responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1878

موضوع بحث: شکر 1

تاريخ پخش: 18/11/69

بسم الله الرحمن الرحيم

جلسه قبل بحثمان ياد نعمت‌ها بود و اينكه نعمت‌هاي ويژه‌اي که خدا به ما داده است، چه چيزهائي است. معمولاً انسان ذاتش اينگونه است که آنچه را ندارد يادش است ولي آنچه را دارد يادش نمي‌آيد. يعني يک استکان چايي را که مادر مي‌گذارد پهلوي بچه‌اش بچه مي‌گويد: مادر چرا سرش خالي است؟ نمي‌گويد بيشتر آن پر است. بزرگترها هم اينگونه‌اند، يعني کمبودها را مي‌گويند، اما بودها را يادشان مي‌رود. سلامتي را فراموش مي‌کنند، مريض شدن را به ياد دارند. چند شب خوابيدي يادمان نيست، چند شب تا صبح ناليدي يادمان است. در قرآن خيلي تذکر داده شده است که نعمت‌ها را يادتان نرود و شکر کنيد. پس موضوع بحثمان شکر خداوند و تشکر از مردم است.
عناوين شکر از خدا:
1- سيماي شکر
2- عجز انسان از شکر
3- ايجاد روحيه شکر
4- بي‌نيازي خداوند از شکرها
5- براي چه شکر کنيم؟
6- چگونه شکر کنيم؟

1- سيماي شكر

1- سيماي شکر: از اميرالمؤمنين(ع) حديث داريم که مي‌فرمايد: «الشُّكْرُ زِيَادَةٌ»(غررالحكم/ ص‌279) شکر وسيله‌اي است که خداوند لطفش را به تو زياد کند.
«الشكر مغنم»(غررالحكم/ ص‌277) شکر يک درآمدي است.
«الشُّكْرُ مَفْرُوضٌ»(غررالحكم/ ص‌277) شکر واجب است.
«الشكر يدوم [بذر] النعم»(غررالحكم/ ص‌278) شکر به خدا باعث مي‌شود که نعمت‌هاي خدا به تو سرازير شود. «الشكر يدوم [بذر] النعم» شکر نعمت‌ها را مداوم مي‌كند. «الشُکر حِصنَ النَّعم»(غررالحكم/ ص‌278) شکر قلعه‌اي براي نعمت هاست. همينطور که چيزي در قلعه محفوظ است، نعمت‌ها نيز در مدار قلعه شكر محفوظ است. «الکَريمُ يَشکُرالقليل»(غررالحكم/ ص‌278) آن کسي که بزرگوار است تشکر مي‌کند. آدم‌هاي پست هر چه بخورند هيچ لبي را تکان نمي‌دهند، اگر کسي شکر نکرد کرامت ندارد.
انسان از تشکر عاجز است. خداوند به موسي گفت: «اُشکر لي حَقَّ الشُکر» حق شکر من را انجام بده. خوب شکر کن. موسي گفت من نمي‌توانم حق شکر را انجام بدهم. تو خيلي نعمت به من داده‌اي. من شکر يکي از نعمت‌هاي تو را هم نمي‌توانم انجام بدهم. چون هر وقت بخواهم بگويم: «الحمدلله» باز خود الحمدلله هم شکر مي‌خواهد چون خدا توفيق به من داده که ياد نعمت هايش بيفتم.
آن مرد خدا که نماز شب مي‌خواند، نمي‌گويد: «خدايا نماز شب خوانده‌ام» نه نماز شب خوانده‌ام بستانکار نيستم، بدهکارم. چون خدايا! تو مرا از خواب بيدار کردي، آبي که وضو گرفتم از تو بود، حافظه‌اي که نمازم يادم بود از تو بود، ناني که خوردم که طاقت داشته باشم و بلند شوم از تو بود، هوائي که با آن نفس کشيدم از تو بود، اصلاً ديني که داشتم از تو بود و همه چيز از تو بود. آن لحظه که موسي به خدا گفت نمي‌توانم شکر کنم. خداوند فرمود: حالا شکر کردي، شکر خدا به اين است که انسان به خدا بگويد نمي‌توانم. همين که آدم به خدا بگويد نمي‌توانم شکر را انجام دهم، اين بهترين شکراست.
اگر شما خانه کسي مي‌رويد مي‌بينيد که همه هديه‌اي آورده‌اند، شما اگر رفتيد و به صاحبخانه گفتيد که همه اين‌ها براي شما چيزي آورده‌اند ولي من بازار رفتم و ديدم چيزي که لايق شما باشد گير نياوردم، صاحبخانه بيشتر خوشش مي‌آيد.

2- اظهار ناتواني در شكرگزاري بهترين شكر

اظهار ناتواني شکر بهترين شکر است. امام حسين(ع) مي‌فرمايد: «لَوْ عُمِّرْتُهَا أَنْ أُؤَدِّيَ بَعْضَ شُكْرِ وَاحِدَةٍٍ مِنْ أَنْعُمِكَ فَمَا اسْتَطَعْتُ ذَلِكَ إِلَّا بِمَنِّكَ الْمُوجِبِ بِهِ عَلَيَّ شُكْراً آنِفاً جَدِيداً أَوْ ثَنَاءً طَارِقاً عَتِيداً أَجَلْ»(إقبال‌الأعمال/ ص‌341) خدايا اگر خواسته باشم شکر يکي از نعمت هايت را بگذارم، نمي‌توانم.
سعدي هم يک حرف خوبي مي‌زند:
بنده همان به که زتقصير خويش *** عذر به درگاه خداي آورد
ورنه سزاوار خداونديش *** کس نتواند که بجاي آورد
اين شعر جرقه‌اش از امام حسين(ع) برخواسته است که مي‌فرمايد: «اگر عمري شکر کنم شکر يک نعمت را نتوانم بجاي آورم. »
امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «فِي كُلِّ نَفَسٍ مِنْ أَنْفَاسِكَ شُكْرٌ لَازِمٌ لَكَ بَلْ أَلْفٌ وَ أَكْثَرُ»(مصباح‌الشريعة/ ص‌24) مي‌گويند در هر نفسي که فرو مي‌رود و چون بر مي‌گردد، هزار نعمت است و بلكه بيش‌تر. منتهي سعدي فرقش با امام صادق(ع) اين است که امام صادق(ع) مي‌فرمايد: «بَلْ أَلْفٌ وَ أَكْثَرُ» در هر نفسي هزار شکر است و سعدي مي‌گويد در هر نفس دو شکر است، سعدي فقط فکر مي‌کرد که نفس مي‌رود و بر مي‌گردد و اما امام صادق(ع) مي‌فرمايد: در هر نفسي هزار نعمت بلکه بيش‌تر موجود است. چون در هر نفسي که ما مي‌کشيم خيلي چيز‌ها شريک هستند، هر برگ درختي شريک در نفس ماست چون ما اکسيژن مي‌گيريم و کربن مي‌دهيم در عوض درخت‌ها کربن مي‌گيرند و اکسيژن مي‌دهند. پس هر برگي شريک است که اين کربن‌ها را تبديل به اکسيژن کند.
در اقيانوس‌ها که ماهي‌ها مي‌ميرند، نهنگ‌ها ماهي مرده را مي‌خورند. اگر نهنگ‌ها ماهي مرده را نخورند آب اقيانوس از بين مي‌رود و تنفس براي ما مشکل مي‌شو. د پس هر نفسي که مي‌کشيم مال اين است که برگ، کربن را مي‌گيرد و اکسيژن مي‌دهد. مال اين است که نهنگ ماهي‌هاي مرده را مي‌خورد. مال کره مريخ است. مال ستاره عطارد است. در هر نفس ما هستي شريک است.
حالا مي‌فهميم که امام در وصيتنامه‌اش فرمود: ما مفتخريم که امام باقر(ع) از ماست، ما مفتخريم که امام صادق(ع) از ماست، غصه بخورند آن هائي که اسم پسرهايشان را باقر و صادق نمي‌گذارند. ما افتخار مي‌کنيم به اينكه امام صادق(ع) ما در 1400 سال پيش فرمود در هر نفسي هزار نعمت است شايد هم بيشتر. امام زين العابدين(ع) مي‌فرمايد: «کَيفَ لِي تَحصيل شُکر» خدايا! من چگونه مي‌توانم شکر تو را بکنم و حال آن که شکر تو نياز به توفيق الهي دارد و خود توفيق الهي نياز به شکر دارد. مثل اينکه آدم يک جائي برود مثلاً در راه پله‌اي ببيند که نوشته: «به دست راست نگاه کنيد» به دست راست که نگاه کرديد نوشته باشد که: «به پشت سر نگاه کنيد» بعد بگويد: «به سمت چپ نگاه کنيد» و. . . همينطور هي دور خودمان بچرخيم. مگر نمي‌گوئيم: «الحمدالله» خدا بايد توفيق بدهد تا بگوييم «الحمدلله» و. . .
8 سال يك تنه با صدام جنگيديم. حالا همه دنيا جمع شده‌اند و مي‌بينيد كه چه بساطي راه انداخته‌اند، هي پس مي‌روند و هي پيش مي‌آيند، چه رهبري داشتيم، چه رهبري داريم، چه امتي داريم، جوان‌هاي ما چه کردند، زنان ما چه کردند، خاک ايران چه خاکي است، آب ايران چه آبي است، استعداد‌هاي ايراني‌‌ها چه استعدادي است، هوشمان، نبوغمان، مذهبمان، اهل بيتمان و خيلي خدا به ما نعمت داده است. اين‌ها همه نعمت است.

3- شكر با يادآوري نعمت‌ها و ضعف‌ها

براي اين ايجاد روحيه شکر کنيم. من چند نکته اينجا يادداشت کرده‌ام. يکي اينکه آدم به ياد گذشته‌اش باشد. قرآن مي‌فرمايد: «لَمْ يَكُنْ شَيْئاً» هيچ بودي، بعد در آيه‌اي ديگر مي‌گويد: (لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذْكُوراً) (دهر /1) قابل ذکر نبودي. جاي ديگر مي‌گويد: (مَهينٍ) (مرسلات /20) پست بودي. بعد مي‌گويد: (ظُلُماتٍ ثَلاثٍ) (زمر /6) در تاريکي‌هاي سه گانه رحم مادر بودي و هيچ طاقتي نداشتي، هيچ کس فکر تو نبود، وقتي به دنيا آمدي هيچ چيز را بلد نبودي، يعني بچه وقتي به دنيا مي‌آيد از نوزاد هر حيواني ضعيف‌تر است، يعني در عمرتان نشنيده‌ايد که يک کره خر از پشت بام پرت شد، اما بچه آدم در گهواره مي‌خواهد دست کند و ماه را بگيرد، بچه آدم فاصله را نمي‌داند و کره خر مي‌داند. قرآن مي‌فرمايد: (لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً) (نحل /78) هيچ چيز بلد نبودي، حالا فکر نکنيد چون حجة الاسلامي ‌يا ليسانسه‌اي سواد داري. قرآن مي‌گويد: همه‌تان بي سواد هستيد (وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً) (اسراء /85) يادمان نرود گوش به ما داد، چشم به ما داد، روح به ما داد (وَ اذْكُرُوا إِذْ كُنْتُمْ قَليلاً) (اعراف /86) كم بوديم و زياد شديم. ضعيف بوديم و قوي شديم. جاهل بوديم با سواد شديم. مهر مادر نعمت خداست و به هر حال بايد ياد نعمت‌هاي گذشته باشيم.

شما الآن که مي‌خواهي به مشهد بروي، نهايت با ماشين 10- 20 ساعت طول بکشد، ولي پدرهاي ما در گذشته براي مشهد چند ماه در راه بودند. اختراعات در زماني بود که ما از آن استفاده کرديم. قرن‌ها و نسل‌ها آمدند و سوار خر شدند، نه ماشين بود، نه هواپيما و… الآن زماني است که ما از همه اختراع‌ها مي‌توانيم صحبت کنيم.
قرن‌ها در ايران نظام شاهنشاهي حاکم بود. قرن‌ها تحصيل كردن براي افراد امکان نداشت. امنيت، عبادت، هجرت، استعداد، توجه به نعمت‌هاي فعلي، توجه به نعمت‌هاي مخفي وجود نداشت. يک سري نعمت‌ها هستند که مخفي‌اند، کسي به اين‌ها توجه ندارد ولذا قرآن مي‌فرمايد: (وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً) (لقمان /20) که خداوند به شما نعمت‌هاي باطني را سرازير کرد.

4- سختي‌ها و تلخي‌ها هم شكر دارد

گاهي وقت‌ها يک چيزي سخت است ولي نعمت باطني است. يک سري نعمت‌ها اگر تلخ است، مي‌بينيم که تلخي آن هم نعمت است. گاهي ممکن است بگوييد: آقاي قرائتي دلت خوش است ما فلان مشکل را داريم. چطور شما مي‌گوييد: تلخي‌ها هم نعمت است؟ من مي‌گويم: اگر ليمويي ترش است آن را دور نينداز، هنر داري از ليمو ترش، ليمونات درست کن. زن خوب زني است که از پوست پرتقال مربا درست کند.
در مورد سختي‌ها بايد بگويم که آدمي كه تلخي را پيدا کرد؛
1- اين سختي کفاره گنا هان است. (وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ ) (شورى /30) اگر مصيبتي به شما رسيد، يک گناهي کردي کفاره گناهان است.
2- براي کسان بي گناه اعلاي درجه است.
3- براي يک سري افراد هم رشد درجه است.
در ارتش سه رقم سرباز را اذيت مي‌کنند، يک سري سرباز که بدجنسي کرده باشند، مربي او مي‌خواهد حالش را بگيرد و يک بار سنگين را به سرباز مي‌دهد به خاطر اينکه کفاره بدجنسي اوست. گاهي وقت‌ها عمليات و مسئوليتش را به يک سروان مي‌دهند چون مي‌خواهند سرگرد بشود و درجه هايش را اضافه کنند و يا مي‌خواهند رشدش بدهند مي‌گويند: سينه خيز برو، يک مانور بده و تمرين کن که در مقابل دشمن ما آمادگي داشته باشيد.
امام علي(ع) مي‌فرمايد: «إِنَّ الْبَلَاءَ لِلظَّالِمِ أَدَبٌ وَ لِلْمُؤْمِنِ امْتِحَانٌ وَ لِلْأَنْبِيَاءِ دَرَجَةٌ وَ لِلْأَوْلِيَاءِ كَرَامَةٌ»(مستدرك‌الوسائل/ ج‌2/ ص‌437) سختي‌ها براي آدم بد کفاره‌اش است، براي آدم‌هاي خوب اضافه کار است، براي آدم‌هاي معمولي زمينه‌ساز رشد است. يک چيز قديمي‌ها مي‌گفتند، من فکر مي‌کردم فقط براي قديمي هاست، البته اين مطلب كه مي‌گويم حديث هم دارد. مثلاً مي‌گفتند: يک مرغي که در خانه‌اي مي‌ميرد، مي‌گويند بلايي وارد خانه شد و اين بلا به مرغ خورد، من فکر مي‌کردم اين يک تفکر عوامي ‌است ولي ديروز حديثش را پيدا کردم. حديث داريم که هر بلايي که مي‌آيد، جلوي بلاي مهم‌تر را مي‌گيرد. اصولاً اگر بلا نباشد، آدم رشد نمي‌کند و آدم خوابش مي‌برد، خيابان و اتوبان اگر صاف باشد راننده خوابش مي‌برد. طب و داروسازي و پدافند و گلوله سازي هر چه که مي‌بيني در درگيري‌ها به پيش رفته است. هيچ رشدي در زندگي يکنواخت نيست. از همه گذشته آدم مي‌گويد: «الحمدلله» که اين مصيبت به جسمم خورد، به دينم نخورد. افرادي هستند که مصيبت که به جسمشان مي‌خورد، غصه مي‌خورند ولي به دينشان که مي‌خورد، غصه نمي‌خورند و بي تفاوتند. خوشا به حال کساني که بنشينند و حساب کنند که غمشان براي چيست؟
يک وقت با عده‌اي به مسافرتي مي‌رفتيم و من هم صندلي آخر نشسته بودم که يک دفعه راننده به سرش زد. گفتند: چه شد؟ گفت: پرسپوليس باخت. معلوم شد اين طرفدار پرسپوليس بوده و حال اينکه اگر اين راننده 20 بار نماز صبحش قضا شود و توي سرش نمي‌زند که نمازم قضا شد. خوشا به حال کسي که بداند که مريض است و بدا به حال کسي که نداند مريض است. يک سري نعمت‌ها زنگ بيدار باش است. بارندگي نمي‌شود تا مردم بگويند باران دير شده است و کم کم دعائي، مناجاتي، استغفاري بكنند.
خدايا! باران رحمتت را بر ما نازل بفرما. خدايا! آن گناهي که باعث مي‌شود با ما قهر کني، آن گناه را از ما ببخش. گاهي خدا قهر مي‌کند. مي‌گويد: اين همه نعمت به تو داده‌ام، تو براي دو فلس پول مثل فنر خم شدي ولي در مقابل نعمت‌هاي من تشکر نکردي. قرآن مي‌گويد: اگر مي‌خواهيد ببينيد نعمت‌ها چيست، فکر کنيد که اين نعمت‌ها را نداريد. شما اگر مي‌خواهيد بدانيد نعمت چشم چيست، يک دقيقه چشم را ببند. (قُلْ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْراً فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ) (ملك /30) اگر کندي و به آب نرسيدي «فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ» به چه کسي تلگراف مي‌کني؟
(لَوْ نَشاءُ لَجَعَلْناهُ حُطاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ) (واقعه /65) اگر امسال بهار درخت‌ها سبز نشود، چه كنيم؟ البته خدا نياز به ما ندارد و ما مي‌گوييم از خدا تشکر کنيد. خدا گفته است «واشکر» شکر کنيد. اما آخرش هم مي‌گويد: (وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّما يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ِ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ) (لقمان /12) اگر شکر کني، خودت رشد مي‌کني و گرنه «وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَميدٌ» کفران کني، خدا نيازي به شکر تو ندارد. اصلاً گاهي وقت‌ها خداوند مي‌گويد: نماز نخوان و «سبحان الله» هم نگو (يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ) (جمعه /1) تمام هستي شکر مي‌کنند، تو اگر نمي‌خواهي نخوان. مي‌گويم «سَبَّحَ»، «سُبْحانَ الله» بگو براي اينکه تو بالا بيايي، نه اينکه خدا به تو نياز داشته باشد. خدايي كه هستي براي اوست. (إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمينَ) (عنكبوت /6). (إِنْ تَكْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ جَميعاً) (ابراهيم /8) در يک جا مي‌گويد: اصلاً کل مردم کره زمين کافر بشوند، خدا باکي ندارد.
مي‌گويند: يک نوکري غيظ کرد، رفت بالاي پشت بام و به اربابش گفت: از دست تو مي‌روم و خودم را پايين مي‌اندازم و نابود مي‌کنم. ارباب گفت: تو خودت مي‌ميري من مي‌روم و يک نوکر ديگر مي‌آورم. کسي به کسي گفت: گوشت را مي‌گيرم و تو را دور کره زمين مي‌گردانم. گفت: من راضي‌ هستم، چون تو هم بايد همراه من بيايي. گفت: چطور؟ گفت: اگر مي‌خواهي، گوش من را بگيري تو هم بايد همراه من بيايي. شکر تو، تو را بالا مي‌برد.

5- مصاديق شکر

1- ايمان: (إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً) (دهر /3) ما راه را نشان داديم هر کس مي‌خواهد شکر کند و هر کس مي‌خواهد کافر بشود. يعني ايمان شکر است. همين که انسان به خدا ايمان بياورد، اين شکر نعمت‌ها را بجا آورده است.
2- تقوي: امام صادق(ع) فرمود: «شُكْرُ النِّعْمَةِ اجْتِنَابُ الْمَحَارِمِ»(كافى/ ج‌2/ ص‌95) شکر نعمت اين است که دنبال کار حرام نرويد.
3- خمس و زکات: اگر دو ميليون «الحمدلله» بگويي اما خمس ندهي انگار که شکر نکردي. امام صادق(ع) فرمود: «إِنْ كَانَ فِيمَا أَنْعَمَ عَلَيْهِ فِي مَالِهِ حَقٌّ أَدَّاهُ»(كافى/ ج‌2/ ص‌95) اگر در مالش حقي است و مال فقرا است، اگر در مالش خمس و زکات است «أَدَّاهُ» بايد آنرا بپردازد.
4- خودداري از اذيت و مردم آزاري: حديث داريم كه بهترين نوع شکر خدا اين است که گناه نکني و مردم آزاري هم نکني.
5- در نامه 69 اميرالمؤمنين(ع) مي‌فرمايد: با زيردست نشستن شکر است، يعني کسي که بنز دارد، پهلوي پيکاني بنشيند. سرگرد پهلوي سرباز بنشيند. آيت الله با طلبه، استاد دانشگاه با دانشجو، دانشجو با مقطع نظري، نظري با دبستاني، يعني که ژست نگيرد و فکر نکند که يک کسي است. همين که يک خورده تواضع کند و با زيردستش بنشيند شکر است.
اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه مي‌فرمايد: «أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ»(نهج‌البلاغه/ نامه 69) يعني نگاه کن به کسي که زندگيش کم‌رنگتر است، نگوييد که ما ديگر خانه‌مان بالاي شهر رفته و ما ديگر رابطه‌اي با پايين شهري‌ها نداريم. ما ديگر به شهر رفته‌ايم و کاري با دهات نداريم، آدم بايد با فقرا بنشيند.
6- يکي از نمونه‌هاي شکر «أحسن شكر النعم الإنعام بها»(غررالحكم/ ص‌279) انفاق شکر است.
شکر سه رقم است: نسبت به بالا دست، نسبت به هم تراز، نسبت به پائين دست. نسبت به بالا دست اطاعت است. اطاعت از رهبر شکر است. «شكر من فوقك بصدق الولاء»(غررالحكم/ ص‌279) اگر مي‌خواهي شکر کني از بالا دست اطاعت کن. «شكر نظيرك بحسن الإخاء»(غررالحكم/ص‌414) اگر هم طراز توست برادرانه با او رفتار كند، برادر بودن شکر است. «شكر من دونك بسيب [بسبب‌] العطاء»(غررالحكم/ ص‌279) از زيردست هم حمايت کن.
7- تعليم مردم شکر است. آقا يک چيزي بلد هستي به كسي هم ياد بده خيلي‌ها يک چيزي بلد هستند و ياد نمي‌دهند. مي‌گويند: اگر ياد بگيرد مي‌رود و دکان باز مي‌کند و ميکانيکي ما خلاص مي‌شود. يک تراشکار، يک هنري دارد ياد نمي‌دهد، طب قديم بلد است، يک هنري بلد است، اما يادداشت هايش را به کسي نمي‌دهد، حتي کسي که دارد قالي مي‌بافد نقشه‌اش را نمي‌گذارد، که ديگر قاليباف‌ها هم از آن استفاده کنند. مي‌گويد: که من مي‌خواهم که اين نقشه در شهر منحصر به خودم باشد. شکر علم اين است که به ديگران ياد بدهي و خودت هم عمل کني.

6- كارها با انگيزه‌هاي غير الهي پايدار نيست

در اين چند سال که شما من را مي‌شناسيد و با هم سلام عليک داريم، اگر من يک تيغ بردارم و کت شما را پاره کنم شما ديگر مرا دوست نداري، اگر با ماشين زدم به ماشين شما و فرار کردم، ديگر شما من را دوست نداري. علاقه‌اي که به من داريد به شرطي است که به کت و ماشين شما کاري نداشته باشم، بنده تو را اندازه‌اي دوست دارم که در سخنراني من نشسته‌اي و گوش مي‌دهي، اگر وسط سخنراني بلند شوي و بروي ديگر دوستت ندارم. ما علاقه‌هايمان اين گونه است.
پس علاقه‌هاي طبيعي دو تا باجناق، دو تا برادر، دو تا همسايه همه اين‌ها که همديگر را دوست دارند. به شرطي است که ضرري به آن‌ها نخورد. اما اين انقلاب ما، اين همه جوان را از ما گرفت، ما با انقلاب دشمن نشديم، نه با امام، نه با جنگ و با هيچ كدام دشمن نشديم. بچه دوم فرستاديم، بچه سوم فرستاديم، بقيه همشاگردي هايش هم از اين روستا رفتند و شهيد شدند. اين پيداست که قصه طبيعي نيست و دست خدا در کار است.
دوستي‌هاي طبيعي با يک سيلي قهر مي‌کنند و ديگر حاضر نيستند روي همديگر را ببينند، اما روحيه‌اي که پيدا شد اين است كه جوان ما، جانباز ما پا داد، چشم و دست داد و. . . ما چقدر خانواده جانباز داريم؟ خانواده شهيد داريم؟ چقدر خانواده اسير داريم؟ اسراي ما که اينقدر زجر کشيدند وقتي که برگشتند نسبت به انقلاب عشق ورزيدند به فرمان رهبر رفتند و سال‌ها زجر کشيدند و حالا هم آمدند به رهبر عشق مي‌ورزند. دوستي‌هاي طبيعي با يک تيغ کشيدن به کت از بين مي‌رود، پس معلوم مي‌شود که خداوند نظر کرد که ما نسبت به امام و انقلاب وفادار بوديم.
خدايا اعلام مي‌کنيم که ما نمي‌توانيم شکر کنيم. در مقابل همه نعمت‌هاي تو «الحمد الله رب العالمين» مي‌گوييم، ولي اين شکر نيست. بايد به خدا ايمان آورد. بايد از گناهان دوري کرد. شکر نعمت ايمان است، شکر نعمت دوري از گناه است، شکر نعمت اين است كه خمست را بدهي، شکر نعمت اين است كه مردم را اذيت نکني، خانه دار شدي، برفت را روي خانه من نريزي. شکر نعمت رهبري، اطاعت است. شکر نعمت هم وطني، برادري است. شکر نعمت علم، تعليم است. «الحمدلله» خالي فايده‌اي ندارد و مهم ترين شکرها نماز است. خدايا! ما را از شاکرين خودت قرار بده.

«والسلام عليکم و رحمه الله و برکاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1878
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست