responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 643

1- استقلال و آزادی، در سایه انقلاب
2- توجه به دستورات دین در پرتو انقلاب
3- حفظ دین در سایه انقلاب
4- نقش تقوا در معیارهای اسلامی
5- احکام اسلام، تابع علم و حکمت الهی
6- غلبه منطق اسلام بر دیگر مکاتب
7- حضور اقشار مختلف جامعه در انقلاب

موضوع: برکات انقلاب اسلامی (2)
تاريخ پخش: 19/11/96

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

عزیزان محصل در آستانه‌ی 22 بهمن بحث پخش می‌شود یک خاطراتی در مورد انقلاب بگوییم که 1- قبلاً قبل از تولد شما اختیار با مردم ایران نبود. آمریکا می‌گفت: شاه باشد. مردم ایران می‌خواهند یا نمی‌خواهند شاه که رفت باید پسرش باشد. به چه دلیل باید پسرش باشد؟ زندگی ما مثل زندگی مکه بود. الآن حدود صد سال است می‌گویند: خاندان آل سعود باید رئیس باشند. دلیلش چیست؟ آیا اینها سوادشان بیش از دیگران است؟ آمارشان بیش از دیگران است؟ قرارداد است و گاوبندی می‌کنند و با یک ابرقدرتی و حمایت می‌کند و می‌گوید: این باید شاه باشد. صد سال است مردم کشور سعودی یک مرتبه پای انتخابات نیامدند که می‌خواهیم در شورای شهر این شهردار باشد. این شورای شهر شود. شورا بگوید: می‌خواهیم این شهردار شود. شورای اسلامی بگوید: ما به این رأی می‌دهیم. وکیل ما این باشد و وزیر ما این باشد. رئیس جمهور ما این باشد. این انسان بی اختیار، این وضع ما بود.
مطالبی که در کتاب‌های درسی هست، می‌گفتند: طوری تنظیم کن که اینها با دین آشنا نشوند. مثلاً اگر بناست قرآن درس بدهند، حالا عوض شده، الحمدلله، ولی من خودم کتاب عربی دبیرستان را باز کردم بخوانم. دیدم می‌خواهند عربی یاد بگیرند. آوردند «العصفور طارَ» یعنی گنجشک پرید. عربی گنجشک می‌شود عصفور، طارَ یعنی پرید. بچه دبیرستانی ما عربی می‌خواند و نمره‌اش بیست بود اما قرآن را نمی‌توانست بخواند. باید یک عربی یاد بدهیم که نمره‌اش بیست باشد و دلش خوش باشد که نمره‌اش بیست است اما با قرآن آشنا نشده است. روزی که انقلاب شد و من به تلویزیون رفتم، آن روزها از هرکس می‌پرسیدی قبله چطور است؟ می‌گفت: نمی‌دانم! تک و تایی که نماز می‌خواندند در خانه می‌خواندند. یعنی عین زندگی در کشورهای کفر بود.
دوستی داشتم در فرانسه بود. می‌گفت: من یک نایلون در جیبم گذاشتم. در مدرسه آنجا که درس می‌خوانم، وقتی می‌خواهم نماز بخوانم هیچ جا برای نماز نیست. بخوانم مرا مسخره می‌کنند. به دستشویی می‌روم و آنجا شیلنگ می‌گیرم، روی سنگ‌ها  با شیلنگ پاک می‌شود، بعد یک نایلون در جیبم می‌گذارم. پهن می‌کنم روی نایلون در مستراح نماز می‌خوانم.

1- استقلال و آزادی، در سایه انقلاب


توجه داشته باشیم که چه بوده و چه شده است. با همه عیب‌هایی که مملکت ما دارد. با اختلاس‌ها و رشوه‌ها و دروغ‌ها و کلاهبرداری‌ها، این عیب را من نمی‌گویم نمی‌بینم و نمی‌فهمم. همه فهمیدن و تلویزیون خودش پخش می‌کند. ولی در عین حال ما می‌‌گفتیم چه کسی رئیس جمهور باشد. الآن ما می‌گوییم: چه کسی رئیس جمهور باشد و چه کسی نماینده مجلس باشد. در این روستا، خود روستایی می‌آید می‌گوید: شورای ما در شهر و روستا این باشد. آزادی باشد. آزادی خیلی مهم است.
شما یک گربه را در قفس کنی. پشت پنجره می‌آید و می‌گوید: میو! یک تکه گوشت بدهی گوشت را می‌خورد و باز می‌گوید: میو! می‌گوییم: چه مرضی داری؟ گوشتت دادم. می‌گوید: من آزادی می‌خواهم. یعنی گربه را در قفس کنی و بهترین گوشت را بدهی باز هم می‌گوید: میو! یعنی آزادی می‌خواهم!
استقلال، بچه سر سفره می‌گوید: قاشق را بده خودم بخورم. می‌گویم: عزیز، تو نمی‌توانی بخوری. با قاشق روی صورتت می‌ریزی و لباس‌هایت غذایی می‌شود. دهانت می‌گذارم. باز قهر می‌کند. می‌گوییم: بگیر. قاشق را به بچه دو ساله، کمتر یا بیشتر می‌دهیم. قاشق را زیر غذا می‌زند و بر سرش می‌ریزد. همه سر و صورتش مشکل دار می‌شود. می‌گویم: دیدی گفتم نمی‌توانی. به من بده! قهر می‌کند. این بچه می‌گوید: اگر خودم را خراب کنم شرف دارد وابسته به تو باشم. من می‌خواهم وابسته به تو نباشم. یعنی بچه انسان حتی نمی‌خواهد وابسته به پدرش باشد. می‌خواهد مستقل باشد. آزادی خواستی گربه است و ما نداشتیم. استقلال خواستی یک بچه کوچولو است می‌گوید: می‌خواهم خودم بخورم. خدا رحمت کند شهید بهشتی را. می‌گفت: بچه‌های ما اگر هم چیزی بلد نیستند و ناشی هستند دو سال، چهار سال، پنج سال کمتر یا بیشتر خراب می‌کنند و کم کم یاد می‌گیرند. ولی اگر وابسته به شرق و غرب شویم، اینها تا آخر عمر به ما خیانت خواهند کرد. این سیمای کمی از… چون شما نسل نو هستید باید بدانید که چه بوده و چه شده است.

2- توجه به دستورات دین در پرتو انقلاب


یک مدرسه مذهبی می‌خواستند در تهران باز کنند، نامه نوشتند به آموزش و پرورش زمان شاه که فرض کنید ما یهودی هستیم. چطور یهودی‌ها در مدرسه خودشان برنامه یهودیت را دارند؟ ما هم می‌خواهیم بحث حجاب و دینمان، اجازه بدهید ما هم در مدرسه خودمان فرض کنید یهودی هستیم. یعنی از شاه می‌خواستند فرض کنید ما یهودی هستیم. اجازه بدهید ما یک مدرسه اسلامی داشته باشیم.
من یک خاطره برایم پیش آمده است. نمی‌دانم گفتم یا نگفتم. چون من هم در تلویزیون حرف می‌زنم و هم بیرون از تلویزیون و گاهی ممکن است یک چیزهایی را تکرار کنم. طوری نیست. برادر من سربازی بود. کجا؟ چند کیلومتر بیرون خرم آباد پادگان بدر آباد، من هم طلبه جوانی بودم. از قم به خرم آباد و پادگان و برادرم آمد. به دژبان گفتم: می‌شود من بیایم سخنرانی کنم؟ گفت: چه؟ مگر اینجا روضه است؟ برو. به برادرم گفتم: نمی‌شود من درون پادگان بیایم برای سربازها حرف بزنم؟ گفت: نمی‌شود. اصرار کردم گفت: تو را می‌گیرند. من هم زندان می‌کنند و تو را هم می‌گیرند. برو! گفتم: چرا بروم؟ گفت: آخوند را راه نمی‌دهند که شما بیایی حدیث بخوانی. گفتم: اگر از آخوندی بیرون بروم می‌شود بیایم؟ کت و شلواری شوم. گفت: باز هم تو را راه نمی‌دهند. گفتم: شما می‌توانی سربازها را اینجا بیاوری؟ گفت: نه! من سربازها لب در بکشم؟ نمی‌توانم. گفتم: تو برادر من هستی. نمی‌توانی چند تا سربازهای کاشانی را بگویی بیایند؟ گفت: بیایند چه کنند؟ گفتم: آقا من می‌خواهم یک چیزی بخرم بخوریم. یک هندوانه، کاهو، آجیل یا بستنی بخرم، می‌توانی دو سه تا از همشاگردی‌ها و همشهری‌ها را بیاوری بخورند؟ گفت: نمی‌دانم. گفتم: پس یک کاری کنیم. لباسم را عوض کردم، کت و شلواری، آمدم شهر خرم آباد، آنجا سی چهل کیلو کاهو گرفتیم. شستیم. با چند شیشه سکنجبین دوباره ماشین گرفتم و آنجا رفتم. به داداشم گفتم: نگو برادر من آخوند است. بگو: برادر من یک شخص عادی است. برویم بستنی بخوریم. کاهو بخوریم. آمدند کاهو بخورند، گفتم: بچه‌ها من کاهو نمی‌خواهم. شما سرتان را پایین بیاندازید کاهو بخورید. من همینطور که شما کاهو می‌خورید یک حدیث و آیه قرآن برایتان معنا کنم. باز دژبان نگاه می‌کرد ترسیدیم بفهمند من کلاس اداره می‌کنم در قالب کاهو خوردن، یک الاغی آنجا بود. گفتم: این الاغ را بگذارید و چند نفر آن طرف الاغ بروید و از آن طرف نگاه کنید. چند نفر این طرف باشید و از این طرف نگاه کنید. به من یکجور نگاه نکنید. هرکدام به یک سمتی بنشینید و مشغول کاهو خوردن شوید و گاهی هم به هم تنه بزنید و شوخی کنید. لا به لای حرف‌هایم برایتان یک حدیث بخوانم. بنده و الاغ و سرباز قاطی شدیم. هرکدام یک سمتی نشستیم و از لباس بیرون رفتیم. کاهو خریدیم و شستیم و با ترس و لرز یک حدیث و یک آیه خواندیم. این پادگان زمان شاه بود. الآن اینطور است. به هر حال انقلاب رأس حکومت را عوض کرد. قانون ما اسلام شد. امام فرمانده کل قوا شد. مردم تمام مسئولین را خودشان با پای خودشان پای صندوق انتخابات آوردند.
نماز جمعه زمان شاه چند تا داشتیم؟ الآن بالای هشت7صد تا نماز جمعه داریم. زمان شاه شاید پنجاه تا هم نداشتیم. کتاب‌های درسی ما چه بود؟ این برکات انقلاب است. حالا این انقلاب را باید حفظ کرد. کارهایی که شد 1- شاه را بیرون کردیم. الحمدلله بیرون کردید. وابستگان به نظام شاهنشاهی لیبرال‌ها بودند، آنها هم آمدند و سرنگون شدند. اول انقلاب شما یادتان نمی‌آید. ایران را می‌خواستند مثل لبنان تکه تکه کنند. فرق ترک و کرد و عرب و کومله و دموکرات و… گروه گروه شدند و می‌خواستند این طناب را نخ نخ کنند که به لطف خدا نشد. قانون اساسی نداشتیم، قانون اساسی جدیدی درست شد. در قانون خبرگان اول بسیاری از علمای درجه یک ایران بودند. چند نفرشان که الآن هستند از مراجع تقلید هستند. مثلاً آیت الله العظمی صافی، آیت الله العظمی مکارم، سبحانی، جزء مراجع تقلید هستند. اینها در قانون خبرگان هستند. قانون نویس ما یک جمعیتی بودند همه از باسوادترین و با تقواترین آدم‌ها بودند. هشت سال جنگ شد. اداره شد. این حمله‌ای که در جمهوری اسلامی به ما شد. اگر این حمله زمان شاه می‌شد ایران رفته بود. چون زمان شاه ارتش با گرفتن پول می‌رفت می‌جنگید. اگر می‌جنگید! اما امام را چون دوست داشتند، بخاطر عشق به دین، حفظ اسلام، بخاطر انقلاب می‌رفتند. فرق می‌ کند کسی… رستورانی غذا می‌پزد، ولی بخاطر جیبت غذا می‌پزد. مادر هم غذا می‌پزد ولی بخاطر محبت غذا می‌پزد. بین غذایی که مادر می‌پزد با غذایی که رستوان می‌پزد فرق هست. مادر عاشق خودت هست، رستوران عاشق جیبت هست. اینها فرق می‌کند. چاقوکش شکم پاره می‌کند. جراح هم شکم پاره می‌کند. چاقوکش می‌خواهد تو را بکشد و جراح می‌خواهد عمل جراحی انجام بدهد. خیلی فرق می‌کند این همه جوان جبهه رفتند. الآن بعد از سی سال، بعد از 35 سال جنازه می‌آید. باز می‌بینیم مادر شهید می‌گوید: بچه‌ام را در راه اسلام دادم. حالا بعد می‌گفت: بچه‌‌ام را در چه راهی دادم. زمان شاه می‌گفت: در چه راهی دادم.
منافقین، افرادی بودند در ظاهر اشهد ان لا اله الا الله» می‌گفتند و اسلام می‌آوردند. اما باطن چیز دیگر بود. منافقین خیلی مهم بود. حدود هفده هزار نفر آدم را ترور کردند. به لطف خدا باز ایران سر جایش است. یک جسارت سلمان رشدی به پیغمبر اسلام کرد، امام فرمود: سلمان رشدی را بکشید. در راه کشتن او هم اگر کشته شوید، شهید هستید. سلمان رشدی در دنیا نتوانست زندگی کند. یعنی ایران به جایی رسید که یک آخوندش مثل امام وقتی فتوا می‌دهد که سلمان رشدی را بکشید، او کافر عنود به پیغمبر اسلام جسارت کردید، در کشورهای غربی نمی‌تواند زندگی کند. یعنی با یک اسکورت و دنگ و فنگی می‌آورند و می‌برند که کسی کارشان نداشته باشد. این قدرت نیست؟ که یک عالمی در ایران فتوا بدهد. او در آنجا به خاطر جسارتش دلهره داشته باشد. عزل بنی صدر! امام در پنج دقیقه بنی صدر را برداشت. این قدرت است. بنی صدر با اسلام نبود. اسم اسلام را می‌برد اما اسلام در قلبش نرفته بود. چون گاهی وقت‌ها آدم به زبان یک چیزی را می‌گوید ولی باور ندارد. به هر حال انقلاب خیلی به گردن ما حق دارد. شما نسل نو هستی، باید بدانیم که کجا بودیم و کجا هستیم و از این انقلاب باید حفاظت شود. صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

3- حفظ دین در سایه انقلاب


در انقلاب چند چیز هست باید حفظ کنیم. یکی حفظ دین، یک مثالی برای شما بزنم. شما اگر یک شربت دارویی می‌خری، در این شربت و دارو یک کاغذ است، کاغذ را باز می‌کنی، نوشته این شربت از چه ترکیب شده است. ترکیبات این شربت از چه چیزهایی هست. بعد هم مقدار مصرف و اینکه چگونه مصرف شود. کودکان، جوانان، سالمندان، کامپیوتر می‌خری. چرخ خیاطی می‌خری. هرچیزی می‌خری، در کارتونش دفترچه راهنما است. چرا؟ باید کارخانه‌ای که این را ساخته است و مهندسی که این را ساخته باید قانونش را بداند. چون او می‌داند چه ساخته است. آن کسی که اینجا را ساخته است می‌تواند بگوید: طبقه دومش را بسازیم یا نسازیم. چون او می‌داند آهنش آهن چهارده هست. شانزده است، هجده است یا بیست و چهار است. پدر و مادر بچه را می‌شناسند. چون او زاییده است. خدا ما را خلق کرده است و این هم دفترچه ما هست. این قرآن دفترچه ما هست. «کلوا» این غذاها را بخورید. «لا تأکلوا» این غذاها را نخورید. «قولوا» این حرف را بزنید. «لا تقولوا» شما معنا کنید… «لا تقولوا» حرف بزنید… «قولوا» یعنی چه؟ «لا تقولوا» یعنی چه؟ نگویید… با این بجنگ «وَ اغْلُظْ عَلَيْهِم‏» (توبه73) با این صلح کن. با این رفیق شو، با این رفیق نشو! اینجا دیدنی است. اینجا ندیدنی است. این گفتنی است. در انتخابات به این رأی بدهیم و به این رأی ندهیم. ملاک چیست؟ زور است، پول است، علم است. قرآن می‌گوید: هرکس باسوادتر است. در تقلید می‌گویند: مجتهد اعلم، یعنی هرکس با سوادتر است. علم ارزش است.

4- نقش تقوا در معیارهای اسلامی


2- تقوا، دیگر این آیه را حفظ هستید. «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ‏ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُم‏» (حجرات/13) علم، تقوا! شجاعت مهم است. آدم ترسو به درد نمی‌خورد. قرآن می‌گوید: متولی مسجد باید کسی باشد که شجاع باشد. «إِنَّما يَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ‏ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ» (توبه/18) بعد می‌گوید: باید شجاع هم باشیم. علم، تقوا، شجاعت. سابقه، قرآن می‌گوید: «وَ السَّابِقُونَ‏ السَّابِقُونَ‏، أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون‏» (واقعه/10 و11) علم و تقوا و شجاعت و سابقه! براساس اینها باید رأی بدهید. حتی تقلید که می‌خواهید بکنید، چون تقلید یعنی رجوع به کارشناس، ممکن است کسی از شما بپرسد: چرا ما باید تقلید کنیم؟ روی کره زمین یک نفر هست تقلید نکند؟ تمام مردم کره زمین لباسشان را به خیاط می‌دهند. ساختمان را به معمار و مهندس می‌دهند. مراجع ما خودشان هم تقلید می‌کنند. چون همه مراجع مریض که می‌شوند نزد دکتر می‌روند. تقلید یعنی به کارشناس رجوع کن. منتهی زنده باد اسلام که می‌گوید: کارشناس باید باسوادترین باشد، اعلم باشد. تقوایش بیشتر باشد. کمالات باید بر همه سر باشد. اگر اینطور شد می‌توانید از او تقلید کنید. جای دیگر خبری نیست.
من فرانسه بودم در فرودگاه کسی گفت: آقای قرائتی دیدید چقدر شهر شیک بود؟ گفتم: فرانسه پنجاه میلیون جمعیت دارد و 45 میلیون سگ دارد. سگ‌ها هم جای خاصی نیستند. در اتاق پذیرایی و در آشپزخانه و آسانسور و راه پله‌ها هستند. سگ‌ها با خودشان با هم هستند. گفتم: شما ادرار سگ را آزمایشگاه بدهید. زباله‌های ایران هم آزمایشگاه بدهید. ببینید میکروب ادرار سگ بیشتر است یا میکروب زباله‌ها؟ اینطور نیست که خبری جایی باشد.

5- احکام اسلام، تابع علم و حکمت الهی


اسلام می‌گوید: گوشت خوک نخور. ما نخوردیم مسلمان بودیم. غربی‌ها خوردند. چند وقت… گفتند: بله، گوشت خوک آنها هم گفتند: نخورید. برای اینکه گوشت خوک کرم کدو و ترشین تولید می‌کند. یک مدتی بخشنامه شد، نخورید. بعد از مدتی دوباره گفتند: بخورید. گفتند: چه شد؟ گفتند: این گوشت را اگر در فلان درجه حرارت، به آن حرارت بدهیم. آن کرمش کشته می‌شود. بنابراین الآن بخورید. به اسلام می‌گوییم: اسلام گوشت خوک را بخوریم؟ می‌گوید: نه، در فلان درجه می‌گوید: باز هم نخور! می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: به تو ربطی ندارد. تو کرمش را چند سال است فهمیدی.    ما هزار و چهارصد سال پیش گفتیم: گوشت خوک نخور، حالا چهل سال است تو فهمیدی کرم دارد. حالا می‌گویید: در فلان درجه حرارت از بین می‌بریم. باز هم اسلام می‌گوید: نخور! می‌گوید: همینطور که کرمش را 1400 سال نفهمیدید، ممکن است یک آثار دیگر هم داشته باشد و 1400 سال بگوییم نفهمید. آن کسی که تو را خلق کرد، انسان را خلق کرد، خوک هم خلق کرد. فرمود: این گوشت وارد این بدن نشود. حالا گاهی می‌فهمیم مثل اینکه می‌گوید: مسواک کن. آدم می‌فهمد فایده مسواک چیست. گاهی هم نمی‌فهمیم. به ما می‌گویند: نمازت را که خواندی 34 بار الله اکبر بگو. 33 بار الحمدلله بگو، 33 بار هم سبحان الله بگو. تسبیحات حضرت زهرا(س)، ثواب هزار رکعت نماز دارد. می‌گوییم: این 34 تا نمی‌شود 35 تا شود؟ نمی‌شود 40 تا شود؟ می‌گوید: نه! اگر به شما گفتند: 34 متری گنج است، شما چهل متری را بکنی به گنج نمی‌رسی. در ارتش می‌گویند: دستت را اینجا بگذار. بگذار پایین‌تر مسخره است. بگذاری بالاتر مسخره است.
سوییچ ماشین باید دندانه‌اش اینطور باشد. یک خرده دندانه‌اش کم و زیاد باشد، قفل باز نمی‌شود. ممکن است یک سری از چیزها را نفهمیم. مثلاً کسی که مرد می‌گویند: به دختر ده تومان بدهید، اگر سی تومان سرمایه‌اش است، بیست تومان به پسرها بدهید. ممکن است دخترها بگویند: حاج آقا چرا اسلام به ما نصفه داده است؟ بابا که مرده است. فرض کنید سی تومان، سی میلیون، سی میلیارد، هرچه… از این سی تا بیست تا به پسرها می‌دهند و ده تا به دخترها می‌دهند. چرا؟ حدیث می‌گوید چرا. می‌گوید: دخترخانم این ده تومانی که ارث به تو رسیده خرج به گردن تو نیست. خرج آب و گاز و مدرسه و خانه و اجاره و لباس وخوراک و پوشاک، هیچ خرجی به گردن دختر نیست. این ده تومان چیست؟ فقط پس انداز، خرجی چه کنیم؟ دخترها می‌روند با پسرها ازدواج کنند. ازدواج کردند آن بیست تومانی که پسر دارد وارد زندگی می‌شود، ده تومان را پسر استفاده می‌کند و ده تومان را دختر. یعنی ماشین که می‌خرد هم پسر سوار می‌شود و هم دختر. زن و شوهر سوار می‌شوند. مسکن و آب و برق را هردو استفاده می‌کنند. پس شما ده تومان را پس انداز کن. دخترها وپسرها با هم ازدواج می‌کنند. بیست تومان وارد زندگی هردو می‌شود. دختر خانم ده تومان از این بیست تومان می‌گیرد، ده تومان هم یواشکی دارد. گرفتید یا نه؟
یکبار دیگر، سی تومان داریم، بیست تومان پسرها و ده تومان دخترها. دختر ممکن است بگوید: چرا؟ می‌گوییم: چرا ندارد. گوش بده. اسلامی که گفته ده تومان هیچ خرجی به دوش تو نیست. نفقه، مهریه، هیچ خرجی نداری. ده تومان فقط پول خالص، زندگی کنم، زندگی می‌خواهی بکنی، ازدواج می‌کنی و از روی زندگی پسر برمی‌داری. پس ده تومان مخصوص دارید و ده تومان هم از آن بیست تومان استفاده می‌کنید. بنابراین گاهی هم ممکن است آدم یک چیزهایی را متوجه نشود و بعد متوجه شود. انقلاب را باید حفظ کرد. البته جایی که ما ضربه می‌خوریم عملکرد است.

6- غلبه منطق اسلام بر دیگر مکاتب


ما از نظر دین و استدلال و عقل حرفی نداریم. هیچکس نمی‌تواند ما را در دلیل علمی پیروز شود بر ما. «الاسْلامُ يَعْلُو وَ لا يُعْلَي‏ عَلَيْهِ‏» (من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 334) تا حالا نشده که بگویند آقا یک عالم آیت الله العظمی، یک پروفسور مسلمانی در بحث شکست خورد. در منطق، ما منطقمان خیلی قوی است. به ما می‌گویند: خدایی که نمی‌بینی چرا به او ایمان می‌آوری؟ می‌گویم: تو جاذبه زمین را می‌بینی؟ هرچه هم به زمین نگاه کنی زمین را می‌بینیم، جاذبه‌اش را نمی‌بینیم. پس چرا می‌گویید زمین جاذبه دارد؟ می‌گوید: از افتادن سیب پی بردم که زمین جاذبه دارد. همینطور که جاذبه زمین را نمی‌بینی ولی از افتادن سیب پی می‌بری، ما هم خدا را نمی‌بینیم ولی از این آفریده‌ها بگویید… پی می‌بریم.
تمام دکترهای ما وقتی به بیمار می‌گویند: آزمایشگاه برو، آزمایش خون و ادرار، از آزمایش‌ها پی می‌برند این بیماری چیست. ما لازم نیست خدا را ببینیم. مگر محبت طرف را شما می‌بینی؟ ما نمی‌دانیم این را دوست دارد یا نه ولی وقتی مادر این بچه را بوسید، از بوسیدن لب می‌فهمیم این بچه را دوست دارد. همه زندگی ما همینطور است. می‌گویند: ما که عقل داریم چه نیازی به پیغمبر و امام داریم؟ می‌گوییم: عقل ما ناقص است. به چه دلیل؟ به دلیل اینکه پشیمان می‌شویم. هر انسانی کاری می‌کند بعد پشیمان می‌شود. این پشیمانی یعنی عقل ما نرسید. چون اگر عقل انسان کامل باشد هیچوقت در کارهایش پشیمان نمی‌شود. پس اینکه انسان پشیمان می‌شود پیداست عقل ناقص است. عقل ناقص نیاز به کمک دارد. وحی می‌آید از طریق وحی عقل ما کامل می‌شود. می‌گوید: وقتی ما مردیم ذرات پخش شده چطور یکجا جمع می‌شود؟ ما می‌میریم و ما را خاک می‌کنند، گوشت ما می‌پوسد و تراکتور زیر و رو می‌کند. ذرات گوشت ما خاک می‌شود و پخش می‌شود و ذرات پخش شده چطور در قیامت یکجا جمع می‌شود؟ چطوری؟ مثل مشک دوغ، شما مشک دوغ را تکان می‌دهی وقتی تکانش دادی چربی‌هایش یکجا جمع می‌شود. چربی پخش بود در اثر تکان دادن جمع شد. مگر جمع شدن ذرات پخش شده محال است؟ الآن خود شما که اینجا نشستی از ذرات خاک پخش شده هستی. چون ما از یک تک سلول هستیم. ما از یک تک سلول درست شدیم. این تک سلول از کجاست؟ از برنج رشت و مازندران است. خاک مازندران از طریق برنج وارد دهان ما شد. کاهوی اهواز، سیب زمینی مراغه، انگور ملایر، یعنی ذرات خاک پخش شده از طریق غذا آمدند در دهان من، خون و نطفه و بچه شد. ما الآن هم از ذرات خاک پخش شده هستیم. چه مشکلی داریم؟
می‌گوید: چرا نماز می‌خوانیم؟ سگ را نان می‌دهی یک دمی تکان می‌دهد. نماز تشکر از خداست. می‌گوید: مگر خدا به تشکر ما نیاز دارد؟ می‌گوییم: نه! اگر مهندس گفت: خانه‌ات را رو به خورشید بساز. همه ما خانه‌مان را رو به خورشید بسازیم چیزی گیر خورشید نمی‌آید. همه ما پشت به خورشید خانه بسازیم، چیزی از خورشید کم نمی‌شود. ما در منطق حرف‌هایمان روان و خیلی روان است. یک بچه کوچک هم می فهمد. منتهی عملکرد ما بله… وظیفه ما بعد از انقلاب این است که نگذاریم خون شهدا از بین برود. در قراردادها استقلال‌مان را حفظ کنیم.
آن آقایی که می‌گوید: جمهوری اسلامی نگو، بگو: جمهوری ایران! مثلاً ایران چه دارد که اسلام ندارد. جمهوری ایرانی به جای جمهوری اسلامی، شعارهایی که در ایام اغتشاشات بود. می‌گویم: بیا ببینیم ایران چه دارد که اسلام ندارد؟ اگر بگوییم: جمهوری اسلامی، ایران را داریم. مکتب هم داریم این هم مکتب از طریق معصوم، بگوییم: جمهوری ایرانی باید دستمان را در دست شاهنشاه بگذاریم. چه دارد؟ کسی دیگر چه دارد؟ من نمی‌خواهم بگویم. واقعاً چیزی ندارند. شما کتاب تورات و کتاب انجیل را خواندی؟ نوشته خدا از آسمان آمد پایین با حضرت یعقوب کشتی گرفت و زمین خورد. خدا زمین خورد. شست پای یعقوب را دندان گرفت، گفت: تا مرا برکت ندهی رهایت نمی‌کنم؟ این خداست. بهایی که اصلاً دین نیست، یک خط سیاسی است که درست شد و هنوز هم هست. یک کسی یک چیزی دارد بگوید: آقا این یک قانونی است، ما داریم شما ندارید. یک  قانونی، گاهی وقت‌ها ما از اسلام خبر نداریم فکر می‌کنیم جای دیگر خبری است. آقا در کشورهای مترقی قطع درخت جرم است. باسمه تعالی در اسلام هم جرم است. حدیث داریم کسی درخت را قطع نکند مگر اینکه اگر درخت را قطع کرد و ساختمان کرد، جای آن یک درخت دیگر بکارد. یعنی فضای سبز نباید کم شود. این برای اسلام است.
حقوق حیوانات، اسلام حقوق حیوانات ندارد. اسلام می‌گوید: اگر حاجی‌ها که مکه آمدند، یک حاجی زود آمد امضایش قبول نیست. امضایش از اعتبار می‌افتد. می‌گوییم: چرا؟ می‌گوید: حاجی که زود مکه آمده است. معلوم می‌شود اسب یا شترش رادر راه خسته کرده است. اگر کسی اسب و شترش را در راه خسته کند، معلوم می‌شود آدم سنگدلی است، آدم سنگدل امضاء و اعتباری قابل قبول نیست. این حقوق حیوان نیست؟ چند صد حدیث در مورد حقوق حیوان داریم.  چند صد حدیث، ما خبر از اسلام نداریم. این جمهوری اسلامی که با خون شهدا درست شده، در ایران جمهوری اسلامی کودتا نبوده است. بله در مصر کودتا بوده است.

7- حضور اقشار مختلف جامعه در انقلاب


گاهی در کشورها کودتا میشود، یک رژیمی می‌آید و یک رژیمی می‌رود و یک عده را می‌گیرند و می‌کشند. ولی جمهوری اسلامی همه رأی دادند. از همه مناطق تقریباً شهید دادیم. جانباز و اسیر دادیم. باید حفظ کنیم و عملکرد افراد را پای حساب افراد نگذارید. کار، کار بد است. لذا قرآن یک آیه دارد می‌گوید: عمل شما عمل بدی است. ممکن است عملکرد بعضی از ما خوب نباشد. باید سعی کنیم عملکرد ما خوب باشد. خیلی جاها عملکرد ما خوب بوده است. مثلاً رشد علمی که الآن دانشگاه ما دارد قابل قیاس با رشد علمی زمان قدیم است؟ شجاعتی که الآن بچه‌های ایران دارند قابل مقایسه با شجاعت قدیم است؟ ما خیلی جاها رشد کردیم. اما جایی هم که گاهی افرادی یک غلطی می‌کنند، آن غلط را پای دین نگذارید. ممکن است به اسم دین خلاف بکنند. در جنگ صفین مگر قرآن را سر نیزه نکردند؟ به اسم قرآن روی علی بن ابی طالب شمشیر کشیدند. روی علی شمشیر کشیدند. اسم دین با خود دین فرق می‌کند. خدا همه شما را حفظ کند.
خدایا کشور را، انقلاب را، رهبر را، مرز را، نسل را، ناموس را، مکتب را، هر نعمتی به ما داده‌ای در پناه امام زمان حفظ بفرما. در جمهوری اسلامی سه گروه هستند، گروهی که خدمت می‌کنند، خدایا لطفت را بر آنها نازل بفرما. گروهی که خیانت می‌کنند، ولی بد آدم‌هایی نیستند، حلال زاده هستند. اما غلط می‌کنند کارش غلط است ولی آدم خوبی است. آنها را هدایت بفرما. آدم‌هایی هستند اصلاً نمی‌خواهند ایران باشد. می‌گویند: ایران چرا؟ شما تابع آمریکا باشید. نمی‌خواهند اسلام باشد. نمی‌خواهند اهل‌بیت باشد. نمی‌خواهند قرآن باشد. این شعار نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران شعار اسرائیل است. اسرائیل می‌گوید: غزه نباشد. لبنان هم نباشد. آنوقت ما هم در ایران هم حلقوم نخست وزیر اسرائیل شویم این چقدر سقوط است. این آدم‌هایی که با اصل دین مخالف هستند نابود بفرما.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»
1- در سایه انقلاب اسلامی، مردم به چه چیزی دست یافتند؟
1) استقلال
2) آزادی
3) هر دو مورد
2- اولین کاری که پس از انقلاب صورت گرفت، چه بود؟
1) تدوین قانون اساسی
2) انتخابات ریاست جمهوری
3) انتخابات مجلس شورای اسلامی
3- معیار ارزش گذاری افراد در قرآن چیست؟
1) علم و تقوا
2) شجاعت و سابقه
3) هر دو مورد
4- ما مکلف به انجام کدام دستورات دین هستیم؟
1) احکامی که دلیلش را فهمیده‌ایم
2) همه احکام اسلام
3) احکامی که در قرآن آمده است
5- در جنگ صفین، مخالفان حضرت علی علیه السلام از چه حربه‌ای استفاده کردند؟
1) قرآن بر سر نیزه کردند
2) قرآن را تلاوت کردند
3) قرآن را سوزاندند
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 643
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست