responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1911

 

بنوجَهیر ، نام چند تن از افراد خاندانی که در زمان خلافت مقتدی (467ـ487)، مستظهر و (487ـ512) مسترشد (512 ـ 529) عباسی منصب وزارت داشته اند. دربارة اصل و نسب و خاستگاه این خاندان ، اقوال گوناگونی وجود دارد؛ به نوشتة ابن خلکان ، خاستگاه آنان موصل (ج 5، ص 127) و به عقیدة سمعانی ، اصل آنان از ترکان بغداد بوده است (ج 2، ص 135).

1) ابونصر محمدبن محمدبن جهیر موصلی ثعلبی (398ـ 483) در موصل به دنیا آمد (ابن فوطی ، ج 4، قسم 3، ص 364). از مراحل زندگی وی پیش از زمانی که به خدمت برکة بن مقلّد درآمد تا برادرش قرواش را دستگیر و زندانی کند (ابن اثیر، ج 10، ص 182) آگاهی نداریم . از این زمان به بعد، از وی با القاب الوزیرالاکمل ، فخرالدین ، مؤیدالدین و فخرالدوله یاد شده است (ابن خلکان ، همانجا؛ ذهبی ، ج 18، ص 608).

حدود 442، در زمان برکه ، به عنوان سفیر، نزد امپراتور روم رفت ، پس از آن مورد خشم قریش بن بدران قرار گرفت و از بیم جان ، از موصل به حلب رفت و به وزارت معزالدوله ابوثمال بن صالح ، امیر بنی مرداس ، رسید (ابن اثیر، همانجا). اما به نوشتة ذهبی (همانجا) و ابن خلکان (همانجا)، در آنجا ناظر دیوان شد، سپس برکنار گردید و به آمِد رفت . پس از چندی وزیر نصرالدوله احمدبن مروان کردی ، حاکم مَیّافارقین و آمِد، شد و امری نافذ یافت . پس از مرگ نصرالدوله ، موردتوجه پسر او نظام الدین قرار گرفت و امور دولت وی را سامان داد. آنگاه به بغداد رفت و با خلیفه القائم مکاتبه کرد و اموالی برای این کار صرف کرد تا آنکه نقیب النقبای ابوالفوارس ، طرادبن محمد زینبی ، به دیدار وی رفت و موافقت خود را با درخواستش اعلام کرد. ابن جهیر در 454، در بغداد به جای ابوالغنائم بن دارِسْت به وزارت رسید (رجوع کنید به عمادالدین کاتب ، 1400، ص 25ـ26؛ یوسف ابن جوزی ، ص 249ـ250).

وی در دورة وزارت خود توانست با نزدیک شدن به الب ارسلان سلجوقی (حک : 455ـ 465) و وزیرش نظام الملک ، قدرتی به دست آورد و با امپراتور روم مناسباتی ایجاد کند، و همچنین امرای عاصی اطراف عراق را مطیع گرداند (یوسف ابن جوزی ، ص 122، 250؛ ابن طقطقی ، ص 340).

فخرالدوله در ذیقعدة 460 از وزارت خلع شد. علت خلع او را انجام ندادن برخی تعهدات ، بی توجهی و بی احترامی به فرمانهای خلیفه ، مکاتبه با الب ارسلان و تقاضای خلعت از او بدون اجازه و اطلاع خلیفه ، و اظهار وفاداری به فاطمیان در نامه ای که از سوی عفیف خادم به مصریان نوشته بود، دانسته اند (یوسف ابن جوزی ، ص 250ـ254؛ ابن اثیر، ج 10، ص 57؛ ابن فوطی ، ج 4، قسم 3، ص 363). این عزل دیری نپایید؛ زیرا فشار الب ارسلان بر خلیفه در برابر انتخاب وزیر دیگر، ابویعلی حسین بن محمد همدانی روذراوری ، سبب شد تا خلیفه فخرالدوله را در صفر 461 به بغداد فراخواند و بار دیگر به وزارت نشاند (ابن اثیر، ج 10، ص 57 ـ58؛ یوسف ابن جوزی ، ص 254ـ 255). پس از مرگ خلیفه القائم (467) ولیعهد او مقتدی به جای وی نشست و به وصیت القائم فخرالدوله را در سمت وزارت ابقا کرد (ابن اثیر، ج 10، ص 97؛ رجوع کنید به ابن عمرانی ، ص 201).

در 469، به سبب بالا گرفتن اختلاف میان حنبلیان و شافعیان ، اوضاع بغداد آشفته شد، و تحریک بر ضد شافعیان را به فخرالدوله نسبت دادند. نظام الملک در 471 در نامه ای به خلیفه ، خواستار عزل فخرالدوله شد و دستور دستگیری خاندان بنوجهیر و یارانشان را داد (عمادالدین کاتب ، 1400، ص 55؛ ابن اثیر، ج 10، ص 104ـ 105، 109ـ111؛ یوسف ابن جوزی ، ص 186ـ191). فخرالدوله با اطلاع از سوءقصد سعدالدوله گوهرآیین ، شحنة عراق ، نسبت به جان خود، استعفا کرد و خانه نشین شد. ولی عمیدالدوله ، پسر فخرالدوله ، برای وساطت نزد نظام الملک رفت ، در نتیجه نظام الملک نوة دختری خود را به ازدواج عمیدالدوله درآورد و بعداً از خلیفه خواست تا از گناه بنوجهیر درگذرد. ازینرو مقتدی به درخواست نظام الملک ، در صفر 472 عمیدالدوله را وزیر خواند و فخرالدوله نیز از خانه نشینی درآمد و بدینگونه قدرت مجددی به این خاندان داده شد (یوسف ابن جوزی ، ص 195، 197، 199؛ قس عمادالدین کاتب ، 1400، ص 55). فخرالدوله دو سال بعد، با هدایای بسیار به امر خلیفه به خواستگاری دختر ملکشاه برای خلیفه رفت (عمادالدین کاتب ، 1400، ص 72ـ73). پس از آن ، فخرالدوله مجدداً مناسبات صمیمانه ای با مقتدی ، ملکشاه و نظام الملک برقرار کرد. او در صفر 476، پس از عزل فرزندش ، عمیدالدوله ، از وزارت خلیفه به درخواست ملکشاه و وزیر او همراه با خانواده اش به اصفهان نزد ملکشاه رفت و مورداحترام قرار گرفت . سلطان سلجوقی در جمادی الاولی 476، حکومت دیار بکر را به او واگذار کرد و به همراه سپاهی به آنجا گسیل داشت تا بنی مروان را از آن ناحیه براند، خطبه و سکه به نام خود کند و سالانه مبلغی برای خلیفه بفرستد (ابن اثیر، ج 10، ص 129؛ یوسف ابن جوزی ، ص 223ـ224). ملکشاه در 477 اُرتُق را با سپاهی دیگر برای کمک به فخرالدوله به آمِد فرستاد (ابن اثیر، ج 10، ص 134؛ یوسف ابن جوزی ، ص 227).

ابوالمظفر منصور مروانی ، امیر دیار بکر، پس از اطلاع از حرکت فخرالدوله ، با امیر موصل و حلب شرف الدوله مسلم بن قریش همدست شد و با هم به طرف آمِد رفتند. فخرالدوله پس از اطلاع از این اتحاد، از جنگ منصرف شد ولی درگیری میان دو سپاه در ربیع الاول 477 سبب فرار شرف الدوله به جانب آمِد شد. فخرالدوله آمِد را محاصره کرد و شرف الدوله برای رهایی به ارتق پیشنهاد پرداخت مالِ بسیاری نمود و توانست از محاصره فرار کند و به رَقّه رود (یوسف ابن جوزی ، ص 226ـ228).

سپس فخرالدوله از ارتق جدا شد و به سوی میّافارقین راند، اما از محاصرة آنجا نتیجه ای نگرفت و به خِلاط رفت (ابن اثیر، ج 10، ص 134ـ135). او در 478 با فرستادن پسر خود، زعیم الرؤسا ابوالقاسم ، بار دیگر آمِد را محاصره ، و در همین سال شهر را تصرف کرد (ابن اثیر، ج 10، ص 143) و ابوالقاسم را در آمِد گذاشت و خود به میّافارقین حمله کرد و توانست با کمک و حمایتِ سعدالدوله گوهرآیین ، آن ناحیه را تصرف کند و بر اموال بنی مروان دست اندازد؛ سپس به بغداد رفت و از آنجا به جزیره ابن عمر حمله کرد و با تصرف آن ناحیه ، حکومت بنی مروان را از آنجا برچید (ابن اثیر، ج 10، ص 144)، و برای ادارة امور دیار بکر به آن ناحیه رفت .

چندی بعد، ابوالفتح علی عمید بلخی از سوی ملکشاه مأمور رسیدگی به اموال و دارایی ناحیة دیار بکر شد. وی پس از بازگشت ، در گزارش خود به ملکشاه از بخششهای فخرالدوله پرده برداشت (ابن فوطی ، ج 4، قسم 2، ص 932ـ939).

دربارة شخصیت فخرالدوله روایات گوناگونی آورده شده است . او را از رجال دانشمند دانسته اند (ابن طقطقی ، ص 339؛ ذهبی ، ج 18، ص 609). بخششهای او به مردم سبب شد تا ابومنصور صَردَر در اشعارش او را ستایش کند (ابن خلکان ، ج 5، ص 128ـ131).

2) ابومنصور محمدبن محمدبن محمدبن جهیر ، عمیدالدوله (435ـ493). از زندگانی او تا 454 اطلاعی در دست نیست ؛ در این سال به بغداد رفت و توانست با خلیفه القائم مناسبات صمیمانه ای ایجاد کند و به عنوان فرستادة وی نزد الب ارسلان رود. او در مدت اقامتش در آنجا با دختر نظام الملک ازدواج کرد (462) و پس از بازگشت به بغداد مورد لطف خلیفه قرار گرفت . خلیفه سرپرستی اقطاعات و رسیدگی به گزارشها را برعهدة او گذاشت (عمادالدین کاتب ، 1375، ج 1، ص 88؛ همو، 1400، ص 37).

عمیدالدوله بار دیگر در 464، به عنوان نمایندة خلیفه القائم برای رسمیت دادن به ولیعهدی ملکشاه ، نزد الب ارسلان رفت و در مدت اقامتش در آنجا، دختر الب ارسلان را برای پسر خلیفه مقتدی خواستگاری کرد (ابن اثیر، ج 10، ص 70ـ71). وی در رمضان 467، در زمانی که مقتدی به خلافت رسید، از سوی خلیفه برای گرفتن بیعت نزد ملکشاه رفت (همان ، ج 10، ص 97).

عمیدالدوله توانست پیوندی استوار میان خود و نظام الملک و دستگاه حکومت سلجوقی ایجاد کند. در زمانی که پدرش (فخرالدوله ) از وزارت عزل شده بود، او در جلب رضایت سلطان و وزیرش کوشید، اما به فرمان خلیفه خانه نشین شد (رجوع کنید به عمادالدین کاتب ، 1375، ج 1، ص 89؛ ابن اثیر، ج 10، ص 110؛ یوسف ابن جوزی ، ص 172). با وجود این ، نظام الملک در نامه ای از خلیفه خواست تا او را دوباره به کار برگرداند، و خلیفه در صفر 472 عمیدالدوله را به وزارت نشاند (ابن اثیر، ج 10، ص 111؛ یوسف ابن جوزی ، ص 199). در 476 بار دیگر عمیدالدوله از وزارت عزل شد، و ملکشاه و وزیرش در نامه ای از خلیفه خواستند تا خاندان بنوجهیر را نزد آنان فرستد. همچنین در نامه ای ، عمیدالدوله و پدرش را نزد خود خواند، و با رفتن خاندان بنوجهیر به اصفهان ، ادارة دیار بکر برعهدة فخرالدوله گذارده شد (ابن اثیر، ج 10، ص 129؛ یوسف ابن جوزی ، ص 223).

در 477، پس از رهایی شرف الدوله از محاصرة آمِد، سلطان سلجوقی عمیدالدوله را مأمور نبرد جزیره و دستگیری شرف الدوله ساخت . وی پس از اطلاع از فرار شرف الدوله ، به سمت موصل حرکت کرد و در نامه ای تصرف آنجا را با حضور سلطان امکان پذیر دانست . ازینرو آقسُنقُر قسیم الدوله به یاری او گسیل شد و ارتق بیگ نیز به امر سلطان به او پیوست . او اهالی شهر را به اطاعت از سلطان فراخواند و پس از آن شهر به تصرف درآمد (ابن اثیر، ج 10، ص 136؛ قس یوسف ابن جوزی ، ص 228).

عمیدالدوله در ذیحجة 484 زمانی که ظهیرالدین روذراوری از وزارت خلع شد، به وزارت بغداد رسید (ابن اثیر، ج 10، ص 186ـ187). به گفتة ابن اثیر (ج 10، ص 294) عمیدالدوله در 493، در زمان بَرکیارُق * ، به سبب اموالی که وی و پدرش در زمان ملکشاه از دیار بکر و موصل به دست آورده بودند بازداشت شد، اما با پرداخت 000 ، 160 دینار رهایی یافت .

اختلافات میان برکیارق و برادرش محمد که به شکست برکیارق انجامید، سبب گردید تا مؤیدالدوله وزیر سلطان محمد توسط وزیر برکیارق ، عزل عمیدالدوله را از خلیفه مستظهر بخواهد (ابن اثیر، ج 10، ص 230، 298ـ299). عمیدالدوله می کوشید وزیر برکیارق را از میان ببرد، اما موفق نشد. ازینرو در رمضان 493 از سمت خود عزل ، و اموالش مصادره شد و به همراه برادرانش به زندان افتاد و در 16 شوال همان سال در زندان درگذشت (ابن اثیر، ج 10، ص 298ـ299). در منابع از او به عنوان شخصی متکبر (عبدالرحمان ابن جوزی ، ج 17، ص 59ـ60) بخشنده و بردبار یاد کرده اند (رجوع کنید به ابن اثیر، ج 10، ص 299).

عمیدالدوله نزد مشایخ زمان خود حدیث فراگرفته بود، و صَردَر در قصیده ای او را ستوده است (عبدالرحمان ابن جوزی ، همانجا؛
ابن خلکان ، ج 5، ص 132ـ133).

3) ابوالقاسم علی بن محمدبن محمدبن جهیر (متوفی 508). ابوالقاسم برادر عمیدالدوله به ریاست دیوان زمام ، مرکز نگهداری دفاتر محاسبات دخل وخرج ، منصوب شد و عمیدالرؤسا (زعیم الرؤسا) لقب یافت . در زمان مقتدی ، تا پیش از اینکه همراه خانواده اش نزد ملکشاه رود، در سمت خود باقی بود و در 478 هنگام رفتن فخرالدوله به دیار بکر از سوی او به آمِد رفت و با ویران کردن باغها و کشتزارهای اطراف شهر سبب شد تا قحط و گرسنگی بر شهر مسلط شود (عبدالرحمان ابن جوزی ، ج 17، ص 141؛
عمادالدین کاتب ، 1400، ص 36؛
ابن اثیر، ج 10، ص 143). با تسلیم شدن شهر آمِد، از سوی پدر مأمور گردآوری اموال بنی مروان شد و در رمضان همان سال با اموال بنی مروان به بغداد، و سپس به اصفهان نزد ملکشاه رفت (یوسف ابن جوزی ، ص 235ـ237؛
قس ابن اثیر، ج 10، ص 143ـ144).

از این زمان تا مرگ برادرش ، عمیدالدوله ، اطلاعی از زندگی او در دست نیست ، ولی با توجه به گفتة ابن اثیر، احتمالاً همراه برادرش به بغداد رفته (ج 10، ص 298ـ299؛
ابن خلکان ، ج 5، ص 133) و در آنجا زندانی شده است (ناصرالدین منشی کرمانی ، ص 30؛
عقیلی ، ص 142).

ابوالقاسم در 494، از زندان رها شد، و چون اجازة خروج از بغداد نداشت با حیله از آنجا گریخت و به حله نزد سیف الدوله صدقة بن مزید رفت (ابن اثیر، ج 10، ص 325ـ326). مستظهر در رمضان 499 او را وزیر خود کرد (عقیلی ؛
ناصرالدین منشی کرمانی ، همانجاها) و به او لقب نظام الدین (یا قوام الدین ) داد (ابن اثیر، ج 10، ص 366؛
ابن خلکان ، ج 5، ص 134) و پس از آن لقب او را به مُجیرالدین تغییر داد (ناصرالدین منشی کرمانی ، همانجا).

ابوالقاسم در صفر 500 از سمت خود عزل شد. او به خانة سیف الدوله صدقه در بغداد پناه برد و بعداً سیف الدوله او را نزد خود به حله برد؛
این امر سبب شد تا خلیفه دستور ویران کردن خانة ابوالقاسم را دهد. در 503، پس از عزل ابوالمعالی هبة الله بن محمدبن مطلّب ، بار دیگر ابوالقاسم به وزارت رسید (ابن اثیر، ج 10، ص 438، 478). از این پس تا زمان مرگ او در 508 (عبدالرحمان ابن جوزی ، ج 17، ص 142) اطلاعی از وی در دست نیست .

4) ابونصر مظفربن علی بن محمدبن محمدبن جهیر (متوفی 549). از زندگی او تنها از زمان خلیفه مسترشد و راشد اطلاعاتی بر جای مانده است . وی سمت استاداریه (مسئول اخذ اموال ) خلیفة مسترشد را عهده دار شد (عبدالرحمان ابن جوزی ، ج 18، ص 100؛
ذهبی ، ج 20، ص 283) و آنگاه هفت سال وزارت مقتفی را داشت و در 542 عزل شد. ابونصر در ذیحجة 549 در شصت و اندسالگی درگذشت (ذهبی ، همانجا).


منابع :
(1) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1385ـ1386/ 1965ـ1966؛
(2) عبدالرحمان بن علی ابن جوزی ، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم ، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/ 1992؛
(3) یوسف بن قزاوغلی ابن جوزی ، مراة الزّمان فی تاریخ الاعیان ، چاپ علی سویم ، آنکارا 1968؛
(4) ابن خلّکان ، وفیات الاعیان ، چاپ احسان عباس ، قم 1364 ش ؛
(5) ابن طقطقی ، الفخری فی الا´داب السلطانیّه و الدول اسلامیّه ، گریفزولت 1858؛
(6) ابن عمرانی ، الاءنباء فی تاریخ الخلفاء ، چاپ قاسم سامرائی ، لیدن 1973؛
(7) ابن فوطی ، تلخیص مجمع الا´داب فی معجم الألقاب ، چاپ مصطفی جواد، دمشق 1965؛
(8) محمدبن احمد ذهبی ، سیر اعلام النّبلاء ، ج 18 و 20، چاپ شعیب الارنؤوط و محمد نعیم عرقسوسی ، بیروت 1406/1986؛
(9) عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، چاپ عبدالله عمر بارودی ، بیروت 1408/ 1988؛
(10) حاجی بن نظام عقیلی ، آثار الوزراء ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، تهران 1364 ش ؛
(11) محمدبن محمد عمادالدین کاتب ، تاریخ دولة آل سلجوق ، تلخیص فتح بن علی بنداری ، بیروت 1400/1980؛
(12) همو، خریدة القصر و جریدة العصر ، قسم عراقی ، جزء 1، چاپ جمیل سعید، عراق 1375/1955؛
(13) ناصرالدین منشی کرمانی ، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، تهران 1364 ش .

/ علیرضا علاءالدینی /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1911
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست