responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2516

 

بَیْلَقان ، نام شهری تاریخی و «کوره »ای در ناحیة اران * ، امروزه در ناحیة قراباغِ جمهوری آذربایجان . جغرافیانویسان مسلمان ، شهر بیلقان را در ارمنیة بزرگ (اول ) ضبط کرده اند (یاقوت حموی ، ج 1، ص 798؛ ابن فقیه ، ص 287). در ارمنی ، آن را پای تَکران می نامند (مارکوارت ، ص 111). ویرانه های آن در استپِ میل (دشت میل )، در محل خرابه های اورَن قلعه ، در نزدیکی ده کَبیرْلی ، در ناحیة ژدانف پیدا شد ( د.آ، ج 2، ص 57، ج 4، ص 265). بعداز فروپاشی نظام شوروی (1370 ش / 1991) شهر ژدانف به بیلقان تغییر نام داد (خواجویان ، ص 49). بنای شهر را به پادشاه ساسانی قباد (متوفی 531 میلادی ) نسبت می دهند، و بر طبق روایات ، شهر بیلقان را بَیْلَقان بن ارمنی بن لَنْطی بن یونان احداث کرده است (یاقوت حموی ، همانجا). بیلقان مدتی مرکز اران به شمار می آمد و از طریق دشت مغان با شهر وَرَثان (شهر مرزی آذربایجان )، باجَروان * ، برزند * و اردبیل در ارتباط بود. ابن حوقل (ص 349) فاصلة آن را تا شهر ورثان هفت فرسنگ ، و مقدسی (ص 381) یک مرحله نوشته است . بیلقان از طرف شمال با شهر بردعه * که در چهارده فرسنگی آن قرار داشت در ارتباط بود (اصطخری ، ص 192). به نوشتة ابن حوقل (همانجا) در قرن چهارم ، بیلقان شهری پاکیزه و پرآب و دارای باغها و درختان و آسیاهای بزرگ بود که روی نهرها ساخته بودند. «ناطف » شیرینی معروف آن بوده است (مقدسی ، ص 376). بیلقان منطقه ای زلزله خیز بوده و چندین بار ویران شده است (دولتشاه سمرقندی ، ص 131).

در زمان ساسانیان ، اران مدتی به دست خزرها * افتاد. در دورة پادشاهی قباد، یکی از سرداران وی با دوازده هزار سپاهی اران را فتح کرد و خزرها را از منطقة واقع در بین رود ارس و شروان بیرون راند. قباد نیز به وی پیوست ، و ظاهراً شهرهای بردعه و بیلقان در این هنگام به دستور وی احداث شد (بلاذری ، ص 280). سلمان بن ربیعه باهلی شهر بیلقان را در زمان خلیفة سوم (23ـ 35) با صلح گشود و مردم بیلقان با گردن نهادن به جزیه و خراج تسلیم شدند (همان ، ص 291). در دورة خلافت معاویه (41ـ60) شهر بیلقان تجدید عمارت شد (همان ، ص 294). در دورة امویان ، در زمان خلافت سلیمان بن عبدالملک (96ـ99) و عمربن عبدالعزیز (99ـ101)، عَدیّبن عدیّبن عُمَیره کندی والی ارمینیه شد. نهر عدی در بیلقان نیز به نام او بود. در زمان خلافت هشام بن عبدالملک (105ـ 125) جراح بن عبدالله حَکَمی ، از طایفة مَذحِج ، والی ارمینیه شد. وی با خزرها جنگید و پیش از شکست خوردن و کشته شدنش در این جنگ ، سپاهش زمستان را در بیلقان و بردعه گذراند (همان ، ص 295ـ296). در زمان هشام ، مسافر قصاب خارجی ، شورشیِ بزرگ ، ارمنستان و آذربایجان را مسخر کرد، و خوارجِ اردبیل و باجروان و ورثان و بیلقان به او پیوستند. وی مدتی با مروان بن محمد و اسحاق بن مسلم ، والیان ارمنستان ، در جنگ بود. در دورة بنی عباس ، در زمان خلافت ابوالعباس سفاح ، (132ـ 136)، ابوجعفر منصور به جنگ قصاب رفت و او را کشت . اهل بیلقان در قلعة کِلاب نزدیک شهر متحصن بودند، تا اینکه سردار آنان ، قُدَدبن اصفر بیلقانی ، امان گرفت و آنان پایین آمدند (همان ، ص 300). در دورة خلافت منصور (136ـ 158)، حسن بن قحطَبه والی ارمنستان شد. وی همان کسی است که نَهرِحَسن

در بیلقان به وی منسوب بود (همان ، ص 301). در 178 هارون الرشید، عباس بن جریر بجلی را به حکومت ارمنستان برگزید. وی چون به بردعه رسید مردم بیلقان به او حمله کردند، وی ناچار در بردعه متحصن شد و شورشی بزرگ در اران و آذربایجان درگرفت . رشید ناچار یحیی بن سعید حَرَشی را با دوازده هزار سپاهی و سردار دیگری را به نام یزیدبن مزید شیبانی با ده هزار سپاهی به آذربایجان و ارمنستان فرستاد. رهبری شورش ابتدا برعهدة ابومسلم خارجی بود، و پس از مرگ وی سَکن بن موسی بیلقانی در بیلقان با سپاهیان عرب به نبرد پرداخت ، ولی ناگزیر در قلعة کلاب متحصن شد (یعقوبی ، ج 2، ص 516ـ517). اسلم خارجی معروف به ابن شادْلویه مدتی آذربایجان و بیلقان و اران و ارمنستان را در تصرف داشت (مسعودی ، ج 2، ص 103ـ104).

با بالاگرفتن کار بابک خرّم دین در اران و بیلقان ، سپاهیان وی در این نقاط تاخت و تاز کردند (همان ، ج 2، ص 468). پس از شکست بابک از افشین در سرزمین بَذ * ، وی ناگزیر به اران رفت و مدت کوتاهی در آنجا به سر برد تا اینکه به او خیانت کردند و دستگیر شد. در 223 عبدالله ، برادر بابک ، نیز در اران و بیلقان نزد عیسی بن یوسف معروف به ابن اُخت اصطفانوس پادشاه بیلقان بود (طبری ، سلسلة سوم ، ص 1232). در 238، یکی از سرداران بنی عباس به نام بُغای کبیر * پس از پیروزی بر اسحاق بن اسماعیل ، از موالی شورشی بنی امیه ، به سوی قلعة کَبیس متعلق به عیسی بن یوسف رفت . قلعة وی در ده فرسنگی شهر بیلقان قرار داشت و فاصله اش تا بردعه حدود پانزده فرسنگ بود (همان ، سلسلة سوم ، ص 1416). در 421 روسها به یاری موسی بن فضل ، امیرگنجه ، بیلقان را تصرف کردند (مینورسکی ، ص 57). ابن اثیر (ج 10، ص 360) و جوینی (ج 3، ص 243ـ 246) برخی حوادث جزئی روی داده در بیلقان را ثبت کرده اند. در 618 تاتارها در حمله به آذربایجان از سراو (سراب ) به بیلقان رفتند و در مسیر خود همة آبادیها را ویران کردند و پس از رسیدن به بیلقان ، شهر را محاصره کردند. اهل بیلقان طالب صلح شدند ولی پس از آنکه سفیر مغولان را کشتند، مغولان شهر را گرفتند، بیرحمانه قتل عام کردند و حتی زنان آبستن را از دم تیغ گذراندند (ابن اثیر، ج 12، ص 382ـ383). بنابر آنچه قزوینی آورده ، مغولان پس از محاصرة بیلقان در 617، چون سنگ در اطراف شهر یافت نمی شد، با پرتاب تنة درختان چنار با منجنیق ، برج و باروی شهر را ویران کردند (ج 1، ص 345). در 619 پادشاه گرجیان به بیلقان حمله کرد، و گرجیان سخت تر از مغولها قتل عام کردند (ابن اثیر، ج 12، ص 410). در 622، سلطان جلال الدین پس از فتح ابخاز هنگام اقامت در تبریز، سردار خود اورخان را به آن سوی رود ارس فرستاد و شهرهای گنجه و بیلقان و بردع (بردعه ) را تصرف کرد (نسوی ، ص 148). در 624 سلطان جلال الدین ، بیلقان را که ویران شده بود به وزیر خود، شرف الملک ، داد و سال بعد شهر دوباره رونق یافت ( رجوع کنید بههمان ، ص 160). در 628 شرف الملک در حدود بیلقان داعیة استقلال داشت ولی زندانی شد و به قتل رسید (اقبال آشتیانی ، ص 137ـ 138). در 694 سپاهیانِ غازان خان در حدود بیلقان با شورشیانی به سرکردگی ارسلان اغول جنگیدند و ارسلان اغول را در 695 دستگیر کردند و به قتل رساندند (رشیدالدین فضل الله ، ج 3، ص 195، 305ـ306) به نوشتة عبدالرزاق سمرقندی (ص 33)، در 718 سلطان ابوسعید برای دفع شورش شهزاده یَسور در خراسان ، امیرحسین را به مقابله با او فرستاد. در این هنگام امیرچوپان نیز از قراباغِ اران به قصد عزیمت به خراسان ، وارد بیلقان شد. در این هنگام قشون امیرچوپان به دو «تومان » (بیست هزار تن ) می رسید. در 736 سلطان ابوسعید در شهر بیلقان وفات یافت (ابن کربلائی ، ج 2، ص 334). بنابر مطالب نزهة القلوب ، در اوایل قرن هشتم عمارات بیلقان از آجر بود ولی شهر خراب بود. بیلقان هوایی گرم داشت و حاصلش غله و شلتوک و پنبه و حبوبات بود (حمدالله مستوفی ، ص 91). بر طبق تاریخ شیخ اویس ، در 743 جانی بیک * ، هشتمین شاه از سلاطین ازبک دشت قبچاق ، به پادشاهی رسید و شانزده سال پادشاهی کرد. در دورة او فراریان بیلقان و بردع و دیگر شهرها از ظلم ملک اشرف چوپانی به او پناهنده شدند (قطبی اهری ، ذیل وقایع سنة 758، گ 43ـ44). در 806، تیمور پس از جنگ با ابخازیان و ارامنه ، به سوی بیلقان کوچ کرد و در حوالی آن ساکن شد. وی دستور تجدید عمارت شهر بیلقان را که ویران شده بود صادر کرد و یکماهه جدولی به طول شش فرسنگ و عرض حدود پانزده گز، از رود ارس تا رودِ کر، برای آبیاری زمینهای شهر و دهات بیلقان کشیده شد. احداث نهر را لشکریان تیمور برعهده داشتند. ظاهراً جدول بندی کنونی دشت قراباغ در همین زمینها قرار دارد. احداث شهر جدید بیلقان را در سرمای سخت منطقه شاهزادگان و امرای تیمور به پایان رسانیدند. عمارات از خشت پخته ساخته شد و دور باروی شهر به گزِ بزرگ 400 ، 2 گز، عرض دیوارش یازده گز، بلندی آن حدود پانزده گز، عرض خندق سی گز و عمق آن حدود بیست گز بود. حصارشهر چهارضلعی بود که در هرضلع آن برجی ساخته بودند، برجهای کوچکتری هم میان آنها قرار داشت . شهر دو دروازه داشت و دارای حصار کنگره دار و سنگ انداز بود (شرف الدین علی یزدی ، ج 2، ص 386ـ387؛ نظام الدین شامی ، ج 1، ص 288ـ289،291). پس از آن ، تیمور بهرام شاه را به حکومت بیلقان تعیین کرد. از دلایل احداث مجدد شهر بیلقان این بود که تیمور قراباغ را قشلاق خود تعیین کرده بود و به شهری در آن منطقه نیاز داشت (شرف الدین علی یزدی ، ج 2، ص 385؛ نظام الدین شامی ، ج 2، ص 185). بیلقان در 808/ 1406 که کلاویخو از آن بازدید کرد، هنوز اهمیت خود را حفظ کرده بود و حدود بیست هزار تن در آن ساکن بودند (کلاویخو، ص 308). ظاهراً مدتی پس از فوت امیر تیمور، بیلقان همچنان در دست جانشینان وی باقی ماند. در 823 میرزا بایسنقر، جانشین قرایوسف ، وارد بیلقان شد (خواندمیر، ج 3، ص 609). پس از تیمور، جانشین وی شاهرخ میرزا (779ـ850)، تصمیم به آبادانی بیلقان گرفت . امرا با کشت در این آبادی مخالفت کردند زیرا به مراتع منطقه ، که قشلاق سلاطین به شمار می آمد، آسیب می رساند، ولی به دستور شاهرخ میرزا در آنجا جویهایی حفر کردند (دولتشاه سمرقندی ، ص 131). در 892، برطبق نوشتة دولتشاه سمرقندی (همانجا)، از بیلقان فقط نامی باقی مانده بود، ولی در اواخر قرن دهم و اوایل قرن یازدهم ، طبق نوشتة امین احمد رازی (ج 3، ص 305ـ306)، شهر بیلقان به قدر دهی آبادانی داشت . ظاهراً پس از این دوره است که شهر بیلقان به علل نامعلوم از میان رفته است ، گرچه طبق نوشتة هدایت در ملحقات تاریخ روضة الصفا (ج 9، ص 39) در 1171 هنگام لشکرکشی محمدحسن خان قاجار به قراباغ ، بیلقان شهری بزرگ و برابر با اصفهان بوده است که ظاهراً نادرست است و شاید قصد وی شهر گنجه باشد. بر طبق مآخذی ، در 1210 آقامحمدخان پس از مرگ کاترین ، امپراتور روسیه ، و تخلیة دربند و شروان از قشون روس ، وارد شوشی شد و آنجا را تصرف کرد. در این هنگام ابراهیم خان پسر فناخان از ترس به بیلقان گریخت که ظاهراً باید ولایت بیلقان باشد نه شهر بیلقان (نفیسی ، ج 1، ص 316). به نوشتة زین العابدین شیروانی (ص 154)، در قرن چهاردهم شهر بیلقان از مدتها پیش ویران بود. از جمله فضلا و شاعران منسوب به بیلقان ، ابوالمکارم «مجیرالدین بیلقانی * » از دورة اتابکان آذربایجان (قرن ششم ) است (صفا، ج 2، ص 721).


منابع :
(1) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1399ـ1402/1979ـ1982؛
(2) ابن حوقل ، کتاب صورة الارض ، چاپ کرامرس ، لیدن 1967؛
(3) ابن فقیه ، مختصر کتاب البلدان ، چاپ دخویه ، در الجغرافیاالاسلامیة ، ج 38، لیدن 1302/1885، چاپ افست فرانکفورت 1413/1992؛
(4) ابن کربلائی ، روضات الجنان و جنات الجنان ، چاپ جعفر سلطان القرائی ، تهران 1344ـ 1349 ش ؛
(5) ابراهیم بن محمد اصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(6) عباس اقبال آشتیانی ، تاریخ مغول : از حمله چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364 ش ؛
(7) امین احمد رازی ، هفت اقلیم ، چاپ جواد فاضل ، تهران ( بی تا. ) ؛
(8) احمدبن یحیی بلاذری ، فتوح البلدان ، ترجمه و مقدمه از محمد توکل ، تهران 1367 ش ؛
(9) عطاملک بن محمد جوینی ، کتاب تاریخ جهانگشای ، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی ، لیدن 1911ـ1937، چاپ افست تهران ( بی تا. ) ؛
(10) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی ، کتاب نزهة القلوب ، چاپ گی لسترنج ، لیدن 1915، چاپ افست تهران 1362 ش ؛
(11) محمدکاظم خواجویان «خاطرات سفر باکو»، کیهان فرهنگی ، سال 7، ش 1 (فروردین 1369)؛
(12) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1362 ش ؛
(13) دولتشاه سمرقندی ، تذکرة الشعراء دولتشاه سمرقندی ، چاپ محمد عباسی ، تهران ( تاریخ مقدمه 1337 ش ) ؛
(14) رشیدالدین فضل الله ، جامع التواریخ ، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده ، ج 3، باکو 1957؛
(15) شرف الدین علی یزدی ، ظفرنامه : تاریخ عمومی مفصّل ایران در دورة تیموریان ، چاپ محمد عباسی ، تهران 1336 ش ؛
(16) زین العابدین بن اسکندر شیروانی ، حدائق السیاحة ، تهران 1348 ش ؛
(17) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج 2، تهران 1363 ش ؛
(18) محمدبن جریر طبری ، تاریخ الرسل والملوک ، چاپ دخویه ، لیدن 1879ـ 1896، چاپ افست تهران 1965؛
(19) عبدالرزاق سمرقندی ، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، چاپ عبدالحسین نوائی ، تهران 1353 ش ؛
(20) زکریابن محمد قزوینی ، کتاب آثارالبلاد واخبارالعباد ، چاپ فردیناند ووستنفلد، ویسبادن 1967؛
(21) ابوبکر قطبی اهری ، تاریخ شیخ اویس ، چاپ ین فن لون ، لاهه 1373؛
(22) روی گنزاله دو کلاویخو، سفرنامة کلاویخو ، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران 1344 ش ؛
(23) علی بن حسین مسعودی ، مروج الذهب و معادن الجوهر ، ترجمة ابوالقاسم پاینده ، تهران 1356ـ 1360 ش ؛
(24) محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(25) ولادیمیر فدروویچ مینورسکی ، تاریخ شروان و دربند ، ترجمة محسن خادم ، تهران 1375 ش ؛
(26) محمدبن احمد نسوی ، سیرت جلال الدین مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی ، تهران 1365 ش ؛
(27) نظام الدین شامی ، تاریخ فتوحات امیر تیمور کورکان معروف به ظفرنامه ، چاپ فلکس تاور، پراگ 1937ـ1956؛
(28) سعید نفیسی ، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دورة معاصر ، تهران 1361 ش ؛
(29) رضا قلی بن محمد هادی هدایت ، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری ، در میرخواند، تاریخ روضة الصفا ، ج 8 ـ10، تهران 1339 ش ؛
(30) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965؛
(31) احمدبن اسحاق یعقوبی ، تاریخ ، چاپ هوتسما، لیدن 1969؛


(32) A ¦zarba ¦yja ¦n Sa ¦vet Ensiklopediya ¦s â,Baku1976-1986;
(33) J. Marquart, E ¦ra ¦ns §ahr ,Berlin 1901.

/ خسرو خسروی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2516
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست