responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1846

موضوع: شايعه و عوامل آن

تاريخ پخش: 74/02/14

بسم الله الرحمن الرحيم

در آستانه‌ي شهادت امام پنجم(ع) هستيم و موضوع بحثمان شايعه است.

1- شايعه

در مورد شايعه بحث‌هاي زيادي داريم. بحث اين جلسه، بحث بسيار خوبي است. قرآن مي‌گويد: (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً) (اسراء /36) «قفا» به معني پشت سر است. در عزاي امام حسين مي‌گوييم: سر را از قفا بريدند. يعني سر را از پشت گردن جدا كردند. چيزي را كه نمي‌داني دنبال نكن. «إِنَّ السَّمْعَ» «سامعه» به معني گوش است. «وَ الْبَصَرَ» «الباصره» به معني چشم است. «وَ الْفُؤادَ» گوش و چشم و دل و همه‌ي اينها در روز قيامت مورد سوال هستند. هرچه را كه مي‌بيني، نقل نكن. هرچه را كه مي‌شنوي، نقل نكن. خيلي از حرف‌ها دروغ است. در مورد شايعه زمينه‌هاي زيادي وجود دارد. چطور شايعه به وجود مي‌آيد؟

2- چگونه شايعه به وجود مي‌آيد؟

1- وجود دشمن داخلي و خارجي: آدمي كه دشمن دارد، برايش شايعه مي‌سازند. گفت: عيب داري؟ گفت: نه! گفت پس عيب‌گير داري؟ گفت: بله! گفت: اگر عيب‌گير داشته باشي، برايت عيب مي‌سازد.
2- سادگي مردم: اگر مردم ساده باشند زود شايعه را قبول مي‌كنند.
3- توقع زياد از افراد: مثلاً خيال مي‌كند كه فلاني بايد زاهد باشد. تا ديد فلاني ماشين دارد، مي‌گويد: فهميدي چه شد؟ فلاني ماشين خريده است!!! شما حق نداريد بگوييد: كه چرا او ماشين دارد. نمي‌توانيد بپرسيد كه او ماشينش را از كجا آورده است؟ ممكن است ارث پدرش باشد. ممكن است تجارت كرده باشد. ماشين داشتن گناه نيست. نگوييم: مگر ايشان چند سال درس خوانده است كه توانسته اين ماشين را بخرد؟ يك سري از مردم شبهه دارند. چون كسي نيست جواب آنها را بدهد، اين شبهه در ذهن آنها مي‌ماند و زمينه‌اي براي شايعه مي‌شود.
حضرت داشت با خانمش صحبت مي‌كرد. كسي آمد برود. حضرت او را ديد و گفت: اين خانم من است. محرم من است. گفت: آقا حالا مگر من چه گفتم؟ گفت: اگر من به تو جواب نمي‌دادم، زمينه پيدا مي‌شد تا بروي بگويي اين زن چه كسي بود كه داشت با حضرت حرف مي‌زد؟ بي جواب ماندن شبهات زمينه شايعه است. مردم دوست دارند حرف تازه بشنوند. علاقه به حرف تازه شنيدن، يك حالت رواني است. لذا وقتي به هم مي‌رسند، مي‌گويند: چه خبر؟ چون مردم دوست دارند خبر تازه بشنوند و شايعه درست كنند.
4- ناداني مردم نسبت به گناه شايعه، عامل ديگر است. يك سري از مردم كه شايعه درست مي‌كنند نمي‌دانند شايعه چه خطراتي دارد، مثل كساني كه سيگاري هستند و نمي‌دانند سيگار چه خطراتي دارد. اينها همه زمينه ‌هاي شايعه است. پس شايعه در چه زمينه‌اي رشد مي‌كند؟ 1-آدم دشمن دارد 2- مردم ساده‌اند 3- شبهات جواب داده نشده است. 4- مردم علاقه دارند حرف‌هاي تازه بشنوند 5- گناه شايعه را نمي‌دانند و… و اين‌ها زمينه‌هاي پيدايش شايعه است،
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً». دنبال چيزي را كه يقين نداري، نگير. چون يقين نداري، چشم و گوش امانت هستند و نمي‌تواني همه چيز را بشنوي و به هر جا نگاه كني. چشم و گوش در روز قيامت مورد سئوال هستند.
شاخه دوم انگيزه‌هاي ايجاد شايعه است. گاهي شايعه براي ايجاد يأس است. در جنگ احد شايعه انداختند كه پيامبر كشته شده است. عده‌اي از مسلمان‌ها دلشان خالي شد و فرار كردند. آيه نازل شد كه كجا مي‌رويد؟ حتي اگر پيغمبر هم كشته شده است، دين پيغمبر كه از بين نرفته است؟ (أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‌ أَعْقابِكُمْ) (آل‌عمران /144)، اگر پيغمبر از دنيا برود يا شهيد بشود، شما بايد فرار كنيد؟ پيغمبر رفت، اما تفكرش كه هست. پس اولين انگيزه، براي ايجاد يأس است. دومين انگيزه در ايجاد شايعه، ايجاد ترس است.
آمدند و به مسلمان‌ها گفتند كه نرويد بجنگيد… (إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ) (آل‌عمران /173)، دشمنان براي شما جمع شده‌اند و جمعيت آنها خيلي زياد است. اينها مي‌خنديدند و مي‌گفتند باشد. زماني عده‌اي خدمت امام رفته بودند و گفته بودند: آقا! منافقين دو هزار خانه در تهران اجاره كرده‌اند و تمام برج‌هاي بزرگ تهران را به دست آورده‌اند… امام كه ديد اين‌ها خودشان را باخته‌اند فرمود: چيز مهمي نيست… امام يك روح بزرگي داشت و موج‌ها كه مي‌آمدند به ديوار مي‌خوردند و برمي‌گشتند. در كلاس نهضت سوادآموزي بمب افتاد و يكجا بيست نفر سر كلاس شهيد شدند. خانم معلم دو پايش قطع شد و چهار نفر از خانم‌ها هم حامله بودند، خيلي دلخراش بود. ما به شيراز رفتيم و بعد هم خدمت امام آمديم كه گزارش بدهيم. از سازمان تبليغات يا سپاه هم كساني بودند. من و نماينده امام در سپاه در مقابل امام نشستيم. ايشان گفت: حضرت امام! در عمليات والفجر دويست نفر از طلاب شهيد شدند. امام فرمود خدا همه را رحمت كند، ما بايد به وظيفه‌مان عمل كنيم، بعد گفت شما بگوييد. من گفتم كه ديگر چيزي براي گفتن ندارم. چون امام براي دويست نفر گفت: «خدا رحمت كند. » امام وقتي مي‌گويد دفاع از كشور واجب است، صد نفر و دويست نفر برايش مهم نيست، اگر واجب است كشور را نگهداريم، بايد كشو را نگه داشت. حالا بيست هزار شهيد بشوند و… من ديگر هيچ نگفتم. روح، روح بزرگي است.
از ديگر انگيزه‌هاي ايجاد شايعه ايجاد سوء ظن است. مي‌بينند مردم گوش به حرف فلاني مي‌دهند، مي‌گويند: مي‌داني كه فلاني چنين جوري شد…؟
ايجاد غرور نيز عاملي براي ايجاد شايعه است. (وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ) (انفال /48)، چنان به صدام گفتند: «سه روزه ايران را مي‌گيري» كه غرور تمام وجودش را گرفت. آنقدر اين مشك خالي را باد كردند تا خيال كرد همه چيز دست اوست. تا جايي كه هشت ساله هم نتوانست يك وجب خاك ايران را بگيرد. البته گرفت و بعد جوانان ما پس گرفتند. وقتي از يك كسي زياد تعريف كنند، فكر مي‌كند كه به آخرين درجه تكامل رسيده است. قرآن به هيچ كس محكم آفرين نمي‌گويد. مي‌گويد: «اين كار را بكن، چنين كن، همه كارهايت را كه كردي، در آخر مي‌گويد: «لَعَلَّ»، (لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ) (بقره /189)، «لَعَلَّ» يعني شايد. خدا نمره بيست به هيچ كس نمي‌دهد، مي‌گويد «لَعَلَّكُمْ»، شايد خوب بشوي، ما نمره بيست نمي‌دهيم. چون وقتي بيست گرفتيم، با خود مي‌گوييم كه ديگر بالاتر از ما مقامي نيست. پس يكي از انگيزه‌هاي ايجاد شايعات، غرور است.
كفار مسلمان‌ها را اذيت مي‌كردند. مسلمان‌ها به حبشه آمدند. كفار يك عده‌اي را به حبشه فرستادند و گفتند آنجا برويد و شايعه كنيد كه همه كفار مسلمان شده‌اند تا مسلمان‌هاي مهاجر بگويند: «الحمدالله كه مردم مكه مسلمان شده اند» و به مكه برگردند. وقتي آنها برگشتند، همه را دستگير كنيم. اتفاقاً عده‌اي به خاطر اين شايعه برگشتند و گرفتار هم شدند.
حضرت علي(ع) در جنگ صفين بود. در بحبوبه جنگ، يك كسي آمد و گفت: آقا نظر شما در مورد فلاني و فلاني چيست؟ يعني گاهي يك چيزي را طرح مي‌كنند براي اينكه فكر انسان را عوض كنند. يكي از فقهاي شوراي نگهبان مي‌گفت: ما زمان شاه آبادان مي‌رفتيم و بحث‌هاي داغ و انقلابي‌مان را شب عاشورا مي‌گفتيم. چون جمعيت زياد بود و لذا براي شب عاشورا مايه مي‌گذاشتيم و يك سري از حرف‌هاي مهم را آنجا مي‌زديم. ايشان مي‌گفت يك شب تا پايم را روي پله‌هاي منبر گذاشتم، يك كسي آمد و محكم در گوش من زد… گفتم: چه شده است؟ گفت: مگر شب عاشورا نيست؟ گفتم: چرا! گفت: عده‌اي در پشت حسينيه مشغول عرق خوردن هستند، مي‌گفت: من هم فوري بر پله منبر مچش را گرفتم و گفتم: برويم ببينيم چه كساني هستند. تا گفتم: بروم ببينيم كه… سريع فرار كرد. معلوم شد اين آقا مأموريت دارد كه با اين كارش، بحث من را از حذف شاه، به حذف شيشه عرق تبديل كند. چون بالاخره حذف شاه مساله مهمي است ولي شيشه عرق، در حد يك ليوان است. يعني آمده بود و برنامه‌اش اين بود كه مسير من را عوض كند. گاهي يك شايعه است براي اينكه مسير را عوض كند. در سخنراني مي‌گويند: سخنران همينطور كه سخنراني مي‌كند، اگر كاغذ به او مي‌دهند، بايد در جيبش بگذارد، چون يك وقت يك خورده كاغذ، همه حرف‌هاي سخنران را به هم مي‌زند.

3- گناه شايعه سازي

اين‌ها همه انگيزه‌هاي ايجاد شايعه بود. (وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً) (اسراء /36) يعني هر چيزي را دنبال نكن. خيلي از حرف‌ها كه مي‌شنوي، اساس و ريشه ندارد. قرآن در مورد خطر شايعه مي‌فرمايد: (وَيْلٌ لِكُلِّ أَفَّاكٍ أَثيمٍ) (جاثيه /7)، واي بر حال كسي كه «افك» يك چيزي را خلاف حقيقت مي‌بافد و پخش مي‌كند. اين شايعه كه مي‌فرمايد، مربوط به الان نيست. در صدر اسلام نسبت به پيغمبر حرف‌هايي را پخش كردند. چيزهايي كه براي پيغمبر پخش كردند: «شاعر و كاهن و ساحر، مجنون و…» بود. اين كلمات را نسبت به پيغمبر مي‌گفتند. براي همسر پيغمبر شايعه درست كردند. در يكي از جنگ‌ها، همسر پيغمبر از قافله عقب ماند. اتفاقاً مرد ديگري هم عقب ماند. همسر پيغمبر هم به مرد گفت: برويم و به قافله ملحق بشويم. وقتي ديدند همسر پيغمبر با يك مرد ديگري مي‌آيد، براي او شايعه درست كردند. ماجراي افك در قرآن هست. يعني نسبت به اين مرد و همسر پيامبر شايعه راه افتاد. فوري آيه نازل شد كه حواستان كجاست؟ اين‌ها كه مخلص هستند و عقب مانده‌اند، چرا اين حرف‌هاي بد را مي‌زنيد؟ مراقب چشم و زبانتان باشيد! براي حضرت علي بن ابيطالب چنان شايعه ساختند كه وقتي شهيد شد، مي‌گفتند: «مگر علي نماز مي‌خوانده است؟» به امام حسين گفتند: بر امام وقت خروج كرده‌اي! امام حسين را خارجي مي‌ناميدند. شايعه هميشه بوده و زمينه‌هاي مختلفي در ايجاد آن نقش داشته است.
يك زن آرايش كرده و بسيار زيبا را براي موسي بن جعفر در زندان فرستادند، گفتند اگر مي‌تواني يك جوري چشم و دل موسي بن جعفر را به خودت جلب كني، ما مي‌توانيم ترور شخصيت كنيم. اين زن رفت ديد كه موسي بن جعفر اصلاً دلش به اين حرف‌ها نيست و بعد ديدند كه زن فاسد هم آدم خوبي شد.
يكي از مترجمين يكي از شخصيت‌ها مي‌گفت: من در يكي از كشورها خوابيده بودم، دختر زيبايي به اتاق من آمد و سكه‌ي سنگين طلا در دست من گذاشت و گفت: آن دو مسئول مذاكرات خصوصي‌شان چه بود؟ با طلا، با پسر، با دختر، با مقام، با تهديد، ماجراي شايعه ماجرايي بوده كه در طول تاريخ بوده است. به موسي چه حرف‌هايي كه نزدند… به عيسي چه حرف‌هايي كه نزدند… ماجراي صليب كه مسيحي‌ها به آن معتقد هستند، قرآن مي‌فرمايد: اساسش دروغ است. كسي را شبيه به حضرت عيسي بود، گرفتند و اعدام كردند و خيال كردند كه عيسي كشته شده است. قرآن مي‌گويد: (وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ) (نساء /157)، عيسي را به صليب نكشيدند و عيسي را نكشتند. «وَ لكِنْ شُبِّهَ لَهُمْ» آيه قرآن است. اصلاً صليب از پايه و بن از نظر قرآن دروغ است و حضرت عيسي زنده است. يعني يك چيزي را كه صدها ميلوين به آن معتقد هستند، شايعه است. مساله شايعه مربوط به اسلام نيست، و مربوط به يك زمان و دو زمان نيست. قرآن در بعضي جاها مي‌گويد كه اگر گناه نكني، سيلي به تو نمي‌زنند، اما يك سري گناهان مثل شايعه را مي‌گويد: گناه هم نكني كتك مي‌خوري، چون دوست داري گناه كني. كسي كه دوست دارد روزه بخورد، گناه نيست. دوست دارد مثلاً عرق بخورد، گناه نيست. هر كسي دوست داشته باشد فلان گناه را بكند، گناه نيست. يعني علاقه به گناه، گناه نيست. جز علاقه به شايعه! قرآن مي‌گويد: (إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ) (نور /19)، يعني كساني كه دوست دارند يك فحشايي پخش بشود، همين كه «يُحِبُّونَ»، اگر هم كاري نكردند، همين كه دوست دارند، گناه سنگيني است. اگر دوست داشته باشد كسي آبرويش ريخته شود، «لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ»، آيه قرآن است. عذاب دردناك در دنيا و آخرت فقط به خاطر اينكه دوست داري آبروي كسي ريخته شود. ما حتي نبايد دوست داشته باشيم آبروي كسي بريزد. لذا در مسايل دزدي و قتل مي‌گويند دو شاهد كافي است، اما در زنا مي‌گويند چهار نفر شاهد بايد باشد! چرا؟ به خاطر اينكه اسلام نمي‌خواهد آبروي كسي به ناحق ريخته شود. «المضيع لامرنا كساعي في قتلنا» اگر يك سري اسرار را كسي شايعه كند و آن سبب لو رفتن بعضي چيزها بشود، انگار ما را كشته است. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، چيزي را كه نمي‌داني، پيگيري نكن.

4- ابعاد شايعه

شايعه گاهي اقتصادي است، چند كشتي روغن در دريا چنان شده است. فلان چيز ارزان مي‌شود، فلان چيز گران مي‌شود، بناست اين جا منطقه فلان بشود. گاهي يگ زمين را مي‌خواهند گران كنند، مي‌گويند اين جا در آينده مركز ديپلماتي مي‌شود. يك جايي را مي‌خواهند ارزان كنند، مي‌گويند اين جا مي‌خواهد فضاي سبز بشود. اختيار دست بنگاه معاملاتي است تا فيتيله را چطور بچرخاند، اختيار دست مردم منطقه است. اختيارش دست صاحبان زمين است. خود صاحبان زمين و مردم منطقه و بنگاه، با هم شريك مي‌شوند و يك چيزي را بدون دليل بالا مي‌برند و يا پائين مي‌آورند.
شايعه گاهي نظامي است. مي‌گويند جمعيت زياد است، نرويد بجنگيد.
شايعه گاهي ابعاد جنسي دارد. وزير نسبت به موسي بن جعفر كاري كرد كه برايتان گفتم و شبيه اين كار را هم نسبت به حضرت موسي كردند. قارون پولدار بود، پولي داد كه بتواند از اين طريق حضرت موسي را متهم كنند. زليخا خودش عاشق حضرت يوسف شد، قرآن مي‌گويد چنان عاشق بود: (وَ غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ) (يوسف /23)، يعني زليخا همه درها را سخت بست. «غَلَّقَتِ الْأَبْوابَ» خيلي حرف دارد. نمي‌گويد: «غلق» مي‌گويد: «غَلَّقَتِ». نمي‌گويد به كنيزها و نوكرهايش دستور داد كه درها را ببندند، خودش بلند شد و با دست‌هاي خودش درها را سخت بست.
اما امان از وقتي كه خدا بخواهد كسي را رسوا كند. كسي جايي رفته بود. يك ساعت كوچولو روي تاقچه بود و ساعت خيلي دلش را گرفت. ساعت را در كيسه‌اش مخفي كرد. صاحب خانه آمد نشست و گفت آقا خيلي خوش آمديد مشرف فرموديد و در لابه لاي حرف‌ها ديد ساعت نيست، گفت ساعت را بچه‌ها برداشتند، خانمش گفت نه، به مهمان گفت شما كه آمدي ساعت اين جا نبود؟ گفت: نه من نديدم. همينطور كه داشتند غذا مي‌خوردند ساعت در كيسه مهمان شروع به زنگ زدن، كرد. با خدا كشتي نگيريد، اگر خدا خواسته باشد كه آدم رسوا بشود، مي‌شود.
زليخا كه همه غلط‌ها را كرد، ديد وقتي يك مرتبه در باز شد و شوهرش آمد و گفت كه: (قالَتْ ما جَزاءُ مَنْ أَرادَ بِأَهْلِكَ سُوءاً) (يوسف /25) جزاي تو چيست؟ گفت: اين يوسف نسبت بر من قصد بد داشته است. يوسف گفت نه اين قصد بد داشته و در اين ميان يك شاهدي پيدا شد و گفت: ببينيد از كجا پيراهن پاره شده است؟ پيراهن اگر از پشت پاره شده، پيداست يوسف مي‌دويده و فرار مي‌كرده و خانم پيراهن را كشيده است. (إِنْ كانَ قَميصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَ هُوَ مِنَ الْكاذِبينَ) (يوسف /26)، اين آيه، نوعي جرم شناسي است.
شايعه ابعاد نظامي، اقتصادي و در كل ابعاد مختلفي دارد. در مورد اين آيه چند مساله وجود دارد. اول اينكه: «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً» مي‌گويد: چيزي را كه علم به آن نداري، دنبالش نرو! يعني دنبال عادت نرويد. ما به خيلي چيزها عادت كرده‌ايم. من عادتم اين است… خوب آقا شما عادتتان غلط است، خيلي از كارها عادت است، ولي به جايي بند نيستند. همين كه در جبهه خط شكن داريم، عادت است. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ» يعني دنبال عادت نرو، ما رسممان اين است كه اگر عمه بزرگ مرد، يك سال در عزا باشيم. مگر داماد چه گناهي كرده است؟ مگر عمه بزرگ مرد، داماد يك سال بايد زندگي‌اش فلج بشود؟ خانم يكي از مسئولين مملكتي، خواب ديده كه شوهرش يك زن ديگر گرفته است و به همين خاطر مدت‌هاست كه با هم قهر هستند. مي‌گفت تو خواب ديدي من چه خاكي به سر كنم؟ چون خواب ديده كه شوهرش يك زن ديگر گرفته است، زندگي‌اش مختل شده است. خيلي از عادت‌ها لغو است.
امام صادق(ع) آمد و ديد كه يك كسي در يك خانه تنگ زندگي مي‌كند. گفت: اگر پول داري خانه وسيع تهيه كن! گفت: خانه مرحوم ابوي است. حالا اگر ابويت نفهم بود، بايد جنابعالي هم نفهم باشي؟ اگر كسي زمين و پول ندارد، كه هيچ! اما تو كه پول و زمين داري، رفتي و در قفس مرحوم ابوي، زندگي مي‌كني؟ يك سري عادت‌ها را بايد شكست. عادت ما اين است كه تابستان تعطيل است. خوب چرا تعطيل است؟ عادت ما اين است كه صبح‌ها تا ساعت هشت مي‌خوابيم! به هيچ چيزي عادت نكنيم جز كاري كه منطق داشته باشيم.
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، دنبال عادت و نياكان و خيالات نرويم. اگر يقين نداري دنبالش نرو كه اگر چنين كني روز قيامت گير هستي. خانم نماز نمي‌خواند و بعد خواب مي‌بيند كه يك سيد بزرگواري به سراغش آمده است. مي‌گويد: ديشب خود ابوالفضل به سراغ من آمد. آيا حضرت ابوالفضل، زن‌هاي با تقوا را كنار مي‌گذارد و به خواب اين خانم تارك الصلاه مي‌آيد؟ خيلي‌ها را بد مي‌دانيم كه واقعاً خوب هستند و خيلي‌ها را خوب مي‌دانيم كه واقعاً بد هستند. قرآن مي‌گويد روز قيامت يك عده از لات و لوت‌ها به بهشت مي‌ورند و حزب اللهي‌ها مي‌گويند كه اينها آدم‌هاي پستي هستند. مي‌گويند: (وَ قالُوا ما لَنا لا نَرى‌ رِجالاً كُنَّا نَعُدُّهُمْ مِنَ الْأَشْرارِ) (ص /62)، ما اينها را جزو اشرا مي‌دانستيم، چطور آنها الان بهشت هستند؟ چه مي‌دانيم؟ بسياري از خوب‌ها يك جاهايي بد امتحان مي‌دهند و بسياري از بدها، يك جاهايي خوب امتحان مي‌دهند.
امام صادق فرمود: هركس خودش را بهتر از ديگران بداند مستكبر است. يعني بنده بگويم چون آخوند هستم و بيست، سي سال است كه در تلويزون هستم، از كت و شلواري بهتر هستم. امام صادق فرمود هر كس خودش را بهتر از ديگران بداند مستكبر است. طرف جا خورد و گفت: آقا بالاخره نمازخوان خودش را از غير نمازخوان بهتر مي‌داند، آدم تميز خودش را از آدم كثيف بهتر مي‌داند، باسواد خودش را از آدم بي سواد بهتر مي‌داند، فرمود: بله! الان بهتر است ولي آينده را نمي‌داند. بعد امام قصه فرمود: مي‌داني ساحراني كه يك عمر در سحر و جادو بودند و تا ساعت هشت صبح هم كافر بودند، تا معجزه موسي را ديدند كه عصا اژدها شد، يك مرتبه مسلمان شدند؟ طوري كه فرعون گفت: شما را تكه تكه مي‌كنم، گفتند: هر كاري كه مي‌خواهي بكن. (إِنَّما تَقْضي‌ هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا) (طه /72) بيش‌تر از اين دنيا زور نداري. (قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبينَ) (اعراف /113). همان كساني كه مي‌گفتند: ابرقدرتا، قوي شوكتا مي‌شود ماآبروي موسي را بريزيم؟ ما اگر غالب شديم و با سحر و جادو آبروي موسي را ريختيم، سكه برايمان مي‌فرستي؟ (قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ) (اعراف /114) همين آقايي كه ساعت هشت منتظر سكه بود، ساعت هشت و ربع به ريش فرعون خنديد و گفت: تو جز در اين دنيا زوري نداري. «إِنَّما تَقْضي‌ هذِهِ الْحَياةَ الدُّنْيا» يعني آدمي ممكن است كه ساعت هشت كافر درجه يك باشد و ساعت هشت و ربع مؤمن درجه يك باشد. فرمود آدمي كه چنين حالتي دارد، پس هيچ وقت به خودتان مطمئن نشويد. اگر گناه پيش آمده و انجام ندادي شرط است. اگر مثل لالي باشيم كه غيبت نكرده است، هنر نيست. چون لال زبان ندارد كه غيبت كند.
پيروي از عادات، نياكان، خيالات، شايعه و پيروي از پيش گويي‌ها نبايد بكنيم. يك كسي پيش‌گويي مي‌كند و كف دست را مي‌بيند و مي‌گويد: تو يك دشمن داري كه تا به حال خواسته سه مرتبه تو را نابود كند، ولي نشده است. خوب پيداست كه اگر شده بود تو الان نبودي. خيلي از پيش‌گويي‌ها مانند پف است. يك كسي نزد يك نفر آمد و گفت: آقا هوا سرد است، گفت: شست روز بعد از نماز صبحت چهار تا قل هوالله بخوان، هوا گرم مي‌شود. خوب شست روز كه از زمستان برود عيد مي‌شود و هوا خوب مي‌شود. چقدر از عوامي ما استفاده مي‌كنند؟ البته دعا نقش دارد، چون دعا رابطه با خدا است. دعاي حقيقي نقش دارد و از زبانم پريد كه دعا را كنار پيش گويي گذاشتم من از خداوند استغفار مي‌خواهم و از شما هم معذرت مي‌خواهم.
چيزي را كه نمي‌داني، دنبال نكن! خيلي چيزها از روي حدس و گمان است. مي‌گويند: انسان در اصل ميمون بود، دمش رفت تو، كمرش صاف شد و به مرور ايام انسان شد. اين حرف مسخره است، مثل اينكه بگوئيم موتور در اصل دوچرخه بود، لاستيكش كلفت شد و دسته‌اش ضخيم شد و… آفتابه در اصل آفتاب بود و… و همين كه يك چيزي شبيه يك چيزي است بيائيم بگوئيم چون اين‌ها شبيه هستند، لابد اين از آن است و آن از اين است. نه اينطور نيست. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، بيخود شاهد نشويد و شهادت ندهيد. صرف اينكه اين دو نفر زير لحاف بودند، پس حتماً… پس ندارد، ممكن است زير يك لحاف بودند و شلاق هم بايد بخورند، اما اين زير يك لحاف بودن، دليل بر انجام زنا نيست. اينها چرا آن پشت رفتند؟ لابد مي‌خواهند روزه‌شان را بخورند؟ نه! شايد آن پشت رفتند كه حرف‌هاي محرمانه بزنند. گواهي به ناحق ندهيد.
يكي از علما مي‌گفت: خانمي مي‌رفت زريح امام حسين را ببوسد. من ديدم مردي مي‌رود و اين خانم را بين دو تا دست هايش قرار مي‌دهد، زن بيرون مي‌رفت تا جاي ديگري را ببوسد و مرد دنبالش مي‌رفت… مي‌گفت خيلي عصباني شدم، آن مرد صدا زدم و گفتم: ‌اي بي غيرت! اينجا حرم امام حسين است، يك خورده‌اي كه فحش دادم، گفت: آقا اين زن من است، مي‌رود حرم را ببوسد مي‌ترسم مردها به او تنه بزنند. من اين كار را مي‌كنم كه مردها به زنم تنه نزنند. مي‌گفت: خيلي كنف شدم. چيزي را كه نديده‌اي، نگو! همين كه مي‌بيند خانه‌اش را مي‌سازد مي‌گويد: دزدي است. از كجا مي‌داني دزدي است؟ شايد هم دزدي نباشد. شايد هم باشد ولي ما نمي‌توانيم بگوئيم و آبروي مردم را بريزيم. ارزان‌ترين چيزها آبروي مردم است. «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، گاهي موضع گيري‌هاي سياسي روي علم نيست. اين با ما هست و اين با ما نيست. من به همين دليل در اين خط بازي‌هايي كه وجود داشت، آلوده نشدم. يكي از بزرگان مي‌گفت من با فلاني موضع گيري سياسي تندي داشتم، يعني دو تا خط متقابل را دنبال مي‌كرديم. يك زمان در مكه مجبور شديم در يك اتاق زندگي كنيم. اول يك خورده‌اي نسبت به هم عبوس بوديم. بعد يك ذره ذره با هم حرف زديم. حرف زديم و ديديم كه ما با هم يكي هستيم. اما از ما دو نفر پيش هم ديو درست كرده بودند. قرآن مي‌گويد: اگر مي‌خواهيد ببينيد كه چه كسي در خط شما هست و چه كسي در خط شما نيست اين است كه: (إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها) (آل‌عمران /120) مثلاً اگر گفتند: امام يا مقام معظم رهبري مثلاً خداي ناكرده مريض شده است، اگر خوشحال شدم، پيداست كه ضد ولايت فقيه هستم… آخر ما مي‌گوئيم كه مثلاً ايشان با آقا هست و ايشان با آقا نيست يا ايشان خط امام نيست و ايشان خط امام هست، علامت اينكه با ما هست يا نه اين است كه: «إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها»، واقعاً اينطور است؟ ايشان ضد آخوند است، حالا كه ضد آخوند است يعني اگر خبر مرگ من را به او بدهيد، كيف مي‌كند؟ اگر من را ديد و سلام نكرد، بايد بگوئيم مرگ بر ضد آخوند؟ كسي كه مسجد نمي‌آيد، معنايش اين نيست كه ضد آخوند است. به من سلام نمي‌كند معنايش اين نيست كه ضد آخوند است.
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، هر چزي را كه يقين نداري، پيروي نكن. خيلي وقت‌ها ما بيخود تعريف يك كسي را مي‌كنيم و هي تعريف مي‌كنيم. پيغمبر ما ديد يك كسي عبادت مي‌كند و زار زار گريه مي‌كند. گفت: خدايا! اگر اين بنده من بود هر چي مي‌خواست به او مي‌دادم. خدا فرمود: پيغمبر جان! نمي‌داني چطور آدمي است؟ اين گريه مي‌كند ولي به لقمه حرام كه برسد سر از پا نمي‌شناسد، خوب و بد را شما در حلال و حرام تشخيص بدهيد. حاجيه خانم با چادر سياه، هر هفته روضه هفتگي، سالي چند ليتر براي امام حسين گريه مي‌كند، اما اگر پسرش بگويد امشب نيم كيلو آجيل خريدم بردم خانه عروس، كودتا مي‌كند. بعضي از اين پيرزن‌ها و روضه هفتگي آنها تعطيل نمي‌شود، اما خدا نكند كه بگويند عروس با داماد رفته و بستني خورده است. بيخود مذهبي نگوئيد. بيخود ضد مذهبي نگوئيد. تا علم نداريد حرف نزنيد.
نبايد انتقاد نابجا كنيم. گاهي يك كسي را به رگبار مي‌بنديم و از او انتقاد مي‌كنيم. خوب كه انتقاد كرديم معلوم مي‌شود كه چنين نبوده است. من يك روحاني و پيرمردي را در قم مي‌ديدم. همه‌اش از اين ناراحت بودم و مي‌گفتم اين چرا قم مانده است؟ كسي كه قم مي‌ماند يا بايد طلبه جدي باشد و درس بخواند و يا مدرس باشد؟ در غير اينصورت بايد در يك شهري برود و مشغول تبليغ بشود. يك روز گفتم خوب بروم و از او بپرسم. گفتم: سلام عليكم، من هر وقت شما را مي‌بينم ناراحت مي‌شوم، شما نه مدرس هستي و نه محصل، حرف حساب شما در قم چيست؟ يعني به او حمله و انتقاد نابجا كردم. گفت: آقا! بنده همه بچه هايم دختر هستند، دخترهايم را قم شوهر داده‌ام و يك زن و شوهر هستيم، هر روستايي كه مي‌رويم زنم گريه مي‌كند كه از بچه‌هايش دور است، خودم هم چون صدا ندارم مردم من را نمي‌خواهند. تا حالا هر جا رفتم چون صدايم خوب نيست، مرا تحويل نگرفتند! چه خاكي به سرم بكنم؟ يك خورده فكر كردم و با خود گفتم: حالا اگر تو خودت اينطور بودي چه مي‌كردي؟ گفتم: آقا ببخشيد! من يك عمري به تو انتقاد مي‌كردم، ولي معلوم شد اشتباه كردم…
«وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»، تفسير قرآن بدون علم يا تحليل سياسي بدون علم هم چنين حالتي دارد. بعضي وقت‌ها افراد همينطور براي خودشان تحليل مي‌كنند. مثلاً مي‌گويد: در اينكه هواي كاشان گرم است، چون كاشان شين دارد، شن هم شين دارد، آن روزي كه كربلا بود و هوا گرم بود، پس كاشان گرم است، چه چيزي را به چه چيزي مي‌چسباند و چه نتيجه‌اي را مي‌گيرد.
يكي از اين گروه فرقاني‌هاي ماركسيسم است كه يك دستشان در اسلام بود و دست ديگرشان در ماركسيسم بود. يعني هم چپ و هم راست مي‌زدند و مي‌خواستند هر دو را نگه دارند. مثلاً مي‌گفتند: اصلاً مالكيت خصوصي نداريم! قرآن مي‌گويد: (أَمْوالَكُمْ) (بقره /188) يعني مال براي همه است. نمي‌گويد: «أَمْوالَكَ» بلكه مي‌گويد: «أَمْوالَكُمْ»، «أَمْوالَكُمْ» يعني مال، مال همه است. قرآن مي‌گويد: «السَّلَامُ عَلَيْكُمْ» يعني سلام بر همه، «أَمْوالَكُمْ» يعني مال، مال همه است. مالكيت خصوصي نداريم. اموال براي همه است. يك كسي مي‌گفت قرآن مي‌گويد: (وَ بَناتُكُمْ) (نساء /23) (وَ أَبْناءَكُمْ) (آل‌عمران /61) پس پسر شما مال همه است و دختر شما مال همه است (وَ نِساءَكُمْ) (آل‌عمران /61) يعني چه كه مال همه است؟ اين جا يك معنا دارد و يك جاي ديگر هم معناي ديگر دارد. كسي كه تفسير مي‌خواهد بگويد، بايد سواد داشته باشد. تحليل سياسي و تفسير قرآن سواد مي‌خواهد.

4- شايعه جامعه را متزلزل مي‌كند

با يك شايعه بزرگترين مقام‌ها را مي‌شود متزلزل كرد، صرف اينكه حتي افراد تشابه اسمي دارد، بايد مراقب بود. آقاي موسوي فلان… مي‌دانيد چند تا موسوي داريم؟ شهري نيست كه در آن موسوي نداشته باشيم، شهري نيست كه در آن حسيني نباشد، من در هفت شهر قرائتي پيدا كردم كه اصلاً همديگر را هم نمي‌شناسيم. البته شايد شهرهاي ديگه هم باشند.
هر چيزي شنيديد تحقيق كنيد. قرآن مي‌گويد: (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا) (حجرات /6) اگر فاسق حرف زد، تبين كنيد كه يك وقت گول مي‌خوريد و عادل هم يك وقت ممكن است گول بخورد.
بحث من بحث شايعه و زمينه‌هاي شايعه و ابعاد شايعه بود. ايران دشمن و حسود دارد و دشمنان ما گفتند: نمي‌گذاريم جمهوري اسلامي پا بگيرد و ديدند روز به روز پا مي‌گيرد، گفتند: منزوي مي‌كنيم، ديدند منزوي نشديم، در صحنه‌هاي بين‌الملل ظاهر شديم، گفتند مملكت شما را مي‌گيريم، هشت سال بمب سر ما ريختند و نتوانستند بگيرند. همه كاري كردند و موفق نشدند.
انگيزه‌هاي شايعه ايجاد ترس، ايجاد سوءظن، ايجاد يأس، ايجاد غرور و… بود.
وجود شايعه باعث مي‌شود همه چيز از هم بپاشد. نه من به شما خوش بين هستم و نه شما به من، اگر علاقه‌ها نباشد سنگ روي سنگ بند نمي‌شود.
در مورد كيفر شايعه، قرآن يك آيه دارد كه مي‌گويد: شايعه ساز را بايد اعدام كرد. چيزي را كه علم نداري پيگيري نكن. چشم و گوش و حتي دل روز قيامت مورد سؤال هستند. حتي مي‌پرسند: چرا در دلت يك چنين فكري كردي؟ چرا در دلت يك چنين نيتي كردي؟ در دلت هم نيت نكن! نه اينكه گران فروشي نكن حتي نيت گران فروشي هم نكن، نه اينكه كلاهبرداري نكن، اصلاً فكرش هم نكن، حتي انسان فكري هم كه مي‌كند روز قيامت مورد سئوال است كه چرا اينطور فكري كردي…
خدايا كشور ما و امت ما را از آسيب پذيري حفظ بفرما.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 1846
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست