responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2113

 

بوم (بوف / جُغد) ، نام مشترک پرندگان گوشتخوار و عمدتاً شب پَرِ تیرة بوفدیسان . هو و اچکوپار (ص 401ـ419)، سیزده نوع از پرندگان این تیره را در منطقه ای گسترده از خاور دریای مدیترانه تا دوردست ترین نواحی افغانستان گزارش و وصف کرده اند، که یازده نوع از آنها در ایران هم یافته می شود (نیز رجوع کنید به اسکات و دیگران ، ص 197ـ206).

این بوفدیسان ظاهراً از روزگار قدیم ، لااقل در مغرب این منطقه ، وجود داشته اند، چنانکه در تورات ، دست کم با یازده نام (عبری ) به آنان اشاره رفته است (برای این نامها و، بویژه ، تعیین هویّت جانورشناختی احتمالی بوفدیسانِ تورات ، رجوع کنید به جودائیکا ، ذیل "owl" ). در زبان عربی قدیم و جدید هم نامها یا کنیه های عدیدی برای جغدان یافته می شود، ولی تعریف نادقیق آنها بیشتر راجع به جنس نر/ ماده یا برخی از صفات طبیعی مشترک آنهاست ، مثلاً: بوم / بومَة ، دالّ بر هر دو جنس ؛ صَدی '، فَیّاد ، هام / هامَة ، ضُوَع ، جغد نر؛ اُمّ الخَراب ، اُمّ الصَّبیان ، کُنیه های جغد ماده (مثلاً رجوع کنید به کردی نیشابوری ، ص 255؛ دمیری ، ج 1، ص 226). به نوشتة نویری (ج 10، ص 285ـ286) «گفته می شود که ( جغد ) پنج نوع است : نوعی که خرگوش شکار می کند؛ نوعی دو رنگ که در تپّه ها و بیابان آشیان می کند؛ نوعی منقوش به رنگ زرد که ابروها و شاخهایی از پَر دارد و در دیوارها سکونت می کند؛ نوعی دیگر هام است که غبشیة ( ؟ ) نام دارد؛ و دیگری قن ( ؟ ) که همچون هام صیحه می کَشَد ولی آوایش باریکتر است ». در مآخذ متأخر، نامها و کنیه های دیگری نیز می یابیم ، از جمله : ابوالابرد ، ابوالمنهال ، ابومالک ، ابویحیی ، کنیه هایی برای بوم نر؛ اُمّقَشعَم ، امّالسَّهَر ، امّقُوَیق ، کنیه هایی برای ماده ؛ صَیْدَح ، جغد نر (رجوع کنید به غالب ، ذیل واژة « بومیّات » و غیره ؛ این کنیه ها و نام اخیر در مراجع قدیم عربی نیامده است ، مثلاً رجوع کنید به لین ). در روزگار ما، ظاهراً کوشیده اند که ، شاید به طور قراردادی ، برای برخی از نامها و لقبهای مذکور هویتی علمی وضع کنند یا در برابر نامهای علمی بوفدیسان اصطلاحات عربی بگذارند، مثلاً: بُوه / بُوهَة = Bubo maximus ؛ صَدی ' = Athene noctua ؛ وَلْوَل = بومة الاَطلال = Otus ascalaphus ؛ هامَة = بَعْفَة = Strix flammea و غیره ؛ بومة الاذْناء = Asio otus ؛ و بُوَیمَة = Strix aluco (رجوع کنید به غالب ، ذیل این واژه ها).

در فارسی (و گویشهای آن ) و دیگر زبانهای ایرانی ، وضع نامهای انواع جغد بهتر و روشنتر از وضع آنها در عربی نیست . جز جغد ، که رایجترین نام عمومی این پرندگان در فارسی دری کنونی است (به صورت چُغد نیز ضبط شده است ، مثلاً در اسدی ، ذیل چغد )، و بوم ، که واژه ای ادبی است ، چندین نام عمومی دیگر هم در مآخذ کهن فارسی (شامل واژه نامه ها) یافته می شود، مثلاً: بوف (در فارسی میانه ، بوف / * بوگ )، واژه ای ادبی و مهجور که پس از رواج کتاب بوف کور صادق هدایت از دهة 1320 ش به بعد، دوباره رونق گرفت (رجوع کنید به ¦bu در گویش جاف ، bo در لَکی و گویش کرمانشاه ، و k ¦bu در گویشهای سنندج و گرّوس ، همه به گزارش محمد مکُری ، ص 31)؛ کوف (اسدی ، ذیل همین واژه ، آن را چنین توضیح می دهد: «کوف ، کوچ بُوَد و آن جنسی است از مرغان کوچک ، در آذربایجان باشد، ( کنگر ) خوانند»؛ نیز در ترکیب خَرکوف ؛ رجوع کنید به سطور بعد)؛ کوچ (اسدی ، ذیل همین واژه ؛ اصلاً به معنای «لوچ / احول »، و اطلاق آن بر جغد احتمالاً به سبب لوچی ظاهری چشمان جغدهاست ؛ قس یکی از نامهای مازندرانیِ جغد، kole ) a - / e pet - ( t ¦ i /p ، لفظاً «مرغکِ/ جوجة لوچ »)؛ کُنگُر (اسدی ، ذیل «چُغد»). نامهای ویژه تری نیز یافته می شود: خَرکوف (لفظاً، «جغد بزرگ ») و شاهْ بوم برای بزرگترین نوع بوم ، Bubo bubo (در کردستان ، /bo ¦-bu ¦ىa ، به نقل مُکری ، همانجا، و در لُری ، f ¦ i -b ¦ىa )، و ( مُرغِ ) شب آویز ، چوک (اسدی ، ذیل همین واژه )، چَرْک (نَسَوی ، ص 163؛ نیز رجوع کنید به برهان ، ذیل همین واژه ) و مرغِ حق ( گوی ) برای یکی از انواع کوچکتر جغد (دربارة شب آویز/ مرغ حق رجوع کنید به سطور بعد).

قدیمترین توضیح انواع جغد در مآخذ فارسی ، در تحفة حکیم مؤمن (ص 245) است : « ( بوم را ) ... اقسام می باشد: یکی را به فارسی بوف و به ترکی سارْقوش گویند، و آن عظیم الجثه تر از سایر اصناف است ، و شاهْبوم ؛ یکی را به ترکی یَپْلاق گویند ( در متن به صورت نادرستِ بیلاق چاپ شده ) ، و آن کوچکتر از همه است ، مگر مرغِ حق که از سایر حقیرتر و به قدر قُمری است ؛ و قسم اوسط ، سیاهْ لون و مسمّی ' به جغد است و در تنکابن کوره بو ( لفظاً، «بوفِ کور» ) نامند («کور»ی جغدان ، که بیشترشان شبْپَر و شبْشکارند، تعبیر عامیانه ای است از ضعفِ نسبی دید آنها در روشنایی تُندِ روز؛ نیز قس مضمونِ «کوری » جغدها در القابِ ra ¦a-ku ¦bu در کرمانجی و گویش کرمانشاه و غیره ( مُکری ، ص 33، 36 ) ، و گیلکی ¦qu ¦qu ) - ) r ¦ku لفظاً، «قوقویِ کور» [ ). حسام الدوله در بازنامة ناصری (تألیف در 1285؛ ص 19ـ23)، می نویسد که «بوف ... هشت و نه نوع است »، ولی فقط آنهایی را شرح می دهد که مفروضاً به گونه ای به کار قوشچیها می خورده اند: 1) «خوب آنها ( یعنی بهترین آنها، البته از دیدگاه بازیاران ) شاه بوف است که صیادان او را از آشیان برمی دارند و او را برای قوش گرفتن تربیت می کنند». (وی سپس بتفصیل «سیاق » طولانی و پُر مشقّت تربیت شاه بوف را برای جلب و به دام انداختن پرندگان دیگر، بویژه انواع بازانی که برای قوشچیها گرانقدرند، شرح می دهد.) 2) یاپَلاغ ( از ترکی آذری یاپالاق به معنای «جغد» ) ، که به گفتة وی «بر دو نوع می باشد: یکی صحرایی است ( احتمالاً Asio flammeus ) و نوع دیگر در باغها پیدا می شود... باغیِ او که قدری سیاهرنگتر است ( احتمالاً Asio otus ) ... کوچکتر از شاه بوف است ». 3) «نوع دیگرش بی شاخ است ( یعنی فاقد گوشپَرهای شاخ مانند برخی از انواع جغدان ) ، که در بغداد و اماکن مشرّفه ( کربلا، کاظمین و سامرّا ) بسیار است ، سفید مایل به زردی ،... او را عروس چاه می گویند ( = Tyto alba ) . خوراکش بیشتر کبوتر حَرَم است ... ( لذا ) خُدّام ( حرم ) هم هنگام بهار بچة ( = جوجة ) آنها را در گنبد و سوراخ در آورده می کُشند. از یاپلاق کوچکتر است ». 4) ب'ایَه قُوش ( واژة ترکی ؛ برای مفهوم اصلی آن رجوع کنید به سطور زیر ) که او را ( در فارسی ) جغد می گویند، اکثر در جاهای خرابه پیدا می شود» ( احتمالاً Athene noctua ) . 5) «مرغ شب آهنگ ... که او را عوام مرغ حق می خوانند... جُرّه اش به قدر کاکلی می شود، بسیار خوش خط و خال ، خاکستری رنگ مایل به سیاهی ، با خط و خال زیاد مقبول » (به تشخیص اسکات و دیگران ، Otus scops و Otus brucei ؛ برای افسانه های مربوط به مرغ حق رجوع کنید به سطور بعد).

نامهایی که پرنده شناسان جدید برای جغدان ایران پیشنهاد کرده یا به کار برده اند (رجوع کنید به رید ، ص 13ـ14؛ اسکات و دیگران ، همانجا)، جز شاه بوف و مرغ حق ، ترجمة تقلیدی نامهای آنها در زبانهای اروپایی است ، مثلاً «بوفِ/ جغدِ سفید» به ازای Tyto alba (لاتینی )، «بوفِ/ جغدِ ماهیخوار/ ماهیخور» (به ازای

fish owl (انگلیسی ،= Ketupa zeylonensis )، و «بومِ/ جغدِ باتلاقی / تالابی » (به ازای hibou des marais فرانسوی ، =

Asio flammeus ).

در سنتهای هند و ایرانی ، جغدان موجوداتی بدنهاد یا منحوس دانسته می شدند. در اساطیر هندوان ، جغد نمایندة یَمَه (خداوند مرگ و جنازه ها، و والیِ آرامگاه مردگان ) است (برای برخی دیگر از خرافات هندی دربارة جغد رجوع کنید به بالفور ، ج 3، ص 63؛ نیز رجوع کنید به بازتاب عیبهایی که در فرهنگ عوام باستانی هند به جغد نسبت داده می شد در کتاب پنچاتنترا ( کلیله و دمنه )؛ رجوع کنید به سطور بعد). در سنّت ایرانی باستان ، به تصریح بندهشن (فصل 23، بندهای 1و2، ص 189 و 191)، بوف یکی از پانزده نوع جانور «گُرگْصفت »ی دانسته شده است که اهریمن آفرید (در شمار خودِ گرگ ، شغال ، شیر، ببر، گربه ، کفتار و جز اینها)، یعنی جانوران درنده خو، خونخوار، ویرانگر و، در عین حال ، بیباک و دزدْ رفتار (نیز رجوع کنید به اصطلاح اوستایی «مرغ اَشو زُشْتَ » در دنبالة مقاله ). داستانی که دمیری (ج 1، ص 227) از ابن النّجار مورخ بغدادی (578ـ643) نقل کرده است شاید بازتابی از بدبینی ایرانیان پیش از اسلام دربارة جغدان باشد: «کسری به عاملی از عاملان خود گفت : برای من بدترینِ پرندگان را شکار کن و با بدترین هیزمها بریان کن و به بدترینِ مردم بخوران . وی بومی گرفت و با ( آتش ) چوبِ خَرزَهره (دِفْلی ') بریان کرد و به یک سخن چین (ساعی ) خورانید» (خواندمیر، ج 4، ص 696ـ 697، به جای «ساعی »، «عالمِ ظالم » آورده است ). در آثار صنعتگران و هنرمندان ایرانی ، که به نمایش جانوران بسیار راغب بودند، اثری از تصویر جغد یافته نمی شود (البته بجز در تصویر صحنه هایی که جغد در آنها نقش عمده ای دارد، مثلاً در تصویرهای مربوط به «باب البوم و الغربان » در کلیله ودمنه در بعض نسخه های خطی )، و این نکته شاید دالّ بر این باشد که از نمایش پرنده ای نامیمون یا بدشگون کراهت داشتند. البته نقش جغد بر برخی از سکّه های سیمین چهار درهمی پیش از اسلام دیده می شود (رجوع کنید به > سیری در هنر ایران < ، ج 7، لوحة 126، ش A )؛ ولی ، همچنانکه هیل توضیح داده است (ج 1، ص 401)، در این سکه ها که احتمالاً در شمال شرقی ایران در روزگار استیلای اسکندر و جانشینان او (اواخر قرن چهارم ـ اوایل قرن سوم پیش از میلاد) رواج داشته است ، جغد را آتنه (الهة حکمت و نیز صناعات زنان نزد یونانیان ) بر دست دارد، و این دلیلی بر نفوذ سیاسی و هنری یونانیان در آن روزگار است ، که جغد نزد ایشان به عنوان یکی از نشانه های آن الهه عزّت و احترام داشت .

در میان اقوام سامی ، یهودیان قدیم جغد را چندان بدیُمن می پنداشتند که ، گرچه ، به گمان ایشان ، دیدنِ همة پرندگان در خواب به نیکی تعبیر می شد، اما رؤیت جغد گزارش بدی داشت . در عهد عتیق ، جغدان نماد ویرانی و مَتروکیّت اند و گوشتشان (مانند گوشت دیگر جوارح ) ناپاک و حرام است (رجوع کنید به جودائیکا ، همانجا). تازیان دورة جاهلیّت نیز خرافات و افسانه هایی دربارة جغد داشتند. مثلاً، به گزارش نویری (همانجا)، می پنداشتند که وقتی کسی می میرد یا کشته می شود، روانش به صورت پرنده ای ( که همان «صَدی '» باشد ) درمی آید و بر بالای گور او شیون می کند و از جدایی خود از کالبد او، می نالد؛ دیگر این که معتقد بودند که «هامه »ای پیوسته نزد فرزندان و بازماندگان میّت است تا بداند که پس از وی چه می گذرد و وی را از آن آگاه کند. نویری سپس می افزاید که تازیان بر این خرافات و اکاذیب بودند تا این که پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله وسلّم ، از اینها نهی کرده گفت : «لاَعدْوی ' و لاطِیَرَةَ و لاهامَةَ». به رغم این نهی ، «طِیَرَه » (فال بد به پرواز و آواز پرندگان بدیُمن چون کلاغ و بوم )، اعتقاد به وجود «صدی » و بدشگونی جغد در میان تازیان و دیگر اقوام مسلمان شده دوام داشته است ، چنانکه ، مثلاً، تَوبة بن الحُمَیِّر، شاعر عاشق پیشة مشهور عرب (مقتول در 85)، در یکی از شعرهای معروف خود که در حرمان از وصال لَیلی ' الاَخیلیّة ، شاعرة زیبای عرب ، سروده است ، به آن «صَدی »ی گورنشین اشاره می کند (رجوع کنید به نویری ، همانجا)، و لا اقل تا روزگار ابوالفرج اصفهانی (متوفی 356)، که «صدی '»ی ملازم گور توبه را باعث مرگ لیلی حکایت کرده است ، این خرافه در میان تازیان باقی بود که اگر کسی به خونخواهی مقتولی برنخیزد، جغدی از سَرِ آن مقتول درآمده چندان فریاد می کند که « اِسقونی ، اِسقونی » («به من آب دهید، به من آب دهید») تا این که انتقام خون مقتول گرفته شود (رجوع کنید به الاغانی ، ج 11، ص 244). جاحظ بَصْری (حدود 160ـ 255) نیز در کتاب الحیوان (ج 3، ص 457) می گوید که « ( دیدن بوم یا شنیدن بانگ ) بوم را اهل ری و مَرو به فال نیک می گیرند، و مردم بَصره به فال بد».

در حالی که ظاهراً شکارگری شبانة «دزدانة » جغدان سبب عمدة بداندیشی ایرانیان باستان دربارة آنان بوده است ، در ایران دورة اسلامی ، شاید به تأثیر اعتقاد تازیانِ مسلمان شده به شآمت جغدان ، ظاهراً «بدشگونی » موهوم آنان مایة بدنامیشان گشته است . به هر حال ، در ادب فارسی و فرهنگ عوام ایرانی در دورة اسلامی اشارات بسیار به بدیُمنی و نحوست و ویرانه نشینی جغد (معمولاً در تضاد با خوش یُمنی پرنده ای افسانه ای به نام همای ) رفته است ، مثلاً: «هر آن کس را که باشد راهبر بوم / نبیند جز که ویرانی بَر و بوم » (ناصرخسرو)؛ «خاقانیا، زِ گیتی چون جویی آشنایی ؟/ خواهی زِ بوم و کَرکس تو سایة همایی ؟» (خاقانی )؛ «کس نیاید به زیر سایة بوم / وَر همای از جهان شود معدوم » (سعدی ؛ برای مثالهای بیشتر رجوع کنید به دهخدا، ذیل واژه های بوم ، جغد ، همای و غیره ).

مع ذلک ، یکی از بوفدیسان ، یعنی «مرغ حق »، از تقبیح عوام یا شاعران مصون مانده است ، نخست شاید به سبب این که اصلاً گونه ای جغد دانسته نشده است (رجوع کنید به نام «شب آویز» و افسانه های آن ، که حاکی از جهل عامه در بارة ماهیت این پرنده و رفتار آن است )، و دیگر به سبب این که بانگ کوتاه ، مقطّع ، آهسته و حزین این موجود نادیده را، که با بانگ بلند، کشیده ، دلخراش ، شیون گونه ، یا ترس آور برخی دیگر از جغدان تفاوت بسیار دارد، مطابق با لفظ عربی «حَق » یا «هُو» در اصطلاح صوفیان یافته اند (از اینجاست نامهای «مرغِ حق ( گو ) » در فارسی ، «حقْ دوستَک » در افغانستان ، به گزارش ع . افغانی نویس ، ص 203، «حَقْحَقوک » در گویش کرمانجی ترکیه ، و «هُوهُوکَرَک » در مازندران ؛ دو نام اخیر به گزارش مکری ، ص 33). به این افسانة شب آویزی و حقگویی ، سپس موضوع دیگری افزوده شده است ، که این پرنده چندان به حالت سرنگون فریاد می کند تا قطره ای خون از گلویش بچکد (مثلاً رجوع کنید به معین ، ذیل چوک ). برخی از مؤلفان خواص شگرفی هم برای شباویز ذکر کرده اند. حُبَیش بن ابراهیم تفلیسی (قرن ششم ) در بیان الصناعات (ص 358، با نامِ گویا فارسی «کَتوم » ( ؟ ) ، که در دیگر مآخذ یافته نمی شود) «منافع »ی (به ادعای خود، از « کتاب حیوانات ارسطاطالیس ») برای آن نقل کرده است ، از جمله : «اگر وی را به تیغی از شَبَه بکُشند و خونش را به کسی دهند که مُعَربَد و بی ادب بُوَد، ساکن شود و هرگز عربده نکند» و «اگر سرش را به آفتاب خشک کنند و بر بازو بندند، به نزدیک بزرگان و سلاطین مقرّب و محبوب شوند». صادق هدایت (ص 135) دو روایت دربارة «مرغ حق » نقل کرده است : یکی این که وی مردی بوده که با خواهرش بر سر میراثی نزاع می کرده است ، زیرا می خواسته است که خود از آن ، دو بهره ببرد و فقط یک بهره به او بدهد؛ لذا خواهرش سرانجام قهر کرده از آنجا گریخت ، و او ( ظاهراً به نفرین خواهرش ) به صورت «مرغ حق » مسخ شد، که از آن پس ، از پشیمانی و به امید فراخواندن خواهرش ، پیوسته می گوید: «بی بی جون ، دو تا تو، یکی من » (در روایت هانری ماسه ، ج 1، ص 326، متنازعان دو خواهرند، و آن خواهر آزمند که پیرزنی بود، به صورت بومی مسخ شد، و به قول ماسه ، ازینروست که مردم لقبِ «فاطمه خانم » به بوم داده اند. به مناسبت دیگری ، ماسه ، همانجا، پانویس 1، لقب «خاله قوقومه / کوکومه » را هم برای بوم ذکر کرده است ). روایت دیگر این که مرغ حق «از مال ( یک کودک ) صغیر یک دانه گندم ( به ناحق ) خورده که در گلویش گیر کرده ، و ( لذا ) آنقدر حق حق می گوید تا از گلویش سه ( قطره ) خون بچکد» (هدایت ، همانجا).

دربارة جغد به معنای اعمّ نیز، هدایت سه خرافه نقل کرده است : «جغد گریه بکند، خوش یمن است و خنده بکند، بدیمن » (ص 130)؛ «جغد را که ببینند، باید بگویند: میمنت خانم ، خوش آمدی ، عروسی است » (همانجا)؛ و «جغد سَرِ راهِ کسی را ببُرد، ( این پیشامد برای آن کس ) بدیمن است » (ص 133). ماسه (ج 1، ص 346) خرافات دیگری هم بازگو کرده است ، مثلاً: اگر جغدی بر بام خانه ای ناله سَر دهد، ساکنان آن خانه خبر بدی خواهند شنید. اگر یک بار بانگ زند و سپس برود، ورود مسافری را اعلام می کند. اگر جغدی بر بامی یا درختی نزدیک بنشیند و فریاد کند، چنانچه در خانه بیماری باشد، فریاد آن جغد منادی مرگ است ؛ برای دفع قضا و بلا باید آیینه ای و ظرفی از نمک به سوی آن گرفت و گفت : «خوش خبر باشی !» اگر جغدی بر درختی نزدیک در بانگ زدن لجاج کند، باید کمی نان و نمک و آیینه ای به او نشان داد و گفت : «فاطمه خانم ، به حق این نان و نمک قَسَمت می دهم که برای ما خوش خبر باشی » (ماسه ، ج 1، ص 347). مکری نیز (ص 29، 30 و غیره ) وجود خرافات مشابهی را در میان مردم غرب ایران دربارة گونه ای جغد که به نامهای محلی بایَقُش / بادَقُش و غیره (همه صورتهایی از بایْقوش ترکی ) یا با لقب خاله کوکومه (در کرمانشاه ، آشتیان و غیره ) شناخته می شود، گزارش کرده است ، مثلاً: دیدار آن را برخی به فال نیک و برخی به فال بد می گیرند؛ آن را وارث خاندانهای از میان رفته و صاحب ویرانه های خانمان ایشان می دانند؛ غالباً کودکان را از سنگ پراندن یا آزار رساندن به آن نهی می کنند، که مبادا دچار نفرین آن شوند.

لقبهای مذکور در بالا، یعنی «فاطمه خانم »، «میمنت خانم »، «خاله قوقومه / کوکومه »، آشکارا حسنِ تعبیرهایی است برای تحبیب و جلب عطوفت پرنده ای مفروضاً بدشگون یا زیان آور. نظیر این تعبیرات ولی بسی قدیمتر را شاید بتوان در عبارت ندایی اوستایی -zuىta ¦a aىo g r m ، لفظاً به معنای «(ای ) مرغ محبوبِ اَشَه ( امشاسپند راستی و حق ) »، یافت ، که دو بار در وندیداد (10ـ7:17) در ارتباط با آداب دفن ناخنهای چیدة انگشتان به کار رفته است (رجوع کنید به زند اوستا ، ج 2، ص 238ـ239، و بارتولومه ، ستون 237، 259): شاید برای این که ناخنها به دست جادوگران نابکار و بدسگال نیفتد و اینان نتوانند از آن ناخنها برای آزار رساندن به صاحب آنها سوء استفاده کنند، می بایست آنها را بدقّت در زمین پنهان کرد و در موقع چال کردن آنها، می بایست آنها را به «مرغ محبوب اَشَه » وقف کرد و آرزو نمود که وی از آنها نیزه و کارد و تیر و فلاخن بسازد و این سلاحها را به ضدّ دیوان مازَنَه به کار گیرد. البته تعبیرِ «مرغ محبوبِ اَشَه » به خودی خود دلالت صریحی بر جغد ندارد، بلکه مفسّران سپسین زردشتی در دورة اسلامی در کتاب صد دَرِ نثر (دَرِ 14، «در باب ناخن چیدن »، ص 14) آن را به جغد (کوف ) تعبیر کرده اند: «و اورمزد به افزونی مرغی بیافریده است که او را اشو زشت خوانند و بهمنْ مرغ ... و کوف نیز خوانند؛ ناخن ( می ) خورد، البته باید که ( ناخن را ) ناسوده نگذارند که به سلاح جادوان به کار آید» (نیز رجوع کنید به زند اوستا ، همانجا، پانویس 13، و پور داود، بخش 1، ص 321، پانویس 10). اگر این تفسیر درست باشد، «اشو زشت » (یعنی «محبوب اَشَه ») و «بهمن مرغ » (یعنی پرندة بهمن = وهُو مَنَه ، امشاسپند پندار نیک ) تعبیرات تحبیبی مذهبی برای یک پرندة تابو ست (ولی این تفسیر ظاهراً درست نیست ، زیرا از سویی ، مؤلفان صد دَرِ نثر از پرنده ای اورمزدْ آفریده سخن می گویند در حالی که کتاب معتبرتر و اصیلتر بندهشن ، چنانکه گفته شد، بوف را از آفریده های بدکردار اهریمن دانسته است ؛ و از سوی دیگر، از نظر اساطیری ، سخت بعید می نماید که پرنده ای روزکور، عزلت گزین و «ناخن خوار» به جنگ دیوان سهمگینی برود که خودِ اورمزد از برانداختن آنان عاجز بود). مثالی واضح از نامی تحبیبی یا استرضایی برای جغد، نام آن در ترکی جنوبی است ، یعنی بای ـ /بَیْ ـ قوش لفظاً به معنای «پرندة توانگر» (رجوع کنید به د.ا.ترک ، ذیل «بی / بای »)، که اسدی طوسی (ذیل کوچ ) آن را به صورت بیغوش ذکر کرده است .

با چنان پیشینة اسرارآمیزی در خیال عوام ، شگفت نیست که بومان به پزشکی هِرمِسی و جادوگری نیز راه یافته باشند. اینک برخی از «عجایب » یا «منافع » شگرفی که شهمردان بن ابی الخیر در نزهت نامة علایی (تألیف احتمالاً در حدود 490ـ495؛ ص 137ـ 138) روایت کرده است (خلاصة آنها را دنَیسری در نَوادر التبادر ، تألیف 669، ص 234، بی ذکر مأخذ، آورده است ): « ( جغد ماده ) دوخایه نهد، یکی موی رویاند و یکی بسوزاند و بتراشد» (وی سپس طرز شناختن این دو تخم را از یکدیگر توضیح می دهد)؛ «جغد را چون بکُشند، یک چشم باز کرده ( یعنی بیدار ) دارد و یک چشم بر هم نهاده ( یعنی در خواب ) . اگر ( هر یک را ) در زیر نگین انگشتری ( کسی ) نهی ، همین فعل پدید آرد. اگر خواهی بدانی که کدام ( چشم ) بخواباند و کدام خواب بَبَرد، هر دو چشم در آب افکن : آنچه بر زِبَر آید بیخوابی را باشد و آنچه به زیر آب نشیند، خواب را»؛ «خون او با روغن بَر سَر کُنند، شپش همه بمیراند و بر روی و پیشانی و گردن خداوندِ لَقوه کُنند، منفعت کند»؛ «زهرة او با خاکستر چوب گز به وقت خواب کسی بخورد که در جامة خواب ( بول کند ) ، ( آن کس ) نیک شود»؛ «سرگین جغد بر آتش نهند ( در ) جایگاهی که زنبور بسیار باشد، همه ( زنبوران ) بروند». برخی دیگر از خواص شگرف جغد به روایت زکریای قزوینی (600ـ682) در عجائب المخلوقات (ص 271) چنین است : (چشمهای جغد) اگر شخصی آنها را به مُشک بیامیزد و با خود دارد، هر کسی که بوی اینها به مشامش رسد، محبت شدیدی به آن شخص پیدا می کند؛ (زَهره ) اکتحال آن برای رفع «ظُلمة العَین » سودمند است ؛ خوردن آمیزة آن با خاکستر چوب بلوط سنگ مثانه را خرد می کند؛ (گوشت ) اگر خشکاندة آن را در طعام بریزند و به جمعی بخورانند، در میان ایشان دشمنی واقع خواهد شد؛ (استخوان ) تدخین آن در مجمع شرابخواران باعث عربده کشیدن ایشان به یکدیگر می شود (نیز رجوع کنید به دمیری ، ج 1، ص 228؛ تفلیسی ، ص 360، حکیم مؤمن ، ص 245ـ246).

نه فقط بسیاری از آدمیان در سراسر جهان بومان را مبغوض می دارند بلکه بسیاری از پرندگان نیز، بویژه زاغ / کلاغ (در عربی ، غُراب ، جمع آن ، غِربان )، به سبب شکارگری شبیخون آسای آنان و بانگهای هراس انگیز برخی از آنان در سکوت و آرامش شب ، از آنان می هراسند و آنان را دشمن می دارند. تخیّل آدمیان این ارتباط طبیعی را به «دشمنی قدیم و کینة دیرینه میان بوم و کلاغ » ( کلیله و دمنه ، ترجمة بخاری ، ص 176) تعبیر کرده است . شاید کهنترین گزارش تخیّلی از منشأ این تضاد زاغان و بومان روایتی باشد که در پنچاتنترا (مجموعة معروف داستانهای باستانی هندی دربارة جانوران که احتمالاً میان 100 پیش از میلاد و 500 پس از میلاد تألیف شده ) آمده است (ترجمة انگلیسی رایدر از متن سانسکریت ، فصل 3: «کلاغها و جغدها»، ص 251ـ326) که خلاصة آن چنین است : وقتی پرندگان برای گزینش شاه جدیدی برای خود انجمن کردند، به اتفاق آرا، جغد را برگزیدند، زیرا «ظاهری موقر و احترام انگیز داشت ». سپس وقتی که مشغول تهیة جشن بزرگی برای برگزاری مراسم سلطنت جغد بودند، کلاغی «کسی نمی داند از کجا» پیدا شد. حاضران ، که کلاغ را «زیرکترین پرندگان » می دانستند، نظر او را هم پرسیدند. کلاغ آنان را از این گزینش منصرف کرد و دلیل آورد که جغد «زشت ...، روز کور...، درنده خو، بیرحم ، سودایی مزاج ...» است . در نتیجه ، مرغان آیین پادشاهی را برگزار نکردند، و پراکنده شدند. جغد سخت آزرده خاطر گشت و کینة زوال ناپذیر کلاغان را به دل گرفت . این داستان با دگرگونیها و اضافاتی در ترجمة عربی ابن مقفع از متن پهلوی ، کلیلة و دمنة ، «باب البوم و الغربان » (ص 255ـ291) آمده است ، با این تفاوت که در متن عربی کُلَنگان (الکَراکی ) ـ و نه همة پرندگان ـ می خواهند شاهی برای خود برگزینند؛ نیز رجوع کنید به «داستان کلاغان و بومان » در داستانهای بیدپای (کلیله و دمنه ، ترجمة بخاری ، ص 175ـ203) که نزدیکترین ترجمة فارسی به متن ابن مقفع است . در این ترجمه ، باز پرندگان اند که در طلب پادشاهی هستند، و کلاغ جغد را به «زشتی ، کم خردی ، زودخشمی ، سنگدلی ، برجای ـ ماندگی ، روزکوری ، بداندیشی ، سراندرونی » و غیره متهم می کند (ص 181). فردوسی در حکایت دورة پادشاهی خسرو پرویز می گوید که خسرو در پیامی که برای قیصر روم فرستاد به این نکته اشاره کرد: «سزد گر بپرسی ز دانای روم / که این بد ( یعنی حالت قدیمی جنگ و کشمکش میان ایران و روم ) زِ زاغ آمده ست اَر زِ بوم » (ج 9، ص 82، بیت 1236).

در خوابگزاری نیز بازتابی از هیبت بوم در دل آدمیان و مرغان می یابیم . به روایت دمیری (ج 1، ص 228) «جغد در رؤیا دلالت دارد بر دزدی مکار یا، به قولی ، پادشاهی مهیب که زهرة رعیت از هیبت او بترکد، و بر دلیری و ناترسی » (برای تعبیر مشروحتر رجوع کنید به نابلسی ، ج 1، ص 58ـ59).


منابع :
(1) علی بن حسین ابو الفرج اصفهانی ، کتاب الاغانی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(2) علی بن احمد اسدی ، لغت فرس ، چاپ عباس اقبال ، تهران 1319 ش ؛
(3) درک ا. اسکات ، حسین مروج همدانی ، و علی ادهمی میرحسینی ، پرندگان ایران ، تهران 1354 ش ؛
(4) عبدالله افغانی نویس ، لغات عامیانة فارسی افغانستان ، کابل 1340 ش ؛
(5) محمد حسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمد معین ، تهران 1361 ش ؛
(6) ابراهیم پور داود، فرهنگ ایران باستان ، بخش 1، تهران 1356 ش ؛
(7) حبیش بن ابراهیم تفلیسی ، بیان الصناعات ، چاپ ایرج افشار، فرهنگ ایران زمین ، ج 5 (1336 ش )؛
(8) عمرو بن بحر جاحظ ، کتاب الحیوان ، چاپ عبد السلام محمد هارون ، بیروت 1388/1969؛
(9) تیمور بن حسنعلی حسام الدوله ، بازنامة ناصری ، تهران 1285؛
(10) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن ، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ( تاریخ مقدمه 1402 ) ؛
(11) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1362 ش ؛
(12) محمد بن موسی دمیری ، حیاة الحیوان الکبری ، قاهره 1390/1970، چاپ افست قم 1364 ش ؛
(13) محمد بن ایوب دنیسری ، نوادر التبادر لتحفة البهادر ، چاپ محمد تقی دانش پژوه و ایرج افشار، تهران ( تاریخ مقدمه 1350 ش ) ؛
(14) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران 1325ـ1359 ش ؛
(15) سایمون جرویس رید، فهرست پیشنهادی اسامی پرندگان ایران ، تهران 1337 ش ؛
(16) شهمردان رازی ، نزهت نامة علایی ، چاپ فرهنگ جهانپور، تهران 1362 ش ؛
(17) صد دَرِ نثر و صد در بندهش ، چاپ ب . ن . دهابهار، بمبئی 1909؛
(18) ادوار غالب ، الموسوعة فی علوم الطبیعة ، بیروت 1965ـ1966؛
(19) ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامة فردوسی ، متن انتقادی ، مسکو 1963ـ1971؛
(20) زکریابن محمد قزوینی ، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، قاهره 1390/ 1970، چاپ افست قم 1364 ش ؛
(21) یعقوب بن احمد کردی نیشابوری ، کتاب البلغة : فرهنگ عربی و فارسی ، چاپ مجتبی مینوی و فیروز حریرچی ، تهران 1355 ش ؛
(22) کلیلة و دمنة ، ترجمة ابن مقفع ، چاپ منفلوطی ، بیروت ?( 1966 ) ؛
(23) همان ، ترجمة محمد بن عبد الله بخاری : داستانهای بیدپای ، چاپ پرویز ناتل خانلری و محمد روشن ، تهران 1361 ش ؛
(24) هانری ماسه ، معتقدات و آداب ایرانی ، ترجمة مهدی روشن ضمیر، تبریز 1355ـ1357 ش ؛
(25) محمد معین ، فرهنگ فارسی ، تهران 1363 ش ؛
(26) محمد مکری ، فرهنگ نامهای پرندگان در لهجه های غرب ایران : لهجه های کردی ، تهران 1361 ش ؛
(27) عبد الغنی نابلسی ، تعطیر الانام فی تعبیر المنام ، قاهره ( بی تا. ) ، چاپ افست قم ، ( بی تا. ) ؛
(28) علی بن احمد نسوی ، بازنامه ، چاپ علی غروی ، تهران 1354 ش ؛
(29) احمد بن عبدالوهاب نویری ، نهایة الارب فی فنون الادب ، قاهره ( بی تا. ) ؛
(30) صادق هدایت ، نیرنگستان ، تهران 1334 ش ؛


(31) Edward Balfour, The cyclopaedia of India and of Eastern and Southern Asia... , vol. 3, London 1885, repr., Graz 1968;
(32) Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch , Strassburg 1904, repr., Berlin 1961;
(33) Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982, s.v. "Owl" (by Jehuda Feliks);
(34) G. F. Hill, "The coinage of the ancient Persians", in A survey of Persian art , ed. Arthur Upham Pope, vol. 1, Tehran 1977;
(35) F. Hدe and R. D. E ¨tchإcopar, Les oiseaux du Proche et du Moyen Orient ... , Paris 1970;
(36) I A , s.v. "Bay" (by Fahir I z);
(37) Edward William Lane, An Arabic-English lexicon , Cambridge 1984;
(38) Pa•c §atantra , tr. A. W. Ryder, Bomby and Calcutta 1949;
(39) Zand-a ¦ka ¦s i ¦h: Iranian or greater Bundahis §n , transliteration and English translation by B. T. Anklesaria, Bombay 1956;
(40) Le Zand- Avesta: traduction nouvelle avec commentaire historique et philologique , par James Darmesteter, Paris 1892-1893, repr. 1960.

/ هوشنگ اعلم /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 2113
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست