responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2525

 

بیمارستان ، مکان پرستاری و درمان بیماران . این کلمه فارسی است و مرکّب از واژة «بیمار» و پسوند مکان «ستان ». دگرگون شدة آن ، «مارستان »، بیشتر به معنای تیمارستان است که در اندلس «مالاستان / ماراستان »، در مصر «مُرُستان »، ودر مغرب «مُرْسْتان / مِسْتران » نامیده شده است . مریضخانه

و مدرسة طب جُندیشاپور بیمارستان نام داشته است ( رجوع کنید بهادامة مقاله ، بخش ایران ) و این ، قدمتِ رواجِ واژة بیمارستان را نشان می دهد. از وقفنامة بیمارستانی که تَمغاج بُغرا،نخستین پادشاه مسلمان قراخانی ، در 458 در سمرقند بنا نهاد چنین برمی آید که به جای «بیمارستان » در آن روزگار «دارالمَرضی '»، و در عهد سلجوقیان «دارالعافیه » و «دارالشفاء» به کار می رفته است . عثمانیان علاوه بر دارالشفا، کلمات «دارالصّحّه »، «شفاخانه »، «بیمارخانه » و «تیمارخانه » را به

کار می بردند، و از قرن چهاردهم / بیستم ، پس از تأسیس مراکز بهداشتی نوین به شیوة اروپایی ، عنوان «خسته خانه » را به

کار برده اند. در جهان عرب ، امروزه واژة مُسْتَشفی ' برای بیمارستان رواج دارد.

سده های نخستین اسلامی . در سیرة ابن هشام (ج 3، ص 239)، چگونگی به وجود آمدن نخستین مرکز درمانی ،

برای درمان مجروحان غزوة خندق ، شرح داده شده است ؛ بدین ترتیب که بانویی به نام رُفیده انصاری در مسجد پیامبر خیمه ای برای مداوای مجروحان برپا کرده بود و به دستور رسول اکرم صلّی اللّه علیه وآله وسلّم سعدبن معاذ را در آن بستری کردند. مقریزی (ج 2، ص 405)، احداث نخستین بیمارستان جهان اسلام را از اقدامات ولیدبن عبدالملکِ اموی در سال 88 می داند و می گوید که وی طبیبانی با مستمرّی برای آنجا تعیین کرده بود و برای جدا نگه داشتن جذامیان دستور داده بود که از رفت و آمد آنان در میان مردم جلوگیری شود. ابن دُقماق (قسم 1، ص 99) نیز می نویسد که در عهد امویان ، خانة ابوزبید در محلة سُوق القنادیل در فُسطاطِ مصر تبدیل به بیمارستان شده بود.

نخستین دورة درخشان بیمارستانهای بعد از اسلام ، با روزگار خلفای عباسی مصادف بود. به سبب بیماری منصور، در 148 جورجیس بن جبرائیل بن بُختیشوع ( رئیس بیمارستان جُندیشاپور، رجوع کنید بهبختیشوع * ) از جندیشاپور به بغداد فراخوانده شد. از آن پس ، پزشکان برخاسته از این بیمارستان ، در پیشرفت طب اسلامی و توسعة بیمارستانها سهم عمده ای داشتند ( رجوع کنید بهادامة مقاله ، بخش ایران ). هارون الرشید (حک : 170ـ194) از جبرائیل بن بختیشوع بن جورجیس خواست که در کنار کَرْخ بیمارستانی مشابه جندیشاپور احداث کند. سپس ابویوحنّا ماسویه را از جندیشاپور آورد و بر رأس آن گماشت که پس از او نیز فرزندش ، یوحنّابن ماسویه ، به این سمت رسید (ابن ابی اصیبعه ، ص 242ـ243، 246 و بعد). برمکیان نیز در بغداد بیمارستانی به نام خود تأسیس کردند و ریاست آن را به طبیبی هندی ، به نام ابن دِهْن ، دادند و از او خواستند که آثار طبی سانسکریت را به عربی برگرداند (ابن ندیم ، ص 305).

بیمارستان هارون الرشید، گرچه معلوم نیست تا چه زمانی دایر بوده ، مسلماً برای تأسیس بیمارستانهای دیگر سرمشق به شمار می رفته است .

در 247 فتح بن خاقان ، وزیر تُرک تبار خلیفه متوکل ، درمَعافِر فُسطاط (مقریزی ، ج 2، ص 406) و در 302 علی بن عیسی بن جرّاح (ابن جرّاح ) در حربیة بغداد، بیمارستانهایی تأسیس کردند. از آن پس ، در بغداد و نواحی دیگر، بیمارستانهای نوبنیاد رو به فزونی نهاد؛ چنانکه قرن چهارم دورة رونق

طب اسلامی و بیمارستانداری شمرده می شود. در این دوره ، علی بن عیسی ، علاوه بر بیمارستانهای بغداد، ادارة بیمارستانهای مکه و مدینه را نیز به پزشک مشهور ابوعثمان سعیدبن یعقوب دمشقی سپرد (ابن ابی اصیبعه ، ص 316). پیش از آن نیز در عهد خلافت معتضد (279ـ290) امیرالامرای او، بَدْرالمعتضدی * ، در کرانة شرقی بغداد بیمارستانی بنا نهاده بود (همان ، ص 301). بیمارستان سیّده ، که به نام مادر مجدالدولة آل بویه در بغداد تأسیس شده بود، در اول محرم 306 به دست طبیب مشهور سنان بن ثابت افتتاح شد. هزینة ماهانة این بیمارستان بالغ بر ششصد دینار بود (قفطی ، ص 195؛ ابن ابی اصیبعه ، ص 302). در 306 خلیفه مقتدربالله ، به توصیة سنان بن ثابت ، در محلة باب الشّام بغداد «بیمارستان المقتدری » را تأسیس کرد وماهانه دویست دینار به آن اختصاص داد (قفطی ، ص 194ـ 195؛ ابن ابی اصیبعه ، همانجا). ابن فُرات ، از وزیران مقتدر بالله ، در ناحیة دَرْب المُفَضَّل در شرق بغداد بیمارستانی ساخت که خاقانی ، جانشین او، در 313 سنان بن ثابت طبیب را بر رأس آن گماشت (ابن ابی اصیبعه ، ص 304 ـ 305). ابوالحسین بَجْکَم * نیز در 330 بر کنارة غربی دجله ، بر فراز تپة کوچکی که قصر هارون الرشید در آنجا بود، به توصیة سنان بن ثابت طبیب ، بیمارستانی به نام خویش بنیاد نهاد (قفطی ، ص 193؛ ابن ابی اصیبعه ، ص 304).

در همین زمان در واسط ، رَقّه ، مَیّافارِقین ، حَرّان ، انطاکیه ، نَصیبین ، و ایران ( رجوع کنید به ادامة مقاله ، بخش ایران ) انواع بیمارستانها وجود داشت (ترزی اوغلو، 1968، ص 42ـ52؛ احمد عیسی ، ص 198، 201ـ202، 204، 266ـ 269). در این دوره ، به پیشنهاد سنان بن ثابت و دستور علی بن عیسی ، هر روز طبیبانی به زندانها سر می زدند و بیماران را معاینه ، و برای آنان انواع داروها را تجویز می کردند (ابن ابی اصیبعه ، ص 301). همچنین ، به دستور او، به روستاهای جنوب عراق همراه پزشکان ، بیمارستان سیاری فرستاده شده بود که در آن غیرمسلمانان نیز معاینه و مداوا می شدند (قفطی ؛ ابن ابی اصیبعه ، همانجاها).

در آن دوره ، علاوه بر بیمارستانهای مجهز، بیمارستانهایی نیز با ویژگی خانقاهها، مختص مداوای بیماران روانی وجود داشت ؛ چنانکه مُبَرَّد، ادیب مشهورِ زمان متوکل ، چنین نهادی را در دیرِ حِزْقیل ، بین بغداد و واسط ، دیده بوده است . از اطلاعات وسیعی که مؤلفان قرن سوم و چهارم (یعقوبی ، ص 321؛ مسعودی ، ج 4، ص 89) دربارة این بیمارستان داده اند، معلوم می شود که این مکان قدیمترین بیمارستان روانی بوده و

بر «بیمارستان عمومی والنسیا / بَلَنْسیه » در اسپانیا (تأسیس 812/ 1409) و بتلهم ( = بیت لحم ) در لندن (تأسیس 807/ 1404) برتری داشته است (ترزی اوغلو، 1968، ص 42). بهترین نمونة بیمارستانهایی که در قرن سوم محل مداوای بیمارهای جسمی و روحی بوده ، بیمارستان احمدبن طولون

در فسطاط است که در کنار مسجد جامع ابن طولون ، بنا شده بود. به گفتة مقریزی (ج 2، ص 405ـ406) در آنجا به بیماران لباس مخصوص می پوشاندند، سپس مشغول مداوایشان می شدند و دارو و غذای آنان نیز تأمین می شد. در این بیمارستان ، که برای احداث آن شصت هزار دینار اختصاص داده شده بود، گذشته از بردگان و سربازان ، همه از غنی و فقیر، پذیرفته می شدند. ابن طولون هر جمعه به بیمارستان سرکشی و به امور رسیدگی می کرد. این بیمارستان در تاریخ پزشکی و روانپزشکی اهمیت بسیاری دارد. کافور، چهارمین امیر اخشیدی ، هم در 346 در فسطاط بیمارستانی به نام الاسفل تأسیس کرد (همانجا)، اما مهمترین بیمارستان جهان اسلام در قرن چهارم ، بیمارستان عضدی بود. از این بیمارستان که

تا 656، دایر بوده ، اثری برجای نیست . از بیمارستانهای دیگر جهان اسلام نیز که متعلق به روزگار پیش از سلجوقیان باشد، اثری برجا نمانده است ؛ و حتی کتابهایی چون صفات البیمارستانی رازی و کتاب البیمارستانات تألیف زاهد العلماء فارقی (سرپزشک بیمارستان مَیّافارقین در قرن پنجم ) نیز

از میان رفته است ( رجوع کنید بهقفطی ، ص 272؛ ابن ابی اصیبعه ، ص 341، 414ـ 415).

شمال غربی افریقا و اندلس . هیچیک از بیمارستانهایی که در مغرب و اندلس احداث شده بود، به صورت قدیمی خود، تا امروز باقی نمانده است . قدیمترین بیمارستان تونس ، در محلة دِمْنة قیروان ، به فرمان امیرِ اَغْلَبی (حک : 202ـ 224) تأسیس شده بود. این بیمارستان از اتاقهای بیماران ، اتاقهای انتظارِ عیادت کنندگان ، مسجدی کوچک و یک حجرة درس تشکیل شده بود و در آن پزشکان به یاری زنان پرستار سودانی به مداوای بیماران می پرداختند (حسن عبدالوهاب ، ص 907، 916؛ حمارنه ، ص 375). به نوشتة زرکشی (ص 102)، بانی نخستین بیمارستان ( در شهر تونس ) ابوفارس ، از امرای حفصی ، بود که در 823 بنای آن را به

پایان رساند.

یگانه خبر دربارة نخستین بیمارستان بزرگ فاس این است که ابویوسف یعقوب (المنصورباللّه ، حک : 580 ـ 596)، از مُوَحِّدون ، بانی آن بوده است . او که برای تأسیس بیمارستان اهمیت زیادی قائل بود، بزرگترین پزشکان زمان خود، از جمله ابن طفیل ، ابن رشد، ابن زُهرالحَفید و فرزند او، عبدالله بن حفید، را به دربار خود دعوت کرد و برای مسلمانان بیمارستانی بزرگ ساخت . این بیمارستان ، چنانکه عبدالواحد مراکشی (ص 209) نیز وصف کرده ، بنایی باشکوه بوده است . همچنین این فرمانروا در قلمرو خود برای مجانین ، جذامیان و نابینایان نیز بیمارستانهایی احداث کرده بود. سلاطین بزرگ مَرینی ، ابویوسف یعقوب ، ابوالحسن مرینی و ابوعنان مرینی ، در حفظ این تأسیسات کوشیدند و خود نیز بیمارستانهای جدیدی بنیاد نهادند. ابن بطوطه (703ـ779) دربارة ابوعنان (حک : 750ـ760)، حاکم معاصرش ، می نویسد که او در هر شهری از سرزمین خود بیمارستانی ساخته و برای تأمین هزینة طبیب و داروی آنها موقوفات بسیاری تخصیص داده بود (ص 43، 663). بعدها با روی کار آمدن امیرانی که درآمد این موقوفات را شخصاً تصاحب می کردند، بیمارستانها روی به افول نهادند. بیمارستان معروف متعلق به دورة موحدون

در مراکش ، بی آنکه نشانه ای از آن بر جای بماند، از میان رفت ، و همچنین بیمارستان دیگری که امیرسعدی ابومحمد، عبدالله الغالب بن محمد المهدی (حک : 965ـ982)، در همان محل ایجاد کرده بود، از فعالیت بازماند و به زندان زنان تبدیل شد (سلاوی ، ج 5، ص 39). لئوی افریقایی * می گوید که در اوایل قرن دهم / شانزدهم در شهر فاس بیمارستانی کاملاً مخروبه دیده که به محل نگهداری مجانین خطرناک تبدیل شده بوده است (ج 2، ص 78). مولا عبدالرحمان (عبدالرحمان بن هشام )، سلطان علوی ، در 1247 در سَلا، جنب مقبرة سیدی بن عاشر، بیمارستانی ساخت که تا این اواخر دایر بود، اما بیماران آن ، به جای پزشکان ، از عارفِ واصلِ صاحب آن مزار انتظار شفا داشتند. در فاس ، بیماران جذامی را عموماً در محلات اطراف شهر (حاره ) جای می دادند. اینگونه بیماران که پیش از آن در باب الهَموهه ، بر سر راه فاس ـ تلمسان ، گرد می آمدند، در نیمة اول قرن هفتم به غارهای اطراف باب الشریعه انتقال داده شده بودند.

در اسپانیای اسلامی (اندلس )، برای جدا کردن جذامیان ، در بیرونِ شهر بیمارستانهای ویژه ای ساخته بودند؛ از جمله نزدیک کاخ مُنْیَةُ عَجَب ، در جانب چپ وادی الکبیر (گواذالکیویر )، در اطرافِ قُرطُبه (کوردوبا/ کورذووا؛ لوی ـ پرووانسال ، ج 3، ص 434).

به نوشتة مقَّری ، در دورة اسلامی در قرطبه پنجاه بیمارستان دایر بوده است (ج 2، ص 97)، اما همة آنها کاملاً از میان رفته اند. اسپانیاییها بیمارستانی را که محمد پنجم ، امیر خاندان نصری ، در 777 در غرناطه ساخته بود، به ضرابخانه تبدیل کردند. این بنا در 1260 تخریب شد، اما گیه بو ، معمار فرانسوی ، طرحی از آن برداشته است که براساس آن ، این بیمارستان بنایی بوده دو طبقه در اطراف حیاطی اندرونی

و مُحاط با ایوانهای ستوندار، و بسیار شبیه بیمارستانی که در 673، به فرمان معین الدین پروانه * ، در توقاد ساخته شده و هنوز (به صورت موزه ) برجاست (ترزی اوغلو، 1968، ص 58 ـ62؛ گیه بو، ج 6، ص 414). براساس کتیبة این بیمارستان ، که در موزة گرانادا (غرناطه ) نگهداری می شود،

در آنجا انواع بیماریها معالجه می شده و بنای آن در زیبایی نظیر نداشته است . این ادعا اندکی مبالغه آمیز می نماید، زیرا در سراسر اندلس ، بویژه در غَرناطه (در جنوب اسپانیا)، نیز مسلماً چنین بناهایی فراوان بوده است . در نقشه ای که کونل براساس منابع کهن از غرناطة عهد «بنونصر * » تهیه کرده ، دروازة غربی باروی شهر که از دروازه های دیگر به مسجد شهر نزدیکتر است ، «باب المارستان » نامیده شده است ، و این نشان می دهد که گذشته از بیمارستان احداثی محمد پنجم ، در نزدیکی کاخ الحمرا، در آن حوالی بیمارستان دیگری هم وجود داشته است (ترزی اوغلو، 1968، ص 57ـ 58).

پس از دورة اسلامی در اندلس نیز معماران مسلمان ، برای شاهزادگان و شاهدختها و حتی کشیشها، در کنار اقامتگاهشان ، بیمارستان می ساختند، چنانکه بیمارستان لاتینا در مادرید، به تصریح وقفنامة آن ، ساختة معماری مسلمان به نام حسن بوده است (خوان ، ص 241). درِ اصلی این بیمارستان

هنوز برپاست و نمونه ای است از تلفیق هنر معماری اسلامی و اروپایی .

در قلمرو سلجوقی . ( با عنایت به گستردگی و طول دورة حکومت سلجوقیان و کثرت بیمارستانهایی که همزمان با سلطة آنان در نقاط مختلف جهان اسلام احداث گردیده ، این دوره به طور مستقل بررسی و ارزیابی شده است ) .

بررسی آثار بازمانده از عهد سلجوقی ، از جمله بیمارستان نورالدین در شام (446)، دارالشفای گوهر نسب و دارالشفای غیاث الدین کیخسرو در قیصری (قیصریه ؛
602)، دارالشفای کیکاووس در سیواس (614)، بیمارستان توران مَلِک ، دختر بهرام شاه ، در دیوْرِگی (625)، دارالشفای پروانه بیک ، معروف

به گوک مدرسه ( = مدرسة کبود ) در توقاد (674)، مریضخانة اتابک فرّخ در کَنْغْری (چانغری ؛
632) و مریضخانة علی بن پروانه در قَسطَمونی (670) نشان می دهد که طرح بناهای چلیپاوار چهار ایوانی و گنبدپوش آنها، که تحت تأثیر تقویم ترکان به نقشمایه های جانورنما و ماه و خورشید آراسته

است ، ظاهراً ره آورد ترکستان ، سکونتگاه پیشین آنان در آسیا، بوده و در معماری دورة گوتیک اروپا سهم داشته است . بیمارستانهای عهد سلجوقی ، از آن رو که در روزگار جنگهای صلیبی دایر بوده اند، در تاریخ بیمارستانهای جهان اهمیت بسیاری دارند. نوانخانه و جذامخانه های آناطولی نیز تا روزگار عثمانیان باقی مانده بودند، از جمله تکیة قراجه احمد در حوالی شهر اَفیون ، مقبرة مَلَک ددة ناحیة اُناجَق

در نزدیکی بورْدور. بنابر سفرنامة کلاویخو ، سفیر اعزامی پادشاه اسپانیا نزد تیمور، در اوایل قرن نهم / پانزدهم در روستایی مجاور ارزروم ، که امروزه دَلی بابا نام دارد، تکیه ای از عهد سلجوقی وجود داشته که در آنجا بیماران روانی با تلقین مداوا می شده اند. بر درِ این بیمارستان تصویر منگوله و ماهی دیده می شد (ص 79). تصویر ماه و خورشید حکاکی شده در «دارالشفا»های سلجوقی در قیصری و سیواس نیز مؤید گفتة کلاویخو است . از تحقیقات نافذ اوزْلوق دربارة سجلاّ ت شرعیة قونیه ، معلوم می شود که در آن شهر جذامیان را از بیمارانِ دیگر جدا نگه می داشتند و سپس دو تن از طبیبان بیمارستان علاءالدین آنها را معاینه می کردند و به تکیة خنازیریان می فرستادند (ترزی اوغلو، 1978، ص 1). اسناد مرکز اسناد نخست وزیری ترکیه نیز نشان می دهد که در عهد سلجوقیان در قیصری ، سیواس ، قسطمونی و توقاد نهادهایی از این نوع وجود داشته است (همان ، ص 2).

در آناطولی ، گذشته از بیمارستانها، گرمابه هایی نیز در کنارچشمه های آب معدنی برای مداوای بیماران ساخته بودند. بیمارستانهای عهد سلجوقیان آناطولی را می توان به چهار دسته تقسیم کرد: 1) بیمارستانهای سیار. در سپاه ملکشاه سلجوقی (حک : 465ـ 485) بیمارستان سیاری وجود داشت که صد شتر بیماران و طبیبان و آلات و ادوات پزشکی آن را حمل می کرد (اونور ، ص 11). ابوالحکم باهِلی اندلسی / مغربی (متوفی 550) پزشک بیمارستان سیار اردوی محمود (حک : 512 ـ 526)، پادشاه سلجوقی عراق ، بود (قفطی ، ص 405؛
ابن خلّکان ، ج 3، ص 123ـ124). چهل شتر این بیمارستان را جابه جا می کرد. علاوه بر آن ، در اردوی وی عزیزالدین ابونصر احمدبن حامد بیمارستانی تأسیس کرده بود که پزشکان و اسباب و وسایل آن با دویست شتر حمل می شد (بُنداری ، ص 158). ممالیک مصر نیز این سنّت سلجوقیان را ادامه دادند (مقریزی ، ج 2، ص 200؛
احمد عیسی ، ص 14ـ 15). 2) بیمارستانهای کاروانسراها. به نوشتة قلقشندی (ج 14، ص 152ـ157) و ابن فضل الله عمری (ص 10ـ14)، در کاروانسراهای قلمرو سلجوقیان ، بویژه در آناطولی ، بیمارستانهایی دایر بود. شرایط حق تجویز دارو و شربت که در وقفنامة خان ( = کاروانسرای ) قره تای واقع در حوالی شهر قیصری دیده می شود، اظهارات این دو مؤلف را تأیید می کند ( رجوع کنید به توران ، ص 58). 3) بیمارستانهای سلطنتی . نمونه هایی از این بیمارستانها در ایران و مصر

وجود داشته است . صلاح الدین ایوبی ، پس از تصرف قاهره (657)، در بخشی از کاخ فاطمیان مصر مریضخانه ای ساخت (احمد عیسی ، ص 76ـ77؛
بدلیسی ، ص 98). سنّت تأسیس بیمارستانهای درباری در قلمرو عثمانی و در عهد مغول ،تا چین نفوذ کرد. 4) بیمارستانهای عمومی . نظام الملک ،

بانیِ نخستین نمونة آن در نیشابور بود ( رجوع کنید به ادامة مقاله ، بخش ایران ). بیمارستان تُتُش به نام ملک تُتُش ، فرزند الب ارسلان ، که همراه با مدرسة تُتُشیّه در کرانة شرقی دجله قرار داشت ، از همین نوع بود (اشترک ، ج 1، ص 142؛
زاره ـ هرتسفلد ، ج 2، ص 161). نمونة بسیار معروف این نوع بیمارستانها، بیمارستان عضدی بود. در این بیمارستانها طبابت با آموزش پزشکی همراه بود.

بیمارستانی که اتابک نورالدین زنگی در 549 در شام به نام خود تأسیس کرده بود و به بیمارستان اعظم شهرت داشت ، مرکز پزشکی بسیار مهمی به شمار می آمد. نورالدین هزینة ساخت آن را از فدیة پادشاه فرانکِ ( = فرنگ ) اسیر شده در جنگهای صلیبی تأمین کرده بود. ابن جبیر ـ که سی سال پس از تأسیس ، آنجا را دیده ـ گفته است : «در اینجا دو بیمارستان قدیم و جدید وجود دارد؛
در بیمارستان جدید، یعنی بیمارستان نورالدین ، پزشکان از ساعات اول صبح به ملاقات بیماران می پردازند و دارو و غذای لازم برای آنان را تعیین و تجویز می کنند» (ص 255ـ256). بیمارستان قدیمی که ابن جبیر نام برده ، احتمالاً بیمارستانی است که دُقاق بن تُتُش سلجوقی (متوفی 498) در باب البرید شام احداث کرده بوده است ، زیرا ابن عساکر (متوفی 572) از بیمارستان دقاق بن تتش سخن گفته است (الیسیف ، ص 267). بیمارستان نورالدین ، مانند خانه های ترکان آسیای میانه و مدارس سلجوقی ، بنای چهار ایوانه به شکل صلیبی دو محوره در اطراف حیاطی اندرونی ، و قدیمترین مریضخانة سلجوقی است که به صورت اصلی تا امروز باقی مانده است و این ، تنها نهادی است که ابن ابی اصیبعه در طبقات الاطباء ، بیشترین آگاهی را دربارة تعلیمات پزشکی آن داده است ؛
زیرا این چشم پزشک و تاریخنگار مشهور طب ، خود در قرن هفتم در این مدرسه پرورش یافته بود. او دربارة ابوالمجدبن ابوالحکَم ، که نورالدین زنگی وی را به سرپزشکی بیمارستان برگزیده بود، بتفصیل می نویسد و می گوید که وی آموزش پزشکی و طبابت را توأماًانجام می داد (ص 628).

در بیمارستانی که منصور قَلاوون در 683 در قاهره تأسیس کرده بود، مانند بیمارستان نورالدین ، آموزش طب به صورت نظری و عملی انجام می گرفت ؛
و از قرار معلوم ، کتابخانة بزرگی داشته که کتابهای اهدایی ابن نفیس در آن نگهداری می شد. این بیمارستان را قلاوون با تغییراتی در قصر قُطبیة فاطمیان ، که هشت هزار تن در آن زندگی می کردند، به صورت بنایی چهار ایوانی بازسازی و، با افزودن ملحقاتی چون مدرسة طب و مقبرة شخصی ، به مجموعه ای تبدیل کرد (مقریزی ، ج 2، ص 406ـ 408؛
هرتس ، ص 1ـ43). پاسکال کوست ، معمار فرانسوی ، طرح این بیمارستان را در 1232ـ1241/ 1817ـ1826 استخراج کرده است که براساس آن ، این بنا چهار ایوان داشته که محل تقاطع آنها در نقطة مرکزی با گنبدی پوشیده شده بوده است (اولیاچلبی ، ج 10، ش 452، گ 45 ر؛
ترزی اوغلو، 1968، ص 91ـ97). در این بیمارستان که به بیمارستان المنصوری نیز شهرت داشت ، انواع بیماران ، حتی دیوانگان ، مداوا می شدند و طبیبان بسیاری به دانشجویان پزشکی درس می دادند. تا جایی که می دانیم ، این محل در قرن یازدهم نیز مهمترین بیمارستان جهان اسلام و مرکز پزشکی بوده است (احمد عیسی ، ص 44ـ 48).

نهاد مهم دیگر از دورة سلجوقی مجموعه ای است مرکّب از مدرسة پزشکی ـ بیمارستان که غیاث الدین کیخسرو سلجوقی و خواهرش ، گوهرنسب ، در قیصری در کنار هم ساخته بودند (گابْریل ، ج 1، ص 90). در این مرکز پزشکی ، که تا امروز وضع قدیمی خود را حفظ کرده است ، به طوری که از یک شعر سلطان ولد دربارة قیصری برمی آید، احتمالاً حکیم و منجم معروف ، قطب الدین شیرازی ، مدتی فعالیت می کرده است (اوزلوق ، ص 5).

طبیب معروف ، عبداللطیف بغدادی (متوفی 629)، هنگامی که در ارزنجان در خدمت علاءالدین داوودبن بهرام شاه بنی منگوجِک بود، دربارة «شفاخانه »ای که توران مَلِک ،دختر پادشاه ، به نام خود احداث می کرد ـ و هنوز برجاست ـ اظهارنظر کرده است .

در 709، همزمان با عهد سلجوقیان روم ، در آماسیه بیمارستانی تأسیس شد که صابونجی اوغلی شرف الدین ،بعدها به عنوان طبیب و استاد، چهارده سال در آنجا خدمت

کرد (ترزی اوغلو، 1991، ص 28ـ32؛
الگود، 1970، ص ده ـ دوازده ).

از نظر معماری ، وجوه مشترک بیمارستان نورالدین در شام (احداث 549)، مریضخانة عهد کیمِریان ، دارالشفای گوهرنسب در شهر قیصری ، و مدرسة طب غیاث الدین کیخسرو ـ که همگی به صورت اصلی بازمانده است ـ ساختمان چلیپایی دو محوره در اطراف حیاطی اندرونی با چهار ایوان است .

آندره گُدار منشأ مدارس ، مساجد و کاروانسراهای چهارایوانه را در نوع بنایی چهارایوانه در بامیان خراسان (احداث در قرن پنجم ) می جوید که ظاهراً کاخ تَرکان خاتون (متوفی 487) بوده است (ص پانزده ـ شانزده ،1ـ9). علاوه بر این ، در کاوشهای آسیای میانه به خانه هایی برخورده اند که بنای چلیپایی دارند و حیاطشان در وسط قرار گرفته و با گنبد پوشیده شده است . این نوع خانه ها را باید منشأ مدرسه ها و بیمارستانهایی دانست که چهار ایوان و محوطة مرکزی گنبدپوش دارند (پوگاچنکووا ، ص 142ـ 158)، مانندِ بیمارستانی که نورالدین زنگی در 549 در شام بنا کرد و هنوز هم برپاست ، و نیز دارالشفای توران مَلک در دیوْرِگی (احداث در 626)، بویژه بیمارستان قلاوون در قاهره (احداث در 682) و «اوسپداله ماگیوره » در میلان (آغاز احداث : 862/ 1457؛
ترزی اوغلو، 1976، ج 2، ص 873 ـ 879).

بیمارستانهای سلجوقی بر بیمارستانهای اروپایی در دورة نوزایی (رنسانس )، از حیث شکل ظاهری و نیز از لحاظ معماری و تزیینات داخلی تأثیر نهاده اند؛
مثلاً بیمارستان سان بلز در مرز اسپانیا ـ فرانسه گنبدی دارد که می توان آن را تقریباً اقتباس شده از گنبد «دارالشفا»ی توران ملک دانست . نشانة (آرمِ) بیمارستان نورالدین زنگی ، نقش گل زنبق است که نشانة بیمارستان قلاوون نیز بوده ، و در تزیین اتاق بیمارستان دو طبقة شهر رودس نیز که شهسواران صلیبی در 844 ـ 895/ 1440ـ 1489 بنا کرده اند، به کار رفته است . این نشانه در دربار شاهان فرانسه نیز دیده می شود. گذشته از این ، مشابهت نقشة بیمارستان شهسواران رودس با «شفاخانة » دو طبقة سلجوقیِ توقاد، اهمیت فرهنگی و تاریخی بیمارستانهای سلجوقی را نشان می دهد (ترزی اوغلو، 1975، ص 828 ـ 829).

تأثیر بیمارستانهای سلجوقی در محدودة اروپا باقی نمانده به مناطق دیگر نیز، از شرق نزدیک تا شرق دور، گسترش یافته است ؛
مغولها، در دورة ایلخانان ، با احداث انواع بیمارستان در شهرهای بسیاری ، چون آماسیه ، سیواس ، تبریز، همدان ، سلطانیه ، شیراز و بغداد، به سبک بیمارستانهای سلجوقی ، در این گسترش سهم عمده ای داشتند.

تیمور، در سمرقند کاخ و بیمارستانی بنا کرد که به مرکز علمی ـ فرهنگی تبدیل شد، و باید بعد از بیمارستان تمغاج بغراخان دومین مرکز بهداشتی بزرگ در آن شهر بوده باشد (الگود، 1951، ص 173). شاهرخ ، فرزند تیمور، نیز در هرات مریضخانه ای ساخت . در عهد سلطان حسین بایقرا (873 ـ 911)، امیرعلیشیر نوایی در کنار آبراه انجل مجموعة بزرگی ساخت مشتمل بر کاخ شخصی ، باغهای استخردار، یک مدرسة طب و بیمارستان ( د.ا.ترک ، ج 1، ص 352).

هند و چین . در هندوستان پیش از بابریان بیمارستانهای بزرگی بنا شده بود که از هیچکدام اثری باقی نمانده است . به نوشتة قلقشندی ، در زمان محمدبن تغلق فقط در دهلی هفتاد بیمارستان وجود داشته است (اشپیس ، ص 29). به گفتة محمدقاسم فرشته (ج 1، ص 151)، سلطان فیروز پنج باب دیگر بر آنها افزود. برای بیمارستانها پزشکان متخصص ، چون جراح و چشم پزشک ، و همچنین پرستار و مراقب بیمار تعیین می شد، و دارو و غذای رایگان تأمین می گردید. درِ این بیمارستانها به روی همة طبقات مردم باز بود. فیروزشاه از روستاهایی که عواید آنها از اندازة معینی تجاوز می کرد پول می گرفت و هزینة بیمارستانها را تأمین می کرد. در سیرت فیروزشاهی (تألیف 772) بتفصیل از داروهای مصرفی در بیمارستانها و ترکیبات آنها سخن رفته است . سلاطین قطب شاهی ، محمدقلی قطب شاه (حک : 988ـ 1004) در حیدرآباد و نواب خیراندیش خان در اتاوه ، بیمارستانهایی تأسیس کردند که خیراندیش خانِ طبیب دربارة پزشکان این نهادها کتاب قَیْروت التجاربی را نوشته است (صدّیقی ، ص 168ـ 169).

در کاخ فتْحپور سیکری بیمارستان بسیار آراسته ای وجود داشت که هنور برجاست و بنا بر خاطرات نیکولائو مانوچی ، طبیب ایتالیایی آن ، در قرن یازدهم / هفدهم ، به مداوای بانوان حرم اختصاص داشته است (بورگْهام ، 1938 الف ، ص 2185ـ 2186). در این بیمارستان ، دوازده اتاق بیمار،

به اندازة کافی مستراح ، وان و دستشویی وجود داشته است . سقفهای مزیّن آن ، که هنوز زیبایی خود را از دست نداده ، حکایت از تزیینات باشکوه این بیمارستان سلطنتی دارد.

برای محافظت اتاق بیماران از تابش آفتاب ، در مقابل آنها ایوانهای شیشه بند سرپوشیده ساخته بودند. ساختمانهای اداری ویژة پزشکان و گرمابه های کاخ تا امروز باقی مانده است . جهانگیر، فرزند اکبر، فرمان داده بود که در شهر بیمارستانهایی احداث ، و در آنها مردم را رایگان معالجه کنند. ویرانة یکی از این بیمارستانهای عمومی ، در اگره برجاست (همان ، ص 2192).

تأثیر معماری بیمارستانهای سلجوقی بر بیمارستانهای تیموریان هند به آسانی اثبات شدنی نیست ؛
اما، با نظر به این که مغولها معماری سلجوقی را تا چین رساندند، می توان پذیرفت که این تأثیر در هندوستان نیز مشهود بوده است . در زمان قوبیلای قاآن (658ـ693)، در چین سه بیمارستان به شیوة معماری سلجوقیان ترکستان و ایران احداث شده بود که یکی از آنها در کاخ تابستانی قوبیلای در سیاندو (چنگتو) ، و دیگری در تاتو (خانبالق /پکن ) قرار داشت . این بیمارستانها از 691، زیرنظر طبیبان مسلمان ، آمادة خدمت بودند. بیمارستان سوم ، بیمارستان سلطنتی پکن بود که کوانگ ـ هوئی سزه نام داشت . علاوه بر این بیمارستانها، پزشکان مسلمان در داروخانه های سلطنتی چین نیز فعالیت می کردند.

دورة عثمانی . بیشترین بیمارستانهای اسلامی بازمانده از گذشته ، از آنِ عثمانیان است . براساس خاطرات بارون ونسسلاو وراتیسلاو ، عضو هیئت اعزامی اتریش به استانبول در 999/ 1591، در کارگاه کشتی سازی قاسم پاشا برای افراد ناوگان عثمانی بیمارستانی تأسیس شده بود. به طوری که از اسناد بایگانی برمی آید، علاوه بر بیمارستانهای ساقِزآغاجی و آیْنالی قَواق که وابسته به ناوگان دریایی قاسم پاشا بودند، در کرت ، بصره و پروزه بیمارستانهای نیروی دریایی («بحریه ») وجود داشته ، و همچنین برای مداوای کارکنان ناوگان در کارگاههای کشتی سازی گِملیک ،اِزمیت ،اِزنیق ، روسچُق ، تولْجی ، وِدین ، سودا (در کرت )، سوئز و بصره بیمارستانهایی دایر بوده است (ترزی اوغلو، 1988، ص 53ـ61). عثمانیان از بیمارستانهای پیشین طبق مقررات وقف استفاده می کردند، اما در شهرهای بورسه (بروسه / بورسا)، اَدِرْنه ، استانبول ، سالونیک ، بلگراد و بوداپست بیمارستانهای جدیدی ساختند. براساس خاطرات یوهانس شیلتبرگر آلمانی ، که در جنگ نیکبولی اسیر ترکان شده و تا 804/1402 در خدمت ایلدِرِم بایزید (حک : 791ـ 805) بوده است ، در بورسه که در آن زمان مرکز حکومت عثمانی بود، هشت بیمارستان وجود داشته که در آنها همة بیماران ، بدون توجه به نژاد و دینشان ، معالجه می شده اند (ص 94). امروزه از آن هشت بیمارستان ، فقط از بیمارستانی که ایلدِرِم بایزید بین سالهای 792 تا 796 ساخته بود، قسمتهایی از بقایای دیواری ، به ارتفاع یک متر، باقی مانده است . سَداد چَتین تاش ، معمار ترک ، با بررسی این بقایا نقشة آن را بازسازی کرده است (ص 38ـ40). پس از انتخاب ادرنه به مرکزیت قلمرو عثمانی ، سلطان مراد دوم یک جذامخانه و بیمارستانی سلطنتی به نام «خسته لر اِودَه سی » (بیمارخانه ) در آن شهر تأسیس کرد (ترزی اوغلو، 1979، ص 58). در روزگار عثمانیان ، بخصوص در استانبول ، بیمارستانهای بسیاری تأسیس شد که نخستین آنها به نام «شفاخانه » جزو مجموعه ای است که در 875 سلطان محمد فاتح بنا کرد.

برخی از بیمارستانهای مهم عثمانی عبارت اند از: بیمارستان خاصگی به معماریِ سنان ، در استانبول (احداث :945ـ957) که تا امروز باقی است ؛
شفاخانه و مدرسه مجموعة سلیمانیه (احداث : 957ـ964) وبیمارستان عتیق والده (احداث : 991ـ 995). در این بیمارستانها، بیماران روانی نیز درمان می شدند. براساس وقفنامة مجموعة سلیمانیه ، در شفاخانه یک سرپزشک ، دو پزشک ، دو چشم پزشک ، دو جراح ، دو داروساز، دو دستیار داروساز و شمار بسیاری از کارکنان مشغول کار بودند که روزانه از سه تا سی آقچه ( = سکه نقره ) دریافت می کردند. اطلاعات مربوط به وضع بیمارستان وابسته به مدرسة پزشکی در هنگام افتتاح ، بتفصیل در طبقات الممالک و درجات المسالک تألیف جلال زاده مصطفی چلبی (گ 414) آمده است . دراین بیمارستان ، تدریس پزشکی تا اوایل قرن سیزدهم / نوزدهم ادامه داشت و تا قرن چهاردهم / بیستم نیز بیماران مداوا می شدند (ترزی اوغلو، 1983ـ 1984، ص 28ـ33).

از بیمارستانهای قدیمی خارج از استانبول ، فقط «دارالشفا»ی بایزید دوم (حک : 886 ـ 918) در ادرنه (احداث : 889 ـ 893) و دارالشفای حفصه سلطان در مانیسا (مَغنیسا) تا امروز باقی مانده اند. بیمارستان مانیسا که در 946 افتتاح شد، موقوفة حفصه سلطان ، همسر سلطان سلیم اول (حک : 918ـ 926)، بود. این بیمارستان امروزه به صورت موزة بهداشت درآمده است . طبق وقفنامه ، در این بیمارستان

یک سرپزشک ، یک جراح ، دو چشم پزشک ، یک متخصص بیماریهای روانی ، دو داروساز، دو دستیار داروساز، دوپرستار روزکار و دو پرستار شب کار، یک مدیر، یک منشی ،دو آشپز و یک جامه شوی کار می کردند. در اینجا همه ساله در عید نوروز معجونی به نام «مَسیرِ مغنیسا» تهیه و میان بیماران توزیع می کردند، و اگر اضافه می آمد، بین مردم هم پخش می کردند. به طوری که از خاطرات رینولد لوبنو ی داروساز، یکی از همراهان رودلف دوم ، پادشاه اتریش ، در سفر به استانبول (995/1587) برمی آید، در آن زمان در استانبول

110 بیمارستان وجود داشته است (ص 168) و اغلب این بیمارستانها ظرفیت پذیرش 150 تا 300 بیمار را داشته اند. برخی از این بیمارستانها بدون توجه به دین و عقیدة بیماران ، آنها را می پذیرفتند و برخی نیز اختصاص به بیماران زن داشتند. در صفحة 30 و 31 باب دوازدهم از اثر آنتونیوس مناوینوس جِنوایی ـ که نیکولاوس هونیگر آن را در 981/ 1573 در بازل ، به نام > شرح نگهداری کاخهای پادشاهان عثمانی و حکومت عثمانی < منتشر کرده ـ از «تیمارخانه »ای صحبت می شود که سلطان بایزید دوم در استانبول ساخته بود و چهل بیمار روانی در یک اتاق بزرگ آن ، دور از هم ، بستری بودند؛
و این بیمارستان 150 پرستار داشت . اما معلوم نیست که این «تیمارخانه » همان بیمارستانی باشد که بایزید دوم در استانبول ساخته بوده یا بنایی دیگر. ویلهلم دیلیش نیز که در آغاز قرن یازدهم / هفدهم از استانبول دیدن کرده ، از بیمارستان بایزید دوم ، در کنار مسجد بایزید استانبول ، سخن گفته است . دیلیش (ص 52) به بیمارستان دیگری نیز اشاره کرده که سلطان سلیم ، فرزند سلیمان قانونی ، در سومین سال سلطنت خود، ساخته بوده ، اما تاکنون شناخته نشده است . گذشته از این بیمارستانها، بیمارستان مجموعة سلطان احمد است که در 1025 تأسیس شده بود و در سدة اخیر از میان رفته است (ایوانسرایی ، ج 1، ص 18ـ19).

بارزترین ویژگی بیمارستانهای عثمانی این است که همیشه قسمتی از مجموعه ای بوده مرکّب از مسجد، مدرسه ، «عمارت » ( = اطعام خانه ) ، تابخانه ( = نوعی نوانخانه ) ، کاروانسرا،حمام ، بازار، «چشمه » ( = آب انبار خیراتی ) و بناهایی از این قبیل .

در بیمارستانهای عثمانی تداومِ سنتهای معماری سلجوقیان مشهود است (دارالشفاهای ایلدرم بایزید در بورسه ، و حفصه خاتون در مغنیسا)، اما در بیمارستانهای دورة نوزایی کاربرد ظرایف جدید معماری نیز رواج یافته است (مانند بیمارستانهای استانبول ، کارِ سنان ).



«دارالشفا»ی بایزید دوم در ادرنه ، اثر خیرالدین معمار، در تاریخ بیمارستانها اثر تاریخی بی نظیری است و به گفتة اولیا چلبی (ج 3، ش 449، گ 163رـ164ر) همراه با مدرسة مجاور آن که به تدریس طب اختصاص داشت ، مرکز ثقل مجموعة خود را تشکیل می داد، برعکس مجموعه های پیشین که اغلب مسجد مرکز ثقل آنها بود. مشابهت ویژگیهای معماری دارالشفای گوهرنسب در قیصری و مدرسة پزشکی سلطان غیاث الدین در مجاورت آن ، نشان می دهد که در بنای این بیمارستان بیشتر به جنبة کاربردی آن توجه شده است . این بیمارستان دارای ساختمان اصلی شش گوشه ای است که در آن شش محوطة گنبدپوش ، محوطة مرکزی را ـ که گنبدی بزرگتر دارد ـ احاطه کرده است . در حیاط کوچک متصل به آن ، بنای اداری و احتمالاً درمانگاه قرار داشته و شش اتاق حیاط اصلی آن ، محلِ نگهداری مجانین خطرناک و آشپزخانه و رختشویخانه بوده است . در قسمت انتهایی بنا، راهروی است که حیاط بیمارستان را به مدرسة طب متصل می سازد. بنای اصلی حیاطی مرکزی دارد که روی آن با گنبد پوشیده شده و در وسط دارای حوض است . در اطراف حیاط ، شش محل برای نگهداری بیماران در زمستان ، و شش محل برای نگهداری آنها در تابستان ، در نظر گرفته شده است . ظاهراً اتاق روبروی ورودی نیز، جایی است که به عنوان اتاق موسیقی به کار می رفته است ؛
این اتاق دارای ساختمانی کاملاً آکوستیک است . در 861/ 1457 آنتونیو فیلارته ، برای تأمین تهویة مرکزی ، نقشة بنای اوسپداله ماگیوره را در میلان تهیه کرد و سی سال بعد از آن ، خیرالدین معمار، در ادرنه ، دارالشفای بایزید دوم را ساخت که هم از لحاظ آکوستیک کردن اتاق موسیقی و هم از حیث تأمین تهویة مرکزی ، نخستین بیمارستان به شمار می رود. اشتورم در > راهنمای کامل بیمارستانهای ویژة پیران و بیماران < که در 1132/ 1720 در آوگسبورگ منتشر شد، از شباهت طرح برجهای بادگیری که روی گنبد مرکزی بیمارستانها نصب می شد، با برج بادگیر دارالشفای بایزید دوم سخن می گوید، و این که خیرالدین با ارتباط دادن اتاقهای تابستانی با برج تهویه و تعبیة روزنه های هواگیری در اتاقهای زمستانی مشکل تهویة اتاقها را حل کرده است (ترزی اوغلو، 1985، ص 16ـ24). بدین سبب ، دستگاههای تهویة بیمارستانهای اروپایی و امریکایی در قرن سیزدهم / نوزدهم با تهویة دارالشفای بایزید دوم در ادرنه شباهت بسیار دارند (کون ، ص 519، 884، تصویر 420، ص 941، تصویر 444).

در روزگاری که در اروپا بیماران روانی را می سوزاندند، در دارالشفای بایزید دوم در ادرنه ، برای درمان بیماران از جمله بیماران روانی ، در کنار تمام تدابیر، اتاق موسیقی نیز در نظر گرفته شده بود، و حتی دستگاه تهویة اقتصادی تری تعبیه کرده بودند که می توانست برای بیمارستانهای سده های دوازدهم و سیزدهم / هجدهم و نوزدهم سرمشق باشد.

در ادرنه و استانبول ، برای درباریان ، اعم از افراد اندرونی و حرمسرا و افراد بیرونی ، بیمارستانهایی ساخته بودند که آثارشان باقی است ، از جمله «خَسته لِق اودَه سی » (اتاق بیماری ) که در زمان سلیمان قانونی در طوپقاپی سرای برای «بستانجیان » ( = محافظان سلطان ؛
رجوع کنید به بُستانجی * ) ساخته شده بود و تا 1248، که تخریب شد، با عنوان «جراح خانة عامره » به صورت مدرسة عالی پیشرفتة جراحی مشغول کار بود.

از بیمارستانهای متعددی که در طوپقاپی سرای تأسیس شده بود، تنها بیمارستانی باقی است که به فرمان سلطان محمد فاتح ساخته شده و در قرن دهم ، در زمان سلیمان قانونی ، به صورت امروزی درآمده است . این بیمارستان «جاریه لر خسته خانه سی » (بیمارستان کنیزان ) خوانده می شد و به مداوای بانوان حرم اختصاص داشت . بیمارستان سلطنتی بالهاوس پلاتسِ وین در قرن دهم /شانزدهم و بیمارستان

سنت یاکوبْسِ درسدن (احداث : 943/ 1536) از لحاظ ویژگیهای معماری شباهت بسیاری به بیمارستان ایلدرم بایزید در بورسه دارند.

در قرن یازدهم / هفدهم ، بیمارستانهای عثمانی از بوداپست تا کریمه ، و از سالونیک تا مکه در سراسر قلمرو عثمانی برقرار و دایر بود و در روزگار سلطان محمد چهارم (1058ـ 1098)

دورة درخشان خود را سپری می کرد (اولیاچلبی ، چاپ دانیشمان ، ج 10، ص 35، ج 11، ص 216، ج 12، ص 108، ج 14، ص 266). در این سده ، تنها در استانبول 183 بیمارستان دایر بود ( رجوع کنید به اشترن ، ص 100ـ101).

در اوایل قرن سیزدهم ، گشایش بیمارستانهایی به شیوة اروپایی و مراکز درمانی ـ آموزشیِ باب روز آغاز شد. نامة مورخ 18 ذیقعدة 1219 وزیر «بحریه » به «باب عالی » (باشباقانلق عثمانلی آرشیوی ، جودت - بحریه ، ش 1259)، راجع به تعیین رئیس پزشکان و رئیس جرّاحان برای «اسپیتالیا »، حکایت از آن دارد که این نهاد، مرکز آموزشی نوینی بوده که به منظور تربیت پزشک و جراح برای خدمت در «ترسانة عامره » ( = کارگاه کشتی سازی ) در قاسم پاشا تأسیس شده بود. در سوم ذیحجة 1254، به تقلید از یوزفینوم ، در وین ، در غلطه سرای ، برای تدریس پزشکی جدید، «مکتب طِبیّة عدلیة شاهانه » همراه با بیمارستان آموزشی ویژة آن گشوده شد (ترزی اوغلو، 1990، ص 129ـ133). در 1258، دکتر لورنتس ریگلر اتریشی برای روزآمد کردن بیمارستانهای نظامی به استانبول آورده شد. او بیمارستان نظامیِ محلة مالْ تپه را که در زمان سلطان محمود دوم ساخته شده بود، به تقلید از یوزفینوم در وین ، سامان دوباره داد و در طراحی شش باب بیمارستان نظامی جدید و سازماندهی آنها سهم زیادی داشت . در 1259، مادر سلطان عبدالمجید بیمارستان «غُرَبای مسلمان » را، به احتمال زیاد به تقلید از الگمینه کرانکنهاوس (بیمارستان عمومی ) مونیخ ، تأسیس کرد که نخستین بیمارستان عمومی نوین عثمانی بود. بیمارستان اطفال حمیدیه نیز که در 1317 در محلة شیشلی افتتاح شد، بیمارستان نوین کودکان ، به تقلید از بیمارستان کودکان کایزر و کایزرین فردریش برلین بود. بعد از این مؤسسات بود که تأسیس بیمارستانهای نوین ترکیه آغاز شد و نام «خسته خانه » جانشین عنوانهای بیمارستان ، بیمارخانه ، تیمارخانه ، شفاخانه و دارالشفا گردید.


منابع :
(1) ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، چاپ نزار رضا، بیروت 1965؛
(2) ابن بطوطه ، الرحله ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(3) ابن جبیر، الرحله ، بیروت 1400/1980؛
(4) ابن خلّکان ، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس ، بیروت 1968ـ1972؛
(5) ابن دقماق ، کتاب الانتصارلواسطة عقدالامصار ، بولاق 1310/1893، چاپ افست بیروت ( بی تا. ) ؛
(6) ابن فضل الله عمری ، مسالک الابصار فی ممالک الامصار ، چاپ تشنر، لایپزیگ 1929، ویسبادن 1968؛
(7) ابن ندیم ، الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران 1350 ش ؛
(8) ابن هشام ، السیرة النبویة ، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری ، و عبدالحفیظ شلبی ، قاهره 1375/ 1955؛
(9) محمد ظلی بن درویش اولیاچلبی ، سیاحتنامه ، نسخة خطی کتابخانة سلیمانیه ، ( بخش ) بشیرآقا، ش 449، 452؛
(10) حسین ایوانسرایی ، حدیقة الجوامع ، استانبول 1281؛
(11) ] شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی ، شرفنامه : تاریخ مفصّل کردستان ، چاپ محمد عباسی ، چاپ افست تهران 1343 ش ؛
فتح بن علی بنداری ، تاریخ سلسلة سلجوقی ، زبدة النصرة و نخبة العصرة ، ترجمة محمدحسین

(12) خلیلی ، تهران 1356 ش [ ؛
(13) مصطفی چلبی جلال زاده ، طبقات الممالک و درجات المسالک ، نسخة خطی کتابخانة سلیمانیه ، ( بخش ) ایاصوفیه ، ش 3296؛
(14) محمدبن ابراهیم زرکشی ، تاریخ الدولتین ، تونس 1289؛
احمدبن خالد سلاوی ، کتاب الاستقصالاخبار دول المغرب الاقصی ،

(15) چاپ جعفر ناصری و محمد ناصری ، دارالبیضاء 1954ـ1956؛
(16) حسن عبدالوهاب ، «الطّب العربی فی افریقیة »، الفکرالعربی ، ج 3، ش 10 (1958)؛
(17) احمد عیسی ، تاریخ البیمارستانات فی الاسلام ، دمشق 1357؛
(18) ( محمدقاسم بن غلامعلی فرشته ، تاریخ فرشته ، یا، گلشن ابراهیمی ، لکهنو 1281 ) ؛
(19) علی بن یوسف قفطی ، تاریخ الحکماء، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء ، چاپ لیپرت ، لایپزیگ 1903؛
(20) احمدبن علی قلقشندی ، صبح الاعشی ، قاهره 1910ـ1920؛
(21) عبدالواحدبن علی مراکشی ، المعجب فی تلخیص اخبار المغرب ، چاپ دوزی ، لیدن 1881؛
(22) علی بن حسین مسعودی ، مروج الذّهب و معادن الجوهر ، چاپ محیی الدین عبدالحمید، قاهره 1367/1948، بیروت 1384ـ 1385/ 1964ـ 1965؛
احمدبن محمد مقری ، نفح الطیب ، چاپ احسان عباس ،

(23) بیروت 1388/1968؛
(24) احمدبن علی مقریزی ، کتاب المواعظ و الاعتبار فی ذکر الخطط و الا´ثار ، بولاق 1270؛
(25) احمدبن اسحاق یعقوبی ، کتاب البلدان ، چاپ دخویه ، لیدن 1892؛


(26) Edward Burgham, "Europجische arzte im dienste der Moguldynastie", Ciba-Zschr. , 63 (1938a);
(27) idem, "Hygiene und Medizin unter der Mogulherrschaft", Ciba-Zschr. , 63 (1938b);
(28) Ruy Gonzalez de Clavijo, Timur Devrinde Semerkand'a Seyahat , tr. عmer R âza Dog §rul, Istanbul 1973;
(29) W. Dilich, Eigentliche kurze Beschreibung und Abriss dero welt berدhmten kaiserlichen Stadt Constantinopel , Cassel 1606;
(30) C. Elgood, A medical history of Persia and the Eastern Caliphate , Cambridge 1951;
(31) idem, Safavid medical practice , London 1970;
(32) N. Elissإeff, La description de Damas d'Ibn Asakir , Damascus 1959;
(33) Evliya ´elebi, Seyahatnہme , ed. Zuhuri Dan íâman, Istanbul 1969-1972;
(34) A. Gabriel, Monuments Turc d'Anatolie , Paris 1931;
(35) J. Gailhabaud, Die Baukunst des 5-16. Jahrhunderts , Leipzig 1866;
Andre Godard, "L'origine de la madrasa, de la mosquإe et du carawanserail ب quatre iwans", Ars

(36) Islamica , XV-XVI (1951);
(37) Sami Hamameh, "Development of hospitals in Islam", Journal of the history of medicine , XVII (1962);
(38) Pascha M. Herz, "Die Baugruppe des Sultans Qalaun in Kairo", Abhandlungen des Hamburgischen Kolonial- Instituts, no.42, Hamburg 1919;
(39) IA , s.v. "Ali ªâìr" (by A. Zeki Velidi Togan);
(40) A. G. N. Juan, "Le Arquitectura espanola en sus monumentos desa paredides", Espasa- Calpe , Madrid 1961;
(41) O. Kuhn, Krankenhجuser , Stuttgart 1897;
(42) Leo Africanus, Description de L'Afrique , tr.

(43) Schefer, Paris 1957;
(44) E. Lإvi-Provenµal, Histoire de l'Espagne musulmane , Paris 1953;
R.Lubenau, Beschreibung

(45) der Reisen des Reinhold Lubenau , ed. W. Sham, l. Teil (Schluss), Kخnigsberg i. pr. 1914, 2. Teil (l. Lieferung), Kخnigsberg i. Pr. 1915;
(46) G. A. Pugachenkova, Puti Razvitiya Arkhitekturi Yujnogo Tدrkmenistana , Moscow 1958;
(47) Sarre-Herzfeld, Archeologische Reise im Euphrat und Tigrisgebiet , Berlin 1920;
(48) J. Schiltberger, Reisen des Johannes Schiltberger aus Mدnchen in Europa, Asia und Africa von 1394 bis 1427 , Mدnchen 1859;
(49) Sedat ´etinta í, Tدrk Mimari An i tlar i , Istanbul 1952;
(50) M. Z. S âdd âqi, "The Unani Tibb (Greek medicine) in Indian", IC, XLII/3 (1968);
(51) O.Spies, An Arab account of India in the 14 th centuri. A translation of the chapters on India from al-Qalqashandi's-Subh ¤ul'A ـ sha ¦, Stuttgart 1936;
(52) B. Stern, Medizin, Aberglaube und Geschlechtsleben in der Tدrkei , Berlin 1903;
(53) M. Streck, Die alte Landschaft Babylonien nach dem arabischen Geographen , Leiden 1900;
(54) Arslan Terziog §lu, "Mittelalterliche islamische Krankenhجuser unter Berدcksichtigung der Frage nach den جltesten psychiatrischen Anstalten, Diss.TU , Berlin 1968;
(55) idem, "Die architektonischen Merkmale der seldschukischen, mamelickischen und osmanischen Krankenhجuser und ihre Einflدsse auf die abendlجndischen Hospitجler", Fifth International Congress of Turkish Art , ed. G. Feher, Budapest 1975;
(56) idem, "Die Rolle der islamischen Krankenhجuser bei der Entstehung der kreuzfخrmigen Renaissance-Hospitaeler", Acta Congressus Internationalis XXIV Historiae Artis Medicinae ) 20-21 Augusti 1974: Budapestini ), Budapest 1976;
(57) idem, "Die frدhislamischen seldschukischen und osmanischen Leprosorien", Heilkunst , 91, Jg., Mدnchen 1978;
(58) idem Die Hofspitجler und andere Gesundheitseinrichtungen der osmanischen palastbauten , Mدnchen 1979;
idem, "Die klassisch osmanischen

(59) Krankenhجuser in Istanbul", Historia Hospitalium , no. 15 (1983-1984);
(60) idem, "Temel At âl âíân ân 500. Y âldخnدmد Mدnasebeti I le Edirne'deki II. Bayezid Hastanesi", Bifaskop , no. 15 (1985);
idem, "Marine-Krankenhجuser

(61) des osmanischen Reiches", Actes Proceedings of XXX. International Congress of the History of Medicine: Dدsseldorf 31. VII-5. IX. 1986 , ed. von H.Schadewaldt and K. H. Leven, Dدselldorf 1988;
idem, "Galatasaray'da Mekteb-i T âbbiye-i ìahane'nin 17 ìubat 1839'da A âµl âíâna Dair Avusturya Ar íiv Belgeleri", Acta pharmaceutica Turcica ,

(62) XXXII (1990);
(63) idem, " ìerefeddin Sabuncuog §lu: Fatih Dخneminin غnlد Tدrk Hekimi", TT . no. 94 (1991);


(64) Osman Turan, "Selµuklu Devri Vakfiyeleri III", TTK Belleten , XII (1948);
(65) Sدheyl غnver, Selµuklu Tababeti , Ankara 1940;
(66) Feridun Nafiz Uzluk, Kayseri ìehri I µin Hat i ralar , Ankara 1966.

/ ارسلان ترزی اوغلو ، تلخیص از ( د.ا.د.ترک ) /

ایران . بیمارستان جندیشاپور، کهنترین بیمارستان ایرانی است که اطلاعاتی از آن در دست است . دربارة تاریخ تأسیس و بنیانگذار و مدرسة پزشکی معروف آن ، اظهار نظر قطعی دشوار است ، ولی روایت فردوسی (ج 7، ص 252) دربارة به دار آویختن مانی در برابر بیمارستان جندیشاپور، نشان می دهد که لااقل در روزگار شاعر، بر اساس روایت رایج ، مسلّم بوده که این بیمارستان در زمان شاپور دوم (309 یا310ـ379 میلادی ) وجود داشته است (قس دینوری ، ص 47). این بیمارستان و مدرسة آن در روزگار خسرو انوشیروان (531 ـ 579 میلادی )، به یاری سریانیان نسطوری بسرعت وسعت

و شهرت یافت و به اوج شکوه خود رسید (اقبال آشتیانی ، بخش 1، ص 216؛
دانلپ ، ص 219؛
قس کریستن سن ، ص 445؛
الگود، ص 46ـ47). پس از ورود اسلام به خوزستان (بلاذری ، ص 370 به بعد)، مدرسه و بیمارستان آن آسیبی ندید (نصر، ص 396). چنین می نماید که مسلمانان نیز با این شهر و بیمارستان آن بیگانه نبوده اند، زیرا دیرزمانی نمی گذشت که حارث بن کلده ، دانش آموختة جندیشاپور (ابن ابی اصیبعه ، چاپ بیروت ، ج 2، ص 13)، به دعوت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم ، یکی از یاران ایشان را در عربستان مداوا کرد (ابن جلجل ، ص 54؛
قس الگود، همانجا؛
نسیمی ، ص 823، که از عربهای دیگری نیز که در جندیشاپور دانش آموخته بودند، یاد کرده اند). این بیمارستان که پس از سقوط دولت ساسانی از پشتیبانی مالی و معنوی حکومت مرکزی محروم مانده بود، فقط به همت پزشکان و استادان و ایرانیان آن ناحیه توانست حدود سه قرن پس از آن هم بپاید و به مهمترین حلقة اتصال فرهنگ نوپای اسلامی با تمدن ایرانی ، هندی و یونانی بدل گردد و نخستین پایگاه پزشکی در تمدن اسلامی باشد. اگرچه از ارتباط پزشکان بیمارستان و مدرسة جندیشاپور با دربار خلافت اموی نیز سخن رفته است (عیسی ، ص 63)، ولی ارتباط رسمی این بیمارستان با مرکز خلافت اسلامی به روزگار منصور عباسی که جورجیس بن بختیشوع ، پزشک و رئیس بیمارستان جندیشاپور، را برای مداوای خویش به بغداد خواند، آغاز شد (قفطی ، ص 158ـ 159). از آن پس پزشکان جندیشاپور، خاصه پزشکان بلندپایة خاندان بختیشوع ، بتدریج به بغداد رفتند و با پشتیبانی خلفا و وزیران و اقبال مردم روبرو شدند ( رجوع کنید به جاحظ ، ص 145). اهمیت بیمارستان جندیشاپور را همچنین از آنجا می توان دریافت که جندیشاپور را «شهر بقراط » می خواندند (براون ، ص 23). از تاریخ برچیده شدن بیمارستان جندیشاپور اطلاعی در دست نیست ، ولی چنین می نماید که فعالیت آن دست کم تا درگذشت شاپوربن سهل (255)، واپسین رئیس این بیمارستان که نامش را یاد کرده اند (ابن ندیم ، ص 355)، ادامه داشته است .

سازمان اداری و علمی بیمارستانهای ایران در دورة اسلامی که از جندیشاپور نشئت گرفت و به جهان اسلام انتقال یافت ، از برجسته ترین نمونه های مؤسسات عمومی در شرق اسلامی و بویژه ایران به شمار می رود. با آنکه غالباً افراد غیر حرفه ای نظارت عالیه بر بیمارستانها را بر عهده داشتند، «ساعور» (قفطی ، ص 397) یا «متولی » بیمارستان و در واقع مدیر داخلی آن همواره پزشک بود و بر سایر پزشکان ریاست داشت . بیمارستانهای بزرگ به دو بخش اصلی تقسیم می شدند: بخش بیماران سرپایی و بخش بیماران بستری . بیماران سرپایی پس از معاینة پزشک برای گرفتن دارو به داروخانة بیمارستان می رفتند (ابن ابی اصیبعه ، چاپ قاهره ، ج 2، ص 243)، اما هر بیماری که به تشخیص پزشک می بایست بستری می شد،

به بخش ویژة بیماری خود انتقال می یافت . این بخشها،از جمله بخش بیماریهای داخلی ، شکسته بندی ، جراحی و چشم پزشکی ( رجوع کنید بههمان ، ج 1، ص 254،310)، هر یک به تناسب اهمیت بیماری و شمار بیماران ، چند پزشک و خدمتگزار داشت و عده ای کارگزار نیز با عناوین گوناگون مانند «وکیل »، «ناظر»، «خزانه دار» و «دربان » در بیمارستانها خدمت می کردند (ابن جوزی ، ج 7، ص 112). غیر از اینها اشخاصی نیز بر اموال موقوفه و مصرف آن نظارت می کردند (ابن ابی اصیبعه ، چاپ بیروت ، ج 2، ص 203).

بیمارستانها غالباً از طریق موقوفات فراوانی که بیشتر از سوی مؤسسان آنها وقف می شد یا اموالی که امیران و وزیران و ثروتمندان می بخشیدند یا در وصیت نامة خویش سهمی برای آنها مقرر می کردند، اداره می شد. حقوق پزشکان و کارمندان و هزینة درمان و دارو و بستری شدن بیماران و تغذیة آنان نیز به همین شیوه تأمین می گردید. بیمارستان که معمولاً در پاکیزه ترین و پرآبترین نقاط شهر بنا می شد، غیر از بخشهای متعدد درمانی ، بخشی نیز برای اقامت پزشکان و دانشجویان داشت (برای مثال رجوع کنید به رشیدالدین فضل الله ، 1356 ش ، ص 224، 234). اقامت پزشکان در کنار بیمارستان یکی از پدیده های مهم در تاریخ بیمارستانهاست . بیمارستان ، گذشته از وظیفة درمانی ، عمده ترین مرکز آموزش پزشکی نیز به شمار می رفت ( رجوع کنید به پزشکی * ) و پزشکی نظری با پزشکی تجربی و عملی رابطة نزدیک داشت . جز بیمارستانهای معروف و بزرگ ، همة مدارسِ دارای اوقاف تا روزگار اخیر بیمارستانی هم داشته اند و پزشکانی به طور موظف در آن به مداوای بیماران و آموزش دانشجویان مشغول بوده اند (نفیسی ، ص 19). از پدیده های جالب دیگر، درمانگاههای سیار یا «محمول » بود که بویژه در ایام جنگ یا شیوع بیماری ، خدمات بسیاری ارائه می داد. اینگونه بیمارستانها و متعلقات آنها اعم از پزشک ، پرستار، داروخانه ، آلات و ادوات پزشکی و جراحی و حتی لباس برای بیماران ، بر روی چهارپایان حمل می شد (عمادالدین کاتب ، ص 124). این بیمارستانهای سیار حتی به زندانها هم سرکشی می کردند و گاهی به فرمان یکی از امیران ، این بیمارستانها را برای درمان همة طبقات مردم ، اعم از مسلمان یا غیرمسلمان ، به نقاط دوردست می فرستادند (نفیسی ، ص 21).

تأسیس بیمارستان در ایران پس از اسلام امری شایع بود، با اینهمه آگاهی ما از نخستین بیمارستانهای این دوران اندک و تعیین تاریخ تأسیس آنها دشوار است . زیرا اینگونه مؤسسات احتمالاً در آغاز کوچک و کم اهمیت بوده اند و سپس گسترش و اعتبار یافته اند. چنانکه بیمارستان مشهوری را ـ که رازی چندگاهی ریاست آن را بر عهده داشت ـ به استناد آثار و قراین تاریخی و جغرافیایی ، می توان بازمانده از روزگار پیش

از اسلام شمرد (کریمان ، ج 2، ص 362)، اما نمی توان تاریخی تعیین کرد. در زرنگِ (زرنجِ) سیستان نیز بیمارستانی بود که عمروبن لیث صفاری بازاری در کنار آن ساخت و قسمتی از درآمد آن را وقف بیمارستان کرد (اصطخری ، ص 241). به نظر می رسد که این دو از کهنترین بیمارستانهای ایران پس از اسلام بوده اند (نجم آبادی ، ج 2، ص 768). پس از آن می توان از بیمارستان عضدی شیراز یاد کرد که به دست عضدالدولة دیلمی پی افکنده شد. در همان روزگار، در اصفهان نیز بیمارستان معتبری وجود داشت که ابن مندویة اصفهانی ، از پزشکان معروف سدة چهارم ، در آن طبابت می کرد (ابن ابی اصیبعه ، چاپ قاهره ، ج 2، ص 21ـ22) که شاید از آثار روزگار آل بویه بوده باشد (نجم آبادی ، همانجا).

در همین ایام ، در تِرْمِذ بیمارستانی با اوقاف مخصوص ، به همت ابوالحسن محمدبن حسن بنا شد (ابن حوقل ، ص 454ـ 455). در فیروزآباد فارس هم بیمارستان معتبری وجود داشته که ابن بلخی (ص 139) از آن یاد کرده است .

در سدة پنجم نیز بیمارستانهای بسیاری در شهرهای ایران دایر بوده که از برخی از آنها آگاهیهایی در دست است . ابوسعید نیشابوری معروف به خرگوشی (متوفی 407)، از فقیهان و زاهدان این دوره ، بیمارستانی در نیشابور ساخت (اِسنوی ، ج 1، ص 228ـ 229) که شاید همان بیمارستانی باشد که خطیب سمرقندی در 409 به هنگام ورود به نیشابور در باغ آن سکنی گزید (صریفینی ، ص 214).

خواجه نظام الملک نیز بیمارستانی بزرگ در نیشابور ساخت (سُبکی ، ج 4، ص 314) که گفته اند روزی هزار دینار در آنجا ـ از محل صدقات ـ هزینه می شد (عیسی ، ص 268، به نقل از ابن مُلَقِّن ). همچنین در خوارزم بیمارستانی بوده که ابن بطوطه در 733 آن را دیده و از پزشک آن موسوم به صهیونی یاد کرده است (ص 366). در مرو نیز بیمارستانی بوده که عیسی بن ماسه در آنجا طبابت می کرده است (ابن بیطار، ج 2، ص 15).

در سدة هفتم در شیراز، پایتخت اتابکان فارس ، چند بیمارستان بزرگ و معتبر به دستور دو تن از وزیران این خاندان بنا شد. امیر مقرب الدین مسعود و امیر فخرالدین ابوبکر، وزیران ابوبکربن سعد، هر یک در آن شهر بیمارستانی ساختند و اوقافی بر آن مقرر داشتند (زرکوب شیرازی ، ص 59ـ60). بیمارستان مظفری شیراز نیز در همین روزگار ساخته شد و علامه قطب الدین شیرازی ، طبیب و فیلسوف مشهور، ده سال در آنجا به مداوای بیماران مشغول بود (فسائی ، ج 2، ص 1148ـ1149). در همین ایام ، بیمارستان بزرگ صاحبی در یزد به نام خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان بنا گردید و شمس الدین محمد، برای تأمین مخارج پزشکان و بیماران ، محلّی را تعیین و بخشی از یک روستا را وقف آنجا کرد (جعفری ، ص 111ـ113). همچنین از بیمارستانی در کرمان یاد شده که قُتلُغ تَرکان خاتون ، ملکة معروف قراختایی کرمان و همسر قطب الدین محمد، ساخته بود (نفیسی ، ص 18). ولی بزرگترین بیمارستان ایران در سده های هفتم و هشتم را رشیدالدین فضل الله همدانی ، وزیر غازان خان ، بنا کرد. بیمارستانی که وی در تبریز، در ربع رشیدی ، ساخت شامل بخشهای متعدد درمانی ، داروخانه ، مسکن پزشکان و کارمندان بود و در وقفنامه ای که برای آن نوشت ، مقرر کرد که پزشک بیمارستان در همانجا به آموزش پزشکی هم مشغول شود (ص 180ـ183). این بیمارستان از جمله بیمارستانهایی بود که رشیدالدین فضل الله از فرزند خویش جلال الدین در آسیای صغیر خواست که پانصد من از داروهای مختلف برای آنها بفرستد (همو، 1358 ش ، ص 92؛
قس براون ، ص 105). رشیدالدین در این بیمارستان ، گروهی پزشک ماهر از همة کشورهای اسلامی گردآورد و برای هر یک از آنها دانشجویانی به دستیاری برگزید (همو، 1356 ش ، ص 224). مسکن پزشکان در محلة صالحیه نزدیک بیمارستان واقع بود (همان ، ص 180). جزئیات موقوفات بیمارستان تبریز در وقف نامة ربع رشیدی مضبوط است . رشیدالدین همچنین بیمارستان اتابکی شیراز را که در حال فروپاشی بود، دوباره دایر

ساخت و محمود بن الیاس شیرازی پزشک را به نظارت آنجا گمارد و نیز بیمارستان همدان را دوباره به فعالیت واداشت (الگود، ص 312).

به رغم این کوششهای گسترده ، به نظر می رسد که از آن پس اندک اندک اوضاع بیمارستانها سیر نزولی کرده است . با آنکه تیمور فرمان داده بود که باید در همة شهرهای قلمرو او لااقل یک بیمارستان دایر باشد (تیمور گورکان ، ص 368،370)، این مؤسسات رو به ویرانی نهاده بود، چندانکه در روزگار صفویان نیز این وضع ادامه داشت و به گفتة رافائل دومانس اگر چه در هر شهر بزرگ یک یا دو بیمارستان دایر بود، مردم از آنها رویگردان بودند و حتی آنها را «دارالمرگ » می خواندند (الگود، ص 398). کشمکشهای سیاسی و نظامی داخلی و خارجی در اواخر صفویان که تا روزگار قاجار به طول انجامید، یکسره باعث ویرانی بیمارستانهای ایران و به یغما رفتن موقوفات وسیع و گرانبهای آنها شد. فقط از روزگار فتحعلی شاه قاجار به بعد بیمارستانهای انگشت شماری در گوشه و کنار به همان سبک قدیم پدید آمد که البته هیچگاه از نظر سازمان اداری و درمانی با بیمارستانهای بزرگ و معتبر سده های پیشین قابل مقایسه نبود.



غیر از بیمارستانی که فتحعلی شاه در تهران بنا کرد و بعدها به هنگام احداث خیابان بوذرجمهری ویران شد (نفیسی ، ص 3)، در روزگار ناصرالدین شاه نیز حاج میرزا حسین خان مشیرالدوله ، سپهسالار اعظم ، در وقف نامة ساختمان مدرسة ناصری که سپس به سپهسالار معروف شد، قسمتی از ساختمان را به بیمارستان اختصاص داد (همان ، ص 19). از آن پس تا تأسیس نخستین بیمارستان ایرانی به سبک جدید در تهران ، اطلاعی از برپایی بیمارستان در ایران ، جز بیمارستانهای میسیونری و خارجی ، در دست نیست .

بیمارستانهای نوین . در همان روزگاری که بیمارستانهای ایرانی رو به ویرانی و نابودی نهاده بود، برخی از دولتهای اروپایی که در پی گسترش نفوذ خود در سواحل خلیج فارس و اقیانوس هند بودند، به طور مستقیم یا به وسیلة شرکتهای بازرگانی و خدماتی هیئتهای مذهبی وابسته به خود، در شهرها و سواحل ایران بیمارستانهایی پی افکندند. تأسیس این بیمارستانها را، گرچه در آغاز کوچک بودند و از سوی ساکنان محلی با استقبال چندانی روبرو نشدند، باید سرآغاز ورود طب اروپایی به ایران دانست . آشکار است که مدیریت این مراکز درمانی در دست پدیدآورندگان آنها بود و غالباً هزینه های آنها را نیز همانها تأمین می کردند. نخستین بیمارستان میسیونری در ایران را قبل از اشغال جزیرة هرمز به وسیلة نیروهای مشترک ایرانی ـ انگلیسی در 1032/1622، پرتغالیها در آن جزیره ساختند. این بیمارستان که میسری کوردیا نام داشت و زیر نظر راهبان فرقة آوگوستین اداره می شد، خدمات خیریه و عام المنفعة بسیار انجام داد. جان فرایر ، پزشک کمپانی هند شرقی ، در اواخر روزگار صفویان در 1088/ 1677 در دهکدة کوچکی نزدیک بندر گُمْبْرون (بندرعباس ) دو بیمارستان زیبا و پاکیزه دیده است . یکی از این دو بیمارستان را هلندیها و دیگری را یک بانکدار هندی در خدمت کمپانی هندشرقی ، بنا کرده بودند (الگود، ص 399). این کمپانی در بسیاری از بنادر مهم خلیج فارس قرنطینه ها و بیمارستانهایی تأسیس کرد، چنانکه در حدود 1140/ 1727، بیمارستان کوچکی در گمبرون گشود که ریاست آن را دکتر فوربز به عهده داشت . ظاهراً بیمارستان بصره یکی از مهمترین مراکز درمانی کمپانی بود که پس از قصد کریم خان زند بر حمله به بصره ، به بوشهر منتقل شد (همان ، ص 408،431). پس از آنکه دولت انگلستان رسماً به جای کمپانی ، نفوذ خود را در منطقه گسترش داد، نمایندگیهای سیاسی این کشور ادارة بیمارستانها را به عهده گرفتند. در اوایل سدة سیزدهم / اواخر سدة هجدهم نیز «نمایندگی مقیم » دولت انگلستان در بوشهر بیمارستانی تأسیس کرد (رایت ، ص 122). شرکت تلگراف هندواروپایی که در دست انگلیسیان بود، در برخی از نواحی ساحلی خلیج فارس درمانگاه

و داروخانه تأسیس کرد. قرنطینه های مرزی انگلستان در بنادر ایران نیز از جمله مراکز درمانی شایان ذکر در اوایل تأسیس بیمارستانهای نوین در ایران به شمار می روند. این قرنطینه ها در بنادری که اصولاً دارای بیمارستان و پزشک نبودند، خدمات مهمی انجام می دادند و در کنار وظایف خویش به مداوای بیماران محلی ، بویژه بینوایان ، می پرداختند (سدیدالسلطنه ، ص 169).

روسها نیز که در سواحل شمالی کشور در تکاپوی ایجاد منطقة نفوذ بودند، نخستین بیمارستان را در 1264/1848 برای ملوانان خویش تأسیس کردند و امتیاز ایجاد بیمارستان دیگری را در استرآباد به دست آوردند (الگود، ص 512؛
تیموری ، ص 269ـ 273). با اینهمه ، تأسیس اینگونه بیمارستانها موجب گسترش بیمارستانهای نوین در ایران نشد. حتی با آنکه در روزگار فتحعلی شاه قاجار، پزشک هیئت ژنرال گوردن فرانسوی نیز در پایتخت درمانگاهی تأسیس کرد (الگود، ص 441)، باز تأسیس رسمی بیمارستانهای جدید در ایران از روزگار ناصرالدین شاه آغاز شد.

در 1288، حسین خان مشیرالدولة سپهسالار، ناظم الاطبای نفیسی را مأمور کرد تا نخستین بیمارستان ایرانی را به سبک جدید در تهران احداث کند. این بیمارستان در خیابانی خارج از شهر ( که سپس به خیابان مریضخانه نامبردار شد ) تأسیس شد (نفیسی ، ص 19ـ20). همو در مشهد نیز به دستور سپهسالار بیمارستانی به سبک جدید ساخت که به دارالشفا موسوم شد و تا مدتها یگانه بیمارستان مشهد بود (حکیم الممالک ، ص 259؛
نفیسی ، همانجا). در 1300 دکتر جوزف کوچران ، عضو میسیون امریکایی در ارومیه ، بیمارستانی به نام وست مینستر در آن شهر پی افکند و در همانجا به آموزش پزشکی پرداخت ( ایرانشهر ، ج 2، ص 1449). نخستین بیمارستان امریکایی تهران ، که مرکز آموزشی نیز بود، در 1272 ش / 1311 افتتاح شد و تا 1320 ش به کار ادامه داد. در این سال به علت بروز جنگ و کمبود پزشک از فعالیت بازماند (همان ، ج 2، ص 1449ـ1450). ولی مدتی بعد کار خود را از سر گرفت که تا اواخر 1357 ش ، سال پیروزی انقلاب اسلامی ، در ادارة آمریکاییها بود.

میسیون انگلیسی وابسته به «انجمن مبلغان مسیحی لندن » نیز فعالیتهای پزشکی خود را به سبب توجه دولت انگلستان به جنوب ایران ، در این منطقه از کشور گسترد و بیمارستانهایی ویژة مردان و زنان در اصفهان و کرمان و یزد و شیراز بنا کرد که نخستین بیمارستانهای آن شهرها بود (رایت ، ص 118ـ122). نخستین بیمارستان میسیونری ، در جلفا، محل ارامنة این شهر، تأسیس شد و در 1312/ 1894 با ورود دکتر کار به این بیمارستان ، دورة جدیدی در فعالیت آن آغاز گردید. همچنین خانم ماری برد دو درمانگاه در دو منطقة اصفهان تأسیس کرد که بزودی به فعالیت آنها پایان دادند (الگود، ص 534). پس از تأسیس مرکز مبلغان مسیحی در جلفای اصفهان ، اعضای میسیون در محوطة وسیع انجمن در 1314 بیمارستان و داروخانه ای و سپس بیمارستانی برای زنان تأسیس کردند. از آن پس این میسیون در 1316 در یزد و در 1319 در کرمان ، بیمارستانهایی ساختند، آنگاه در 1303 ش در شیراز به سرمایة محمدحسین نمازی ، زایشگاهی بنیان کردند که سپس با همکاری ادارة تلگراف هند و اروپایی به بیمارستان بزرگی تبدیل شد ( > جهان اسلام < ، ص 182). در 1304 ش ، دکتر کار ( رجوع کنید بهسطور پیشین ) بیمارستان مرسلین را در شیراز بنیان نهاد (کاظمی ، مصاحبة مورخ 3 مرداد 1379). با اینهمه ، به نظر می رسد که در آغاز مردم بومی از این بیمارستانها استقبال نکرده باشند؛
حتی مردم اصفهان اجازه ندادند که این میسیون در محلات مسلمان نشین شهر بیمارستان تأسیس کند، ولی سرانجام در 1320 دکتر کار در شهر درمانگاهی ساخت و تاجر ثروتمندی نیز، برای ساختن بیمارستان زنان و مردان ، قطعه زمین بزرگی اعطا کرد. در این بیمارستانها دانشجویان به آموختن فنون پزشکی می پرداختند و سپس دولت ایران به استادان آنها اجازه داد که پروانة پزشکی صادر کنند. دولت ایران حتی در 1333 سهمی از بودجة دولتی در اختیار بیمارستان اصفهان گذاشت (الگود، ص 535). میسیون امریکایی همچنین در 1321 به وسیله دکتر فانک در همدان بیمارستانی بنا نهاد که در 1335 توسعه یافت . در 1323 نخستین «مجلس حفظ الصحة » دولتی در تهران تشکیل شد و نظامنامه ای مبنی بر تأسیس قرنطینه هایی در بنادر ایران ، آبله کوبی ، ایجاد بیمارستان ویژة زنان و کودکان برای آن نوشته شد ( ایرانشهر ، ج 2، ص 1404) و مدیریت پاره ای از بیمارستانهای خارجی به دولت ایران منتقل گشت . میسیون روسیه در زمینة تأسیس بیمارستان در ایران فعالیت چندانی نداشت ؛
به کوشش نیکیتین ، کنسول روسیة تزاری ، هیئتی برای مبارزه با وبای 1915 میلادی به شهر فرستاد و رئیس آن ، دکتر کاش ، بیمارستانی در آنجا تأسیس کرد. این بیمارستان تنها مؤسسه ای بود که از سوی میسیون ارتدوکس پشتیبانی می شد (تمدن ، ص 243ـ244).

نخستین بیمارستان «تهران » به مساعدت آلمانیها در آغاز برای قشون تأسیس شد و تحت سرپرستی دکتر پولاک و دکتر شلیمر بود (رایت ، ص 126ـ127؛
الگود، ص 512). این بیمارستان که بعدها به «دولتی » و «شاهنشاهی » موسوم شد، پس از مدتی به چنان وضعی درآمد که آن را «گورستان زنده ها» نامیدند (سِرِنا، ص 135). مریضخانة دولتی دوازده سال پس از تأسیس در اختیار مردم قرار گرفت و برای ارتش بیمارستان دیگری ساخته شد (الگود، همانجا) که چندی بعد مظفرالدین شاه از ایلبرگ ، پزشک سفارت آلمان ، خواست که آن را تجدید سازمان کند. بیمارستان دولتی زیر نظر این پزشک توسعه یافت و وی همچنان در آنجا مشغول به کار بود تا در محرم 1334/ نوامبر 1915 که هیئتهای نمایندگی دول متحد تهران را ترک کردند، ایلبرگ هم از ایران رفت و ریاست بیمارستان به دکتر لقمان الممالک ، پزشک شاه ، واگذار شد (همان ، ص 546)، اما اوضاع این بیمارستان به سبب شعله ور شدن جنگ اول جهانی و واگذارشدن بخشی از آن به روسها، دستخوش پریشانی شد، تا آنکه در 1337 دولت ایران موافقت کرد که انگلستان دو پزشک به بیمارستان اعزام کند و آن را از کمکهای مالی خود بهره مند سازد. بر اساس این توافق ، دکتر نلیگان پزشک سفارت انگلستان و دکتر اسکات رئیس بخش پزشکی ادارة تلگراف هندواروپایی (رایت ، همانجا) و سه پزشک ایرانی به نامهای لسان شمس معروف به لسان الحکما، میرزا محمدخان علائی و موسی خان ، به عنوان نخستین پزشکان آنجا، مشغول به کار شدند (الگود، ص 546 ـ 548). این بیمارستان بزودی به بیمارستان «انگلیسی » معروف شد (رایت ، ص 127). در 1301 ش / 1922 که اوضاع سیاسی بر ضد انگلستان و نفوذ آن در ایران جریان داشت ، دولت انگلستان از کمک مالی به بیمارستان سرباز زد و از شرکت نفت ایران و انگلیس خواست که نگهداری آن را برعهده گیرد و بیمارستان زیرنظر پزشکان انگلیسی و ایرانی به کار ادامه داد (الگود، ص 554). این بیمارستان در 1319 ش «سینا» نام گرفت (نجمی ، ص 421)، و بتدریج از دست پزشکان انگلیسی خارج شد و ایرانیان خود ادارة آن را بر عهده گرفتند. بیمارستان سینا هم اکنون یکی از بزرگترین و معتبرترین بیمارستانهای دولتی است که با نظارت دانشکدة پزشکی دانشگاه تهران اداره می شود. پس از تأسیس بیمارستان دولتی ، در سایر شهرهای ایران نیز بتدریج بیمارستانهای جدید به کمک پزشکان بیگانه یا به همت ایرانیان تأسیس شد، چنانکه در 1334 علاوه بر بیمارستان وابسته به هیئت نمایندگی انگلستان در بوشهر (رایت ، همانجا)، بیمارستان جدیدی با کمک مالی بازرگانان محلی تأسیس شد و زیر نظر پزشکی انگلیسی شروع به کار کرد و ادارة آن را هیئتی مرکب از دو ایرانی و دو انگلیسی برعهده گرفتند (الگود، ص 548). در همین سال ، در مشهد میسیون انگلیسی بیمارستانی به ریاست دکتر کوک پی افکند و نیز بیمارستان شاهرضا به مساعدت آلمانیها در آن شهر تأسیس شد. در تهران هم دکتر سعید مالک ، «لقمان الملک »، که رئیس مجلس حفظ الصحه و سپس رئیس «ادارة کل صِحّیه » بود، در 1299ـ 1300ش پس از تأسیس انستیتو پاستور ایران ، بیمارستان وزیری را بنا کرد ( ایرانشهر ، همانجا) و براساس آمار دولتی در 1301 ش شمار بیمارستانهای تهران به هشت واحد رسید (شهری باف ، ج 1، ص 69). وی همچنین بیمارستانها و قرنطینه های بنادر جنوب کشور را که تا 1307 ش / 1928 زیرنظر انگلیسیان اداره می شد و در این سال به دولت ایران واگذار گردید، اصلاح کرد و توسعه داد و برای امور بهداشتی و قرنطینه ای خلیج فارس و ضدعفونی کشتیهای وارد به آبهای ایران ، کشتی مخصوصی به نام ابن سینا خرید ( ایرانشهر ، همانجا).

در 1304 ش / 1925 میسیون «خواهران نیکوکار » درمانگاهی در ارومیه ، و در 1314 ش درمانگاه دیگری در اصفهان بنا کرد و در تهران نیز مرکز درمانی پدید آورد. «خواهران نیکوکار» در بیمارستانهای دولتی شهرهای ایران نیز به فعالیت پزشکی و خیریه می پرداخت ( ایرانشهر ، ج 2، ص 1452).

علاوه بر اینها، در 1312 ش بیمارستانی به نام بیمارستان شوروی در تهران آغاز به کار کرد و تا 1317 ش به فعالیت ادامه داد. پس از آن تعطیل شد تا اینکه در 1322 ش به درخواست دولت ایران مجدداً گشوده شد و در 1326ش / 1947 در اختیار اتحادیة انجمنهای صلیب سرخ اتحاد شوروی قرار گرفت و سرانجام در 1362 ش به دانشگاه تهران واگذار و نام بیمارستان میرزا کوچک خان برآن نهاده شد. بیمارستان شوروی پس از شروع فعالیت مجدد خود در 1322 ش ، شعبه هایی نیز در تبریز، ارومیه ، مشهد و رشت گشود.

از دیرباز نیکوکاران نیز در تأسیس بیمارستانهای جدید پیشقدم شدند. آیت الله حاج سیدرضا فیروزآبادی ، روحانی صاحب نام و خَدوم تهران در 1315ش بیمارستان بزرگی در شهر ری بنا کرد که به نام خود وی موسوم شد (همان ، ج 2، ص 1405) و از بیمارستانهای معتبر ایران به شمار می رفت . در 1328 ش بازرگانان تهران بیمارستانی به نام «بازرگانان » تأسیس کردند. در 1331 ش نیز از خیرات ابوالقاسم مفرح بیمارستان مفرح در تهران بنا شد و طی وقفنامه ای ادارة آن به دولت واگذار شد. در برخی شهرها نیز بیمارستانهای خیریّه با حمایت یا زیرنظر علما، از جمله حاج آقا نورالله اصفهانی * در اصفهان و حاج شیخ عبدالکریم حائری * در قم تأسیس شد.

در 1317 ش بنای بیمارستان پهلوی معروف به هزار تختخوابی (بیمارستان امام خمینی کنونی ) در تهران آغاز شد و در 1325 ش به بهره برداری رسید. این بیمارستان اکنون نیز یکی از بیمارستانهای بزرگ ایران محسوب می شود. در 1318 ش بیمارستانی ویژة مسلولین در یکی از ساختمانهای قدیمی در شاه آباد (دارآباد) شمیران تأسیس شد. این بیمارستان سپس توسعه یافت و نخستین ساختمان بزرگ آن در 1324 ش افتتاح شد (همان ، ج 2، ص 1431).

در 1320 ش ، وزارت بهداری تأسیس شد و نظارت بر کلیة قرنطینه های مرزی را در دست گرفت . فعالیت دولت ایران ، خاصه پس از تأسیس وزارت بهداری ، در جهت تأسیس بیمارستانهای جدید در ایران رو به فزونی نهاد. در 1321 ش این وزارتخانه بیمارستانهای فارابی ، نجات و شفا را تأسیس کرد که از بزرگترین بیمارستانهای ایران بودند. در 1325ش در امامیة تهران بیمارستان دیگری به نام آسایشگاه بوعلی ساخته شد که ویژة مسلولین بود و در 1337 ش توسعه یافت (همان ، ج 2، ص 1432). بیمارستان شیر و خورشید سرخ ایران نیز در 1329 ش در جنوب ایران تأسیس گردید. در 1330 ش مؤسسة سرطان شناسی ، با همکاری دانشگاه تهران و سازمان شیر و خورشید سرخ ، در تهران تأسیس شد که سپس به صورت بیمارستانی مجهز برای بیماران سرطانی درآمد (همان ، ج 2، ص 1424). همچنین از 1336 ش به بعد در اغلب شهرهای ایران بیمارستانهایی عمومی و تخصصی به همت وزارت بهداری یا دانشکده های پزشکی تأسیس شد، چندانکه امروز در شهرهای کوچک و بزرگ ایران به تناسب جمعیت و موقعیت جغرافیایی و اقتصادی ، بیمارستانهای مجهز با درمانگاههای وابسته به آنها یا مستقل از آنها، اما همگی تابع قانون تأسیس و ادارة مؤسسات درمانی ، مشغول به کارند. در نیم قرن اخیر، بخش خصوصی هم در تأسیس بیمارستان به سرمایه گذاری پرداخته و مراکز درمانی متعددی در شهرهای ایران ایجاد

کرده است .


منابع :
(67) ابن ابی اصیبعه ، عیون الانباء فی طبقات الاطباء ، قاهره 1299ـ1300/ 1882ـ1883؛
(68) همان ، بیروت 1957؛
(69) ابن بطوطه ، رحلة ابن بطوطة ، چاپ محمد عبدالمنعم عریان ، بیروت 1407/1987؛


(70) ابن بلخی ، فارس نامه ، چاپ گی لسترنج ، و رینولد آلن نیکلسون ، لندن 1921، چاپ افست تهران 1363 ش ؛
(71) ابن بیطار، الجامع لمفردات الادویة و الاغذیة ، بولاق 1291؛
(72) ابن جلجل ، طبقات الاطباء و الحکماء ، چاپ فؤاد سید، قاهره 1955؛
(73) ابن جوزی ، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، حیدرآباد دکن 1357ـ1359/ 1938ـ1940؛
(74) ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس ، لیدن 1967؛
(75) ابن ندیم ، کتاب الفهرست ، چاپ رضا تجدد، تهران 1350 ش ؛
(76) عبدالرحیم بن حسن اسنوی ، طبقات الشافعیة ، چاپ کمال یوسف حوت ، بیروت 1407/1987؛
(77) ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(78) عباس اقبال آشتیانی ، مجموعة مقالات عباس اقبال آشتیانی ، بخش 1، گردآوری و تدوین از محمد دبیرسیاقی ، تهران 1369 ش ؛
(79) ایرانشهر ، تهران : کمیسیون ملی یونسکو در ایران ، 1342ـ1343 ش ؛
(80) احمدبن یحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، چاپ رضوان محمد رضوان ، بیروت 1398/1978، چاپ افست قم 1404؛
(81) محمد تمدن ، اوضاع ایران در جنگ اول ، یا، تاریخ رضائیّه ، ارومیه 1350 ش ؛
(82) تیمور گورکان ، تزوکات تیموری ، تحریر ابوطالب حسینی تربتی بفارسی ، آکسفورد 1773، چاپ افست تهران 1342 ش ؛
ابراهیم تیموری ، عصر بی خبری ،

(83) یا، تاریخ امتیازات در ایران ، تهران 1332 ش ؛
(84) عمروبن بحر جاحظ ، البخلاء ، بیروت 1407/1987؛
جعفربن محمد جعفری ، تاریخ یزد ،

(85) چاپ ایرج افشار، تهران 1343 ش ؛
(86) علینقی بن اسماعیل حکیم الممالک ، روزنامة سفر خراسان ، تهران 1356 ش ؛
(87) احمدبن داود دینوری ، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره 1960، چاپ افست قم 1368 ش ؛
(88) رشیدالدین فضل الله ، سوانح الافکار رشیدی ، چاپ محمدتقی دانش پژوه ، تهران 1358 ش ؛
(89) همو، وقفنامة ربع رشیدی ، چاپ مجتبی مینوی و ایرج افشار، تهران 1356 ش ؛
(90) احمدبن ابی الخیر زرکوب شیرازی ، شیرازنامه ، چاپ بهمن کریمی ، تهران 1310 ش ؛
(91) عبدالوهاب بن علی سُبکی ، طبقات الشافعیة الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ1976؛
(92) محمدعلی بن احمد سدیدالسلطنه ، بندرعباس و خلیج فارس = اعلام الناس فی احوال بندرعباس ، چاپ احمد اقتداری و علی ستایش ، تهران 1363 ش ؛
(93) کارلا سرنا، سفرنامة مادام کارلا سرنا: آدمها و آیینها در ایران ، ترجمة علی اصغر سعیدی ، تهران 1362 ش ؛
(94) جعفر شهری باف ، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم ، تهران 1367ـ 1368 ش ؛
(95) ابراهیم بن محمد صریفینی ، تاریخ نیسابور: المنتخب من السیاق ، چاپ محمدکاظم محمودی ، قم 1362 ش ؛
(96) محمدبن محمد عمادالدین کاتب ، تاریخ دولة آل سلجوق ، اختصار فتح بن علی بنداری ، مصر 1318/1900؛
(97) احمد عیسی ، تاریخ البیمارستانات فی الاسلام ، بیروت 1401/1981؛
(98) ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامة فردوسی ، متن انتقادی ، ج 7، چاپ م .ن . عثمانوف ، مسکو 1968؛
(99) حسن بن حسن فسائی ، فارسنامة ناصری ، چاپ منصور رستگار فسائی ، تهران 1367 ش ؛
(100) علی بن یوسف قفطی ، تاریخ الحکماء، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء ، چاپ لیپرت ، لایپزیگ 1903؛
(101) محمدجواد کاظمی ، بنیاد فارس شناسی ، شیراز، مصاحبه ، 3 مرداد 1379؛
آرتور امانوئل کریستن سن ، ایران در زمان ساسانیان ،

(102) ترجمة رشیدیاسمی ، تهران 1351 ش ؛
(103) حسین کریمان ، ری باستان ، ج 2، تهران 1349 ش ؛
(104) محمود نجم آبادی ، تاریخ طب در ایران پس از اسلام : از ظهور اسلام تا دوران مغول ، تهران 1353 ش ؛
(105) ناصر نجمی ، طهران عهد ناصری ، تهران 1364 ش ؛
(106) محمود ناظم نسیمی ، «ابداع الرسول العربی فی فن الصحة »، در ابحاث الندوة العالمیة الاولی لتاریخ العلوم عندالعرب ، ج 1، حلب 1977؛
(107) سعید نفیسی ، «تاریخ بیمارستانهای ایران »، شیر و خورشید سرخ ایران ، سال 3، ش 9ـ10 (1329ـ1330 ش )؛


(108) E. G. Browne, Arabian medicine , Cambridge 1962;
(109) D. M. Dunlop, Arab civilization to A.D.1500 , London 1971;
(110) Cyril Elgood, A medical history of Persia and the Eastern Caliphate , Cambridge 1951;
(111) The Moslem world , XII (1924);
(112) S. H. Nasr, "Life sciences, alchemy and medicine", in The Cambridge history of Iran , vol.4, Cambridge 1975;
(113) Denis Wright, The English amongst the Persians during the Qajar period: 1787-1921 , London 1977.

/ صادق سجادی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2525
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست