دنيا و
موجوداتى را كه خداوند در اين مرحله از زندگى در اختيار ما قرار داده است، مثل
همان آب دريا است كه كشتى بايد روى آب باشد تا بتواند به ساحل برسد و اگر آب داخل
كشتى شد غرق مىشود. دنيا همچنين است: ما بايد به وسيله امكانات آن به ساحل نجات
و سعادت برسيم و هركدام از ما كه كمتر از پر كاهى هستيم، از نشئه دنيا استفاده
كنيم و خود را به مقصد برسانيم اين شعر، تشبيه جالبى براى وسيله بودن دنيا است.
مىگويد دنيا به منزله آب است كه بايد به حركت و سير كشتى كمك كند و آن را
پشتيبانى نمايد، نه اينكه خودش هدف و مقصود باشد كه اگر چنين شد، مانند آبى است
كه داخل كشتى مىشود و آن را غرق مىكند. دنيا و امكانات آن هم، اگر هدف انسان و
چشم و دل او شد، باعث هلاكت وى مىشود.
مولوى انسان را به كشتى تشبيه كرده
كه در درياى پرتلاطم دنيا در حركت است و تا وقتى آب دريا كه به منزله دنيا است.
وسيلهء حركت او باشد، به ساحل مىرسد و وقتى دنيا مقصد و مقصود شد، كشتى دنيا
انسان را غرق مىكند.
دنيا و
مراحل وجودى انسان
زمانى
ما جزء خاك بوديم و يك وقتى جزء نبات شديم و بعد از آن، حيات حيوانى و انسانى پيدا
كرديم. مولوى در مثنوى اين مراحل را چنين بيان مىكند:
ز جمادى مردم و نامى شدم وز
نما مردم به حيوان سر زدم
مردم از
حيوانى و آدم شدم پس چه ترسم كى ز مردن كم شدم
بار ديگر
من بميرم از بشر تا برآرم از ملائك بال و پر
بار ديگر
از ملك پرّان شوم آنچه در وهم نايد آن شوم
پس عدم
گردم عدم چون ارغنون گويدم كه انّا اليه راجعون[1]