responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 156
1- توجه به نیازها در برنامه ریزی فرهنگی
2- شناخت درست دین و دستورات دینی
3- دوری از مدگرایی در کارهای فردی و اجتماعی
4- محوریت قران و روایات در کارهای فرهنگی
5- محوریت علما و مراجع دینی
6- ناکارآمدی خواب و رویا در برابر عقل و شرع

موضوع: اصول کار فرهنگی در قرآن و روایات(1)

تاريخ پخش: 07/05/89

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمدلله رب العالمين، بعدد ما احاط به علمك! الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

يك صحنه‌هايي پيش مي‌آيد، كه آدم نگاه مي‌كند، آدم آب كه اسراف مي‌كند، آب را حرام مي‌كند. ولي بعضي اسراف‌ها همه چيز با هم حرام مي‌شود. در مسائل فرهنگي، اگر از بنده بپرسند فكر مي‌كنم بيش‌ترين اسراف، ولخرجي، گناه، در مسائل فرهنگي مي‌شود. همه هم دارند كار فرهنگي مي‌كنند. در پادگان‌ها، در دانشگاه، آموزش و پرورش، اداره‌ها، صدا و سيما، ارشاد، سينماها، همه‌ي اينهايي كه روي مغز مردم كار مي‌كنند، كار فرهنگي مي‌كنند،‌ من ديشب نشستم، اصول كار فرهنگي را نوشتم. اصول زيادي است، شايد پنجاه شصت اصل باشد.

 اگر كشور ما طبق اين اصول عمل كند، نه به عنوان اينكه من حالا كسي هستم، من مقام رسمي در كشور نيستم. اما يك معلم قرآن هستم، به لطف الهي! و سعي مي‌كنم هر چه مي‌گويم از قرآن مي‌گويم. يعني كسي اگر انجام ندهد، بايد در مقابل قرآن جواب بدهد. خيلي هم كاري به مسائل سياسي و اقتصادي و نمي‌دانم سليقه‌هاي فردي و حزبي ندارم. مثلاً وقتي لاي قرآن را باز مي‌كنيم، مثلاً مي‌بينيم ما به اين آيه مي‌خوريم، يا نمي‌خوريم. اصول كار فرهنگي بحث خوبي است. اگر خدا قبول كند و اثر كند، بيش‌ترين صرفه‌جويي مي‌شود. حالا ما حدود چهارده ميليون محصل داريم، حدود يك ميليون معلم داريم، عرض كردم، همه‌ي اينهايي كه كار فرهنگي مي‌كنند، دانشگاه و حوزه و در حوزه‌هاي علميه… در مساجد كه كار فرهنگي مي‌كنند، چقدر كارهاي فرهنگي بيخود مي‌شود. به اسم دين و به اسم مذهب، كار غلط مي‌شود.

موضوع بحثمان اصولي در كارهاي فرهنگي است.

1- توجه به نیازها در برنامه ریزی فرهنگی

اصل اول: اصل يكم، ضرورت‌ها، نيازها! من منبري هستم، حرفي را كه روي منبر مي‌زنم، بالاخره مردم گوشت كيلويي چند هزار تومان خورده‌اند و آمده‌اند پاي منبر من، اين حرفي را كه مي‌زنيم، ضرورت دارد؟ مورد نياز است؟ ضرورت‌ها، نيازها!  آنوقت اين هم نيازها، نيازهاي هميشگي! نيازهاي هميشگي! نيازهاي عمومي! يعني هر يك كلمه از اين‌ها چند صد ميليارد صرفه‌جويي مي‌شود. ينده مي‌خواهم مسئله بگويم، شك بين يك و دو را بگويم. آدم گاهي در نماز شك مي‌كند كه ركعت اول است يا دوم، ركعت دوم است يا سوم، ركعت سوم است يا چهارم. شك بين دو و پنج، در رساله هست، اما من حق ندارم بگويم. چون هيچ جني در تاريخ نماز،‌ شك بين دو و پنج نكرده است. پس چرا آقا در رساله نوشته است؟ رساله مثل داروخانه است، داروخانه بايد همه نوع دارويي در آن باشد، اما من نبايد همه‌ي داروها را به همه‌ي مريض‌ها بدهم.

معلم يك حرفي كه مي‌زند، مورد نياز بچه‌هاست؟ اين بحث مورد نياز دانشجو است؟ اصلاً اين كتاب… خدا مي‌داند گاهي وقت‌ها از بودجه‌ي اين مملكت كتابي چاپ مي‌شود كه هر چه نگاه مي‌كنم، روي كرده‌ي زمين چند نفر به اين كتاب نياز دارند؟ بودجه‌هاي پژوهشي! يك وقت يك كتابي پژوهش شده بود، با چه بودجه‌اي، با چه امكاناتي، نشستند… به من دادند، ديدم نوشته است كه خندقي كندند! يك نسخه پژوهش كرده بود، نوشته بود: خندقي بكندند! يك نسخه‌ي ديگر: خندقي بكندندي! گفتم: همه‌ي مشكلات مملكت حل شد. حالا يا خندقي كندند، يا بكندند، يا در فارسي قديم، خندقي بكندندي! اين نسخه اين درست است يا آن؟ بله گاهي وقت‌ها اختلاف نسخه‌ها بار دارد. گاهي بار دارد. يعني اين آمپول را اگر بزني در رگ، يا بزني كنار رگ ممكن است طرف را بكشي! گاهي حساس است.

در اسلام نمي‌گويد: نماز اول وقت! مي‌گويد: «الصَّلَاةُ لِوَقْتِهَا» (الكافي/ج2/ص 158) «الصَّلَاةُ» يعني نماز بخوانيد، «لِوَقْتِهَا» نمي‌گويد نماز اول وقت. چون پزشكي كه مشغول عمل جراحي است، اگر مريض را ول كند و برود نماز بخواند، ممكن است مريض بميرد. اين وقت پزشك بعد از عمل جراحي است. بدنه‌ي مردم «الصَّلَاةُ لِوَقْتِهَا» يعني نماز اول وقت. اما گاهي وقت‌ها نماز اول وقت درست نيست. ضرورت كار ديگري مي‌كند. و لذا روايت نمي‌گويد: نماز اول وقت! مي‌گويد نماز به وقتش! وقتش يعني چه؟ يعني نود و هشت درصد اول وقت است، دو درصد را هم مي‌گذاريم براي كساني كه وقتش اول وقت نيست. الان تو نبايد نماز بخواني!

مادر بچه اش را مسجد برده است. ركعت دوم و سوم بچه جيغ مي‌زند. اينجا ديگر جماعت براي مادر مستحب نيست. مادر از همان ركعت دوم قصد فرادا كند، نمازش را بخواند و بچه‌اش را زف كند. چون اين بچه جيغ مي‌زند، يك مسجد را… حواس يك مسجد را پرت مي‌كند. اينجا ديگر مادر ثواب نمي‌كند. خوب بچه‌اش را مسجد آورده است طوري نيست. يك ركعت بچه آرام بود، ركعت دوم بچه جيغ مي‌زند، اينجا ديگر نماز جماعت مستحب نيست. اينجا مستحب اين است كه قصد فرادا كني و نمازت را تند خودت بخواني، بروي و بچه‌ات را مراقبت كني! مي‌خواهيم افطاري بدهيم، خانه تنگ است، آشپزخانه كوچك است، زن اذيت مي‌شود، واقعاً اين افطاري دادن‌ها درست است كه زن در خانه زجر بكشد؟ ديگر اينجا افطاري دادن مستحب نيست. اين فهم دين خيلي مهم است.

2- شناخت درست دین و دستورات دینی

من يك خاطره‌اي است، دو بار هم در تلويزيون گفته‌ام، بگذاريد ده بار بگويم، حالا يك گلي كه خوشبو است، آدم ده بار بو مي‌كند. خانه‌ي عزيزي پدر سه شهيد مهمان بودم. خواستم وضو بگيرم، گفت: حاج آقا، وضوخانه دو سه پله بايد پايين بروي، گفتم باشد. رفتيم پايين چند پله‌اي و وضو گرفتيم، اين بنده خدا پيرمرد، پدر سه شهيد، يك حوله برداشت و از پله‌ها آورد كه ما خشك كنيم. حوله را كه به من داد، گفتم: من خشك نمي‌كنم. گفت: چرا؟ گفتم: حديث داريم كه اگر وضو گرفتي و خشك نكردي،‌ ثوابش سي برابر است. ايشان گفت: حديث نداريم اگر يك پيرمرد، ريش سفيد، پدر سه شهيد، با درد پا حوله آورد، خيسش نكن؟ گفتم: حق با شماست.

ببين، من سواد دين دارم، اما شعور دين غير از سواد دين است. ممكن است كسي علم دين داشته باشد، عقل دين داشته باشد. علم دين غير از عقل دين است. خيلي از آقايان و خانم‌هاي وسواسي فكر مي‌كنند دين دارند، اينها بي‌دين هستند. چون پيغمبر مي‌گويد: پاك شد، وسواسي مي‌گويد: نه خير! پاك نشد. امام صادق مي‌گويد: پاك شد، او مي‌گويد: دروغ مي‌گويي، پاك نشد. من مي‌گويم پاك نشد. مي‌گوييم: خدا! مي‌گويد: من كاري به خدا ندارم، دلم! به دلم نچسبيد. ما مي‌گوييم: خدا! به دل خدا چسبيد، اين مي‌گويد: به دل من نچسبيد. در مقابل خدا شاخ و شانه مي‌كشد. همه‌ي مراجع مي‌گويند: پاك شد، ايشان مي‌گويد: پاك نشد. خوب اين وسواسي در دنياي خودش هم فكر مي‌كند كه خيلي خانم حزب اللهي است. مي‌آيد در مسجد بالاسر مي‌نشيند، امام رضا يا هر امامزاده‌ي ديگري، يا مسجد، چهار زانو هم مي‌نشيند. آقاجان اينجا جا تنگ است، دو ركعت نماز خواندي، برو بگذار كس ديگر نماز بخواند. نه! وقتي يك جايي مي‌نشيند انگار ارث پدرش است. زمستان بغل بخاري مي‌نشيند، تا آخر هم بغل بخاري است. تابستان هم مي‌رود بغل كولر مي‌نشيند، از بغل كولر هم بلند نمي‌شود. اينكه ما چه مي‌خواهيم بكنيم… نيازها!

خيلي غصه مي‌خورم، جوان‌هاي ايراني ما يك چيزهايي بايد بلد باشند، بلد نيستند. اين كنگره‌هايي كه مي‌گيريم، مثلاً كنگره‌ي طوسي، كنگره‌ي مفيد، كنگره‌ي طبرسي، كنگره‌ي مقدس اردبيلي، كنگره‌ي مجلسي، كنگره‌ي فيض كاشاني… اين كنگره‌‌ها لازم است، چون ما خيلي افتخار داريم. آدم مي‌فهمد اينها چه كساني بودند. الان دكترهاي ما كه در حوزه درجه‌ي اجتهاد مي‌خواهند بگيرند، يك رساله، يك تحقيقي مي‌كنند مثلاً راجع به يك مسأله‌اي! اين تحقيقشان را دويست صفحه، سي‌صد صفحه، مي‌گويند تو مجتهد هستي، يا دكتر هستي، حالا آدم نگاه مي‌كند مثلاً فيض كاشاني چه كسي بوده است؟ دويست صفحه رساله نوشته است، دكتر شده است. مجلسي علمش مثلاً شايد به اندازه‌ي هفتصد دكتر باشد. اينها يك چيزهايي است كه آدم واقعاً گيج مي‌شود. يك عالمي بود كه متأسفانه من او را ديده بودم، خوشبختانه ديده بودمش و متأسفانه نشناختمش! اخيراً كنگره‌اش را گرفتند، آيت الله العظمي آقا سيد عبد العلي سبزواري، خيلي هم شكلش شكل امام خميني بود. يعني عكسش را كه من ديدم، فكر كردم كه امام است. رفتيم و در گنگره‌اش شركت كرديم، اصلاً من ماندم. اصلاً من ماندم. يعني علم خودم پهلوي علم او، مثل يك قلك كوچك است، پهلوي پول‌هاي بانك مركزي! سه دور بحار را مطالعه كرده است، ما الان در جمهوري اسلامي نمي‌دانم كسي هست كه يك دور بحار را ديده باشد يا نه؟ سه دور بحار را آخوندها مي‌دانند يعني چه! هر دوره‌اش صد و ده جلد است. و حاشيه زده است. يك دور فقه نوشته است. آيت الله‌هاي عظماي ما خيلي از آن‌ها يك دور فقه ننوشته‌اند. يك دور تفسير نوشته است. چهل و سه جلد! خوب من خودم در دنياي تفسير هستم. اصلاً بهتم برد. يك دور چه، يك دور چه، يك دور چه، يك دور چه… بعد هم هر روز نماز جعفر طيار مي‌خوانده است. تمام نافله‌هايش را مي‌خوانده است. نمي‌دانم چه… اصلاً من نگاه كردم، آخر خدايا، چه مي‌كني؟ گاهي خدا دارد خدايي خودش را نشان مي‌دهد، كه اين يك آدم، تو هم يك آدم!‌ يك زنجير دست گرفته است، چهل سانت و سر چهارراه ايستاده است. چنين مي‌كند، تمام كه شد چنين مي‌كند. گاهي همچين مي‌كند، گاهي هم همچين مي‌كند. حركتش اين است.

نيازها! الان نياز است كه نسل نو ما اين‌ها را بدانند. اين‌ها بايد در كتاب‌هاي درسي بيايد. هيچ اشكالي ندارد كه ما نفهميم كوه هيماليا چند متر است. همه‌ي ايراني‌ها در جغرافيشان مي‌خوانند كه كوه هيماليا چند متر است، يكي از آن‌ها هم اين كوه هيماليا را نه ديده است و نه بالا رفته است. و تا آخر عمر زنده مي‌شود و مي‌ميرد و نياز به كوه هيماليا هم پيدا نمي‌كند. ولي بچه‌هاي كاشان نمي‌دانند كه فيض كاشاني چه كسي است. بچه‌هاي تبريز نمي‌دانند كه علامه‌ي طباطبايي و علامه‌ي اميني چه كسي است. نيازها! چقدر نياز است.

3- دوری از مدگرایی در کارهای فردی و اجتماعی

در هيأت‌ها چقدر به علامت‌ها نياز داريم؟ علامت‌ها چه مشكلي را از ما حل مي‌كند؟ علامت‌ها نشان دهنده‌ي چه چيزي است؟ نه در ايران باشد، خارج هم همينطور است. مثلاً كراوات علامت چه چيزي است؟ علامت سن است؟ بچه‌ها هم گردن مي‌كنند. علامت سواد است؟ مي‌بينيد آدم‌هاي كم سواد هم كراوات دارند. علامت پول است؟ مي‌بينيم آدم‌هاي فقير هم بعضي‌هايشان كراوات مي‌زنند. الان كراوات چه چيزي است؟ هر كس گفت كراوات علامت چيست، من دو تا از آن را روي هم مي‌زنم. با عمامه، دو تا از آن را روي هم مي‌زنم. اين كه مي‌گويم از خودم نيست، از اتريش است. اتريش يك همه‌پرسي كرده بودند، گفتند: بي‌خاصيت‌ترين لباس‌ها… مثلاً مي‌گويند اين لباس پليس است. اين لباس آخوندي است. اين لباس جراحي است، اين لباس خلباني است. لباس يا علامت سن است، يا علامت سواد است، يا علامت تخصص است، كراوات هيچ علامتي درش نيست. بي‌خاصيت است.

حالا عروس به داماد مي‌گويد: احمد آقا! مي‌شود يك تقاضايي از تو بكنم؟ تو وقتي مي‌آيي پهلوي من بنشيني وقت عروسي، يك نيم ساعتي يك كراوات گردنت كن! هم‌چين عروس آه مي‌كشد. اين عروس را ببين چه… آه مي‌كشد كه مثلاً لباسي را كه اتريش مي‌گويد: بي‌خاصيت‌‌ترين لباس‌هاست، حالا ايراني آه مي‌كشد كه وقت عروسي يك ده دقيقه آقاي داماد كراوات گردن داشته باشد. من نمي‌دانم چطوري فكر مي‌كنيم. اگر هر كاري مي‌كنيم يك منطقي داشته باشد، خوب است.

 يك وقت يك جواني با يك قيافه‌ي عجيب و غريبي روبروي من آمد. يك موهايي داشت، گفت: حاج آقا گناه كردم، گفت: اگر از خودت است، نه! گناه اين است كه خودت را ببازي ببيني او اينطور است تو هم اينطوري هستي! گناه در خودباختگي تو است. اما اگر رفتي روبروي آينه و فكر كردي، اينطور دوست داري،  اگر روي پاي خودت هستي، همين قيافه باش! اما اگر خودت را باختي، مي‌خواهي مثل ديگري باشد، اين خودباختگي تو اولين گناه تو است. كه يك جوان رشيد، حتي ريش و سبيلش در اختيار خودش نيست. مي‌رود و به آرايشگاه مي‌گويد اينجا را ژاپني بزن! اينجا را شوروي بزن! اينجا را مكزيكي بزن! بابا تو اختيار مويت هم دست خودت نيست. آنچه مهم‌تر از اين است اين است كه نيازها چيست؟ به چه چيز نياز داريم.

350 تا اعوذ در دعاها است. يكي اين است. «أَعُوذُ بِكَ مِنْ عِلْمٍ لَا يَنْفَع‏» (بحارالانوار/ج2/ص63) پناه مي‌برم از علم بي‌خاصيت. دانشكده‌ي حفاري چاه است. ما نگاه مي‌كنيم مي‌بينيم خواهرها رفتند حفاري چاه! هرچه نگاه مي‌كنيم اين خواهر مي‌خواهد حفاري چاه نفت در دريا كند؟ هرچه فكر كردم به عقلم نرسيد. حفاري چاه لازم است. اما اين شغل، شغل خواهرها نيست. آخر خواهر وسط  دريا مي‌خواهد چاه نفت حفاري كند؟ ما چقدر به اين رشته نياز داريم؟ چند تا فوق ليسانس و دكتر در اين رشته مي‌خواهيم؟ خدا مي‌داند صدها ميليارد، صدها ميليارد پول آتش مي‌گيرد در مسجد و محراب و آموزش و پرورش و دانشگاه. باهم… براي اينكه بحث‌هايي مي‌كنيم كه…

الآن مثلاً در حوزه‌ ما روانشناسي، جامعه‌شناسي، روي بورس است. بعد مي‌پرسيم آقا شما كه دكتراي جامعه‌شناسي در حوزه يا دانشگاه داري، يك پسرخاله داري نماز نمي‌خواند. فرمول دعوت به نماز را بلدي؟ مي‌گويد: نه. بالاخره يك پسرخاله داري جوان است. راجع به نماز سؤال دارد. مي‌گويد: من چند تا سؤال راجع به نماز دارم. چگونه مي‌خواهي اين را به نماز دعوت كني؟ مي‌بينيم طلبه‌ي ما فرمول دعوت به نماز را بلد نيست، اما پايان‌نامه‌اش جامعه‌شناسي نمي‌دانم نظريه‌ي فلان و رد نظريه‌ي فلان… ما نمي‌فهميم چه مي‌كنيم؟ يك مقداري يك جگري مي‌خواهد، يك مغزي مي‌خواهد، يك دلي مي‌خواهد.

اصل اول، بعضي نيازها عمومي نيست. بعضي نيازها عمومي نيست. نياز افراد خاصي است. بعضي نيازها هميشگي نيست. مثل لحاف كُرسي. اينها را بايد حساب كنيم. مثلاً ما فيلسوف مي‌خواهيم اما در هر شهري چند تا. از دم همه فلسفه بخوانيم. جرثقيل مي‌خواهيم. در هر شهري چند تا جرثقيل مي‌خواهيم. اما بگوييم كه هر انساني بايد يك جرثقيل هم در خانه‌اش باشد. يك شهر چهار تا جرثقيل بس است. نيازهاي عمومي، نيازهاي هميشگي.

4- محوریت قران و روایات در کارهای فرهنگی

مسأله‌ي دوم محوريت قرآن و روايات. اين هم يك اصل است. گاهي وقت‌ها يك چيزي براي ما اصل است ولي مثلاً مي‌گوييم: محوريتش چيست؟ مبنايش چيست؟

يك بنده خدايي بود. داشت تلفن مي‌كردند. چند تا تلفن و موبايل هم داشت. مي‌گفتند: آقا يك استخاره كن. مي‌گفت: خيلي خوب لاي قرآن را باز كن. اين بنده خدا در خانه‌اش لاي قرآن را باز مي‌كرد. مي‌گفت: مثلاً كجايش را بخوان. سطر اول، مثلاً سطر آخر، حالا فرمولش را هم خيلي دقيق نمي‌دانم. مثلاً اينطوري حالا با كم و زيادش. مي‌گفت: شما بچه‌دار نمي‌شويد. تا يك چند سالي ازدواج هم نمي‌كنيد. دختر خود من به او زنگ زد. مي‌خواستيم امتحانش كنيم. گفت: شما فعلاً يك چند سالي ازدواجت عقب مي‌افتد. حالا دختر من ازدواج كرده و بچه‌اش دانشگاه است. اين مي‌گفت: شما ازدواجت عقب مي‌افتد. بعد هم كه ازدواج كردي بچه‌دار نمي‌شوي. من اين را در سفري ديدم و گفتم: مبناي حرف تو چيست؟ چه كسي گفته اينطور استخاره كني؟ مبنايش چيست؟

رفتم در يك سالن ديدم كه يك خانمي چنين كرد. طرف آيه‌ي قرآن خواند و بعد چنين كرد. يك آيه‌ي ديگر خواند. گفتم: خانم! مبناي كار تو چيست؟ چه كسي گفته اين رقمي قرآن ياد مردم بدهي؟ اين قرآن با اشاره سر و ته آن كجاست؟ مبنايش چيست؟

امام رضا فرمود: من حرف مي‌زنم به من بگوييد: مبناي حرف تو چيست؟ مني كه امام رضا هستم بايد مبناي حرف‌هايم قرآن باشد. به من بگوييد: ريشه‌اش از كدام آيه است؟ مبناي حرف شما چيست؟ اينقدر اينها كه كف مي‌بينند حرف مي‌زنند، حرف‌هاي بي‌مبنا… مبناي حرف ما چيست؟ كتاب دست آدم مي‌دهند مي‌گويند: هركس اين دعا را سي و دو بار بخواند، به يك نفر ديگر بدهد… چه كسي گفته: سي و دو بار؟ مبنايش چيست؟ آقا خيلي رند است. خيلي شياد است. خيلي حقه‌باز پيدا شده است. حقه‌باز در زن‌ها بيش از مردها است. زن مي‌آيد مي‌گويد: آقا من چنين و چنان شدم، يك مشت زن هم دورش جمع مي‌شوند. بله اين نمي‌دانم چه شده است؟ مبنايش چيست؟

5- محوریت علما و مراجع دینی

يك كسي خواب ديد گفت: برو مسجد، اولين موجودي كه مي‌آيد احترام كن. دويد و مسجد رفت. ببيند چه كسي مي‌آيد؟ يك مرتبه سگ آمد. گفت: سگ نبايد در مسجد بيايد. ورود سگ به مسجد حرام است. با چوب بيرونش كرد. شب دوم خواب ديد گفتند كه: مگر نگفتيم احترام كن؟ چرا خراب كردي؟ برو فردا … گفت: چشم. برو فردا احترام كن. فردا آمد، باز ديد سگ آمد. باز توبيخ شد. شب سوم گفت: اگر هزار بار هم خواب ببينم احترام كنم. مبناي ديني ما اين است كه ورود سگ به مسجد حرام است. دو ميليون هم خواب ببينم، مرگ بر دو ميليون خواب. مرگ بر ده ميليون خواب!مگر با خواب مي‌شود؟ نه من خواب ديدم آدم خوبي است. بابا اين نماز نمي‌خواند. من خواب ديدم پسر خوبي است دخترم را به او دادم. تو با يك خواب دخترت را آتش زدي؟ كسي كه اهل مشروبات الكلي است، نبايد دختر به او داد. به تارك‌الصلاة دختر ندهيد. به مشروبات الكلي دختر ندهيد. به حرام‌خور دختر ندهيد. نه من خواب ديدم كه مادرش با يك پيراهن سبز آمده بود. يا حضرت زهرا…. (اوه اوه اوه…. حالت گريه) دخترش را آتش مي‌زند براي اينكه مادرش با چادر سبز خواستگاري آمده است. چقدر اين زن خل است. نسلش را آتش مي‌زند براي خواب. براي خواب! كه خواب ديدم. چون فهميدند زن‌ها زود گول مي‌خورند از اين حقه‌بازي‌ها زياد است. آمده خواستگاري گفته: خانم من اين شال سبزي كه گردنم است، به ضريح ابوالفضل ماليدم. و اين تبرك شده است. اميدوارم كه اين ازدواج مبارك باشد. مگر ازدواج با شال سبز ابوالفضل بايد درست شود؟ چه كسي گفته: ازدواج با شال سبز ابوالفضل؟ ابوالفضل قربانش بروم. اما من دخترم را به خاطر شال سبز آتش نمي‌زنم. كه به ضريح ابوالفضل ماليده است. شما خودت را هم صبح تا شب به ضريح ابوالفضل بمالي، دليل بر اين نيست كه آدم خوبي هستي. آدم‌هايي هستند هر سال حج عمره مي‌روند و فاميل‌هايشان در فقر مي‌سوزند. مبنا چيست؟ رسيدگي به فقرا مهم‌تر است يا اين؟

وصيت مي‌كند شما مرا در روستايي كه متولد شدم، يك چنين كسي را داشتيم. اينها كه مي‌گويم همه نمونه‌هاي عيني است. وصيت كرده بود در روستايي كه متولد شده است او را خاك كنند. روستايش جاده نداشت، در برف هم مرد. آقا پير فاميل درآمد! گفتند: آقا تا زنده بودي ما را زجر دادي، حالا مرگت ما را زجر مي‌دهد. آقا وصيت كن هرجا شد تو را خاك كنند. چرا مردم را زجر كش مي‌كني؟ روستاي شما الآن جاده ندارد. يك عده مي‌خواهند تشييع جنازه بيايند اذيت مي‌شوند. مبنا چيست؟

اصلاً مسجد فاتحه مي‌گيريم كسي بخواهد نماز بخواند مي‌گوييم: آقا اينجا فاتحه است. برو يكجاي ديگر نماز بخوان. اصلاً مسجد جاي نماز است يا فاتحه؟ اصل براي نماز خوان است. فاتحه برود جاي ديگر فاتحه بخواند كه مزاحم نماز نشود. نه اينكه چون فاتحه را در مسجد آورده است، شما به نماز خوان مي‌گويي: برو جاي ديگر نماز بخوان. ببين اصلاً ما چپ شده‌ايم. مسجدي كه مال نماز است، فاتحه مي‌گيريم. آنوقت آن كسي كه مي‌خواهد نماز بخواند مي‌گوييم: برو جاي ديگر نماز بخوان. مبنا بايد داشته باشد. هرچه شنيديد بگوييد: دليلش چيست؟ مبنايش چيست؟ اگر اينطور باشد بسياري از حقه‌بازها، بسياري از دكان‌دارها، بسياري از آنهايي كه بسياري از افرادي كه از اين حقه‌بازي‌ها نان مي‌خورند، همه پته‌شان روي آب مي‌افتد.

6- ناکارآمدی خواب و رویا در برابر عقل و شرع

اصل رجوع به مرجعيت و فقها، در فرودگاه به خانم گفتند: مقلّد چه كسي هستي؟ گفت: من تقليد نمي‌كنم. اهل سير و سلوك و عرفان هستم. گفتم: برو گمشو.

سير و سلوك و عرفان در مجراي تقليد ارزش دارد. اصلاً سير، سير يعني چه؟ «سير الي الله»، «سير الي الله» بايد از طريق فقيه عادل بي‌هوس باشد. چه كسي به تو گفته: اين رقمي عمل كن. كسي اگر مي‌خواهد راه خدا را طي كند علماء به ما گفتند راه خدا كدام است. نه من خمس نمي‌دهم اما خودم به فقرا كمك مي‌كنم. «سير الي الله» نيست. جهنم مي‌روي. اگر دست شما بريده شد. مي‌گويند: آقا يك باندي بياور ببندم. شما صد تا لحاف كرسي هم بياوري من قبول نمي‌كنم. مي‌گويم: آقا من فعلاً دستم بريد. مي‌خواهم يك باندي بپيچم. هزار تا لحاف كرسي هم ارزش ندارد.

مسير همان مسيري است كه مرجعيت مي‌گويد. مرجعيت هم آزاد است. برو انتخاب كن! نمي‌شود خمسم را خودم بدهم؟ نه! مي‌تواني از مرجع اجازه بگيري، با اجازه‌ي مرجعت بدهي. خمس براي شما نيست كه خودت بدهي. يك پولي پيش مي‌آيد خودش نيت خمس مي‌كند، مي‌شود؟ آقا بپرس. من دلم يكجايي سوخت خواستم به كسي رحم كنم. همينطور به نيت خمس دادم. مي‌شود در دلت نيت خمس كني؟ اگر خمس نداري مي‌شود نيت خمس كرد؟ مثلاً كسي جُنُب نيست مي‌تواند الكي زير دوش برود بگويد: نيت غسل مي‌كنم؟ غسل به گردنت نيست. ادا درمي‌آوريم.

بچه‌ها را جمكران آورده بودند. بچه‌هاي هفت ساله! مناجات عارفين مي‌خواندند. «الهي نفسي معيوب» تو نفس نداري. تو برو كشكت را بساب. بچه‌ي هفت ساله نفسش كجا بود؟ يك آدامس بده بخورد، خوشي مي‌كند. يعني مثلاً ما مناجات عارفين را… نوه‌ام را مهد كودك فرستادند. آيه‌اي را ياد اين دادند كه مراجع تقليد خيلي‌هايشان حفظ نيستند. («وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُع‏») (مائده/3) خدا مي‌داند من پدر بزرگش هستم بلد نيستم. سخت‌ترين آيات براي بچه‌ي چهار ساله! ما مشكلمان مشكل عقل است. پول آتش مي‌گيرد ميليارد ميليارد! همه هم مي‌گوييم: كار فرهنگي.

يكجا وارد شدم گفتند: آقا ما داريم كار فرهنگي مي‌كنيم. گفتم: چه؟ حالا جايزه‌اش هم به من گفتند: تو بده. جايزه‌ي هفتم گفتم: آقا اخر چه كرديد كه من جايزه مي‌دهم؟ گفتند: آقا كار فرهنگي، قرآني، ايدئولوژي، جهان‌بيني، گفتم: آقا دارم بيشتر شك مي‌كنم. آخرش گفتم: تا نگوييد جايزه‌ي هشتم را نمي‌دهم. فهميديم كه در قرآن يك آيه داريم يازده تا «قاف» دارد. گفتند: آيه را پيدا كنيد. اين بچه‌هاي بد بخت از اول تابستان تا آخر تابستان رفتند قاف شماري! حالا من آخوند ريش سفيد را آوردند كه به قاف‌شمارها جايزه بدهم. ببين در مملكت ما چقدر پول آتش مي‌گيرد؟

يك جاي ديگر رفتم ديدم اوه… چه بودجه‌اي براي پژوهش گذاشتند؟ گفتم: شما چه مي‌كنيد؟ گفتند: ما چون مي‌خواهيم روي نسل نو كار كنيم گفتيم: هرچه «ابن» در قرآن است، در بياوريد. از اول قرآن همه‌ي «ابن»‌ها را درآورديم. گفتم: خوب بده ببينم. كارتش را گرفتم ديدم نوشته: («عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ»)، («عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ» )عيسي پسر مريم! گفتم: خوب اين كجايش به تربيت مي‌خورد؟ گفت: آخر «ابن» در آن است. مگر ما در تربيت نمي‌خواهيم روي بچه‌ها كار كنيم؟ بچه يعني «ابن» است. («عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ») عيسي بچه‌ي مريم بود. گفتم: خوب اين كجايش به تربيت مي‌خورد؟ من ديدم اِ… بودجه‌ي اينجا هم دارد حرام مي‌شود. هرچه «ابن» است دربياوريد.

كار بايد مبنا داشته باشد. قرآن، اين هم نه اينكه سليقه‌ي شما باشد. خود شما حق نداري استخاره كني. خود شما حق نداري استخاره كني، چون اين آيه گاهي وقت‌ها شما فكر مي‌كني بد است، خيلي هم خوب است. خيلي هم خوب است. مفسر بايد استخاره كند. استخاره‌هاي كامپيوتري، استخاره‌ي ديجيتالي، چقدر دكان زياد شده است. عرض كنم به حضور شما استخاره‌هايي كه بالاي صفحه نوشته خوب است يا بد. لاي قرآن را باز مي‌كنيم نوشته بد است، نوشته خوب است. چه كسي گفته اين بد است. اينكه بالاي صفحه نوشته بد است، چه كسي گفته بد است؟ من تعجب مي‌كنم يك كف خيابان را كه مي‌خواهيد آسفالت بكشيد، در خيابان‌هاي آسفالت مي‌خواهيد خط بكشيد، خط سفيد هر پليسي حق ندارد خط بكشد. يعني خط صاف كارشناس دارد. آنوقت قرآن پيچ در پيچ كارشناس ندارد. هر كسي حق ندارد استخاره كند. هر كسي حق ندارد تعبير خواب كند. شما چه كاره هستي كه خواب مرا تعبير كردي؟ تعبير خواب يك فن است. يك علم است.

هر كسي حق ندارد مسأله بگويد. همينطور مي‌گويد: نمازت درست است. بيا! ببخشيد جنابعالي چه كاره هستي كه گفتي: نمازش درست است؟ همينطور تحليل مي‌كنيم.

رييس هيئت بوالفضل زيلوهاي مسجد را در حسينيه براي عزاداري آورد. گفتند: آقا اين زيلو وقف مسجد است. حساب مسجد از حساب حسينيه جداست. گفت: برو آشيخ! ابوالفضل دو تا دست‌هايش را در راه خدا در كربلا داد. حالا خدا دو تا زيلوهايش را به ابوالفضل نمي‌دهد؟ مي‌گويد: چون ابوالفضل دست‌هايش را در راه خدا داد، پس خدا هم زيلوهاي مسجد را به ابوالفضل بدهد. ببين چقدر كيلويي! آدم دستش را در دست فقيه عادل كه برداشت اين است.

دعاهايي كه مي‌خوانيم حق نداريم هرطور دلمان خواست دعا بخوانيم. طرف دعا مي‌خواند، مي‌گفت: «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَار» (بحارالانوار/ج12/ص277) امام فرمود:«ابصار»‌ را ما نگفتيم. آنچه ما گفتيم «يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ» است. «يُحْيي‏ وَ يُميت» و «وَ يُميت و يُحيي»«يُحْيي‏ وَ يُميت» را ما گفتيم. «و يُميت و يُحيي» را ما نگفتيم. اگر بنا است دعا بخواني هرچه خودش گفته است، بگو.

در زمان بني اميه يك نفر از اين خلفاي نامرد، فيلمش در فيلم امام علي است. نماز صبح را سه ركعت خواند. رفتند گفتند: سه ركعت خواندي. نماز صبح دو ركعت است. گفت: امروز حالم خوب است، مي‌خواهم ده ركعت بخوانم. ده ركعت بخوانم. همينطور راحت بگوييم حالا نمي‌خواهد اين لاك ناخنت حيف مي‌شود، تو عروس هستي. آرايش كرده‌اي. نماز بخواني اين چيزت به هم مي‌خورد. حالا نمازت را قضا كن. همينطور راحت اين خانم و فاميل خانم مي‌آيد مي‌گويد: نمازت قضا شود. آنوقت نمازي كه اول عروسي خدا را از زندگي قيچي مي‌كنيم. آنوقت اين زندگي بركت دارد؟ در اين عروسي‌ها خير مي‌بينيم.

خدايا تو را به حق محمد و آل محمد به ما ياد بده چه كنيم. همه‌ي ما هر آن نياز به («اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ») (فاتحه/6) داريم.

«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»


«سؤالات مسابقه»

1- اولین اصل در برنامه ریزی فرهنگی کدام است؟
1) نیازهای تخصصی
2 ) نیازهای عمومی
3)  نیازهای آینده
2-  در روایات نماز، بیشتر بر چه امری تاکید شده است؟
1) نماز اول وقت
2) نماز در وقت مناسب
3) نماز قبل از کار
3- بر اساس روایات،  پیامبر از چه علم و دانشی دوری می‌جست؟
1) علم غیر مفید
2) علم غیر دین
3) علم بشری و تجربی
4-  امام رضا(علیه السلام) مبنای سخنان خود را چه چیزی معرفی می‌کرد؟
1) آیات قرآنی
2) روایات تاریخی
3) شهود عرفانی
5- عموم مردم برای شناخت درست وظایف خود، چه باید بکنند؟
1) رجوع به قرآن و روایات
2) رجوع به کتب دانشمندان
3) رجوع به مراجع دینی

نام کتاب : درس هایی از قرآن نویسنده : محسن قرائتی    جلد : 1  صفحه : 156
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست