اهل ظاهر؛ و اما كسى كه از توحيد فعلى حق
تعالى اطلاع دارد و نظام وجود را صورت فاعليّت حق تعالى مىبيند و لا مُؤَثِّرَ فى
الوُجُود را يا برهاناً يا عياناً يافته، با چشم بصيرت و قلب نورانى حصر استعانت
را نيز حصر حقيقى داند و اعانت ديگر موجودات را صورت اعانت حق داند؛ و بنا به گفته
اينها، اختصاص محامد به حق تعالى نيز وجهى ندارد؛ زيرا كه براى ديگر موجودات- بنا
بر اين مسلك- تصرّفات و اختيارات و جمال و كمالى است كه لايق مدح و حمدند؛ بلكه
احيا و اماته و رزق و خلقْ ديگر امور مشترك بين حقّ و خلق است؛ و اين امور در نظر
اهل اللَّه شرك، و در روايات از اين امور به شرك خفى تعبير شده؛ چنانچه اداره
انگشترى براى ياد ماندن چيزى، از شرك خفى محسوب شده است. [1]
بالجمله، إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
از متفرّعات الْحَمْدُ لِلَّهِ است،
كه اشاره به توحيد حقيقى است و كسى كه حقيقت توحيد در قلب او جلوه ننموده و قلب را
از مطلق شرك پاك ننموده، إِيَّاكَ نَعْبُدُ
او حقيقت ندارد و حصر عبادت و استعانت را به حق نتواند نمود و خدابين و خداخواه
نخواهد بود؛ و چون توحيد در قلب جلوه نمود، به اندازه جلوه آن، از موجودات منصرف و
به عزّ قدس حقّ متعلّق شود تا آنجا كه مشاهده كند كه به اسم اللَّه إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ واقع
شود؛ و بعضى از حقايقِ