responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 606


1- ایمان ساحران به حضرت موسی علیه السلام
2- خنثی شدن توطئه دشمنان پیامبران
3- حق، آب است و باطل، کف روی آب
4- نقشه مأمون برای انزوای امام رضا علیه‌السلام
5- عبرت گرفتن از ماجرای یوسف و برادرانش
6- ارزش استقلال و آزادی در اداره کشور
7- جوانان، امانت‌های خداوند در نزد والدین و حاکمان

موضوع: آشکار شدن حق و باطل در دنیا – اريخ پخش: 04/05/97

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي؛ لحمدلله رب العالمین بعدد ما احاط به علمه»

یک آیه در قرآن داریم می‌گوید: هرچه در دلتان هست بیرون می‌کشم و چیزی مخفی نمی‌ماند. آیه‌اش این است «الله» الله را می‌شناسید. «مُخرج» یعنی خارج می‌کنم. چه چیزی را خارج می‌کنم؟ (اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ‌ تَكْتُمُون‌) (بقره /72) هرچه را پنهان کردی، خدا بیرون می‌کشد. یعنی توطئه‌ها کشف می‌شود و تابلوها، شعارها همه لو می‌رود. اگر شما در یک مزرعه‌ای اسفناج کاشتی ولی تابلو زدی کاهو کاهو، وقتی برگش درآمد همه می‌فهمد اسفناج است. یعنی گذشت زمان، تاریخ، قصه را روشن می‌کند. نمونه‌های قرآنی‌اش را برای شما بگویم که چقدر خدا مشت‌ها را باز کرده است. گرچه خدا ستار العیوب است اما گاهی مشت را باز می‌کند. که طرف حساب نکند که هیچ چیزی به کسی نیست.

1- ایمان ساحران به حضرت موسی علیه السلام

چند نمونه قرآنی:
1- فرعون تمام متخصص‌ها و ساحرهای فوق تخصص را از بلاد جمع کرد، گفت: من می‌خواهم با سحرو جادو آبروی موسی را بریزید. موسی عصا می‌اندازد اژدها می‌شود و شما هم با سحر و جادو مقابله به مثل کنید. قرآن می‌گوید: «سحّار» ساحر یعنی سحر می‌کند، سحّار یعنی کارش سحر است. علیم، فوق تخصص است. متخصص است. همه ساحرها را دعوت کرد. ساحرها گفتند: ما اگر آبروی موسی را بریزیم،
فرعون ساحرها را دعوت کرد، با سحر و جادو موسی را رسوا کنند اما خدا مشت را باز کرد، موسی همین که معجزه‌اش را نشان داد، (فَأُلْقِيَ‌ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ) (شعرا /46) همه به سجده افتادند. «قالُوا آمَنَّا» ایمان آوردند.
2- خداوند در انقلاب چقدر مشت را باز کرده است. کسانی که شعارهایی می‌دادند، به مرور زمان هی ریزش کردند و کسانی ثابت ماندند، سامری از طلا و نقره‌ها یک گوساله و مجسمه‌ای ساخت چون مجمسه سازی هنرمندی بود، با هنرش نقش منفی بازی کرد. هوا که وارد ریه این گوساله می‌شد سوت می‌کشید، گفت: (هذا إِلهُكُم‌) (طه /88) خدای شما همین گوساله است. مردم سراغ گوساله پرستی رفتند. ولی یک مرتبه حضرت موسی آمد و گفت: (لَنُحَرِّقَنَّهُ) (طه /97) گوساله را آتش می‌زنم. «ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفاً» خاکسترش را به دریا می‌ریزم. یعنی یک برخوردهای انقلابی!
گفتند: حیف است قبر رضاشاه را خراب کنیم. ساختمان است، موزه کنیم، کتابخانه کنیم این ساختمان را، امام فرمود: این قبر باید ریشه‌اش کنده شود. گوساله سامری طلا بود، پیغمبر فرمود: من این را می‌سوزانم و خاکسترش را به دریا می‌ریزم. یعنی چه؟ گاهی وقت‌ها باید طلا را هم آتش زد. مجسمه‌هایی که ابراهیم خراب کرد، بت‌ها، از نظر هنری ارزش داشت. هر مجسمه‌ای اگر الآن بود خدا می‌داند چقدر می‌خریدند. اما ابراهیم همه را خراب کرد. روز فتح مکه بت‌هایی که حضرت علی شکست ارزش داشت.

2- خنثی شدن توطئه دشمنان پیامبران

آتشی را روشن کردند ابراهیم را بسوزانند، خداوند آتش را خاموش کرد، (يا نارُ كُونِي‌ بَرْداً وَ سَلاماً) (انبیاء /69)، (وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً) (انبیاء /70) عربی‌هایی که می‌خوانم قرآن است. طراحی کردند، «فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ» نه «خاسرین»، قرآن می‌گوید: خیلی پول خرج کردند که جلوی حرکت پیغمبر را بگیرند. (يُنْفِقُونَ‌ أَمْوالَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ فَسَيُنْفِقُونَها) (انفال /36) در آینده هم پول خرج خواهند کرد. اما «ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً» هرچه پول خرج کردند نشد. قبرستان بقیع بود. یکی از آخوندهای وهابی، فیلم مارمولک آن زمان در ایران بود. یکی از آخوندهای وهابی به من گفت: مارمولک، مارمولک، من به ایرانی‌ها گفتم: برای سلامتی مارمولک صلوات! یک صلواتی فرستادند این آخوند وهابی گورش را گم کرد. 43 رادیو به امام در زمان جنگ جسارت می‌کرد و43 رادیو از صدام تجلیل می‌کردند. بالاخره تاریخ گذشت، کدام ماندگار شدند؟ اسلام دشمن دارد و دائماً دشمنان بیکار نیستند. یک سال گفتند: این جمعیتی که 22 بهمن راهپیمایی آمدند، اینها را ساندویچ دادند! ساندویچ گرفتند خوردند و به راهپیمایی آمدند. از رضاشاه برای شما بگویم.
قبرستان بقیع را خراب کردند. مردم ایران در خیابان ریختند تظاهرات کنند. رضاشاه از این مردم عکس گرفت و به خارج فرستاد و گفت: مردم ایران به خیابان ریختند که ما قاجاریه نمی‌خواهیم، پهلوی می‌خواهیم. یعنی از راهپیمایی مردم که برای خراب کردن قبرستان بقیع بود، رضاشاه برای حکومت خودش استفاده کرد. تا حالا چه توطئه‌ای بوده که کشف نشده است. می‌شود ظاهرسازی کرد ولی لو می‌روند.
ناصرالدین شاه شبی یک افطاری به علمای تهران می‌داد. غلطی کرد علما گفتند: امسال افطاری ایشان نمی‌رویم. دربار نمی‌خواست بگوید: علما نمی‌آیند. گفت: بالاخره به یک نحوی جور می‌کنیم، چهار تا طلبه یک جایی پیدا می‌کنیم، صورت مسأله را درست می‌کنیم که بالاخره علما آمدند. یک مشت طلبه‌ی مصنوعی درست کردند، دنبال آیت الله مصنوعی می‌گشتند. یک خربزه فروش در سرچشمه بود. ریش‌های سفید و قشنگی داشت. به او گفتند: درآمدت چقدر است؟ گفت: ما دو برابر می‌دهیم، شما بیا یک دقیقه در این جلسه بنشین و بلند شو! این را آیت الله کردند، لباس پوشاندند و بالاخره افطاری خوردند و دربار به ناصرالدین شاه گفتند: علما آمدند افطاری خوردند و رفتند، گفت: نباید بروند، بایستند من حرف دارم. گفت: اینها همه منبر دارند. بعد از افطار همه مسجد دارند. گفت: الا و لابد من باید اینها را ببینم. بالاخره آمد و آخر جلسه، در جلسه خربزه بود. ناصرالدین شاه یک خرده خربزه برداشت بخورد، دید مزه ندارد. گفت: مأمورین عرضه نداشتند خربزه‌ی شیرین پیدا کنند برای علما، خربزه شیرین نیست. یک مرتبه خربزه فروشی که آیت الله شده بود، گفت: بگو بیاید دکان خودم! خربزه خوب به او می‌دهم. گفت: مگر شما خربزه فروش هستید؟ گفت: بله اینها یک مبلغی به من دادند گفتند: امشب آیت الله شو! «اللَّهُ مُخْرِجٌ ما كُنْتُمْ‌ تَكْتُمُون‌»

3- حق، آب است و باطل، کف روی آب

قرآن می‌گوید: حق آب است و باطل کف روی آب است. کف روی آب تمام می‌شود و آنچه مفید است، آب می‌ماند. شیطان دائماً، حتی انبیاء که می‌خواهند کاری بکنند، هر آرزویی پیغمبر دارد شیطان القاء می‌کند. شیطان چند رقم برخورد می‌کند. نسبت به انبیاء نمی‌تواند پهلویشان برود. «القی» یعنی پرتاب ‌می‌کند. یک وسوسه‌ای را القاء می‌کند. این برای انبیاء، آدم‌های مؤمن را شیطان کنارشان می‌رود و هل می‌دهد. (مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ‌ الشَّيْطانِ) (اعراف /201) تماس ‌می‌گیرد. این هم برای مؤمنین، شیطان وارد آدم‌های معمولی می‌شود. (يُوَسْوِسُ‌ فِي صُدُورِ النَّاسِ) (ناس /5) فی یعنی درون، آدم‌های فاسق را درونشان که رفت، دیگر بیرون نمی‌آید. (فَهُوَ لَهُ‌ قَرِينٌ) (زخرف /36) یعنی چند رقم برخورد داریم. انبیاء را پرتاب می‌کند وسوسه را، مؤمنین را هل می‌دهد. افرادی عادی را در روحشان رخنه می‌کند، افراد فاسق را شیطان که رفت، می‌ایستد. طوری که کم کم خود ایشان شیطان می‌شود. فکر شیطانی، نگاه‌ها شیطانی، حرف می‌زند شیطانی، «مِنَ‌ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ» خود این دیگر یک پارچه شیطان می‌شود. (شَياطِينَ‌ الْإِنْسِ وَ الْجِن‌) (انعام /112) این انسان است ولی سر تا پایش… ولی بالاخره، (وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِين‌) (آل‌عمران /54) قرآن می‌گوید: هرچه حیله بزنید، من حیله‌ها را خنثی می‌کنم، یک مثال بزنم.
پزشک بالای سر بیمار می‌آید می‌گوید: این شربت را دوساعت به دو ساعت بخور. فردا صبح می‌آیم تو را می‌بینم. بیمار شربت را نمی‌خورد. فردا صبح می‌بیند دکتر می‌آید، می‌گوید: چرا شربت را نخوردی؟ برمی‌دارد یک مقدار از شربت را در دستشویی می‌ریزد، یک لیوان آب رویش می‌ریزد برود. سر شیشه خالی می‌شود. دکتر می‌گوید: شربت را خوردی؟ می‌گوید: مگر نمی‌بینی سر شیشه خالی است؟ این مریض می‌گوید: کلاه سر دکتر گذاشتم در حالی که سر خودش کلاه گذاشت «وَ مَكَرُوا» این فکر می‌کند…
قدیم که سنگ نبود با کلوخ در یک کفه ترازو می‌گذاشتند، آن کفه را با سنگ‌های دیگر، نخود و لوبیا و سنگ‌های کوچک وزن می‌کردند. کیلو و دو کیلو نبود. من بچه بودم و یادم هست. یک کسی آمد شکر بخرد، گفت: مثلاً این مقدار شکر، یک سنگی گذاشت. شکر فروش رفت شکر بیاورد. تا رفت آخر مغازه شکر بیاورد. این مشتری کلوخ را برداشت و هی به زبانش مالید. مثنوی می‌گوید: این فکر می‌کند کلوخ صاحب دکان را خورده است، این از شکر خودش کم می‌شود. این در دنیای خیال فکر می‌کند سنگ او کم شد، شکر خودش کم شد. خیلی از چیزهایی که ما زرنگی می‌کنیم زرنگی نیست. به خارج جنس صادر می‌کنیم، رویش را میوه خوب می‌گذاریم و ته را میوه پوسیده می‌گذاریم. خارجی نگاه می‌کند می‌بیند جنس ایرانی است و زیرش با رویش فرق می‌کند. می‌گوید: دیگر از ایران معامله نکنید. هزار جعبه‌ی پرتقال پوسیده را می‌فرستد از میلیون‌ها جعبه محروم می‌شود. حدیث داریم رزق همه آدم‌ها از حلال اندازه‌گیری شده است، کسانی که ناخنک به حرام می‌زنند سهم حلالشان کم می‌شود. پیداست این جوان رزقش چقدر است. چقدر باید این جوان از عروس لذت ببرد یا عروس از این داماد چقدر باید لذت ببرد. مثلاً 822 بار، پنج هزار بار، آن مقدار معین شده است. این جوان ناخنک به حرام می‌زند. با یک دختری تماس می‌گیرد. دختر با پسری تماس می‌گیرد. آن مقداری که از حرام ناخنک می‌زند، ازدواجش عقب می‌افتد. هی می‌گویند: عروس لیسانس می‌گیرد، جهازیه‌اش جور نشده است. عمه عروس مرده، پدربزرگ داماد مرده است، همینطور هی عقب می‌افتد برای اینکه ناخنک زدی. من باید چقدر شکر وارد بدنم شود. یک جایی می‌بینم باقلوا هست و دوربین نیست. دو سه تا باقلوا را تند تند می‌خورم بعد دکتر می‌گوید: قندتان بالا رفته، خانه خودتان هم قند نخورید. چرا؟ برای اینکه به باقلوای حرام ناخنک زدم. بعد می‌گوید: قندتان بالا رفته، خانه خودتان هم قند نخورید.

4- نقشه مأمون برای انزوای امام رضا علیه‌السلام

در روزی هیچ عجله نکنید. هرچه باید برسد، می‌رسد. چرا امام رضا را به خراسان آوردند؟ مأمون الرشید گفت: امام رضا مدینه هست من دلواپس هستم بیاید مرو، استان خراسان، زیر نظر من باشد او را کنترل کنم. بعد به اسم اینکه امام رضا نذر کرده عبادت کند و گفته: تا یک سال ملاقاتی ممنوع، این هم دروغ که کسی ملاقات نکند، هرکسی هم ملاقات امام رضا می‌آمد می‌گفتند: امام رضا گفته: ملاقات ممنوع، نذر کرده با کسی حرف نزند! دروغ گفتند از مدینه ایشان را آوردند که تحت الشعاع قرار بگیرد. امام رضا مطرح شد، نامی از مأمون وجود ندارد. خدا قول داده است، (وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‌) (اعراف /128) بدن امام حسین را زیر سم اسب کردند، قبر امام حسین را کشاورزی کردند، می‌خواستند حسین محو شود. خود معاویه این کلمه از حلقومش بیرون آمد. گفت: «دفناً دفنا» من اهل‌بیت را دفن می‌کنم اثری از اهل‌بیت نباشد.
من به شام، دمشق رفتم، سراغ قبر معاویه. در یکی از این محله‌ها در یک خانه‌ای مرا راه ندادند، ولی بالاخره ما یک پولی دادیم، گفتیم: ما می‌خواهیم قبر معاویه را ببینیم. یک خانه کهنه خرابه، یک اتاق آنجا بود و قبر معاویه آنجا بود. هیچی یک سوسک هم آنجا نبود. اما حضرت رقیه قبرش را نگاه کنید. قرآن یک آیه دارد (أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّه‌) (توبه /32) یک آیه داریم (َلِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّه‌) (صف /8)، «أَنْ يُطْفِؤُا» یعنی همین الآن می‌خواهند اسلام نباشد. «َلِيُطْفِؤُا» یعنی برنامه ریزی می‌کنند در آینده اسمی از اسلام نباشد. ولی (وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِه‌) (صف /8) خداوند نور خودش را تمام می‌کند و کار به توطئه او ندارد. چهل سال از انقلاب رفت، چقدر دشمنی کردند؟ هشت سال جنگ به کدام کشور… هشت سال حمله به کدام کشور می‌شد که خاکش را از دست نمی‌دهد؟ این کشورهایی که ما نگاه می‌کنیم یک ماهه خاکشان را ازدست می‌دهند، هشت سال به ما حمله شد. یک ماه به هرکشوری حمله می‌شد این کشور رفته بود. چه نگه داشت؟ بودجه نگه داشت. برنامه بود. حزب بود. اراده خدا بود. خدا قول داده (وَعَدَ اللَّهُ‌ الَّذِينَ آمَنُوا) (مائده /9) خدا وعده داده و بعد هم می‌گوید: حالا که حکومت دستت رسید، «وَ مَنْ‌ كَفَرَ» اگر کفران کنی، کیفر می‌بینی.
افرادی که سم پاشی می‌کنند، در فضای مجازی، در اینترنت، در ماهواره، خودشان پهلوی هم می‌نشینند، بدی‌هایش را می‌گویند، خوبی‌هایش را هم بگویند. جمع و تفریق کنیم. چه خدماتی شده و این یک امانت است. خیانت به امانت نکنیم.

5- عبرت گرفتن از ماجرای یوسف و برادرانش

برادرهای یوسف می‌گفتند: یوسف یک بچه است. (وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ) (یوسف /8) ما یک تیم هستیم. «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» یعنی ما تیم هستیم و به هم چفت هستیم. ما ده تا برادر به هم چفت هستیم. این پسر یوسف محبوب‌تر است. ولی همین‌هایی که می‌گفتند: ما تیم هستیم، خدا طوری مسأله را پیش آورد که آمدند گفتند: (إِنْ كُنَّا لَخاطِئِينَ) (یوسف /91) ما خلافکار و خطاکار هستیم. ما تیم هستیم…
کسانی که بلند پروازی می‌کنند زمین می‌خورند حتی ملائکه، ملائکه یک مقدار بلند پروازی کردند، گفتند: خدایا این انسان را خلق نکن. این انسان فساد و خونریزی می‌کند، (نَحْنُ نُسَبِّحُ‌ بِحَمْدِكَ) (بقره /30) ما هستم، با وجود ملائکه چه نیازی به بشر هست؟ بشر را خلق نکن. ولی خداوند طوری مسأله را پیش آورد، که ملائکه گفتند: (لا عِلْمَ‌ لَنا) (بقره /32) ما اشتباه کردیم، ما سواد نداریم و حق با توست. درست است انسان خونریزی می‌کند، اما در انسان یک وجودهایی پیدا می‌شود که این موجودات به کل هستی می‌ارزد. «وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ» می‌گفتند: ما تشکیلاتی هستیم، تشکل هستیم و قوی هستیم. اما (وَ خَرُّوا لَهُ سُجَّدا) (یوسف /100) همه به سجده افتادند.

6- ارزش استقلال و آزادی در اداره کشور

به چهار نعمت رسیدیم، استقلال! آمریکا در کشورهای دنیا رئیس جمهور جا به جا می‌کند. شاه جا به جا می‌کند. الآن آل سعود را آمریکا نگه داشته است. جنایتکار بحرین را آمریکا نگه داشته است. بسیاری از رئیس جمهورها نسبت به آمریکا مثل دم سگ هستند. سگ هرطور بخواهد دمش را تکان می‌دهد. آمریکا هرطور بخواهد اینها را تکان می‌‌‌دهد. ولی در ایران نه رئیس جمهور و وکیل و وزیر و مجلس، حتی یک انجمن اسلامی یک روستا را آمریکا نمی‌تواند دخالت کند. استقلال است. بچه استقلال می‌خواهد. بچه کوچک سر سفره می‌گوید: قاشق بده خودم بخورم. می‌گوییم: آقاجون تو نمی‌توانی. بگذار دهانت… می‌گوید: خودم. می‌گوییم: نمی‌توانی، می‌گوید: خودم! جیغ می‌زند و اصرار می‌کند، قاشق را دستش می‌دهیم. قاشق را درغذا می‌زند و روی سرش می‌ریزد. سر و صورت و لباس‌‌هایش همه غذایی می‌شود. می‌گوید: گفتم نمی‌توانی! قاشق را از او می‌گیرند گریه می‌کند. این گریه یعنی چه؟ یعنی خودم، خودم را خراب کنم ولی مستقل باشم شرف دارد که به پدر و مادرم وابسته باشم. این استقلال است. خودم، خودم را خراب کنم بهتر از این است که وابسته به پدر و مادرم باشم، پدر و مادرم دهانم بگذارند. استقلال!
آزادی، شما گربه را در قفس کن، هرچه گوشت برایش بیاندازی، باز پشت قفس می‌آید و می‌گوید: میو! می‌گوییم: چته! گوشت لخم است. می‌گوید: میو! یعنی می‌خواهم بیرون بیایم. می‌گوییم: بیایی بیرون گوشت نیست باید خرده کاغذ بخوری در کوچه‌ها، می‌گوید: میو! یعنی آزادم کن، خرده کاغذ بخورم شرف دارد به اینکه در قفس باشم و به من گوش بدهی.
جمهوری، یعنی نظر مردم. بیست سی بار شما پای صندوق آمدید و گفتید: ما چه کسی را می‌خواهیم و چه کسی را نمی‌خواهیم. اسلامی، یعنی مکتب، مکتب خدا، خلق نمی‌تواند. قانون اساسی آمریکا تا حالا 25 بار عوض شده است. یادم نیست کدام کشور بود، خواندم 119 بار قانون اساسی‌اش عوض شده است. بشر نمی‌تواند برای بشر قانون وضع کند. صبح می‌گویند: خیابان یک طرفه، فردا می‌گویند: دو طرفه، امروز می‌گویند: سه طبقه بیشتر نسازید، فردا می‌گویند: ده طبقه بسازید. هر روز یک برنامه‌ای، چقدر خود شما پشیمان شدید. این پشیمانی یعنی چه؟ یعنی فکر دیروز من غلط بود.
یک کسی در دکان پدرم آمد، بازاری بود. گفت: حاجی چه می‌کنی؟ گفت: اشتباه، گفت: اشتباه نکن. گفت: فردا می‌فهمم که امروز اشتباه است. یعنی هر روز یک کاری می‌کنم می‌فهمم کار دیروز من غلط بوده است. پشیمانی دلیل بر این است که عقل انسان ناقص است، اگر عقل انسان کامل باشد، کاری نمی‌کند که پشیمان شود. ما مکتبمان، باید دینمان را از اسلام بگیریم. هم باید رأی مردم باشد و هم باید قانون اسلام باشد. جمهوری اسلامی یعنی نظر مردم در سایه‌ی مکتب قرآن، اینها همه نعمت است. ما استقلال نداشتیم. آزادی نداشتیم.
یک خاطره از آقای لاریجانی رئیس مجلس نقل شد. آمریکایی‌ها وقتی آمدند عراق را گرفتند یک منطقه‌ی بغداد را برای خودشان خانه‌های سازمانی و حصار کشی کردند که این منطقه امنیتی باشد برای آمریکایی‌هایی که مقیم بغداد هستند. چند تا خانه هم برای مسئولین درجه یک بغداد گذاشتند. یکی از این مسئولین درجه یک به آقای لاریجانی گفت: من آمدم به خانه‌ام بروم. سرباز آمریکایی نگذاشت بروم. گفتم: خانه‌ی من اینجاست. گفت: باید بازدید بدنی شوی. خیلی به من برخورد که اینها در کشور و شهر و پایتخت ما آمدند، نمی‌گذارند من عراقی در خانه خودم بروم، می‌گویند: باید… خیلی حرص خوردم و تحقیر شدم. بالاخره گفتم: خیلی خوب، بازدید کن. گفت: من حال ندارم بازدید کنم. باید سگ من بازدید کند. بیشتر تحقیر شدم. تحمل کردم سوختم سوختم، آخر گفتم: سگ تو بیاید بازدید کند. رفت و برگشت و گفت: سگم خواب است. صبر کن تا سگم بیدار شود! این سیمای آمریکاست. اینها را باید حفظ کنیم و مشکلات مملکت هم باید حل شود. هردو باید درست باشد. هم باید مشکلات حل شود و هم باید نظام موجود را حفظ کرد.

7- جوانان، امانت‌های خداوند در نزد والدین و حاکمان

جوان‌هایمان را باید حفظ کنیم. با ازدواج، با اشتغال، یک حرفی را چند بار در تلویزیون زدم و اگر زنده باشم صد بار دیگر هم خواهم گفت. مشکل جوان‌های ما در آموزش و پرورش و دانشگاه هست. آموزش وپرورش دیپلم‌هایی که تحویل می‌دهد فلج هستند. یک چیزهایی حفظ می‌کنند و نمره می‌گیرند. دیپلمی که هنر داشته باشد، حرفه‌ای بلد باشد کار دستش نیست. البته فنی و حرفه‌ای و دانشگاه علمی کاربردی یک کارهایی می‌کند. اما ما باید این محفوظات را برداریم و جای آن مهارت بگذاریم. اگر هنر داشتی مدرک بگیر. هنر نداشتی مدرک نمی‌دهیم. دانشگاه هم همینطور است. بیشتر بیکارهای ما لیسانس‌های فلج هستند. دانشگاه باید به جای محفوظات و مدرک مهارت یاد دانشجو بدهد. یک انقلابی باید بشود در آموزش و پرورش و دانشگاه، در حوزه هم همینطور است.
مقام معظم رهبری بخاطر درسهای حوزوی رهبر شد یا بخاطر اطلاعات متفرقه‌اش؟ بخاطر فنونی که آقا دارد. ایشان شعر شناس هست، ادبیات هم می‌داند و با تاریخ هم آشناست. با سیاست و با تاریخ آشناست. فقط آشنایی با فقه و اصول کسی را رهبر نمی‌کند. امام خمینی که مجتهد دیگر هم بود. چطور امام خمینی، امام خمینی شد؟ بخشی از درسها باید حذف شود و جای آن مهارت بیاید. جوان‌ها امانت هستند. باید انقلاب را از انحراف حفظ کرد. از ارتجاع حفظ کرد، از ارتداد حفظ کرد. گاهی وقت‌ها انبیاء یک انقلابی می‌کردند، بعد می‌دیدند مردم چپه شدند. آیه نازل شد «بئسما…» [آیه را فراموش می‌کنند] (بِئْسَما خَلَفْتُمُونِي‌) (اعراف /150) من دو سه روز نبودم، شما اینطور شدید؟ هر انسانی الآن باید یک شماره تلفن اسلام شناس در جیبش باشد. همه شما یک تلفن اسلام شناس در هر شهری هستید در جیب شما باشد. یک شبهه‌ای می‌کنند جواب بدهید. دروغ مثل آب خوردن شده است.
من پارسال بیمار شدم و چند روزی در بیمارستان بودم. عمل جراحی روی بدن من شد. در بینی و حلق من شیلنگ گذاشتند. عکس پارسال را در اینترنت گذاشتند که برای شفای آقای قرائتی حمد بخوانید. من پارسال مریض بودم، خوب شدم. آمد به من گفت: من در بین آخوندها چند نفر را قبول دارم، تو را هم قبول دارم. ولی عقیده‌ام از تو رفت برای اینکه چنین و چنان شد. جمعیت هم در خیابان تهران دور من جمع شدند، ایشان شروع کرد از پسرهای من انتقاد کرد. گفتم: من اصلاً پسر ندارم. همینطور یک چیزی می‌گویند. من الآن چند تا زن دارم که خودم هم خبر ندارم. پلیس جلوی خانم را گرفته و گفته: خیابان یک طرفه است. گفته: به شما ربطی ندارد. من خانم آقای قرائتی هستم! گفتم: من نه خودم رانندگی بلد هستم نه خانم من! بازار شایعه، حرف راست هم می‌زنند. منتهی دروغ هم می‌گویند. هرچه شنیدید تحقیق کنید. گریه قلابی داریم. قرآن می‌گوید: به گریه‌ها اعتنا نکنید. (وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً يَبْكُونَ‌) (یوسف /16) برادران یوسف، یوسف را در چاه انداختند و آمدند گریه کردند که گرگ او را خورده است. اینکه می‌گوید: گریه کردند، یعنی گول گریه را نخورید. گریه قلابی هم داریم. قسم قلابی داریم. قرآن می‌گوید: (اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ‌ جُنَّة) (مجادله /16) اینها قسم می‌خورند ولی پشت قسم می‌خواهند جنایت کنند.
مسجد قلابی داریم، مسجد ضرار، منافقین مسجد ساختند. پیغمبر فرمود: مسجد را خراب کنید. این خانه تیمی است که اسمش را مسجد گذاشتند. مگر شاه قرآن چاپ نکرد؟ چاپ قرآن داریم. قاری قلابی داریم. سخنرانی داریم که سخنرانی‌اش خوب است، اما می‌گوید: گول سخنرانی او را نخور. «يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ» خیلی خوب حرف می‌زند (وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصام‌) (بقره /204) معنای بصیرت یعنی کلاه سرت نرود.
گاهی به اسم اینکه این انقلابی است. گاهی به اسم اینکه این مطلب علمی است. گاهی به اسم اینکه مردم می‌خواهند. (وَ الْحافِظُونَ‌ لِحُدُودِ اللَّهِ) (توبه /112) یک شماره تلفن یک اسلام شناس می‌خواهید که اگر یک شبهه‌ای پیدا شد، زنگ بزنید الو…! خدا آقای هاشمی رفسنجانی را رحمت کند. گفتند: جزیره کیش اتاق خلوت، حیاط خلوت ایشان است. یکی از بستگان نزدیک من چند سالی در کیش مسئولیتی داشت. می‌گفت: آقای هاشمی یک سنجاق در جزیره کیش ندارد. یک میخ ندارد. یک وجب زمین ندارد. ولی در دهان‌ها افتاده بود که جزیره کیش برای رفسنجانی است!!! من نمی‌خواهم بگویم: همه آدم‌ها خوب هستند. ولی می‌خواهم بگویم: هرچه شنیدید تحقیق کنید. ممکن است در یک خانواده یکی خوب باشد، یکی متوسط باشد. یکی بد باشد.
خدایا، امیدوارم که… به جای حرف زدن دعا می‌کنم. خدایا هر نعمتی به مادادی،از جمله نعمت آزادی، کفران کنیم زمانی آمریکا برای ما رئیس جمهور تعیین خواهد کرد. نماینده و رئیس مجلس تعیین خواهد کرد. خدایا نعمت آزادی، نعمت جمهوری، نعمت اسلامیت، نعمت تشیع، نعمت‌هایی که به ما دادی، ما را حافظ این حدود و نعمت‌ها قرار بده. آنهایی که با طرح و نقشه از هر وسیله‌ای برای تضعیف نظام استفاده می‌کنند، اگر قابل هستند هدایت کن. قابل نیستند نقشه‌شان را نقش بر آب بفرما. ایمان کامل، بدن سالم، عقل قوی، علم مفید، عمر با برکت، رزق حلال، عزت دنیا و آخرت، حسن عاقبت به همه ما مرحمت بفرما. کمتر از آنی ما را به خودمان واگذار نکن. شر اشرار به خصوص آمریکا و اسرائیل را به خودشان برگردان. از اینکه توطئه‌های زیادی را خنثی کردی، الحمدلله رب العالمین، خدایا از این به بعد هم هر توطئه‌ای علیه نظام ما هست را خنثی و توطئه گر را نابود بفرما.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- آیه 72 سوره بقره بر چه امری تأکید دارد؟
1) کیفر ظالمان در دنیا
2) کشف حقایق در دنیا
3) کشف حقایق در آخرت
2- حضرت موسی در خصوص گوساله سامری چه تصمیمی گرفت؟
1) حفظ آن به عنوان عبرت برای آیندگان
2) حفظ آن به عنوان میراث فرهنگی
3) نابود کردن آن به عنوان عامل گمراهی
3- آیه 36 سوره انفال به کدام برنامه دشمنان اسلام اشاره دارد؟
1) هجوم نظامی
2) تهاجم فرهنگی
3) هزینه‌های مالی
4- تعبیر شیطان در قرآن، در مورد چه گروهی به کار رفته است؟
1) انسان‌ها
2) جنّیان
3) هر دو مورد
5- فرزندان کدام پیامبر به خطاکار بودن خود اعتراف کردند؟
1) حضرت یعقوب
2) حضرت نوح
3) حضرت آدم

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 606
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست