هم
مىدانستيم و در خزينهء قلب ما موجود بود و اكنون همان مطالبى كه از انبيا و اوليا
و كتابها و اهل منبر و شعرا آموخته بوديم، طلوع كرده و يا وجدان ما به آنها پى
برده و آن احساس خاص و عصبانيت همانند پردهاى بين ما و دانستههاى ما بود و به
قول شيخ بهائى انارة العقل مكسوف بطوع الهوى؛ نورافشانى عقل با پيروى از خواستهء
دل پوشيده و مانع درك حقيقت شده است. و عقل عاصى الهوى يزداد تنويرا[1] و عقل
مخالفتكننده با خواسته نفس به نورافشانى خود مىافزايد. يكى از آثار اخلاص اين
است كه در چنين مواقعى، سخن و برخورد انسان از روى عصبانيت بىجا و تعصب جاهلى
نيست و حالات و شرايط نمىتواند، مانع از درك حقيقت و عمل براى خدا بشود.
اخلاص
امير المؤمنين (ع)
ملاّى
رومى در مثنوى قضيهاى را دربارهء امير المؤمنين نقل كرده كه با توجه به حالات آن
حضرت بعيد نيست درست باشد. در غزوهء احزاب وقتى على (ع) عمرو بن عبد ود را به زمين
انداخت و بر سينه او نشست تا سر از بدن او جدا كند، او آب دهان بر صورت مولا على
(ع) انداخت. آن حضرت براى اينكه كشتن او خالص و براى خدا باشد، نه به سبب غضب و
خشم، مدتى صبر كرد و آنگاه عمرو بن عبد ود را به قتل رساند. مولوى اين قضيه را به
شعر درآورده مىگويد:
از على
آموز اخلاص عمل شير حق را دان منزّه از دغل
در غزا[2]
بر پهلوانى دست يافت زود شمشيرى برآورد و شتافت
او خدو[3]
انداخت بر روى على افتخار هر نبىّ و هر ولىّ