responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1712

 

بَلْعَمی ، شهرت دو وزیر دورة سامانی به نامهای ابوالفضل محمدبن عبیدالله (عبدالله ) و پسر وی ، ابوعلی محمدبن محمد بلعمی ، در قرن چهارم . در وجه تسمیة بلعمی دو روایت هست ؛ به نوشتة برخی منابع (ابن ماکولا، ج 7، ص 278؛
به پیروی از او سمعانی ، ج 1، ص 391؛
یاقوت حموی ، ج 1، ص 722) هنگام حملة مَسْلَمَة بن عَبدالمَلِک (متوفی 120) به روم (آسیای صغیر)، نیای خاندان بلعمی ، رجاءبن معبد تَمیمی ، که از ملازمان مسلمة بن عبدالملک بود، پس از فتح آن دیار در محلی به نام بَلْعم ساکن شد و بلعمی منسوب به آنجاست . اما سمعانی (همانجا) روایت دیگری نیز از ابوالعباس مَعدانی فقیه (متوفی 375) نقل می کند که براساس آن ، بهاربن خالدبن مغیث ، نیای این خاندان ، از همراهان قُتَیْبة بن مُسلم (متوفی 96)، سردار عرب و والی خراسان (حک : 86 ـ96)، بوده که در لشکرکشی او به مرو، در قریة بَلاشگِرد و در محلی به نام بَلْعَمان سکونت گزیده ؛
و نسبت بلعمی به این محل است .

1) ابوالفضل محمدبن عُبیدالله (عبدالله ) بلعمی ، مشهور به بلعمی کبیر (متوفی 329)، وزیر نصربن احمد سامانی (حک : 301ـ302) که ظاهراً از زمان اسماعیل بن احمد (حک : 279ـ293) از نزدیکان امیراسماعیل بوده است (ابن اثیر، ج 6، ص 4)، هر چند که برخی منابع او را وزیر اسماعیل بن احمد دانسته اند (ابن ماکولا، همانجا؛
به پیروی از او، سمعانی ، ج 1، ص 392؛
خواندمیر، ص 108؛
ناصرالدین منشی کرمانی ، ص 35). تنها مورخی که وی را وزیر احمدبن اسماعیل (حک : 295ـ301) دانسته ابن اسفندیار (ج 1، ص 266) است که در درستی گفته اش تردید هست ، زیرا تا اواخر سلطنت احمدبن اسماعیل ، ابوعبدالله محمدبن احمد جیهانی ، عهده دار وزارت بوده است و در آغاز سلطنت نصربن احمد، که در آن زمان هشت ساله بوده ، هنوز هم مقام وزارت داشته (گردیزی ، ص 330؛
نرشخی ، ص 129) و پس از وی شغل وزارت از 310 تا 326 به ابوالفضل بلعمی واگذار شده است .

به هر حال ، اگر هم ابوالفضل وزیر اسماعیل یا احمد سامانی بوده باشد، آگاهی ما از وزارت او هیچ یا بسیار ناچیز است و فقط در دورة نصربن احمد سامانی است که ابوالفضل بلعمی به عنوان وزیری با تدبیر و کفایت مطرح می شود. او هنگامی متصدی این مقام شد که خراسان و ماوراءالنهر دستخوش آشوب و شورش بود و حکومتهای دست نشانده در گرگان ، طبرستان و سیستان با داعیة خودمختاری بر سامانیان می شوریدند. نخستین بار که نام ابوالفضل بلعمی در تاریخ این دوره به چشم می خورد در 306 است . در این سال ، منصوربن اسحاق بن احمد (شاهزادة سامانی و حاکم سیستان در 299) به همراهی حسین بن علی مَرْوَزی ـ سردار سپاه و یکی از داعیان اسماعیلیان (نظام الملک ، ص 287) ـ بر نصر شوریدند، اما این شورش به شکست انجامید و حسین بن علی به زندان افتاد که پس از چندی با شفاعت بلعمی از زندان آزاد شد و به این مناسبت شعری برای بلعمی سرود (ثعالبی ، ج 4، ص 97)؛
هر چند که به گفتة ابن اثیر (ج 6، ص 149) حسین با شفاعت جیهانی آزاد شده بود.

او نه تنها وزیر کاردانی بود بلکه در جنگهای سامانیان با دشمنانشان نیز، شخصاً شرکت کرد، و در 308، در جنگی به سرداری حَمُویة بن علی با لیلی بن نعمان دیلمی ، شرکت داشت (گردیزی ، ص 192؛
ابن اثیر، ج 6، ص 167). سپس در 310، به همراهی سیمجور دواتی ، به فرمان نصربن احمد، به جنگ با ماکان بن کاکی (متوفی 329)، رفت . چون این جنگ به درازا کشید، آنان با ماکان از درِ صلح درآمدند و طوری وانمود کردند که ماکان شکست خورده و از استرآباد فرار کرده است ، اما پنهانی با وی قرار گذاشتند که پس از عزیمت آنان ، ماکان به همانجا بازگردد (ابن اثیر، ج 6، ص 170). در 317، ابوالفضل در دفع شورشی بر ضد نصربن احمد سهم بسزایی داشت ، بدین قرار که در غیاب امیر سامانی از بخارا آشپزی به نام ابوبکر خباز، برادران نصربن احمد به نامهای ابراهیم و یحیی و منصور را از کهندژ بخارا آزاد کرد، و آنان به یاری دیگر زندانیان آزادشده و گروهی از لشکریان ، قصر نصر را تاراج کردند و در شهر شورشی بزرگ به وجود آوردند و بخارا را گرفتند (نرشخی ، ص 130ـ 131؛
گردیزی ، ص 335؛
ابن اثیر، ج 6، ص 205). چون نصر از این ماجرا آگاه شد، عزم بخارا کرد، اما ابوبکر به همراهی پسر حسین بن علی مَروَزی و گروهی به لب جیحون رفت تا از بازگشت امیر جلوگیری کند. در این هنگام ، ابوالفضل نامه ای به پسر حسین نوشت و ظاهراً او را به همکاری با دربار ترغیب کرد که پسر حسین ، پس از آگاهیِ از مضمون آن ، ابوبکر را دستگیر کرد، و امیر به بخارا بازگشت و شورش به پایان رسید (گردیزی ، ص 335ـ336).

در 322 هنگام لشکرکشی مرداویج به گرگان ، حاکم آنجا، ابوبکر محمدبن مظفر، شهر را رها کرد و به نیشابور رفت . نصربن احمد، لشکری به مقابله با مرداویج فرستاد که بلعمی نیز همراه این لشکریان بود و در نامه ای به مطرف بن محمد، وزیر مرداویج ، او را تطمیع کرد، و مطرف تعهد نمود که لشکریان مرداویج را از گرگان دور سازد. اما مرداویج آگاه شد و مطرف را کشت (همان ، ص 194) و در نامه ای دیگر به مرداویج از او خواست که خراجی بپردازد و از گرگان به ری بازگردد. بدین ترتیب ، غائله پایان یافت (ابن اثیر، ج 6، ص 229ـ230). بلعمی همچنین از نصربن احمد برای ابوعلی محمدبن الیاس ، که پس از شورش برادران نصربن احمد حکومتِ کرمان را داشت ، شفاعت و او را از زندان آزاد کرد (همان ، ج 6، ص 236).

بلعمی ادب دوست و هنرپرور بود و به رودکی توجه خاصی داشت ، تا جایی که رودکی به خواهش او و دستور نصربن احمد کلیله و دمنه را به نظم درآورد. بلعمی ممدوح رودکی بود (نفیسی ، ص 314ـ315، 425 به بعد)، ناصرخسرو (ص 458، بیت 12) و عنصرالمعالی (ص 221ـ222) نیز فضل و درایت و کاردانی بلعمی را ستوده اند. وی راوی حدیث و از اصحاب محمدبن نصر مروزی بوده (سبکی ، ج 3، ص 188) و از علمای اهل حدیث آن دوره مانند محمدبن جابر، محمد حاتم بن المظفر و ابوالموجه محمدبن عمرو حدیث شنیده است (سمعانی ، ج 1، ص 392) و ذهبی (ج 15، ص 292) او را امام فقیه نامیده و دو کتاب تلقیح البلاغة و المقالات را به او نسبت داده است . اصطخری (ص 260، 307) از خانه های او در مرو و از دروازه ای در بخارا، که به نام او «باب الشیخ الجلیل » خوانده بودند، یاد کرده است .

از 322 تا 329 اطلاع چندانی از زندگی بلعمی موجود نیست ، به نوشتة ابن اثیر (ج 6، ص 282) وی در 326 از وزارت معزول شد. علت عزل وی همانند نحوة مرگش چندان روشن نیست ، زیرا که سال 329، در تاریخ سامانیان سالی پرآشوب بود و بسیاری از نزدیکان نصر، از جمله بلعمی ، در این سال از بین رفتند. نفیسی (ص 404) بر آن است که بلعمی به دلیل گرایشهای باطنی کشته شده ، اما درستی این نظر مسلم نیست ؛
زیرا اگر بلعمی با اندیشه های باطنی نصر همساز بود، در 326، ناگزیر به کناره گیری از وزارت یا خلع از آن نمی شد. به روایت خواندمیر (ص 108) و ناصرالدین منشی کرمانی (ص 35) مرگ او نیز به دلیل سعایت خُمارتَکین بوده است ، و برخی مورخان بر کشته شدن وی تأکید دارند، زیرا گذشته از پریشانیها و ناآرامیهای دربار نصر، بلعمی نیز همچون دوستش رودکی در زمرة آن دسته از یاران نصر بوده که به دلیل نزدیکی با امیر سامانی ، احتمالاً گرفتار غضب جانشین و اطرافیان امیرنصر شده اند.

2) ابوعلی ، محمدبن محمدبن عبیدالله بلعمی ، مشهور به بلعمی صغیر یا امیرک بلعمی (متوفی حدود 383) وزیر سه تن از امیران سامانی و مترجم تاریخ طبری * .

از هنگام تولد و دورة نوجوانی او اطلاعی نیست . نخستین بار در 349، به جای ابومنصور یوسف بن اسحاق به وزارت عبدالملک بن نوح رسید (گردیزی ، ص 353ـ354). در دورة وزارت ابوعلی ، اوضاع دربار سامانیان سامانی نداشت و درباریان ، بخصوص ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی (متوفی 351)، ابوالحسن سیمجور (متوفی 378)، ابوالعباس حسام الدوله تاش (متوفی حدود 378) و بالاخره آلپ تَکین (متوفی حدود 359) که جملگی سپهسالاری خراسان را به عهده داشتند، پیوسته بر سر قدرت در کشمکش بودند. در این میان ، آلپ تکین نفوذ و قدرت سیاسی بسیاری داشت و در واقع ، بر اثر سعایت او بود که ابومنصور یوسف از وزارت بر کنار شد و ابوعلی جای او را گرفت . و همین کار اتحاد و دوستی بیشتری بین ابوعلی و آلپ تکین برقرار کرد، و او حامی ابوعلی شد و این دو بر آن شدند که هیچ کاری بی رایزنی یکدیگر انجام ندهند (گردیزی ، ص 353ـ354). آلپ تکین در ذیحجة 349 رهسپار نیشابور شد (همان ، ص 354) و تا هنگام مرگ عبدالملک بن نوح سامانی (متوفی 350) در آنجا ماند. پس از مرگ امیر سامانی ، اوضاع نابسامان شد و لشکریان شورش کردند و امور کشور متزلزل گردید (نرشخی ، ص 134). در این هنگام ، ابوعلی در نامه ای نظر آلپ تکین را برای جانشینی عبدالملک جویا شد (گردیزی ، ص 355). گویا آلپ تکین ، نصربن عبدالملک را برای این منصب پیشنهاد کرد، اما درباریان با کمک فائق خاصه ، حاجب منصوربن نوح (حک :350ـ 365)، نصر را پس از یک روز امارت ، خلع کردند و منصور قدرت را به دست گرفت (مقدسی ، ص 337ـ338)؛
و همین پیشنهاد آلپ تکین باعث شد که منصور بر او خشم گیرد و از مقامش بر کنار کند (گردیزی ، همانجا). از موقعیت ابوعلی در این دوره آگاهی چندانی نیست . روایت گردیزی (همانجا) و نرشخی (ص 135) دربارة عزل آلپ تکین و درگیری وی با منصوربن نوح کم و بیش همانند است ، اما آنان از خلع بلعمی و نقش وی در آن هنگام مطلبی نقل نکرده اند. ظاهراً دلیل بر کناری وی از این شغل مناسبات دوستانة وی با آلپ تکین بوده و یا به گفتة نظام الملک (ص 299ـ 305) بسیاری از درباریانِ منصور، از جمله ابومنصور محمدبن عبدالرزاق و ابوعبدالله جیهانی و دیگران در خفا به باطنیان ، که در آن زمان در خراسان و ماوراءالنهر فعالیت خود را آغاز کرده بودند، گرویده و از ابوعلی بلعمی نزد منصور بدگویی کرده اند. او نیز ابوعلی را در کهندژ حبس کرد. آلپ تکین برای رهایی ابوعلی و همچنین آگاه کردن منصور راهی بخارا شد. اما ابومنصور محمدبن عبدالرزاق از این کار جلوگیری کرد و آلپ تکین بناچار به غزنین رفت . اما قبل از رفتن نامه ای برای قاضی بخارا فرستاد و پس از شرح رویدادها از او خواست که منصور را از اوضاع دربار آگاه کند. امیر منصور پس از آگاهی از ماجرا، ابوعلی بلعمی را از زندان آزاد کرد و به سامان دربار پرداخت . بنابراین ، ابوعلی در 350 وزیر منصور بوده و در 352 به فرمان منصور ترجمة تاریخ طبری را آغاز کرده است ، اما مدت وزارت او در دربار منصور روشن نیست . به نوشتة گردیزی (ص 359) و مقدسی (ص 338) در دورة حکمرانی منصور، وزارت ، گاه از آنِ ابوعلی و زمانی در دست ابوجعفر عتبی بوده است .

پس از درگذشت منصور (متوفی 365)، فرزندش نوح (حک : 365ـ387) به سلطنت رسید و اوضاع ناآرامتر و پریشانتر از پیش شد، زیرا نوح هنوز نوجوان بود و امور مملکت را فائق خاصه و تاش حاجب اداره می کردند (گردیزی ، ص 361)، اما همچون گذشته پیوسته میان آنان درگیری و نزاع بود. در این زمان ، وزارت بر چند تن از جمله ابوعبدالله محمدبن احمد جیهانی ، محمدبن عبدالله بن عزیر، ابوالحسین عتبی و ابوالحسین (ابوالحسن ) محمد مَزنَی ، مقرر شده بود (نرشخی ،ص 136، تعلیقات مدرس رضوی ، ص 360). در این اوضاع آشفته ، فائق خاصه نیز از فرمان نوح سرپیچی کرد. او در 383، با ابوموسی هارون بن ایلک خان ، معروف به بغراخان (نخستین امیر ایلکخانی ، متوفی 384) متحد شد و با هم برای تصرف بخارا، بدان سو حرکت کردند. نوح ناگزیر به ترک بخارا شد و به آمل شَط (در ساحل جیحون ) رفت (ابن اثیر، ج 7، ص 160ـ161) و با گروهی از درباریان به گردآوری سپاه پرداخت و ابوعلی بلعمی را به وزارت برگزید، اما ابوعلی از عهدة این کار برنیامد و عبدالله بن عزیر ( محمدبن عبدالله بن عزیر ) را به این کار برگماشتند (عتبی ، ص 95ـ96). این واپسین نوبت وزارت ابوعلی بوده است . تاریخ مرگ بلعمی چندان روشن نیست . گردیزی آن را در 363 ضبط کرده است که ظاهراً درست نیست ، چون عتبی ذیل رویدادهای 383 از ابوعلی یاد کرده است . بنابراین ، مرگ بلعمی باید در این سال یا پس از آن روی داده باشد.

ابوعلی بلعمی ، همانند پدرش ، در نشر زبان فارسی تأثیر بسیار گذاشته و با ادیبان آن دوره ، از جمله ابوبکر خوارزمی (متوفی 383یا390)، دوستی و مکاتبه داشته است (خوارزمی ، ص 30ـ31). برخی از ادیبان ، از جمله ابونصر ظریفی ابیوردی (ثعالبی ، ج 4، ص 153) و ابومحمد حسن بن علی مطرانی (همان ، ج 4، ص 132ـ133)، در ستایش او شعر سروده اند و برخی دیگر، مانند ابوالحسن علی بن حسن لحام حرانی ، او را هجو کرده اند (همان ، ج 4، ص 123).

شهرت ابوعلی به دلیل ترجمة تاریخ طبری یا تاریخ الاُمم و المُلوک به فارسی است که آن را به فرمان منصوربن نوح در 352 ( مجمل التواریخ و القصص ، ص 180)، حدود پنجاه سال پس از تألیف کتاب طبری ، ترجمه کرد. این اثر یکی از قدیمترین آثار به نثر فارسی دری است که از لحاظ ادبی و تاریخی ارزشی ویژه دارد. افسوس که این ترجمه در طول زمان از تصرف کاتبان و حاشیه نویسان در امان نبوده ، و اکنون به صورتی درآمده که گویی این اثر را چند تن نوشته اند. و به همین دلیل ، به نوشتة قزوینی (نظامی ، تعلیقات ، ص 23ـ24) و به پیروی از او، روشن (بلعمی ، 1366، ج 1، مقدمة ، ص بیست ویک )، این ترجمه به قلم شخص بلعمی نبوده بلکه دبیران و منشیان دربار به این ترجمه اقدام کرده اند؛
اما برای این ادعا دلیل کافی در دست نیست . استوری (ج 2، ص 427)، در معرفی تاریخ بلعمی ، دو تحریر از آن ذکر کرده است که نخستین تحریر از بلعمی با پیشگفتاری به زبان عربی و تحریر دیگر از نویسنده ای ناشناس با دیباچه ای به زبان فارسی است .

این اثر، هر چند که شامل مطالب تاریخ طبری است ، ترجمة صرف نیست . در این ترجمه ، بلعمی از ذکر روایتهای گوناگون در یک مورد، دوری جسته و به نقل روایتی پرداخته که به نظرش درست تر از سایر گزارشها بوده است ؛
همچنین حدیثهای تکراری و اسنادها در ترجمه حذف شده است . افزون بر این ، بلعمی گاه از طبری انتقاد می کند، مثلاً دربارة حدیث بنی اسرائیل و موسی (1353 ش ، ج 1، ص 451ـ452)، ذوالقرنین (ج 2، ص 701) و اخبار حضرت عیسی علیه السلام (ج 2، ص 772).

اثر بلعمی دارای اضافاتی مانند، فصلی دربارة پیدایش جهان (همان ، ج 1، ص 2ـ 18)، داستان کیومرث و عقاید ایرانیان در باب آغاز آفرینش آدم علیه السلام (ج 1، ص 112ـ113) است و داستان بهرام چوبین را از روی مأخذ فارسی آن نقل کرده است (ج 2، ص 1077، پانویس 1). تاریخ طبری رویدادهای تاریخی را تا 302 ضبط کرده ، اما بلعمی این رویدادها را تا 355 نقل می کند که خود پیوستی بر تاریخ طبری است .

از ترجمة بلعمی نسخه های خطی گوناگونی در کتابخانه های جهان وجود دارد (استوری ، ج 2، ص 427ـ434). این اثر در پنج جلد در تهران تصحیح و چاپ شده است . بخش نخست کتاب که از بدو آفرینش آغاز و به شرح حال پیامبران و شاهان ایران انجام می یابد، در دو مجلد و به تصحیح ملک الشعرا بهار و به کوشش محمد پروین گنابادی در 1341 ش به نام تاریخ بلعمی به چاپ رسیده است . بخش دوم ، که دربارة تاریخ اسلام است از انساب پیغمبر صلّی اللّه علیه وآله وسلّم آغاز شده و پس از ذکر تاریخ خلفای راشدین ، اموی و عباسی به خلافت المُسترشدبالله پایان می پذیرد. این بخش از کتاب ، تحت عنوان تاریخنامة طبری ، به تصحیح محمد روشن در سه مجلد در 1366 ش منتشر شده است .

زوتنبرگ و دوبو نیز کتاب بلعمی را با مقایسة نسخه های خطی موجود در پاریس ، گوتا و لندن ، بین سالهای 1285ـ 1291/ 1867ـ1874 به زبان فرانسه ترجمه و در چهار جلد در پاریس چاپ کرده اند (براون ، ج 1، ص 539).

ملک الشعرا بهار دربارة سبک و شیوة تاریخ بلعمی بررسیهای موشکافانه ای انجام داده است (رجوع کنید به ج 1، ص 264، 319ـ350، 368،370).

قزوینی (ص 319) ترجمة تفسیر طبری را نیز به وی منسوب دانسته است که ظاهراً این انتساب درست نیست ، زیرا این تفسیر حاصل کار چند تن از علمای ماوراءالنهر است . نظامی عروضی نیز (ص 22، تعلیقات قزوینی ، ص 23) از توقیعات بلعمی نام برده که معلوم نیست آن را ابوالفضل نوشته است با ابوعلی بلعمی .






منابع :
(1) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ ، بیروت 1405/1985؛
(2) ابن اسفندیار، تاریخ طبرستان ، چاپ عباس اقبال ، تهران ( تاریخ مقدمه 1320 ش ) ؛
(3) ابن ماکولا، الاکمال ، چاپ عبدالرحمان بن یحیی معلمی یمانی ، بیروت ( بی تا. ) ؛
(4) چارلز آمبروز استوری ، ادبیات فارسی برمبنای تألیف استوری ، ترجمة یو. ا. برگل ( به روسی ) ، مترجمان یحیی آرین پور، سیروس ایزدی ، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی ، تهران 1362 ش ـ؛
(5) ابراهیم بن محمداصطخری ، کتاب مسالک الممالک ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(6) ادوارد گرانویل براون ، تاریخ ادبی ایران ، ج 1 : از قدیمترین روزگاران تا زمان فردوسی ، ترجمه و تحشیه و تعلیق علی پاشا صالح ، تهران 1356 ش ؛
(7) محمدبن محمدبلعمی ، تاریخ بلعمی : تکمله و ترجمة تاریخ طبری ، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی ، تهران 1353 ش ؛
(8) همان : تاریخنامة طبری ، چاپ محمد روشن ، تهران 1366 ش ؛
(9) محمدتقی بهار، سبک شناسی ، چاپ علیقلی محمودی بختیاری ، تهران 1342 ش ؛
(10) عبدالملک بن محمد ثعالبی ، یتیمة الدهر ، چاپ مفید محمد قمیحه ، بیروت 1403/ 1983؛
(11) محمدبن عباس خوارزمی ، رسائل ابی بکرالخوارزمی ، قسطنطنیه 1297؛
(12) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، دستورالوزراء ، چاپ سعید نفیسی ، تهران 1317 ش ؛
(13) محمدبن احمد ذهبی ، سیر اعلام النبلاء ، ج 15، چاپ شعیب ارنؤوط و ابراهیم زیبق ، بیروت 1403/1983؛
(14) عبدالوهاب بن علی سبکی ، طبقات الشافعیة الکبری ، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ1976؛
(15) عبدالکریم بن محمد سمعانی ، الانساب ، چاپ عبدالله عمر بارودی ، بیروت 1408/1988؛
(16) محمدبن عبدالجبار عتبی ، ترجمة تاریخ یمینی ، از ناصح بن ظفر جرفادقانی ، چاپ جعفر شعار، تهران 1357 ش ؛
(17) کیکاووس بن اسکندر عنصرالمعالی ، قابوس نامه ، چاپ غلامحسین یوسفی ، تهران 1364 ش ؛
(18) محمدقزوینی ، «قدیمترین کتاب در زبان فارسی حالیه »، ایرانشهر ، سال 1، ش 12 (ذیقعدة 1341)؛
(19) عبدالحی بن ضحاک گردیزی ، تاریخ گردیزی ، چاپ عبدالحی حبیبی ، تهران 1363 ش ؛
(20) مجمل التواریخ والقصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران 1318 ش ؛
(21) محمدبن احمد مقدسی ، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم ، چاپ دخویه ، لیدن 1967؛
(22) ناصرالدین منشی کرمانی ، نسائم الاسحار من لطائم الاخبار در تاریخ وزراء ، چاپ جلال الدین محدث ارموی ، تهران 1338 ش ؛
(23) ناصرخسرو، دیوان ، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق ، تهران 1368 ش ؛
(24) محمدبن جعفر نرشخی ، تاریخ بخارا ، ترجمة ابونصر احمدبن محمد نصر قباوی ، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی ، تهران 1363 ش ؛
(25) حسن بن علی نظام الملک ، سیاست نامه ، چاپ هیوبرت دارک ، تهران 1347 ش ؛
(26) احمدبن عمر نظامی ، چهار مقاله ، با تعلیقات محمد قزوینی ، چاپ محمد معین ، تهران 1333 ش ؛
(27) سعید نفیسی ، محیط زندگی و احوال و اشعار رودکی ، تهران 1336 ش ؛
(28) یاقوت حموی ، معجم البلدان ، چاپ فردیناند ووستنفلد، لایپزیگ 1866ـ1873، چاپ افست تهران 1965.

/ شهناز رازپوش /

نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1712
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست