responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2515

موضوع: نقش پیامبران در اصلاح امور اقتصادی

تاريخ پخش: 07/02/99

1- برخورد حضرت شعیب با کم فروشی

2- کیفر الهی در برخورد با مسرفان

3- انواع تجارت در قرآن

4- امتیازات معامله با خدا

5- تجارت‌های زیان‌بار

6- رنگ الهی دادن به کارهای روزمرّه زندگی

7- نقش بخل در مشکلات زندگی

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی

موضوع بحثمان دوست داریم این باشد چند جلسه‌ای، پیام‌های اقتصادی قرآن. طوری هم بگوییم که ضمن اینکه قرآن است خیلی هم روان باشد و همه بتوانند به راحتی گوش بدهند.
انبیاء دخالت می‌کردند در زندگی مردم، حضرت شعیب همه در بازارها راه می‌رفتند. یک آیه داریم (وَ يَمْشِي‌ فِي‌ الْأَسْواق‌) (فرقان /7) قاری: «وَ يَمْشِي‌ فِي‌ الْأَسْواقِ» این برای یک پیغمبر است که در بازارها راه می‌رفت. «وَ يَمْشِي‌» نمی‌گوید: مَشی، مشی یعنی یکبار گذارش به بازار افتاد و به بازار رفت. اما«وَ يَمْشِي‌» یعنی کارش این بود که در بازارها تاب می‌خورد. «فِي‌ الْأَسْواق‌» سوق نمی‌گوید، اسواق، یعنی بازار آهنگرها، بازار قصاب‌ها، بازار پارچه فروش‌ها، اینکه پیغمبر در بازارها راه می‌رفت یعنی در جریان داد و ستد مردم بود و نظارت بر خرید و فروش و کالاها داشت. یک آیه داریم «وَ يَمْشِي‌ فِي‌ الْأَسْواق‌» یک آیه داریم (وَ يَمْشُونَ‌ فِي الْأَسْواق‌) (فرقان /20)

1- برخورد حضرت شعیب با کم فروشی

به حضرت شعیب وقتی می‌گفت: کم فروشی نکنید، می‌گفتند: (أَ صَلاتُكَ‌ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ) (هود /87) قاری: «أَ صَلاتُكَ‌ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا» حضرت شعیب می‌گفت: چرا کم فروشی می‌کنید؟ می‌گفتند: تو چرا مزاحم… چه کار به خرید و فروش ما داری؟ به قول امروزی‌ها دین از سیاست جداست. بگذار کارمان را بکنیم. چهار دیواری اختیاری، مال خودم است. به هر قیمتی می‌خواهم بفروشم. پیغمبرها دخالت می‌کردند.
در مورد انفال، انفال یعنی دریاها، رودخانه‌ها، نهرها، جنگل‌ها، بیابان‌ها و بیشه‌ها، یک سوره در قرآن داریم به نام سوره انفال، می‌گوید: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ» قاری: (يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ‌ قُلِ الْأَنْفالُ‌ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ) (انفال /1) می‌گفتند: این انفال برای کیه؟ مالک رودخانه‌ها و جنگل‌ها کیست؟ یعنی پیغمبرها مورد سؤال بودند در مورد اینکه این طبیعت اختیارش با کیست؟ یعنی فقط برای نماز و روزه نبودند. مربوط به دریاچه‌ها و بیشه‌ها و جنگل‌ها هم بودند. معادن، مربوط به معادن هم بوده.
در قرآن بارها گفته: «کلوا» یعنی بخورید و مصرف کنید، ولی هرجا می‌گوید مصرف کنید یک شرطی هم دارد. مثلاً یکجا می‌گوید: «کلوا و لا تسرفوا» قاری: (وَ كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا) (اعراف /31) کلوا یعنی مصرف کن اما اسراف نکن. 2- یکجا می‌گوید: «کلوا و اشکروا» قاری: (کلوا… و اشکروا) (بقره /172) خوردی شکر خدا را هم بکن. یکجا می‌گوید: «كُلُوا … وَ اعْمَلُوا صالِحا» قاری: (كُلُوا … وَ اعْمَلُوا صالِحا) (مؤمنون /51) مصرف کردی، از این غذایی که خوردی از انرژی‌اش یک کار خوبی انجام بده. یکجا می‌گوید: «كُلُوا … وَ لا تَطْغَوْا» قاری: (كُلُوا … وَ لا تَطْغَوْا) (طه /81) طغیان و بدمستی و سوء استفاده نکن. یکجا می‌گوید: «كُلُوا … آتُوا حَقَّه‌» قاری: (كُلُوا … آتُوا حَقَّه‌) (انعام /141) اگر مصرف کردی حق فقرا را هم بده. یکجا می‌گوید: «فَكُلُوا … وَ أَطْعِمُوا» قاری: (فَكُلُوا … وَ أَطْعِمُوا) (حج /28) «کلوا… انفقوا» قاری: «کلوا… انفقوا» از این آیات چه می‌فهمیم؟ می‌فهمیم کلوا کلوا هست اما بخور بخور نیست. یعنی یک لقمه که شما می‌خوری، 1- رابطه لقمه با شکمت، پرخوری نکن. رابطه شکم با خدا شکر کن. رابطه این غذایی که خوردی با انرژی، عمل صالح انجام بده، سوء استفاده نکن «لا تَطْغَوْا»، خوردی حق فقرا را بده و به دیگران هم اطعام کن. قرآن در مورد مصرف خیلی آیه دارد منتهی مصرف مشروع، اینطور نیست که حق خودم است، هرطور خواستم خرج کنم. اسراف از گناهان کبیره است.

2- کیفر الهی در برخورد با مسرفان

قرآن در مورد اسراف می‌گوید: (وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ) (انبیاء /9) قاری: «وَ أَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ» حالا اسراف چیست؟ امام می‌فرماید: دور ریختن نصف لیوان آب اسراف است اوه اوه اوه… و اسراف گناه کبیره است. اوه اوه اوه! و گناه کبیره عادل را فاسق می‌کند. اوه اوه اوه! چقدر در مصالح و بنایی، در دارو، در لباس و کفش و خوراک اسراف می‌کنیم. هرچیزی را اسراف کنیم زمانی می‌آید به همان چیز مبتلا می شویم. یعنی به آن نیازمند می‌شویم. این حساب و کتاب دارد. در خانه امام رضا نشستید، یک خاطره از امام رضا بگویم.
امام رضا(ع) دید یکی از این برده‌ها میوه‌ای را نیمه خورد. مقداری را خورد و دور انداخت. امام فرمود: چرا دور انداختی؟ همین نصف میوه‌ای که دور انداختی، افرادی هستند به همین نصف میوه نیاز دارند. حاج احمد آقا می‌گفت: لیوان آبی را آوردند، حضرت امام خورد. مقداری از آب ماند. یک کاغذ برداشت و در این لیوان گذاشت، حاج احمد آقا گفت: چه می‌کنید؟ گفت: عصر که تشنه شدم، نصف دیگر را بخورم و دور نریزم. مصرف حساب و کتاب دارد. این… برویم جمله بعد.
جنگ هم همینطور است. جنگ آدابی دارد. امام وقتی به رزمنده‌ها می‌رسد. حضرت امیر، می‌فرماید: مواظب باشید 1- آب دشمن را مسموم نکنید. درختانشان را قطع نکنید. به فراری‌ها تیراندازی نکنید. به زنان و کودکان و سالمندان کاری نداشته باشید. جنگ هم اخلاق می‌خواهد. دنیا دیوانه خانه است و تمدن نیست. یکوقتی می‌گفتند: گفتگوی تمدن‌ها، گفتم: کدام تمدن؟ آمریکا متمدن است؟ این همه یمنی کشته شد و دکترای حقوق کره زمین یک عطسه نکردند، یک سرفه نکردند. یمن مسلمان نیست. قرآن می‌فرماید: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ‌ ذِكْرِي» قاری: (وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ‌ ذِكْرِي‌ فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً) (طه /124) قرآن می‌فرماید: هرکس از یاد من غافل شود یعنی هر قطاری از ریل بیرون برود نابود می‌شود. اروپا و آمریکا ندارد. آمریکا هم الآن همینطور است. چقدر پول آمریکا خرج کرد در افغانستان و عراق، در لبنان و سوریه، چقدر پول خرج کرد و به هیچ جا نرسید. «فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» یعنی زندگی‌اش پر از نکبت است. بله ما هم ضرر کردیم ولی ضرر او بیشتر بود.

3- انواع تجارت در قرآن

قرآن در مورد تجارت، چند رقم تجارت داریم. یکجا می‌گوید: این تجارت بدی است. یکجا می‌گوید: نه بد است، سود ندارد. یکجا می‌گوید: سود دارد کم سود دارد. یکجا می‌گوید: زیانبار است. یکجا می‌گوید: بسیار زیانبار است. یکجا می‌گوید: تجارت رسوا است. یکجا می‌گوید: تجارت راکد است. یکجا می‌گوید: تجارت دوام ندارد. انواع تجارت‌ها در قرآن هست. ظرف یکی دو دقیقه همه اینها را می‌گویم چون حدیث داریم «الدنیا سوق» دیگر حدیث‌ها را ایشان نمی‌تواند بخواند چون ایشان حافظ قرآن است، حدیث‌ها را خودم می‌خوانم. یادم رفت… تشکر… خوب باز هم به ایشان نیاز دارم. ببین خدا حال مرا گرفت، گفتم: حدیث‌ها را به ایشان نیاز ندارم، حرف را در دهان من قیچی کرد، گفت حالا بگو ببینم، می‌گویم نمی‌دانم و باز به ایشان نیاز دارم. خدا دارد خدایی می‌کند و متوجه نیستیم.
حدیث داریم «الدنیا سوق» یعنی دنیا بازار است. در بازار یک فروشنده داریم، یک مشتری داریم، یک جنس داریم، یک قیمت. مشتری‌اش.. فروشنده ما هستیم، ما هستیم که باید عمر و مال و جوانی‌مان، هرچه توان داریم را باید بدهیم. نمی‌توانیم بگوییم: من عمرم را نگه می‌دارم. بخواهیم یا نخواهیم عمرمان را باید بدهیم. پس فروشنده ما هستیم. مشتری چیست؟ مشتری باز با انتخاب من است. با خدا معامله کنیم یا با غیر خدا، غیر خدا خیلی ارزان می‌خرد، فوقش یک سوت می‌کشد، یک کف می‌زند و یک صلوات می‌فرستد. این غیر خدا همین مقدار بیشتر نمی‌خرد. اما خدا چه می‌خرد؟ خدا می‌فرماید: اگر به من بفروشی «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ» قاری: (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ) (توبه /111) «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‌» یعنی خدا مشتری است. از چه کسی می‌خرد؟ از مؤمنین، چه می‌خرد؟ «أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ» جانتان، مالتان، چند می‌خرد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» به بهشت می‌خرد. این یک مشتری است.

4- امتیازات معامله با خدا

معامله با خدا چند امتیاز دارد. یکی خدا گران می‌خرد، خدا به بهشت می‌خرد و مردم به کف و سوت و صلوات می‌خرند. یکی اینکه خدا جنس معیوب را هم می‌خرد. یک دعا داریم بعد از نماز، امام می‌گوید: دعا که می‌خواند اینطور دعا می‌کرد. می‌گوید: خدایا نمازم این بود. «إِنْ كَانَ فِيهَا خَلَلٌ أَوْ نَقْصٌ» اگر رکوع و سجودش عیبی داشت، با عیب‌هایش بردار. یعنی خدا جنس معیوب را می‌خرد. هم گران می‌خرد، هم جنس معیوب می‌خرد. هم جنس معیوب را به رخ نمی‌کشد. «یا من اظهر الجمیل و ستر القبیح» تازه سرمایه هم از خداست. خود ما از خدا هستیم. نور از خداست، باد از خداست، باران از خداست، نهرها از خداست، زمین از خداست، اصلاً کل سرمایه ما از اوست. می‌گوید: حالا از این ابر و باد و مه و خورشید و فلک که به تو دادم، برای خدا یک کاری کن، می‌گوییم نه! من این را یک مثل می‌زنم می‌گویم: مثل پدری که به بچه‌اش می‌گوید: آقاجان، تو خودت از من هستی. شد؟ این زمین هم من به تو می‌دهم. آهنش هم من می‌دهم. گچ و سیمان و نقشه و پول بنایی را من می‌دهم، وقتی خانه‌ات ساخته شد به خودم بفروش. پسر همه امکانات بابا را می‌گیرد و خانه می‌سازد و به غریبه‌ها می‌فروشد. هرکس ببیند می‌گوید: خیلی پسر بی ادبی هستی. تو خودت از بابایت هستی. تمام ملک و آهن آلات و گچ و سیمان همه از پدرت بود، پول بنایی‌اش را هم پدرت داد، آنوقت گفت: من می‌خرم. تو رفتی به غریبه فروختی؟ خیلی بی ادب هستی. خدایا ما از تو هستیم. حرفی که می‌زنیم از توست. چشم می‌بیند از توست، دست کار می‌کند، از توست. همه چیز از توست. حالا می‌گوید: این امکانات را دادم، برای خدا کار کن، می‌گوییم: نه، می‌خواهم برای غیر خدا کار کنم. دون الله، دونه!
قرآن می‌فرماید: در این بازار بعضی (بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ‌ أَنْفُسَهُمْ‌) (بقره /90) قاری: «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ‌ أَنْفُسَهُمْ‌ أَنْ يَكْفُرُوا بِما أَنْزَلَ اللَّهُ»،«بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» یعنی معامله بدی کردند. برای جایزه یزید رفتند سر امام حسین را بریدند. بد معامله کردید. یک دعایی ماه رجب دارد مرحوم مطهری به من سفارش می‌کرد این دعا را ولو برای ماه رجب است تو هر روز بخوان. دعا این است «خاب الوافدون‌ على غيرك» يعنى باختند آنهایی که با غیر خدا معامله کردند، «و خسر المتعرضون الا لك» حتی برای بچه هم آدم چیزی می‌خرد باید برای خدا بخرد. بچه شما یا از اولیای خداست یا از دشمنان خداست یا از دوستان خداست. اگر بچه شما از دوستان خدا بود خدا دوستش را رها نمی‌کند. اگر هم از دشمنان خدا بود، به من چه جان بکنم برای دشمن خدا. باختند برای حفظ شاهنشاه چقدر هفده هجده شهریور کشتند و چقدر ترور کردند. «بِئْسَمَا اشْتَرَوْا» یکجا داریم قرآن می‌گوید: این سود نداشت. «فَما رَبِحَتْ‌» قاری: (فَما رَبِحَتْ‌ تِجارَتُهُمْ) (بقره /16) سود نکرد.
بعضی فکر می‌کنند چون خانه خوبی دارند و ماشین خوبی دارند و ثروتی دارند برنده هستند. باید دید چه چیزی داد. چهل سال عمرت را دادی یک خانه سنگ مرمری خریدی. سنگ مرمر جماد است و تو انسان هستی. انسان دادی و جماد گرفتی، باختی یا بردی؟ با یک دروغ و کلاهبرداری مثلاً به فلان مبلغ رسیدیم. چه دادی؟ دین و غیرت و همه چیز دادیم، چه دادیم و چه گرفتیم؟ «فَما رَبِحَتْ‌ تِجارَتُهُمْ وَ ما كانُوا مُهْتَدِين‌» صلواتی بفرستید. (صلوات حضار)

5- تجارت‌های زیان‌بار

یکجا داریم تجارت زیانبار است، «إِنَّ الْخاسِرِينَ‌ الَّذِينَ» قاری: (إِنَّ الْخاسِرِينَ‌ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ) (زمر /15) خاسر یعنی زیانکار کسی است که جوانی‌اش را داد و چیزی دستش نیامده است. اگر برای خدا نباشد شما پروفسور هم شوی، تخصص هم پیدا کنی، تخصصت را به جنایتکارها می‌فروشی. یک عمری درس خواندی و یک تخصص پیدا کردی ولی بخاطر ریال و دلار تخصصت را در اختیار نااهل گذاشتی و پول گرفتی. چه دادم؟ جوانی. چه گرفتم؟ پول. خدایا تو را به آبروی همه آبرومندان درگاهت ما را از باختگان در این بازار قرار نده.
قرآن یکجا می‌گوید: خسارتش خیلی رسواست. «ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ‌ الْمُبِينُ» قاری: (ذلِكَ هُوَ الْخُسْرانُ‌ الْمُبِينُ) (حج /11) خسران مبین یعنی خیلی رسواست. نخ نما می‌شود. دیگر کار نداریم. خدا جنس را چند می‌خرد؟ دو برابر می‌خرد، ضعف، آیه داریم اضعاف چند برابر می‌خرد؟ آیه داریم «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها» قاری: (مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها) (انعام /160) ده برابر بخر. یعنی اگر برای خدا کاری کردی، حتی ماه رمضان، یک آیه قرآن خواندن در ماه رمضان ثواب یک ختم قرآن دارد. نفس کشیدن در ماه رمضان عبادت است. شب قدر هر کاری ضرب در هزار می‌شود. من سراغ دارم بعضی افراد خمسشان را شب قدر می‌دهند، شب بیست و سوم، برای اینکه یک میلیونش هزار میلیون می‌شود. ثواب هزار میلیون دارد نه اینکه اگر من هزار میلیون بدهکار هستم، یک میلیون بدهم. ثواب آن را دارد. نماز در مسجد، چقدر ما می‌توانستیم در مسجد نماز بخوانیم و در خانه نماز خواندیم. نماز در مسجد گذاشت، نماز در خانه کجاست. چقدر می‌توانستیم به جماعت بخوانیم. عشق به جماعت نداشتیم.
نوه امام حاج حسن آقا می‌گفت: اول تکلیفم بود، ماه رمضان شد امام به من گفت: تو سال اول روزه‌ات هست، ممکن گرسنگی به تو فشار بیاورد، برو افطار کن، نمازت را فرادی بخوان. گفتم: آقا می‌خواهم به جماعت با شما بخوانم. گفت: خیلی خوب، نماز مغرب را امام خواند با یک نفر، نوه‌اش. گفت: بین دو نماز من می‌نشینم دعا می‌خوانم تو برو یک چیزی بخور و بیا. حاج حسن آقا می‌گفت: رفتم افطار کنم سرم بند شد به گفتگو یادم رفت امام منتظر است. بعد از یک ساعت و نیم یادم آمد که عه… امام گفت: می‌نشینم تا بیایی. گفتم: خوب دیده دیر آمدم نمازش را خوانده رفته. می‌گفت: رفتم دیدم امام نشسته، گفت: یک ساعت و نیم افطار می‌کردی، طول کشید. گفتم: آقا یادم رفت. شما تا حالا نشستی؟ گفت: بله. یک نفر هم به یک نفر اقتدا کند یک رکعتش 150 برابر می‌شود. دو نفر بیشتر، سه نفر بیشتر، به ده تا که رسید دیگر کسی حسابش را ندارد.
یکی از دوستان می‌گفت: مثل این مثل انگشت است. شما اگر یک انگشت داشته باشی با آن تلفن می‌زنی. دو تا داشته باشی سطل ماست بلند کنی، سه تا داشته باشی سیب زمینی و پیاز برمی‌داری. چهار تا داشته باشی سطل آب هم بلند می‌کنی. پنج تا داشته باشی آمپول می‌زنی. هر انگشتی اضافه شود کارآیی‌اش بیشتر می‌شود، به ده تا که رسید چه؟ دیگر حساب ندارد. یعنی هیچکس در تاریخ پیدا نشده که بگوید: یک شغلی بود یازده انگشت می‌خواستند، متأسفانه چون من ده تا داشتم مرا استخدام نکردند. یعنی همینطور که انگشت‌ها به ده تا که رسید هیچکس دیگر حسابش را ندارد، نماز جماعت هم به ده تا که رسید با امام جماعت یازده تا می‌شود و دیگر حساب و کتاب ندارد. چقدر ما می‌توانستیم نمازهایمان را به جماعت بخوانیم. چقدر تا حالا آب صورتمان ریختیم و می‌توانستیم نیت وضو کنیم؟ آب را که ریختیخوب قصد وضو کن. در اداره و اتاق چقدر می‌توانستیم رو به قبله بنشینیم پست به قبله نشستیم. الآن شما رو به قبله نشستید، نشستن شما عبادت است ولو هیچ عبادتی نکنید.

6- رنگ الهی دادن به کارهای روزمرّه زندگی

در اداره هستی، در اتاق هستی، قبله این طرف است، یک سمتی باشی که در اتاق هم با خانواده نشستید، جهت شما رو به قبله باشد. «وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً» قاری: (وَ اجْعَلُوا بُيُوتَكُمْ قِبْلَةً) (یونس /87) قرآن می‌گوید: خانه می‌سازید رو به قبله بسازید یا مقابل هم بسازید. دو تا معنی شده است. اینها همه خسارت است. دو نفر به هم می‌رسید، نخیر، من فوق لیسانس هستم، او دیپلم است. او باید به من سلام کند. من مادرشوهر هستم و او عروس است. عروس باید به من سلام کند. من پدرشوهر هستم و او باید دیدن من بیاید. من برادر بزرگتر هستم، من خواهر بزرگتر هستم. حدیث داریم کسی که سلام می‌کند یک ثواب می‌برد و کسی که جواب سلام می دهد 99 ثواب می‌برد. چقدر ما بخاطر تکبر به دیگران سلام نمی‌کنیم. حدیث داریم بخیل کسی است که در سلام کردن بخل دارد. سلام کردن که خرجی ندارد، بگو: سلام علیکم، می‌گوید: نه، او باید به من سلام کند. خیلی خسارت کردیم. ما همه کارهایمان را می‌توانستیم رنگ عبادت بدهیم. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: «صِبْغَةَ اللَّهِ» قاری: (صِبْغَةَ اللَّهِ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً) (بقره /138) صبغه، صباغ یعنی رنگرز، صبغة الله یعنی کارهای شما رنگ خدایی بدهید. آب روی صورت می‌ریزی قصد وضو کن. نمی‌خواهی نماز بخوانی نماز نخوان، با وضو باش. نشسته‌ای این طرف بنشین. امام غذا که می‌خورد نمی‌گفت: بفرما، می‌گفت: بسم الله، بفرما و بسم الله یعنی بیا غذا بخور. اما بسم الله یک الله درونش است. می‌گوید: اگر در استرالیا یک گاوی می‌خواهد کشته شود که گوشتش را ایران بیاورند جزء سلول بدن شما شود، استرالیا هم باید یک قصاب بسم الله بگوید. اگر بسم الله گفت آن کشته حلال می‌شود و گوشتش برای شما حلال است. یعنی حتی سلول بدن شما که از استرالیا می‌آید باید رنگ الهی داشته باشد و با نام بسم الله باشد. چادر می‌خریم چرا عید نوروز می‌خری؟ روز تولد حضرت زهرا می‌خریم، روز زن، روز مادر، می‌شود عبادت. گوشواره می‌خریم می‌گوییم: اگر نمازت درست شد برایت گوشواره می‌خرم. دوچرخه می‌خریم برویم نماز جمعه برگشتم دوچرخه می‌خرم. ما می‌توانیم تمام حرکاتمان عبادت باشد. ولی متأسفانه گاهی وقت‌ها عبادت‌های ما گناه است. این را چند خریدی؟ خانم با آقا رفته مکه، حج، نمی‌دانم سوریه، مشهد، کربلا، این را چند خریدی؟ مثلاً خریده ده هزار تومان، می‌گوید: بیست هزار تومان! یعنی یک سوغات مستحب را با دروغ، ده تومان را می‌گوید: بیست تومان، چرا؟ برای اینکه می‌خواهد بگوید سوغاتی من گران شده بیشتر مرا دوست داشته باشد. حدیث داریم کسانی که گناه می‌کنند که مردم دوستشان داشته باشد، خدا طوری می‌پیچاند که همان دوست‌ها دشمنش شود. ولی اگر بخاطر رضای خدا گناه نکردی، خدا دشمنت را دوست می‌کند.
یکبار دیگر، اگر کارهایت خدایی بود دشمنت دوست می‌شود. اگر کارهایت خدایی نبود… کمک کنید… نصف من و نصف شما. اگر خدایی بودید خداوند قول داده دشمن شما را هم دوست کند. و اگر خدایی نبودید، دوست شما هم دشمن می‌شود. درس خواندید در مسابقات المپیاد درجه گرفتید، بخاطر اینکه من کار کردم، اینطور نیست. زحمات استاد است، اینطور نیست. زحمات استاد قبول، زحمت خودت هم قبول است، زحمات پدر و مادر هم قبول است اما چرا خدا را فراموش می‌کنی. خدا خواست به قارون گفتند: از این پولهایی که خدا داده بده، گفت: خدا به من نداده. خودم این مخ کار می‌کرد، مغز طراح اقتصادی است. دکترای اقتصاد دارم به قول امروزی‌ها. (إِنَّما أُوتِيتُهُ‌ عَلى‌ عِلْمٍ عِنْدِي) (قصص /78) قاری: «إِنَّما أُوتِيتُهُ‌ عَلى‌ عِلْمٍ عِنْدِي» به قارون می‌گفتند: این همه پول داری به فقرا کمک کن، خدا به تو داده است. گفت: خدا به من نداده! «إِنَّما أُوتِيتُهُ‌ عَلى‌ عِلْمٍ عِنْدِي» یک علمی نزد من است کارشناس ارشد هستم، فلان مدرک را دارم. ارتباط من با تجار و کشورها قوی است و توانستم پول جمع کنم. آدم هست از شما سواد و تلاشش بیشتر است، هرچه می‌دود به جایی نمی‌رسد. قرآن خیلی آیه دارد می‌گوید: «أ فلم…» این را حفظ نیستم. «أ فلم…» آیه هست از تو گردن کلفت‌ترها… آدم‌هایی هستند خیلی از شما بیشتر درس خواندند ولی لحظه‌ی امتحان فراموش می‌کنند. «مَنْ‌ هُوَ أَشَد» از تو قویتر بود ولی به جایی نرسید.
حدیث داریم بعضی آدم‌هایی که می‌گوید: این به چه درد می‌خورد، این بی عرضه و بی هنر است، خدا چنان زندگی این را صاف می‌کند که تند تند موفقیت‌هایی پیدا می‌کند و آدم‌هایی که اصلاً این را قابل نمی‌دانستند و حاضر نبودند با او همسفر شوند و شرکت راه بیاندازند، می‌گفتند: این شل است، این ول است، این بی هنر است. تخصص ندارد، خدا کار متخصصین را تاب می‌دهد و گره کار این را باز می‌کند. یک آیه داریم هم می‌توانم کار شما را باز کنم، هم می‌توانم به کار صاف شما گره بیاندازم. این آیه را بخوانیم برویم. خدا می‌گوید: کار دست من است، می‌توانم به کار شما گره بیاندازم. «وَ أَمَّا مَنْ‌ بَخِلَ‌ وَ اسْتَغْنى‌» قاری: (وَ أَمَّا مَنْ‌ بَخِلَ‌ وَ اسْتَغْنى، وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‌، فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرى‌) (لیل /8-10) کسانی که بخیل هستند، خودشان را غنی می‌دانند من در زندگی‌شان تاب می‌اندازم. قاری: «وَ ما يُغْنِي عَنْهُ مالُهُ إِذا تَرَدَّى» [نه، قبل از و اما من بخل] «فَأَمَّا مَنْ…» یادم رفت.

7- نقش بخل در مشکلات زندگی

قاری: «وَ أَمَّا مَنْ‌ بَخِلَ‌ وَ اسْتَغْنى» نه این را خواندی. قاری: «وَ كَذَّبَ بِالْحُسْنى‌» نه، در مقابل «وَ أَمَّا مَنْ‌ بَخِلَ» یک چیز دیگر… کسی که ایمان بیاورد، (فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرى‌) (لیل /7) این تکه یادم است. آدم‌های مؤمن را تاب کارشان را باز می‌کنم. خیلی از من می‌پرسند. آقای قرائتی زندگی من تاب خورده است. هرچه می‌دوم به جایی نمی‌رسم هی تاب می‌خورد. چه کنم؟ به او می‌گویم: به کار کسی تاب ندادی؟ هرکس در زندگی‌اش گره خورد و خواست خدا گره‌اش را باز کند. مثلاً برای ازدواج بچه‌اش تاب می‌خورد، نذر کن خدایا اگر این دختر و پسر من به سلامتی همسر گرفتند و زندگی‌شان راه افتاد، من یک دختر فقیر را جهازیه بدهم، یا خودم تنهایی یا پول جمع کنم جهازیه راه بیاندازم. یک جوانی که در زندگی‌اش مانده است را جا بیاندازم. گیر را باز کنید، گیر بدهید گیر می‌کنید. گیر را باز کنی، قرآن خیلی از این آیه‌ها دارد. می‌گوید: هرکاری کنی من مشابه‌اش را دارم.
قاری: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ‌» کمک کنید کمک می‌کنم، (فَاذْكُرُونِي‌ أَذْكُرْكُمْ) (بقره /152) یادم کنی، یادت می‌کنم. نصرت کنید، یاری می‌کنم. (زاغُوا أَزاغَ اللَّه‌) (صف /5) کج شدی، کجت می‌کنم. آبروی مردم را ریختی، آبرویت را می‌ریزم. آبرو ریختی، یعنی کارهای خداوند براساس نیت‌های ماست. حدیث داریم بعضی صبح تا شام هم عبادت می‌کنند اما باطنشان خراب است. جنسش جلب است یعنی خبث باطن داریم. حدیث داریم «لخبث سرائرهم» چون باطنش خراب است هرچه هم تلاش کند به جایی نمی‌رسد. چرا؟ در فارسی می‌گوییم فلانی آب نیتش را می‌خورد… یا نان نیتش را؟ هان؟ نان نیتش را می‌خورد. می‌گویند: فلانی نان نیتش را می‌خورد. ما شاعر داریم شعرش را به یک مداح دیگر نمی‌دهد. می‌گوید: این شعر را آوردم می‌خواهم خودم بخوانم. می‌گوید: بده یک شب عاشورا ما هم بخوانیم. می‌گوید: نه. این کتابش را به کسی نمی‌دهد.
آیت الله سبحانی می‌گفت: امام یک کتابی نوشته بود در مورد علوم غریبه، علوم غریبه یعنی علومی که در دست من و شما نیست. در مورد علوم خاصی امام یک کتاب نوشته بود. یک نفر به امام گفت: آقا می‌شود این کتاب را به من بدهی؟ این کتابی است که روی کره زمین یکی است و آن را هم امام نوشته است. تا به امام گفت: این کتاب را به من بده. گفت: بگیر. انگار سیگار داد، چای داد. آدم هست یک حدیث نقل می‌کند، نه حدیث، یک سطل زباله برای این خیابان می‌دهد رویش می‌نویسد بانی سطل زباله محسن قرائتی! بر پدر و مادر کسی که ته سیگار بیاندازد لعنت! یعنی حاضر نیست یک سطل زباله را بدون اسم بدهد. می‌گوید: اسم من کجا رفت؟ باید اسم من هم اینجا باشد. اگر اسم من نباشد پول نمی‌دهم. گیر می‌دهیم گیر می‌کنیم. تاب وا کنید تاب کار ما باز می‌شود. معامله با خداست، خدا قول داده (وَ لَنْ يُخْلِفَ‌ اللَّهُ‌ وَعْدَه‌) (حج /47) تمام گیرهایی که امت اسلامی دارد، گیر سیاسی، اقتصادی، تورم، ضعف مدیریت، خدایا هر گیری هرجا هست به آبروی این ماه و شهید این ماه امیرالمؤمنین و مولود این ماه امام حسن مجتبی، تمام گیرهای جزئی و کلی را از دلت و ملت برطرف بفرما. قلب ما را قلب پاک قرار بده.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2515
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست