responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2423


1- اولين عقيده‌ي ديني، نه گفتن به غيرخدا
2- گفتن نه به تقاضاي منافقان و گنهكاران
3- گفتن نه، به مستكبران و زورگويان جهاني
4- مقايسه ريزش‌ها و رويش‌ها در قرآن
5- رها كردن پيامبر در حال خطبه نماز جمعه
6- فرار از جبهه به بهانه‌هاي مختلف
7- دوري از علاقه‌ها و سليقه‌هاي شخصي در امور ديني

موضوع: مهارت نه گفتن، در برابر گناه

تاريخ پخش: 08/05/91

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

رمضان 91 بحث در مازندران ضبط مي‌شود. موضوع بحثمان گناه شناسي است و در اين جلسه مي‌خواهيم بگوييم كه انسان بايد يك مهارتي ياد بگيرد كه در برخي موارد بگويد: نه، يكي از مشكلات ما اين است كه عرضه و جربزه و هنر نه گفتن نداريم. همينطور مثل آب شل در هر ظرفي، شكل همان مي‌شويم. مثل هواي شل، در هر ظرفي شكل همانجا مي‌شود. بگو باسمه تعالي نه! اگر يك نه بگوييم، خيلي جاها هم گناهكار رويش كم مي‌شود و هم خودمان بي‌پرده وقتي گفتيم نه، آب پاكي روي دستش مي‌ريزيم. چون خيلي وقت‌ها دعوت مي‌كنند، بيا برويم اينجا، بيا اين فيلم را ببينيم. اين حرف را بزن. مي‌گويند: بيا برويم و ما هم مي‌رويم. نه نمي‌گوييم، آن وقت گرفتار گناه مي‌شويم. موضوع بحث ما اين است.

چون ايامي پخش مي‌شود كه رحلت بانوي بزرگ اسلام حضرت خديجه هست، يكي از هنرهاي خديجه اين بود كه گفت: نه! خيلي خواستگار برايش آمد، مي‌ديد پول دارند، شهرت دارند، كمال ندارند. مي‌گفت: نه! پيغمبر ما بي‌پول بود ولي كمال داشت گفت: بله! اين مهارت نه گفتن…

مهارت حضرت خديجه(س) اين بود كه در مقابل، نيش‌ها و متلك‌ها مقاوم بود. در بحث گناه شناسي اين موضوع مهم است. بسياري از افرادي كه مبتلا به گناه مي‌شوند، مي‌گوييم: چرا گناه كردي؟ مي‌گويد: رويم نشد، خجالت كشيدم. رويم نشد. و لذا يك جايي نشسته و مثلاً يادش مي‌آيد نماز نخوانده است. رويش نمي‌شود برود نماز بخواند. يا يك جلسه‌اي دارد گناه مي‌شود، شهامتي كه بلند شود برود، ندارد. اين مهارت نه گفتن، يكي از كارهاي بسيار مهم و لازم است. من، امروز مقداري راجع به اين صحبت مي‌كنم.

1- اولين عقيده‌ي ديني، نه گفتن به غيرخدا

موضوع بحث ما، مهارت نه گفتن. خيلي مهارت مي‌خواهد كه انسان در جاي خود بگويد: من نيستم. نمي‌آيم. نمي‌گويم. نه از روي لجبازي، بلكه از روي منطق. اولين اعتقاد ما اين است كه مي‌گوييم: «لَا إِلَهَ»، «إِلَهَ» يعني معبود، «اللَّهُ» هم يعني خدا. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» هيچ معبودي نه، مجسمه نه، شاه نه، رئيس جمهور نه، رئيس نه، هركس در هر مقامي هر حرفي بزند كه حرفش با حرف خدا مخالف باشد، من به او مي‌گويم: نه! «لَا إِلَهَ» نه!

(لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ) (كافرون /2) آنچه شما مي‌پرستيد، نه!(فَلا تَقْعُدُوا مَعَهُم‌)(نساء/140) در يك جلسه‌اي نشستي دارند دري وري مي‌گويند، بلند شو برو! نه! (لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِياء)(مائده/51) اگر يهود و نصاري طرحي دادند، نه!

يك مسؤول سياسي از تركيه خدمت مقام معظم رهبري آمد. رهبر فرمود: هر طرح آمريكايي در منطقه پياده شود، ما به آن مي‌گوييم: نه! اين گچ‌ها كه مي‌افتد من زود خم مي‌شوم برمي‌دارم. چون يكبار پاي تخته سياه گچ از دست من افتاد، برنداشتم. پايم را روي آن گذاشتم له شد. يك بچه‌ي مدرسه‌اي نوشته بود: آقاي قرائتي تو هم اسراف كردي. چون گچ از دستت افتاد بايد خم شوي، برداري، برنداشتي، گچ را له كردي. همين مقدار هم اسراف است. گفتم: باشد. حق با شماست.

«لا تصاحب» با فلاني مصاحبت نكن. آخر زنگ به من زد و گفت: اين شماره را بگير و يك زنگي به من بزن. چون ديدم يك جواني است و يك تلفن به من داده، خواستم دلش را نشكنم و من هم يك زنگي به او زدم. هيچي! شروع مي‌شود. همين كه يك جوان يك تلفن به يك دختر مي‌دهد، اين دختر عرضه ندارد بگويد: نه. (وَ لا تَقُمْ عَلى‌ قَبْرِه‌)(توبه/84) آن كسي كه از جبهه فرار كرد، مرد، سر قبرش نرو. آخر خويش و قوم است، رودروايسي است، بابا، ايشان مرتكب فلان گناه شده است. من نمي‌روم.

يك ماجرايي بود، مراسمي بود، فاتحه‌ي كسي بود. حالا در ذهنم برفك آمد. يك ماجرايي بود. حالا كلي‌اش را بگويم، يك ماجرايي بود كه يا صدام، يا معاون صدام به نظرم خود صدام وارد جلسه شد. خيلي‌ها بلند شدند. امام تا ديد صدام است، نشست. نه! خدا شهيد محراب آيت الله مدني را رحمت كند. وقتي شنيد گفت: امام مرد است! مرد است! آقاي مدني ترك بود، ترك‌ها وقتي فارسي حرف مي‌زنند، يك نمكي دارد، مرد است ها، مرد است ها!

شاه، خانه‌ي آقاي بروجردي آمد. امام به آقاي بروجردي پيغام داد كه شاه بنشيند و بعد شما بيا. شما در اتاق ننشيني شاه بيايد. براي اينكه اگر شما بنشيني شاه بيايد، بايد شما پيش پاي شاه بلند شوي. يك مرجع مثل آقاي بروجردي نبايد جلوي يك گناهكار بلند شود. حالا مي‌خواهد بيايد بنشيند، بيايد. او اول بيايد بنشيند، شما وارد شو كه شاه، جلوي شما بلند شود. اينها تكبر نيست. امام فرمود: من دست بقال‌ها را هم مي‌بوسم. رهبر من همان بچه‌ي سيزده ساله‌اي است كه به خودش نارنجك بست. اصلاً به من رهبر نگوييد، به من خدمتگزار بگوييد. اي كاش من يك پاسدار بودم. امام قله‌ي تواضع بود اما نسبت به متكبر بايد گفت: نه! (وَ لا تَقُمْ عَلى‌ قَبْرِه‌).

2- گفتن نه به تقاضاي منافقان و گنهكاران

(لا تَقُمْ فيه‌) (توبه /108) منافقين يك مسجد ساختند، به پيغمبر گفتند: بيا يك نماز جماعت بخوان كه مسجد ما افتتاح شود. حضرت فرمود: در آستانه‌ي جنگ تبوك هستم. بروم برگردم، ببينيم وظيفه‌ي ما چيست؟ رفت و برگشت، دوباره گفتند: يا رسول الله، شما بياييد يك نماز بخوانيد. آيه نازل شد: (وَ الَّذينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً) (توبه/107) اين مسجد را براي ضرر ساختند. اين مسجد غير از مسجد مدينه است. اين مسجد را منافقين ساختند. اين يك خانه تيمي است. خانه‌ي جاسوسي است. لانه‌ي جاسوسي است. اينكه مي‌گويم: لانه‌ي جاسوسي است، قرآن مي‌گويد. مي‌گويد: (وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ) (توبه/107) ارصاد يعني رصدخانه. كمينگاه است براي دشمنان خارجي. (لا تَقُمْ فيه‌) در اين مسجد نرو! اصلاً مسجد را افتتاح نكن. بيل و كلنگ برداشتند و رفتند مسجد را خراب كردند. و فرمود: هركس زباله دارد بيايد در همين زمين. بايد محل زباله‌ها باشد. در اين مسجد نمي‌روم. بگذاريد بنويسم، چون ممكن است بعضي‌ها پاي تلويزيون بخواهند بنويسند.

«لا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَ النَّصارى‌ أَوْلِياء»، (لا تصاحب) با فلاني مصاحبت نكن، رفيق نشو. (وَ لا تَقُمْ عَلى‌ قَبْرِه‌) سر قبرش نرو. نه! (لَا تَقُمْ فِيهِ أَبَدًا) در اين مسجد نماز نخوان. اصلاً پايت را در اين مسجد نگذار. نه! (لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُم‌) (آل‌عمران/118) (بطانة) از بطن است. بطن يعني شكم. (بطانة) يعني كساني كه در شكم جامعه مي‌روند. يعني عوامل نفوذي. به اسم مستشار نظامي، مستشار اقتصادي، مستشار سياسي، به اسم جهانگرد، مي‌آيند (سَمَّاعُونَ لَهُمْ) (توبه/47) مي‌آيند گوش مي‌دهند، ببينند چيه. (بِطانَةً مِنْ دُونِكُم‌) بيگانه را نگذاريد عامل نفوذي داشته باشد. (وَ لا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهادَةً أَبَدا) (نور/4) گواهي‌شان را، (شهادة) گواهي‌شان را قبول نكن. اينها همه آيه‌ي قرآن است.

(فَأْوُوا إِلَى الْكَهْف‌) (كهف /16) برويد در غار زندگي كنيد ولي در جامعه‌ي كثيف، نه از رفاه شهر بگذريد. اگر مي‌دانيد در اين اداره و كارخانه و محله و دانشگاه و خوابگاه، اگر مي‌دانيد دخترت برود ليسانس شود، فاسد مي‌شود، از خير ليسانس بگذر. ديپلم متدين بهتر از ليسانسي است كه هرز شود. (فَأْوُوا إِلَى الْكَهْف‌) اصحاب كهف را خدا مي‌گويد: اينها از خير شهر گذشتند و رفتند در غار زندگي كنند، كه دينشان حفظ شود. (وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ) (مائده/2) كسي كه مي‌خواهد گناه كند، كمكش نكن. مي‌خواهد گناه كند. اگر شمر براي اسبش جو خواست، به اسب شمر جو نده، چون سواري به شمر مي‌دهد. اگر كسي مي‌داني براي شراب انگور مي‌خرد، حق نداري به او انگور بفروشي. مشتري خوبي است، نمي‌فروشم. كس ديگري نمي‌خرد، باسمه تعالي به درك! انگور ما را نخرند بهتر از اين است به تو بدهم كه مي‌خواهي شراب بسازي. آقا بيا اين ترياك را حمل و نقل كن، اينقدر به تو مي‌دهم. نه!

«لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِك‌» (بحارالانوار/ج33/ص602) اگر مي‌خواهي مشورت كني، با فلاني مشورت نكن. دائم، «لا، لا» در همه‌ي كلمات «لا» است. اينجا يك مشت «لا» است، ديگر ننوشتم. آدم بلد باشد بگويد: نه.

مي‌آيد از شما وام بگيرد، اعتبار ندارد. بگو: ببخشيد، من به شما وام نمي‌دهم. گرو بده. بدون گرو در رودروايسي گير مي‌كني، پول را به او مي‌دهي، بعد عقب او مي‌دوي و نمي‌تواني از او بگيري. هي سرت را به ديوار مي‌زني، چه غلطي كردم. چه خاكي بر سرم كردم، از اول بايد تو شهامت داشتي، نه! اين يك نكته.

بگويي: يك عده از دور من مي‌روند. خواسته باشم بگويم: نه، رفيق‌هايم را از دست مي‌دهم. بگويم: آن مهماني گناه درونش است. نه! آنجا نه، نه، خوب رفيق‌هايم را از دست مي‌دهم. مي‌گويد: اگر رفيق‌هايت ريزش دارند، رويش هم داريم. عوضش يك عده رفيق مي‌شوند. هم جذب داريم، هم دفع. هم ريزش داريم، هم رويش.

3- گفتن نه، به مستكبران و زورگويان جهاني

از نه گفتن نهراسيد! آخر بعضي از اين سياسيون، مي‌گويند: آقا، آمريكا گفت: ايران را تحريم اقتصادي مي‌كنيم. امام فرمود: اگر كارتر در عمرش يك حرف حسابي زده باشد همين است. ما نمي‌خواهيم با تو باشيم. پريروز يك كسي آمده بود: گفت: آقاي قرائتي، از سران مهم كشورهاي دنيا، الآن ديگر كسي ايران نمي‌آيد و برود. باسمه تعالي، به درك! اين سران كشورهاي دنيا، هشت سال زير بمباران بوديم، چه غلطي كردند؟ چه غلطي كردند؟ يكي از آنها حاضر هستند آمريكا را محكوم كنند كه چرا رفتي افغانستان، آمريكا را محكوم كنند، چرا عراق مي‌روي؟ اينها همه جنايتكار هستند. به اينها نه بگويي طوري هم نيست. يك زماني ايران تنها بود. الآن ايران خيلي طرفدار دارد. بسياري از ملت‌ها عاشق ما هستند. به خاطر اينكه به آمريكا گفتي: نه! نه شرقي، نه غربي! خودمان هستيم. نترسيد كه حالا قهر مي‌كنند. روابط‌شان، سفرهايشان، كمتر… اتفاقاً يك آيه داريم مي‌گويد: اگر هيأت‌هاي ديپلماتي و امثال آنها هي رفتند و برگشتند، نترسيد. وزير امور خارجه آمريكا پريروز رفته كجا، پس فردا رفته كجا، هفته بعد رفته كجا. نترسيد! «لا…»

(لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ) (آل‌عمران /196) يعني سران كفر، كه اين شهر و آن شهر و اين كشور و آن كشور مي‌روند، به وحشت نيفت. فكر نكن تو بايكوت شدي، تو بايد آنها را بايكوت كني. و لذا اگر كسي فساد مي‌كند، مي‌گويد:نهي از منكر. نهي يعني از موضع بالا، بگو: نكن. آقا ببخشيدا! من مخلص شما هستم. قربانت بروم، برايت بميرم. تو عزيزي اين گناه را نكن. اينقدر تملق چيه؟ باسمه تعالي اين كار شما خلاف است، انجام ندهيد. از موضع قدرت حرف بزن. نه موش مرده‌اي! سفت حرف بزن. نهي از منكر، امر به معروف! كلمه‌ي امر يعني حكومت، كلمه‌ي نهي يعني قدرت. امر به معروف، نهي از منكر، آقا حرف شما غلط است.

يكوقت يك كسي را مي‌گفتند: فلاني مسأله دارد، مسأله ندارد. يك نفر گفت: بله، خوب بهشتي هم مظلوم بود. اين آقا هم مظلوم است. گفت: آقا چه داري مي‌گويي؟ بهشتي هم مجتهد بود، هم مجتهدها او را قبول داشتند. اين آقايي كه هست نه مجتهد است، نه مجتهدها قبولش دارند. چه كسي را با چه كسي قياس مي‌كني؟ بي‌خود هستي. هر مقامي مي‌خواهي باش. يك كسي را نزد خودش آورده بود، دل از او نمي‌كند. هي هم مي‌گفتند: بابا، از خير اين بگذر، حالا يا خير است، يا شر، مسأله‌دار است. مي‌گفت: نه، بهشتي هم مسأله داشت. خوب بهشتي با اين را… بهشتي هم مجتهد بود، هم مجتهدها قبولش داشتند. اين آقا نه مجتهد است، نه مجتهدها قبولش دارند. صرف اينكه اين هم مثل او است، من بايد مقاومت كنم، اين را تا ابد نگه دارم، اين حرف‌ها ديگر نيست. نه!

4- مقايسه ريزش‌ها و رويش‌ها در قرآن

عده‌اي، ريزش عوضش رويش! قرآن مي‌گويد: يك عده‌اي (يَبْخَلُون‌) (آل‌عمران/180) اگر يك عده‌اي بخل مي‌كنند، عوضش آن را هم ببين. يك عده (يُؤْثِرُون) (حشر/9) با آنكه خودشان مي‌خواهند به ديگران مي‌بخشند. (يَبْخَلُون‌) يك عده بخل مي‌كنند، آدم داريم در سلام هم بخل مي‌كند. مي‌گويد: من به او سلام كنم. من ليسانس هستم، او فوق ديپلم. من مادر شوهرم، او عروس! من پدر بزرگ هستم. حديث داريم رئيس بخيل‌ها كسي است كه در سلام كردن، بخل مي‌كند. بابا يك سلام كن. مي‌گويد: نه او بايد به من سلام كند. اگر يك عده‌اي (يَبْخَلُون‌) در عوض يك عده‌اي (يُؤْثِرُون‌). تو امت پيغمبر هستي، سلام نمي‌كني. پيغمبر به بچه‌ها هم سلام مي‌كرد. اگر يك عده‌اي (يُراؤُن‌) (نساء/142) رياكاري مي‌كنند، عوضش يك عده مي‌گويند: (لا نُريدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُوراً) (انسان/9) نه جزا مي‌خواهيم، نه تشكر. صد در صد خالص!

اگر يك عده در جبهه گفتند: (لا طاقَة) (بقره/249) ما طاقت نداريم، ما حريف اينها نمي‌شويم. عده‌اي مي‌گويند: حريف نمي‌شويد، ما حريف مي‌شويم. (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثيرَةً) (بقره/249) قرآن يك آيه داريم مي‌گويد: بيست بر دويست پيروز است. آيه‌ي قرآن است. به امام گفتند: آمريكا دويست ميليون جمعيت دارد. باشد داشته باشد. ما كم هستيم. نخير! ما يك ارتش بيست ميليوني بسيج درست مي‌كنيم. و قرآن به ما قول داده، بيست بر دويست پيروز است. آيه‌اش اين است. (عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْن‌)(انفال/65) (عِشْرُونَ صابِرُونَ) آيه‌ي قرآن است. يعني بيست نفر مقاوم، (يَغْلِبُوا مِائَتَيْن) غالب مي‌شوند بر دويست نفر. بيست بر دويست پيروز است. آيه‌ي قرآن است. اگر يك عده، ‌«يُراؤُن‌» هستند، يك عده مخلص هستند. اگر يك عده مي‌گويند: (لا طاقَة) يك عده مي‌گويند: (كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَليلَةٍ).

اگر يك عده (يَخْشَوْنَ النَّاس‌) (نساء/77) از مردم مي‌ترسند، يك عده (لا يَخْشَوْنَ أَحَداً) (احزاب/39) يك عده از مردم مي‌ترسند. يك عده از هيچ‌كس نمي‌ترسند. قرآن مي‌گويد: اگر يك عده از دين برگشتند، نگو: فلاني از دين برگشت. در عوض يك عده… الآن حجاب ما در خيلي از كشورها تقليد مي‌شود. من بودم بعضي از كشورها كه وقتي مي‌خواهند بگويند: ما انقلابي هستيم، ما تابع جامعه‌ي فاسد نيستيم، چادرشان، چادر ايراني است. حالا يك عده دختر هم در اينجا فكر مي‌كنند كه حالا اگر حجابش را كنار بگذارد، روشن فكر است. اگر يك عده (يَخْشَوْنَ) يك عده (لا يَخْشَوْنَ أَحَداً).

يك عده (فَلا صَدَّقَ وَ لا صَلَّى) (قيامت/31) يك عده اهل نماز نيستند، اهل روزه نيستند. در عوض يك عده (وَ الَّذينَ يَبيتُونَ لِرَبِّهِمْ سُجَّداً وَ قِياماً)(فرقان/64). آقا ماهواره غوغا كرده! شما باور مي‌كنيد در تهران، در استان تهران، حدود 600 مسجد جوان‌هايش معتكف مي‌شوند. ما زمان شاه يك مسجد داشتيم ده تا جوان در آنجا معتكف شوند؟ من خودم دعوت شدم براي مسجد دانشگاه براي معتكفين. بالاي هزار تا جوان در مسجد دانشگاه معتكف شد.مسجد گوهرشاد 2500 دانشجو و غير دانشجو معتكف مي‌شوند. در 500 تا مسجد اعتكاف مي‌شود. خوب يك عده ممكن است بگويند: آقا فلاني… بله يك عده سوختي هم داريم. خيلي از جوان‌ها مثلاً با اينكه پدر و مادرشان متعهد هستند اين دارد جاي ديگر مي‌رود. اما ريزش را مي‌بيني، رويش را هم ببين.

5- رها كردن پيامبر در حال خطبه نماز جمعه

يك عده (وَ تَرَكُوكَ قائِماً) (جمعه/11) «اللَّهُ أَكْبَر»! چه صحنه‌هايي است. انصافش اين است كه مردم ايران از مردم صدر اسلام بهتر هستند. حضرت عباسي بهتر هستند. حالا شما نگاه كن، اين چيزي كه مي‌گويم، دقت كن چقدر زشت است.پيغمبر داشت نماز جمعه مي‌خواند. وسط خطبه‌ها يك كاروان تجاري پيدا شد، حالا يك چيزي آوردند بفروشند. طبل زدند! تمام اينهايي كه سخنراني را گوش مي‌كردند، همه رفتند فقط 12 نفر نشستند. آيه نازل شد: اي نامردها! پيغمبر دارد خطبه مي‌خواند. براي دو تا شانه تخم مرغ دويدي رفتي؟ (وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوا) (جمعه/11) وقتي تجارت يا طبلي را مي‌شنوند، (وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوا انْفَضُّوا إِلَيْها) مي‌دوند سمت آن. (وَ تَرَكُوكَ قائِماً) تو را تنها مي‌گذارند.

يك نكته مي‌خواهم برايتان بگويم، اگر زيادي گوش بدهيد كيف مي‌كنيد. كم گوش بدهيد، كيف نمي‌كنيد. پيغمبر داشت خطبه مي‌خواند. تا صدا آمد، رفتند. نمي‌گويد: «ترك الصلاة» نمي‌گويد: اينها چه بد آدمي هستند. نماز را رها كردند. چون خطبه‌هاي نماز هم جزء نماز است. نمي‌گويد: «ترك الخطبه» خطبه را ترك كردند. مي‌گويد: (تركوك) رهبر را ترك كردند. پيداست رها كردن رهبر از رها كردن خطبه و از رها كردن نماز مهم‌تر است. وگرنه بايد بگويد: «ترك الصلاة»، «ترك الخطبه» مي‌گويد: «تركوك» تو را رها كردند.

حالا آدم مي‌فهمد امام چه گفت. فرمود: حفظ نظام از نماز واجب‌تر است. من آنروز راستش را مي‌خواهيد. حالا هرچه حرف در دلم است، بگذاريد بگويم. آن روز من گفتم: يعني چه؟ يعني حالا نظام جمهوري اسلامي، از نماز هم مهمتر شد. يك خرده پيش من اين حرف مبهم بود. گفتم: چرا امام چنين حرفي زد؟ بر چه مبنايي؟ مبناي اين حرف چيه؟ بعد ديدم مبنايش همين است. «تركوك»، نمي‌گويد: «ترك الصلاة». رها كردن رهبر بدتر از رها كردن نماز است. در كربلا يزيدي‌ها نماز مي‌خواندند، امام حسين را تنها گذاشتند. ما كه دائم بر بني اميه لعنت مي‌كنيم، همه نماز مي‌خوانند. در كربلا يزيدي‌ها نماز جماعت هم مي‌خواندند. ولي (تركوك) حسين تنها بود. چقدر قرآن دقيق است. «اللَّهُ أَكْبَر»! بايد بگويد: «تركوها» به نماز برگردد. «تركوها» به خطبه برگردد. مي‌گويد: (تركوك).

من خيلي غصه مي‌خورم. مزه‌ي قرآن را نچشيدند. 2- نچشيديم. 3- نچشانديم. يكبار ديگر، نچشيدند، نچشيديم، نه ما به ديگران چشانديم. (وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْوا انْفَضُّوا إِلَيْها)!

يك عده پيغمبر را رها مي‌كنند براي شانه تخم مرغ! عوضش مي‌گويد: غصه نخور. عوض آن رويش هم داريم. (رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ) (نور/37) مرداني هستند تا صداي اذان را مي‌شنوند، مغازه را تعطيل مي‌كنند. مسجد مي‌روند.

6- فرار از جبهه به بهانه‌هاي مختلف

يك عده مي‌آمدند، مي‌گفتند: پيغمبر هوا داغ است. (لا تَنْفِرُوا فِي الْحَر) (توبه/81) عربي‌هايي كه مي‌خوانم قرآن است. هوا داغ است، بگذار هوا خنك شود، جبهه برويم. (قُلْ) به آنها بگو، آتش جهنم داغتر است. يك عده مي‌گفتند: (إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَة) (احزاب/13) خانه‌ي ما حفاظ ندارد. فرمود: (إِنْ يُريدُونَ إِلاَّ فِراراً)(احزاب/13) مي‌خواهند فرار كنند. يك عده گفتند: يا رسول الله ما را جنگ تبوك نبر. چون تبوك نزديك مرز روم است و دخترهاي آنجا هم خوشگل هستند. ما مي‌ترسيم جبهه بياييم، نگاه ما به دخترها بخورد و عاشق آنها شويم. (لا تَفْتِنِّي‌) (توبه/49) يعني ما را به فتنه نيانداز. قرآن مي‌دانيد چه مي‌گويد؟ مي‌گويد: همين كه به اين اسم بهانه فرار مي‌كنيد، (أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا) (توبه/49) همين نيامدن شما فتنه است. همين نيامدن شما فتنه است. گاهي وقت‌ها توجه ندارند.

من يك وقت ديدم يك روحاني از در يك مسجد تند رد شد. تند! گفتم: كجا مي‌روي؟ اذان مي‌گويند. گفت: مي‌روم مسجد آيت الله بهجت. گفتم: آيت الله العظمي بهجت روي چشم ما. اما شما كه از در اين مسجد رد مي‌شوي، يعني آقا من تو را قبول ندارم. به هواي خودت يك آدم مقدسي هستي. ولي ببخشيد، مقدس خوبي نيستي. به شرطي نماز آيت الله بهجت ارزش دارد، كه من جلوي راهم از سه مسجد نگذرم. گاهي وقت‌ها فكر مي‌كنيم دين داريم. سليقه‌ي شخصي است. منتها چون همشهري ما است، حمايت مي‌كنيم.

از يك شهري رد مي‌شدم. كار ندارم بگويم در استان مازندران بود. كار هم ندارم بگويم آمل بود! غروب گفتيم: برويم مسجد نماز بخوانيم. رفتيم مسجد نماز بخوانيم، خوب ديديدم كه در اذانش گفت: «أَشْهَدُ أَنَّ فاطمة وَلِيّةُ اللَّه» گفتم كه اين كجا بوده؟ گفتند: يكي از علماي آمل گفته است. گفتم: خوب بگويد. ما دينمان را بايد از مراجع بگيريم. ايشان جزء مراجع نيست. بعد گفتم: يك سؤال مي‌كنم. تو را به اين قرآن قسم، تو را به اين قرآن قسم، تو را به اين قرآن قسم، اگر همشهري‌تان نبود، اگر يكي از علماي كاشان مي‌گفت، مي‌گفتيد؟ گفتند: نه! گفتم: پس همشهري است. پس همين كه يك رگ همشهري در نماز آورده است، همين شرك است. شرك يعني چه؟ يعني يك چيزي را از بيرون در دين فرو كنيم. چون همشهري ما است، مي‌گوييم. همشهري ما نباشد نمي‌گوييم. پس اين كجايش خداست. كجاي اين خداست؟

7- دوري از علاقه‌ها و سليقه‌هاي شخصي در امور ديني

اينكه هركسي يكي قمه مي‌زند. مقام معظم رهبري مي‌گويد: نزنيد، مي‌گويد: نه، من مي‌خواهم بزنم. اين فكر مي‌كند مثلاً ايمانش…

من در خدمت مقام معظم رهبري بودم. زماني كه ايشان رئيس جمهور بود، يك سفري به آفريقا و پاكستان داشت، بنده هم جز هيأت همراه بودم. خلبان هواپيما گفت كه اكنون از بالاي مدينه رد مي‌شويم. ايشان آمد پشت شيشه‌ها ببيند، از پشت شيشه‌ها شهر مدينه پيداست؟ من نگاه كردم اينقدر ايشان در هواپيما گريه كرد، يك گريه‌اي كرد، اشك مي‌ريخت. آخر درست است يك كسي كه از دور اسم مدينه را مي‌شنود گريه مي‌كند، بعد يك جوان بيايد بگويد: نه، من معرفتم و عشقم به امام حسين بيش از رهبري است. من مي‌خواهم قمه بزنم! خوب بزن تا خسته شوي! ديگر اين دين نيست. بگو سليقه است.

خيلي از كارهاي ما سليقه است. خدا مي‌داند! خدا مي‌داندخيلي سليقه است، يعني وحي نيست. اگر هم اين آقا همشهري ما نبود، انجام نمي‌داديد. اين درست نيست كه مثلاً چون ما همشهري هستيم، مقلد اين آقا شويم.اين آقا همشهري ما است. تقليد معيار دارد، يا بايد خودت مجتهد باشي، يا مجتهدها بگويند: فلاني و فلاني و فلاني. نه ما در بين فلاني از اين تقليد مي‌كنيم چون همشهري ما است. اگر بگويي: چون همشهري ما است، يك خرده همشهري‌‌گري در دينت مي‌آيد. دين ما همشهري ندارد.

شما در نماز من بگويم: كاشاني هستم. السلام علينا و علي كاشاني‌ها! لرها هم بگويند: السلام علينا و علي لرها! ترك ها بگويند: السلام علينا و علي ترك‌ها! آملي‌ها «السلام علينا و علي آملي‌ها». بابلي‌ها «السلام علينا و علي بابلي‌ها»! اينكه دين نشد. «وَ عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين‌». همشهري‌گري و هم‌لباسي را بايد حذف كرد. سفت بگوييم: نه!

شما پاي منبرها مي‌رويد. به منبر گوش مي‌دهيد. اكثراً هم خوب استفاده مي‌كنيد. اما اگر ديديد يك آقا روي منبر حرف‌هايي كه مي‌زند به درد امت نمي‌خورد. ولو حرف‌هاي خوبي است. شما بگو: آقاجان يك آيه براي ما تفسير كن. اين همه شعر خواندي، اين همه تاريخ گفتي، اين همه تحليل سياسي گفتي، آخر ماه رمضان است، يك كلمه هم بگو: (غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِم‌) اين مغضوبين چه كساني هستند؟ (وَ لاَ الضَّالِّين‌) ضالين چه كساني هستند؟ «عَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِين‌» چه كسي است؟ يك كسي به صدا و سيما بگويد:«اَنجَزَ، اَنجَزَ، اَنجَزَ، اَنجَزَ وَحده، نَصَرَ نَصَرَ نَصَرَ عَبده، اَنجَزَ وَحده و نَصَرَ عَبده» آخر اين «اَنجَزَ وَحْدَه» يعني چه؟ «نَصَرَ عَبده» يعني چه؟ 32 سال است مي‌گوييم، نمي‌فهميم يعني چه؟ خوب اين بد است. يك خرده پيشنهاد كنيد. همينطور نشستيد هرچه گفتند گوش مي‌دهيد. قمه بزن! بزن، بگو. «انجز وعده» بخوان. اصلاً يك خرده جرأت نه گفتن در ما نيست. آقاجان خواهش مي‌كنم اين كار را بكن. خط شكني فقط براي جبهه نيست. بايد در كارهايمان هم خط شكني كنيم. اشكال دارد بگوييم: آقا ما تابستان تعطيل نمي‌كنيم. جايمان را عوض مي‌كنيم. كتاب‌مان را عوض مي‌كنيم. ايام تعطيلي را كم مي‌كنيم. موضوع را چه كنيم؟ خدا مي‌داند اينقدر چيز در كتاب‌هاي دبيرستان هست كه نه واجب است، نه مستحب است، نه نياز فرد است و نه نياز جامعه. همينطور مي‌خوانند نمره مي‌گيرند. يك كسي نيست بگويد: نه! نه!

وقت ما تمام شد و حرف ما ماند. يك عده فرار مي‌كنند، مي‌گويند: هوا داغ است. دخترهاي منطقه‌ي تبوك خوشگل هستند. خانه‌هاي ما حفاظ ندارند. يك عده هم (أَعْيُنَهُمْ تَفيضُ مِنَ الدَّمْع‌) (مائده/83) مي‌آمدند نزد پيغمبر مي‌گفتند: مي‌خواهم به جبهه بروم. حضرت فرمود: «وَ اللَّهُ» اسب و شتر ندارم. گريه مي‌كردند كه چرا توفيق جبهه ندارند. آدم داريم از جبهه فرار مي‌كند، آدم داريم اشك مي‌ريزد كه چرا توفيق جبهه را پيدا نمي‌كند. آدم هست سحر بلند مي‌شود چه مناجاتي دارد. آدم هم هست به او گفتند: فلسفه‌ي نماز صبح چيست؟ گفت: مردم‌آزاري! مي‌خواهيم بخوابيم. گفتند: نماز صبح چيست؟ گفت: مردم آزاري. آدم هست كه دو ركعت نماز را مردم آزاري احساس مي‌كند، آدم هم هست، (تَتَجافى‌ جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِع‌) (سجده/16) از رختخواب خودش را مي‌كند و عاشقانه اشك مي‌ريزد. شما بگو: نه، غصه نخور، چهار تا از دست دادي، چهار تا پيدا مي‌شود.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2423
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست