responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1696

 

بِلْدِرْچین ، کوچکترین پرنده از خانوادة تَذَرویان ، با نام علمی کُتورنیکس کتورنیکس . پراکندگی وسیع بلدرچین در خاور نزدیک و میانه (رجوع کنید به هو و اچکوپار ، ص 225ـ226، و اسکات و دیگران ، ص 110 و 115)، و فراوانی نِسبی آن ، چه در حال اقامت چه به هنگام مهاجرت ، با نامهای عدید ایرانی و عربی ملازم بوده است : در فارسی کلاسیک ، کَرَک ، وَرْتِج / وَرْتیج / وَرْدیج / وِرْتیج / و جز اینها، وَلَج / وَلَچ / وِلَج / و جز اینها، بَوْدَنَه / بُودَنه ، سَمانی / سَمانَه / سَمان ، وُشْم (  رجوع کنید به «وُشْمگیر»، لقب یا نام سومین فرمانروای سلسلة آل زیار؛ حک : 323ـ357)، و جز اینها؛ در فارسی جدید (و در برخی از گویشهای فارسی ، مثلاً کرمانی )، بَدْبَدَه / بَدْبَدِه ، و بلدرچین (واژه ای اصلاً ترکی ، که اکنون رایجترین نام این پرنده در ایران است )؛ در گویشهای کردی ، badbada ، rda ¦ hawe ، karak ، kar(a)wala ، k ¦ qorqoru ، nak ¦ sama ، و جزاینها (رجوع کنید به مُکری ، ص 106ـ 108)؛ در گویشهای سمنانی ، ¦ badbada ، varde ؛ در گویشهای خزری ، om § vos / m ¦ u § vos (در لاهیجان ، نقاطی در مازندران ، گرگان )، m ¦ u § s ¦ u / m ¦ u § os (در رشت ، انزلی )، varde (در آمل ، دَیلمان )، و جز اینها؛ در بلوچی ، batera ، jangali bat ، و جز اینها؛ در پشتو، az ¤ nwar ، و جز اینها. در عربی کلاسیک ، قَتیل الرَّعد (زیرا، به توجیه شریفِ ادریسی ، متوفی در 1166 میلادی ( به نقلِ ابن بیطار، ج 3، ص 32 ) «از شنیدن غُرّش رَعد ( از ترس ) می میرد»)، سَلْوی ' ، سُمانی ' (بیشتر مؤلفان سلوی و سمانی ' را مترادف دانسته اند، ولی برخی این دو را متفاوت شمرده اند، مثلاً حکیم مؤمن ، ص 500 ـ 501 و 505 ـ 506، به نقل از بغدادی و به اجتهاد خود، سلوی را مترادِف یلوة ترکی و لَسِه بال تنکابنی ، و سُمانی ' را مترادف بلدرچین ترکی ، وَردِة مازندرانی و وُشم دیلمی دانسته است .)؛ در گویشهای عربی ، سِمّان (در مصر)، سُمَّن (در حلب )، فِریّ (در لبنان ، شام ، و جز اینها)، مُرَیْعی (در جَوْلان ، عراق )، و جز اینها (رجوع کنید به معلوف ، ص 198ـ199).

بلدرچین ، به سبب ارتباطش با قوم یهود در قدیم ، شهرتی تاریخی یافته است . به روایتِ عهد عتیق (سِفْرِ خروج 13:16، اَعداد 31ـ33:11، و جز اینها)، در روزگار سرگردانی بنی اسرائیل در بیابان پس از خروج از مصر، یَهْوَه برای خوراک قوم گرسنگی کشیده ، مائده هایی آسمانی ، یکی مَنّ (تَرانگبین ) و دیگری سَلوی ' (بلدرچین )، فروفرستاد. در قرآن سه بار (بقره : 57، اَعراف : 160 و طه : 80) از این لطف الهی ذکری رفته است . در ادب فارسی ، اشاراتی به منّ و سلوای بنی اسرائیل به عنوان نعمتهای نامنتظَر (آسمانی ) یافت می شود. یکی از قدیمترین اشارات از لامعی گرگانی ، شاعر قرن پنجم ، است : «باران و برف بارد بَر ما کنون زِ ابر/ چون بر بنی سرائیل از آسمانْ سَمان » (ص 156). ناصرِخسرو (به نقل دهخدا، ذیل «سلوی ») «منّ و سلوی » را توسّعاً به معنای چیزها یا خوراکیهای گرانبها به کار برده است : «دریغ دار زِ نادانْ سخن که نیست صواب / به پیشِ خوک نهادن نَه منّ و سلوی را.»

در پزشکی سنّتی دورة اسلامی ، خواص گوناگونی به بلدرچین نسبت داده اند. مثلاً به نوشتة ابن سینا (کتاب دوم ، ص 232) «از خوردن گوشتِ او بیم تمدّد و تشنّج می رود، نه به علت اینکه بلدرچین فقط خَربَق (گیاهی دارای برگهای دراز و ساقه کوتاه از تیرة آلاله ها) می خورد، بلکه این خاصیت (قوّه ) در جوهر گوشت اوست ؛ من گمان می کنم که خربق خوردنِ او به سبب همگونگی مزاج او و خربق باشد.» ابن بیطار (همانجا) آرای چند تن دیگر از پزشکان قدیم را ذکر می کند. از جمله ، به نوشتة شریفِ ادریسی ، «لیسیدنِ زَهرة بلدرچین برای درمان صرع سودمند است ، و چکانیدن خون آن در گوش دردمند، گوشْدرد را درمان می کند، و استمرار در خوردن گوشتِ آن ، دلِ سخت را نرم می سازد، و گویند که این خاصیت فقط در قلب اوست »؛ و به عقیدة عبدالملک بن زُهْر اندلسی (متوفی 558)، «گوشتِ بلدرچین خوشْکیموس ، خوش طعم ، و هم برای تندرستان و هم برای ناقِهان سودمند است ؛ سنگ ( کُلیه و مثانه ) را خُرد می کند، و مدرّ بول است .» به گفتة انطاکی (ص 282)، گوشت بلدرچین «مغذّی است و بدن را فربه می سازد...»

افسانه ای دربارة خاستگاه بلدرچین در برخی از منابع قدیمتر عربی یافت می شود. مرتضی زَبیدی (به نقل دَمیری ، ج 1، ص 563ـ564) می گوید : «سُمانی ' ... از پرندگان مهاجر است ، ولی دانسته نیست از کجا می آید. حتی برخی می گویند که از دریای شور («البحرالمالح ») بیرون می آید، و دیده می شود که با بالی فرورفته در آب دریا و بال دیگر مانند بادبانی گسترده بر روی آب ، بر سطح دریا پرواز می کند ( کذا ) .» این افسانه را مؤلف برهان قاطع (ج 2، ص 1164) به اختصار تکرار کرده است : «سَمانی ... مرغی است که از دریا خیزد.» حقیقت این افسانه این است که بلدرچین که جسماً برای پروازهای طولانی نامستعد است ، چون فصل مهاجرت فرا رسد، از بادهای موافق برای مسافرتهای طولانیِ خود بهره می گیرد (رجوع کنید به هو و اچکوپار، همانجا). در پاییز گَلّه های بزرگ بلدرچین از اروپا به شمال افریقا و به کشورهای خاوری مدیترانه (مصر، فلسطین ، لبنان ، و غیره ) مهاجرت می کنند، و در اوایل بهار به اروپا باز می گردند (معلوف ، همانجا). در این مسافرتهای طولانی ، بلدرچینها اغلب فرسوده می شوند، به دریا می افتند (ولی ظاهراً با همان روشی که زَبیدی به آن اشاره کرده ، می کوشند تا به ساحل نجات برسند)، یا بادی ناموافق آنها را به ساحل می راند، یا برای آرمیدن بر زمین می نشینند، ولی آنگاه اهل محل آنها را به آسانی با تورهای از پیش آماده شده و حتی با دست می گیرند. تا سالهای 1320 ش / دهة 1940 هر سال در این دو فصل میلیونها بلدرچین در آن نواحی بدینسان گرفته می شد، ولی شمار آنها از آن پس کاهش یافته است . این پدیدة مهاجرتی ضمناً مسئلة سلوای نازل بر



بنی اسرائیل را تبیین می کند (رجوع کنید به هاکس ، ص 483، > دایرة المعارف یهود < ، ذیل "Quail" . افسانة دیگری ، که ایرانی است ، مبتنی بر تعبیر آوای ظاهراً سه هجایی بلدرچینهای نر است : می گویند که بَدبَدِه (نامی به تقلید آوای بلدرچین ) بناحق دانه ای گندم از مال کودک صغیری خورد، و سپس از این کارِ بَد خود پشیمان شده ، دائماً تکرار می کند که «بَد بَده » (= ( کار ) بَدْ بد است ).

زَبیدی (به نقل دمیری ، همانجا) می گوید که «مصریان عنایتی ( مخصوص ) به بلدرچین دارند و در بهای آن غلوّ می نمایند.» نویری (ج 10، ص 245ـ246) این «بلدرچین بازی » مصریان را چنین شرح می دهد: «بیشتر کسانی که به تربیت بلدرچین می پردازند اهل مصرند، که در بهای آن غلوّ می کنند... تا جایی که بهای یک بلدرچین خوب به هزار درهم می رسد، در صورتی که هر دَه بلدرچین ( معمولی ) به یک درهم و حتی ارزانتر خریده می شود... مبنای مُغالات و رقابت ایشان در قیمتهای بلدرچینها بَسامد («کَثرة ») آواهای («اَصوات ») آنها است ( در اصطلاح کَرَک بازهای ایران ، تعداد «دَهَن »هایی که هر بلدرچین «می خواند» ) . بلدرچینهایی دیده می شود که شبانه روزی چهارهزار و ششصد بانگ («صَوت ») می زنند، و به حسابِ ( بلدرچین بازها ) ، «صَوت » آن است که میان هر صوت و صوتِ سپسین فاصله ای («سَکْتَة ») باشد. برای تربیت بلدرچین ، نخست یک ماه بلدرچینها را در قفس بزرگی گردهم می آورند و ریزه های گندم (چندان ریز که در غِربال نماند) به آنها می خورانند. سپس آنها را از هم دور می کنند و هر یک را در قفسی جداگانه می گذارند و ارزن و شاهدانه («شادانَق ») به آنها می دهند. بلدرچین در آغاز کار، یک ماه بانگ می زند و سپس دو ماه خاموش می ماند... پس از این خاموشی ، چهار ماه بانگ می زند. چون پاییز فرا رسد... دو ماه خاموش می گردد و تولک می رود. سپس گاهی صدا می کند و گاهی خاموش است ... بانگش در آغاز، یعنی پیش از این که زبانش به ' وَعْوَعَه ، فصیح شود، ' وَعْوَعْ ، است ، و از آن پس ، ' شَقْشَلَق ، می گوید.»

همین پُربانگی بلدرچین را برخی از پزشکان قدیم حمل بر فصاحت بلدرچین کرده به این نتیجه رسیده اند که خوردنِ تخم بلدرچین آدمی را زبان آور می سازد و، در مورد خُردسالان ، سبب می شود که پیش از موعد به اصطلاح زبان باز کنند (رجوع کنید به انطاکی ، همانجا، و حکیم مؤمن ، واژة سُمانی ' ). دو «عَجیبة » دیگر را هم زکریای قزوینی (ص 278) دربارة بلدرچین نقل کرده است : یکی اینکه «در مدّت زمستان شبها خاموش می ماند، ولی چون بهار می آید، از بامدادان شروع به بانگ زدن می کند»، و دیگری اینکه «بیش * ( = اَقونیطون ) می خورد، که زهری است کُشنده .»


منابع :
(1) علاوه بر قرآن و کتاب مقدس . عهدعتیق ؛
(2) ابن بیطار، الجامع لِمفردات الادویة والاغذیة ، بولاق 1291؛
(3) ابن سینا، القانون فی الطّب ، دهلی نو 1408/1987؛
(4) درک ا. اسکات ، حسین مروج همدانی ، و علی ادهمی میرحسینی ، پرندگان ایران ، تهران 1354 ش ؛
(5) داودبن عمر انطاکی ، تذکرة أولی الالباب والجامع للعجب العجاب ، چاپ علی شیری ، بیروت 1411/ 1991؛
(6) محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمد معین ، تهران 1361 ش ؛
(7) محمدمؤمن بن محمدزمان حکیم مؤمن ، تحفة حکیم مؤمن ، تهران 1360 ش ؛
(8) محمدبن موسی دمیری ، حیاة الحیوان الکبری ، قاهره 1970، چاپ افست قم 1364 ش ؛
(9) علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیرنظر محمد معین ، تهران 1325ـ1359 ش ؛
(10) زکریابن محمد قزوینی ، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات ، قاهره 1390/ 1970؛
(11) محمدبن اسماعیل لامعی گرگانی ، دیوان ، چاپ سعید نفیسی ، تهران 1319 ش ؛
(12) امین فهد معلوف ، معجم الحیوان ، بیروت 1405/ 1985؛
(13) محمد مکری ، فرهنگ نامهای پرندگان در لهجه های غرب ایران ... ، تهران 1361 ش ؛
(14) احمدبن عبدالوهاب نویری ، نهایة الاَرب فی فنون الاَدب ، قاهره ( بی تا. ) ؛
(15) جیمز هاکس ، قاموس کتاب مقدس ، بیروت 1928، چاپ افست تهران 1349 ش ؛


(16) Encyclopaedia Judaica , Jerusalem 1978-1982;
(17) F. Hدe and R. D. ـtchإcopar, Les oiseaux du Proche et du Moyen Orient... , Paris 1970.

/ هوشنگ اعلم /



نام کتاب : دانشنامه جهان اسلام نویسنده : بنیاد دائرة المعارف اسلامی    جلد : 1  صفحه : 1696
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست