4. حجيّت، تنها در صورت شك در رافع يا حصول غايت (نه شك در مقتضى). از برخى كلماتِ كسانى كه قول دوم به آنان نسبت داده شده، اين قول، استظهار شده است.
5 . حجيّت در صورتى كه دليل مستصحب، شرعى باشد نه عقلى.(12)
تقدّم استصحاب بر ديگر اصول عملى:در كلمات اصوليان از استصحاب به «اصل مُحرِز» تعبير شده است؛ چه آنكه در استصحاب نوعى احرازِ واقع وجود دارد و از اين جهت، كاركردى همچون كاركرد امارات دارد. به اين جهت بدان «اصل تنزيلى» نيز گفتهاند. در حالى كه ديگر اصول عملى چنين ويژگى و كاركردى ندارند. بدين روى، استصحاب مقدّم بر ساير اصول است؛ چون استصحاب، موضوع ديگر اصول را برمىدارد(13)( --> اصل عملى).
استصحاب امور تدريجى
استصحاب امور تدريجى: استصحاب امر موجود به تدريج.
از آن در اصول فقه، مبحث اصول عملى سخن رفته است.
مُستَصحَب (چيزى كه استصحاب مىشود) يا امرى است كه به طور دفعى پديد مىآيد، مانند طهارت و عدالت كه در اصطلاح «امر قارّ» يعنى ثابت ناميده مىشود، و يا به تدريج موجود مىگردد و آن بر سه قسم است:
يك.زمان، مانند شب و روز.
دو.زمانيّات، مانند حركت و جوشش و جريان آب كه در بستر زمان موجود مىشوند.
سه.امور مقيّد به زمان، مانند امساك از خوردن و آشاميدن در روز و وقوف در وقت زوال.
(12)49 ـ 51 ؛ اصول الفقه 2/ 251 ؛ الموسوعة الفقهية المُيَسَّرة 2/ 426 ـ 428