responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2163

1- راضی بودن به رضای خدا

2- تسلیم بودن در برابر دستورات رسول خدا

3- تسلیم خواست خداوند، نه خواست خود

4- قیامت، معیار فقر و غنای واقعی

5- تسلیم بودن، نشانه ایمان واقعی

6- دوری از تبعیض میان دستورات دین

7- تسلیم خود، خدا خدا، یا دیگران؟

موضوع: قربان، عید تسلیم بودن در برابر خدا
تاريخ پخش: 02/06/96

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث در آستانه‌ی عید قربان پخش می‌شود. به مناسبت عید قربان که اوج تسلیم است، چون ماجرای عید قربان این بود که خداوند به ابراهیم گفت: بچه‌ات را بکش. آن هم چه بچه‌ای. بچه‌‌ای که در حدود سن صد سالگی پیدا کرده بود. یعنی حضرت ابراهیم صد سال بچه‌دار نشد. بعد از صد سال صاحب اولاد شد. حالا اولادش راه افتاده و جنب و جوش دارد و مقابلش قدم می‌زند، می‌‌گوید: همین بچه‌ای که از نگاه به او لذت می‌بری و صد ساله صاحب او شدی، با دست خود سرش را ببر. ابراهیم هم چاقو را گذاشت، بچه را خواباند. خدا فرمود: چاقو را بردار. نمی‌خواستم خون ریخته شود. می‌خواستم تو دل بکنی. دل کندی، امتحان بود. من در مورد تسلیم که گاهی به یک انسان می‌گویند: این کار را نکن. این نمی‌تواند دل بکند. از پولی، از شهوتی، از یک مسأله جزئی راحت عقب نشینی کنیم. می‌خواهم در مورد تسلیم صحبت کنم که آیا ما تسلیم هستیم یا نق می‌زنیم. انواع تسلیم‌ها و انواع نق زدن‌ها در قرآن آمده است.

1- راضی بودن به رضای خدا

دیشب فکر کردم که این بحث خوبی است، مورد نیاز است. برای جوان و غیر جوان مفید است. موضوع بحث، تسلیم فرمان خدا. تسلیم همان است که می‌‌گوییم: «رضاً برضاک». گاهی وقت‌ها مثلاً به این آقا می‌گویند: شما امام جمعه نباش. استاندار نباش. مدیر کل نباش. حالا هفته دولت هم نزدیک است، یک کسی جا به جا می‌شود. باید طوری باشد که هرچه مصلحت است انجام بدهیم نه هرچه دوست دارم. بنده دوست دارم همین‌جا که هستم باشم، پشت دوربین تلویزیون تهران، حالا اگر یکوقت به من گفتند: آقای قرائتی، شما آفریقا برو! تسلیم هستم؟ معلوم نیست. ازدواج است، دلش می‌خواهد حتماً با این مورد ازدواج کند، حالا نشد که نشد. می‌گوید: نه، چه دعایی بخوانم که اینکه می‌خواهم بشود. یعنی می‌خواهد خدا نوکرش شود. نمی‌گوید: خدا چه می‌خواهد من عبد او باشم. می‌گوید: خدا نوکر من باشد. حتی اولتیماتوم به امام زمان می‌دهد و می‌گوید: یا امام زمان، یا دعا کن این کار بشود یا دیگر جمکران نمی‌آیم. دیگر اسمش بچه‌ام را مهدی نمی‌گذارم! ما می‌خواهیم ابر و باد و مه و خورشید و فلک همه نوکر ما باشند. حاضر نیستیم ببینیم مصلحت چیست.
ما در عمل جراحی تسلیم هستیم. دکتر می‌گوید: مسأله قند در بدن شما طوری شده که باید انگشت را قطع کنی. یا مچ پا، یا از زانو، بسم الله! تسلیم می‌شویم. چون می‌گوییم: نکنی به قلب و چشم و کلیه می‌زند. ماشین هم که خراب می‌شود تسلیم مکانیک هستیم. دل اندرون ماشین را بیرون می‌ریزد، ما بلد نیستیم. وقتی جراح دل اندرون ما را بیرون می‌ریزد، یا وقتی که دل اندرون ماشین را بیرون می‌ریزد. چرا؟ برای اینکه می‌گوییم: آقا جراح است. آقا مکانیک است. خوب مکانیک و جراح چه امتیازی دارند؟ با سواد هستند. تجربه دارند. اگر کسی علم دارد، شما بدن و ماشینت را به او می‌دهی، حالا خداوند هم علم دارد، هم محبت دارد. ارحم الراحمین است. رأفت دارد. چرا تسلیم خدا نیستیم؟ چرا چرا نکنیم در برابر فرمان‌های قطعی خدا.

2- تسلیم بودن در برابر دستورات رسول خدا

دو نفر سر آبیاری دعوایشان شد. تسلیم هم نباید ظاهری باشد که مخلصم، چاکرم! هرچه آقا می‌گوید چشم! ما مطیع هستیم. باید قلبی باشد. دو نفر سر آبیاری دعوایشان شد. نزد حضرت رفتند. حضرت فرمود: حق با فلانی است. طرف دیگر نق زد. گفت: یعنی چه؟ شما گفتی حق با فلانی است باید هم بگویی. خویش و قوم شما هست، پارتی بازی شد. آیه نازل شد (فَلا وَ رَبِّكَ‌ لا يُؤْمِنُون‌) (نساء /65) به خدا قسم اینها «لا يُؤْمِنُون‌» ایمان ندارند. مگر زمانی که وقتی تو قضاوت و داوری کردی، اینها در دلشان نق نزنند. اگر کسی نق بزند دین ندارد.
امام صادق فرمود: اگر کسی نماز بخواند، حج، زکات، اهل همه چیز است. اما نسبت به کارهای پیغمبر سوء ظن دارد. می‌گوید: چرا اینطور شد؟ به خدا می‌گفتند: (لِمَ‌ كَتَبْت عَلَيْنَا الْقِتال‌) (نساء /77) چرا جهاد را بر ما واجب کردی؟ به خدا اشکال کردند چرا اینطور است؟ ما می‌گوییم: چرا نماز را عربی بخوانیم؟ می‌خواهم فارسی بخوانم. در 24 ساعت چند 20 دقیقه هست؟ یک ساعت سه تا 20 دقیقه هست. سه تا 24 تا می‌شود 72. 72 تا بیست دقیقه هست. در شبانه روز 72 تا بیست دقیقه است. یک بیست دقیقه را خدا گفته عربی بخوان. شما نماز واجبت را عربی بخوان. 71 بیست دقیقه را هرطور خواستی بخوان. می‌گوید: نه! بیست دقیقه آخر هم آنطور که می‌خواهم نماز بخوانم. یعنی خدا هیچ سهمی نداشته باشد. خیلی هم آدم عاجز است، انسانی که از ترس پشه در پشه بند می‌رود، انسان ضعیف، اینقدر گردن کلفت، می‌گوییم: 24 ساعت 72 تا بیست دقیقه هست. یک بیست دقیقه را عربی بخوان. چون نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا بیست دقیقه بیشتر نمی‌کشد. بیست دقیقه و نیم ساعت را آنطور که خدا گفته حرف بزن. باقی را هرطور خواستی با هر زبانی خواستی با خدا صحبت کن.

3- تسلیم خواست خداوند، نه خواست خود

من خمسم را نمی‌خواهم به آقا بدهم. می‌خواهم خودم بدهم. سؤال: شما هوس داری یا نه؟ بله سر تا پای ما هوس است. این پول خمس و زکات عبادت است. در عبادت نباید هوس باشد. چون من از این خوشم می‌آید، به او می‌دهم.
ما الآن در بعضی از مناطق ایران که اسم نمی‌برم، خارج مثل دبی و قطر کار می‌کنند و پولش را به ایران می‌آورند. چون زن و بچه‌شان ایران هستند. رفتم در آن شهر دیدم هر پنجاه متر، صد متر، نود متر کمتر یا بیشتر یک مسجد ساختند. می‌گوییم: اینجا قدم به قدم مسجد است. ما جایی داریم ده هزار نفر هستند مسجد ندارند. می‌گویند: اِ… ما می‌خواهیم محله خودمان باشد. این کجایش خداست؟ روضه دارد می‌‌گوید: هیأت محله خودمان. محله‌های دیگر را کار ندارم. حتی دعا می‌کند، می‌گوید: پروردگارا کسانی که در هیأت سینه زدند بیامرز. گور پدر آنهایی که جای دیگر سینه زدند. کسانی که در این هیأت سینه زدند را ببخش. اینها بد است. دلیل بر ضعف و نظر تنگی است. چه فرقی می‌کند.
به نظرم این را گفتم. یادم نیست در تلویزیون بود یا جای دیگر بود. یکوقت مسئولین کاشانی که مقیم تهران بود، جمعی از دانه درشت‌هایشان خانه ما آمدند. گفتیم: چه عجب! ما سی سال است تهران هستیم اینها نیامدند. چه شده؟ گفتند: می‌خواهند از تهران به اصفهان، تلاش کن این از کاشان رد شود. گفتم: از کاشان رد نشود از کجا رد می‌شود؟ گفت: از دلیجان! گفتم: دلیجان راه آهن ندارد. کاشان که دارد. خوب این را به آن بدهید. گفت: اِ… تو مگر کاشانی نیستی؟ اصلاً غیرت کاشانی ندارد. و لذا از اول انقلاب تا حالا یک مرتبه کاشانی‌ها سراغ من نیامدند. هیچ پستی ولو مدیر کل زغال، می‌گویند: قرائتی تعصب محلی ندارد! گفتم: ملاک راه آهن سه چیز است. 1- کجا مسافرش بیشتر است. 2- کجا راه نزدیک‌تر است. 3- کجا ارزان تر تمام می‌شود. ممکن است از تهران به اصفهان، آن جاده سی تا پل خواسته باشد، این جاده ده تا پل خواسته باشد. برای اینکه در قطار چاله چوله‌ها را پل می‌زنند. کجا مسافرش بیشتر است؟ کجا برای دولت ارزان‌تر تمام می‌شود؟ و کجا… مسافرش بیشتر است. راه نزدیک‌تر است و ارزان‌تر است. ملاک این است. بلند شدند و رفتند و گفتند: بی خود اینجا آمدید. از قرائتی آبی گرم نمی‌شود.
خطوط سیاسی هم تا به حال سراغ من نیامدند. برای اینکه یک ساعت حرف می‌زنم می‌گویند: حرفت باطل است. ما قبول نداریم. می‌گویند: حزبی فکر نمی‌کند. ما باید تسلیم شویم. گاهی وقت‌ها هم آدم دنبال هوس دیگران است. این خیلی بد است. یکوقت آدم دنبال هوس خودش می‌رود، می‌گوید: خوشم آمد این کار را کردم. باز هم رحمت به گور پدرش! بعضی دنبال هوس دیگران می‌روند. می‌خواهد او به جایی برسد، من خودم را بدبخت می‌کنم که او… بعضی جاها هم محاصره نمی‌کنم که چه چیزی دادیم و چه چیزی گرفتیم؟ ما در کشور مدیریتی داریم که حالا نیست. حاضر بود یک گونی اسکناس را آتش بزند برای اینکه یک سیب زمینی بپزد. یعنی یک گاو را برای یک قلوه‌اش می‌کشند، برای یک سیخ کباب یک گاو را می‌کشند. یک چیزهای مهمی را برای رسیدن به یک چیزهای جزئی فدا می‌کنند. اینها بخاطر این است که ما در معامله با خدا، نمی‌گوییم: خدایا تو چه می‌خواهی؟ می‌گوییم: هرچه من می‌خواهم انجام بده. دعا که می‌کنیم می‌گوییم: خدایا خیر بده. چه کار داریم که خدایا اینکه من می‌گویم را انجام بده. این خانه را بخرم. با ایشان ازدواج کنم. این سفر را بروم. این معامله را انجام بدهیم. به ما گفتند: خیر بخواه. برای خدا تکلیف روشن نکنید. تسلیم خدا شوید. بگویید: خدا خیر است، هرچه خیر است. گاهی وقت‌ها خیر انسان در شهرت است و گاهی وقت‌ها خیر انسان در گمنامی است. ما نمی‌دانیم خیر چیست. خدا بهتر می‌داند.
علمای درجه یک ما، اسم‌هایشان را شنیده‌اید. یکی از اینها آیت الله العظمی حکیم بود که دهها نفر از فامیلش را صدام کشت. 62 نفر از فامیل حکیم در عراق شهید شدند. آیت الله العظمی شاهرودی بود. آیت الله العظمی خویی بود. اینها مراجع درجه یک بودند. بعضی سنشان هم از امام کمی بیشتر بود. یک آیت الله بود به نام آیت الله العظمی میرزا باقر زنجانی. ایشان هم از علمای درجه یک بود که حتی شنیدم بعضی از مراجع فعلی هم شاگردش بودند. در نجف که بودند. یک از شاگردهای ملای ایشان می‌گفت: دلم سوخت که چرا آقای حکیم و شاهرودی و خویی مشهور هستند، این هم از نظر علم هم وزن آنهاست ولی شهرت ندارد. وقتی مرد دلم سوخت و گفتیم: حالا تو یک کاری برایش بکن. تو یکی از علمای بزرگ مشهد هستی، برایش چهله بگیر. می‌گفت: ما برای اینکه این آیت الله العظمی را از گمنامی در بیاوریم یک مسجد بزرگ و یک واعظ درجه یک آوردیم که برایش چهله بگیریم. برنامه‌ها و اعلامیه‌ها و همه کارها را کردیم. در فاتحه یک واعظی آمد گفت: فلان واعظی که دعوت کردی برایش مشکل پیش آمده، نتوانسته منبر بیاید. گفت: شما بالای منبر برو. بالای منبر رفت و یادش رفت این جلسه برای آیت الله العظمی میرزا باقر زنجانی است. فکر کرد چهله آقای خویی است. یک ساعت از آقای خویی تعریف کرد. می‌گفت: من پای منبر گفتم: این نود سال گمنام بود دقیقه آخر هم خواستیم او را مشهور کنیم، باز خدا نخواست. حالا شاید هم گمنامی به نفع باشد.

4- قیامت، معیار فقر و غنای واقعی

امام رضا فرمود: می‌خواهید بدانید چه کسی غنی و چه کسی فقیر است، بگذارید قیامت شود قضاوت کنید. حدیث این است «الْغِنَى‌ وَ الْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ» تا قیامت نشده که… یک کسی گفت: قرائتی خوشا به حالت! گفتم: چرا؟ گفت: تو در همه کانال‌ها هستی جز کانال کولر! همه ایران تو را می‌شناسند. گفتم: خوشا به حال کوه هیمالیا! کوه هیمالیا را همه دنیا می‌شناسند. یعنی من وقتی خوب مشهور شدم هیمالیا می‌شوم. می‌خواهی هیمالیا شوی؟ تسلیم نیستیم. گفت: در تلویزیون مرتب تو را نشان می‌دهد. گفتم: راز بقاء را دیدی، شغال هم نشان می‌دهد. این درآمد کم است. خودمان را باید به آب و آتش بزنیم که گل شش بشقاب به هم بخورد. خانه فلانی فلان است، ما هم باید… شوهرش را وادار می‌کند از همه بانک‌ها قرض کند غیر از بانک خون. یک کسی آمد گفت: من از همه بانک‌ها قرض کردم فقط از بانک خون وام نگرفتم. چون بانک خون هم خون می‌گیرد، پول نمی‌دهد. تسلیم باشیم. حالا خدا این را خواسته است، الحمدلله! آنوقت چقدر زندگی آرام می‌شود. شد شد! نشد نشد! شد عروسی می‌رویم و نشد نمی‌رویم. شد این جلسه می‌رویم. شد مسافرت می‌رویم! به خودمان گیر می‌دهیم.
امام وقتی بین عروس و دامادها عقد می‌کرد. می‌گفتند: آقا یک نصیحت کن. می‌گفت: به هم گیر ندهید. بیایید با هم بسازید. وقتی عروس و داماد به امام می‌گفتند: یک جمله بگو. فرمود: با هم بسازید. گیر ندهید. مدیر کل شد شد. نشد نشد! استاندار شد شد. نشد نشد! چه کسی گفته عزت در این است؟ خدا خواسته باشد ذلیل شوی، رئیس جمهور هم شوی ذلیل می‌شوی. مگر بنی صدر رئیس جمهور نشد؟ خواسته باشی خراب کنی امام جمعه تهران هم بشوی یک مرتبه یک اشتباهی می‌کنی خراب می‌شود. عزت و ذلت دست خداست. در مناجات شعبانیه داریم «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی» من بزرگ شوم و کوچک شوم دست توست. ممکن است شما فقیر باشی یک آسایشی داشته باشی، پولدار شوی و به تو پول بدهد، آسایش تو را بگیرد. ما داریم آدم‌هایی که ثروت کلان دارند ولی آسایش ندارند. زیاد داریم آدم‌هایی که زندگی‌شان خیلی ساده است ولی آسایش دارند. راحت زندگی می‌کنند. به هم گیر نمی‌دهند. باید بچه ما لیسانس شود. بسم الله! چند میلیون لیسانس بیکار داریم. دنبال یک مهارتی می‌رفت. ما این کار را ننگ می‌دانیم. لیسانس شوم که بروم کارگری کنم؟ اصلاً کارگری را بد می‌دانیم. چشممان را می‌بندیم همینطور لیسانس، لیسانس! حساب نمی‌کنیم که اینها کار دارند یا نه. اینقدر لیسانس می‌خواهیم یا نمی‌خواهیم. اصلاً این رشته لیسانس می‌خواهد یا نمی‌خواهد؟ ممکن است یک رشته 20 هزار لیسانس خواسته باشد و یک رشته اصلاً نخواسته باشد. حتماً قید کنیم و الی آخر…

5- تسلیم بودن، نشانه ایمان واقعی

به خدا قسم ایمان ندارند جز کسی که وقتی قضاوت می‌کند در دلش… ما یک آیه داریم تقریباً همه ایرانی‌ها حفظ هستند. آیه این است (إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ‌ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما) (احزاب /56) (صلوات حضار) این «تسلیما» یعنی چه؟ «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ» یعنی با زبان صلوات بفرست. «وَ سَلِّمُوا» در قلبت هم تسلیم باش. چون ممکن است آدم‌هایی با زبانشان بگویند: مقام معظم رهبری، عکس امام هم بالای سرشان باشد اما در عمل تسلیم نیستند. لذا می‌گوید: «صَلُّوا عَلَيْهِ» با زبانتان درود می‌گویید، «وَ سَلِّمُوا» در دلتان هم تسلیم باشید. آن هم یک تسلیم جانانه، تسلیم آگاهانه و عاشقانه. ما نماز می‌خوانیم ولی تسلیم نیستیم. بچه‌ها درس می‌خوانند ولی تسلیم نیستند. دیدید که بچه‌ها با کتاب چه می‌کنند؟ اول سال کتاب، کتاب است. هوا گرم می‌شود باد بزن می‌شود. با کتاب باد می‌زند. می‌خواهد بنشیند، روی کتاب می‌نشیند. با بچه‌ها در کوچه دعوایش می‌شود، کتاب را لوله می‌کند و در سر بچه می‌زند. یعنی این کتاب است، موشک است، چماق است. باد بزن است. اگر به بچه بگویند: معلمت مریض شده است، می‌گوید: جان! باران آمده تعطیل است. آخ جون! درس می‌خواند ولی دوست ندارد درس بخواند. قلبش تسلیم نیست. نماز که می‌خوانیم می‌گوییم: نمازِ را خواندیم. بلند شو نمازِ را بخوان. یعنی گیر کردیم. لذا می‌گوییم: نماز خواندیم راحت شدیم. راحت شدیم یعنی چه؟ یعنی گیر افتاده بودیم.
کسی هست بگوید: من دو رکعت نماز خواندم عاشقانه؟ لذا اگر یک مرجع پیدا شود بگوید: نماز صبح واجب نیست. می‌گویند: قربانش بروم. این آقای خوبی است. یک آقا هم پیدا شود بگوید: نماز ظهر را نخوانید. یک ماه رمضان، روزهای اول ماه رمضان گفتند: ماه ثابت نشده بخورید. بعد از 28 روز گفتند: ماه دیده شده و فردا عید فطر است. مردم گفتند: خدایا سایه این آقا را چهارده سال دیگر نگه دار! چون امسال دو روزش را کم کرد. اول ماه گفت: ثابت نشده خوردیم. آخر ما هم گفتند: ثابت شده، خوردیم! این آقا اگر چهارده سال دیگر عمر کند، ما راحت می‌شویم. کی می‌شود تمام شود! این کلمه بدی است. اینها نشان دهنده این است که ما تسلیم نشدیم.
چرا نماز صبح دو رکعت است؟ خوب حالا سه رکعت باشد. سه رکعت باشد نمی‌گویی: چرا سه رکعت است؟ چهار رکعت باشد نمی‌گویی: چرا پنج رکعت است؟ چیه؟ چطور در برابر یک پزشک نمی‌گوییم: چرا این قرص گرد است؟ این سبز است؟ این آبی است، این سفید است؟ این لوزی است و این بیضی است؟ چرا آن را می‌گویی: دو تا بخور؟ این را یکی بخور؟ چرا می‌گویی: قبل از غذا؟ این را می‌گویی: بعد از غذا؟ چرا این هر شش ساعت و این هر هشت ساعت؟ چطور در برابر یک دکتر تسلیم هستید؟ در برابر امام صادق تسلیم نیستید؟ ما گیر داریم. من هم گیر دارم.
خدایا تو را به آبروی اینهایی که تسلیم تو بودند، هرچه تو خواستی. برو روی دوش پیغمبر، مثل امام حسین که روی دوش پیغمبر رفت و سوار این کتف شد. برو زیر سم اسب، می‌رود. «رضاً برضاک» روی دوش پیغمبر باشد یا زیر سم اسب باشد. داشتیم آدم‌هایی که تسلیم بودند، یکی دو نفر را هم من دیدم که هرچه خدا می‌خواهد همان است.

6- دوری از تبعیض میان دستورات دین

خانم‌هایی داریم که خوش ذات هستند، مؤمن هستند. نماز می‌خوانند. روزه می‌گیرند، قرآن می‌خوانند. بعضی‌هایشان خمس می‌دهند اما این فکلش را می‌گوید: می‌خواهم بیرون باشد. می‌گوید: این یکی را ول کن! این دو تا مو را بگذار بیرون باشد. یکجا را می‌گوید: نه، من اینجا تسلیم نیستم. اسلام به هم بند است. گاهی می‌گوید: من فوتبال را قبول دارم. والیبال را قبول دارم. توپ را قبول دارم. زمین ورزش را قبول دارم. حالا اجازه بده من یک سوزن به اینجا بزنم. خوب یک سوزن زدی اما بازی به هم خورد. نمی‌شود بگویی: ما سوزن به یک گوشه زدیم. گاهی یک چیزی بند به چیزی است. بنده عمامه‌ام اینجاست، در تلویزیون مرا راه می‌دهند. حالا اگر عمامه‌ام را روی دماغم گذاشتم، هم از تلویزیون مرا بیرون می‌کنند و هم دادگاه ویژه روحانیت مرا می‌گیرد.
یک سرودی که می‌خواهند بخوانند، یک تواشیح که می‌خواهند بخوانند، اگر یک کسی صدایش را عوض کند یا جمله را پس و پیش بگوید، فوری دستش را می‌گیرند و بیرونش می‌کنند. ما چطور جای دیگر تسلیم هستیم؟ همینطور که می‌گویند: سرود بخوان عید قالب را می‌خوانیم و کم و زیاد نمی‌کنیم. «صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِيما» تسلیم یعنی چه؟ یعنی آگاهانه باشد. همیشه باشد. نسبت به همه چیز باشد. تسلیم در برابر خدا و تسلیم در برابر اولیای خدا. تسلیم در برابر حق، وقتی حرفش حق است قبول کن. ولو مخالف شماست، بگو: آقا من با شما مخالف هستم ولی این کلمه شما کلمه خوبی بود. حرف شما درست بود. گاهی هم ممکن است با یک خط سیاسی با هم بد باشند، اما در یک مورد بگوید: درست است خط سیاسی ما دو تا است، اما اینجا حق با توست. تسلیم استدلال شویم. منطق دارد. قرآن می‌گوید: (قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ‌) (بقره /111) امام سجاد در صحیفه سجادیه می‌گوید: «وَ مُتَابَعَةِ مَنْ‌ أَرْشَدَنِي‌» (صحيفه سجاديه، دعاي 20) خدایا یک حالتی به من بده که کسی که مرا ارشاد می‌کند، «متابعة» تبعیت کنم. تو به من می‌گویی؟! من فوق لیسانس هستم. من دکترا هستم. تو بچه به من می‌گویی؟ ممکن است حرف بچه راست باشد. این را برداشتند استاندار کردند. این شاگرد من بود. حالا شاگرد شماست ولی خیلی بهتر از شماست اشکال دارد یک کسی بهتر بفهمد؟ ما تسلیم نیستیم. می‌خواهیم حتماً همانطور که ما می‌گوییم بشود.
گاهی هم جا به جا می‌کنیم. لابد خبر دارید… ببخشید من بلند نمی‌شوم. هی اشاره می‌کنند بلند شو بنویس! یک خرده حال ندارم. معذرت می‌خواهم. در سال چهار ماه تعطیل است. یک ماه این طرف حج، ذی القعده، یکی هم خود ذی الحجه، یکی هم محرم. سه ماه به هم چسبیده و یکی هم ماه رجب است که جداست. در سال چهار ماه جنگ ممنوع است. اما وقتی جنگ می‌شد، می‌گفتند: حالا بدن ما داغ شده، حالا تنور داغ است. تا تنور داغ است نان را بچسبان. عقب ماندیم، خوب حالا به ماه حرام رسیدیم. حالا بگذار بجنگیم در عوض یک ماه دیگر کم می‌کنیم. یک کسی امامان را می‌شمارد، گفت: ابالفضل، گفت: ابالفضل جزء امام‌ها نیست. گفت: ابالفضل باید باشد. اگر کم می‌کنی از آن تقی و نقی یکی کم کن (خنده حضار) ابالفضل باید باشد. تو می‌خواهی ابالفضل را حذف کنی؟ خدا دستت را بشکند. گفتند: حالا داغ شدیم بگذار بجنگیم. آیه نازل شد. (إِنَّمَا النَّسِي‌ءُ) (توبه /37) نسیء یعنی نسیه، نسیه یعنی بعداً پولت را می‌دهیم. «إِنَّمَا النَّسِي‌ءُ» یعنی بعداً تعطیل می‌کنیم. بگذار حالا خون ما داغ است، بجنگیم. در عوض ماه ذی القعده، ذی الحجه، محرم، ده روز دیگر جا به جا می‌کنیم. کیلویی! تقسیمات + گاهی کیلویی است.
من یکوقت دیدم مشهد اردهال قالی را، مشهد اردهال هم سرنوشتش شبیه سرنوشت امام حسین است. ولی خدا را خواستند نماینده شود، آمدند آنجا او را کشتند. از امامزاده‌های صد در صد معتبر است. گفتند: مشهد اردهال جزء دلیجان است. گفتم: من تعصب کاشانی ندارم ولی مسافرهایش بیشتر از کاشان و تجارت و روابطش، گفتند: ببین ما می‌خواهیم یک نماینده داشته باشد، اگر این چهار روستا به هم بچسبد، می‌توانیم یک نماینده داشته باشد. گفتم: گردو که نیست بگوییم: این گونی‌ها را می‌خواهیم سرش را بدوزیم. سرش خالی است. یک مشت از این گردو سر این بریز درش را بدوزیم. چون می‌خواهیم در گونی را بدوزیم باید پر باشد. یعنی برخورد ما با شهر و روستا برخورد گردو است. گاهی و بعضی جاها حق با این است.
پیغمبر ما آب خورد، یک مقدار آب در لیوان زیاد آمد. من این لیوان‌ها را پشت گل پنهان می‌کنم دلیل دارد. چون یکوقت تلویزیون به سرش می‌افتد ماه رمضان پخش کند. اگر اینجا باشد می‌گویند: ببین قرائتی آب خورد! دستمال کاغذی هم پنهان می‌کنیم. چون اگر جعبه دستمال کاغذی را اینجا بگذاریم، می‌‌‌گویند: قرائتی از این کارخانه تبلیغ کرد. جعبه را نباید نشان بدهیم. این کارهای مدیریتی است. کلاسداری مدیریت است. در همین تخته سیاه 75 نکته هست. من نوشتم برای طلبه‌هایی که می‌خواهند پای تخته سیاه بروند، این دانشگاه فرهنگیان درست شد، چهار سال دیپلم گرفتند، که اینها لیسانس بگیرند و سی سال هم معلم شوند. از اول شروع دانشگاه فرهنگیان تا الآن اینها یک مرتبه سراغ من نیامدند. در حالی که من یک معلم پنجاه ساله هستم، از بسیاری از کشورهای خارج می‌آیند روش معلمی مرا بررسی می‌کنند. ولی خود ایران دانشگاه فرهنگیان خواب است. البته اخیراً بیدار شد و دو سه جا از ما دعوت کرد. منتهی به زور فحش! من نیاز ندارم. نه شهرت می‌خواهم و نه پول. ولی گاهی وقت‌ها ظلم می‌کنند. ما در ایران صدها معلم داریم که بالای چهل سال معلم موفق بودند. اینها را باید بیاوریم نه جامعه شناسان و روان شناسان غربی و کتاب‌های ترجمه شده. ما خودمان را باختیم. خیلی چیزها داریم که خودمان داریم و نداریم. نه فقط مثل امام ما و مقام معظم رهبری ما و مرحوم رفسنجانی ما، نه فقط سیاسیون ما امتیازاتی دارند در آموزش و پرورش هم خیلی امتیاز داریم. در بسیاری از کارها جلو هستیم. منتهی خودباختگی است.
«إِنَّمَا النَّسِي‌ءُ» آقا خون ما داغ شده برویم در عوض ده روز دیگر از جای دیگر کم می‌کنیم. آیه آمد (إِنَّمَا النَّسِي‌ءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْر) (توبه /37) تسلیم باید بشوید. به مقدسات باید احترام بگذاریم. این قانون است. چرا این قانون تصویب شده است؟ بله، ممکن است قانون غلط باشد. ولی تا قانون، قانون است باید عمل کنیم. تسلیم قانون باشیم، هرچه قانون گفت. الآن چه آدم‌هایی را داریم در خانه‌هایشان هستند، منزوی هستند و نمی‌توانند مسئولیت قبول کنند، برای اینکه می‌دانند قانون است ولی می‌گوید: باید اینطور که من می‌گویم باشد. شد شد، نشد نشد. تسلیم قانون باشیم! من نمی‌گویم: همه قانون‌ها حق است. قانون باطل هم داریم ولی تا قانون هست باید انجام شود. نمی‌گویند: این پلیس آدم خوبی است. ولی تا مادامی که پلیس لب چهارراه ایستاده است، باید همه راننده‌ها ولو خود پلیس فقیر باشد، ماشینی که زیر پای این آقا هست دویست میلیونی باشد. ولی همین ماشین دویست میلیونی نسبت به سربازی که الآن پلیس است باید اطاعت کند.

7- تسلیم خود، خدا خدا، یا دیگران؟

ما تسلیم خدا نشویم تسلیم چه کسی می‌شویم؟ آدم بیکار نمی‌شود. یا باید تسلیم خودش باشد، یا هرکس خودم خوشم آمد. تسلیم خودم هستم. هرچه پسندیدم همان را عمل می‌کنم. یا تسلیم مردم، ببینم مد چیست؟ طاغوت‌ها چه می‌گوید؟ ابر قدرت‌ها چه می‌گویند؟ یا تسلیم نفس هستم. یا تسلیم دیگران، یا مد و جامعه، یا ابر قدرت‌ها، یا تسلیم خدا هستم. تسلیم خدا نشویم باید تسلیم آنها شویم. این دوتا درونش باختن است. تسلیم خودمان نباید باشیم. چون بارها پشیمان شدیم. اینکه بارها پشیمان شدیم یعنی چه؟ یعنی اشتباه کردم. پشیمانی دلیل بر این است که عقل ما کامل نیست. تسلیم نفس هم نباید باشیم. تسلیم دیگران هم نباید باشیم. اگر من نفس دارم دیگران هم نفس دارند. ببینم تو از چه چیزی خوشت می‌آید. اگر بنا است یک کسی را راضی کنیم خودمان را راضی کنیم یا دیگران یا خدا؟ خدا را راضی کنیم. تسلیم شویم تسلیم قانون خدا یا قانونی که خودم خلق می‌کنم؟ یا قانونی که جامعه خلق می‌کند؟ قانون خدا. یعنی بی تسلیم نمی‌شود.
افرادی که تسلیم هستند نمونه‌هایشان، افرادی که تسلیم نیستند، نمونه‌هایشان. انشاءالله جلسه بعد. ارزش عید قربان به این بود که ابراهیم تسلیم شد، بچه‌اش را مثل گوسفند خواباند و چاقو را گذاشت. تسلیم در این حد. زن و بچه‌ات را مکه بگذار. چشم! بچه‌ات را ذبح کن، چشم، در آتش بیافت، چشم. این ابراهیم بود که موسی نسل اوست. عیسی نسل اوست. پیغمبر ما نسل اوست. امام زمان نسل اوست. پدر همه انبیاء شد. بخاطر آن مقام تسلیم.
خدایا بالاترین درجه تسلیم و ایمان و رضا را نسبت به همه ما مرحمت بفرما.

«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»


«سؤالات مسابقه»

1- فلسفه عید قربان در فرهنگ اسلامی چیست؟
1) تسلیم بودن در برابر خدا
2) قربانی کردن در راه خدا
3) تفریح و شادی در ایان عید
2- بر اساس آیه 65 سوره نساء، نشانه ایمان واقعی چیست؟
1) تسلیم بودن در برابر خدا
2) تسلیم بودن در برابر رسول خدا
3)‌تسلیم بودن در برابر آیات کتاب خدا
3- بر اساس آیه 56 سوره احزاب، چه کسانی تسلیم پیامبر اکرم هستند؟
1) اهل ایمان
2) فرشتگان
3) هر دو مورد
4- آیه 111 سوره بقره، مؤمنان را به تسلیم بودن در برابر چه امری توصیه می‌کند؟
1) اکثریت جامعه
2) منطق و استدلال
3) نظر والدین
5- در نظام اجتماعی، همه افراد جامعه باید تابع چه امری باشند؟
1) شناخت خود از درست و نادرست
2) قوانین کشورهای پیشرفته
3) قوانین حاکم بر جامعه

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 2163
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست