشم خامِ گیلان و روبل روسی می گرفت (همان ، ص 161ـ164). این شرکت پس از بروز بیماری کرم ابریشم در 1288/1871 کار خود را تعطیل کرد (اشرف ، ص 53).

در 1256 تبریز یکی از مراکز اصلی تجارت ایران بود و یک چهارم تا یک سوم کل تجارت ایران را به عهده و از این نظر بر تهران برتری داشت (عیسوی ، ص 164، 179، 180؛
اشنایدر، ص 35ـ36). به طورکلی ، تبریز از آغاز قرن سیزدهم مرکز تجارت اروپا با شمال ایران و تا 1285 مرکز تجارت با آسیای میانه به شمار می رفت (عیسوی ، ص 171). جمعیت تبریز در 1277 حدود 000 ، 150 تن بود (شوایتزر، همانجا).

ارمنیان در تجارت تبریز اهمیت بسیار داشتند. به گفتة یکی از سیاحان فرانسوی ، حجره های تجاری ارمنیان در بازار تبریز جایگاه ویژه ای در تجارت با روسیه داشت (عیسوی ، ص 88). در 1285 کنسول فرانسه تعداد ارمنیان را در تبریز پنج هزار تن گزارش داد و گفت که تعداد آنها رو به افزونی است ، چون آنهایی که در 1242/1827 به روسیه رفته بودند، در حال بازگشتند (همانجا). ارمنیان تبریز و تفلیس و ایروان در تجارت خرده فروشی سیار، دادوستد بسیاری با بازارهای اروپایی داشتند. ظاهراً نخستین وارد کنندگان کالاهای انگلیسی به شمال ایران ، ارمنیان گرجستان بودند که برای این بازار از استانبول کالا می خریدند (همان ، ص 151، 177).

در 1277/ 1860 ارتباط تلگرافی با روسیه ، از طریق خط تهران ـ تبریز برقرار شد و سپس تا جلفا ادامه یافت (همان ، ص 234ـ 235). در 1297/ 1880 ایران به خطوط تلگرافی مجهز شد که این خطوط ایران را با جهان مرتبط می ساخت و شهرها را نیز به همدیگر متصل می کرد (همان ، ص 235). تبریز در قرن سیزدهم از طریق قزوین و رشت با شرق و جنوب شرقی ایران ارتباط داشت . ضمناً تبریز نقطة تلاقی سه راه بود: راه طرابزون که از طریق آن کالاهای اروپایی با سود بیشتری به شمال غرب ایران وارد می شد و دو راه تفلیس و آستارا که از طریق آنها، خصوصاً از راه آستارا، کالاهای روسی به این ایالات وارد می شد (همان ، ص 236ـ237). روسها بین سالهای 1311 ـ1336/ 1893ـ 1918 حدود هشتصد کیلومتر جاده کشیدند که تبریز را به جلفا و نیز تبریز را از طریق قزوین به تهران متصل می کرد (اشرف ، ص 52).

در اواخر قرن سیزدهم چند شرکت معتبر خارجی در تبریز به فعالیت پرداختند. شرکتهای اروپایی مقیم تبریز به لحاظ آنکه تبریز مناسبترین موقعیت را در تجارت با اروپا و امریکا از طریق طرابزون داشت ، این شهر را مرکز گردآوری قالی از دیگر مناطق ایران کردند و از 1287 ظرفیت تولید قالی را در شهر تبریز و پیرامون آن افزایش دادند. آنان علاوه بر خرید قالیهای موجود در بازار، سفارش بافت قالی می دادند و فرش بافیهای بزرگی نیز با نظارت خود ایجاد کردند (ویرت ، ص 17ـ32). در 1304، 355 ، 3 عدل قالی از گمرک تبریز صادر شد (همان ، ص 31). ارزش صدور قالی تا اوایل سدة چهاردهم نوسان داشت ، در 1313 صادرات قالی به روسیه و ترکیه و ایالات متحدة امریکا 7ر22% کل صادرات از گمرک تبریز بود (همان ، ص 43).

در سرشماری 1298، تبریز 000 ، 170 تن جمعیت داشت و تقریباً سه هزار تن از آنان ارمنی بودند. در این سال تبریز 318 مسجد و پنج کلیسا و صد حمام عمومی و 166 کاروانسرا و حدود چهار هزار دکان داشت (شوایتزر، همانجا).

به گزارش کنسول انگلیس در 1312/ 1894، تبریز در گذشته مرکز تجارت تولیدات اروپایی بود که از ایالات شمالی ایران می آمد. گشایش کانال سوئز اولین ضربه و متوقف شدن حمل ونقل از طریق روسیه آخرین ضربه را به تفوق این خط وارد کرد (عیسوی ، ص 167). در آن موقع 25% واردات و 15% صادرات ایران از طریق تبریز صورت می گرفت (همان ، ص 168). در 1276، 72% کل بازرگانی خارجی ایران از طریق تبریز انجام می شد (اشنایدر، ص 145ـ159). در سراسر قرن سیزدهم ، بویژه در نیمة دوم این قرن ، تبریز جایگاه مهمی در تولید و صدور ابریشم خام داشت . صادرات ابریشم گیلان از طریق گمرک تبریز شایان توجه بود (همانجا). افزون بر اینها، اهمیت بازرگانی تبریز بویژه در طول نیمة دوم قرن سیزدهم ، از صدور محصولات کشاورزی پیداست . در 1264، ارزش صادرات گندم و جو از تبریز به روسیه فقط 7ر2% کل صادرات از تبریز به روسیه را شامل می شد (همان ، ص 236ـ237، 245). پنبه نیز از تبریز به روسیه و ترکیه و اروپا صادر می شد. صادرات پنبه از تبریز به روسیه و فرانسه در 1286 به اوج خود رسید که شامل 35% کل صادرات از تبریز در آن سال بود (همان ، ص 182ـ 185). بادام و گردو و پسته نیز از طریق تبریز به روسیه و ترکیه صادر می شد. میزان این صادرات در 1301 به روسیه و عثمانی به 2ر55% کل صادرات تبریز رسید (همان ، ص 277).

وضع بازرگانی خارجی و نفوذ تجارت خارجی در تبریز از گزارشی که در اواخر سلطنت ناصرالدین شاه ، به احتمال قوی در 1312، انتشار یافت ، پیداست . بنا بر این گزارش ، در این شهر تجارت عمده ای وجود داشته است و مردم هم به تجارت مایل بوده اند، ولی همة کالاها خارجی بوده ، مگر در بعضی جاها که از کالاهای ایرانی ، تنباکو و حنا و چیت همدان و چادرشب یزد و کرباس نائین خریدوفروش می شده است و بدین ترتیب «شیاطین فرنگستان به قوّت علم » همه ساله پول کلانی از این مملکت بیرون می کشیدند (زین العابدین مراغه یی ، ص 205ـ 206، 210؛
نیز رجوع کنید به رواسانی ، ص 29ـ30).

هوتم شیندلر در 1328 نوشته که «شهر بسیار گسترده است و احتمالاً از این بابت بر تهران برتری دارد. بازارهای آن بسیار زیبا و بزرگتر از بازارهای تهران است . تبریز، صرف نظر از معاملات مالی و وسیلة پرداخت ــ که از این جهت تهران بر آن تفوق دارد ــ مرکز واقعی بازرگانی ایران است . با اینکه در منتهی الیه شمال غربی کشور قرار گرفته است ، تقریباً در سراسر ایران نفوذ دارد» (به نقل اهلرس ، ص 339).

در آستانة جنگ جهانی اول ، عده ای ازسرمایه داران آلمانی با حمایت و تشویق دولت آلمان ، در تبریز سرمایه گذاری کردند. آنها در 1328 یک کارگاه بزرگ مونتاژ در تبریز دایر کردند که شامل شعبه های چلنگری و درودگری و اره کشی و غله پاک کنی و آسیاب و آهنگری بود، تمام دستگاهها با ماشین

بخار مرکزی کار می کردند و دیگ بخار کارخانه با زغال سنگ گرم می شد، لکن پس از مدتی این کارخانه تعطیل شد. سرمایه داران آلمانی همچنین یک کارگاه بزرگ قالی بافی با شعبه های پشم پاک کنی و تهیة رنگ در تبریز تأسیس کردند. در نتیجة این فعالیتها تعداد اتباع آلمان در تبریز از چند تن در 1327 به شصت تن در 1331 افزایش یافت (اشرف ، ص 65ـ 66). در 1322 قاسم خان امیرتومان در تبریز یک کارخانة برق با قدرت 125 اسب بخار تأسیس کرد (اشرف ، ص 85؛
نیز رجوع کنید به جمالزاده ، ص 95).

در اوایل 1329 یکی از اهالی تبریز با 000 ، 500 ، 2 قران سرمایه ، به کمک دو مهندس آلمانی یک کارخانة ریسندگی در تبریز تأسیس کرد. تعداد دوکهای نخ ریسی آن حدود 500 ، 1 واحد و تعداد کارگران آن چهل تا پنجاه تن بود. به گفتة مهندسان آلمانی ، محصول کارخانه بیست خروار نخ بوده و کارخانه 60% سود می داد. این کارخانه از مؤسسات بزرگ صنعتی آن زمان بود که توانست در شرایط دشوار سیاسی و اقتصادی کشور به کار خود ادامه دهد (جمالزاده ، همانجا؛
اشرف ، ص 83ـ84). دو تبریزی نیز کارخانة چینی سازی دایر کردند که به گفتة جمالزاده (ص 94) به سبب دسیسه های روسها دوام نیاورد و حدود 000 ، 130 تومان ضرر کرد (نیز رجوع کنید به اشرف ، ص 84).

شکل تبریز در اواخر قرن سیزدهم در نقشة دارالسلطنة تبریز نشان داده شده است ، محمدرضا مهندس و سرهنگ قراچه داغی و شاگردان مدرسة نظام تبریز، در دوازدهم شعبان 1297، از این شهر نقشه برداری کردند و در 1305 نقشه را چاپ نمودند. این نقشه نشان می دهد که تبریز در آن زمان کلیة کارکردها و ساختارهای شهرهای ماقبل صنعتی ایران یا شهرهای شرقی ـ اسلامی را داشته است . در متن و حاشیة این نقشه ، محله های بیست گانه (سرخاب ، شتربان / دَوَچی ، چهارمنار، نوبر، باغمیشه ، ویجویه / ورجی / ورجویه ، مهادمین ، خیابان ، امیرخیز، چوست دوزان ، سنجران ، دروازة گجیل ، قراآغاج ، عموزین الدین ، حکم آباد، کوچه باغ ، آخونی ، خطیب ، چهاربخش ، بیلان کوه ) با دروازه ها و مکانهای موجود آمده است (مشکور، 1352 ش ، ص 101ـ 108). علاوه بر این نقشه ، دو نقشة دیگر نیز پیکرة شهر را در اواخر دورة قاجار نشان می دهد؛
یکی «خریطة شهر تبریز در حال انقلاب غرّة شهر رمضان سنة 1326» که هدف از ترسیم آن نشان دادن موقعیت خاص تبریز به هنگام نبردهای مشروطه خواهان و نیروهای دولتی در 1326 بوده است ، اما عناصر طبیعی و عناصر شهری تبریز را نیز نشان می دهد و دیگری نقشة «دارالسلطنة تبریز 1327 قمری اسداللّه خان مراغه » است که نقشة بازار تبریز در شمال شرقی این نقشه ترسیم شده و به احتمال زیاد اولین نقشه از این بازار است و بر روی آن نام بیشتر نقاط بازار، از قبیل تیمچه ها و کاروانسراها، آمده است (صفامنش ، ص 172ـ180).

هستة مرکزی شهر، محدوده ای نزدیک به چهارصد هکتار، درونیترین قسمت شهر است که پیرامون مجموعة بازار تبریز قرار دارد. آخرین باروی شهر، تمام گسترة آن را در میان می گرفته است (صفامنش و دیگران ، 1376 ش الف ، ص 36). بازار تبریز در همخوانی با طرح نمادین کلاوس دتمان از شهرهای اسلامی ـ شرقی در هستة مرکزی شهر قرار دارد (رجوع کنید به بازار * ، بخش 2). محدودة بازار کاملاً مشخص است . در غرب آن مسجد جامع و در طرف شرق آن ، بخشی از قصر سابق ولیعهد (عالی قاپو) واقع است . بازار در شمال تا آن سوی بستر مهران رود، که اغلب خشک است ، امتداد دارد. دو سوی مهران رود با پلهای چوبی به یکدیگر مرتبط می شود. این پلها درست در ادامة راسته بازار قرار دارند.

محله بندی شهر، از دورة زندیه به بعد، در اواخر دورة قاجار کم و بیش مانند امروز است . در این چارچوب ، در بافت شهری تبریز، نُه محلة اصلی وجود دارد. محله های همجوار اگرچه با مرزبندی مشخصی از هم جدا نمی شوند، ساختار کالبدی آنها هنوز هم در گذرهای اصلی و فضاهای عمدة شهری و کویهای داخلی هر محله پابرجاست (صفامنش و دیگران ، 1376 ش الف ، ص 41ـ42).

در دورة قاجار، محله های تبریز عبارت بود از: باغمیشه (بغ مشه )، خیابان ، نوبر، مهادمین ، قره آغاج ، ویجویه ،

امیرخیز، شتربان ، سرخاب ، ششگلان ، لیلاوا/ نیل آبه (همان ، ص 42ـ44). در این دوره ، عمارت شاهگُلی (اکنون : ایل گلی ) شامل استخری بزرگ و بنایی زیبا در وسط آن ، ساخته شد. قهرمان میرزا، پسر هشتم عباس میرزا، در زمان حکمرانی بر تبریز (250ـ 257) مزرعه ای را که در جنوب شرقی شهر، واقع بود و شاهگلی نام داشت ، از مالکان آن خرید و به نوشتة نادرمیرزا (ص 165) «آن آبگیر از خاک و سنگ بپرداخت ... و به وسط آن بنیانی بزرگ برآورد». این مکان ، امروزه از نزهتگاههای تبریز است .

موقعیت تجاری و سیاسی ـ نظامی و بین المللی تبریز در عهد قاجار سبب شد اقلیت نشین «ارمنستان » در محلة مهادمین به وجود آید. ارمنستان به سبب سکونت ارمنیان و آسوریها در آن ، با دیگر محله های تبریز تفاوت داشت ؛
اگرچه عناصر شهری موجود در آن ، مانند محله های دیگر بود، نمودهای خاصی داشت که در محله های دیگر دیده نمی شد و به صورت محلی مطلوب برای استقرار اتباع بیگانه و سازمانهای وابسته به کشورهای دیگر در آمده بود. اگر زلزلة ویرانگر تبریز را در 1193، مبدأ تاریخ بازسازی تبریز و شکل گیری نهایی بافت هستة مرکزی آن بشماریم ، بازسازی فضاها و عناصر شهری مهم واقع در محلة ارمنستان را برحسب قدمت آنها می توان به دو دوره تقسیم کرد: از 1193 تا انقلاب مشروطه و پس از انقلاب مشروطه . مسجد صمصام خان در ضلع جنوبی تقاطع کوچه های «پاساژ» و آرامیان ، و مسجد قلعه بیگی در ضلع جنوبی تقاطع کوچه های پاساژ و زرگرباشی ، قدیمترین عناصر شهری این محله اند. موقعیت این دو مسجد را بر روی نقشة دارالسلطنة تبریز، بخوبی می توان دید. از دیگر عناصر شهری و قدیمی این محله مکانهای مذهبی اقلیتهای دینی است . قدیمترین آنها، کلیسای مریم مقدّس (کلیسای ارمنیان گریگوری ) است که در شمالیترین نقطة محلة ارمنستان ، در ضلع جنوبی میدان دیک باشی قرار گرفته است . این کلیسا که قدیمترین و بزرگترین کلیسای تبریز است ، در فاصلة سالهای 1196 تا 1199 ساخته شده است . بخش دیگری از عناصر شهری ارمنستان ، بر اثر حضور اتباع خارجی و نمایندگیهای سیاسی برخی دولتها به وجود آمده است . نادرمیرزا (ص 64)، به وجود کنسولگریهای انگلیس و روسیه و عثمانی و فرانسه اشاره کرده و در نقشة دارالسلطنة تبریز نیز موقعیت این کنسولگریها مشخص شده است . کنسولگری انگلیس قدیمترین نمایندگی سیاسی دولتی خارجی در تبریز بود که در محدودة بلوک امروزی پاساژ (کوچة پستخانة قدیم ) در کوچة زرگرباشی

قرار داشت و فعالیت آن از 1252ـ1253/ 1837 آغاز شد. کنسولگری روسیه نیز، که کمی پس از این تاریخ فعالیت خود را آغاز کرد، در شمال بلوک امروزی پاساژ در کوچة کنسولگری قرار داشت . کنسولگری فرانسه نیز در همین کوچه تأسیس شد و کوچة مذکور به سبب وجود این دو کنسولگری ، به نام کوچة کنسولگری معروف شد (صفامنش و دیگران ، 1376 ش ب ، ص 77ـ 78).

از 1274 تا 1300/ 1858ـ1883، نمایندگیهای گوناگون امریکایی در ایران تأسیس شد و مذهب پروتستان از همین طریق در حدود 1863، نخست در میان مسیحیان ارومیه و سپس در میان مسیحیان تبریز رواج یافت و چند سال پیش از انقلاب مشروطه ، کلیسای پروتستانی به نام «انجیلی » در کوچة میارمیار (در محل امروزی هتل و سینما آسیا) ساخته شد و تا اوایل دهة 1330 ش پابرجا بود (همان ، ص 78).

پیامدهای طبیعی رونق اقتصادی و فرهنگی تبریز، توسعة طبقه بندی اجتماعی و پیدایی فعالیتهای گوناگون مدنی و فرهنگی بود. تبریز، بویژه از نیمة سدة سیزدهم ، در زمینة بازرگانی و فرهنگی ، پل ارتباطی ایران با قفقاز و عثمانی و اروپا به شمار می رفت ؛
ازینرو، هر پدیدة جدیدی ، چه اندیشه های ضداستبدادی و آزادی خواهانه چه نمودهای فرهنگی و اجتماعی ، پیش از تهران ، در تبریز نضج می گرفت و سپس به جاهای دیگر منتقل می شد. نخستین تماشاخانة تبریز، با نام «هیئت آکتورال آذربایجان » را بیوک خان نخجوانی ، با الهام از هنر نمایش در قفقاز، در 1338 تأسیس کرد (جوادی ، ص 209). نخستین مدرسة جدید ایران را میرزا حسن رشدیه در 1306 در محلة ششگلان تبریز بنیان نهاد. بر اساس آگهیهای شماره های سال اول روزنامة انجمن تبریز، در طول یک سال (1324ـ 1325) حدود شش مدرسه به سبک امروزی در تبریز تأسیس شد. سه واحد آنها در بازار و از سه واحد دیگر، یکی در محلة سرخاب ، دیگری در محلة چرنداب و سومی (دبستان نوبر) در کوچة صدر واقع بوده است . اولین کتابخانه به سبک جدید را محمدعلی تربیت * در 1300ش به نام «کتابخانة تربیت » بنیان گذاشت . اولین کودکستان را جبار باغچه بان * در 1303ش تأسیس کرد که «باغچة اطفال » نام داشت . در روزنامة انجمن تبریز، آگهیهایی نیز در خصوص بازشدن مطبّ دکتر آتاناس در مهمانخانة محمدیه (در خیابان مجدیه ) و دو داروخانه دیده می شود؛
یکی داروخانة مرکزی و دیگری داروخانة «شفائیه » در مقابل بانک استقراضی روس در خیابان فردوسی شمالی (پیش از احداث خیابان ؛
صفامنش و دیگران ، 1376 ش الف ، ص 52).

نخستین مدرسة متوسطة دولتی ، مدرسة دولتی تبریز بود که در 1275، تأسیس شد و به مناسبت حمایتی که ولیعهد آن دوره ، مظفرالدین میرزا، از آن می کرد، مدرسة «مظفری » نامیده شد و به «دارالفنون تبریز» یا «دارالفنون دوم » نیز شهرت یافت . این مدرسه ، اولین مدرسة جدید متوسطة تبریز و پس از دارالفنون تهران ، دومین مدرسة عالی در سراسر ایران بود و در حدود بیست سالی که دایر بود، افراد فراوانی تربیت کرد. اغلب طبیبانی که در دهه های پایانی سدة سیزدهم و اوایل سدة چهاردهم در تبریز بودند، از جمله سیف الاطباء، ناصرالحکما، ارفع الحکما، نجم الاطباء، در آنجا تحصیل کرده بودند (رئیس نیا، 1374 ش ، ج 1، ص 38ـ41؛
نیز رجوع کنید به قاسمی پویا، ص 333). دومین مدرسة متوسطة تبریز، لقمانیه بود که به همت دکتر میرزا زین العابدین لقمان الملک ــ که تحصیل کردة دارالفنون تهران و دانشگاه پاریس بود ــ با همکاری روشنفکرانی چون سیدحسن تقی زاده و محمدعلی تربیت و سیدحسن شریف زاده و فخرالاطباء و عده ای دیگر از دانش پژوهان وقت و چند فرانسوی در 1317 تأسیس شد. این مدرسه در مدتی کوتاه به یکی از بهترین مدارس شرق نزدیک تبدیل شد؛
چنانکه دولت فرانسه مدرک آن را معادل با تحصیلات متوسطة کامل می دانست (طبیب زاده امید، ج 1، ص 242). در 1301/ 1884 مبلّغان مذهبی امریکایی ، مدرسة مموریال را تشکیل دادند که شامل دوره های ابتدایی و متوسطه بود. به نوشتة کسروی ، که خود معلم و در عین حال محصل آن مدرسه بود، «شاگردان آنجا حدود چندصدتن بودند» (کسروی ، 1348 ش ، ص 80، 83). گروهی از شاگردان مدرسة مموریال ، از جمله رضازاده شفق * به همراه معلم خود باسکرویل * ، در جنبش مشروطه شرکت فعال و مسلحانه داشتند (رئیس نیا، 1376 ش ، ص 8).

پس از انقلاب مشروطه ، مدارس جدید فراوانی در تبریز به وجود آمد و نهضتی فرهنگی در آنجا آغاز گردید (همان ، ص 7ـ 8) به طوری که در طول پنج سال (1324ـ1329) حدود بیست مدرسه در تبریز تأسیس شد که تا 1330/1911 (سال مداخلة مستقیم روسهای تزاری ) دایر بود (قاسمی پویا، ص 242ـ243). به نوشتة قاسمی پویا، زمینة تأسیس مدرسة متوسطة دولتی در تبریز، پس از افتتاح ادارة معارف در 1293 ش ، فراهم شد. وی آورده است که اولین مدرسة دولتی به افتخار محمدحسن میرزا، ولیعهد، که به تبریز آمده بود، «محمدیه » نامیده شد و همانند دیگر مدارس تبریز در تحولات سیاسی و فرهنگی شهر و حتی کشور، در سالهای بعد نقش مهمی ایفا کرد (ص 353). این دبیرستان در 1313ش ، هم زمان با برگزاری مراسم هزارة فردوسی ، «فردوسی » نامیده شد و هنوز هم پابرجاست (رئیس نیا، 1376 ش ، ص 21).

انتشار روزنامه در تبریز در 1275 آغاز شد و اولین روزنامة این شهر اخبار دارالسلطنة آذربایجان نام داشت . تا 1362 بالغ بر صد عنوان روزنامه در تبریز چاپ شد (قاسمی ، ج 2، ص 1252ـ 1256؛
جوادی ، ص 169ـ172).

تبریز از 1322 بسیار آشفته شد، مردم این شهر در انقلاب مشروطه نقش مهمی داشتند و در 23 جمادی الاولی 1326، روز به توپ بستن مجلس شورای ملی ، مردم شهر شورش کردند. در این واقعه ، به رغم شکست اولیه مجاهدان از قوای دولتی و سست شدن آنها، ستارخان با مجاهدان خود در محلة امیرخیز تا جایی مقاومت کرد که مبارزان محلات دیگر نیز به جنبش آمدند و جنگ وسعت یافت و در 16 جمادی الا´خرة 1326 به سود مجاهدان به پایان رسید (مینورسکی ، ص 72؛
کسروی ، 1355 ش ، ص 1ـ2؛
مجتهدی ، ص 155). قشون دولتی به فرمان عین الدوله شهر را محاصره کرد. در اواسط محرّم 1327 محاصرة شهر شدت یافت و در 28 ربیع الاول 1327/ 20 آوریل 1909، دولتهای لندن و سن پترزبورگ ، به بهانة حفظ کنسولگریها و رساندن خواربار به شهر، با ورود نیروهای روس به تبریز موافقت کردند. در 9 ربیع الاخر 1327/ 30 آوریل 1909 سپاهیان روس به فرماندهی ژنرال سنارسکی ، با هم پیمانی بریتانیا، وارد آذربایجان و تبریز شدند تا از اقلیتهای خارجی مقیم تبریز حفاظت کنند (مینورسکی ، ص 74). مذاکره در بارة عقب نشینی روسها تا 1329/1911 ادامه یافت و اتمام حجتی که روسها در هفتم ذیحجّة 1329/ 29 نوامبر 1911 با تهران کردند، اضطراب و هیجان تازه ای در کشور به وجود آورد (همانجا).

از حوادث همین روزها، به دار آویخته شدن میرزاعلی آقا ثقة الاسلامِ تبریزی * ، از علمای معتبر تبریز، در روز عاشورا به دست سالداتهای روس بود (مجتهدی ، ص 111). در محرّم 1330 دسته های غیرمنظم کُرد به فرماندهی افسران عثمانی از ساوجبلاغ عازم مراغه و تبریز شدند. مقارن با این احوال ، پیشروی انورپاشای عثمانی به ساری قمیش واقع در جنوب قارْص ، قشون روسیِ قفقاز را تهدید کرد. فرمان تخلیة آذربایجان صادر گردید و قشون روسیه و به دنبال آنان مسیحیان ، تبریز را ترک کردند. دو روز بعد احمد مختاربیگ شمخال در رأس کردها وارد تبریز شد، و چند روز بعد ناگهان وضع تغییر یافت و روسها دوباره تبریز را اشغال نمودند (همان ، ص 76).

در نهم ربیع الاول 1331 امتیاز خط راه آهن جلفا ـ تبریز ــ که یک شاخة آن از صوفیان تا شرفخانه (گاوچشمه ) کشیده شد ــ به بانک استقراضی روس واگذار گشت . ساخت این خط در 1334 به پایان رسید و در سوم رجب 1334 در حضور محمدحسن میرزا (ولیعهد) و نمایندة قشون روس و کنسولهای خارجی مقیم تبریز از آن بهره برداری شد. طول این خط از جلفا تا تبریز 147 کیلومتر و از صوفیان تا شرفخانه 53 کیلومتر، و از جهت سایر مشخصات فنی شبیه راه آهنهای روسیه بود و به قصد آن ساخته شده بود که به راه آهن قفقاز متصل شود. این خط علاوه بر استفادة تجاری از نظر نظامی اهمیت داشت (محبوبی اردکانی ، ج 2، ص 333ـ334).

در آغاز انقلاب 1917/ 1336 روسیه ، در میان سربازان روس مقیم ایران نیز هرج ومرج افتاد و آنان در 1337/ 1918 آذربایجان را ترک کردند. نمایندگان دولت مرکزی ایران و حتی ولیعهد تا این مدت در تبریز بودند. پس از رفتن روسها، قدرت عملاً به دست انجمن محلی دموکرات به ریاست اسماعیل نوبری افتاد. در این موقع ، ترکان با شتاب مناطقی را که روسها تخلیه کرده بودند اشغال نمودند. در 8 رمضان 1338 پیشقراولان عثمانی وارد تبریز شدند. در 27 رمضان ، ژنرال علی احسان پاشا به تبریز رسید و در 16 ذیقعده فرمانده کل قشون ، کاظم بکیر قره پاشا وارد تبریز شد. عثمانیها نوبری ، حاکم آذربایجان ، را تبعید کردند و مجدالسلطنه را به حکومت آذربایجان گماردند. این وضع آشفته بیش از یک سال ادامه یافت ، اما در شوال 1338 با ورود سپهسالار، حاکم جدید، اوضاع عادی شد (مینورسکی ، ص 77ـ80).

دولت شوروی به موجب پیمان 16 جمادی الا´خرة 1339/ 26 فوریة 1921 از تمام امتیازات سابق خود در ایران صرف نظر کرد و بدین ترتیب ، راه آهن جلفا ـ تبریز، که به خرج روسیه ساخته شده بود، به مالکیت ایران در آمد (همان ، ص 80).

شیخ محمد خیابانی * و دموکراتهای او در 16 رجب 1338 در تبریز قیام کردند و دو روز بعد، تبریز بدون شلیک گلوله ای به دست آنان افتاد و به پیشنهاد یکی از آزادی خواهان ، حاج اسماعیل آقا امیرخیزی ، نام استان آذربایجان را به «آزادیستان » تغییر دادند (کسروی ، 1355 ش ، ص 865 ـ 866، 873؛
کاتوزیان ، ص 33ـ34، 37). انگیزه ها و برنامه های قیام عمدتاً تا پایان کار مبهم ماند، اما هدف اولیه و اساسی قیام ، برقراری نظم و انضباط در آذربایجان و نوسازی آنجا مطابق الگوی اروپایی بود (کاتوزیان ،ص 24، 35). خیابانی

در 22 شهریور 1299 در زمان والیگری مخبرالسلطنة هدایت کشته شد (کسروی ، 1355 ش ، ص 892 ـ893) و قیام او بی فرجام ماند.

در دورة پهلوی ، اقداماتی صورت گرفت که شهر تبریز را از ظاهر سنّتی به صورت امروزی درآورد. نخستین اقدام ، احداث خیابانهای عریض و مستقیم و اتومبیل رو بود. نخستین خیابان تبریز، خیابان پهلوی (خیابان امام خمینی کنونی ) بود که به دستور عبداللّه خان طهماسبی ، فرمانده لشکر آذربایجان ، احداث شد و ساخت آن از 1300 تا 1305 ش طول کشید. هم زمان با آن ، محوطة پیرامون ارگ علیشاه به باغ ملی و گردشگاه عمومی تبدیل شد و سالهای بعد، در مجاورت آن و در بخشی از زمینهای محوطة ارگ ، مراکزی مانند بیمارستان شیر و خورشید و تالار نمایش و دبیرستان و کتابخانه ساخته شد ( اطلاعات ، سال 3، ش 478، 10 اردیبهشت 1307، ص 3).

در سالهای بعد، خیابان پهلوی از دو سو امتداد یافت ، از شرق به دروازة تهران و از غرب به جادة مرند (در شمال غرب ) و مراغه (در جنوب غرب ) پیوست . توسعة بخش غربی آن با استفاده از مسیر حرکت «گوْنگا» (یا واگن اسبی که از شهر به «واغْزال » یا ایستگاه راه آهن غرب بیرون از شهر تبریز می رفت )، در حد فاصل میدان گونگاباشی و ایستگاه راه آهن ، انجام شد. از 1306 تا 1310ش اقدامات وسیعی برای بازگشایی خیابانهای متعدد منشعب از خیابان پهلوی انجام گرفت ( اطلاعات ، سال 3، ش 623، 15 آبان 1307، ص 2). در همین سالها گورستان نیمه متروک گجیل تبدیل به «باغ گلستان » شد. در سال پایانی این دوره ، احداث خیابان شاه بختی (اکنون جمهوری )، حد فاصل خیابان خاقانی و فردوسی در دستور کار شهرداری

قرار گرفت ( اطلاعات ، سال 5، ش 1275، 17 اسفند 1309، ص 2؛
همان ، سال 6، ش 1386، 21 مرداد 1310، ص 2). در 1311 و 1312 ش چهار میدان در چهار گوشة باغ گلستان ایجاد شد که در هرکدام مجسمة یکی از پادشاهان نامدار ایرانی را برپا کردند. ساختمان «ساعت » به عنوان شهرداری تبریز در محل دیگر گورستان متروک ، در فاصلة سالهای 1314 تا 1320 ش احداث شد. نقشة آن را مهندسان آلمانی تهیه کرده بودند ( اطلاعات ، سال 16، ش 4613، 11 مرداد 1320، ص 1). در همین تاریخ خیابان دانشسرا، از میدان دانشسرا تا خیابان منصور، کشیده شد ( اطلاعات ، سال 16، ش 4613، 11 مرداد 1320، ص 1) و مقدمات احداث خیابان عباسی در محلة ششگلان فراهم آمد (رجوع کنید به صفامنش و دیگران ، 1376 ش الف ، ص 46ـ47).

در سوم شهریور 1320 ارتش شوروی ، تبریز را اشغال کرد و بدین ترتیب در فعالیتهای عمرانی تبریز وقفه پیش آمد. فرقة دموکرات ، حکومت خودمختار تشکیل داد و تبریز را پایتخت آن کرد و اهداف و برنامه های آن در بیانیة دوازدهم شهریور 1324 روشن شد (آذربایجان دموقرات فرقه سی ، ص 9ـ16). از عملکردهای شش ماهة اول «حکومت ملی آذربایجان » مصوبة تأسیس دارالفنون دولتی آذربایجان (دانشگاه ) بود. هرچند آن حکومت نتوانست دانشگاه تأسیس کند، همین مصوبه سبب شد دانشگاه تبریز پس از شکست «حکومت ملی » تأسیس شود. متن این مصوبه چنین بود: «با درنظر گرفتن آرزوهای ملّتمان و جهت تأمین ترقی ملی و مدنی و با توجه به قرارهای کنگرة ملی آذربایجان ، حکومت ملی آذربایجان در سال تحصیلی آینده تشکیل دارالفنون (دانشگاه ) را در مرکز وطنمان در شهر تبریز، ضروری دانسته و تصمیمات زیر را اتخاذ می کند: 1) وزارت فرهنگ آذربایجان ، برای تشکیل دارالفنون ، بودجة لازم را تنظیم کرده ودر عرض یک ماه به هیئت دولت تقدیم کند. 2) دارالفنون دولتی آذربایجان فعلاً باید از سه دانشکده تشکیل شود: دانشکدة پزشکی ؛
دانشکدة کشاورزی ؛
دانشکدة علوم (تعلیم و تربیت ) که این دانشکده از شعبات تاریخ ، زبان و ادبیات ، فلسفه ، حقوق ، ریاضیات وعلوم طبیعی متشکل می گردد. وزارت فرهنگ ، درعرض ده روز باید ساختمان مورد لزوم دارالفنون را انتخاب کرده و به هیئت دولت اطلاع بدهد. 4) وزارت فرهنگ ، از هم اکنون باید برای انتخاب هیئت استادان ، آماده کردن وسایل علمی به زبان آذربایجانی جهت دارالفنون ، شروع به کار نماید» (همان ، ص 60ـ61).

در بارة تأمین هزینة تأسیس این دانشگاه در تبصرة 3 بند 5 این مصوبه چنین آمده است : «متن قرارداد توافق شده مابین نمایندگان آذربایجان (پیشه وری ) و دولت (ایران ) به نمایندگی مظفّر پیروز به تاریخ 23/3/1325 پیش بینی شده است : دولت ایران برای قدردانی از خدمات برجستة آذربایجان که به مشروطیت ایران و به منظور حق شناسی از فداکاریهایی که مردم آذربایجان در راه استقرار دموکراسی و آزادی نموده اند قبول نمود که 25% از عواید گمرکی آذربایجان جهت تأمین مصارف دانشگاه آذربایجان اختصاص داده شود» (همان ، ص 141ـ142؛
نیز رجوع کنید به دانشگاه تبریز * ).

روسها در اردیبهشت 1325، آذربایجان را تخلیه کردند و ارتش ایران در 21 آذر 1325 تشکیلات فرقة دموکرات را برانداخت و حاکمیت دولت مرکزی بر آذربایجان استقرار یافت (رجوع کنید به پیشه وری ، سیدجعفر جوادزاده * ). با برقراری آرامش در آذربایجان ، بار دیگر تبریز از لحاظ اقتصادی و جمعیت رشد یافت و کالبد شهر نیز گسترش پیدا کرد.

عمارت شمس العماره (عالی قاپوی دورة زندیه ) در 1312ش سوخته بود و در 1326ش ساختمان استانداری بر روی ویرانه های آن ساخته شد. در مجاورت آن ، در محل جبه خانة سابق ، ساختمانهای بانک ملی و ادارة دارایی احداث شد. ساختمان شهربانی نیز در قطعه زمین باقی مانده از جبه خانه که در جنوب خیابان شاه بختی قرار گرفته بود، احداث گشت (صفامنش و دیگران ، 1376 ش الف ، ص 47ـ 48).

پس از رویدادهای مرداد 1332، خیابانهای دیگری در محدودة مرکزی شهر کشیده شد. خیابان منصور از شمال امتداد یافت . خیابان خاقانی در شمال مهران رود، با نام ثقة الاسلام تا بخشهای مرکزی محله سرخاب احداث گشت . در 1337ش ، خیابان شمس تبریزی با عبور از محله های شتربان و امیرخیز، خیابان ثقة الاسلام را به پل و میدان منجم متصل کرد. دروازة گجیل بر اثر بی توجهی مسئولان وقت شهرداری از میان رفت . با ایجاد خیابانها، محدودة مرکزی و هستة تاریخی شهر در درون یک چهارضلعی قرار گرفت که مجموعة بازار، دقیقاً در بخش مرکزی آن جای دارد. عمارت حرمخانه نیز در 1348 ش تخریب و به جای آن ساختمان فرمانداری ساخته شد (همان ، ص 48).

پیامد این خیابان کشیها، تغییر ساختار ارتباطی شهر، از یک ساختار مبتنی بر حرکت پیاده رو و دارای هندسة ارگانیک ، به یک ساختار دارای هندسة خطی منظم و مستقیم و مناسب برای حرکت سواره است . اقدامات شهرسازی دورة پهلوی اول با اقدامات مشابه در دهه های بعدی تفاوت کیفی دارد. ایجاد خیابانهای شهری در دورة پهلوی اول ، از الگویی ساده ولی هدفمند پیروی می کرده است ، مثلاً خیابان شاهپور سابق ، پادگان شهر را به مرکز اداری ـ سیاسی وصل می کند، خیابان فردوسی مجموعة بازار و ارگ علیشاه و فضاهای خدماتی پیرامون آن را به یکدیگر مرتبط می کند و خیابان شاه بختی با عبور از مقابل مرکز اداری ـ سیاسی و تأمین دسترسی به آن ، ورودی بازار را به میدان دانشسرا و مراکز خدماتی پیرامون آن متصل می کند. خیابان تربیت نیز محور ارتباطی داخلی شهر است و دو نقطة بسیار مهم ، یعنی ساختمان ساعت و دیک باشی را به هم پیوند می دهد. اقدامات شهرسازی و بویژه احداث خیابان در دهه های بعدی ، در اغلب موارد فاقد این ویژگی است . مسیر خیابان بدون توجه به بافت و عناصر موجود آن تعیین می شود و گذرهای موجود، در برخورد با خیابان پیوستگی خود را از دست می دهند. چنانکه در خیابانهای ثقة الاسلام و شمس تبریزی و ملل متحد و شهناز شمالیِ سابق (امروزه : شریعتی ) چنین است (همان ، ص 49ـ50).

در حوادث پیش و پس از انقلاب اسلامی ایران ، تبریز همواره سهمی مهم داشت که یادآور نقش این شهر در انقلاب مشروطه است . در نوزدهم دی 1356 در پی نشر مقاله ای موهن در روزنامة اطلاعات به امام خمینی که در آن زمان در نجف تبعید بود، جمعی از روحانیان و مردم شهر قم در اعتراض به این اقدام حکومت ، به خانة علما و مراجع تقلید رفتند. در این واقعه بر اثر تیراندازی پلیس و افراد شهربانی عده ای کشته و مجروح شدند و خشم مردم برانگیخته شد. علما و مراجع تقلید به مناسبت چهلمین روز حادثه با صدور اعلامیه های متعدد، مردم متدین را به برگزاری مراسم چهلم برای شهدای آن روز و عزاداری و همدردی ــ که نمادی از اعتراض به حکومت بود ــ فراخواندند. در تبریز از حضور مردم در مسجد محل برگزاری این مراسم جلوگیری شد که اعتراض مردم و مقابلة قوای دولتی و ضرب و شتم عده ای از مردم و شورش عمومی را به دنبال داشت (برای تفصیل بیشتر رجوع کنید به انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک ، کتاب سوم ، ص 11ـ42؛
برای اعلامیة همدردی امام خمینی با مردم تبریز در این واقعه رجوع کنید به صحیفة نور ، ج 1، ص 483ـ 485). در سالهای نخست انقلاب اسلامی به تحریک حزب جمهوری خلق مسلمان ایران ، برخی ناآرامیها در این شهر پدید آمد که با دخالت دولت و تعطیل حزب مذکور این ناآرامیها خاتمه یافت . تبریز در سالهای جنگ عراق با ایران در دفاع مقدّس نقشی بارز داشت و حضور نیروهای داوطلب مردمی تبریز در آن دوران در خور توجه است . بنا بر آمار بنیاد شهید انقلاب اسلامی تبریز، شمار شهدای این شهر بیش از 4200 تن بوده است .

تغییرات ساختاری شهر، به دلیل گسترش آن و افزایش جمعیت شهری ، پس از انقلاب اسلامی نیز ادامه یافته و چند خیابان روگذر و زیرگذر، از جمله ستارخان و باقرخان و منجم ، به مجموعه راههای ارتباطی شهر افزوده شده است . راه اندازی دانشگاه سهند در 1ش و تأسیس موزة مشروطیت در 1376ش در خانه ای که با عنوان «خانة مشروطیت » شناخته شده است و نیز تأسیس موزة قرآن و کتابت در 1380 ش و همچنین ارتقای کیفی و کمی پالایشگاه تبریز (تأسیس اولین واحد در 1356 ش ) از اقداماتی است که در سالهای پس از انقلاب اسلامی صورت گرفته است .

تبریز از آغاز تا امروز مهد علم و ادب و فرهنگ بوده است و شخصیتهای نامبرداری در فقه و تفسیر و فلسفه

و ادب فارسی و عربی و هنر و خطاطی و تاریخ و سیاست به این شهر منسوب اند، از جمله : نظام الدین تبریزی فقیه شافعی قرن هشتم ، قطران تبریزی شاعر پارسی گوی قرن پنجم ، خطیب تبریزی عالم ادب عربی و شارح دیوان حماسه در قرن پنجم و اوایل قرن ششم ، تاج الدین تبریزی مفسر شافعی قرن هشتم ، مولاقاسم انوار عارف و شاعر قرن نهم ، مولی عبداللّه بن عیسی افندی رجالی و کتاب شناس قرن یازدهم و دوازدهم ، ملارجبعلی تبریزی حکیم و عارف قرن یازدهم ، محمدزمان تبریزی فقیه قرن دوازدهم ، صائب تبریزی شاعر پارسی گوی قرن یازدهم ؛
و بدیع الزمان تبریزی خوش نویس و شاعر قرن یازدهم ، و میرزااحمد مجتهد و خاندان او، سیدمحمدتقی قاضی طباطبایی و عالمان خاندان وی ، میرزا محمد رفیع تبریزی نیای خاندان ثقة الاسلام ، مولی علی عَلیاری رجال شناس و فقیه ، میرزا صادق آقا تبریزی و حاج میرزا جواد ملکی

تبریزی و میرزا موسی تبریزی و سیدابوالحسن انگجی و سیدمحمدحجت کوهکمری همه از فقیهان و مراجع تقلید، سیدمحمدحسین طباطبایی مفسر و فیلسوف ، عبدالحسین امینی دانشمند نامور و مؤلف کتاب الغدیر ، محمدتقی جعفری دانشمند جامع الاطراف ، حجة الاسلام نیّر تبریزی شاعر و عالم ، سیدحسن تقی زاده دولتمرد و محقق ، سیداحمد کسروی مورخ ، محسن هشترودی ریاضیدان نامور، حسین کاظم زاده ایرانشهر نویسنده ، و سیدمحمدحسین شهریار شاعر پرآوازه معاصر از سه قرن گذشته تا عصر حاضر.

مساحت شهر تبریز در دوره های مختلف چنین بوده است : در 1280ش حدود 700 هکتار، در 1335ش حدود 770 ، 1 هکتار، در 1355ش حدود 580 ، 4 هکتار، و در 1365ش بیش از 000 ، 14 هکتار (عزیزپور، ص 58 ـ 59). این ارقام توسعة تبریز را در طول این ادوار نشان می دهد.

جمعیت تبریز در سرشماری 1335ش ، 996 ، 289 تن بود. در 1337 ش استان آذربایجان به دو استان آذربایجان شرقی (به مرکزیت تبریز) و آذربایجان غربی (به مرکزیت رضائیه /ارومیه ) تقسیم شد. در 1365ش جمعیت تبریز 482 ، 971 تن بود. نرخ رشد جمعیت از 1335تا 1345، 4ر3%، و از 1345 تا 1355ش ، 4% و از 1355تا 1365ش ، 5% بوده است (زنجانی و رحمانی ، جدول 3ـ1). با اینکه قلمرو تبریز بار دیگر در 1372 ش با تقسیم آذربایجان شرقی به دو استان آذربایجان شرقی (به مرکزیت تبریز) و استان اردبیل (به مرکزیت شهر اردبیل ؛
پرهیزگار، ص 227، پانویس 1) کاهش یافت ، در آبان 1375 همانطور که پیشتر اشاره شد شهر 043 ، 191 ، 1 تن جمعیت داشت (مرکز آمار ایران ، 1376 ش ب ، ص هفتادودو)؛
که بدین ترتیب جمعیت تبریز از 1335ش تا 1375ش بیش از چهار برابر شده است . این افزایش در مقایسه با روند عمومی رشد جمعیت کشور در چهار دهه اخیر بیشتر است .


منابع :
(1) آذربایجان دموقرات فرقه سی ، شهریورین اون ایکی سی ، 1324ـ 1325: آذربایجان دموقرات فرقه سنین برنجی ایل دونومی مناسبتیله ، تبریز: مرکزی تبلیغات شعبه سنین نشریه سی ، 1325ش ؛
(2) ابن اثیر؛
(3) ابن بطوطه ، رحلة ابن بطوطة ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان ، بیروت 1407/ 1987؛
(4) ابن جوزی ، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، چاپ محمدعبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛
(5) ابن حوقل ؛
(6) ابن خرداذبه ؛
(7) ابن صُقاعی ، تالی کتاب وفیات الاعیان ، چاپ ژاکلین سوبله ، دمشق 1974؛
(8) ابن فقیه ؛
(9) ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطان القرائی ، تهران 1344ـ1349 ش ؛
(10) اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویم البلدان ، چاپ رنو و دسلان ، پاریس 1840؛
(11) محمدمهدی بن محمد نصیر استرآبادی ، جهانگشای نادری ، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341ش ؛
(12) اسکندر منشی ؛
(13) برتولد اشپولر، تاریخ مغول در ایران ، ترجمة محمود میرآفتاب ، تهران 1365 ش ؛
(14) احمد اشرف ، موانع تاریخی رشد سرمایه داری در ایران : دورة قاجاریه ، تهران 1359 ش ؛
(15) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه ، تاریخ منتظم ناصری ، چاپ محمداسماعیل رضوانی ، تهران 1363ـ 1367 ش ؛
(16) همو، مرآة البلدان ، چاپ عبدالحسین نوائی و میرهاشم محدث ، تهران 1367ـ 1368 ش ؛
(17) عباس اقبال آشتیانی ، تاریخ مغول : از حملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364 ش ؛
(18) همو، تاریخ مفصّل ایران : از صدر اسلام تا انقراض قاجاریه ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، در حسن پیرنیا، تاریخ ایران : از آغاز تا انقراض ساسانیان ، تهران 1370 ش ؛
(19) نیکلاس امبرسز و چارلز ملویل ، تاریخ زمین لرزه های ایران ، ترجمة ابوالحسن رده ، تهران 1370 ش ؛
(20) انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک ، کتاب سوم : قیام مردم تبریز در 29 بهمن 1356 ، تهران : وزارت اطلاعات ، مرکز بررسی اسناد تاریخی ، 1377ش ؛
(21) اولیاچلبی ؛
(22) آدام اولئاریوس ، سفرنامة آدام اولئاریوس : اصفهان خونین شاه صفی ، ترجمة حسین کردبچه ، تهران 1369 ش ؛
(23) ایران . وزارت کشور، معاونت سیاسی و اجتماعی . دفتر تقسیمات کشوری ، نشریة اسامی عناصر و واحدهای تقسیماتی ( به همراه مراکز )، تهران 1380 ش ؛
(24) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستان نامه : ترکستان در عهد هجوم مغول ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1366 ش ؛
(25) منوچهر برومند، «سیری در هنر نقاشی ایران ، 5: مکتب قزوین در هنرستان صفوی »، ره آورد ، ش 54 (تابستان 1379)؛
(26) بلاذری ؛
(27) ر.ن . بوستون ، «شیعه در تاریخ اسلام : سیری در تاریخ آیین تشیع از آغاز تا امروز»، ره آورد ، ش 37 (پاییز و تابستان 1373)؛
(28) خانبابا بیانی ، تاریخ نظامی ایران : دورة صفویه ، ( تهران ) 1353 ش ؛
(29) شیرین بیانی ، تاریخ آل جلایر ، تهران 1345 ش ؛
(30) منوچهر پارسادوست ، شاه تهماسب اول ، تهران 1377 ش ؛
(31) اکبر پرهیزگار، «ارائة الگوی مناسب مکان گزینی مراکز خدمات شهری با تحقیق در مدلهای GIS شهری »، پایان نامة دکتری جغرافیا و برنامه ریزی شهری ، دانشکدة علوم انسانی ، دانشگاه تربیت مدرس ، 1376 ش ؛
(32) محسن پورکرمانی و مهران آرین ، لرزه خیزی ایران ، تهران 1377 ش ؛
(33) محمدعلی جمالزاده ، گنج شایگان ، یا، اوضاع اقتصادی ایران ، برلین 1335، چاپ افست تهران 1362 ش ؛
(34) شفیع جوادی ، تبریز و پیرامون ، تبریز 1350 ش ؛
(35) عبداللّه بن لطف اللّه حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی ، بخش 1، چاپ خانبابا بیانی ، تهران 1317 ش ؛
(36) حدودالعالم ؛
(37) محمدعلی بن ابی طالب حزین ، تاریخ و سفرنامه حزین ، چاپ علی دوانی ، تهران 1375 ش ؛
(38) حسین حسین زاده دلیر، «تبریز بزرگ یک منطقة شهری برای برنامه ریزی و طراحی »، نشریة دانشکدة علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز ، سال 1، ش 2 (زمستان 1374)؛
(39) عبدالحسین حسینی خاتون آبادی ، وقایع السنین و الاعوام ، یا، گزارشهای سالیانه از ابتدای خلقت تا سال 1195 هجری ، چاپ محمدباقر بهبودی ، تهران 1352 ش ؛
(40) حمداللّه مستوفی ، نزهة القلوب ؛
(41) بهروز خاماچی ، بازار تبریز در گذر زمان : بررسی اوضاع تاریخی ، اقتصادی ، سیاسی ، اجتماعی بازار تبریز ، تبریز 1375 ش ؛
(42) روح اللّه خمینی ، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، صحیفة نور ، ج 1، تهران 1370ش ؛
(43) احمدبن محمد خوافی ، مجمل فصیحی ، چاپ محمود فرخ ، مشهد 1339ـ1341 ش ؛
(44) مقصود خیام ، «نگرشی به تنگناهای ژئومورفولوژیکی توسعة شهر تبریز»، نشریة دانشکدة علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز ، سال 1، ش 1 (پاییز 1374)؛
(45) دانشنامة ایران و اسلام ، زیرنظر احسان یارشاطر، تهران 1354ـ1370 ش ، ذیل «آذربایجان . 1: تکمله » (از عباس زریاب )، «آذری » (از احسان یارشاطر)؛
(46) دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی ، تهران 1367 ش ـ ، ذیل «آذربایجان . II : جغرافیای طبیعی » (از محمدحسن گنجی )، «آذری » (از یحیی ذکاء)؛
(47) ایگور میخائیلوویچ دیاکونوف ، تاریخ ماد ، ترجمة کریم کشاورز، تهران 1357 ش ؛
(48) یحیی ذکاء، «تبریز»، در شهرهای ایران ، به کوشش محمدیوسف کیانی ، ج 3، تهران : جهاد دانشگاهی ، 1368 ش الف ؛
(49) همو، زمین لرزه های تبریز ، تهران 1368 ش ب ؛
(50) محمدبن علی راوندی ، کتاب راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق ، چاپ محمد اقبال ، تهران 1333 ش ؛
(51) یوسف رحیملو، «بررسی تشبثات مذهبی عثمانیان در برابر صفویان »، نشریة دانشکدة علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز ، سال 2، ش 1 (بهار 1375)؛
(52) رشیدالدین فضل اللّه ، جامع التواریخ ، چاپ بهمن کریمی ، تهران 1362 ش ؛
(53) همو، کتاب تاریخ مبارک غازانی : داستان غازان خان ، چاپ کارل یان ، لندن 1358/1940؛
(54) همو، کتاب مکاتبات رشیدی ، چاپ محمدشفیع ، لاهور 1364/1945؛
(55) همو، وقفنامة ربع رشیدی ، چاپ مجتبی مینوی و ایرج افشار، تهران 1356 ش ؛
(56) شاپور رواسانی ، دولت و حکومت در ایران در دوره تسلط استعماری سرمایه داری ، تهران : نشر شمع ، ( بی تا. ) ؛
(57) روملو؛
(58) رحیم رئیس نیا، ایران و عثمانی در آستانة قرن بیستم ، تبریز 1374 ش ؛
(59) همو، «مدرسه محمدیة تبریز و تدریس مشروطه »، گفتگو ، ش 18 (زمستان 1376)؛
(60) ادوارد ریترفون زامباور، معجم الانساب و الاسرات الحاکمة فی التاریخ الاسلامی ، ترجمة زکی محمدحسن بک و حسن احمد محمود، قاهره 1951؛
(61) حبیب اللّه زنجانی و فریدون رحمانی ، راهنمای جمعیت شهرهای ایران : 1335ـ1370 ، ( تهران ) 1368 ش ؛
(62) زین العابدین مراغه یی ، سیاحتنامة ابراهیم بیک ، یا، بلای تعصب او ، تهران 1362 ش ؛
(63) محمد فتح اللّه بن محمدتقی ساروی ، تاریخ محمدی ( احسن التواریخ )، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران 1371 ش ؛
(64) بهروز ساری صراف و علی اکبر رسولی ، «روند آلودگی میدان ' مهران رود ، در شهر تبریز»، رشد آموزش جغرافیا ، سال 7، ش 25 (بهار 1370)؛
(65) سرپرسی مولزورث سایکس ، تاریخ ایران ، ترجمة محمدتقی فخر داعی گیلانی ، تهران 1362 ش ؛
(66) ژان شاردن ، سفرنامة شاردن ، ترجمة اقبال یغمایی ، تهران 1372ـ 1375 ش ؛
(67) شرف الدین علی یزدی ، ظفرنامه : تاریخ عمومی مفصل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی ، تهران 1336ش ؛
(68) کامران صفامنش ، «شرح و تفسیر خریطة شهر تبریز در حال انقلاب به تاریخ رمضان 1326 ق . سپتامبر 1908 م »، اثر ، ش 31ـ32 (1379 ش )؛
(69) کامران صفامنش ، یعقوب رشتچیان ، و بهروز منادی زاده ، «ساختار کالبدی شهر تبریز و تحولات آن در دو سدة اخیر»، گفتگو ، ش 18 (زمستان 1376 الف )؛
(70) همو، «سیر تحول تاریخی بلوک شهری ' پاساژ ، در شهر تبریز»، گفتگو ، ش 18 (زمستان 1376 ب )؛
(71) ابوالقاسم طاهری ، جغرافیای تاریخی گیلان ، مازندران ، آذربایجان از نظر جهانگردان ، ( تهران ) 1347 ش ؛
(72) طبری ، تاریخ (لیدن )؛
(73) حسین طبیب زاده امید، تاریخ فرهنگ آذربایجان ، تبریز 1332ـ1334 ش ؛
(74) عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع السعدین و مجمع بحرین ، ج 2، چاپ محمد شفیع ، لاهور 1365ـ 1368؛
(75) ملکه عزیزپور، «توان سنجی محیط طبیعی و توسعة فیزیکی شهر: پژوهش موردی الگوی مناسب توسعه شهر تبریز»، پایان نامة دکتری جغرافیای شهری ، دانشکده علوم انسانی ، دانشگاه تربیت مدرس ، 1375 ش ؛
(76) چارلز عیسوی ، تاریخ اقتصادی ایران : عصر قاجار، 1332ـ 1215 ه .ق ، ترجمة یعقوب آژند، تهران 1362 ش ؛
(77) ابراهیم فائقی ، آذربایجان در مسیر تاریخ ایران ، تبریز 1375 ش ؛
(78) فرهنگ جغرافیائی آبادیهای کشور جمهوری اسلامی ایران ، ج 6: تبریز ، تهران : سازمان جغرافیائی نیروهای مسلح ، 1371 ش ؛
(79) حسن بن حسن فسائی ، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی ، تهران 1367 ش ؛
(80) فضل اللّه بن روزبهان ، تاریخ عالم آرای امینی ، چاپ مسعود شرقی ، تهران 1379 ش ؛
(81) فرید قاسمی ، سرگذشت مطبوعات ایران ، ج 1 و 2: روزگار محمدشاه و ناصرالدین شاه ، تهران 1380ش ؛
(82) اقبال قاسمی پویا، مدارس جدید در دورة قاجاریه : بانیان و پیشروان ، تهران 1377 ش ؛
(83) رسول قربانی ، «بررسی روند جمعیت پذیری شهر جدید سهند و لزوم جامع نگری در سیاستهای اسکان منطقة شهری تبریز»، نشریة دانشکدة علوم انسانی و اجتماعی دانشگاه تبریز ، سال 4، ش 6 (بهار ـ زمستان 1377)؛
(84) زکریابن محمدقزوینی ، کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛
(85) محمدعلی کاتوزیان ، «قیام شیخ محمد خیابانی »، ترجمة علیرضا طیّب ، اطلاعات سیاسی ـ اقتصادی ، سال 15، ش 3 و 4 (آذر و دی 1379)؛
(86) عبدالعلی کارنگ ، آثار و ابنیة تاریخی شهرستان تبریز ، در آثار باستانی آذربایجان ، ج 1، تهران : انجمن آثار ملّی ، 1351 ش ؛
(87) همو، «قدیمیترین مأخذ که نام تبریز در آن برده شده »، نشریة دانشکدة ادبیات تبریز ، سال 18، ش 2 (تابستان 1345)؛
(88) احمد کسروی ، تاریخ هیجده سالة آذربایجان ، تهران 1355 ش ؛
(89) همو، زندگانی من ، تهران ?( 1348 ش ) ؛
(90) همو، شهریاران گمنام ، تهران 1353 ش ؛
(91) همو، کاروند کسروی ، چاپ یحیی ذکاء، تهران 1352 ش ؛
(92) روی گونثالث د کلاویخو، سفرنامة کلاویخو ، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران 1344 ش ؛
(93) آلفونس گابریل ، تحقیقات جغرافیائی راجع به ایران ، ترجمة فتحعلی خواجه نوری ، چاپ هومان خواجه نوری ، تهران 1348 ش ؛
(94) استنلی لین پول ، طبقات سلاطین اسلام با جداول تاریخی و نسب های ایشان ، ترجمة عباس اقبال ، تهران 1363 ش ؛
(95) مهدی مجتهدی ، رجال آذربایجان در عصر مشروطیت ، به کوشش غلامرضا طباطبائی مجد، تهران ?( 1377 ش ) ؛
(96) مجموعة مقالات نخستین مجمع بررسی بازار در فرهنگ و تمدن جهان اسلام : 6 تا 9 مهرماه 1372 ، تبریز: دانشگاه تبریز، 1372 ش ؛
(97) حسین محبوبی اردکانی ، تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران ، ج 2، تهران 1357 ش ؛
(98) محمد مردوخ ، کتاب فرهنگ مردوخ ، سنندج 1362 ش ؛
(99) مرکز آمار ایران ، سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1375: شناسنامة آبادیهای کشور، استان آذریجان شرقی ، شهرستان تبریز ، تهران 1376 ش الف ؛
(100) همو، سرشماری عمومی نفوس و مسکن 1375 : نتایج تفصیلی کل کشور ، تهران 1376 ش ب ؛
(101) محمدکاظم مروی ، عالم آرای نادری ، چاپ محمد امین ریاحی ، تهران 1364ش ؛
(102) مساجد تاریخی ، تهران : سازمان تبلیغات اسلامی ، 1378 ش ؛
(103) خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران 1350ـ1355ش ؛
(104) محمدجواد مشکور، تاریخ تبریز تا پایان قرن نهم هجری ، تهران 1352 ش ؛
(105) همو، نظری به تاریخ آذربایجان و آثار باستانی و جمعیت شناسی آن ، تهران 1349 ش ؛
(106) عبدالرزاق بن نجفقلی مفتون دنبلی ، تجربة الاحرار و تسلیة الابرار ، چاپ حسن قاضی طباطبائی ، تبریز 1349ـ1350 ش ؛
(107) همو، مآثر السلطانیه : تاریخ جنگهای ایران و روس ، تبریز 1241، چاپ غلامحسین صدری افشار، چاپ افست تهران 1351 ش ؛
(108) مقدسی ؛
(109) چارلز پیتر ملویل ، «سیلهای تبریز»، ترجمة آزاده ادبی ، ماهنامة دانشجویی گروه جغرافیای اهر ، سال 1، ش 2 (آبان 1379)؛
(110) احمدبن لطف اللّه منجم باشی ، صحائف الاخبار (ترجمة ترکی )، ج 3، ( استانبول ) 1285؛
(111) علی اصغر موحّددانش ، هیدرولوژی آبهای سطحی ایران ، تهران 1373 ش ؛
(112) مصطفی مؤمنی ، «جغرافیای جهان بینی وقفنامة ربع رشیدی : خواجه رشیدالدین فضل اللّه بانی مجتمع های وقفی »، میراث جاویدان ، سال 1، ش 3 (پاییز 1372)؛
(113) مریم میراحمدی ، تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در عصر صفوی ، تهران 1371 ش ؛
(114) میرخواند؛
(115) ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی ، تاریخ تبریز ، ترجمه و تحشیة عبدالعلی کارنگ ، تبریز 1337 ش ؛
(116) نادرمیرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنة تبریز ، چاپ سنگی تهران 1323؛
(117) ناصرخسرو، سفرنامة ناصرخسرو علوی ، برلین ?( 1341 ) ، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(118) حسین نخجوانی ، چهل مقاله ، به کوشش یوسف خادم هاشمی نسب ، تبریز 1343 ش ؛
(119) محمدبن احمد نسوی ، سیرت جلال الدین مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی ، تهران 1365 ش ؛
(120) عبدالحسین نوائی ، ایران و جهان ، تهران 1364ـ 1375 ش ؛
(121) عبداللّه بن فضل اللّه وصّاف الحضره ، تاریخ وصّاف ، چاپ سنگی بمبئی 1269؛
(122) همو، تحریر تاریخ وصّاف ، به قلم عبدالمحمد آیتی ، تهران 1346 ش ؛
(123) «وقف نامة مصلّای امام خمینی (ره ) تبریز»، میراث جاویدان ، سال 5، ش 2 (تابستان 1376)؛
(124) عبدالرحمان وهاب زاده ، «نقشة تبریز قیاسی »، اثر ، ش 31ـ32 (1379 ش )؛
(125) بیرگیت هوفمان ، «اوقاف ایران و مشکل پژوهش در بارة آن »، ترجمة فرانک بحرالعلومی ، میراث جاویدان ، سال 8 ، ش 1 (بهار 1379)؛
(126) والتر هینتس ، تشکیل دولت ملی در ایران : حکومت آق قوینلو و ظهور دولت صفوی ، ترجمة کیکاوس جهانداری ، تهران 1362 ش ؛
(127) یاقوت حموی ؛
(128) یعقوبی ، البلدان ؛
(129) همو، تاریخ ؛


(130) M. Alex, Klimadaten ausgewجhlter Stationen des vorderen Orients , Wiesbaden 1985;
(131) E. Ehlers, Iran, Grundzدg einer geographischen Landeskunde , Darmstadt 1980;
(132) Wilhelm Eilers, Geographische Namengebung in und um Iran: Ein غberblick in Beispielen , Munich 1982;
(133) Encyclopaedia Iranica , s.v. "Ata ¦baka ¦n-e Ad ¢arba ¦yj §a ¦n" (by K.A. Luther);
(134) EI 2 , s.v. "A ¦d ¢h ¢arbayd ¢j ¢a ¦n. I" (by V. Minorsky);
(135) Birgitt Hoffmann, Waqf im mongolischen Iran: Ras § i ¦dudd i ¦ns Sorge um Nachruhm und Seelenheil , Stuttgart 2000;
(136) Karl Jahn, Tجbris: ein mittelalterliches Kulturzentrum zwischen Ost und West , Graz 1968;
(137) M. Schneider, Beitrجge zur Wirtschaftsstruktur und Wirtschaftsentwicklung Persiens 1850-1990 , Stuttgart 1990;
(138) G. Schweizer, "Tabriz (Nordwest-Iran) und der Tabrizer Bazar", Erdkunde , 26 (1972);
Eugen Wirth, Der Orientteppich und Europa: Ein Beitrag zu den vielfجltigen Aspekten West-خstlicher Kulturkontakte und Wirtschaftsbeziehungen Erlangen 1976.

/ مصطفی مؤمنی /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 3222
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست